سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

پاداش زائر حسینی

شیخ صدوق در کتاب «امالی» از عبدالله بن فضل می‌گوید: روایت کرده است که گفت:‌ نزد امام صادق(ع) بودم که مردی از اهل طوس وارد شد و از آن حضرت سؤال کرد: ای فرزند رسول خدا! کسی که قبر مبارک امام حسین(ع) را زیارت کند، چه پاداشی خواهد داشت؟
امام(ع) به او فرمود: «ای طوسی! کسی که به زیارت قبر اباعبدالله الحسین(ع) برود و او را بشناسد که امام واجب‌الإطاعه است یعنی خداوند بر همة بندگان واجب کرده که از او فرمانبرداری کنند، خدا گناهان گذشته و آیندة او را می‌آمرزد، و شفاعت او را در مورد هفتاد گنه‌‌کار می‌پذیرد، و در کنار آن قبر مبارک حاجتی را از خدا درخواست نمی‌کند مگر آنکه برای او برآورده
می‌کند».1

عصارة خانوادة فضایل

روزی رسول خدا(ص) نشسته بودند و امام علی(ع) نزد آن حضرت حضور داشتند که ناگاه امام حسین(ع) وارد شد، پیغمبر اکرم(ص) او را گرفت و در دامان خود نشانید، پیشانی و لب‌های مبارک او را بوسید، و در آن زمان شش سال بیشتر از سنّ مبارک او نگذشته بود.
امیرالمؤمنین عرض کرد:‌ ای رسول خدا! آیا فرزندم حسین را دوست دارید؟
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: چگونه او را دوست نداشته باشم، در حالی که پارة تن من است.
حضرت علی(ع) عرض کرد: مرا بیشتر دوست دارید یا حسین را؟ قبل از آنکه رسول خدا(ص) جواب دهد، امام حسین(ع) عرض کرد: کسی که از جهت نسب برتر و از حیث شرف بالاتر است، نزد رسول خدا(ص) محبوب‌تر و از نظر مقام و درجه به او نزدیک‌تر است.
حضرت علی(ع) به فرزندش فرمود: آیا با من مفاخره می‌کنی؟ (یعنی حاضری هر کدام افتخارات خود را بازگو کنیم؟)
عرض کرد:‌ بلی! اگر مایل باشید.
علی(ع) به او فرمود: ای حسین! من فرمانروای مؤمنان، زبان راستگویان، معاون و مددکار مصطفی، خزانه‌دار علم خداوند، و برگزیدة او از میان آفریدگان هستم. من پیشینیان را به طرف بهشت رهبری می‌کنم، من پرداخت‌کنندة‌ وام و بدهی رسول خدا(ص) هستم.
عموی من حمزه سیّدالشهداء است که بهشت برین جایگاه اوست،‌ برادرم جعفر طیّار است که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند.
من از طرف رسول خدا(ص) منصب قضاوت دارم، من پرچمدار او هستم، من از طرف خداوند مأموریّت یافتم آیات سورة برائت را برای اهل مکّه قرائت کنم، من کسی هستم که خداوند تبارک و تعالی او را از میان آفریدگانش برگزیده است.
من ریسمان محکم الهی هستم که خداوند بندگانش را در قرآنش دستور داده به آن چنگ بزنند، و فرموده: «و اعتصموا بحبل الله جمیعاً؛2 همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید». من ستارة درخشان خداوندم، من کسی هستم که فرشتگان آسمانی او را زیارت می‌کنند، من زبان گویای پروردگارم و حجّت او بر بندگانش می‌باشم، من دست توانای خداوندم، من وَجْه باری تعالی در آسمان‌ها و جَنْب آشکار خداوندم.
من کسی هستم که خداوند دربارة من و در حقّ من فرموده است: «بل عبادٌ مکرمون ? لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛3 بلکه بندگان مقرّب خداوند هستند که هرگز او را به گفتار پیشی نمی‌گیرند، و به فرمان او عمل می‌کنند». من دستاویز مطمئن از طرف خداوندم که شکستی برایش نیست و گسسته نمی‌گردد، و خداوند شنوا و دانا است.
من درِ رحمت الهی هستم که باید از آن وارد شوند. من نشان خداوندی بر روی صراط هستم، من آن خانة خدایم که هر که در آن وارد شود در امان است، پس هر کس به ولایت و محبّت من درآویزد از آتش دوزخ ایمن است من قاتل پیمان‌شکنان اهل جمل، ستمگران اهل صفیّن،‌ و خارج شدگان از دین یعنی خوارجم، و من کشندة کافرانم، من پدر یتیمان، و پناه بیوه‌زنان هستم.
من آن کسی هستم که فردای قیامت از ولایتم سؤال می‌شود، و در آیة شریفة «لتسئلنّ یومئذٍ عن النعیم؛4 هر آینه از نعمت‌ها در آن روز سؤال می‌شوید»، من آن نعمت خداوند تبارک و تعالی هستم که بر بندگانش ارزانی داشته است. من کسی هستم که پروردگار عالم دربارة من و در شأن من فرموده است:‌ «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً؛5 امروز دین شما را کامل کردم و نعمت را بر شما تمام نمودم، و خشنود گشتم که اسلام دین شما باشد».
پس کسی که مرا دوست داشته باشد مسلمان واقعی است و مؤمنی است که دین او کامل است.
من کسی هستم که به سبب من هدایت شدید، و دربارة من و دشمن من خداوند تبارک و تعالی فرموده است: «وقفوهم إنّهم مسؤولون؛6 ایشان را نگهدارید تا از آنها پرسش شود»، یعنی از ولایت من در فردای قیامت از آنها سؤال می‌کنند، من آن «خبر بزرگ» هستم.
من کسی هستم که خداوند تبارک و تعالی دین خود را به سبب من در غدیر خم و در معرکة خیبر کامل کرد. من کسی هستم که رسول خدا(ص) درباره‌ام فرمود: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛ هر که من مولای او هستم، علی مولای اوست». من روح نماز مؤمن و مقصود از «حیّ علی الصلاه؛ بشتابید به سوی نماز»، و «حیّ علی الفلاح؛ به رستگاری روی آورید»، و «حیّ علی خیر العمل؛ برای بهترین عمل شتاب کنید»، هستم.
من کسی هستم که بر دشمنانم این آیه نازل گشته است: «سأل سائلٌ بعذابٍ واقعٍ ? للکافرین لیس له دافعٌ؛7 سائلی از عذاب دردناک که برای کافران وقوعش حتمی است و منع‌کننده‌ای برایش نیست سؤال کرد و درخواست نمود». من مردمان را به سوی حوض می‌خوانم، و غیر از من کسی مؤمنان را به طرف حوض نمی‌خواند. من پدر پیشوایان پاک و معصوم هستم. من میزان عدالت و وسیلة سنجش اعمال در قیامتم. من رئیس و بزرگ اهل دین و پیشوای مؤمنان به طرف خوبی‌ها و آمرزش پروردگارم.
اصحاب و همراهان من، فردای قیامت، دوستان من هستند که از دشمنانم دوری کرده و اظهار بیزاری نموده‌اند، هنگام مرگ آنها نمی‌ترسند و غم و اندوهی ندارند، و در میان قبر هیچ‌گونه عذاب نمی‌شوند، آنها در مرتبة شهدا و صدّیقین می‌باشند که در پیشگاه الهی خوشحال و شادمان به سر می‌برند.
من کسی هستم که شیعیان من پیمان بسته‌اند، با دشمنان خدا و رسول او دوستی نکنند و روابط دوستانه نداشته باشند، گر چه پدران آنها یا فرزندانشان باشند. من کسی هستم که شیعیانم بدون اینکه به حساب آنها رسیدگی شود وارد بهشت می‌شوند. من کسی هستم که پروندة شیعیانم که نام‌های ایشان در آن است نزد من می‌باشد. من یاور اهل ایمان و برای آنها نزد پروردگار جهانیان شفاعت می‌کنم.
من با دو شمشیر، ضربه و با دو نیزه، زخم می‌زنم، من کافران را در روز بدر و حنین کشتم. من شجاعانِ غرق سلاح و زره را در روز احد به هلاکت رساندم، من عمروبن عبدود را در روز احزاب و مرحب را در روز خیبر به قتل رساندم. دربارة او ندا داد: «لا سیف إلّا ذوالفقار و لا فتی إلّا علیّ؛ شمشیری جز ذوالفقار نیست، و جوانمردی جز علی نمی‌باشد».
من در پیروزی و فتح مکّه مدال افتخار داشته‌ام، من دو بت لات و عزّی را بر زمین کوبیدم و شوکت آنها را شکستم، هُبَل اعلی و منا ثالثه را من ویران کرده‌ام.
من آن کسی هستم که بر شانة پیغمبر اکرم(ص) بالا رفتم و بت‌ها را فرو ریختم. من کسی هستم که بت یغوث و یعوق و نسر را شکستم، من کسی هستم که در راه خدا با کافران نبرد کردم.
من کسی هستم که انگشتر خود را به فقیری بخشیدم، من کسی هستم که در بستر پیامبر(ص) آرمیدم و خود را به خطر انداختم تا او را از مشرکان حفظ کنم. من کسی هستم که جنّیان از خشم و غضب من هراسناک‌اند، من کسی هستم که خدا به سبب من عبادت می‌شود، من مترجم وحی الهی و مظهر علم خداوندم، من کشندة جنگجویان جمل و صفیّن، بعد از رسول خدا(ص) هستم، و من قسمت‌کنندة بهشت و دوزخ می‌باشم.
در این هنگام علی(ع) ساکت شد و رسول خدا(ص) به امام حسین(ع) فرمود: ای ابوعبدالله! آیا آنچه را پدرت گفت شنیدی؟ و آنچه او بر شمرد یک‌دهم از یک‌دهم فضائل او بلکه از هزار هزار فضیلتی است که او دارد و بلکه او بالاتر از همة‌ این فضائل است.
امام حسین(ع) عرض کرد: سپاس و ستایش مخصوص خداوندی است که ما را بر بیشتر بندگان مؤمن خود و بر همة جهانیان برتری داد، جدّ ما را برای نزول قرآن و علوم قرآن یعنی تفسیر و تأویل آن، و راستی و صداقت، و محلّ راز امین وحی اختصاص داد، و ما را بهترین برگزیدگانش قرار داد، و برتمامی خلق خود رفعت و برتری بخشید.
سپس امام حسین(ع) عرض کرد: امّا شما ای امیرمؤمنان نسبت به آنچه فرمودی راستگو و امین هستی.
پیغمبر اکرم(ص) فرمود: اکنون تو ای فرزندم، فضائل خود را یادآوری کن.
امام حسین(ع) عرض کرد: ای پدرجان! من حسین فرزند علیّ‌بن ابی‌طالبم. مادرم فاطمة زهرا سرور تمامی زنان عالم، و جدّم محمّد مصطفی آقا و سرور همة فرزندان آدم است.
ای علی! مادر من مقامی برتر از مادر شما نزد خدا و همة مردمان دارد، جدّ من بهتر و والاتر از جدّ شما نزد خدا و همة مردم است. من در گهواره بودم که جبرئیل با سخنان خوش‌آیند خود مرا نوازش می‌داد و اسرافیل به دیدار من می‌آمد.
ای علی! تو نزد خدا برتر از من و والاتر هستی،‌ و من به حسب و نسب و به داشتن پدران و مادران و اجدادی که دارم بر تو افتخار می‌کنم.
و بعد از این گفت‌وگو امام حسین(ع) برخاست و دست به گردن پدرش انداخت و او را بوسید، علی(ع) هم فرزندش حسین بن علی(ع) را در بر گرفت و بوسید و به او فرمود:
خداوند فخر و شرف و دانش و بردباری تو را زیادتر گرداند و آنهایی را که به تو ای ـ ابوعبدالله ـ ستم کنند لعنت کند.
و بعد از آن امام حسین(ع) به سوی پیغمبر برگشت.8

