سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 
قرآن نمونه کامل آمیختگى اعجاز تکوین و تشریع است. کتابى است که بشریّت توان آوردن همانندى براى آن نداشته و دستورات و جامعیت آن، هر اندیشمند حکیم را به خضوع و ستایش وامى‏دارد. هر قدر انسان‌ها از صفاى روحى و طهارت معنوى بهره‏مند باشند، مى‏توانند جلوه‏هایى از جمال دلربایش را شهود کنند همان‏ گونه که قرآن مى‏فرماید:«لایمسُّهُ الاّ المطهّرون.»(1)
از آنجا که خاندان عصمت و وحى برگزیدگانى هستند که طبق آیه «تطهیر» در اوج پاکى و قداست قرار گرفته و از هر گونه پلیدى بدورند، تمام جانشان مستغرق در قرآن مجید شده و شایسته‏ترین انسان‌هایىهستند که تفسیر روشن آیات الهى را فرا راه تشنگان حقیقت قرار مى‏دهند. یکى از این منظومه های نورانى، سجاد آل محمد زین العابدین ‏علیه السلام است. در این مقال، با نگاهى گذرا سخنان نورانى‏اش را درباره قرآن مى‏نگریم؛ بدان امید که جرعه نوش معارف قرآنى با جام عترت باشیم .

1- عظمت قرآن‏

امام زین العابدین ‏علیه السلام از رسول اکرم ‏صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که فرمود:
"من اعطاه الله القرآن فَرَأى‏ انّ احداً اُعطى افضل ممّا اُعطى فقد صغّر عظیما و عظّم صغیراً"؛ شخصى را که خداوند به او دانش قرآنى عطا نموده، اگر تصوّرش این باشد که کسى را بهتر از این عطاى الهى داده‏اند، در حقیقت بزرگى را کوچک شمرده و کوچکى را بزرگ دانسته است.(2)

2- ویژگى‏هاى قرآن‏

در دعاى امام زین العابدین‏ علیه السلام برخى از ویژگى‏هاىختم قرآن این چنین بیان شده است.
الف - نور هدایت‏
قرآن کریم از خود با صفت «نور» یاد مى‏کند و مى‏فرماید: « و انزلنا الیکم نوراً مبینا»(3) اما این نورانیّت براى چه فردى است؟ امام ‏علیه السلام مى‏فرماید:« و جَعَلْتَهُ نوراً نَهتَدِى مِن ظُلَمِ الضَّلالَة والجَهالة باتّباعه؛ بار خدایا! قرآن را نور و روشنایى گردانیدى که با پیروى از تعالیم آن از تاریکى‏هاى گمراهى و نادانى رهایى یابیم.»(4)
در رابطه با جاودانگى نور قرآن مى‏فرماید: « و نور هُدىً لایُطْفَأ عَنِ الشّاهِدین برهانه؛ و آن را نور هدایتى قرار دادى که برهان و دلیل آن از شاهدان و گواهان خاموش نمى‏شود.»(5)
در حدیثى دیگر امام صادق ‏علیه السلام مى‏فرماید: «کان علىّ ابن الحسین صلوات الله علیه احسن الناس صوتاً بالقرآن و کان السّقّاؤون یمرّون فیقفون ببابه یسمعون قرائتَه و کان ابو جعفرعلیه السلام احسن الناس صوتاً؛ على بن الحسین‏ علیه السلام خوش صداترین افراد در خواندن قرآن بود. افراد سقا همواره به هنگام عبور، بر در خانه‏اش مى‏ایستادند و به قرائت او گوش مى‏دادند. و ابوجعفر(امام باقرعلیه السلام) نیز نیکوترین صدا را در خواندن قرآن داشت.»
ب - درمان دردها
قرآن مى‏فرماید:« و َنُنَزِّلُ مِنَ القرآن ما هو شفاءٌ و رحمةٌ للمؤمنین»؛ «ما فرو فرستادیم از قرآن آنچه را که براى مؤمنان شفا و رحمت است.»(6) اما این که در چه زمان و براى چه فرد؟ امام زین العابدین ‏علیه السلام در دعاى خویش این‏ گونه بیان مى‏دارد:
«و شفاءً لِمَنْ اَنْصَتَ بِفهم التّصدیق الى اسْتماعه؛ قرآن شفا و درمان است براى کسى که فهمیدن آن را از روى تصدیق و باور خواسته و براى شنیدنش خاموش گشته است.»(7)
ج - ترازوى عدالت‏
قرآن مجید مى‏فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! براى خدا قیام کنید، و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت ورزید که به پرهیزکارى نزدیک‏تر است و از «معصیت» خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مى‏دهید، با خبر است.»(8) و خطاب به پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:« بگو به هر کتابى که خدا نازل کرده، ایمان آورده‏ام و مأمورم در میان شما عدالت کنم.»(9) و عدالت را مبناى تشکیل خانواده دانسته و مى‏فرماید:« فَاِنْ خفتم الاّ تعدلوا فواحدة»(10) و نیز مبناى روابط اقتصادى قلمداد شده و مى‏فرماید:« و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط»؛ « و حقّ پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.»(11) و همچنین حل منازعات را بر اساس عدالت خواستار شده است و مى‏فرماید: « فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا اِنّ الله یُحِبُّ المُقْسطین»؛ «در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»(12) اما این که چه معیار و ملاک و قانونى مى‏توان براى به دست آوردن عدالت معین نمود؟ امام زین العابدین ‏علیه السلام مى‏فرماید:« و میزان عدلٍ لایَحیفُ عن الحقّ لسانه؛ قرآن ترازوى عدالت است که زبانه‏اش از حق و درستى بر نمى‏گردد.»(13)

3- تلاوت زیبا

در حدیثى از پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله آمده است که فرمود: « لکلّ شى‏ء حِلیة و حِیلة القرآن الصّوتُ الحسن؛ براى هر چیز زینت و زیورى است و زینت قرآن، صداى نیکو است.»(14) امام صادق‏ علیه السلام در تفسیرى از «ترتیل» مى‏فرماید: «آن است که در آن درنگ کنى و صداى خویش را زیبا سازى.»(15) در این جهت امام زین العابدین ‏علیه السلام نیز اسوه است. نوفلى مى‏گوید:
نزد امام موسى بن جعفرعلیه السلام از صدا و صوت یاد نمودم؛ حضرت فرمود: به هنگام قرائت قرآن توسط على بن الحسین‏ علیه السلام چه بسا فردى از آن جا عبور مى‏کرد و از صداى خوش او مدهوش مى‏گشت و اگر امام از حُسن واقعى آن چیزى را آشکار مى‏نمود، مردم تحمل و تاب زیبایى آن را نداشتند.
نوفلى مى‏گوید: به آن حضرت گفتم: مگر پیامبر صلى الله علیه و آله با مردم نماز نمى‏گزارد و صداى خویش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏کرد؟ حضرت فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله به قدر توان مردم با اقتدا کنندگان خود برخورد مى‏کرد.(16)
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل
تا ابد مدهوش ماند جبرئیل‏

4 - مقدار تلاوت قرآن‏

پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه و آله در اولین آیاتى که بر وى نازل شد، مأمور قرائت آیات الهى شد و در دستور دیگرى، خداوند به پیامبر اکرم ‏صلى الله علیه و آله و مؤمنان مى‏فرماید:« فاقرءوا ما تیسّر من القرآن»؛ «آنچه براى شما میسّر است، قرآن بخوانید.» زُهَرى مى‏گوید: از امام زین العابدین ‏علیه السلام پرسیدم:
کدام عمل با فضیلت‏تر است؟ حضرت فرمود: وارد شونده‏اى که دوباره حرکت مى‏کند. پرسیدم: وارد شونده حرکت کننده؟! فرمود: شروع قرآن و ختم آن، با قرائت اول آن و پایان رسیدن آن دوباره شروع کند (همانند مسافرى که با رسیدن به یک محل در بین راه دوباره از آن جا حرکت مى‏کند و به مسیر خود ادامه مى‏دهد.)(18)

5 - انس با قرآن‏

زهرى مى‏گوید: امام على بن الحسین‏ علیه السلام مى‏فرمود:« لو مات مَنْ بین المشرق و المغرب لما استوحشتُ بعد اَنْ یکون القرآن معى؛ اگر تمام افرادى که بین مشرق و مغرب هستند، بمیرند، چون قرآن با من است؛ هراس و وحشتى به دل راه نخواهم داد.»(19)

6 - قرآن و مردمان آخر الزمان‏

از امام سجاد علیه السلام درباره توحید سؤال شد، فرمود:« خداوند مى‏دانست که در آخرالزمان مردمانى مى‏آیند که زیاد اندیشه مى‏کنند؛ بدین جهت، خداوند سوره توحید و آیات سوره حدید تا «علیمٌ بذات الصدور» را نازل نمود. پس هر کس خارج از این محدوده را قصد کند، هلاک خواهد گشت.»(20)

7 - تفکر در قرآن

زهرى مى‏گوید: شنیدم از امام على بن الحسین‏ علیه السلام که مى‏فرمود:« آیات القرآن خزائن فکلما فتحت خزانةٌ ینبغى لک ان تنظر ما فیها؛ آیات قرآن گنجینه‏اى نهفته است پس هر زمان که درِ گنجینه گشوده شود، شایسته است که به آنچه در آن است، نظر کنى.»(21)

