عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

بر ماست‌ که‌ با تکیه‌ بر ارزشهای‌ همه‌ جانبه قیام عاشورا‌ ، راه‌ ظهور این‌ ارزشها را در سایر عرصه‌ها هموار کنیم‌ و بار دیگر اسلام‌ را قدرتمند و سربلند گردانیم‌. برخی‌ از شیوه‌های‌ بهره‌ برداری‌ از قیام‌ عاشورا برای‌ احیای‌ ارزشهای‌ اسلامی عبارتند از:

1) الگو سازی‌

هر جامعه‌ای‌ همواره‌ درپی‌ یافتن‌ الگوهایی‌ است‌ که‌ بتواند با پیروی‌ از آنها راه‌ سعادت‌ و کمال‌ را بپیماید و در این‌ جستجو می‌کوشد، بهترین‌ها را برگزیند. نهضت‌ عاشورا از جمله‌ با شکوه‌ترین‌ و مناسب‌ترین‌ این‌ حقیقت‌ یافته‌هاست ‌، چرا که‌ در قیام عاشورا الگوهایی‌ شکل‌ گرفته‌ که‌ در هیچ‌ جای‌ عالم ‌نمی‌توان‌ برای‌ آنها همانندی‌ یافت‌. اسطوره‌های‌ شجاعت‌ و مردانگی‌، تندیس‌های‌کامل‌ عشق‌ و محبت ‌، اسوه‌های‌ شگفت‌انگیز صبر و استقامت‌ و مصداق‌های‌ مسئولیت‌ و رسالت ‌، شمّه‌ای‌ از این‌ اقیانوس‌ بیکرانند.
نهضت‌ عاشورا جوانی‌ همچون‌ علی ‌اکبر (علیه السلام) دارد که‌ از یکسو در اوج‌ قله‌های‌ شجاعت‌ و شهامت‌ قرار دارد و از سویی‌ دیگر اخلاق ‌، رفتار و سیمای‌ پیامبری را به ‌ارث‌ برده‌ است‌ ، چهره‌اش‌ چون‌ ماه‌ می‌درخشد و اراده‌اش‌ همچون‌ ستیغ‌ کوه‌ها ، استوار و پرابهت‌ است‌.
اگر جوانان‌، با شخصیت‌ علی ‌اکبر (علیه السلام) به‌ خوبی‌ آشنا شده و او را تنها در لابه‌لای‌ مراثیه‌ها ، جوانی‌ افسرده‌ مشاهده‌ نکنند توان‌ خویش‌ را برای‌ همانندسازی ‌بکار خواهند گرفت‌ و برای‌ ارضای‌ خود ، بدنبال‌ قهرمانهای‌ پوشالی‌ و سراسر فساد غرب‌ نخواهد رفت‌.
قیام‌ عاشورا بانویی‌ همچون‌ زینب‌کبرا (سلام الله علیها) دارد که‌ براستی‌ عظمت‌ یک ‌زن‌ را در کربلا به‌ نمایش‌ گذارد و تمام‌ نگرشهای‌ اسلام‌ درباره‌ مقام زن‌ به‌یکباره‌ در وجود زینب‌ (سلام الله علیها) پدیدار گردید.
شخصی‌ همانند حر در قیام‌ عاشورا است که‌ از اعماق‌ ظلمت‌ و سیاهی‌، یکباره‌ به ‌دریایی‌ از نور وارد می‌شود و اعلام‌ می‌دارد که‌ بدترین‌ افراد هم‌ که باشید آغوش‌ اسلام‌ برای‌ پذیرش‌ توبه‌ کنندگان‌ باز است‌.
عاشورا ، همانند ابوالفضل‌ العباس‌ (علیه السلام) را دارد که‌ نمونه‌ کامل‌ شجاعت‌ و وفاداری ‌است‌.

2) یافتن‌ قالبهای‌ نو برای‌ عرضه‌ ارزشها

نهضت‌ عاشورا هنگامی‌ می‌تواند در احیای‌ ارزش‌ها مؤثر باشد که‌ با روش‌های‌ نو عرضه‌ شود. اکنون‌ که‌ ارتباطات‌ بر تمامی ‌زندگی‌ بشر گسترده‌ شده‌ و در پناه‌ آن‌ پیچیده‌ترین‌ برنامه‌های‌ فرهنگی‌ به‌ سراسر دنیا فرستاده‌ می‌شود ، فقط‌ به‌ وعظ‌ ، خطابه‌ و منبر نمی‌توان‌ بسنده‌ کرد بلکه‌ استفاده‌ از اهرمهای‌ پیشرفته‌ نیز ضرورت‌ دارد.

3) هدایت‌ عزاداری ‌ها و بهره‌ برداری‌ از آنها

شیعه‌ در دامان‌ عزاداری‌ و سوگواری‌ توانسته‌ معارف‌ خود را گسترش‌ داده و خود را به‌ جهان‌ بشناساند. این‌ اهرم‌ باید همچنان‌ قدرتمند و پرتپش‌ برجا مانده و فقط‌ به‌ مراسم‌ سنتی‌ و کلیشه‌ای ‌تبدیل‌ نشود تا اهدافی‌ که‌ در پس‌ این‌ مراسم‌ قرار دارد به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شود.
در سایه‌ این‌ مراسم‌ می‌توان‌ حرکتهای‌ عظیمی‌ را آفرید. گاه‌ در میان‌ این‌ عزاداریها حرکتهایی‌ مشاهده‌ می‌شود که‌ از اوج‌ ارادت‌ و عشق‌ عزاداران‌ حکایت‌ دارد. اگر این‌ حالتها در مسیر صحیح‌ هدایت ‌شده و از سیل‌ اشکها به‌ خوبی‌ استفاده‌ گردد بسیاری‌ از مشکلات‌ جهان‌ اسلام‌ از میان ‌خواهد رفت‌ و قدرت‌ مسلمانان‌ چندین‌ برابر خواهد شد. امام‌ راحل(رحمة الله علیه) درباره عزاداری امام‌ حسین‌ (علیه السلام) می‌فرماید:
مجلس‌ عزا، نه‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ گریه‌ بکنند برای‌ سیدالشهدا و اجر ببرند. البته ‌برای‌ این‌ هم‌ است‌ که‌ مهم‌ آن‌ جنبه سیاسی‌ است‌ که‌ ائمه‌ ما در صدر اسلام‌ نقشه‌اش‌ را طرح‌ کرده‌اند که‌ تا آخر باشد و این‌ اجتماع‌ تحت‌ یک‌ بیرق‌، اجتماع‌ یک‌ ایده‌ و هیچ‌ چیز نمی‌تواند اینکار را به‌ مقداری‌ که‌ عزای‌ سیدالشهدا در او تأثیر دارد، تأثیر داشته‌ باشد.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

هدف قیام امام : براندازی حکومت جور یزید و تشکیل حکومت عدل اسلامی ، بر اساس خواست مردم بخصوص کوفیان 1

مراحل قیام امام:

مرحله اول :

کوشش برای نپذیرفتن بیعت تحمیلی یزید و از طرف دیگر تحقیق درباره امکان تشکیل حکومت در کوفه . ( از 28 رجب سال 60 هجری تا 8 ذی الحجه ، یعنی 4 ماه و 10 روز )
چون امام بیعت را خلاف عقل و شرع می دانست ( یعنی امضای ظلم و قبول حاکمیت ظالم ) ، مخفیانه از مدینه حرکت کرد و به مکه رفت .
در این فاصله زمانی چون بزرگان کوفه از حرکت امام آگاه شدند از ایشان دعوت کردند تا به آنها ملحق و رهبری سیاسی آنها را بعهده گیرد . امام برای اطمینان از شرایط کوفه ، مسلم را به آنجا فرستاد و مسلم پس از بررسی اوضاع ، به امام نوشت : نیروهای مردمی کوفه با شما هستند ، پس با رسیدن نامه من با تعجیل ، به کوفه حرکت کنید . 2
امام با دیدن نامه مسلم ، نامه ای به بزرگان بصره نوشته و آز آنها دعوت به همکاری کرد و سپس راه افتاد . 3

مرحله دوم :

تصمیم گیری برای تشکیل حکومت و حرکت بسوی کوفه بدین منظور و همچنین مصون ماندن از تعرض دشمن .
( از هنگام حرکت امام بسوی کوفه تا زمان محاصره )
امام رزوز 8 ذی الحجه سال 60 هجری از مکه بسوی کوفه حرکت کرد و راه خود بسوی براندازی حکومت ظلم یزید و تشکیل حکومت عدل اسلامی را آغاز نمود .
در همان روز مسلم در کوفه علیه ابن زیاد خروج کرد و فردای آن روز ( روز عرفه ) بدستور ابن زیاد کشته شد .
خبر به امام رسید . ایشان با یاران خود به مشورت نشست و رای غالب ، رفتن به سمت کوفه بود که امام پذیرفتند و حرکت کردند .4 چرا که اعتقاد پیدا کردند که شرایط رهبری و جایگاه ایشان فراتر از مسلم بوده و می توانند حرکت مردم کوفه را منسجم کرده و به انجام برسانند . کاروان امام در نزدیکی کوفه توسط لشکر 1000 نفری حر ابن یزید ریاحی محاصره می شوند .
از آنجا که حر ، فردی سالم و محترم بود با امام خوشرفتاری کرده و امام تصمیم می گیرند آنها را از هدف خود آگاه کنند . ایشان در دو نوبت برای لشکریان حر سخنرانی کرده ( پس از نمازی که همگان به امامت امام خواندند ) و اعلام کرد :" من بسوی شما نیامدم مگر بعد از دعوت شما کوفیان با نامه هایتان . حال اگر حاضر نیستید با من هم پیمان شوید ، من برمی گردم . "5
در این جا حر اظهار بی اطلاعی کرده و می گوید من دستور دارم شما را به کوفه ببرم . امام ناراحت شده و تصمیم به بازگشت به حجاز می گیرند که پس از یک مشاجره ، قرار بر آن می شود که امام نه تسلیم شده به کوفه برود و نه به حجاز بازگردد ، بلکه بسمت یک مسیر سومی حرکت کنند تا دستور جدید از ابن زیاد برسد .6

مرحله سوم :

کوشش برای جلوگیری از درگیری نظامی و خونریزی ناموجه و تلاش برای ترک مخاصمه و برگشتن به حجاز .( از زمان محاصره تا قبل از شروع جنگ در روز عاشورا )
در این مرحله ، شرایط کاملا نظامی شده و امکان پیگیری ورود به کوفه و تشکیل حکومت بسیار ضعیف شده که امام تصمیم می گیرند ، به هر قیمتی شده تسلیم نشده و به کوفه نزد ابن زیاد نرود . بلکه در بهترین حالت بتوانند از راه آمده بازگردند و بالتبع جنگ ناعادلانه ای سرنگرفته و خونریزی نشود .
شاهد بر این مدعا ، حداقل 5 مرتبه ، پیشنهاد ترک مخاصمه و برگشتن به حجاز توسط امام می باشد .
1- قبل از نماز ظهر در حضور حر و نیروهایش 7
2- بعد از نماز عصر همان روز 8
3- پاسخ به فرستاده عمر سعد در کربلا در بیان علت حضورش در کربلا 9
4- در مذاکراتی که با عمر سعد در کربلا انجام دادند
5- ضمن سخنرانی پرمعنی و هیجان آور در روز عاشورا 10

مرحله چهارم :

دفاع اضطراری و قهرمانانه برای نپذیرفتن ذلت تسلیم
در این مرحله چون امام را مخیر کرده بودند بین دو امر " ذلت تسلیم یا کشته شدن " ، ایشان جنگ جوانمردانه را برای دفاع از شرافت و حقانیت خود و اهداف خود انتخاب و عاشقانه آنرا می پذیرند 11. البته امام می دانستند اگر تسلیم هم بشوند ، سرانجام همانند مسلم ، توسط ابن زیاد کشته خواهند شد .12
پی نوشت ها :
1- سخنرانی امام در مسیر کوفه : ایها الناس‌ ان‌ رسول‌ الله‌ قال‌ من‌ رای‌ سلطانا جائراً مستحلاً لحرام‌ الله‌، ناکثاًعهده‌ مخالفاً لسنة‌ رسول‌ الله‌، یعمل‌ فی‌ عباد الله‌ بالاثم‌ والعدوان‌ فلم‌ یغیّر علیه‌ بفعل‌ ولاقول‌ کان‌ حقاً علی‌ الله‌ ان‌ یدخله‌ مدخله‌ الا و ان‌ّ هولاء قدلزموا طاعة‌ الشیطان‌ و ترکواطاعة‌ الرحمن‌ و اظهروا الفساد و عطّلوا الحدود و استأثروا بالغی‌ واحلوا حرام‌ الله‌ وحرموا حلاله‌ و انا احق‌ ممن‌ غیّر و قد اَتَتْنی‌ کتبکم‌ و قدمت‌ علی‌ّ رسلکم‌ ببیعتکم‌ انکم‌لاتسلّمونی‌ ولاتخذلونی‌ فان‌ اتممتم‌ علی‌ بیعتکم‌ تصیبوا رشدکم‌... تاریخ طبری ج 4 ص 304 و مقتل ابو مخنف ص 85
2- عجل الاقبال حین یاتیک کتابی فان الناس کلهم معک – مقتل ابو مخنف ص 51
3- مقتل ابو مخنف ص 25 و لهوف ص 43
4- ارشاد شیخ مفید ص 203
5- " نحن اهل البیت اولی بولایه هذاالامر علیکم من هولائ المدعین ما لیس لهم .... و ان کرهتمونا ... انصرفت عنکم " - ارشاد مفید ص 205 و 206 و تاریخ طبری ج4 ص 303-304 و مقتل ابومخنف ص 84
6- همان منابع 5
7- " و ان لم تفعلوا و کنتم لمقدمی کارهین و لقدومی علیکم باغضین انصرفت منکم الی المکان الذی جئت منه الیکم " همان منابع 5
8- "و ان أنتم کرهتمونا وجهلتم حقنا و کان رأیکم غیر ما أتتنی کتبکم و قدمت به علی رسلکم انصرفت عنکم "- همان منبع 5
9- " کتب الی اهل مصرکم هذا ان اقدم فاما اذکرهتمونی فانا انصرف عنکم " – مقتل ابو مخنف ص 96
10-" فانظروااهل یحل لکم قتلی ؟ ... اما فی هذا حاجز لکم عن سفک دمی ؟ .... اتطلبونی بقتیل منکم قتلته ؟ " – مقتل ابومخنف ص 117-118 و " ایّها الناس اذا کرهتمونی فدعونی انصرف الی مأمنی من الأرض " - تاریخ الطبری، ج 4، ص 323 .
11- " إن الدّعی ابن الدّعی قد رکز بین اثنتین، بین السلّة والذلّة، وهیهات منّا الذلة " - مقتل ابومخنف ص 117-118
12- " قیس از لشکریان یزید گفت : تسلیم ابن زیاد شو در امان میمانی ، امام فرمودند : مسلم را نیز امان دادند و کشتند ، تو می خواهی من تسلیم شوم آنگاه مثل مسلم خونم را بریزید .... بخدا قسم هرگز دست ذلت به اینان نمی دهم ." سخنرانی امام در روز عاشورا – مقتل ابو مخنف ص 118