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:42 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بخش اول
امام حسن(ع) در اثر توطئه اى شوم که از سوى معاویه تـدارک دیده شد بـه شـهادت رسـید و جـلوه هاى شـکوهمند امامت در دیگر یادگار فاطمه و على ـ علیهماالسلام ـ متجلى گشت.
استبـداد اموى جهت هدم امامت راستین و یاران دلبـاخته آن عزم را دو چندان کرد و با تهدید و ارعاب و ترفندهاى عوامفریبانه به نابـودى مکتـب و راه امام على و فرزندانش ـ علیهم السـلام ـ همت گماشت. بدین جهت، رهبرى و هدایت امت شرایط دشوار و طاقت فرسایى یافـت. دوران دهسـاله امامت ابـى عـبـدالله(ع) بـیانگـر مواضـع و برنامه هاى آن حضرت در مقابـل این تحولات است که پیامها و درسهاى ارزشمندى را فرا راه عاشقانش قرار مى دهد و از سـوى دیگر، سـیره اخلاقى تربـیتى آن بـزرگوار را ازذخائر ازرشمند جهان اسلام و از بـایستـه هاى پـژوهشى است که بـخش مهمى از آن ظهور و درخشش همین دوران مبارک است. نوشته حاضر نگاهى است اجمالى به یکى از مواضع و ابـعـاد زندگى سـیاسـى آن حـضـرت بـا عـنوان ((مبـارزات امام حـسـین(ع) در دوران معـاویه کـه محـورهاى زیر بـیانگر جـوانب آن مى باشد.