8 - تفسیر حروف مُقطعه‏

بیست و نه سوره از قرآن کریم با «حروف مُقطعه» آغاز شده است. مفسّران معانى گوناگونى براى آن ذکر کرده‏اند؛ یکى از تفسیرهاى مهم آن، این است که: قرآن کریم از نمونه همین حروفى است که در اختیار همگان قرار گرفته است؛ اگر توانایى دارید،مانند آن را ابداع کنید! امام زین العابدین ‏علیه السلام مى‏فرماید:
«قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند و گفتند: قرآن، سحر است. آن را خودش- پیامبر-ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم...»؛ یعنى اى محمد! کتابى که به تو فرو فرستادیم، از همین حروف مقطعه «الف - لام - میم» است که به لغت و همان حروف الفباى شما مى‏باشد. [به آنها بگو: ] اگر در ادعاى خود راستگو هستید، همانند آن را بیاورید.»(22)

9 - ویژگى‏هاى اولیاء الله‏

قرآن کریم مى‏فرماید: «اَلا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم ولا هم یحزنون»؛ «بدانید که اولیاء خدا نه هراسى دارند و نه غمگین مى‏شوند.»(23) این که اولیاءالله داراى چه ویژگى‏هایى هستند، در حدیثى از امام سجادعلیه السلام بیان شده است. عیاشى مى‏نویسد: امام باقرعلیه السلام فرمود:«در کتاب على بن الحسین‏علیه السلام چنین یافتیم که اولیاء الله نه ترسى دارند و نه غم و اندوهى زیرا واجب الهى را انجام داده و سنت رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله را گرفته‏اند. از آنچه خداوند حرام نموده، پرهیز کرده و در زندگى زودگذر دنیا نسبت به زینت‏هاى آن زهد را پیشه ساخته‏اند و به آنچه در نزد خداست، رغبت نموده و در تلاش براى روزى پاکیزه بوده‏اند و قصد فخر فروشى و زیاده‏طلبى ندارند و پس از آن براى انجام حقوق واجب خود انفاق کرده‏اند. اینان‏اند که خداوند در درآمدهایشان برکت قرارداده و بر آنچه براى آخرت خویش پیش فرستاده‏اند، ثواب داده مى‏شوند.»(24)

10- رزمندگان واقعى‏

در مسیر مکه، عباد بصرى با امام زین العابدین‏علیه السلام ملاقات مى‏کند؛ به اعتراض مى‏گوید:جهاد و سختى‏هاى آن را رها کردى و به سوى حج و راحتى آن رو آوردى؟ سپس آیه شریفه «اِنّ الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة» را قرائت کرد. حضرت فرمود: ادامه آیه را بخوان! عبّاد بصرى آیه بعد را قرائت کرد: «التّائبون العابدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله و بشّر المؤمنین»(25)؛ «توبه کنندگان، عبادتگران، ستایش‏گران، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهى کنندگان از منکر و حافظان حدود (ومرزهاى) الهى و بشارت ده به (این چنین) مؤمنان.»
آنگاه حضرت فرمود: هنگامى که افرادى با این اوصاف بیابم، جهاد با آنان با فضیلت‏تر از حج است.(26)

11- معناى زهد

عده‏اى تصور مى‏کنند که «زهد» دورى از اجتماع و پشت کردن به زندگى و زیبایى‏هاى آن است. قرآن کریم مى‏فرماید: «مَنْ حَرَّمَ زینة الله الّتى اخرج لعباده و الطّیّبات من الرّزق»؛ «بگو چه کسى زینت‌هاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزی‌هاى پاکیزه را حرام کرده است؟!»)27( و نیز در قالب دعا به انسان‌ها مى‏آموزد که از خداوند خیر دنیا و آخرت را بخواهند: «ربّنا آتنا فى الدّنیا حسنة و فى الاخرة حسنة»)28( در این زمینه، امام سجادعلیه السلام مى‏فرماید:
«اَلا و انّ الزهد فى آیة من کتاب الله لکیلا تأسوا على ما فاتکم ولاتفرحوا بما آتیکم؛ آگاه باشید که زهد در این آیه از قرآن است که مى‏فرماید: این به خاطر آن است که براى آنچه از دست داده‏اید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید.»(29)
چنان‏که در نهج البلاغه نیز مى‏خوانیم که مى‏فرماید: زهد بین دو کلمه از قرآن است که خداوند فرموده:«لکیلاً تأسوا...»؛ هر کس که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده مغرور و دلبسته نشود، زهد را به هر دو طرف خود گرفته است.(30)
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است‏
مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى
که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است‏

12- عالم برزخ‏

امام سجاد علیه السلام پس از تلاوت آیه کریمه «وَ مِنْ وَرائهم بَرْزَخٌ الى یوم یُبْعَثُون»؛(31) « پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.»، فرموده: «هو القبر و انّ لهم فیها معیشةً ضنکا و الله اِنّ القبر لروضةٌ من ریاض الجنة او حُفْرَةٌ مِن حُفَرِ النّار؛ برزخ، قبر است که در آن زندگى سختى دارند. به خدا قسم که قبر، باغى از باغ‌هاى بهشت یا گودالى از گودال‌هاى آتش است.(32)
درود و سلام و صلوات خدا بر زیباترین روح پرستنده، سجاد آل محمد صلى الله علیه و آله آن زمان که در خانه پرمهر ابى عبدالله الحسین‏ علیه السلام متولد شد و آن هنگام که در کربلا شاهد سخت‏ترین مصیبت ها (شهادت سید الشهداء و یاران با وفایش) گشت و آن هنگام که با دلى غمگین و قلبى محزون به سوى دیار حق شتافت و قبرستان بقیع را با وجود خویش عطرى دیگر بخشید!

پی نوشت‌ :