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:15 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

بررسی قیام امام حسین(ع) تنها مورد توجه شیعیان قرار نگرفته، بلکه غیر شیعیان و حتی غیرمسلمانان نیز، انگیزه ها و پیامدهای این قیام را کاویده اند. یکی از نویسندگان مسلمان غیرشیعه که بدون تعصب و با تعمق زیاد به بررسی قیام امام حسین(ع) پرداخته، «استاد ابوعلم» مصری؛ رئیس هیأت مدیره مسجد نفیسه در قاهره و معاون اول وزارت دادگستری مصر در سال های پیشین است. کتاب معروف استاد ابوعلم به نام «اهل بیت» که شامل شرح حال رسول خدا(ص) ، حضرت زهرا (س)، امام علی (ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و سیده نفیسه است، در سال 139 ه. ق منتشر شده و دو سال بعد به علت نایاب شدن نسخه های آن در چندین جلد به چاپ رسید.
این مقاله، بررسی ای است که وی بعد از شرح حال امام حسین(ع) نگاشته و در آن انگیزه های قیام حسینی را مورد توجه قرار داده و به مقایسه رفتار امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پرداخته و علت تفاوت این دو رفتار را تبیین کرده است. نویسنده، آراء مثبت و منفی علمای اسلام و مستشرقان در مورد قیام امام حسین (ع) به اختصار نقل و سپس مورد نقادی قرار داده است.
گاه از دلیل قیام حسین (رضی الله عنه) با اهل و عیال و کوچ اینان به کوفه به رغم آن که در دست دشمنان بود و امام می دانست کوفیان با پدر و برادرش چه کردند، می پرسند؛ افزون بر این که تمامی خیرخواهان ناصح به او توصیه می کردند بر ضد یزید قیام نکند و وی را از کشته شدن برحذر می داشتند، از جمله ابن عباس و ابن عمر و بسیاری دیگر از کسانی که میانه راه به امام برخوردند.
سؤال های دیگر این که چرا وقتی وی از کشته شدن مسلم بن عقیل خبردار شد، برنگشت؟ چرا حاضر شد با گروه اندکی به جنگ با لشکر عظیمی برود که از پشتیبانی و کمک بسیار برخوردار بود؟ چرا با دست خود، خویش را به هلاکت افکند؟ و پرسش آخر: چگونه می توان اقدام او را با آنچه برادرش، حسن (ع) انجام داد و خلافت را به معاویه واگذار کرد، سنجید و در یک راستا دانست؟
تاریخ نگاران به این پرسش ها این گونه پاسخ داده اند: هنگامی که امام حسین به کوفیان و بزرگان آن دیار، نامه نوشت، در پی دستیابی به حق خویش بود و کوفیان، داوطلبانه با وی عهد و پیمان بسته بودند که از ایشان پیروی کنند. و بر این مطلب اصرار داشتند و نشانه های پیروزی و ظفرمندی قیام، دیده می شد. بیشتر اهالی کوفه با مسلم بن عقیل پیمان بسته، بیعت خود را اعلام کرده بودند. حتی برای مسلم فرصت آن پیش آمد که ابن زیاد را در خانه هانی بن عروه ترور کند، اما نکرد، زیرا معتقد بود اسلام ترور را روا نمی شمرد.
نیز دیدیم وقتی ابن زیاد، هانی را زندانی کرد، مسلم بن عقیل با یارانش کاخ ابن زیاد را محاصره کرده، نزدیک بود بر وی چیره شوند، اما از بد روزگار، کار برعکس شد.
اما وضعیت امام حسن گونه دیگری است. ایشان به پیمان شکنی یارانش پی برد و دانست به معاویه نوشته اند: حاضرند وی را بشکند یا به دست معاویه بسپارند، و از آن رو که برای وی ، یاران اندکی انده بود، تن به صلح داد تا جان خویش و اهل و عیال و پیروانش به سلامت مانند. معاویه نیز پذیرفت پس از خودش، خلافت از آن امام حسن باشد و در آن زمان، معاویه به یزید نمی اندیشید.
موضع امام حسین هنگامی که حق خواهی می کرد، طبیعی و قاطع بود و گمان قوی داشت آنان که نامه نوشته و با ایشان پیمان بسته اند، او را یاری خواهند داد. امام حق طلبان را قدرتمند و یاران باطل را ضعیف می دید.
چرا امام حسین جنگید اما امام حسن صلح کرد؟
وضع امام حسین در برابر یزید، مانند امام حسن در مقابل معاویه نبود، زیرا معاویه با تربیت جاهلی قریش بار آمده بود که پر از سخت کوشی بود، چون اینان قومی بودند که در بیابان های خشک و بی آب و علف می زیستند و چاره ای جز جان سختی نداشتند، گرچه ا ز تجارت سود بسیاری می بردند.
معاویه در بزرگسالی، اسلام آورد و پیامبر را دید و کاتب وی بود و از همنشینی با ایشان و مسلمانان نیکوکار تأثیر گرفت، چنان که کارگزار عمر بود و از وی، کردار و رفتارش را آموخت. این عوامل در سیرت وی اثر داشت، گرچه آن زمان که مردمانی گرد وی جمع شدند، لغزش ها و سرپیچی هایش از سنت والای مسلمانان زیاد شد.
اما فرزندش یزید، تربیتی دیگر داشت. وی در قصر شام، زاده شد که نعمت و بردگان بسیار داشت. یزید، بدویت و جاهلیت قبیله کلب را از مادرش به ارث برد و هوش و زیرکی قریش را از پدر آموخت، چنان که از این قبیله، حیله و فریب بسیار، مال دوستی، سلطه طلبی و چیرگی و لذت طلبی مفرط را در وقتی که اسباب آن فراهم بود، فرا گرفت و جوانی قریشی شد که پایداری و سرسختی را نمی شناخت و برای گذران زندگی، مجبور به کسب و کار نبود و در طول حیاتش، مرارت و مشقتی نچشید و هیچ تلاشی جز در راه خوشگذرانی و عیاشی نداشت.
یزید وقتی حاکم مسلمانان شد، رفتاری بسیار متفاوت با پدرداشت، چنان که کردارش با سنت و سیره پیامبر (ص) و خلفای راشدین به شدت فرق داشت. یاران و اعوان معاویه و یزید نیز تفاوت بسیاری با هم داشتند. اطرافیان معاویه سیاستمدار و طرف مشورت بودند، اما یاران یزید، جلادها و سگهای شکاری بودند که درپی شکارهای بزرگ می دویدند. سرشت اینان به گونه مردمانی مسخ شده وپریشان بود، که سینه ای پر از حقد وکینه از آدم ها داشتند، بخصوص از کسانی که برعکس اینان، نیکوکار و درستکار بودند. از این رو،یاران یزید کینه خود را سر دشمنان خالی می کردند، حتی اگر برایشان فایده و سودی نداشت، اما اگر از این راه به بخشش و پاداشی می رسیدند، دیگر کینه و شرارتشان حد و مرزی نداشت. شریرترین یاران یزید، شمربن ذی الجوشن، مسلم بن عقبه، عبیدالله بن زیاد وعمربن سعد بود.
شمربه پیسی مبتلا و زشت رو و کریه المنظر بود و پیرو مذهب خوارج شد تا بدان جنگ و مبارزه برضد علی و فرزندانش (ع) را توجیه کند، اما قصد محاربه با معاویه و فرزندش را نداشت. شمر، کسی بود که دین را بهانه و ابزاری برای کینه ورزی قرار می داد، و حاضر بود که به خاطر مال وثروت، دین یا کینه اش را به فراموش سپرد.(1)
یزید پیش از جانشینی پدر، به شدت لذت طلب بود و آشکارا بدین امر مبادرت می ورزید، به گونه ای که عیاشی های او، وردزبان مردمان شده بود. کار آن قدربالا گرفت که «زیاد» به وی توصیه کرد اعتدال ورزیده، جانب احتیاط را درپیش گیرد.
او وقتی پس از پدر، به حکومت رسید، سیاست و بی بند و باری را کمافی السابق مسابقات دنبال کرد و این تفاوت پدر وپسر بود.