اعلام منشور ولایت در سرزمین منا

شیعیان امام على(ع) روزهاى سخـتـى را در حـکومت معاویه سـپـرى مى کردند. تـعداد زیادى از آنان تـوسط معاویه بـه شهادت رسیده و بسـیارى دیگـر فـرارى یا منزوى و در اضـطراب و نگـرانى بـه سـر مى بـردند. در منابـر و اجتماعات اهانت بـه امام على(ع) بـه صورت رسمى رواج یافته بود و دلهاى عاشقان و دوستداران امیرمومنان را سخت جریحه دار کرده بود.
اکنون دیدگان به سوى امام حسین(ع) دوخته شده و منتظر رهنمودها و دستورهاى آن حضرت است تا این سکوت مرگبار را بشکند و راهى به سوى افقهاى حقیقت بگشاید. امام حسین(ع) همراه عبدالله ابن عبـاس و عبدالله ابن جعفر حج مى گذارد. در سرزمین منى فرصتى دست مى دهد تا امام(ع) از اصحاب پیامبرو شیعیان و نیک مردان انصار دعوت کند و حقایق را براى آنان بـازگو کند. بـیش از هفتـصد تـن گرد امام اجتماع مى کنند که دویست نفر آنان از اصحاب پیامبرند. حضرت بـپا خاست و پس از حمد وثناى الهى، فرمود:
((این تجاوزگر(معاویه) برما و شیعیان ما سختـیها و ناملایماتـى روا داشته است که خود دانستـه و دیده اید یا بـه شما رسیده است. مى خواهم از شما درباره حقیقتى جویا شوم.
اگر راست گفتم، آن را تـصدیق کنید و در صورتـى که خلاف گفتـم، مرا تـکذیب کنید. سخنم را بـشنوید و گفتـارم را بـنویسید. سپـس هنگامى که به سوى شهرها و قبایل خویش بازگشتید، هر آن کس را که مورد وثوق و اطمینان دانستید به آنچه از حقوق ما مى دانید، دعوت کنید. من از آن مى تـرسم که حـق ولایت از بـین رود و مغلوب گردد، اگرچـه خـدا نور خـویش را بـه رغم خـواسـت کافران، غالب خـواهد گردانید.))
سپـس آنچـه از قرآن و سنت پـیامبـر(ص) دربـاره پـدر و مادرش و اهل بـیت(علیهم السلام ) بـود، بـراى آنان قرائت کرد. همگى گفتند:
((اللهم نعم قد سمعنا و شهدنا))
؛ همین طور است ما خـود شنیدیم و افـراد مورد اعـتـماد بـراى ما آنچـه فـرمودید، نقـل کـردند. سپس حضرت فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم آیا مى دانید که پیامبر(ص)
على(ع) را در غدیر خم به امامت منصوب کرد و مردم رابه ولایت او فرا خـواند و دسـتـور داد که این پـیام را حـاضران بـه غایبان برسانند؟))
همگى گفتند:
((بلى ما شنیدیم.))
بدین تـرتـیب، امام(ع) در آن اجتـماع بـر حقیقت امامت تـاءکید ورزیده و رسالت و مسوولیت خواص را براى ترویج مکتب اهل بـیت(علیهم السلام) و مبـارزه بـا استـبـداد اموى تـرسیم کرد.
سخنرانى حضرت در مسجد پیامبر(ص) نیز در همین راستا است. مرحوم مجلسى مى نویسد:
بـه معاویه گفتند: دیدگان بـه سوى حسین(ع) است. کارى کن که او منبـر رود و خطابـه ایراد کند؛ از چشم مردم خواهد افتـاد؛ زیرا توانایى خطابه ندارد. معاویه گفت:
این را درباره برادرش حسن ابن على تجربـه کردم، بـه رسوایى ما منجر شد.
سرانجام اصرار زیاد مردم بـاعث شد از امام حسین(ع) بـخواهد بـه منبـر رود و بـا مردم سخن بـگوید. حضرت سخنرانى خود را بـا حمد وثـناى الهى آغـاز کرد. دراین حـال مردى گفت: کیسـت که خـطابـه مى کند؟ حضرت فرمود:
ماییم حزب پـیروز الهى و عترت رسول خدا که نزدیکترین فرد بـه او هستند و اهل بـیت پـاکیزه او ویکى از دو چیز گرانبـها که عدل قرآن قرار داده شده، همان کتاب که باطلى از پیش رو و پشت سر او راه نمى یابد، آگاه به تاءویل قرآن و روشنگر حقایق آن هستیم. ما را اطاعت کنید که اطاعت ما واجـب اسـت؛ زیرااطاعت ما مقرون بـه اطاعت خدا و رسول او گشته است. خداوند متعال مى فرماید: ((اطاعت کنید خدا و رسول او و صاحب فرمان از خودتان را و هرگاه در چیزى نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید.
اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بـهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.))
و فرموده: ((هنگامى که خبرى از پیروزى یا شکست به آنها برسد، آن را شایع مى سازند در حالى که اگر آن را به پیامبر و پیشوایان ـ که قدرت تـشخـیص کافى دارند. ـ بـازگردانند از ریشه هاى مسایل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بـرشما نبـود، جز عده کمى همگى از شیطان پیروى مى کردید.))
شما را بـرحـذر مى دارم ازاین که بـه نداى شیطان گوش فرادهید؛ زیرا شیطان دشمن آشکار شما است. و در آن صورت از دوستـان شیطان خواهید شد. دوستانى که شیطان بـه آنان مى گوید: امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمى گردد و من همسایه شما هستم اما هنگامى که دوگروه(کافران و مومنان مورد حـمایت فرشـتـگان در جـنگ بـدر) در برابر یکدیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت:
من از شما بـیزارم. که در این صورت ((مثـل کافران جنگ بـدر))
مورد ضربه شمشیرها و نیزه ها ((از سوى ملائکه))
قرار خواهید گرفت و در آن هنگـام ایمان فـردى کـه از پـیش ایمان نیاورده اسـت یا کـارنیکـى را انجـام نداده اسـت نفـعـى بـه او نخـواهد رسـاند.
در این موقع، معاویه گفت: ((حسبک یا اباعبدالله فقد ابـلغت))
؛ کافى است اى اباعبدالله، حق سخن را ادا کردى.
2 ـ اعتراض به ولایتعهدى یزید معاویه تصمیم به ولایتعهدى یزید گرفت.
راهى حج شد؛ به مدینه آمد و از مردم براى او بـیعت گرفت. سپس منبـر رفت و یزید را این چنین ستـود: یزید دانا بـه سنت و قرآن شناس است و حـلم و بـردبـارىاش بـرسنگهاى سخـت افزون است. امام حسین(ع) بـرخاست و پس از ستایش خدا و درود بـر پیامبـر(ص) فرمود: هرگز سخنورى هرچند سخن به تفصیل گوید نتوانسته است حق اندکى از صـفات ممتـاز پـیامبـر(ص) را ادا کند. اى معاویه! از واقعیت دور مانده اى، سپیده صبح تاریکى شب را رسوا ساخته و نور خورشید پرتو روشنایى چراغ را بى فروغ ساخته است. در برترى برخى سخن به زیاده گفتى و در گزینش عده اى حق دیگران را ضایع کردى و از بیان فضیلت صاحبان آن بخل ورزیدى و بیش از حد ستم رواداشتى.
نشد که اندکى از فضیلت صاحبـان حق را بـپردازى و در همان حال شیطان بـهره فراوان و نصیب کامل خویش را بـرنگیرد. دانستم آنچه دربـاره یزید از سیاستمدارى و کمالش گفتى، مى خواهى مردم را بـا این سخنان بـه اشتبـاه اندازى. گمان مى کنى انسانى ناشناس و دور از چـشم مردم را تـعریف مى کنى و از آنچـه فقط خـودت بـه آن دست یافته اى، خبر مى دهى.
((فخـذ لیزید فیما اخـذبـه من اسـتـقرائه الکلاب المتـهادشتـه عندالتحادش و الحمام السبـق لاترابـهن و القیناث ذوات المعازف و ضروب الملاهى تجده ناصرا))
؛ وهمین کارهایى که یزید کرده، بگیر؛ همین که سگان را به حال پارس و گلاویزى مى خواند و کبـوتران بـازى را به سوى همقطارانش و نیز کنیزکان آوازه خوان و انواع بـیهوده گرى و هوس بـازىهایش کافى است که تـو را در وصف خویش یارى کرده باشد.
سپـس فرمود: قصدى را که بـراى ولایتـعهدى یزید دارى فروگذار و رهاکن، چه نیازى دارى که افزون برهمه کارهاى بدى که کرده اى بـا این گناه نیز خدا را ملاقات کنى.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

بخشنده و بزرگوار

1 - روزى یک اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض کرد: اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله من پرداخت دیه ‏اى کامل را ضمانت کرده‏ ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا می‏کنم و از خاندان رسول اللَّه کسى را بزرگوارتر و بخشنده ‏تر نیافتم.
پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏کنم ‏اگر یکى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو میدهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را که مى‏خواهى به تو مى‏دهم".
اعرابى عرض کرد: آیا کسى مانند تو که اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟
حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله شنیدم که مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".
اعرابى عرض کرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ) و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.
امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"
اعرابى گفت: ایمان به خدا.
حضرت سؤال کرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"
اعراى گفت: اعتماد به خداوند.
امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"
اعرابى گفت: علم همراه با حلم.
امام پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".
حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"
اعرابى گفت: در این صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش که او سزاوار آن است.
آن‏حضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار را میخواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش
آنگاه امام حسین ‏علیه السلام خندید و کیسه‏اى که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را که نگین آن به دویست درهم مى‏ارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبکارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."
اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است که رسالتش را در کجا نهد."(1)
2 - انس بن مالک گوید: پیش امام حسین ‏علیه السلام بودم که کنیز آن‏حضرت ‏داخل شد و در حالى که دسته ‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد کردم".
عرض کردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام کرد. این امر براى آن کنیز چندان مهم نبود که آزادش کردى؟!
فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد کردنش بود".(2)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:39 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

توسل ملائکه به امام حسین(ع) پس از ولادتش:

تا حال شنیده اید که هیچ یک از انبیا و اوصیا(ع) حین ولادتش سبب نجات و شفاعت شود، اول برای «دردائیل» چونکه دردائیل ملک، برایش شانزده هزار پر بود و میانه ی هر پری تا پر دیگر به قدر مسافت میان زمین و آسمان راه بود. یک روزی در قلبش یک چیزی خطور کرد که منافی عظمت و جلال الهی بود. به مجرد این خیال، خداوند عالم شانزده هزار پر هم بر شانزده هزار پرش افزود که جمعاً شد سی و دو هزار پر. میان پری تا پر دیگر به قدر میان آسمان و زمین مسافت بود. بعد امرش فرمود: طیران کن. پانصد سال از سالهای الهیه که هر سالی هزار سال دنیویه است طیران کرد، به یک قائمه از قوائم عرش خداوند عالم نرسید. خداوند فرمود: «عد إلی مکانک فإنی عظیم فوق عظیم و لیس فوقی شیء و لا أصف بمکان»:بر گرد به مکان خودت ای دردائیل. من بزرگم، بزرگتر از هر بزرگی و بالاتر از من چیزی نیست، دردائیل! من موصوف به مکان نمی شوم، یعنی مکان مخلوق من است.
به واسطه ی آن خطورش، خداوند عالم بر او غضب کرد. «فسلبه اللّه تعالی أجنحته و مقامه من صفوف الملائکه»: پرهایش را و مقامش را از صفوف ملائکه بگرفت.
و چون این مظلوم متولد شد، انقلاب در تمامی سماوات پیدا شد.تفصیلی دارد. از جمله وحی شد به جبرئیل که با هزار قبیل از ملائکه- که هر قبیلی هزار هزار ملک است- با اسبهای آسمانی قوی مسرج ملجم که بر آن قبه های در و یاقوت بوده است و به همراهشان ملائکه ای بودند که آنها را ربانیون می گفتند و در دستشان طبقهایی از نور بوده است، نازل شوند برای تسمیه ی سید الشهداء و تعزیت پیغمبر خدا و گفتن حکایت کربلا.با این هیئت به دردائیل گذشتند. دردائیل گفت: یا جبرائیل! ما لهذه اللیله فی السماء؟! هل قامت القیامه علی أهل الدنیا؟ قال: لا؛ ولکن ولد لمحمد(ص) مولود فی دارالدنیا. و قد بعثنی اللّه تعالی لأهنئه بمولوده.
دردائیل کرامت آن مولود را دانست که چقدر است. جبرئیل را قسم داد که از پیغمبر بخواهد به حق آن مولود، که خداوند پرهایش و مقامش را به او برگرداند. جبرئیل آمد تهنیت و تعزیت را گفت، حکایت مصیبت سید الشهداء(ع) را گفت. بعد عرض دردائیل را به خدمت حضرت پیغمبر(ص) رساند. حضرت فرمود: بیاورید حسینم را، آوردند. «و هم ملفوف فی خرق من صوف» حضرت را در یک پارچه پشم پیچیده بودند. قنداق را به طرف آسمان بلند کرد و عرض نمود:
اللهم بحق هذا المولود علیک، لا بل بحقک علیه و علی جده محمد و إبراهیم و إسماعیل و أسحاق و یعقوب، إن کان للحسین بن علی و ابن فاطمه قدرعندک، فارض عن دردائیل و رد علیه أجنحته و مقامه من صفوف الملائکه.
باری: دردائیل را خدمت آن مولود نیاوردند، ولی خداوند بخاطر حسین(ع)، از او گذشت، بالش و مقامش را به او مرحمت کرد.
دیگر، سبب نجات و شفاعت از برای «فطرس»- از جمله ی ملائک حمله- بوده است. خداوند عالم او را برای امری به جایی فرستاده بود. قدری دیر کرد، پرش را شکست و او را به جزیره ای انداخت. جبرئیل که برای مبارکباد سید الشهدا می رفت، به فطرس برخورد. فطرس تمنا کرد که او را خدمت حضرت پیغمبر ببرد، شاید از برکت آن مولود، حضرت دعا کند خدا از جرمش بگذرد.
جبرئیل(ع)او را همراهش برد. حکایتش را به حضرت عرض کرد. پیغمبر(ص) فرمود: «قل له تمسح بهذا المولود و عد إلی مکانک»:بگو به فطرس خودش را به این مولود بمالد و به مکان خود برگردد «فمسح فطرس بالحسین بن علی و ارتفع»خودش را به حسین بن علی(ع) مالید بلند شد. عرض کرد: «یا رسول اللّه! اما إن أمتک ستقتله...»:امت تو این مولود را خواهند گشت و عوض اینکه باعث نجات من شده، من هر کس به زیارت قبر مبارکش بیاید او را می رسانم(1). و هر کسی سلامی به آن حضرت بکند، به او می رسانم و هر کس صلواتی بر او بفرستد، به او می رسانم(2).
و همچنین این مظلوم سبب نجات و شفاعت غیر اینها از ملائکه هم شد.

اولین زائر سید الشهدا(ع):

باری؛ اعظم باکین بعد از حضرت رسول خدا(ص) حضرت امیر المؤمنین(ع) است. از اعظم زائرین و اول زائرین سید الشهدا(ع) بعد از آنکه شهید شد، کیست؟ مشهور است اول کسی که از دور به زیارت مظلوم کربلا آمد، جابر بن عبد الله انصاری است که به زیارت آن غریب آمد.
نه چنین است مطلب که مشهور شده است. زیرا اول کسی که به زیارت حضرت آمد و همه ی شرایط را به عمل آورد، أتت حزینه مکروبه مغبره جائعه عطشانه، با تمام آداب زیارت، علیا جناب زینب(ع)است. مثل او کسی سید الشهدا(ع) را زیارت نکرد.
از جمله آداب زیارت، بوسیدن قبر سید الشهدا(ع) است. آن وقت که علیا جناب زینب(ع) به زیارت برادرش آمد، قبر که نبود ببوسد، آن مخدره قبررا نبوسید، ولی جسد را بوسید، بلی جسد شریف را بوسید. اما من نمی دانم که جای بوسه داشت یا نه. یعنی در تمام عضوش جایی بی زخم به اندازه ی بوسه اش بود یا نه...
باری؛ بعد از آنکه جسد مبارک را بوسید، شروع کرد به سلام کردن به حضرت پیغمبر(ص):
وا محمداه! صلی علیک ملیک السماء. هذا حسین مرمل بادماء مقطع الأعضاء(3)
بعد سلام کرد به حضرت امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین(ع).
آن مخدره اول کسی است که زیارت را با شرایطش عمل آورد. بلی؛ یک زیارت را نکرد. در آن وقتی که به زیارت جسد مبارک برادر آمد، از پایین پا زیارت کرد. آمد بالای سر خواست زیارت بالای سر بکند، سر مبارک نبود. ولی عوض زیارت بالای سر، زیارت بالای گلوی بریده کرد. در کوفه که آمد، زیارت بالای سر را هم در آنجا کرد. چونکه سر مقدس را آن وقت که به زیارت برادر آمد ندید، ولی چون به کوفه رسید، سر مقدس را در آنجا دید، آنجا هم دید، نمی دانم زیارت دور کرد یا زیارت نزدیک. نمی دانم بوسیدن سر مبارک هم برایش حاصل شد یا نه. اینقدر معلوم است که سر مبارک نزدیکش بود. «فالتفتت زینب فرأت رأس أحیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم من تحت قناعها و أومت إلیه»(4): ملتفت شد سر برادرش را دید به آن حالت، سر خودش را بلند کرد به محملش زد که خون جاری شد. نمی دانم چه دید که به این قسم بیطاقت شد.
«و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

پی نوشت:

1.اصل عبارت در مصادر آتی چنین است:«و له علی مکافاه ألا یزوروه زائر إلا أبلغه عنه»و ظاهراً همان ابلاغ زیارت از راه دور منظور است.
2. بحار الانوار 43 /243 و 244؛ امالی صدوق /118 و 119.
3. بحار الانوار 45 /58؛ الملهوف /181؛ تاریخ 4 /348.
4. بحار الانوار 45 /115.
از مقتل شوشتری (سوگنامه اهل بیت(ع) از لسان آیت اللّه علامه شیخ جعفر شوشتری