1. واقعه / 79.
2. اصول کافى، ج 2، ص 605، باب فضل حامل القرآن، ح 7.
3. نساء / 174.
4 و 5. صحیفه سجادیه، دعاى 42.
6. اسراء/ 82 .
7. صحیفه سجادیه، دعاى 42.
8. مائده/ 8.
9. شورى/ 15.
10. نساء/ 4.
11. انعام/ 152.
12. حجرات/ 9.
13. صحیفه سجادیه، دعاى 42.
14. اصول کافى، ج 2، ص 615، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 9.
15. تفسیر صافى، ج 1، ص 45، مقدمه یازدهم .
16. اصول کافى، ج 2، ص 615، ح 4.
17. همان، ح 11.
18. همان، باب فضل حامل القرآن، ح 7.
19. همان، باب فضل القرآن، ح 13.
20. تفسیر صافى، ج 2، ص 866 .
21. اصول کافى، ج 2، ص 609، باب فى قرائته، ح 2.
22. تفسیر برهان، ج 1، ص 54.
23. یونس/ 62.
24. تفسیر صافى، ج 2، ص 757.
25. توبه/ 111 و 112.
26. تفسیر صافى، ج 1، ص 734، ذیل آیه 111 سوره توبه.
27. اعراب/ 32.
28. بقره/ 201.
29 و 30. تفسیر صافى، ج 2، ص 665، ذیل آیه 23 سوره حدید.
31. مؤمنون/ 100.
32. تفسیر صافى، ج 2، ص 149.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:17 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در بررسى اساسى‏ترین مظاهر زندگى امام سجاد (ع) به مواردى چون: ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت‏ به مال دنیا و خوشى‏هاى آن‏خواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روى گردانى ازدنیا، تعبیر مى‏کنیم.
«تعبد» در حیات پربرکت امام (ع) به گونه‏اى است که محتاج دلیل ‏و نص تاریخى نیست. همین کافى است که بدانیم آن حضرت را «زین‏العابدین‏» و «سجاد» لقب دادند. در نظر علماى غیر شیعى،امام سجاد (ع) عابدترین و زاهدترین فرد خود زمانه است که مانندخورشیدى بر تارک انسانیت مى‏درخشد و تاریخ او را در اعلا مرتبه ‏مى‏ستاید. براى معرفى عبادت امام (ع) به صورت زنده و شناساندن کیفیت و مقدار آن و بررسى حالاتى مانند ترس از خدا، زهد و موعظه که ازلوازم عبادت امام بشمار مى‏آید، برخى از روایات را که متضمن‏این معنایند، یادآور مى‏شویم: 1) از یکى از کنیزان امام (ع)،در باره عبادت آن جناب، سؤال کردند، او گفت: «آیا مختصر بگویم‏یا تفصیل بدهم‏» گفتند: «مختصر بگو» گفت: «هرگاه براى ایشان غذا مى‏بردم یا مى‏رفتم‏که رختخواب‏شان را پهن کنم، در حال نماز و عبادت مى‏دیدمشان.هر روز و شب هزار رکعت نماز مى‏خواند.پیشانى حضرت از زیادى سجده پینه بسته بود و مانند پوست زانوى‏شتر شده بود.» 2) امام باقر -علیه السلام- عبادت پدر بزرگوارشان را چنین‏توصیف مى‏کند: «پدرم شب‏ها آن قدر نماز مى‏خواند که هنگام رفتن‏به رختخواب، از ناتوانى بر روى زمین خود را مى‏کشاند.» روایاتى هم کیفیت عبادت امام -علیه السلام- را شرح داده‏اند:گفته‏اند: امام (ع) در حال نماز، مانند چوب خشکى بى‏حرکت ‏مى‏ایستاد، مگر این‏که باد لباس‏هاى ایشان را به حرکت درمى‏آورد. چون به نماز قامت مى‏بست، رنگ چهره‏اش متغیر مى‏شد و در حال‏سجده، آن قدر مى‏ماند که عرق از سر و روى مبارکش جارى مى‏شد.هنگام وضو گرفتن، از خوف خدا، رنگش مى‏پرید و این چنین خود رابراى دیدار پروردگار آماده مى‏ساخت. بعضى از دوست‏داران امام، با دیدن آن همه عبادت و سخت‏گیرى حضرت‏در تضرع و مناجات، خوف بر آنان را برمى‏داشت و از امام تقاضا مى‏کردند که از عبادت خود کم کند و اندکى مراعات حال خود رابنماید. دخترش فاطمه، روزى به صحابى جلیل القدر، جابر بن‏عبد الله انصارى، گفت که هر طور شده امام (ع) را قانع سازد ازعبادتش بکاهد، تا خداى ناکرده صدمه‏اى به ایشان نرسد و به ‏مریضى گرفتار نیاید. زیرا او تنها فرزند به جا مانده حسین (ع)و تنها حجت‏خدا، بر روى زمین است. کیفیت عبادت امام، اختیار از کف حاضران مى‏ربود و دل آن‏ها رامى‏سوزاند. آن‏ها مى‏گریستند و مى‏ترسیدند که ضعف و ناتوانى، که ‏بى‏سابقه نبود، کار دست امام بدهد. مى‏گوید، روزى امام باقر (ع) نزد پدر رفت و او را در نماز، به حالتى عجیب مشاهده کرد.حالتى که کسى را یاراى رسیدن به مرتبه آن نبود. رخسار امام (ع)از شدت شب‏زنده‏دارى زرد شده بود و چشمانش از گریه بسیار سرخ.در اثر سجده‏هاى طولانى، پیشانى مبارکش پینه بسته بود و بینى‏ایشان زخم شده بود و ساق پاها به کلى از کار افتاده بود. امام ‏باقر (ع) گویند: وقتى پدرم را بدین حالت دیدم، نتوانستم تحمل‏کنم و گریستم. همه کسانى که در باره امام سجاد (ع) کتابى نگاشته‏اند و این حالات‏را متعرض شده‏اند، کمتر به تفسیرى روشن و دقیق دراین باره دست‏زده‏اند. توضیح نداده‏اند که چرا در زندگى ائمه دیگر، عبادت رابدین صورت مشاهده نمى‏کنیم. البته این نویسندگان بى‏میل نیستندکه عبادت را به گونه‏اى که در زندگى امام سجاد (ع) بروز یافته،دلیل برترى ایشان بدانند و کثرت تضرع و شب‏زنده‏دارى آن حضرت‏را، گواه عظمت مرتبه و امامت‏به شمار آرند. بسنده کردن به این گونه تفاسیر نارس و عقیم، نشان از درک ناقصى‏دارد که با شان و منزلت، و شخصیت امام (ع) سازگار نیست. عبادت‏را صرفا یک فضیلت و ارزش قلمداد کردن، یعنى بررسى حیات وشخصیت ائمه -علیهم السلام- به صورتى غیر دقیق و غیر شیعى ورسیدن به فهمى نادرست و غیر واقعى. اما معرفت‏شیعى که مبتنى بر اصول اعتقادى ماست، مجال‏گسترده‏ترى را براى بررسى نقش ائمه -علیهم السلام- و پى‏گیرى‏هدف‏هاى مشترک ایشان و بحث در وسایلى که براى رسیدن به این‏اهداف به کار گرفته‏اند، پیش روى ما مى‏گذارد. این که چنین پدیده‏اى را بدین کیفیت در طول حیات ائمه پیش و بعداز امام سجاد (ع) نمى‏بینیم، ما را به این نتیجه مى‏رساند که‏عبادت آن گونه امام، حرکتى اصولى و وسیله‏اى کارآمد بود، تا درپرتو آن، اهداف بزرگى را که بر عهده داشت، تحقق ببخشد. نه‏امام حسن (ع) و نه امام صادق (ع) هیچ کدام، آن‏گونه که امام‏سجاد (ع) به عبادت مى‏پرداخت، نپرداختند، و حال آن‏که همه امامان-علیهم السلام- در رتبه و شان، برابر و یکسان بوده‏اند. کدام اوضاع و احوال، امام سجاد (ع) را به اتخاذ چنین رویه‏اى مجبورمى‏ساخت و اهدافى که این رویه متضمن تحقق بخشیدن بدان‏ها بود،کدام است؟ براى این که خواننده بتواند ما را در فهم هر چه بهتر این پدیده‏همراهى کند و از ابعاد و مفاهیم و مضامینى که در آن پدیده‏هست، آگاهى یابد، ناچاریم که آن را از دیدگاه‏هاى مختلف بررسى‏کنیم و به همان نظرگاه معمول و واحد اکتفا نکنیم، زیرا به درک ‏ناقص و نااستوار ما از جاى گاه حقیقى پدیده عبادت در حیات ‏طیبه امام سجاد (ع) خواهد انجامید.

1. بررسى حالت تعبد همگام با مظاهر انسانى دیگر

تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد (ع) نیست. جنبه‏هاى‏ارزشمندى چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام (ع)، باید این جنبه‏هارا کنار هم گذارد و از زاویه‏اى واحد بدان‏ها نگریست. این روش،ما را به لمس زیبایى تناسب بین آن‏ها و درک ضرورت ارتباطشان بایکدیگر مى‏رساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذارى این‏پدیده‏ها را در فربهى و تکامل شخصیت، به ما ارزانى مى‏کند. آن‏وقت است که به چگونگى به کارگیرى این ابزار توسط امام (ع) وشیوه جمع کردن بین آن‏ها، به عنوان یک صفت واحد پى خواهیم‏برد. در بررسى مشترک این پدیده‏ها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف،نقش هر یک از این پدیده‏ها در تحقق بخشیدن به هدف‏هاى جزیى مختص‏به خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیى است که‏هدف عام و گسترده امام (ع) را شکل مى‏دهد و متبلور مى‏سازد.

2. بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمان‏امام (علیه السلام)

اوضاع سیاسى زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاع‏سیاسى روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند یک انقلابى بود که بر ضد حکومت اموى قیام کرده‏بود و در راه تصحیح افکار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزیده‏بود. سرزمین‏هاى اسلامى، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مى‏سوخت. دولت اموى درحال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبیرى در حال شکل‏گیرى وسامان یافتن. البته دوره دوم امامت‏حضرت (ع) بهتر از دوره اول‏نبود. جامعه اسلامى در چنگال کابوس وحشتناک و خفه‏کننده، و ظلم فاجعه‏آفرینى‏گرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و والیان قسى‏القلب او یعنى حجاج، خالد قسرى و بشیر بن مروان بر دوش‏مى‏کشیدند. هم‏چنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود که در پى‏فتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد; فتوحاتى که حکام را، بى‏آن‏که‏به مخاطرات کشور گشایى و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند،به غنائم و خوشى‏هاى فتح سرگرم مى‏کرد. در آن دوران، هم‏چنین سردمداران فکرى و شخصیت‏هاى دینى، پا به‏عرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند;کارى که در دوران زندگى امام حسن و امام حسین -علیهما السلام‏هیچ کسى جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه این امور، اعمال تبلیغاتى امویان، ضد اهل بیت وبنى‏هاشم، هم‏چنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانى فرزندان‏رسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در این‏زمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموى با خریدن‏فحاشان و اجیر کردن راویان دروغ‏گو، به نیرنگ‏بازى و دسیسه بامسلمانان پرداخت. همه این امور بود که دست‏به دست هم داد و چهره واقعى دوران‏حیات امام (ع) را شکل بخشید، لذا در بررسى پدیده تعبد ناچاریم‏اسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم.

3. بررسى پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر یک از ائمه -علیهم السلام- در هر مرحله

نقش و عملکرد امام سجاد (ع) نشان‏دهنده نوعى انعطاف در سیره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسى ومطالبه حکومت‏بود، اما دوره دوم; یعنى دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبرى فکرى و جدال بر محور این موضوع بود.حیات حضرت در ابتداى این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیده‏ها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب مى‏کرد. رنگ و کیفیت‏این پدیده‏ها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهى و سطح فرهنگ‏آن‏ها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا که شیعه،مجموعه‏اى بود از تمایلات عاطفى و جمعیتى که داراى اصول و مبانى‏است. وظیفه ماست که به بررسى اهداف واقعى و برنامه‏هاى تبلیغى امام‏بپردازیم:اهدافى چون: پاسدارى از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام،روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیت‏نمونه و کامل. هم‏چنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان به‏امام -علیه السلام- براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجه‏داشته باشیم. در این مجال به بررسى پدیده تعبد در زندگى امام‏زین العابدین -علیه السلام- مى‏پردازیم تا به تفسیرى درست و روشن ازآن و انگیزه‏هایى که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم.