انگیزه دینی برای مبارزه با دین فروشان

می توانیم بگوییم که امام حسین نمی خواست با یزید بیعت کند حتی اگر منجر به کشته شدن او شود، امکان نداشت چنان که امام حسن با معاویه پیمان بست، امام حسین با یزید بیعت کند، زیرا اوضاع فرق کرده و یزید همچون پدر نبود. اگر امام حسین با یزید بیعت می کرد، وضع حال وی پوشیده می ماند و مردم معتقد می شدند یزید امام برحق است، در نتیجه می توانست دین را تحریف کند از این رو امام، جان و اهل عیالش را درراه دین جدش نثار کرد. با شهادت امام بود که پایه های دولت اموی سست و نا استوار گشت.
به رغم آن که نامه های رسیده برای امام که به بیعت با ایشان می خواند، بسیار بود، اما احتیاط کرد وعموزاده اش، مسلم بن عقیل را فرستاد تا از دل و دین عراقیان مطمئن شود. معلوم شد بیعت کوفیان با امام، درست و راست است. از این رو، امام به کوفه کوچید، زیرا عموزاده اش که امین و مورد وثوقش بود، براین مطلب گواهی داده، به امام نوشته بود:
«مردمان دورو برش را گرفته و با وی اند.» اما پیش از رسیدن به عراق، وقتی امام دانست مسلم را کشته و از اطراف وی پراکنده شده و شکستش داده اند، احتیاط را درپیش گرفت. شاید به فکر بازگشت افتاد، گرچه من این احتمال را باور ندارم، زیرا امام درپی کاری ثمربخش و نتیجه دار بود. وقتی امام، روبه سوی کوفه نهاد، درپی دنیا و جاه یا تلاش برای دستیابی به خلافت به هدف خلافت نبود، بلکه می خواست احکام خدا را اجرا کند، اما به گونه ای که همگان بی هیچ تردید و شکی، هدف امام را بدانند. از این رو، امام به ندای ایمان و باور دین خود لبیک می گفت.
امام حسین کسی نبود که به حکم ابن زیاد عمل کند و تن به ذلت دهد این از ساحت امام به دور است- ابن زیاد به سبب نفس شرورش، پروا نداشت امام را با یارانش به شهادت برساند. امام بین این دو (ذلت و شهادت) مرگ با عزت را برگزید.
در اینجا، مطلب مهمی است که تاریخ نگاران در آن اختلاف نظر دارند، گفته شد امام به عمربن سعد سه راه حل پیشنهاد داد:
1- راه را برای امام بازبگذارد تا به حجاز (همان جایی که آمده بود) برگردد.
2- به سوی یکی از مرزهای کشور اسلامی برود و مانند سربازی سنگرنشین در برابر دشمن، به مرزداری بپردازد و مانند دیگر مرزداران مزد و مواجب بگیرد و انجام وظیفه کند.
3- امام را به شام نزد یزید برند و او را به دست یزید بسپارند.
گفته اند: عمربن سعد راه حل ها را پذیرفته، آنچه را امام پیشنهاد داده بود، برای ابن زیاد نوشت، اما وی نپذیرفت و گفت: حسین چاره ای ندارد جز آن که به حکم ابن زیاد تن دهد!
همچنین گفته اند: امام بر ضد یزید شورید و بیعت وی را رد کرد و به طرف کوفه رفت. می خواست مردم آن دیار را از پیروی یزید بازدارد و میان مردمان تفرقه افکند و مانند زمان پدرش بین مسلمانان جنگ به پا کند. بنابراین، یزید و حاکم وی در عراق، شر و فتنه را آغاز و به پانکردند، بلکه از حکومت خود دفاع کرده، وحدت امت اسلامی را حفظ کردند! این ادعا در صورتی راست و درست است که بگوییم حسین، مصمم بر جنگ بود و حاضر به سازش و مذاکره نبود و سر از نبرد برنمی تافت، اما امام حسین همانطور که اشاره شد سه راه حل پیشنهاد کرد که هر یک راه درست و خوبی بود و به سلامت می انجامید. اگر می گذاشتند به حجاز و مکه برگردد، امام به آنجا بازمی گشت و دوست نداشت در آنجا خونریزی شود، چرا که بلد حرام بود و جنگ در آن شهر روا نبود؛ فقط یک بار در آنجا جنگ روا شمرده شد، آن هم یک ساعت و در زمان رسول خدا(ص) به هنگام فتح مکه.
اگر مانع نمی شدند تا او به یزید برسد ممکن بود به گونه ای یزید از او درگذرد، تا با حجتی که دیگر جای بحث و جدل باقی نماند، او را به تسلیم و پذیرش بیعت وادارد.
اگر می گذاشتند به طرف یکی از مرزهای کشوراسلامی برود، مردی عادی مانند دیگران می شد که با دشمن می جنگد و شریک در فتح است، در نتیجه نه به احدی آسیب می رساند و نه کسی وی را اذیت می کرد.»
البته «عقاد» تردید دارد حسین به ابن زیاد، پیشنهاد پذیرش یکی از سه راه حل را داده باشد. وی معتقد است این گزارش از طرف ابن سعد، به حسین بسته شد و افترایی بیش نبود، تا اولا بهانه عمر برای نجنگیدن با امام باشد، ثانیاً به شیعیان بگوید حسین قصد داشت بیعت کند.
قیامی خونین برای بیدار کردن وجدان های خفته و بیمار
دکتر احمد صبحی در کتابش (نظریه الامامه) معتقد است:
«مانعی نیست بگوییم حسین این پیشنهاد را داده است نه بدین معنا که نمی خواست یا می خواست با یزید بیعت کند، بلکه چون گمان داشت دشمنانش عزم بر کشتن او را دارند تا از این راه پیش امیر عزیز شده، نزد یزید ارج و قرب یابند و می دانست، اینان نمی گذارند امام زنده از دستشان دررود. از این رو، خواست حجت را بر آنها تمام کند با این که قبل از آن هم همه راه های ترک کشتار را پیشنهاد کرده بود. امام بار دیگر نیز حجت را بر آنان تمام کرد، آنگاه که دشمنان با آغاز جنگ، سه روز امام و خاندان و یارانش را از آب محروم کردند، سپس به وحشی گری در قتل و کشتار پرداختند و حتی به کودکان رحم نکردند و حرمت اهل بیت را پاس نداشتند، امام بار دیگر به اتمام حجت پرداخت و اینان را از جنگ در ماه حرام برحذر داشت، اما دشمنان به مخالفت سرسختانه با دین برخاستند و هتک حرمت کردند، به رغم آن که می بایست انجام این کار بسیار بر آنان سخت باشد و آن را بزرگترین گناه بدانند و به احدی از اهل بیت پیامبر آسیبی نرسانند.» اما ابن اثیر در «الکامل» نمی پذیرد که امام راه حل های پیش گفته را بر عمربن سعد عرضه کرده باشد. وی می گوید:
«عقبةبن سمعان نقل کرده: از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه حسین بودم و تا زمان کشته شدنش، از وی جدا نشدم. تمامی صحبت هایش با مردم را تا روز شهادتش شنیدم. به خدا سوگند به رغم آن چه میان مردم شایع بود، حاضر نشد دست در دست یزید بنهد یا او را به مرز و گوشه ای از کشور اسلامی گسیل دارند.»
امام بر قیام پامی فشرد و خود را آماده کشته شدن کرده بود و به دلایل زیر می دانست یا گمان می برد در این سفر کشته خواهد شد:
1. چه پیش از خروج از مکه و چه پس از آن، هرکه به او توصیه و سفارش می کرد قیام نکند از شهر خارج نشود، نمی پذیرفت.پیشتر دیدیم، کسانی به او توصیه کردند پا از سرزمین حجاز بیرون نگذارد، ازجمله: عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، ابن زبیر و محمدبن حنفیه. نیز پس از آن که از مکه بیرون رفت، در میانه راه برخی به امام گفتند برگردد، ازجمله: عبدالله بن مطیع، اباهره ازدی (که در ثعلبیه امام را دید)، عبدالله بن سلیم، مذری بن مشمعل و فرزدق که پس از بازگشت از حج، در منطقه «زباله» امام را زیارت کرد.
2. وقتی تصمیم گرفت روبه سوی عراق نهد، چنین خطبه خواند: «مرگ در کمین آدمی زاد است و...» که بیشترین قسمت های این خطبه، اشاره به آگاهی امام از کشته شدن دارد.
3. عبدالرحمان بن حارث بن هشام در مکه، امام را از رفتن بازداشت و چنین دلیل آورد:
«به شهری می روی که کارگزاران و امیران یزید در آنجا هستند و بیت المال را دردست دارند، و مردم هم بنده و برده مال و درهم اند. از این رو، معلوم نیست آن که به تو وعده یاری داده، برضدت نشورد و با تو نجنگد، یا به رغم این که تو را بیشتر دوست دارد، اما به خاطر مال و منال با تو به نبرد و مخالفت برنخیزد.»
با این که، امام سخن وی را قبول داشت، اما حاضر به پذیرش آن نشد.
4. ابن عباس نیز امام را از رفتن بازداشت و دلیل آورد: آنان که را دعوت کرده اند، با امیر خود نجنگیده اند و دشمن را نرانده اند و شهر و دیار را به دست خود نگرفته اند، بلکه امام را درحالی دعوت می کنند که امیرشان بر آنان چیره و حاکم است و کارگزارانش مالیات شهرها را گرد می آورند. با این وضع، گویا امام را به جنگ فراخوانده اند و اطمینانی نیست از امام پشتیبانی وحمایت کنند، بلکه از مخالف ترین مردم برضد امام نشوند!
ابن عباس، باردیگر امام را از رفتن برحذر داشت و این گونه سخنان را دوباره گفت و به امام توصیه کرد به یمن رود، زیرا دژها و دره ها دارد و زمینی گسترده و پهناور است.ابن عباس افزود:
«پدرت در آنجا شیعیان و پیروانی دارد و تو دور از مردمان خواهی بود. می توانی بریشان نامه بنویسی و پیک و فرستادگانت را بفرستی و جایگاهت را سفت و محکم کنی. در این صورت، امیدی هست، یار و یاورانی که دوست داری، با خیر و خوشی نزد تو آیند.»
امام با اطمینان و قدرت پاسخ داد:«دیگر کار از کار گذشته است.»(2)
5. وقتی محمدبن حنفیه توصیه کرد به عراق نرود، امام فرمود دراین باره خواهد اندیشید، اما سپیده دم کوچید. ابن حنفیه سبب را پرسید، امام فرمود:
«پس از آن که از تو جدا شدم، رسول خدا را در خواب دیدم که به من فرمود: «ای حسین! بیرون رو، که خدا خواسته تو را کشته راه خود بیند.»
ابن حنفیه پرسید: پس چرا زنان را همراه می بری؟! فرمود:«خدا خواسته آنان به اسارت روند!»
6- ابن عمر امام را از رفتن نهی کرد وگفت: اگر بروی، کشته خواهی شد. زیرا نشانه ها وظاهر، حال گویای سرانجام امام بود. قطعاً آنچه را ابن عمر می فهمید، بر امام پوشیده نبود.
7- فرزدق بدو گفت:دل های مردم با توست، اما شمشیرهایشان برتوست.
8-بشر بن غالب عرض کرد: دلها با توست و شمشیرها با بنی امیه.
عبدالله بن جعفر نیز امام را بازداشت و گفت: مشفقانه می گویم دراین راه هلاکت تو و درماندگی اهل بیتت است.امام حسین (ع) بدو فرمود:«رسول خدا را درخواب دیدم و به آنچه اکنون انجام می دهم، فرمانم داد.»
ابن عباس گفت: پدر ومادرم فدایت باد! رسول خدا چه فرمود؟ امام همان پاسخ پیش را داد. ابن عباس پرسید:
ثمره اش چیست؟ امام فرمود:« به من فرمان و مأموریتی داده اند و درآن باره با تو سخنی نخواهم گفت تا با پروردگار دیدار کنم.»
این روایت آنچه را دردرون امام بود و جز خواهد نمی دانست تأیید، بلکه تاکید می کند. خداوند به آنچه می باید رخ دهد، حکم خواهد کرد وکارها در دست خداست.
9- وقتی خبر شهادت مسلم و هانی وعبدالله بن یقطر را برای امام آوردند، امام به یارانش فرمود:«شیعیان ما، یاری ما را وانهادند، هرکس از شما می خواهد، برود.» و پس از جدایی بسیاری ازهمراهان، امام با کسانی که از مدینه همراهش بودند و عده کمی دیگر تنها ماند. عمرو بن بوذان به ایشان توصیه کرد برگردد و عرض کرد:«به خدا سوگند! جز با نیزه ها و شمشیرها روبه رو نخواهی شد.» عمرو، امام را از رفتن باز داشت، چون آنان که به ایشان نامه نوشته بودند، دیگر متعهد نبودند درجنگ و نبرد، امام را یاری کنند..
امام فرمود:
«وضع برای من آشکار است، اما کسی نمی تواند برخواست خدا چیره شود. به خدا سوگند! مرا رها نخواهند کرد تا این که قلبم را از درونم بیرون کشند. به خدا قسم! حتی اگر در پناهگاه جنبده ای باشم مرا بیرون خواهند کشید تا بُکشند!»
10- وقتی به عراق می رفت، درنامه ای به بنی هاشم نوشت:
«هر که به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکه از من جا بماند و عقب افتد به رستگاری و موفقیت نخواهد رسید.»
11-به هنگام رفتن از مدینه و وداع، قبرجدش را زیارت کرد و گفت:
«دست از زندگی شستم و عزم عمل به فرمان خدا را دارم و مرگ مراقب من است، مبادا از آن بگریزم.»
سپس به خواهرش زینب فرمود:
«خواهرم! اگر مرغ سنگخوار را به حال خود واگذارند، شب درجای خود خواهد خوابید اما چه کنم که دست از من برنمی دارند.»
نیز پیش از نبرد، با خود می خواند:
«ای روزگار! اف برتو که چه دوست بدی هستی»! چنان که به هنگام بیرون رفتن از مکه فرمود:
«مرگ بر بنی آدم حق و رواست.»
بنابراین، به سبب حکمتی که خدای سبحان می دانست، اراده الهی چنین شد که امام حسین، جان خود و خاندان و یارانش را برای دین خدا- که جدش بدان خاطر برانگیخته شده بود- فدا کند.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حکمت قیام

شهادت امام، پایه های دولت بنی امیه را سست و از بین برد و امام حسین، جاودانه ماند، زیرا برای حق زیست و با حق بود و در راه حق به شهادت رسید.

رد انگیزه سیاسی، غیبی، قبیله ای و شخصی

حرکت امام حسین از مکه به عراق، حرکتی است که به آسانی نمی توان با معیارهای حوادث عادی، آن را ارزیابی و نسبت به آن حکم کرد، زیرا از نادرترین جنبش های دینی یا فراخوان سیاسی تاریخ است که هر روز تکرار نمی شود، و هر کس نمی تواند بدان قیام کند، و اگر رهبر نهضت راه درست را پیمود، به اتفاق نظر فقط به یک علت باشد یا اگر بپذیریم به راه اشتباه رفته است، همگان به یک دلیل معتقد باشند.
گاه، پیمودن درست ترین یا نادرست ترین راه برای جنبش، بسته به فرقی کوچک است که به هدف دست یابد، یا نه، لذا، مستعد است که به نقیض خود بیانجامد. جنبشی چنین، گونه ای از ماجراجویی ماجراجویان سیاست یا قرارهای سوداگران تجارت یا ابزاری برای دستیابی به دنیا نیست که به حکم دین تن دهد، یا دنیا تن به حکم و خواسته آن دهد، بلکه وسیله ای معتقد ساختن خود و دنیا به یک دیدگاه میان دیدگاه هاست. دیدگاهی که رهبر نهضت به ایمان دارد و می داند آن مردمان به آن راه را باور ندارند. اما به هر رو، او به قیام و عمل خود ایمان دارد، چه مردم بپذیرند یا نپذیرند. برای او کشته شدن در راه هدف با مردن طبیعی، برابر است و چه بسا به کشته شدن، رغبت بیشتر داشته باشد.
بنابراین قضاوت درباره درست یا نادرست بودن نهضت حسینی نمی تواند توسط مزدوران چاپلوسی انجام شود که از شمشیر حکومتی می هراسند و درپی عطا و بخشش آنند، چنان که دیگر مزدبگیران که از چیزهای دیگر جز تیغه حکومت می ترسند یا برخوردار از پاداش و بخش غیردرباری اند، حق قضاوت و داوری ندارند. داوری درباره درستی یا نادرستی قیام حسینی، بسته به دو امر است که با اوضاع مختلف زمان و حکومتگران دگرگون نمی شود. این دو امر، یکی انگیزه های درونی است که بسته به طبیعت ثابت آدمی است، دوم: دستاوردهای قابل مشاهده است که همگان آن را می پذیرند. اگر جنبش حسینی برضد یزید را با این دو معیار بسنجیم، خواهیم گفت، او به راه درست رفته است.
این انگیزه های، امام را به کاری واداشت که انجام داد. دیگران نیز اگر این انگیزه ها را داشتند، جز به راه امام نمی رفتند. برای آدمیزاده هزارادن بار بهتر است که کرداری مانند حسین داشته باشد که یزیدبن معاویه را به خشم آورد، تا این که بر خلق و خویی باشد که موجب خشنودی یزید شود.
نخستین مطلبی که شایسته است برای درک انگیزه های درونی امام درآن وضع محنت بار و دردناک بدانیم، این است که بیعت با یزید نمی توانست پابرجا بماند یا ادامه یابد، زیرا هر حاکم و خلیفه ای می باید خردمند باشد و خلق و خویی درست داشته، از سلامت تدبیر برخوردار باشد، که یزید چنین نبود. وی آنچه را که هر دولتی به شدت بدان نیازمند بود، به شوخی می گرفت، و امیدی به صلاح و اصلاح وی نبود. گزینش وی برای ولایتعهدی، معامله ای آشکار بود که هرکس بدان راضی شده، بها و پاداش موافقت و همراهی خود را گرفته و هرکه به یاری یزید برخاسته یا کارگزار و مزدبگیر او شده، آشکارا مال و منال ستانده بود. بسیار شگفت خواهد بود از حسین بن علی که بخواهند باچنین کسی بیعت کند و نزد مسلمانان درستکارش بخواند.
امام حسین(ع) یا می بایست بیعت ویاری یزید را بپذیرد، یا خروج و قیام کند، زیرا نمی گذاشتند خود را کنار بکشد، چه به سودش باشد، یا به ضررش. برخی مورخان شرق شناس و شرقیان کج فهم، حقیقت فوق را فراموش می کنند و به هنگام ارزیابی نهضت حسینی، بهای لازم را به وضعی که امام با آن رو دررو بود نمی دهند! شایسته بود، اینان به یاد می داشتند مسأله عقیده دینی ازنظر حسین(ع) شوخی یا معامله بردار نیست. او مردی بود، که به شدت به احکام اسلام پایبند بود و باور بسیار داشت که اجرا نکردن حدود دینی، بزرگترین بلا برای دین و دینداران و برای همه امت عربی درحال و آینده . امام مسلمان و زاده محمد(ص) بود و اگر اسلام کسی هدایت درونی باشد، هدایت حسین، درونی و به سبب آن بود که از خاندانی والاست.