[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نمونه های دیگر از جلوه ها و رخدادهای زیبا و شگفت انگیز و عبرت آموز در کربلا و عاشورای حسینی جریان آزادگی و حریت امام حسین(ع) در مقابله با حرین ریاحی و لشکریان او اتفاق افتاد. حر نیز که یکی از فرماندهان لشکر کفر بود با هزار تن از سپاهیان خود بنا به دستوری که از ابن زیاد به او رسیده بود موظف بود حلقه محاصره را بر حسین (ع) تنگ تر کند.
حسین بن علی و یارانش در راه کوفه در محلی به نام زوحسم با حر و لشکریانش روبه رو می شوند و علی رغم رفتار سرسختانه و بی رحمانه حر، امام به یاران خود دستور می دهد تا سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند. این رفتار به آنان و همگان درس حریت و احترام به حیات انسان ها را می دهد. در این محل امام با حر لحظاتی را به گفت و گو می نشیند و مطالبی به او می گوید. حر که جنگجوی دلیری بود و آزادگی و حریت در دلش موج می زد هرگز قصد کشتن حسین بن علی را نداشت و روز عاشورا وقتی متوجه شد ابن سعد واقعا قصد کشتن امام حسین(ع) را دارد ناگهان برای پیمودن فاصله بین حق و باطل، نور و ظلمت، بهشت و جهنم از روی ایمان و یقین تصمیمی عاقلانه گرفت و انتخابی بزرگ کرد تا خود را از صف شیطان و یزید به حسین (ع) برساند. او به بهانه آب دادن به اسبش از سپاه کفر فاصله گرفت و در پاسخ به (مهاجران اوس) که گفته بود تو را که شجاع ترین مرد کوفه بوده ای تا به حال در چنین وضعیتی ندیده بودم، این چه حالی است که در تو می بینم؟ می گوید: به خدا قسم من خودم را در داخل بهشت و دوزخ می بینم و باید یکی را انتخاب کنم. و الله چیزی را به جای بهشت برنخواهم گزید هر چند که تکه تکه ام کنند و در آتشم بسوزانند.
او آمد تا به خیمه امام نزدیک شد و به نشانه ترک جنگ سپرش را وارونه کرد و نشان داد که برای طلب امان آمده است. چون نزدیک امام رسید سلام کرد و گفت: فدایت شوم ای فرزند رسول خدا، من همانم که از مراجعت تو جلوگیری کردم و دست از تو برداشتم و در این جا زندانی ات کردم. سوگند به خدای یکتا هرگز گمان نمی کردم اینها پیشنهاد تو را نپذیرند و فکر نمی کردم که کار را به جنگ و کشتن تو بکشانند، توبه کرده و به نزد شما آمده ام. از تو می خواهم با من همدردی کنی و در پیش تو بمیرم. آیا توبه ام پذیرفته می شود؟ امام فرمود: از اسب پیاده شو! او از امام اجازه گرفت که از اسب پیاده نشود و سوار بر اسبش به سپاه یزید حمله کند. حر در ادامه چنین گفت که ای پسر رسول خدا چون من اولین کسی بودم که جلوی راه تو را سد کردم اجازه دهید تا اولین مبارزی باشم که با دشمن بجنگم و کشته شوم و در قیامت اولین کسی باشم که با جدت رسول خدا مصافحه کنم. امام فرمود: هر چه مصلحت می دانی انجام بده. او سراسیمه به میدان رفت رجز خواند و با کوفیان سخن گفت: پس از آن به دشمن حمله کرد و تعدادی را از پای در آورد تا این که به شدت مجروح شد و بر روی زمین افتاد او را به پیشگاه امام آوردند و حضرت با دست مبارک خود گرد و خاک میدان را از روی صورتش پاک کرد و فرمود: ای حر! ای آزادمرد! همان گونه که مادرت تو را حر نامیده است در این جهان نام تو حر بود و در آن جهان از آتش دوزخ رها و آزاد خواهی بود.
او پس از آن که این بشارت را شنید جان به جان آفرید تسلیم کرد و این چنین با افتخار به شهادت رسید. یکی دیگر از صحنه های عبرت آموز که در عین حال دردناک ترین حادثه بوده و عالی ترین پیام را با خود به همراه دارد این است که در روز عاشورا هنگامی که سپاه یزید سرور شهیدان را از چهار طرف محاصره کردند حضرت آنان را امر به سکوت کرد تا با سخنان خود حجت را بر آنها تمام کند ولی چون لشگر گمراه یزید به سخنان گهربارش گوش نمی دادند و هلهله می کردند. امام حسین چنین فرمودند: می دانید چرا به سخنان من گوش نمی کنید چون شکم های شما از حرام پر شده و دل های شما از فهم سخنان من عاجز است. چون بر دل های شما مهر باطل زده شده است. وقتی لشکر آرام شد خطبه مفصلی خواند که فرازهایی از آن را می خوانیم: اکنون به یاری دشمنانتان و علیه دوستانتان به پا خاسته اید در صورتی که دشمنان در میان شما عدالتی نکرده و آرزوی شما را بر نیاورده اند مگر اینکه از حرام دنیا مقداری برخوردارتان کرده اند و به این زندگی نکوهیده دنیا چشم طمع دوخته اید بدون اینکه از ما کاری ناستوده سر زده باشد یا رایی به خطا داده باشیم. پس چگونه دستخوش عذاب و عقاب نباشید. وای بر شما اکنون که ما را نمی خواهید، از ما دست بردارید و اگر یاری نمی کنید دشمنی هم نورزید.
... شما به فرزندان ابوسفیان و پیروان آنان اعتماد می کنید و از یاری ما دست بر می دارید... سینه های شما را پرده های قساوت تنگ و تاریک کرده، درخت وجود شما بدترین میوه را به بار آورده، باغبان از آن محروم و بیگانگان بهره مند می گردند، لعنت خدا بر پیمان شکنان که پیمان خویش را پس از تایید می شکنند و حال آن که شما خدا را بر پیمان های خود ضامن کرده بودید، به خدا سگوند که شما همان پیمان شکنان هستید. آگاه باشید که این "فرومایه فرزند فرومایه" مرا در بین کشته شدن و ذلت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلت برویم... وای بر شما برای چه با من کارزار می کنید و قصد کشتن مرا دارید؟ آیا حق شما را برده ام یا سنتی را تغییر داده، بدعتی در دین گذاشته یا شریعت پیامبر خدا را دگرگون کرده از دین خارج شده ام؟ عده ای بی شرمانه چنین گفتند: پدر تو علی بن ابیطالب در بدر و حنین پدران ما را کشته و ما برای انتقام و آن دشمنی که با پدرت داریم با تو می جنگیم.
امام حسین(ع) از شنیدن این کلمات سخت متاثر شد و بر نادانی و گمراهی این فریب خوردگان شیطان و آل ابوسفیان گریست. آری هیچ یک از سخنان دلسوزانه و مهربان حضرت به دل سیاه آنها اثر نکرد و چشمان گناهکار آنان هیچ چیز به جز زرق و برق سکه های اهدایی یزید و عوامل دست اندر کار او را ندیدند و طنین هیچ صدایی به جز صدای شیطان و زمزمه های خناسان گوش هایشان را نوازش می داد. امام حسین(ع) بر حال و بدبختی این دون صفتان گریه کرد و آنان دیدند و نفهمیدند. حتی هنگامی که سرور آزادگان پی درپی به آنان حمله کرد... دشمن زبون ناگهان تصمیم گرفت برای وارد ساختن ضربه روحی به آن حضرت و از کار انداختن توان بازوان نیرومند و علی گونه او که همچون پدر شجاعش در میدان شمشیر می زد، حمله به سوی خیمه ها را آغاز کند، که امام حسین(ع) با صدای بلند فریاد زد وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان اگر دین ندارید و از روز جزا نمی هراسید لااقل در زندگی آزادمرد باشید و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید و شرف انسانی خود را حفظ کنید. شمر که در نزدیکی امام بود پرسید یا حسین چه می گویی؟ و حضرت فرمود: من با شما جنگ دارم، شما با من جنگ دارید این زن و بچه گناهی ندارند. تا من زنده هستم به اهل بیت من تعرض نکنید و از تجاوز این یاغیان جلوگیری کنید. شمر پلید گفت: ای فرزند فاطمه این حق را به تو می دهم. سپس سپاهیان را صدا کرد و گفت دست از حرم وی بردارید و به حسین (ع) حمله کنید. حمله به خیمه ها متوقف شد اما پس از شهادت آن حضرت بی رحمانه به خیمه ها حمله کردند. حسین (ع) از گودال قتلگاه خویش در روز عاشورا و در هنگام حمله ناجوانمردانه دشمن به خیمه ها به همه انسان ها در هر کجای عالم که هستند و در هر زمان که زندگی می کنند و هر اعتقاد و اندیشه ای که دارند این پیام و منشور آزادگی و جوانمردی را اعلان می کند: اگر پایبند به قوانین الهی و دستورات آسمانی نیستید، لااقل باید حدود انسانی و قوانین انسانیت را رعایت کنید. امام حسین (ع) در روز عاشورا در آن سرزمین گرم و سوزان کربلا و با وجود بستن آب بر روی او، یارانش، زنان و کودکان حتی ندادن آب به کودک شیرخواره اش و علی رغم سختی هایی که در پی حملات پی در پی دشمن به او می رسید و غم و اندوهی که از شهات هر یک از یارانش بر دل پاک او می نشست، حتی در بحرانی ترین صحنه های جنگ نابرابر، عدالت اجتماعی و حقوق اسلامی را از یاد نبرد و نسبت به همه اجرا کرد. به گواهی تاریخ نه تنها وقتی فرزند برومندش علی اکبر که شبیه ترین کس به جدش رسول خدا بود قبل از شهادتش وقتی پدر را صدا می کند خود را سراسیمه به او می رساند و سرش را به دامن می گیرد و یا در بالای سر عباس برادر باوفایش حاضر می شود و با او در لحظات پایانی عمر شریفش گفت و گو می کند و دلش آرام می گیرد، هر یک از یاران و اصحابش که پس از پیکار قهرمانانه به زمین می افتادند از جمله غلام سیاهش خود را در آن لحظات آخر عمر بر بالینشان می رساند و سر در آغوش و دامن حسین جان پاک خودرا به جان آفرین تسلیم می کردند و امام این گونه در حق همه اصحاب و یاران عزیز خود با محبت و عدالت رفتار می کرد.
امام حسین(ع) در گودی قتلگاه قبل از آن که شمر سر مبارکش را از تن جدا کند و او را که هنوز تشنه کام بود به شهادت برساند، با خدا مناجات می کرد. در مناجات او درس های توکل، توحید، صبر و خویشتنداری در برابر مصائب و گفتاری های زندگی است. سر مبارکش بر روی خاک گرم و سوزان کربلا بود و با خدا چنین می گفت: خدایا در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم، ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو شکیبا هستم، ای فریادرس آن که فریادرسی ندارد، ای همیشه زنده ای که پایان ندارد، ای زنده کننده مردگان، ای خدایی که هر کسی را با اعمالش می سنجی، در میان من و این مردم حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.
سید بن طاووس در لهوف می گوید آخرین کلماتی که از دو لب مبارک حسین به علی آن گاه که صورت روی خاک گذاشته بود و با خدا مناجات می کرد این بود: بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله و از آن روز و آن لحظه شهادت تا به امروز چشمان شیعیان دلسوخته و شیفتگان او اشکبار است و زیارت عاشورای او را می خوانند و بر او و خاندان او سالم و درود می فرستند و می گویند: یا اباعبدالله انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه. یعنی حسین جان من صلح هستم با هر کس که با تو صلح است و نبرد می کنم با هر کس که با تو بجنگد تا روز قیامت.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:36 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حضرت امام حسین(ع)در سال 61هجری قیام کرد و نهضت عاشورایی او برای احقاق حق و عدالت بود عاشورای حسینی برای نمایان کردن انوار توحید و خداپرستی از پس پرده های ظلمانی کفر و جهل و تزویری بود که حکومت ظالمانه معاویه و فرزند نابخرد او یزید برچهره اسلام راستین و ناب و برسنت پاک رسول خدا(ص)کشیده بودند.