عزلت امام و حالت تعبد

معروف است که امام سجاد (ع) به دور از کارهاى اجتماعى،اندیشه‏اى جز عبادت و روى گردانى از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفته‏اند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکى از مو براى‏خود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمى‏پرداخت. در بعضى از روایات علت انزوا و روى‏گردانى امام (ع) ازفعالیت‏هاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غیبى، ذکر شده‏است. به امام صادق (ع) نسبت داده‏اند که فرمود: على بن حسین (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشین.» جاى آن‏است که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد (ع) به‏انزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سکوت و خاموشى‏فرمان داد و این که در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آن‏ها وارد نشود ؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمى‏خوریم که ‏امام را به گزینش چنین زندگى‏اى آن هم در میان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سیاسى دوم: شفاف شدن عمل مرحله‏اى امام (ع)
منظور از وضع سیاسى، سیاستى است که در زمان حیات امام‏سجاد (ع) جریان داشت و دو دوره داشت: دوره اول که با حکومت ‏یزید آغاز شد و ستیزه‏جویى و سخت‏گیرى را به نمایش گذارد. این‏دوره نه سال اضطراب و جنگ بین امویان و زبیرى‏ها را بر سرحکومت، در پى داشت و انقلاب‏هاى شیعى متعددى را در عراق شاهدبود. دوره دوم هم بعد از سیطره عبد الملک بر حکومت و ظلم و ستم‏او، و به کار گماردن والیان قسى القلب و خونریز بر امت مسلمان‏شروع شد. امام (ع) فرزند مرد انقلابى‏اى چون حسین (ع) بود. همین امر او رااز رهبران بنى هاشم و در صف دشمنان شماره یک امویان و داعیه‏داران‏حکومت، قرار مى‏داد. علاوه بر این، شورش‏هاى شیعى که درگوشه و کنار به وقوع مى‏پیوست، امام را به رهبرى خویش فرامى‏خواندند. همه این‏ها عرصه را بر امام (ع) تنگ مى‏کرد و ازخطرهاى بسیارى که در کمین او بود، برحذر مى‏داشت. اما شفاف شدن عملکرد مرحله‏اى امام (ع):انتقال از مرحله جنگ با دولت‏حاکم که روش ائمه پیشین بودبه مرحله آتش‏بس و فرصت‏یابى براى نشر علم و تربیت‏شیعیان وبالابردن سطح فرهنگ آن‏ها و رسوخ دادن مفاهیم اندیشه امامت درذهن و زبان‏ها، همه نشان از انعطاف و نرمش بسیار در شیوه عمل‏ائمه داشت. این انعطاف به یک شخصیت‏بزرگ و عمل عمیق و ریشه‏داراحتیاج داشت تا مرز بین آثار مرحله اول را به وجود آورد ولوازم و مقدمات فعالیت مرحله دوم را سازمان دهد. قصد امام (ع)از روى کار آوردن مرحله دوم این بود که مردم و شیعیان نوع‏برخورد با ائمه خود را، که بدان خو کرده بودند، کنار بگذارند و آن گونه با ایشان برخورد کنند که برخاسته از یک فهم و شعوراصولى باشد و نه عاطفى صرف. انزواى حضرت، همان عملکرد فاصل بین دو مرحله و مرز ممیز آن‏بود. مرحله دوم از آن جا آغاز شد که با روى کار آمدن روش‏هاى‏نو و وسایل جدید، ته مانده‏هاى مرحله دوم تمامى پذیرفت و راه‏براى ائمه بعدى باز و هموار گردید. بنابراین، مى‏توان ادعا کرد که امام سجاد (ع) به تدریج، دامن‏خود را برچید و انزوا را به گوشه‏اى نهاد و بعد از به ثمرنشستن آن روش و تحقق یافتن هدف‏ها، آرام آرام به کارهاى‏اجتماعى و فعالیت‏هاى هدف‏مند در بین صفوف جامعه اسلامى، روى خوش‏نشان داد. پس خانه‏اى که امام (ره) در بیرون مدینه، براى عبادت خود ساخته‏بود، به دوره اول زندگى حضرت تعلق داشت; یعنى به زمانى که ازکربلا به مدینه مراجعت فرمود. این که امام (ع) تمام عمر خود رادر آن خانه به عبادت صرف، پرداخته باشد سخنى ناصواب است. بى‏شک‏این کار، با توجه به این که امام، هادى مردم و حجت‏خداوند است،از ایشان بعید و با هدف امامت ناسازگار مى‏نماید. گرچه امام (ع) از انزواى خود کاست و تدریجا آن را به کنارى‏نهاد، اما هیچ گاه با تمام وجود وارد جامعه نشد و خود را بافعالیت‏هاى اجتماعى آشتى نداد. او مانند انسانى زاهد و عابد،به دور از مسائل و مشغولیات دنیا، زندگى کرد و وقت‏خود را صرف‏موعظه مردم، رسیدگى به فقرا و برآوردن نیازهاى مردم نمود.این که روش امام سجاد (ع) با دیگر ائمه (ع) سر از تناقض درآورد،غیر ممکن است. بنابراین بین دوره اول از زندگى امام و دوره‏دوم فاصله‏اى که آن دو دوره را در برابر هم قرار دهد، وجودندارد. آن اوضاع و احوال و به تبعش آن انگیزه‏هاى خاص، امام (ع) رااحاطه کرد و انزوا و نپرداختن به فعالیت‏هاى اجتماعى را پیش‏روى ایشان گذارد و طبیعى است که در چنین موقعیتى، شخص به آن چه‏محبوب و مرغوب اوست، روى مى‏آورد. امام (ع) نیز عبادت پروردگارو مناجات و تضرع با او را انتخاب نمود و خود را با نماز وروزه مشغول داشت. این حالت امام (ع)، با وضع ظاهرى و روحى امام‏کاظم (ع) و ائمه دیگرى که به زندان مى‏افتادند شباهت کامل دارد.آن‏ها به پاس این فرصت ناب، خدا را شاکر بودند و از موقعیت‏فراهم آمده، نهایت‏سود معنوى را مى‏بردند.

رهبرى امام و حالت تعبد

جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دو گونه مى‏توان تفسیر نمود: گونه اول، روى‏کرد روحى صحیح و اسلامى، که مورد توجه اسلام واولیاى الهى است. کسى که در عبادت خود چنین سمت و سویى دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگى دنیایى بین خصلت‏هاى اوجدایى نمى‏اندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آن‏که میل همنشینى هنوزدر آن شخص باقى است و این همه از اثر بشاشت‏یقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روى‏کرد دوم که از آن به روى کرد روحى منحرف (صوفیانه)یاد مى‏کنیم آن‏که چنین جهت‏گیرى را برمى‏گزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدى، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهاى‏جاهلیت و ارزش‏هاى آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیت‏ایمان و طهارت روح در آن‏ها اثرى نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیده‏اند و آن را کافى دانسته‏اند.پس زندگى را رها کرده به عبادت سرگرم شده‏اند. و این همان‏انحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهت‏گیرى اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آن‏ها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است.به گونه‏اى که همنشینى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان مى‏شوند مخالفان نیز نوعى میل و کشش‏به آن حضرت، احساس مى‏کنند. لب مطلب این که، زهد و عبادت‏امامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگوارى براى مردم به بارنمى‏آورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدان‏و عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل مى‏گیرد وبزرگشان مى‏دارد. چرا که این گروه، نمونه‏اى صد درصد اسلامى، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتى کسانى که از مسلمانى والتزامات روحى و عملى آن بویى نبرده‏اند، به انسان عابد، به‏این اعتبار که او شخصیتى قدرت‏مند و میل و رغبتى دیگرگون نسبت‏به دنیاى مادى دارد، احترام عمیق مى‏گذارند و از او تجلیل‏مى‏کنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبى‏هارا به ودیعت نهاده، هر انسانى، انسان زاهد و سالک الى الله رابه دیده تکریم مى‏نگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطه‏تعبیر مى‏کند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمى‏سازد، ولى ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک مى‏کند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافته‏ایم. اگر در باره یک‏انسان زاهد و عابد، مطالبى بشنویم که بوى بدگویى و ناسزامى‏دهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحى‏ما به سرعت تغییر مى‏کند، و ما چاره‏اى جز دفاع از آبروى آن‏انسان و تکذیب شنیده‏هاى خود نخواهیم داشت. براى نمونه، از سرگذشت‏حضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتى‏بشنویم. روزى که امام (ع) را به زندان بردند، زندان‏بانى برایشان‏گماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبت‏به‏امام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعى بلیغ مى‏کرد.روزها گذشت و زندان‏بان جز عبادت و نیک رفتارى امام (ع) چیزى‏مشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبت‏هاى‏زشت و ناروایى که به ایشان داده‏اند، یکسره دروغ و بى‏اساس‏است. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمره‏اى بود که بر زهد و عبادت بى‏پرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلى ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پى‏گرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن مى‏داشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او هم‏دردى و هم فکرى کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیارى از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفت‏بارز در امام، نظر مردم را جلب‏کرده بود و در نگاه آن‏ها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرف‏مى‏کرد. در آن زمان، فرد دیگرى را نمى‏شد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را مى‏دانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود مى‏گرفت و با گذشت روزها،ماه‏ها و سال‏ها، افزون هم مى‏شد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا مى‏گفت و پیوسته مى‏گریست. چنان از قیامت‏بیم‏داشت، گویى آن را پیش روى خود مى‏بیند. سلوک عبادى حضرت، همواره با پدیده‏هاى دیگرى چون انفاق،دستگیرى از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستى با مردم، توام‏بود. اهل مدینه، به فضل و برترى امام (ع) بر دیگران معترف‏بودند و او را بر بسیارى از اطرافیانش که گاه مانند او عمل‏مى‏کردند و از بزرگان بنى هاشم بودند، ترجیح مى‏دادند. در روایت است که شخصى به سعید بن مسیب گفت: «با تقوى‏تر ازفلانى ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال على بن حسین رادیده‏اى؟» گفت: «نه.» گفت: «کسى را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهرى، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنى هاشم، کسى را برتر از على بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسى از اهل این خاندان رانمى‏شناسم که شایسته‏تر از على بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف‏»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسى را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالح‏رسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با على بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویى جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگى امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامت‏حضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:16 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پس از آنکه امام حسین ـ صلوات الله وسلامه علیه ـ به همراه خاندان و یارانش به شهادت رسید بنی امیه گمان کردند که کار آل علی به پایان رسیده و طومارشان درهم پیچیده شده است. آنان برای آنکه حکومت را برای همیشه در خاندان اموی مستقر و تاج و تخت را برای خود جاویدان نمایند سیاست‌هایی را در پیش گرفته، برنامه‌هایی را ساخته و پرداخته کردند که اگرچه در کوتاه مدت، اهدافی را برای آنان برآورد اما نتیجه‌اش سرانجام دامنگیر خودشان شد و زبانه‌هایش دودمانشان را خاکستر کرد.