دستاوردهای حرکت

درمورد دستاوردهای جنبش- اگر نگاهی فراگیر بدان بیفکنیم- خواهیم فهمید بیش از نتایج و ثمره های بیعت است. امام در همان سال که قیام کرد، کشته شد و یزید در کمتر از چهارسال بعد، مرد. شش سال از قتل امام نگذشته بود، که قاتلان کربلا به سزای عمل خود رسیدند و دولت بنی امیه پس از این، حتی به اندازه عمر یک انسان پایدار نماند و بیش از شصت و اندی سال نپایید.
قتل حسین، دردکشنده ای بود که بر پیکره دولت اموی نشست تا آن را ازپا درآورد و پیام حسینی، ندا ونوای هر دولتی شد که به دل ها و جسم ها راه داشت.
فشرده سخن آن که: خروج حسین، از حجاز به عراق جنبش توانمندی بود و انگیزه هایی داشت (که هرکس را به قیام وامی داشت) اما به آسانی نمی توان این انگیزه ها را انگاشت یا آن ها را برشمرد.
این جنبش به نتایج تأثیرگذار خود رسید، زیرا نهضتی فراتر از افراد است و نسل ها را فراخواهد گرفت.
شهید چه کسی است جز انسانی که می خواهد خلق و خوی زشت روزگار را دگرگون کند و گواه وجود خیر در طبیعت انسانی است، در وقتی که خیر و خوبی، نایافت ترین چیز در دنیاست.
امام(ع) در زمانی درپی خلافت راشدین! بود که دیگر نام و نشانی از خلافت راشدین نمانده بود. درگیری میان حسین(ع) و یزید، نخستین تجربه از نوع خود، پس از زمان پیامبر و خلفای بعد از وی است، که امام دراین نبرد جان خود را نثار کرد، چون شهادت، ازجان گذشتگی است.
حسین(ع) پدر شهیدان و سرچشمه شهادت است که هنوز می جوشد و در تاریخ بشر، کسی با او برابری نخواهد کرد.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


مقدمه
شناخت حادثه عظیم عاشورا چراغى است پر فروغ فرا روى نسلهاى بشرى، براى تشخیص رهیافت‏هاى عزت و سر فرازى در میان طوفان‏هاى وحشتناک حوادث و تحولات سیاسى، اجتماعى و تاریخى، این شناخت با توجه به ابعاد گوناگون و دامنه وسیع این حماسه خونین، نیازمند بررسى عمیق، همه جانبه و دقیق است.یکی از اعجازهای حادثه کربلا، زنده ماندن آن است و هرچند از زمان آن می‌گذرد، تازه‌تر و شفاف‌تر می‌گردد و قلوب انسان‌ها را به خود معطوف می‌سازد. با اینکه جنایات بنی امیه نتوانسته است شکوه و عظمت آن واقعه را از میان بردارد و نیز تخریب بارگاه آن‌حضرت مؤثر واقع نشده اما آنها سعی دارند با طرح تحریف وقایع کربلا، اهداف مقدس حضرت سیدالشهدا‏(علیه السلام) را از دهان مردم منحرف سازند تا به دنیا بفهمانند که حادثه کربلا حرکت انقلابی‌، اسلامی و الهی و تاریخ ساز نبوده‌، بلکه یک درگیری حکومتی سیاسی وجاه‌طلبی بوده است که مع الأسف برخی از گویندگان نیز برای گرم کردن مجلس خود و گریاندن مردم از آن بهره می‌جویند، که بر همگان تکلیف است که از اشاعه چنین سم‌های مهلکی جلوگیری کنند.کشف حقایق مربوط به زمینه‏هاى پیدایش قیام خونین عاشورا و تشریح نقاط تاریک و مبهم آن و حذف پیرایه‏هاى ناروا و تحریف‏هایى که از جانب دشمنان و معاندان آگاه و پاره‏اى از موارد دوستان جاهل و ناآگاه به این نهضت مقدس و الهى نسبت داده شده، از جمله بدیهى‏ترین و ضرورى‏ترین اقدام هایى است که ما را به شناخت صحیح علمى و واقع بینانه واقعه عاشورا رهنمون مى‏شود.

فصل اول
(کلیات تحریف) پیشینه تحریف،تعریف تحریف، عوامل تحریف، انواع تحریف

پیشینه تحریف

هرچند منافقان و ملحدان دنیاپرست گاه با کودتا، دسیسه و ظاهر سازى زمام امور مردم را به دست مى‏گیرند، ولى در دراز مدّت نمى‏توانند در برابر نیازهاى فکرى و اجتماعى جامعه دینى پاسخگو باشند و خواسته‏هاى نفسانى آنان مانع دینداریشان مى‏شود از این رو پس از مدتى به ناچار دست به تحریف در احکام و قوانین دینى مى‏زنند تا ناسازگارى آن‏ها را با اهداف پلید خود بپوشانند. چنین کارى در ادیان پیش از اسلام نیز داراى پیشینه است و قرآن مجید با نکوهش این عمل نابخردانه و شیطانى، مسلمانان را از آن آگاه ساخته و آنان را از فرجام زشت و زیانبارش برحذر داشته است نمونه آشکار تحریف آیین آسمانى، در قوم یهود است که قرآن درباره آنان مى‏فرماید:«وَقَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَهُمْ یعْلَمُونَ»(1)ترجمه:گروهى از آنان گفتار خداوند را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏کردند در حالى که مى‏دانستند.»بنابراین مسئله تحریف منحصر به عاشورا نیست، بلکه در هر عصر و زمانی این مسئله، به چشم می‏خورد که از آن جمله، می‏توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. تحریف در عبادات

مسلمانان به پیروى از دین خدا و سنّت پیامبر(ص) هنگام انجام فریضه حج، به جاى نمازهاى چهار رکعتى در سرزمین «منى» دو رکعت نماز مى‏گزاردند. عثمان در زمان حکومت خویش چند سالى چنین کرد، ولى یک سال، تصمیم گرفت نمازهاى چهار رکعتى را تمام بخواند و از آن پس‏بنى‏امیه، به جاى پیروى از رسول خدا (ص) از عثمان پیروى کردند(2)از زمان پیامبر(صلى الله علیه و آله) تا زمان حکومت معاویه کسى براى نماز عید اذان و اقامه نمى‏گفت، ولى معاویه بدعتى آفرید و براى نماز عید اذان گفت.(3) روزى معاویه پیش از رفتن به جنگ صفّین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کرد(4)

ب. تحریف در احکام:

پس از آن که ابوبکر به خلافت رسید، مزرعه فدک را، که رسول خدا(ص) به دخترش فاطمه(ع) بخشیده بود، از آن حضرت گرفت و مدّعى شد که این مزرعه جزو بیت المال است. ولى چون عثمان به خلافت رسید. فدک را به مروان حکم- پسر عموى خویش- بخشید و این مزرعه تا زمان عمر بن عبدالعزیز در اختیار بنى مروان بود(5)شراب در قرآن مجید، پلید شمرده شده و نوشیدنش حرام است و رسول‏اکرم(صلى الله علیه و آله) فرموده‏است:«لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غارِسَها وَ عاصِرَها وَ شارِبَها وَ ساقْیها وَ بائِعَهاوَمُشْتَریها وَ آکِلَ ثَمَنِها وَ حامِلَها.(6) ترجمه: خداوند لعنت کند شراب را، و کسى را که درختى را به نیّت ساختن شراب مى‏کارد، و کسى را که آب میوه‏اش را بدین نیّت مى‏گیرد، و کسى را که از آن مى‏نوشد، و کسى را که آن را مى‏فروشد، و کسى را که بهاى آن را مى‏خورد، و کسى را که آن را حمل مى‏کند.بااین همه، گویا مدّعیان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه و آله) ، خود را تافته جدا بافته از امّت اسلامى و برتر از قانون خدا مى‏دانستند که شرابخوارى از کارهاى همیشگى آنان بود و قطار شتران براى آنان، شراب حمل مى‏کرد.نقل است که عبدالرحمن بن سهل انصارى به دستور عثمان به جهاد رفته‏بود و معاویه امیر شام بود. روزى عبدالرحمن مشک‏هایى پر از شراب دید که براى معاویه مى‏بردند. او بى‏درنگ همه را با نیزه درید و شراب‏ها را بر زمین ریخت. وقتى معاویه از داستان آگاه شد، گفت:«عبدالرحمن را رها کنید، او پیرمردى است که عقلش را از دست داده است.» عبدالرحمن گفت: «نه به خدا سوگند، من عقلم را از دست نداده‏ام، ولى پیامبر ما را ازشرابخوارى منع فرموده‏است. به خدا سوگند اگر ببینم معاویه خلاف امر پیامبر(صلى الله علیه و آله) عمل مى‏کند، شکمش را خواهم درید!»(7)

ج. تحریف در سنّت پیامبر(صلى الله علیه و آله):

طبرى از قول عمر نقل کرده‏است:سه چیز در زمان پیامبر(ص) حلال بود، ولى من آن‏ها را حرام مى‏کنم و انجام دهنده آن‏ها را کیفر مى‏دهم: متعه حج، متعه زنان، و حىّ على خیر العمل در اذان.(8) معاویه بر خلاف صریح قرآن- که ربا را تحریم کرده است- به ربا خوارى مى‏پرداخت. روزى عباده بن صامت، کسى را دید که در بازار شام معامله ربوى انجام مى‏دهد. فریاد برآورد: اى مردم! از رسول خدا (صلى الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: «طلا باید در برابر طلا و گندم در برابر گندم، و خرما در برابر خرما و به طور مساوى معامله شود و اگر کسى بیشتر دهد، ربا و حرام است.» چون این خبر، به معاویه رسید، عباده را احضار و به‏او اعتراض کرد و گفت: «اگر تو معاصر و مصاحب پیامبر بوده‏اى، ما هم بوده‏ایم. این چه حدیثى است که نقل مى‏کنى؟! دیگر این حدیث را مخوان.» عباده گفت: «گر چه معاویه خوشش نیاید، احادیث پیامبر(ص) را براى مردم بازخواهم گفت!»(9)
د. تحریف در سیره ائمه اطهار(علیهم السلام)
ناله کردن حضرت فاطمه(س) از درون کفن و در آغوش کشیدن حسن و حسین‏(علیهما السلام).(10)اقدام به خودکشی پیامبر اسلام‏(ص).در تفسیر ابن کثیر، داستانی عجیب الخلقه و محیر العقول درباره اقدام مکرر پیامبر به خودکشی و ممانعت جبرئیل آمده است: چیزی نگذشت که ورقه بن نوفل درگذشت و نزول وحی برای مدتی منقطع شد. در پی این امر، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را چنان حزن و اندوهی فرا گرفت که بارها تصمیم گرفت خود را از بالای کوه پرت کند اما هرگاه که بالای کوه می‏رفت و قصد می‏کرد تا خواسته خود را عملی کند، جبرئیل بر وی نمایان می‏شد و می‏گفت: ای محمّد! به راستی تو رسول خدایی. او با این سخن به پیامبر آرامش می‏بخشید.اما همین که زمان انقطاع وحی به طول انجامید، دیگر بار پیامبر تصمیم گرفت دست به خودکشی بزند(11) در تفسیر فی ظلال القرآن نیز، به رمزگشایی و تبیین علل اقدام پیامبر به خودکشی، پرداخته است! از عبداللَّه بن زبیر نقل شده که رسول خدا‏(ص) فرمود:بدترین و مبغوض‏ترین مردم در نظر من شاعران و دیوانگان بودند، به طوری که از نگاه کردن به قیافه آنها نفرت داشتم. پس از نزول فرشته وحی و امر به خواندن ،خیال کردم که لابد من هم شاعر یا دیوانه شده‏ام! و برای اینکه خاندانم قریش، در آینده از مجنون و شاعر بودن من حرفی بر زبان نیاورند، گفتم چه بهتر که خودم را از بلندی کوه پرت کنم و خود را بکشم تا راحت گردم(12)در نگاهی کلی به این گونه روایاتِ ساختگی ، چنین نتیجه‏ای به ذهن مخاطبان القاء می‏شود که گویی پیامبر(ص) نسبت به رسالت و نبوت خود تردید داشته و دچار تزلزل رأی و تشویش بوده است!شکافتن و جراحی سینه پیامبر(ص) توسط فرشتگان.این داستان عجیب و بی‏پایه که به داستان «شق صدر پیامبر» شهرت دارد، در روایات و کتب اهل سنّت، به طور مستفیض و فراوان آمده است.در تفسیر الدر المنثور از قول مالک بن انس چنین می‏خوانیم که در دوران طفولیت، رسول خدا، هنگامی که با اطفال سرگرم بازی بود، جبرئیل آمد و او را گرفت و بر روی زمین خواباند. سپس پهلویش را شکافت و قلبش را درآورد و از میان آن لخته خونی بیرون کشیده، گفت: این اثر تسلط شیطان بر وجود تو بود. سپس قلب پیامبر را در میان یک تشت طلا با آب زمزم شست و جراحتش را التیام داد. آن‏گاه قلب پیامبر را بجای خودش برگرداند. هم‏بازی‏های پیامبر نزد دایه‏اش، حلیمه سعدیه، دویده، خبر کشته شدن محمّد را به وی دادند، آن‏گاه به سوی پیامبر برگشتند و او را در حالی دیدند که رنگش پریده بود.(13) علاوه بر مقوله عصمت انبیا، مهم‏ترین نقدی که بر این افسانه وارد است اینکه آیا منبع بدی و شرارت در وجود انسان، غده‏ای جسمانی یا لخته خونی است که با بیرون کشیدن آن مشکل حل می‏شودتعریف تحریف
تعریف تحریف: . تحریف که ازماده «حرف»در زبان عربی است،یعنی متمایل کردن یک چیز از آن مسیر اصلی و وضع اصلی که داشته است یا باید داشته باشد.
و بعبارت دیگر:(تحریف) شى‏ءیعنی به یک طرف بردن آنست. مثل«مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ.(14) » و «وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُم َّیُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ (15) »تحریف کلام آنست که آنرا درگوشه‏اى ازاحتمال قرار بدهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.(16)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مسلم بن عقیل سفیر امام حسین‏(علیه السلام)