قیام الهی و خونین حسین بن علی(ع)برای بیرون آوردن خورشید تابناک حقیقت و امامت از پشت ابرهای سیاه باطلی بود که معاویه و پس از او یزید با خدعه و نیرنگ خلافت مسلمین را غصب کرده بودند و با حکومت ظالمانه خود نمی گذاشتند که نور حقیقت و ولایت بردل و جان و افکار مردم و مسلمانان بتابد. تاریخ گواهی می دهد که یزید همواره می کوشید تا مردم عراق در مستی و در عالم بی خبری باشند و به حقایق هستی و آفرینش لحظه ای نیندیشند و سرگرم خوشگذرانی های نامشروع باشند. امتی باشند غفلت زده که نه تنها ازامام زمان خویش پیروی نکنند بلکه در مقابل او نیز بایستند و بجنگند حسین(ع)در چنین زمانه ای قیام کرد او با الهام از قرآن کریم و سنت جد بزرگوارش رسول خدا(ص)نه تنها دست بیعت با یزید نداد بلکه با سخنان کوبنده و شعارهای خود و گفتارهای پندآموز و مهربانانه اش در شهر مدینه و مکه و در راه کوفه برستمگران نهیب زد و برای برپا کردن قسط و عدل تا آخرین نفس و قطره خون خود جانانه ایستاد و عاشورایی را پدید آورد که تا قیام قیامت آثارانسان سازی، عدالت خواهی و آزادگی و برکات معنوی آن پایدار است و نور حسین(ع)هرگز خاموش نخواهد شد و پرچم نهضت او همیشه در اهتزاز و برافراشته خواهد ماند.
قصه غمبار و مظلومانه عاشورای حسینی قصه شرافت مندی است. قصه سازش ناپذیری هر آزاده ای است در مقابل ستمگران. قصه شکوفایی عقل و نورانیت عشق به خداوند است قصه وصال معشوق در خون است قصه عبادت عاشقانه و عبودیت خالصانه است. حسین(ع)برمردمانی نهیب زد که امام زمان خویش را رها کرده و شیطان را برخود مسلط کردند مردمی که ارواح سرگردانشان در بیابان خوفناک شیطان پرسه می زدند و در دل هایشان تخم شک و تردید به خداوند و پرستش او کاشته می شد و هزاران افسوس که محصول تلخ چنین کشت و کاری جز ریختن خون بهترین انسان ها و امام زمان خویش، حسین بن علی(ع)نبود. حسین(ع)قیام کرد تا زشتی ها و پلیدی های دوران خویش را از جامعه مسلمانان بزداید، حاکمیت جور و ستم را برچیند و یزید هوسران و حقیر را رسوا کند. در تاریخ آمده است یزید بن معاویه برای گرفتن بیعت و سازش از حسین بن علی(ع)مروان بن حکم را مأمور کرد. این نماینده سیاسی یزید در کوچه های مدینه در مقابل امام حسین می ایستد و اصرار می ورزد که باید با یزید بن معاویه بیعت و سازش کنی زیرا این کار به نفع دین و دنیای توست و حسین(ع)در حالی که برآشفته شده بود در پاسخ او چنین می فرماید:و علی الاسلام السلام، ادقد بلیت الامه براع مثل یرید. یعنی و در زمانی که امت به همچون یزیدی گرفتار شوند فاتحه اسلام را باید خواند!حسین(ع)برای اینکه اسلام و عدالت و کرامت انسان زنده بماند نه تنها با یزید سازش نکرد بلکه آشکارا او و عوامل مزدورش را از انجام محرمات الهی و ترویج و گسترش فساد و زشتی ها نهی کرد. یزید که به عنوان خلیفه مسلمین برمسند حکومت اسلامی نشسته بود و علنا شرابخواری و قماربازی می کرد دایماً به فکر تسلیم کردن حسین بن علی و خاموش کردن صدای توفنده و برنده و معترض او بود و چون تمامی نقشه های او برای سازش نقش برآب شد تصمیم به جنگ و کشتن حسین بن علی گرفت و به سرزمین نینوا لشکرکشی کرد و کاروان حسین(ع)را که خاندان معظم و یاران باوفایش بودند و از مکه به سوی کوفه می رفتند در محاصره لشکریان خود در آورد تا این که با ارعاب و زور از او بیعت بگیرد لحظه لحظه کارگزاران و فرماندهان ظالم و پلید یزید حلقه محاصره را دراین سرزمین گرم و سوزان برحسین و فرزندان والامقام و عزیز او تنگ تر کردند و حتی در بین النهرین یعنی سرزمینی که میان دو رود به نام دجله و فرات است آب را به روی همه از جمله زنان و کودکان بستند و آنان را درآن گرمای طاقت فرسا تشنه کام نگه داشتند و در روز عاشورا لشکر باطل یزید در حالی که سیراب بودند با لشکریان حق امام حسین و یارانش که همه تشنه کام بودند جنگیدند. اما هیچ یک ازاین اقدامات ظالمانه نه تنها اراده و تصمیم حسین(ع)و یاران او را در ادامه راه سست نکرد بلکه عزم حسین(ع)و یاران او را جزم کرد تا با گام های استوارتری در راه حق و به سوی اهداف الهی خویش پیش بروند. فرماندهان و لشکریان ستم پیشه و پلید دستگاه اموی هم برای رسیدن به مقاصد شوم و شیطانی از هیچ ظلم و کشتاری رویگردان نبودند تا این که فاجعه جانسوزی را پدید آوردند، سلسله وقایع و غمگین ترین صحنه های تاریخ را سپاهیان یزید با زشت ترین کردارهای خود به وجود آوردند به گواه تاریخ و مقتل نویسان در مقابل مکارترین و پلیدترین مردم و لشکریان زشت خوی یزید که شیطان برآنها چیره شده و یاد خدا را از دل آنان بیرون برده بود. پاک ترین و بهترین انسان ها و شخصیت های الهی که در رأس آنها حسین بن علی (ع)سرور آزادگان و صحنه های زیبا و عبرت آموز آفریدند و جلوه هایی را ازایثار، عدالت، صبر، استقامت و پایداری و وفاداری به عهد و پیمان و رعایت حقوق انسان و همچنین کرامت انسان حتی در بحرانی ترین شرایط جنگی توسط امام حسین و یارانش به نمایش گذاشته شده است و سخنان و پیام های ژرف و عارفانه ای را داشته اند که همواره تاریخ به همه نسل ها پیام خوب زیستن و خوب مردن را می رساند و این پیام عاشورایی در زوایای تاریخ ماندگار و جاوید خواهد ماند. در شب عاشورا امام حسین یاران و اصحاب خود را در یکی از خیمه ها جمع کرده و پس از حمد و سپاس پروردگار خویش و دعا در حق آنان چنین می فرمایند:آگاه باشید که ما فردا با این مردم در موقعیتی سخت قرار خواهیم داشت و من اینک به شما اجازه می دهم از اینجا بروید من عهد و پیمان خود را از شما برداشتم در این تاریکی شب از این وادی هولناک بیرون رفته و به شهرهای خود برگردید هر یک از شما دست یک نفر از اهل بیت مرا بگیرد و با خود ببرد، زیرا این مردم فقط مرا می خواهند و اگربه من دست یابند دیگر با احدی کاری ندارند فرزندان، بستگان و یاران او هر یک پاسخی دادند که خود کتابی مفصل است و بسیار ستودنی چنان چه امام حسین (ع)پس از آن که اخلاص و عشق پاک آنان را به خدا و شهادت و نیز محبت و وفاداری آنان را دید و شنید که حسین جان اگر ما بارها کشته و بار زنده شویم هرگز دست از تو نخواهیم کشید و تو را تنها نخواهیم گذاشت. آنها را دعای خیرکرد و فرمود:فردا من و همه شما کشته خواهیم شد به جز فرزندم علی زین العابدین که خداوند نسل مرا ازوی باقی خواهد گذاشت. پس از آن پرده ها را از جلوی دیدگان آنها برداشت و هر کدام مقام خود را در بهشت برین دیدند و نعمت هایی که خداوند برایشان فراهم ساخته بود مشاهده نمودند. همان گونه که وقتی ساحران فرعون هنگامی که به موسی(ع)ایمان آوردند و فرعون قصد کشتن آنان را کرد. حضرت موسی منازل ساحران مؤمن را در بهشت به آنان نشان داد.
دشمن در روز عاشورا کار را برحسین(ع)و یارانش سخت کرده بود و صورت مبارک امام لحظه لحظه نورانی تر می شد با آرامش رو به یارانش کرد و فرمود:ای بزرگ زادگان!صبر و شکیبایی پیشه خود کنید و از مرگ نهراسید. زیرا مرگ به منزله پلی است که شما را از بدی ها و ناملایمات این جهان فانی به بهشت جاویدان و نعمت های ابدی می رساند. پس کدام یک از شما نگرانید که زندان پررنج به قصری با ناز و نعمت انتقال یابد، لیکن بدانید حالت مرگ و سختی بیرون رفتن از این جهان برای دشمنان ما چنان است که شخصی را از قصری با شکوه به زندان پررنج و شکنجه منتقل کنند.
همانا از جد بزرگوارم رسول خدا(ص)شنیدم که دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ پل مؤمنان است به سوی بهشت و پل کافران است به سوی جهنم و آتش دوزخ، اری نه دروغ می گویم و نه دروغ شنیده ام.
حسین(ع)که به فرموده نبی اکرم چراغ راه هدایت و کشتی نجات است در شب و حتی روز عاشورا برای ارشاد دشمنان خود و دعوت به سوی خداوند سعی و تلاش فراوانی کرد و برای منصرف کردن دشمنان از ریختن خون مبارک خود و فرزندان و اصحابش با خطبه ها و مذاکرات حضوری با سران کفر دریغ نکرد در مقتل آمده است در شب عاشورا حضرت به عمر بن سعد پیام داد که می خواهد با وی ملاقات کند زمانی که در دو صف مقابل هم قرار گرفتند امام حسین فرمود:وای برتو ای پسر سعد از آن خدای که بازگشت تو به سوی اوست نمی ترسی که با من مقابله می کنی و حال آن که می دانی من پسر رسول خدایم با من باش و فرمان مرا گوش کن و خدا را از خود شاد کن. ابن سعد گفت: من چگونه این کار را انجام دهم با وجود اینکه می دانم ابن زیاد خانه مرا از بیخ و بن می کند حسین (ع)در پاسخ او چنین گفت:باکی نیست من خانه نیکوتر از آن برای تو بنا می کنم. گفت از آن می ترسم که ملک و مال مرا بگیرد. امام فرمود:نترس من بیشتر از اموال تو در حجاز به تو خواهم داد. ابن سعد گفت :مرا اهل و عیالی است برعیال خویش می ترسم. گفتار و بهانه های او برحسین (ع)ناگوارآمد. بنابراین از او روی برگردانید و برخاست و فرمود:خدا تو را در رختخواب بکشد و تو را در روز قیامت نیامرزد. امیدوارم که از گندم عراق نخوری مگر اندکی و ابن سعد با بی شرمی از روی استهزا چنین گفت: اگر گندم نشد به جو قناعت می کنم. عمرسعد چنان شیفته رسیدن به حکومت ری بود آن هم با ریختن خون امام زمان خویش و فرزندان و یاران آن حضرت که سخنان سعادت بخش و هدایتگر امام حسین(ع)براو تاثیرنگذاشت. بدون شک بر قلب و دل او مهر باطل زده شد. مع الوصف امام حسین(ع)برای اتمام حجت بار دیگر در روز عاشورا در مواجهه با عمر سعد به او فرمود :تو گمان می کنی با کشتن من و به وسیله ریختن خونمان به استانداری ری و گرمان خواهی رسید به خدا سوگند این ریاست به تو گوارا نخواهد شد و این پیمانی است پیش بینی شده، اینک آنچه از دستت می آید انجام بده. که پس از من نه در دنیا نه در آخرت روی خوش و راحتی نخواهی دید و چندان دور نیست آن روز که سربریده تو را در همین شهر کوفه بالای نی برند و کودکان شهر تو را سنگسار کنند. این بار نیز عمر سعد با شنیدن سخنان امام حسین(ع)ازآن حضرت روی برگرداند و خود را به صف سپاهیان کفر رسانید. او با همدستان پلیدش، امام حسین(ع)و عزیزان گرانقدرش را روز عاشورا به شهادت رساندند. اما دیری نپایید، همان گونه که امام فرموده بودند. ابن سعد نه تنها به آرزوی خویش (حکومت ری)نرسید و این مقام را تصاحب نکرد بلکه به مرض روحی و عصبی مبتلا گشت و سرانجام نیز به دست هم رزمان انقلابی مختار به قتل رسید.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:35 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