امت جاهل و شیعیان گرسنه

سیاست‌های فوق‌الذکر را می‌توان در موارد زیر خلاصه نمود:
1- تبلیغات مسموم علیه اهل‌بیت و وارد آوردن انواع اتهامات باطل به آنان. امویان تلاش کردند که اهل‌بیت را به عنوان افرادی ظالم، متجاوز و گناهکار معرفی نمایند که از هیچ معصیت بزرگی پرهیز ندارند و از ارتکاب هیچ جنایتی اباء نمی‌کنند . مطابق القائات آنان حتی حسین ـ علیه السلام ـ هم، خود علیه خودش دست به جنایت زد و خون خویش را حلال کرد؛ پس وی نیز ـ نعوذبالله ـ گناهکار و متجاوز بود و بنی‌امیه قربانیان داستان قتل وی بودند و در این قضیه مظلوم واقع شدند!...
در غوغای این عملیات تبلیغاتی چه کسی می‌توانست واکنش نشان دهد یا شک و تردیدی در صحت این اباطیل داشته باشد؟! از این بالاتر، چه کسی می‌توانست حقیقت را آشکار سازد حتی بدون اینکه در صدد دفع تبلیغات بنی‌امیه باشد یا به افتراها و اکاذیبشان تعرض نماید؟!
2- سیاست گرسنه و محروم نگاه داشتن اهل‌بیت و شیعیان ایشان و محروم کردن آنان از کلیه امتیازات؛ بلکه مصادره اموال آنان و حتی ویران ساختن خانه‌هایشان. هدف این بود که آنان چیزی برای خوردن و زیستن نیابند مگر بر سر سفره بنی‌امیه یا بر خوان نوکران بنی امیه.
مطابق این سیاست، آنان تنها زمانی تکه نانی برای خوردن می‌یافتند و جان و آبرویشان در امان بود که حکومت، آنان را در مقام مخالفت نمی‌دید. در غیر اینصورت هرگونه عملی بر ضد آنها جایز بود؛ هر قدر که بی‌رحمانه و وحشیانه و خشن باشد.
3- سیاست رنج دادن و برخورد سخت و دد منشانه با تمامی کسانی که ارتباطی با اهل‌بیت داشتند یا تمایلی در آنان به این خاندان دیده می‌شد؛ برخوردی که سرانجامی غیر از تصفیه‌های بدنی و روانی و یا مشابه آنها نداشت. آنان از این سیاست دو هدف را دنبال می‌کردند:
اولاً ـ جنگ روانی با خود اهل‌بیت و تلاش برای ایجاد ناامیدی در وجود آنان؛ تا به هیچگونه تحرکی نیندیشند و اتخاذ هیچگونه موضعی که بر خلاف مصلحت هیأت حاکمه باشد را در مخیله خویش نپرورانند.
ثانیاً ـ جلوگیری از نزدیک شدن مردم به آنان، منع استفاده از تعالیمشان، متخلق شدن به اخلاقشان و شناخت اسلام صحیح نزدشان. مردم اگر می‌دانستند که نزدیک شدن به آل علی مساوی با کشتار و گرفتاری است بدون شک از آنان دوری می‌کردند و سلامتی و راحتی را ترجیح می‌دادند.
اصرار بنی‌امیه بر لعن سیدالاوصیاء امیرالمؤمنین ـ علیه‌السلام ـ بر منابر نیز در راستای همین سیاست بود؛ تا آنجا که مروان دوام ملک و بقای سلطنت بنی‌امیه را در استمرار این سنت سیئه می‌دانست؛ چرا که این کار، سه مهم را برای آنان برآورده می‌کرد:
الف) کسانی که حقیقت را می‌دانستند از ارتباط با آل علی و شیعیان وی واهمه پیدا می‌کردند و در نتیجه با تعالیم و منهج اهل‌بیت و با اسلام علی ـ که همان اسلام صحیح بود ـ آشنا نمی‌شدند؛ بلکه با اسلام اموی خو می‌گرفتند که اسلام منفعت‌طلبی و هواهای نفسانی بود؛ اسلامی که برای چنگ زدن به سلطه و قدرت، هر جنایتی را تجویز می‌کرد. اما دسته دوم، که حقیقت را نمی‌دانستند ـ یعنی اکثریت بزرگی از مردم آن عصر ـ آن حضرت و مرتبطان با وی را اشخاصی بغایت منحرف می‌پنداشتند که ارتباط و نزدیکی به آنان موجب خسران دنیا و آخرت می‌گشت. تا جایی که ـ همانگونه که معروف است ـ معاویه حتی جرأت پیدا کرد به اهل شام بقبولاند که علی ـ نعوذ بالله-اهل نماز هم نیست(1) ؛ و یا اینکه پس از استقرار دولت عباسی ده نفر از بزرگان شام شدید و غلیظ‌ترین قسم‌ها را می‌خوردند که نمی‌دانستند پیامبر(ص) خویشاوندی به غیر از بنی امیه هم دارد!
ب) شیعیان و اهل‌بیت علی هم می‌فهمیدند که هیچ جایگاهی در جامعه ندارند و امکانی برای اقدام اجتماعی برایشان فراهم نیست؛ لذا فکر قیام و انقلاب را از سر بیرون می‌کردند و از هرگونه برنامه‌ای که به ضرر هیأت حاکمه تمام شود منصرف می‌گردیدند.
ج) این کار نیز همانند انتقامجویی‌هایی که امویان نسبت به داغ بدر و جمل و صفین و ... داشتند، موجب تسکین آنان و باصطلاح خنک شدن دلشان از علی (ع) می‌شد؛ یعنی کسی که همچون آذرخشی آسمانی و بلایی غیر قابل دفاع بر آنان نازل می‌گشت و مفری برایشان باقی نمی‌گذاشت.
4- سیاست ناآگاه گذاردن مردم، که تمامی امت اسلامی را در بر می‌گرفت. برای توضیح این امر کافی است بدانیم که: مردم عصر امام سجاد ـ علیه السلام ـ و حتی هاشمیون نمی‌دانستند که چگونه نماز بخوانند و چه‌سان حج بگزارند!(2) وقتی که نزدیک‌ترین مردم به مهبط وحی ـ یعنی کسانی که باید آگاه‌ترین مردم به شریعت باشند ـ ندانند که چگونه نماز را ـ که هر مسلمانی مکلف است پنج بار در روز آن را بخواند ـ اقامه کنند، وضع بقیه امت و میزان درک آنان از شریعت معلوم است. حتی افرادی نظیر «انس بن مالک» ـ بنابرنقل «بخاری» و «ترمذی» ـ بر پایمال یا منحرف‌شدن احکام ومعارف دین اعتراف می‌کردند. این داستان که «زهری» نقل می‌کند اوضاع را برای ما معلوم می‌کند:
وی می‌گوید به نزد «انس بن مالک» در دمشق وارد شدیم و او را دیدیم که به تنهایی گوشه‌ای نشسته و گریه می‌کند. از سبب آن پرسیدم. گفت: «تنها عملی از اعمال این مردم که به زمان رسول‌الله شباهت داشت نماز بود که آن هم ضایع شد». «حسن بصری» نیز ـ اندک زمانی پس از انس ـ به مردم گفت: «اگر اصحاب رسول الله نزد شما حاضر شوند هیچیک از کارهای شما برایشان آشنا نیست مگر قبله شما»!!
طبیعی است که در این شرایط اسف‌انگیزِ جهل و ناآگاهی، هرکس که چند حدیثی از پیامبر (ص) حفظ بود، یا چیزی از احکام دین می‌دانست اعلم و اعظمِ مردمِ عصر خویش پنداشته می‌شد؛ مخصوصاً اگر ذوق و قریحه‌ای داشت و می‌توانست چیزهایی نیز از خود بر آنها بیفزاید؛ چرا که نه مانعی وجود داشت و نه مراقبی، و نه حتی کسی که حق را از باطل، و راست را از دروغ تشخیص دهد!
از همین رو بود که در آن دوران، بازار وضّاعان و کذابان، و حتی برخی از اهل کتاب که به تازگی مسلمان شده بودند داغ بود و تحت پوشش و حمایت حکومت، و با سوء استفاده از بیرون بودن اهل‌بیت از میدان، مرجع علم و فرهنگ و معرفت امت اسلام گردیده بودند.
حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ در « دعای مخصوص روز جمعه و عید قربان» این شرایط را بخوبی توصیف می‌کند:
«خدایا! این مقام جانشینان و برگزیدگان تو و جایگاه امنای توست و پایه بلندی است که خاص آنان ساختی و اکنون از آنها ربوده‌اند ... برگزیدگان و خلفای تو زیر دست گشتند و ستم کشیدند و حق آنها ربوده شد. آنان حکم تو را تبدیل‌یافته و کتاب تو را متروک و فرایض تو را از آن روش و طریقی که مقرر فرمودی دگرگون می‌بینند؛ سنت‌های پیامبرت رها شده‌اند...»(3)
شدت جهل و تجاهل امت تا این حد بود که امام سجاد ـ علیه السلام ـ مثلاً هنگامی که در سفر بود نمازش را به صورت شکسته می‌خواند و سوار بر مرکبش می‌شد و به انتظار غلامانش می‌ماند که مشغول خواندن نوافل بودند و با اینکه خواندن نافله در سفر، مشروع نیست آنان را از این کار منع نمی‌کرد. حالِ وی مانند حالِ جدش امیرالمؤمنین بود که فرمود: «در سینه‌ام علم انبوهی دارم که رسول الله به من آموخته است ولی افسوس که کسی را نمی‌یابم که توان حملش را داشته باشد». اگر اوضاع زمان علی ـ علیه السلام ـ که هنوز بنی امیه تسلط بالفعل خود را بر امت کامل نکرده بودند آنگونه بوده باشد وضعیت زمان حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ که امیران فاجر و فاسقی همچون « یزید»، «عبدالملک» و«حجاج» بر مردم مستولی شده بودند واضح و آشکار خواهد بود. در چنین شرایطی، باید هم دروغ‌پردازان و جاعلان و اهل کتاب، مرجع و منبع فرهنگ و معرفت مردم شوند و معلمان و هادیان آنان گردند و حاکمان نیز به دلایلی چند از آنان حمایت کنند؛ از جمله:
الف) این افراد، فعالانه در خدمت حکومت اموی بودند و با روایاتی که به زعم مردم مقدس بود و به دلیل انتساب به نبی اعظم (ص) در ضمیرشان رسوخ می‌کرد به بارگاه بنی امیه خوش‌خدمتی می‌کردند.
ب) امویان، این افراد را به عنوان بدیل و جانشین اهل بیت (ع) کشف کرده بودند تا مردم به سبب دور ساختن آنان از میدان عمل، با خلأ تشریعی، اعتقادی و روانی مواجه نگردند.
ج) از همه مهم‌تر اینکه سیاست اموی، بر دور ساختن مردم از اسلام صحیح بنا شده بود و در این راه حتی تلاش می‌کردند که شخصیت واقعی پیامبر را نیز در درون انسان‌ها نابود کنند تا حقیقت دین ـ به نفع تاج و تخت اموی ـ بر مردم پوشیده بماند.
به همین دلیل بود که می‌بینیم با مراقبتی کامل و دائم، از انتشار سیره و سنت پیامبر (ص) و صحابه ـ مخصوصاًً انصار ـ و نیز سیره علی (ع) و اهل‌بیتش و نشر سلوک و معارف آنان جلوگیری می‌کردند و یا آن را سانسور نموده و حتی کاملاً بر عکس به مردم منتقل می‌نمودند.
در چارچوب همین برنامه بود که نقل حدیث از پیامبر (ص) را منع کردند، مگر نوع خاصی از احادیث که همساز با سیاستشان بود. همچنین از سفر بزرگان صحابه به بلاد دیگر و تعلیم ساکنان آنها ممانعت می‌نمودند تا اینکه آنان یک به یک وفات کردند و نسلشان منقرض شد و فقط صحابة بی‌اهمیتی باقی ماندند که مدت کافی با پیامبر (ص) نزیسته بودند و حتی در مدح و منقبت برخی از این نوع صحابه گفته می‌شد: «سال‌ها با او زندگی کردیم و نشنیدیم که یک بار بگوید قال رسول الله