امام حسین‏(علیه السلام)پسر عمویش، مُسلِم بن عقیل، را پیش از خود به سوی کوفه روانه ساخت و مُسلِم در نیمه‏ی ماه رمضان از شهر مکه خارج شد و پس از بیست روز (پنجم شوال) وارد کوفه شد. این خبر مورد قبول همه مورخان و پژوهشگران است. اما در ضمن همین بیست روز داستانهایی را نقل کرده‏اند که مشکوک می‏نماید و به نظر می‏رسد که پذیرفتن آنها بسیار سخت باشد. می‏نویسند: مُسلِم از مکه حرکت کرد تا به مدینه آمد و در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز خواند. سپس با خویشان و خاندانش خداحافظی کرد. آنگاه دو نفر از مردان مدینه را برای راهنمایی در سفرش اجیر کرد. اما آن دو راهنما او را بیراهه بردند و چیزی نگذشت که در تاریکی شب راه را گم کردند. تشنگی سختی بر آنها غلبه کرد، تا آنجا که از ادامه راه بازماندند. آن دو راهنما در حالی که یارای سخن گفتن هم نداشتند، با اشاره جهت مسیر را به مُسلِم نشان دادند. مُسلِم راه را در پیش گرفت و آن دو راهنما نیز بر اثر تشنگی جان سپردند.مُسلِم بن عقیل پس از آنکه کمی راه پیمود، به جایی که معروف به مضیق بود، رسید. از آنجا برای امام حسین ‏(علیه السلام) نامه‏ای نوشت و توسط قیس بن مسهر صیداوی به سوی حضرتش فرستاد. قیس نامه را پیش امام ‏(علیه السلام) آورد. مسلم در آن نامه نوشته بود: «اما بعد، من با دو نفر راهنما به سوی کوفه به راه افتادم، ولی آن دو، راه را گم کردند و بر اثر تشنگی از پای افتادند و مردند. ما نیز رفتیم تا به آب دست یافتیم، این در حالی بود، که جانمان به لب رسیده بود و جز رمق ناچیزی برای ما نمانده بود. من به سبب این جریانات، ادامه‏ی این سفر را به فال بد گرفتم. اگر امکان دارد مرا از رفتن به این سفر معذور و معاف دار و دیگری را بفرست. والسلام».در ادامه‏ی این داستان می‏نویسند:امام حسین‏(علیه السلام) در پاسخ نامه به مُسلِم چنین نوشت:«من می‏ترسم که چیزی جز ترس تو را به نوشتن این استعفا و انصراف از ادامه‏ی سفر وادار نکرده باشد. راهی که پیش روی تو نهاده‏ام،همچنان در پیش روی داشته باش و به راهت ادامه بده. والسلام» و آنگاه که مُسلِم نامه را خواند، گفت: اما من که بر جان خود می‏ترسم. مُسلِم همچنان راه خود را به سوی کوفه ادامه داد تا به مردی شکارچی برخورد کرد که آهویی را از پای درآورد و آهو در پیش پای او جان سپرد. مُسلِم این بار حادثه را به فال نیک گرفت و گفت: ان شاء الله دشمن خود را خواهیم کشت.(29)ریشه‏ی این داستان نیز مثل بسیاری دیگر از داستانهای این چنینی به تاریخ طبری سنی مذهب برمی‏گردد. شیخ مفید (ره) و دیگران هم باواسطه یا بی‏واسطه از طبری گرفته‏اند. این داستان علاوه بر اینکه از سند قابل قبول محروم است، مفهوم آن نیز سخت متزلزل و مشکوک است و از نظر بسیاری از دانشمندان شیعه و پژوهشگران ژرف نگر، نامعقول و مردود است. دلایل زیادی بر ساختگی بودن آن می‏توان آورد که اهم آن به قرار ذیل است:
1. از همان گام نخست که مُسلِم بن عقیل می‏خواست به دستور مقتدایش حضرت سیدالشهدا ‏(علیه السلام) این سفر پرخطر و حساس را پیش گیرد، در تصمیم خود مصمم و راسخ بود و با آگاهی تمام و با امید و آرزوی شهادت، گام در این راه نهاد تا بالاخره به آرزویش رسید. امام ‏(علیه السلام)هنگامی که در مکه با مسلم وداع می‏کرد به او فرمود: انا ارجو ان اکون انا و انت فی درجه الشهداء؛ فامض ببرکه الله، و عونه(30)من امید دارم که هم من، هم تو در درجه‏ی شهدا باشیم؛ پس به برکت و یاری خدا به راهت برو. با این حال چگونه می‏توان به او نسبت ترس و هراس داد؟
2. کلمه‏هایی چون جبن (ترس) و تطیر (فال بد زدن) که در متن خبر دیده می‏شود و این دو صفت و کار مذموم را به مُسلِم بن عقیل، با صراحت نسبت می‏دهد و یا «تفأل» (فال زدن) را هنگام دیدن شکار آهو به مسلم نسبت می‏دهد، همگی حاکی از ساختگی بودن خبر، و جدا از اشکالات دیگر برای انسان خبیر کافی است تا حکم به جعلی بودن آن دهد.
3. موضوع تطیر و فال زدن، از کارهای خرافی است و صدها فرسنگ از مکتب اهل بیت ‏(علیهم السلام) دور است؛ حتی بنا به برخی از روایتها در متن همین خبر مورد بحث از امام حسین ‏(علیه السلام) نقل شده که به مسلم نوشت: ما منا أهل البیت من یطیر و لا یتطیر به.(31)
4.«مضیق » که در این داستان نام برده شده، به گفته‏ی یاقوت حموی(32) ، جایی میان مکه و مدینه است؛ در صورتی که در این روایت است که پس از اینکه مُسلِم از مدینه به سوی عراق حرکت کرد و دو راهنمای او از تشنگی هلاک شدند، وی از «مضیق » این نامه را به امام ‏(علیه السلام) نوشت و این برخلاف گفته‏ی یاقوت حموی است.
5.اگر فرض کنیم که مضیق در میان مدینه و کوفه باشد، جمع کردن این روایت با روایتهای دیگر که حرکت مُسلِم را از مکه در نیمه‏ی رمضان و ورود او را به کوفه در پنجم شوال یادآور شده‏اند، مشکل و بسیار بعید به نظر می‏رسد؛ زیرا با در نظر گرفتن فاصله‏ی میان مکه و کوفه که بیش از یک هزار و ششصد کیلومتر است، چگونه ممکن است مُسلِم در نیمه‏ی رمضان از مکه حرکت کرده باشد و حداقل یک روز یا بیشتر هم در مدینه برای زیارت حرم و مسجد النبی ‏(صلی الله علیه و آله و سلم) و دیدار نزدیکان و یافتن دو نفر راهنما توقف کرده و سپس به سمت کوفه حرکت کرده و چند روزی هم در «مضیق » صبر کرده باشد تا فرستاده‏اش نامه‏ی او را در مکه به امام (علیه‏السلام) بدهد و بازگردد، سپس از آنجا به کوفه برود و مجموع این همه کار و رفت و آمدها بیشتر از بیست روز طول نکشیده باشد؟!(33)
6. در متن این داستان آمده است که مُسلِم بن عقیل دو راهنما و همسفر خود را، در حالی که بسختی خسته و تشنه بودند، در وسط بیابان رها کرد و آنها با لب تشنه جان به جان آفرین تسلیم کردند! آیا اگر این کار را یک انسان عادی با همسفران خود انجام دهد، او را متهم به بی‏وفایی و ناجوانمردی نمی‏کنند؟ این رفتار حتی از یک عرب بیابانگرد و صحرانشین هم بعید است، چه رسد به حضرت مُسلِم بن عقیل، جوانمرد هاشمی و شهید پیشتاز حسینی، که حتی کشتن ابن‏زیاد را در خانه‏ی هانی به صورت ناگهانی ناجوانمردانه دید و اقدام به این کار نکرد.
7. چگونه است که آن دو راهنمای بیچاره از تشنگی هلاک شدند، اما مسلم بن عقیل نشد؟ آیا وی آب را تنهایی می‏خورد و از همسفران و راهنمایان خود پنهان می‏کرد؟!
8. چگونه شد که آن دو راهنما هر دو در یک زمان از راه رفتن بازماندند و با هم نیز هلاک شدند، ولی علاوه بر مُسلِم هیچ کدام از همراهان نزدیک او چنین نشدند؟
9. متن نامه‏ای که در این روایت به امام ‏(علیه السلام) نسبت داده شده است، با شأن امام حسین ‏(علیه السلام) نمی‏سازد و باور اینکه امام ‏(علیه السلام) مُسلِم را متهم به جبن و ترس کرده باشد، همان قدر دشوار و دور از عقل و اعتقاد است که مجبور کردن مُسلِم به سفر. این نامه‏ی تحکم آمیز بیشتر به نامه‏های زمامداران زورمدار این جهانی می‏ماند و با سیره و رفتار پیامبرانه و الهی امام حسین ‏(علیه السلام) در تعارض و تضاد آشکار است.
10. مردد بودن در اجرای فرمان امام ‏(علیه السلام) ، تطیر و تفأل زدن، دو راهنما را در حال سختی و تشنگی رها کردن و همه اتهاماتی بی‏اساس و واهی است که در این روایت به حضرت مُسلِم بن عقیل بسته شده است. و تردیدی نیست که هیچ تناسبی با شخصیت بزرگ او ندارد. امام حسین ‏(علیه السلام)در نامه‏ای که همراه مُسلِم به شیعیان کوفه فرستاد، در حق مسلم چنین نوشت: و انی باعث الیکم أخی و ابن عمی و ثقتی من اهل بیتی.(34)
فتوی شریح قاضی به کشتن امام حسین‏(علیه السلام)
از دیگر قضایای مشهور کربلا،قصه فتوی دادن شریح قاضی به کشتن امام حسین‏(علیه السلام) است،اما در هیچ یک ازمنابع معتبر تاریخی،اثر و خبری از این فتوی در دست نیست. علاوه بر این اساساً در دوران امام حسین‏(علیه السلام)، (پنجاه سال پس از ارتحال پیامبراسلام)،هنوز رسمی به نام صدور فتوی رواج نیافته و بجای فتوی،نقل حدیث و قرائت یاکتابت اقوال پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، متداول بود.دلیل دیگری که از حیث زبان شناختی و مدلول‏های نگارشی ومکتوب قابل اشاره است اینکه بین متن فتوای نسبت داده شده به شریح، با سایر مکاتیب ونامه‏های معاصران وی، هیچ شباهتی دیده نمی‏شود واسلوب نگارش و واژگان آن، راجع به سده‏های متأخر می‏باشد.(35)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:6 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

چکیده

در این نوشتار، مفهوم ماندگاری نهضت کربلا به مفهوم اسیر نشدن حادثه کربلا در بستر زمان و مکان خاص می باشد؛ چه اینکه نهضت کربلا همچون قرآن از ویژگی جاودانگی و ماندگاری برخوردار بوده و دارای خصیصه پذیرش بین المللی است. تمام جهانیان و فرد فرد انسان ها با تبیین و گزارش صحیح و با ابزارهای متداول و در دسترس، مانند هنر و نمایش، از نهضت کربلا، شیفته و مجذوب آن می شوند.
این مهم فراهم نمی گردد مگر با توجه به عواملی که این ماندگاری را به وجود آورده اند. عوامل مورد نظر به دو صورت درونی و محتوایی و بیرونی و پیرامونی مورد نظر می باشند.
عامل درونی مربوط به این است که نهضت کربلا در وهله نخست یک قیام با محتوای دینی به طور کامل می باشد و از طرفی دین هم فطری است؛ پس در نتیجه قیام حضرت منطبق بر فطرت بشری است و از این رو پذیرش آن عالم گیر می باشد.
عامل درونی در دو حوزه فکری و عملی قابل بررسی است؛ یعنی نهضت امام علیه السلام برخوردار از یکسری باورها و اعتقادات به اصول دین مانند مبدأ و معاد و .... و یکسری رفتارهای نیک و فضیلت گونه همراه با نیت خالصانه می باشد؛ چرا که اعمال صالح دارای حسن فاعلی( نیت خالصانه) و حسن فعلی( انطباق رفتار با تعالیم و فرهنگ دینی) است و عوامل بیرونی مربوط به عنصر مظلومیت و عاطفه و عنصر عقلانیت و عنصر تبلیغ و افشاگری است.
ما در این مقاله در صدد این مهم هستیم که این مباحث و مسائل را از دیدی جهانی و بین المللی مورد ارزیابی قرار دهیم و قضاوت نماییم.
کلیدواژه ها: امام حسین علیه السلام، کربلا، ماندگاری، باورها، اعمال صالحه، نیت خالصانه، مظلومیت، عقلانیت، تبلیغ.

مقدمه

از یک سو چون دین موجب سعادت واقعی بشر است، باید از آن پاسداری نمود و از سوی دیگر این دین در مسیر خود دچار انحراف و کجی نیز می شود، پس بقا و استمرار دین کامل و اصلاح آن از کجی ها و انحرافات امری بسیار مهم و اساسی است.
ادعای شیعه این است که نهضت کربلا این مهم را انجام داده است و امام علیه السلام و یارانش با خون خود دین کامل را آبیاری نموده اند.
دین کامل، حق هر ملت و دولتی است. فرد فرد انسان ها باید از آن خبردار و آگاه باشند و از تعالیم آن در زندگی استفاده کنند.
امام حسین علیه السلام با سختی ها و مصیبت ها و درایت و عقلانیت و دین داری ویژه، این دین کامل را به نمایش عمومی و جهانی درآورده است؛ چرا که تعالیم دین، در نهضت کربلا به گونه ای عملی و آشکار بروز نمود که با گزارش و تبیین صحیح آن می توان به آن چهره ی جهانی و فراگیر داد.
شناختن عوامل ماندگاری نهضت کربلا و تأکید بر آن از کارهای بسیار مهم برای گسترش دائمی امواج آن می باشد.