عزیزان من! نام حسین بن علی علیه السلام، نام عجیبی است. وقتی از لحاظ عاطفی نگاه می کنید، می بینید خصوصیت اسم آن امام دربین مسلمین با معرفت، این است که دلها را مثل مغناطیس و کهربا، به خود جذب می کند. البته، در بین مسلمین کسانی هستند که این حالت را ندارند و در حقیقت، از معرفت به امام حسین علیه السلام بی بهره اند. از طرفی کسانی هم هستند که جزو شیعیان این خانواده محسوب نمی شوند؛ اما در میان آنها بسیاری هستند که اسم حسین علیه السلام، اشکشان را جاری می سازد و دلشان را منقلب می کند. خدای متعال، در نام امام حسین علیه السلام اثری قرار داده است که وقتی اسم او آورده شود، بر دل و جان ما ملت ایران و دیگر ملتهای شیعه، یک حالت معنوی حاکم می شود. این، معنای عاطفی آن ذات و وجود مقدس است
از اوّل هم دربین اصحاب بصیرت، همین طور بوده است. در خانه ی نبّی اکرم (علیه و علی اله الاف الصلاة و السلام ) و امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السّلام ) و در محیط زندگی این بزرگواران هم - آن طوری که انسان از روایات و تاریخ و اخبار آثار می فهمد - این وجود عزیز، خصوصیتی داشته و مورد محبّت و عشق ورزیدن بوده است. امروز هم، همین گونه است.