امامت در شرایطی سخت

این اوضاع مصیبت‌بار، شرحی مختصر از وضعیت عجیبی بود که امت اسلام در عصر امام سجاد ـ علیه السلام ـ دچار آن بود. آن حضرت باید در چنین شرایطی، مأموریت امامت خویش را به انجام می‌رساند و امت جدش را به اسلام صحیح، به اسلام محمد و علی، و به اسلام قرآن رهنمون می‌گشت.
به آن شرایط، این را نیز باید اضافه کرد که وی، از موقعیت پدرش امام حسین ـ علیه السلام ـ نیز در بین امت برخوردار نبود و کلماتی که مردم از پیامبر در مورد آن بزرگوار شنیده بوند و شهرت وسیع وی را نیز به همراه نداشت؛ پس طبیعی بود که نه امویان از این جوان 23 ساله واهمه‌ای داشته باشند ونه غیر امویان به وی امیدی ببندند چرا که به اعتقاد همگان، اهل‌بیت به پایان کار خویش رسیده بودند و ستاره بخت آنان افول کرده بود. از‌این‌رو، رد و انکار آل‌البیت امری عام و فراگیر بود تا جایی که حضرت صادق علیه السلام می‌گوید: «مردم پس از شهادت امام حسین مرتد شدند مگر سه نفر: ابوخالد کابلی، یحیی بن ام طویل و جبیر بن مطعم4 تا اینکه کم کم [دوباره به حقیقت اسلام] ملحق شدند و زیاد گشتند».(5)

شروع از صفر

بنابراین امام سجاد ـ علیه السلام ـ باید کار خویش را از صفر آغاز می‌کرد و اسلام را ـ مخصوصاً از بُعد اعتقادی آن ـ دوباره بنا می‌ساخت. وی باید توجه مردم را به تعالیم و احکام دین جلب می‌نمود و عقاید مردم که پیرایه‌های گوناگون آن را منحرف کرده بود به آنان باز می‌گرداند و اعتمادشان به اهل‌بیت پیامبرشان را بازسازی می‌کرد و خلاصه: باید از نو آغاز می‌کرد؛ آنگونه که پیامبر (ص) از نقطه صفر آغازیده بود.
وظیفه دیگر امام، حفاظت از علویان و شیعیان خویش بود. از اینها گذشته ، وی می‌بایست حصار فولادینی که حکومت پیرامونش کشیده بود را می‌شکست تا بتواند وظایف پیش‌گفته را انجام دهد.
امام، با وجود تمامی این تحدیدات و تهدیدات، و بدون هیچ کمکی از هیچ ناحیه‌ای، توانست در تمامی موارد بالا موفق شود؛ آنچنانکه وقتی مثلاً فرزندش «زید» بر حکومت بنی امیه خروج کرد هزاران نفر با وی بیعت کردند و اگرچه سپس وی را تنها گذاشتند اما حرکت او، انقلاب‌های مردمی متعددی را در پی داشت که بیشتر آنان انگیزه‌های دینی و احساسات مذهبی داشتند.
برای ذکر نتایج تلاش‌های امام ـ علیه السلام ـ علاوه بر آنچه گذشت، کافی است که زمینه‌سازی تام و تمام وی برای مدرسه بزرگ دو امام پس از خود حضرت باقر و حضرت صادق ـ علیهما السلام ـ را به یاد آوریم.