مفهوم ماندگاری

ماندگاری به معنای نو بودن، کهنه نشدن و همیشگی است؛ درواقع سخن در این مهم است که نهضت کربلا- که پیوند عمیق و جدا ناشدنی ای با سیدالشهدا خورده- پس از مدت های مدید و طولانی که خود می تواند مهم ترین و بزرگ ترین حوادث تاریخ را به فراموشی بسپارد، هنوز زنده و پاینده و مهم تر از آن، مؤثر، مفید، کارساز و تعالی بخش می باشد.
نهضت حسینی، همچون قرآن، از ویژگی جاودانگی برخوردار است؛ از این رو مؤلفه های جاودانگی و ماندگاری قرآن نیز در این نهضت به چشم می خورد که در خلال بحث به آنها پرداخته می شود.
ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام به این معناست که از عنصری فرازمانی و فرامکانی تشکیل شده و حتی برخوردار از پیام های فرادینی و دارای خصیصه ی بین المللی است و اینگونه نیست که حوادث روزگار سال 61 هجری، آن نهضت را تنها در خود جای داده باشد؛ بلکه تمام جهانیان در صورت تبیین صحیح و نمایاندن آن نهضت با تمام ابعادش و توسط ابزارهای تأثیرگذار امروزی، مانند فیلم و سینما و در قالب هنر به معنای عام، شیفته و دل نهاده آن می شوند.
اگر رهبران بزرگی چون گاندی توانسته اند پانصد میلیون انسان را به جنبش و قیام علیه ظلم استعمار انگلیس وادارند، به اعتراف خودشان(1) الگوبرداری از رهبران بزرگی چون امام حسین علیه السلام بوده است؛ آن هم از طریق مطالعه تاریخ عاشورا نه چیزی بیشتر؛ و این خود نشان می دهد اگر این نهضت به گونه ای جدیدتر و با کمک ابزارهای جدید اطلاع رسانی، بیان و تبیین شود، تأثیری فراگیرتر و عمیق تر به جا خواهد گذاشت.

عوامل ماندگاری نهضت سیدالشهداء علیه السلام

این عوامل را می توان از زاویه ای درونی و مربوط با ماهیت نهضت امام حسین علیه السلام و نیز از زاویه ای بیرونی و مربوط به مؤلفه های بیرونی، مورد بررسی قرار داد:

الف) عوامل درونی ماندگاری

این عوامل براساس ماهیت درونی نهضت، خود را نشان می دهند؛ چرا که ماهیت نهضت امام حسین علیه السلام به طور کامل منطبق با معیارهای درون دینی است.
قیام سیدالشهداء یکپارچه و به طور کامل و تمام، یک قیام و نهضت دینی و برخوردار از ارکان و اجزای دین کامل می باشد؛ درواقع با چند مقدمه به این نتیجه مهم می توان رسید:
1. نهضت امام حسین علیه السلام از نظر فکری و نظری و نیز عملی و رفتاری به طور کامل منطبق بر فرهنگ و تمدن دینی است.
2. دین کامل و فرهنگ ساز براساس فطرت انسانی پایه ریزی شده است.
3. زبان فطرت، زبانی همگانی و انسانی است.
در نتیجه، نهضت امام حسین علیه السلام زبان و پیامی فراگیر و همه گیر دارد و منطبق بر انگیزه ها و گرایش ها و رفتارهای بشری است.
حال باید نهضت عاشورا را از نظر فکری و عملی- که دو بخش عمده تعالیم دینی است- بررسی کرد.
می توان گفت: یک قیام و نهضت تربیتی بدون دین ناقص خواهد بود و به حتم نمی تواند جایگاهی همگانی و بین المللی به خود بگیرد. افلاطون در این مورد می گوید:« هر تربیتی که دینی نیست، ناقص و باطل است و هر دولتی که شهروندان آن از این مسائل با اهمیت روی گردان شوند، در معرض نابودی است.»(2)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2-1. اعتقاد به معاد و غایت مداری

نهضت امام علیه السلام یک نهضت ابتر و نامشخص نیست؛ نهضتی است برخوردار از مبدأ معین و مشخص و پررنگ و نیز برخوردار از عاقبت و نهایت اندیشی مطمئن و مؤثر به نام معاد و بهشت و جهنم؛ در واقع جهان، یعنی حضرت و در نوع خود کامل است.
در واقع توجه به معاد و آخرت در ژرفای جان آنان خانه کرده و در حرکات و سخنان شان موج می زند و در جهت تسکین و تحمل مصیبت ها بهترین کمک هاست. حضرت خطاب به خواهرش شمس طالعه، زینب کبری فرمود:« خواهرم! خدا را در نظر داشته باش. بدان که همه ی زمینیان می میرند. آسمانیان هم نمی مانند؛ هرچیزی جز خدا که آفریدگار هستی است، از بین رفتنی است. خداوند همگان را دوباره برمی انگیزد».(1)
سخن از رجوع به محضر ربوبی، لحظه ای در جان و زبان سیدالشهداء و یارانش قطع نمی شود. به فراوانی می فرمود: انا لله و انا الیه راجعون.
در پاسخ به فرزند رشیدش، شبه پیامبر(ص)، علی اکبر علیه السلام که سؤال فرمود:« آیا ما بر حق نیستیم؟ گفت: بله! سوگند به آن که رجوع بندگان به سوی اوست...»؛ سپس این فرزند دلبند فرمود:« حال که چنین است، ما از مرگ پروایی نداریم»؛(2) بنابراین ملاحظه می شود که سوگند امام علیه السلام به خدا است که غایت را در آن مطرح کرده است.
از سوی دیگر برخورداری از دین حق و کامل، بدون غایت و معاد قابل طرح نیست. اصلاً این حق مقبول( دین کامل) که سر و پا و دست برایش می دهیم، بدون آخرت بیهوده است.
دل باختن و شتاب و سبقت به سوی شهادت، به دلیل اعتقاد به جایگاه ابدی معاد، در مبارزه آنان به چشم می خورد. عمروبن خالد ازدی هنگام رفتن به میدان جنگ می گفت:« ای جان! امروز به سوی خدای رحمان و روح و ریحان می روی و آنچه در لوح تقدیر از پاداش های الهی نوشته شده در می یابی؛ پس بی تابی مکن که هر زنده ای مردنی است.»(3)
آنان شهادت در راه حسین علیه السلام را عین بهشت و فوز و رهایی از آتش دوزخ می دانستند. منشور قیام حسینی برخوردار از مبدأ و معاد است. در وصیت نامه به برادرش محمد حنفیه فرمود:
حسین شهادت می دهد که خدا یکتا و بی شریک است و محمد بنده و فرستاده اوست که حق را از سوی حق آورده است و گواهی می دهد که بهشت و جهنم حق است و قیامت به حتم خواهد آمد و شکی در آن نیست و خداوند همه ی خفتگان در گور را برخواهد انگیخت...(4)
برای عمل به تکلیف و دوری از دنیاطلبی و دل نهادگی به جلوه های دنیوی، در شب عاشورا که فردایش نیاز به گذر از تاریک خانه دنیاست، به اصحابش که قریب به اتفاق آنان همسر و فرزند و خانه و کاشانه داشتند، فرمود:« بدانید که شیرینی و تلخی دنیا خواب است و « بیداری» در آخرت است. رستگار کسی است که به فلاح آخرت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید».(5)
سخن از نعمت های بهشتی و معانقه با حوریان معنوی و ثواب و اجر اخروی، چاشنی حرکت و پویش و عامل تحمل سختی ها بود.
امام علیه السلام خطاب به دردانه اش علی اکبر علیه السلام فرمود:« به زودی جدت رسول خدا را دیدار خواهی کرد و از دست او سیراب خواهی شد و شربتی گوارا خواهی نوشید که پس از آن تشنگی نخواهد بود».(6)
« و آن هنگام که سر نازنین جوانش را بر دامن نهاد و خون از چهره ملکوتی اش پاک کرد، او را نوید به راحت شدن از رنج و اندوه دنیا و به روح و ریحان بهشتی رسیدن، داد».(7)
طرح آتش جهنم برای دشمن از دیگر نشانه هاست که آنان معاد را به معنای حقیقی و عملی قبول نداشتند. حضرتش علیه السلام هنگامه شهادت باب الحوائج، قمر بنی هاشم، حضرت ابوالفضل علیه السلام خطاب کرد:« به زودی با شعله های برافروخته آتش ملاقات خواهید کرد».(8)
همچنین خطاب به ابن سعد خبیث فرمودند:« آیا از پروردگارت که بازگشت تو به سوی اوست، نمی ترسی؟! آیا با من می جنگی؟ آیا نمی دانی من فرزند کیستم؟»(9)
دنیای غرب سالیان متمادی نیازمند به معنویت است و امروزه این نیاز به یک بحران جهانی و بین المللی تبدیل شده است. اگر در سال 2003 میلادی بیشترین کتاب پرفروش در غرب مثنوی معنوی مولاناست، بی علت نیست؛ چرا که مثنوی معنوی مولانا سراسر سخن از یک مبدأ محکم و مستحکم و یک غایت ابدی می راند و معنویت به این معناست که انسان معناگرا و برخوردار از حیات، باور و اعتقاد به مبدأیی حکیم و علیم و قدرتمند دارد و اینکه زندگی دارای غایت و هدفی بالاتر از زندگی مادی، حیوانی و ماشینی مدرن است.
نهضت کربلا با چاشنی فوق العاده معنوی به معنای واقعی خود می تواند این خلأ جهان غرب را پر کند و بحران را از بین ببرد.

3-1. احیای رسالت و دین پیامبر(ص)

نهضت اباعبدالله چیزی جز احیای سنت پیامبر(ص) و مبارزه با بدعت ها و اسلام وارونه ی اموی و اموی صفتان نیست.
دین می تواند با داشتن ظاهر و اسم دین، منحرف و واژگون گردد. امام علیه السلام و یارانش در گفتار و سخن از دین راستین پیامبر (ص) حرف می زنند؛ ضمن آنکه خطرناکترین دشمن دین آن گاه است که به اسم دین علیه دین اصیل اقدام شود و از دین جز اسم و اقرار زبانی و ظاهری چیزی نماند.
حضرت علیه السلام کرامت و بزرگی خود و خاندان و اصحاب و نهضتش را پیوند میان آنها و نبوت پیامبر(ص) می داند. نزدیک شب عاشورا امام علیه السلام خطاب به اصحابش فرمودند:« خدایا تو را حمد می کنیم بر اینکه ما را به نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن تعلیم فرمودی و ما را در دین دانا قرار دادی...».(10)
نهضت امام حسین علیه السلام یک قیام دین مدار و رسالت پذیر و اصالت خواه بود و درواقع امام حسین علیه السلام وارث تمام انبیاء است و ریختن خونش جهت آبیاری و حفظ دین خدا بود.
او خلافت و حکومت یزید را مساوی با محو دین و اسلام می دانست و بیعت با او را به معنای امضا و تأیید نابودی دین توسط یزید و یزیدیان می دانست.
حمایت از دین و آن هم به گونه ای همیشگی و دائمی، سرلوحه ی سخنان پرچمدارش، وجود مقدس و ملکوتی عباس بن علی علیه السلام می باشد. آن گاه که می فرماید:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع کنید، به حتم من به گونه ای دائمی از دینم حمایت می کنم.»(11)

4-1. توجه به اصل امامت و ولایت

فلسفه سیاسی اسلام برای مدیریت جامعه، بر مبنای دین کامل و در قالب امامت تحقق می یابد که پس از پیامبر(ص) این اصل منحرف گردید؛ در حقیقت معاویه و یزید به ناحق این اصل را به دست فراموشی سپردند و به دنبال موروثی کردن خلافت خود و درواقع استوارسازی پادشاهی و دیکتاتوری مستبدانه خود و جانشینان خود بودند.
انسان حق خواهی، می خواهد جایگاه امامت و ولایت راستین را گوشزد کند و بر سر حکومت ظلم و ستم یزید و معاویه فریاد کشد و تا جایی پیش رود که حتی جانش را در این راه فدا نماید.
درواقع امامت و ولایت همان دین و پذیرش آن، همان پذیرش دین خاتم است. سیدالشهداء در نامه به اهل کوفه می نویسد:« به جانم سوگند، هدفم، جز آنکه به کتاب خدا حکومت و داوری کند و قیام بر قسط و عدل نماید و به دین حق گردن نهد و خود را وقف راه خدا کرده باشد، نیست.»(12)
عباس علیه السلام در اشعاری هنگام قطع دستان خود، دین را جدای از امامت معصوم علیه السلام که یه یقین راستگوست، نمی داند. او می فرماید:« به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نمایید، به حتم پیوسته از دین و از امام علیه السلام که به یقین راستگو و از نسل پیامبر است، حمایت می کنم.»(13)
امام علیه السلام خود را منطبق با ولایت و امامت الهی معرفی می کند و از این راه، دشمن مقابل خود را خلع سلاح می کند و حکومت و خلافتش را باطل و طاغوت و نامشروع می داند:« ای مردم! اگر تقوای خدا پیشه کنید و حق را برای صاحبش بنشانید. خدا از شما بیشتر راضی خواهد بود. ما دودمان پیامبریم و به عهد، دارای این امر( حکومت) و ولایت بر شما هستیم و از دیگرانی که به ناحق مدعی آنند و در میان شما به ستم و تجاوز حکومت می کنند، سزاوارتریم».(14)
افشای یزید به عنوان فردی سگ باز و کبوترباز و میمون باز و نوازندگی و عیاشی و فسق و فجور، در واقع طرح عدم صلاحیت و ناشایست بودن او برای خلافت جهان اسلام می باشد.
حضرت علیه السلام، معاویه را نیز برای پست خلافت مسلمین ناشایست می دانست:
ای معاویه برایم نوشته ای که مردم را به فتنه بیندازم. من فتنه ای بالاتر از زمامداری تو بر مردم نمی شناسم و اگر اهل مبارزه باشم، جهاد با تو را برترین کار می دانم و اگر با تو نجنگیده ام، از خدا آمرزش می خواهم.(15)
سخن از شایستگی زمامدار و امام و پیشوا در منطق عاشورا بسیار مهم و اساسی است و این است که این نهضت را یک سر و گردن از دیگر قیام ها بالاتر می برد؛ چرا که اصل برتری و مزیت اخلاقی و علمی صاحب ولایت و خلافت بر مسلمانان یک اصل عقلانی و مقبول می باشد و تمام جهانیان آن را پسندیده و مورد قبول قرار می دهند. این است که این نهضت را در بعدی جهانی و فرادینی مطرح کرده است.