معارف و دعاهای امام حسین علیه السلام

ازجنبه ی معارف نیز، آن بزرگوار واین اسم شریف - که اشاره به آن مسمّای عظیم القدر است - همین گونه می باشد. عزیزترین معارف و راقیترین مطالب معرفتی، در کلمات این بزرگواراست. همین دعای امام حسین علیه السلام در روز عرفه را که شما نگاه کنید، خواهید دید حقیقتاً مثل زبور اهل بیت، پر ازنغمه های شیوا و عشق و شور معرفتی است. حتی بعضی از دعاهای امام سجّاد علیه السلام را که انسان می بیند و مقایسه می کند؛ گویا که دعای این پسر، شرح و توضیح و بیان متن دعای پدر می باشد؛ یعنی او اصل است و این فرع می باشد. دعای عجیب و شریف عرفه و کلمات این بزرگوار در حول و حوش عاشورا و خطبه هایش در غیر عاشورا، معنا و روح عجیبی دارد و بحر ذخّاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که در آثار اهل بیت (علیهم السّلام ) کم نظیر است.(1)

پی نوشت ها :

1- دیدار با مسؤولان و پرسنل سپاه و نیروهای انتظامی به مناسبت روز پاسدار 1374/10/5.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

اوّلاً حادثه را باید فهمید که چه قدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسی نگوید که حادثه ی عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ی ما در زیارت عاشورا می خوانیم: « لقد عظمت الرّزیّه و جلّت و عظمت المصیبه »، مصیبت، خیلی بزرگ است. رزیّه، یعنی حادثه ی بسیار بزرگ. این حادثه، خیلی عظیم است. فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.
برای این که قدری معلوم بشود که این حادثه چه قدر عظیم است، من سه دوره ی کوتاه را از دوره های زندگی حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام اجمالاً مطرح می کنم. شما ببینید این شخصیتی که انسان در این سه دوره می شناسد، آیا می توان حدس زد که کار این شخصیت به آن جا برسد که در روز عاشورا یک عده از امت جدش او را محاصره کنند و با این وضعیت فجیع، او و همه ی یاران و اصحاب و اهل بیتش را تقل عام بکنند و زنانشان را اسیر بگیرند؟
این سه دوره، یکی دوران حیات پیامبراکرم است. دوم، دوران جوانی آن حضرت، یعنی دوران بیست و پنج ساله ی تا حکومت امیرالمؤمنین است. سوم، دوران فترت بیست ساله ی بعد از شهادت امیرالمؤمنین تاحادثه ی کربلاست.

دوران کودکی امام حسین علیه السلام

در آن دوران زمان پیامبر اکرم، امام حسین عبارت است از کودک نور دیده ی سوگلی پیامبر. پیامبر اکرم دختری به نام فاطمه دارد که همه ی مردم مسلمان در آن روز می دانند که پیامبر فرمود: « انّ الله لیغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسی فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است. «و یرضی لرضاها » (1)اگر کسی او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چه قدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم در مقابل مردم و در ملاء عام، راجع به دخترش این گونه حرف می زند؛ این چیز عادی نیست.
پیامبراکرم این دختر را در جامعه ی اسلامی به کسی داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه ی اعلاست؛ یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام او، جوان، شجاع، شریف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه تر، از همه شجاعتر، و در همه ی میدانها حاضر است؛ کسی است که اسلام به شمشیر او می گردد؛ هر جایی که همه در می مانند، این جوان جلو می آید، گره ها را باز می کند و بن بستها را می شکند. این داماد محبوب عزیزی که محبوبیت او به خاطر خویشاوندی و اینها نیست - به خاطر عظمت شخصیت اوست - پیامبردخترش را به او داده است. حالا کودکی از اینها متولد شده است، و او حسین بن علی است.
البته همه ی این حرفها درباره امام حسن علیه السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسین علیه السلام است؛ عزیزترین عزیزان پیامبر؛ کسی که رئیس دنیای اسلام، حاکم جامعه ی اسلامی و محبوب دل همه ی مردم، او را در آغوش می گیرد و به مسجد می برد. همه می دانند که این کودک، محبوب دل این محبوب همه است. او روی منبر مشغول خطبه خواندن است، این بچه پایش به مانعی می گیرد و زمین می افتد؛ پیامبراز بالای منبر پایین می آید، این بچه را بغل می گیرد و او را آرام می کند. ببینید، مسأله این است.
پیامبر درباره ی امام حسن و امام حسین شش، هفت ساله فرمود »سیدی شباب اهل الجنه» (2) اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند؛ اما پیامبر می فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حد یک جوان است، می فهمد، درک می کند، اقدام می کند، ادب می ورزد و شرافت در همه ی وجود او موج می زند. اگر آن روز کسی می گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر، بدون هیچ گونه جرم و تخلفی، به قتل خواهد رسید، برای مردم غیر قابل باور بود؛ همچنان که پیامبر فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنی چه، مگر می شود؟!

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:32 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مدینه

زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاکم وقت مدینه (ولید بن عتیقه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (ع) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «... یزید فردی است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه‌دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌کند.»

وقتی مروان بن حکم بیعت با یزید را از حضرت درخواست کرد امام حسین(ع) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم که فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید او را بکشید.» و امت او چنین دیدند و عمل نکردند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار کرده است .

امام حسین(ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر اکرم(ص) از مدینه به طرف مکه حرکت کرد.

امام حسین(علیه السلام) هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌کند:

«... و جز این نیست که برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علی (ع) رفتار نمایم .

کسی که به سوی خدا دعوت کند عمل نیک انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود ... اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو کرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد.
بقیه در ادامه مطلب
[ جمعه 90/9/4 ] [ 3:15 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سخنى پیرامون مرقد سیدالشهدا (ع)
 اگر چه قبر حقیقى سیدالشهدا (ع) در دلها و قلبهاست که بناى آن از دوران کودکى در سرزمین دل شیعیان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شریف آن حضرت همواره از آثار و برکات متعددى برخوردار بوده است .
ضریح مقدس و حرم مطهر امام حسین (ع) یادگارى از جان نثارى و فداکارى او و یارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى که جاى عترت آدمیان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است که این بارگاه شریف و غم‏انگیز و شور آفرین، همواره زیارتگاه مردم جهان شده و انسانها ، فداکارى و عشق و صفا را از خفتگان این مرقدهاى شریف ، سرمشق گیرند.
 حرم حسین کعبه دلهاست . و این کعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه کنندگان و گنهکاران است.
آرى، عاشقان کویش و دلباختگان رویش ، پروانه‏وار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مى‏سوزانند و اشک شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصیبتهاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند براستى «این چه شمعى است که جانها همه پروانه اوست».

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:26 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????