روش متمایز مبارزه و جهاد

ذکر تمامی ویژگی‌های اسلوب مقابله امام ـ علیه السلام ـ با حکومت، و نیز جوانب گوناگون جهاد وی در این مختصر نمی‌گنجد لذا در این زمینه تنها به دو مورد زیر اشاره می کنیم:
1- ایشان به غیر از آنکه از طریق اعمال، رفتار و موضع‌گیری‌های خویش، امت اسلامی را تعلیم می‌داد، از رهگذر دعاهای خود نیز در تربیت آنان می‌کوشید؛ دعاهایی که انواع معارف اسلامی ـ اعم از عقاید، اخلاق، سیاست و ... ـ را در خود می‌گنجاند و در عین حال کسی نمی‌توانست به وی اعتراض کند یا ممانعت نماید که: «حق نداری دعا کنی و پرورگارت را بخوانی!» چرا که چنین اعتراضی نزد تمامی افراد مردود است.
شرایط به گونه‌ای بود که حاکمان تصور می‌کردند که حضرت تنها مشغول به عبادت و تزکیه نفس است و اطمینان حاصل کردند که وی در صدد برنامه‌ریزی و فعالیت علیه آنان نیست و به قیام نمی‌اندیشد. بنابراین نه تنها به ایشان گزندی نمی‌رساندند بلکه کم کم احترامی فوق العاده نیز نسبت به آن حضرت در بین آنان ایجاد شد که هیچیک از اهل‌بیت ـ نه قبل از امام سجاد (ع) ونه پس از ایشان ـ از آن برخوردار نبودند. غافل از اینکه وی در ظاهر « خدا را» می‌خواند، و در واقع « به سوی خدا» می‌خواند. امام در ضمن ادعیه خویش، راه رسیدن به خداوند را به مردم نشان می‌داد و آنان را به طی این طریق فرا می‌خواند. کلمات وی شامل بسیاری از تعالیم الهی و معارف دینی بود که به درد دین و دنیای امت اسلامی می‌خورد و به تغییرات فراگیر در پایه‌های اعتقادی آن منجر می‌گشت.
2- اهتمام بی‌نظیر حضرت به خرید و آزاد سازی غلامان، بخش مهم دیگری از برنامه متمایز مبارزاتی ایشان محسوب می‌شد. برخی از مورخان نوشته‌اند : «برده‌ها فهمیده بودند که امام، غلامان را می‌خرد و آزاد می‌کند؛ لذا تلاش می‌کردند تا به نحوی از دست صاحبان خود به دست زین العابدین برسند و وی آنان را خریداری نماید، به این امید که چرخ روزگار بچرخد و در روزی، ماهی، مناسبتی و یا هنگام انجام خطا یا اشتباهی، آزادی خویش را از زین العابدین هدیه بگیرند. اینگونه بود که در مدینه، لشگری از بندگان آزاد و کنیزان آزاد شده به راه افتاد که همه‌شان رهایی‌یافتگان زین العابدین بودند و تعدادشان به بیش از پنجاه هزار نفر می‌رسید»(6)
و نیز آورده‌اند: «وی غلامان را می‌خرید، نه بخاطر نیازش به آنان؛ بلکه به خاطر اینکه آزادشان گرداند. گفته‌اند که وی صد هزار بنده را آزاد کرد...»(7)
امام سجاد (ع) هرگز بنده‌ای را مضروب نساخت؛ بلکه اگر خطایی از آنان سر می‌زد آن را نزد خود مکتوب می‌کرد سپس در آخر هر ماه رمضان آنان را جمع می‌نمود و از آنان بر انجام آن گناهان اقرار می‌گرفت، آنگاه خطاهای آنان را می‌بخشید و در مقابل، از آنها می‌خواست که برایش از خداوند طلب آمرزش و استغفار کنند. سپس آنان را به همراه جوایزی آزاد می‌کرد. امام هرگز غلامی را بیش از یک سال نگه نداشت.
از روایات و تواریخی که در این زمینه به دست ما رسیده است مطالب زیر را می‌توان نتیجه گرفت:
اولاً ـ امام غلامانش را با لفظ «پسرم» صدا می‌کرد؛ با این هدف که دیدگاه صحیح اسلام نسبت به خادمان و بندگان را به دیگران بیاموزد که همان دیدگاه «برادری» است. اسلامی که بر امام سجاد ـ علیه السلام ـ واجب می‌کند که با بندگانش آنچنان رفتار کند که آنها خود را از دست و زبانش ایمن بدانند، بدون شک با اسلامی که مدعیان آن با غلامانشان برخوردی حقیرتر و ذلیل‌تر از حیوان می‌کردند تفاوت داشت.
ثانیاً ـ نوشتن خطاهای غلامان، محاسبه آنها و سپس آزاد ساختنشان، با هدف هوشیار کردن آنها نسبت به گناهانشان صورت می‌پذیرفت. چرا که این امر، آنهم در حساس‌ترین و شیرین‌ترین لحظات زندگیشان ـ لحظه آزادی ـ به خوبی در ضمیر و جان آنان رسوخ می‌کرد. آنها در شرایطی که به دلیل خطاهای گوناگون، استحقاق چیزی را نداشتند بهترین جایزه عمرشان را به دست می‌آوردند و این امر، شوک روحی عمیقی را بر آنان وارد می‌کرد تا تلاش کنند که به آن درجه از استحقاق دست یابند. این تکان روحی، روحیه تلاش مجدانه در راه تکامل و دسترسی به فضایل انسانی و التزام به تعالیم اخلاقی اسلام را در آنان می‌دمید.
ثالثاً ـ این تعامل انسانی و اسلامی، طبیعتاً جایگاه ویژه‌ای در قلب آنان برای حضرت باز می کرد و به ایشان با نظر احترام و سپاس می‌نگریستند؛ احترامی که از نوع احترام سابق نبود. این نگاه جدید، آنان را برای گوش سپردن به تعالیم و نظرات امام ـ که همان تعالیم و دیدگاه اسلام بود ـ و سپس حرکت در مسیر حضرت آماده می‌کرد.
رابعاً ـ بخشش مال به آنان در آن شرایط خاص، آنهم وقتی که آنان چیزی از مال دنیا نداشتند و در سخت‌ترین وضع نیاز بودند باعث می‌گردید که آنها برای دستیابی به یک لقمه نان به انواع و اقسام کارها متوسل نشوند. امام با این کار بر بشری بودن تعالیم اسلام و این حقیقت که اسلام، دین انسان و مسأله انسان‌هاست و با آنان تعامل می‌کند و به حل مسایل آنان اهتمامی واقعی دارد تأکید می‌نمود.
خامساً ـ نتیجه این سیاست ـ که آن را با این گستردگی و شمول، در سیره هیچ یک از ائمه اطهار حتی علی (ع) نمی‌بینیم ـ این بود که موالی ( یعنی این بندگان آزاد شده غیر عرب) اهل‌بیت را والاترین نمونه انسان و اسلام می‌دانستند و آماده بودند که در شرایط مختلف در کنار آنان قرار بگیرند؛ همانگونه که برخی شواهد حاکی از آن است که هرگاه علویان مورد ظلم و تجاوز صاحبان سلطه قرار می‌گرفتند، موالی به یاری آنان می‌شتافتند.
سادساً ـ و بالاخره اینکه این کار، محکوم کردن عملی منطق امویان بود که اساس آن بر برتری‌دادن عرب بر عجم و اعطای کلیه امتیازات به این نژاد و محروم کردن دیگران از آن امتیازات بود . آنان کار را به جایی رسانده بودند که موالی را از حیوانات نیز حقیرتر و ذلیل‌تر می‌دانستند و حتی در موطأ8 مالک، موالی از حق ارث، قضاوت، ولایت، امامت جماعت و حتی ایستادن در صف اول نماز جماعت محروم شده‌اند!
اگر این را در نظر داشته باشیم که عرب پیش از اسلام، اهمیتِ قابل ذکر و هیچگونه حکومت یا سلطه‌ای نداشت و همواره غیر غرب بر آنان حکومت می‌کردند این «غرور کاذب عربی» طبیعی به نظر خواهد آمد ؛ چرا که آنان به یکباره خود را مستولی بر پادشاهی پادشاهان و کیان کسری‌ها دیدند و چه بسا همین رشد غیر طبیعی بود که موجب خشونت و زیاده‌روی در رفتار بی‌رحمانة آنان با غیرعرب‌ها می‌شد.
غیر عرب‌ها نیز ـ طبیعتاً ـ دربرابر این ستمگری‌ها احساس مظلومیت و پایمال شدن حقوق می‌کردند و حتی همین مظالم بنی امیه و برخوردهای دو گانة آنان، باعث نزدیکی و همدلی عجم با عباسیان در قیام برای ساقط کردن نظام بنی امیه گردید.
روحیه برادری امام با غیرعرب‌ها بویژه از آن رو اهیمت داشت که آنها می‌دیدند هیچکس با آنان معامله‌ای عادلانه و برخوردی منصفانه نمی‌کند مگر علی بن ابی طالب (ع)، امام سجاد و امامان دیگر(ع) که با این کار مردود بودن منطق و عملکرد نژاد‌پرستانه بنی امیه از دیدگاه اسلام را اعلام می‌کردند.

موفقیت در مأموریت سترگ

اینگونه بود که «امام علی بن الحسین علیه السلام» مأموریت بسیار سترگ و خطیر خود را به انجام رساند؛ «مأموریت برانگیختن اسلام در امت اسلامی، از نو» آن هم در زمانی که به جز سه نفر، هیچکس امامتش را به رسمیت نمی‌شناخت.
وی شرایط و فضای روزگار را آماده، و ارتباط و پیوند اهل‌بیت و امت را دوباره برقرار کرد؛ آن هم وقتی که حاکمان، مجدانه در پی پاره کردن این رشته برای همیشه بودند و تمام امکانات و دستگاه‌های خود را برای ممانعت از این اقدام به کار بسته بودند. شاید همین توفیقات متفاوت و بی‌نظیر بود که وی را در نظر همگان بسیار با عظمت جلوه داده بود تا آنجا که حتی روحانیون نزدیک به حکومت نظیر « یحیی بن سعید» و «زهری» نیز درباره ایشان گفته‌اند: «بدون شک هیچ قریشی‌ای با فضیلت‌تر از علی بن الحسین ندیدیم».(11)

منابع :

1- تاریخ طبری؛ ص 30 و کامل ابن اثیر؛ ج3؛ ص 313 و تاریخ دمشق ابن عساکر.
2- ببینید: کشف‌القناع عن حجیة الاجماع؛ ص 67.
3- صحیفه سجادیه، دعای 48.
4- یا «حکیم بن جبیر»
5- رجال الکشی، ص 123 و 125.
6- عبدالعزیز سید الأهل؛ زین العابدین؛ ص 47.
7- همان، ص 7.
8- کتاب فقهی مالک بن أنس یکی از چهار امام اهل سنت.
9- سوره مبارکه حجرات؛ آیه 13
10- سوره مبارکه زلزال؛ آیه‌های 7 و 8 .
11- انساب الأشراف، ج 3، ص 146 و 207.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:14 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