پی نوشت ها :

* مدرس حوزه علمیه امام خمینی (ره)
1. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 404-405.
2. الکامل فی التاریخ؛ ج 3، ص 282.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 101.
4. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
5. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 398.
6. لهوف؛ ص 45.
7. موسوعة کلمات الامام الحسین؛ ص 463.
8. بحارالانوار؛ ج 44، ص 41.
9. همان؛ ص 488.
10. همان؛ ج44، ص 488.
11. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
12. ارشاد مفید؛ ج 2، ص 35.
13. در کربلا چه گذشت؛ ص 421.
14. بحارالانوار؛ ج 44، ص 377.
15. الغدیر؛ ج 10، ص 160.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

2. حوزه علمی- دینی نهضت کربلا

برای برخورداری از دین کامل باید در رفتار و عمل بیرونی، خود را با اعمال صالح همراه نمود. اعمال صالح براساس تعالیم دینی ما جدای از ایمان و باور به مبانی و اصول دینی نیست و هر کسی در حوزه فکری قوی تر باشد، در اعمال نیک نیز قوی تر خواهد بود.
اعمال صالح دارای دو جزء است: ظاهر و پوسته عمل( حسن فعلی)، باطن و مغز عمل( حسن فاعلی) که از آن به نیت خالصانه تعبیر می شود.
در تعالیم دینی ما یک عمل صالح باید برخوردار از نیت خالص و سالم و به دور از منافع شخصی و گروهی و حزبی باشد؛ البته ظاهر عمل صالح هم باید منطبق و هماهنگ با فرهنگ دینی و دستورات دین باشد؛ بنابراین چون نهضت حسینی یک نهضت دینی است، هم از حسن فعلی و هم حسن فاعلی فوق العاده ای برخوردار است.

1-2. حسن فعلی نهضت کربلا

نهضت عاشورا شایسته ترین خصلت های انسانی و خداپسندانه و مجموعه ای از فضایل اخلقی و دینی را در خود جای داده است و به مثابه ی یک میدان عملیاتی و اجرایی برای آموزش های اخلاقی و الگوگیری های ناب رفتاری می ماند.
فضای اخلاقی مانند ایثار، آزادگی، شجاعت و مانند آنها، از فضایل انسانی و جهانی است و فراتر از یک دین، قابل قبول و پذیرش می باشد؛ همین امر باعث شده است انسان های بی دین هم از صفات اخلاقی تعریف و تمجید کنند؛ چرا که این مسئله مربوط به پاکی و طهارت درونی آدمیان است و بنابراین فطرت هر شخصی از آن پاکی، به خوبی یاد می کند.
حال، نهضت امام حسین علیه السلام حوزه رفتاری اخلاقی بسیار باشکوهی را به جهانیان عرضه نموده است و همین امر باعث توسعه مذهب شیعه و دلپذیری آن در میان مردمی می شود که کمترین آشنایی را با این مذهب و به خصوص با نهضت حسینی دارند. استادی از استادان دانشگاه رم می گوید:« سلاطین آل بویه تبلیغات خود را برای توسعه مذهب شیعه براساس وقایع روز دهم محرم سال 61 هجری قرار داده بودند. آن تبلیغات به قدری مؤثر بود که آنها برای توسعه مذهب شیعه ضروری ندیدند که به اعمال زور مبادرت کنند»(1).
در این مقاله به اندکی از دریای بی کران فضایل اخلاقی و دینی نهضت کربلا می پردازیم:
1-1-2. آزادگی
آزادگی در برابر بردگی و ذلت و زیر بار ظلم رفتن و طفره رفتن از ستم ظالم، روح آدمیان را از بند هوا و هوس های خارجی و داخلی رها می کند و حتی مرگ را در سایه ی آزادگی بر خود پسندیده می داند. حضرتش علیه السلام فرمودند:« مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است»(2) و « به خدا سوگند نه دست ذلت به آنان می دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می شوم»(3)؛ همچنین در جایی دیگر می فرمایند:« مرگ بهتر از ننگ و ننگ بهتر از آتش دوزخ است.»(4)
این صدای دلنشین رهبر آزادگان جهان است که هنگام حمله دشمن به خیام حرم اهل بیتش فریاد کشیدند:« [ ای بردگان هوا و هوس] اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در زندگی دنیایتان آزاده باشید»(5)؛ یعنی دست کم اصول اخلاقی و قوانین بشری را زیر پا نگذارید.
گر شما را به جهان پیش، آیینی است
لا اقل مردم آزاده به دنیا باشید
مسلم بن عقیل قبل از شهادت، این چنین سرودند:« هر چند مرگ را چیز ناخوشایندی می بینم، ولی سوگند خورده ام که جز با آزادگی کشته نشوم»(6).
رضایت از حال خود، آزادگی و آزادمردی در شخصیت امام علیه السلام در شدیدترین بحران تاریخ آشکار است. در بحرانی ترین زمان، یعنی غروب عاشورا فرمودند:« من شکر و ثنای خداوندی را به جای می آورم؛ با بهترین شکر و ثنا ستایش او را می گویم برای هر شادی و اندوهی...»(7).
ایشان این سخنان را در حالی می گوید که در محاصره ی دشمن است و می داند که فردا اهل بیت و زنان و دختران و خانواده اش در اسارت دشمن هستند؛ گویی سیدالشهداء با مجموعه ای از این سخنان آزادمنشانه، قلب پاک جهانیان آزادمنش را نشانه رفته است و آزادگان جهان به روش و منش او به گونه ای زیبا نظر می کنند.
امروزه در جوامع غربی برای نشان دادن آزادی و آزادمنشی، کارهای هنری و نمایشی فراوانی عرضه می شود.برج آزادی و مکان های مقدس و آرامگاه های سربازان شجاع و نمایش فیلم هایی با حسّ وطن خواهی و وطن پرستی و .... همه و همه نشانه احترام جهانیان به مرام آزادی و آزادگی است؛ بنابراین اگر ما بتوانیم در این مسیر، آزادگی ناب امام علیه السلام را در قالب هنر به خصوص هنرهای نمایشی به جهانیان عرضه نماییم، آنان را شیفته و مجذوب نهضت کربلای امام حسین علیه السلام خواهیم دید.
2-1-2. ایثار و گذشت از خویشتن خویش
امام علیه السلام و اصحابش عزیزترین داشته های خود را در راه هدف مقدس خویش گذاشتند. آنان فدایی دین و مرام انسانیت شدند. در این قسمت سخن راندن برای چونان ما گرفتاران جلوه های دنیای دنی، لقلقه زبان و اظهار وجودی بیش نیست؛ پس بهتر است گوش جهان بسپاریم به سخنان آنان که نه تنها سخن و گفتار، بلکه فردای این سخنان، عزیزترین عزیز خود، یعنی جان و هستی خویش را فدا کردند و البته و صد البته جهانیان با شنیدن این سخنان و آن رفتار ایثارگرانه فردای شان، خود قضاوت خواهند کرد.
امام حسین علیه السلام در کلام خواهرش که معصوم به عصمت صغراست، در جایگاه قربانی، معرفی شده است؛ ایشان فرمودند:« خداوندا! این قربانی را از ما قبول کن».(8)
در قرآن کریم نیز سخن از ذبح بزرگ و جایگزینی یک قربانی به جای حضرت اسماعیل علیه السلام مطرح است(9) که البته این ذبح و قربانی، به حتم وجودی انسانی، با هدفی فراتر از یک آزمایش دارد و برای احیای دین است.
همچنین هنگام آوردن امان نامه برای حضرت عباس علیه السلام او امان نامه را نپذیرفت و بر آن امان نامه لعن و نفرین کرد و در واقع جان خود را نخرید. همین است که او به «مواسی»، یعنی ایثارگر خوانده شده است.(10)
امام علیه السلام در شب عاشورا فرمود:«... ما یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خدا شما را به سبب یاری من جزای خیر دهد! من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می دهم و بیعت خود را از شما برمی دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هریک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند گشایش خود را برای شما قرار دهد. این مردم، مرا می خواهند و چون بر من دست یابند، با شما کاری ندارند».(11)
در پاسخ این سخنان، ابتدا عباس بن علی علیه السلام و سپس دیگر برادران و فرزندان و فرزندزادگان او و فرزندان زینب(س) فرمودند:« ما برای چه دست از تو برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟! خداوند نکند که هرگز شاهد چنین روزی باشیم».
اصحاب با طراوت هرچه بیشتر، سخنان ایثارگرانه و فوق العاده خویش را در مقابل حضرت علیه السلام ابراز کردند. مسلم بن عوسجه فرمود:« بهانه ما در پیشگاه خدا برای تنها گذاردن تو چیست؟! به خدا سوگند، این نیزه را در سینه آنان فرو می برم و تا دسته این شمشیر در دست من است، بر آنان حمله می کنم و اگر سلاحی نداشته باشم که با آنان بجنگم، سنگ برمی دارم و به طرف آنان پرتاب می کنم. به خدا قسم ما تو را رها نمی کنیم... به خدا قسم اگر بدانم که کشته می شوم و بعد زنده می شوم و سپس مرا می سوزانند و دیگر بار زنده می گردم و سپس در زیرپای ستوران بدنم در هم کوبیده می شود و تا هفتاد بار این کار را در حق من روا بدارند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم...».
زهیر بن قین در آن میان برخاست و گفت:« به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم و سپس کشته شوم تا هزار مرتبه؛ تا تو و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دارم.»(12)
زینب کبری (س)این شیرزن و قهرمان کربلا، در هنگام تهدید به قتل امام سجاد علیه السلام ، فرمودند:« او[ امام سجاد] کشته نخواهد شد مگر آنکه من فدای او شوم»(13).
سخن از فدایی و فدا شدن، صحنه کربلا و نهضت حضرت علیه السلام را عطرآگین کرده است و این است که همه این امور، آنها را به بهشت نزدیک تر و نزدیک تر می کند.
3-1-2. تکریم انسانیت انسان
او و اصحابش آنچنان مقامی از لحاظ انسانی برای خود قائل بودند که هیچ گاه نمی توانستند خود را در کنار دشمنان پلید و یزیدیان ببینند. تفاوت میان آنها از زمین تا آسمان بود. توجه به سخنان امام علیه السلام جایگاه انسانی امام علیه السلام و ذلت و خواری دشمن او را نشان می دهد:
آگاه باشید آن زناکار مرا میان شمشیر و پستی و خواری قرار داده است؛ ولی دور است( محال است و ممکن و قابل تصور نیست) بر ما تسلیم به ذلت و خواری. خدا و رسول خدا و انسان های با ایمان و دامن های پاک و پاکیزه از پذیرش آن برای ما امتناع می ورزند.(14)
امام علیه السلام از خصیصه کرامت انسانی ناب برخوردار است. سخن تمام و کمال پیرامون شخصیت ملکوتی امام علیه السلام را در قسمت حسن فاعلی خواهیم آورد و خواهیم گفت که جاودانگی و ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام، اساساً مربوط به شخصیت ملکوتی و آسمانی حضرت علیه السلام می باشد.
انسانی این چنین با کرامت ذاتی است که برای کرامت انسانی انسان ها در قالب هر نژاد و رنگ و جغرافیایی ارزش قائل است؛ تا جایی که گویی دشمنی و پلیدی دشمن در سویی و توجه به حالات انسانی طرف مقابل در سوی دیگر مورد توجه و احترام حضرت می باشد و برای انسانیت انسان ها حتی آنان که دشمن او بودند ارزش قائل بودند.
حضرت علیه السلام به دشمن اش که قصد جنگ و ظلم و آب بستن دارد، آب می نوشاند و آنها را از این موهبت الهی محروم نمی کند.
توبه سرلشکر دشمن را می پذیرد؛ آن دشمنی که اندکی قبل از آن، مورد نفرین حضرتش قرار گرفته بود؛ لذا این ممکن نیست مگر اینکه امام علیه السلام به انسانیت و کرامت نفسانی آدم ها اعتقاد دارد.
ایشان با حرکات و خواهش های ویژه، مانند مطالبه آب برای فرزند صغیرش علی اصغر علیه السلام بعد عاطفی و انسانی دشمن اش را به بوته آزمایش می سپارد تا شاید یکی، بلکه تنها یکی از آنان بیداری انسانی و عاطفی پیدا کند و هدایت شود.
برای امام علیه السلام هدایت و احیای یک فرد، بسیار مهم و اساسی است و اصلاً او برای همین مهم قیامش را آغاز کرده است؛ بنابراین اصلاح روح آدمی و بیداری فطرت خفته انسان ها از مهم ترین دلایل قیام و نهضت آن حضرت علیه السلام می باشد.
برای او تفاوتی میان علی اکبر فرزند دلبندش و آن غلام سیاه و یا سفید وجود ندارد؛ چه اینکه هنگام شهادت بر بالین هر یک از آنها حاضر می شود. امام علیه السلام خطاب به جُون، غلام سیاه چرده ابوذر غفاری، هنگام شهادتش فرمودند:« خدایا چهره اش را نورانی و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمد محشور کن.»(15)
در کنار پیکر خونین اصحاب شهیدش می گفت:« آنان همچون شهیدان از انبیا و آل انبیا هستند».(16)
حضرت با این سخنان، شهدای کربلا را همسنگ با انبیا قلمداد می کند و برای آنان ارزش و بزرگواری ذاتی قائل اند.

2-2. حسن فعلی نهضت کربلا (نیت خالصانه)

اعمال خالصانه، تاریخ ساز است؛ چه اینکه می توان ادعا کرد سنت ساز و موجب تولید تمدن و فرهنگ می شود.
در تعالیم دینی و روایات، نیت خالص در کارها- چه کوچک و چه بزرگ - آثاری عمیق و ژرف دارد و موجب کیفیت بخشی به رفتار و اعمال است و هرچه نیت خالصانه تر باشد، اعمال نیک انسان مؤثرتر و جاودانه تر می شود.
پیامبر (ص)می فرمایند:« در دینت اخلاص بورز تا اعمال کمت برای تو کافی باشد».(17)
در حدیث قدسی می خوانیم:« ای موسی! اگر تنها من را اراده کنی، کم آن فراوان باشد».(18)
پیامبر (ص) می فرماید:« خوشا به حال مخلصان. آنان چراغ هدایت[ برای بشریت] هستند و هر فتنه ای از آنها دور می شود».(19)
همچنین حضرت علی علیه السلام می فرمایند:« هنگام تحقق اخلاص ها، چشم ها روشن می شود[بیداری و توجه عمومی و بین المللی را به همراه می آورد]»(20).
قیام و به پا خاستن برای خدا سفارش قرآنی است(21) و این سفارش، چاشنی نهضت امام حسین علیه السلام است. در منشور قیامش در وصیت به محمد حنفیه فرمود:« من هرگز به هدف شورش، خوشگذرانی، سرمستی، فسادانگیزی یا ستم برنخاستم، بلکه ( تنها به نیت) طلب اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر به پا خاستم.»(22)
این نیت خالصانه اوست که وی را در هر حال و با هر وضعیتی، از مسئولیت و تکلیفش دور نمی کند. ایشان می فرمایند:« برادرم[ محمد حنفیه]! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید نخواهم کرد».(23)
« من با همین گروه اندک با آنکه دشمن بسیار است و یاوران، ترک یاری کرده اند، خواهم جنگید».(24)
افزون بر آن، ریا و تظاهر و دنیاطلبی و منفعت جویی در دستگاه ابی عبدالله رنگ می بازد و مانند آب در غربال ریختن است.
البته این خلوص در قیام و نهضتش برخاسته از شخصیت ملکوتی فرزندزاده رسول خدا (ص)، سیدالشهداست. از کوزه برون همان تراود که در اوست. او آقای جوانان اهل بهشت، آیینه تمام نمای خدا، محبوب رسول خداست.
اتصال ملکوتی معصوم علیه السلام همچون قرآن، موجب ماندگاری اعمال و رفتار آنهاست و پیام و کلام شان در طول تاریخ جاودان خواهد ماند؛ یعنی همان گونه که قرآن به دلیل اتصال به علم لایزال الهی و نزول از منشأیی قدسی و ملکوتی، همیشگی و جاودان است، امام حسین علیه السلام و قیامش از این خصوصیت برخوردار است؛ چرا که امام علیه السلام قرآن ناطق است.
در نهضت کربلا وجود امام معصوم موضوعیت و محوریت دارد و بدون شخص امام علیه السلام از ویژگی جاودانگی برخوردار نخواهد بود.
توجه به انسان کامل از طریق بروز احساسات و عواطف نسبت به او، انسان را به نشاط می آورد و انسان را رشد و تعالی می بخشد و این است که توجه به حضرت علیه السلام و قیامش بعدی جهانی می یابد؛ درواقع امام حسین شخصیتی است که در دو بعد درونی و برونی می تواند سازنده یک فرهنگ و تمدن جهانی باشد. عامل درونی، عامل ارثی است؛ یعنی طهارت و نزاهت فوق العاده نسبی که واسطه ی انتقال آن امام علیه السلام به عرصه وجود شده است: او نوری در پشت پدران بزرگ و ارحام پاک است و دامنه ی همان جریان نورانی بود که پیش از ورود به نشئه طبیعت رو به مقصد ملکوتی آن را سپری نموده بود.
از گل آدم شنیدم بوی تو
راه ها پیموده ام تا کوی تو( شمس تبریزی)
رهرو منزل عشقم ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود، این همه راه آمده ایم(حافظ)
از نظر قلمرو و عامل برونی نیز آن محیطی که حضرت در آن چشم به دنیا گشود و تربیت شده است بسیار عالی است. مدیریت آن دودمان با خاتم الانبیاء (ص)، با معاونت علی بن ابیطالب علیه السلام و مادری حضرت زهرا (س)و برادری امام حسن مجتبی علیه السلام بود.
در این دوران، شخصیت وی با جوهر اصلی عدالت و فضیلت و عالی ترین اصول اخلاقی در ارتباط بود؛ لذا عظمت عدالت و ظلم ستیزی و فضیلت خواهی چنان مورد ایمان و عشق آن بزرگوار قرار گرفته بود که تردید یا بی خیالی درباره آنها، مانند تردید و بی خیالی درباره اصل هدف اعلای زندگی است. در کلامش دقت کنیم:« مگر نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل اجتناب نمی گردد؟ در این هنگام است که شخص با ایمان، در حالی که بر حق است، مشتاق دیدار پروردگارش می شود. من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمکاران را جز تنگدلی و ملامت نمی بینم.»(25)
به راستی درد او، درد بشریت است؛ درد بشریت مگر بالاتر از دوری از سعادت واقعی نیست؟! بنابراین اگر حق از زندگی مردم حذف شود و از باطل دوری نشود، از زندگی و معانی والای آن چه می ماند؟(26)

پی نوشت ها :

* مدرس حوزه علمیه امام خمینی (ره)
1. امام حسین، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت؛ ص 484.
2. مناقب ابن شهرآشوب؛ ج 4، ص 68.
3. همان.
4. کشف الغمه اربلی؛ ج 2، ص 22.
5. بحارالانوار؛ ج 44، ص 51.
6. همان.
7. همان؛ ص 392.
8. مقتل الحسین؛ ص 307.
9. اشاره به آیه « فقد یناه بذبح عظیم»: جانشین کردیم او را با ذبح بزرگ( صافات: 107).
10. الکامل؛ ج 4، ص 56.
11. همان؛ ص 57.
12. ارشاد مفید؛ ج 2، ص 92.
13. مقتل الحسین؛ ص 387.
14. نفس المهموم؛ ص 149.
15. مقتل الحسین؛ ص 290.
16. حیاة الامام الحسین بن علی؛ ج 3، ص 239.
17. میزان الحکمه؛ ج 3، ص 51.
18. همان.
19. همان.
20. همان؛ ص 67.
21. اشاره به آیه « ان تقوموا لله مثنی و فرادی»(سبا:46).
22. بحارالانوار؛ ج 44، ص 329.
23. همان.
24. همان؛ ج 45، ص 83.
25. لمعة من بلاغة الحسین؛ ص 71.
26. قسمتی از این بحث، از کتاب « امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت» استاد محمدتقی جعفری گرفته شده است(ص 64).


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ب) عوامل بیرونی ماندگاری نهضت کربلا 

منظور از عوامل بیرونی، همان مؤلفه های ویژه یک نهضت جهانی است که اگرچه می تواند مرتبط با محتوای درونی آن نهضت به شمار آید، ولی به عنوان خصلتی پیرامونی از آن بحث می شود.

1. سیمای مظلومیت در نهضت کربلا

برخی از عنصر عاطفی و احساسی جریان کربلا سخن می گویند که مجموعه ای از سختی ها و مصیبت های شهادت امام علیه السلام و اصحابش را در برمی گیرد؛ درواقع این امور موجب مظلومیت در یک جریان و نهضت می گردد؛ بلکه مصیبت کربلا بزرگ ترین و با عظمت ترین مصیبت هاست که تاریخ تا به حال به چشم خود دیده است؛ چه اینکه امام علیه السلام خود را کشته اشک معرفی می کند:« من شهید اشک هایم! هیچ انسان با ایمانی مرا یاد نمی کند جز اینکه طوفانی از اندوه در دلش ایجاد و اشک دیدگانش جاری می گردد».(1)
تقابل پاکی و نجابت و حق و حقیقت در برابر ناپاکی و خباثت و باطل و رذالت بزرگ ترین نشانه مظلومیت نهضت کربلاست؛ اینکه عدالت و حق را تباه کنند، بدون هیچ دلیل و منطقی، خود فریاد مظلومیت است. دو جناح حق و باطل در کنار هم و زورگویی و قلدری باطل که باطل است، بدترین مواجهه تاریخی است و این مواجهه در صحنه قیام حسینی به وجود آمد. از نظر نویسنده این نوشتار، سخن حضرت علیه السلام که « مثل من با مثل یزیدی بیعت نمی کند»، از دل شکسته یک مظلوم تراوش مظلومانه کرده است.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
( مثنوی)
فدایی مظلومیت، فدایی بشریت است و این است راز ماندگاری حسین علیه السلام و نهضت او که طنین آن تا روز قیامت طنین افکن خواهد بود.

2. عقلانیت و نهضت کربلا

در یک جمله می توان گفت: نهضت کربلا از عنصر عقلانیت و منطق پیروی کرده است؛ یعنی نهضت امام علیه السلام تنها یک نهضت احساسی و به دور از منطق و دارای یک چهره شورش گونه نبوده است؛ بلکه دارای فلسفه وجودی است.
سه عامل در قیام حضرت علیه السلام نقش داشته است: عامل بیعت، دعوت کوفیان و عامل اصلاح طلبی.
حضرت علیه السلام به گونه ای منطقی هر سه عامل را مد نظر دارد؛ چه اینکه بیعت نکردن به عنوان جرقه قیام و شروع، عنصری لازم بوده است؛ چرا که بیعت با ظلم، بزرگ ترین ظلم به بشریت و انسانیت است و اگر حضرت علیه السلام بیعت کرده بودند، امروز نامی از اسم و قیامش در میان نبود.
پاسخگویی به دعوت کوفیان با علم به بی وفایی و پیمان شکنی آنها نیز مهم و عقلانی است. اگر حضرت علیه السلام دعوت آنان را پاسخ نداده بود، آیندگان قضاوت می کردند که اگر حضرتش پاسخ آنها را داده بود، موفق می شد و این فاجعه اتفاق نمی افتاد؛ البته این، یک پاسخگویی کورکورانه نبود، بلکه حضرت به مسلم علیه السلام سفارش کرد که اگر مردم کوفه یکپارچه، متمایل به بیعت بودند من را خبر کن.(2)
عنصر اساسی و عقلانی دیگر که از مهم ترین عوامل است، تکلیف حضرت علیه السلام به اصلاح و برطرف کردن انحراف از دین اسلام بود که یا با تشکیل حکومت و رهبری جامعه و یا با خونش به این هدف می رسید. حضرت علیه السلام با اینکه تأثیر این عوامل به یک اندازه نبوده است، با این حال از تمام این عناصر در حد تأثیرگذاری خودش و به اندازه لازم و کافی استفاده نمود.
اصلاح، توسط حضرت علیه السلام مفید و مؤثر بود و حتی نیاز به شمشیر و جنگ هم نداشت و این دشمن بود که خواهان جنگ و خون ریزی بود و آغازگر جنگ نیز لشکر عمر سعد است؛ در واقع جنگ دشمن به خاطر بی منطقی و بی فرهنگی اوست.
گوستاولوبون می گوید:« این طور درست نیست که بگوییم اسلام با شمشیر پیش رفته بود. تاریخ نشان داده است که اگر کسی با صمیمیت برخیزد، با صمیمیت حرکت کند و حرفش هم مطابق منطق باشد و خود نیز به آن ایمان داشته باشد، همیشه اثرگذار خواهد بود.»(3)

3. نهضت کربلا و ادامه راه

روزی که امام حسین علیه السلام زنان و خاندانش را همراه خود برد، کسی باور نمی کرد این همان ادامه راه باشد؛ چه اینکه عنصر تبلیغ و افشاگری ظلم همان رسالتی است که پس از امام علیه السلام توسط حضرت زینب (س)و امام سجاد علیه السلام و امامان بعد و امروز علما و واعظان و مداحان حقیقی و با معرفت طی می شود.
پیام رسانی را حضرت علیه السلام بر فرزند دلبندش امام سجاد علیه السلام در آخرین وداع گوشزد نمودند:« فرزندم از طرف من به شیعیانم سلام برسان و به آنان بگو:
پدرم غریبانه جان داد؛ پس بر او ندبه کنید که شهید شد، پس بر او بگریید».(4)
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود
در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود
قادر طهماسبی(فرید)
حادثه کربلا با ابزار برنده و مؤثر تبلیغ در قالب شنیداری و گفتاری و دیداری و هنری و نمایشی می تواند وجدان ها و فطرت های خواب را بیدار کند و این همان است که می تواند فرهنگ عاشورا را به وجود آورد و سخن پیرامون این مهم، فراوان و از مجال نوشتار ما خارج است.

نتیجه گیری

1. ماندگاری نهضت امام حسین علیه السلام به مفهوم یک نهضت فرازمانی و فرامکانی و فرادینی در صحنه بین المللی قابل بحث و بررسی و تأثیرگذاری است.
2. عوامل ماندگاری بر اساس عامل درون دینی و برون دینی قابل طرح است؛ چرا که قیام حضرت علیه السلام از سویی برخوردار از ویژگی های یک دین کامل و از سوی دیگر مربوط به عوامل بیرونی است.
3. منظور از عوامل درونی همان باورها و اعتقادات و رفتارهای مطابق با این باورهاست که خود، برخاسته از نیت خالصانه و اعمال مطابق با فرهنگ دینی می باشد.
4. دین امری جهانی است؛ زیرا مربوط به فطرت آدمیان است؛ در نتیجه قیام حضرت علیه السلام یک بعد جهانی است؛ زیرا برخوردار از تعالیم دینی کامل می باشد.
5. فضایل نیک از جمله آزادگی و ایثار و تکریم انسانی از مفاهیم قابل فهم و قابل تمجید و تعریف در سطح جهانی است.
6. منظور از عوامل بیرونی نهضت کربلا، عنصر مظلومیت( بعد احساسی نهضت) و عنصر عقلانیت( بعد منطقی نهضت) و عنصر تبلیغ و افشاگری است.
منابع
1. ابن اثیر؛ الکامل؛ دار احیاء التراث العربی، 1408.
2. ابن شهر آشوب؛ مناقب؛ قم: علامه، [ بی تا].
3. اربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه؛ بیروت: دارالکتاب الاسلامی، 1401.
4. جعفری، محمدتقی؛ امام حسین، شهید فرهنگ، پیشرو انسانیت؛ تهران: مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، 1381.
5. سیدبن طاووس؛ لهوف؛ نجف: مکتبة الحیدریه، 1385.
6. شریف القریشی، باقر؛ حیاة الامام الحسین بن علی؛ قم: دارالکتب العلمیه، 1397.
7. شیخ مفید؛ ارشاد؛ قم: کنگره هزاره شیخ مفید، 1413.
8. علامه امینی؛ الغدیر؛ بیروت: دارالکتاب العربی، 1387ق.
9. قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم؛ قم: مکتبة بصیرتی، 1405.
10. کوه کمره ای، محمدباقر؛ در کربلا چه گذشت( ترجمه نفس المهموم)؛ قم: مسجد جمکران، 1380.
11. گروه تحقیق، موسوعة کلمات الامام الحسین؛ قم: دارالمعروف، 1374ش.
12. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403.
13. محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه.
14. مصطفی، آل الاعتماد؛ لمعة من بلاغة الحسین؛ کربلا: انتشارات اعلمی، [ بی تا].
15. المقرم، عبدالرزاق؛ مقتل الحسین؛ قم: مکتبة بصیرتی، 1394.

پی نوشت ها :

1. بحارالانوار؛ ج 46، ص 279.
2. تاریخ سیاسی اسلام؛ ج 3، ص 130.
3. امام حسین شهید فرهنگ پیشرو انسانیت؛ ص 486.
4. موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام؛ ص 340
.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 5:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????