علم و دانش به عنوان یکی از مهمترین ملاکهای ارزش گذاری انسانهاست و به فرموده خداوند، انسان به واسطه برخورداری از علم، نسبت به دیگران برتری دارد: «یرفع ا... الذین آمنوا و الذین اوتوالعلم درجات»(1)؛ «خداوند از میان شما انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش به آنها عطا شده، برتری می بخشد.»
طبق عقاید شیعه، امامان معصوم(ع) به عنوان برگزیدگان الهی، که بعد از پیامبر(ص) عهده دار هدایت و رهبری مسلمانان هستند، در درجه عالی علم قرار دارند؛ زیرا علم و دانش آنها همچون علم و دانش انبیا، مستند به تعلیم الهی است.
امام سجاد(ع) در این باره می فرمایند: «... ما برگزیدگان خدا و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن و دین سزاوارتر. در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیا نزد ما به ودیعت نهاده شده است.»(2)
هر چند بنا به فرموده امام سجاد(ع)، علوم همه انبیا نزد آنهاست اما برخی ائمه چون امام سجاد(ع) به خاطر وجود حاکمان جور و وضعیت خفقان و کم شدن رابطه مردم با امام و... کمتر فرصت یافته اند علم خود را در مجامع علمی و در مسند استادی، به شاگردان خود ابلاغ نمایند.
به هنگام رحلت امام سجاد(ع)، زمانی که آن حضرت در بستر بیماری قرار داشتند، گروهی از شیعیان برای عیادت ایشان به حضور می رسیدند، امام سجاد(ع) در حضور آن جمع رو به جانب فرزندش باقرالعلوم کرد و فرمود: «این صندوق را نزد خود حفظ کن. در این صندوق، طلا و نقره ذخیره نشده بلکه در آن مجموعه ای از دانشهاست.»(3)
بنابراین، علوم و معارف دین(فقه، تفسیر، عقاید، اخلاق و...) که توسط امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به مردم ابلاغ می شد، علوم و مطالبی بود که نزد امام سجاد(ع) وجود داشت و توسط آن حضرت به امامان بعدی منتقل گردید.
دانش و فضایل امام سجاد(ع) چیزی نبود که فقط دوستان و شیعیانش بدان معتقد باشند، بلکه حتی منکران مقام ولایت و نیز معاندان خاندان رسالت در مواردی ناگزیر سر تعظیم در برابر کمالات ایشان فرود می آوردند، چنان که عبدالملک مروان در پاسخ نامه امپراتور روم درماند و چاره را در آن دید که نظر امام سجاد(ع) را درباره آن جویا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراتور روم بنویسد.(4)
علم و دانش امام سجاد(ع)- همان طور که ذکر شد- در عالی ترین درجات قرار داشت. لیکن، در بعد فقهی نمود بیشتری از خود نشان می داد، زیرا در عصر امام(ع) فقهای متعددی حضور داشتند؛ اما مقام فقهی امام(ع) به حدی بارز بود که ابن جوزی، عنوان «سیدالفقها» را به آن حضرت می دهد و از بسیاری نقل می کند که: «ما رأینا أفقه من علی بن الحسین(علیهم السلام)»؛ «در میان فقها، داناتر و فقیه تر از امام سجاد(ع) نیافتیم.»(5)
زهری می گوید: به حضور علی بن الحسین(ع) رسیدم. آن حضرت از من پرسید: «گفتگوی شما با اصحاب چه بود؟» گفتم: بحث ما درباره روزه های واجب بود. نظر من و اصحابم بر این بود که ما جز روزه ماه مبارک رمضان، روزه واجب دیگری نداریم. امام(ع) فرمود: «چنین نیست که پنداشته اید. روزه چهل قسم دارد...» سپس امام سجاد(ع) به شرح و تفصیل آن پرداخت و در هر مورد به آیه ای از آیات قرآن استشهاد می نمود و در پایان به نظریات مختلف هر یک از فقهای عامه در آن مسایل، اشاره می فرمود.(6)
امام سجاد(ع) تنها مرجع فقهی شیعیان نبود؛ بلکه فقهای عامه نیز در بسیاری از مسایل خود، به ایشان مراجعه می کردند، چنان که «زهری» برای دانستن حکم قتل غیرعمد در صورتی که مقتول برده باشد، به امام سجاد(ع) مراجعه کرده و حکم را از وی دریافت داشته است.(7)
علاوه بر علوم بشری و معارف دینی، ائمه معصوم(ع) از اسرار و علومی برخوردار بودند که از دیگران مخفی می داشتند و جز به برخی از اصحاب مخلص و بسیار نزدیک خویش آنها را اظهار نمی کردند.
چنان که امام صادق(ع) می فرمایند: «به خدا سوگند. نزد ما سری از اسرار الهی و علمی از علوم الهی است و مأموریت داریم که آن را تبلیغ کنیم و به خلق برسانیم. ما وظیفه خویش را انجام دادیم، ولی موضعی مناسب و تحمل کننده ای لایق برای آن اسرار و معارف نیافتیم.»(8)
اشعاری هم به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است که همین معنا را می رساند.(9)
ائمه(ع) که معدن علوم مختلف بودند، دانش خود را به شاگردان خویش منتقل می ساختند، زیرا یکی از فلسفه های وجودی آنها «تربیت» است.
امام سجاد(ع) در یکی از دشوارترین دورانها، امامت امت را برعهده داشتند، اما انبوه مشکلات و دشواریها و نابسامانیهای سیاسی- اجتماعی که در فتنه عبدا... بن زبیر و سختگیریهای وی بر بنی هاشم و نیز هجوم مسلم بن عقبه به مدینه و... رخ داد، سبب گردید تا امام(ع) به طور کلی از تربیت و تعلیم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهی خویش محروم سازد. امام در همان شرایط بحرانی، شاگردانی را پرورش داد که با توجه به شرایط آن حضرت، شمارشان اندک نیست.(10)
شیخ طوسی در کتاب «رجال» خود، 170 تن از شاگردان امام را نام برده است، از جمله سعد بن مسیب. امام چهارم(ع) خود درباره سعید بن مسیب می فرمود: سعید به آثار گذشته از همه مردم داناتر است و در روزگار خود، فهمش از همه بیشتر.(11) از جمله شاگردان دیگر امام سجاد(ع)، ابوحمزه ثمالی است.
امام هشتم(ع) درباره وی فرموده است: «ابوحمزه در زمان خویش همچون سلمان بود در زمان پیامبر(ص).»(12)
در روایتی از امام صادق(ع) سه نفر از اصحاب امام سجاد(ع) را آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است: ابوخالد الکابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم.(13)
علاوه بر مباحث ذکر شده، آثار کتبی امام سجاد(ع) نیز مورد توجه است که مهمترین آنها «صحیفه کامله سجادیه» و «رسالة الحقوق» است.
توجه به دعا و یاری خواستن از خدا و خواندن خداوند به هنگام مشکلات و نیازمندیها، انگیزه فطری دارد و به همین جهت هنگامی که دست آدمی از همه وسیله ها کوتاه می شود و راه ها را بر روی خود بسته می یابد، خود به خود دست به سوی قدرت برتر و رحمت گسترده خدا برمی دارد و او را می خواند و از او می خواهد و به راستی نیز وجدان بدین وسیله در توفان هر مشکلی آرامش می یابد و اضطراب و نگرانی کاهش می یابد و روان، تکیه گاه محکمی پیدا می کند. دانشمندان و روان شناسان می دانند که دعا بهترین غذای روح و نشاط بخش جانهای خسته است. دعا، دردهای درون را تسکین می دهد و از فشار مصائب می کاهد...
دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر «الجواهر»، هنگامی که از حوزه علمیه قم یک نسخه از صحیفه سجادیه برای او ارسال شد و با این کتاب ارجمند مواجه گردید، درباره آن نوشت: کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمتهایی است که در غیر آن یافت نمی شود. حقاً از بدبختی است که ما تاکنون به این اثر گرانبهای جاوید از میراثهای نبوت و اهل بیت دست نیافته ایم.(14)
از این رو، درسها و معارفی که از امام سجاد(ع) در متون و منابع اسلامی و دینی برجای مانده و به ثبت رسیده، خود بهترین گواه بر منزلت علمی و نیز جایگاه اخلاقی و فضایل معنوی آن حضرت است.
با نگاهی اجمالی به تاریخ زندگی اصحاب امام سجاد(ع)، در کنار همه درسها و نکته های آموزنده ای که به همراه دارد، این حقیقت را نیز می نمایاند که امام سجاد(ع) در حیات علمی خویش دو نقش اساسی را ایفا کرده است:
الف) استمرار بخشیدن به حیات علمی نیروهایی که محضر پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و حسن بن علی و حسین بن علی(علیهم السلام) را درک کرده بودند و برای تحکیم مبانی فکری و عقیدتی و عبادی خویش نیازمند مرجعی چون علی بن الحسین(ع) بودند. چهره هایی چون سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دئلی، حبیب بن ابی ثابت و...
ب) تجدید بنای پایه های معرفت در میان نسلهایی که در دوره استبداد امویان و مروانیان، گام در محیط دینی و فرهنگی جامعه می گذاشتند. امام سجاد(ع) باید این نیروها را به سوی دانش حقیقی و استوار خویش که به دانش پیامبر(ص) متکی بود جذب کند و نگهبان اندیشه های نورسته ای باشد که در آینده باید از نیروهای مطمئن و کارآمد مکتب علمی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به شمار آیند.
امام سجاد(ع)، در حقیقت پس از شکست ظاهری نهضت سیاسی شیعه علیه مخالفان جور، نهضتی فرهنگی- علمی را آغاز کرد که بعدها توسط امام باقر(ع) تداوم یافت و به وسیله امام صادق(ع) به اوج شکوفایی خود رسید.(15)

پی نوشت‌ :

1- مجادله/ 11
2- بصائر الدرجات، ص 120 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص194
3- همان، ص165
4- تاریخ یعقوبی، ج2، ص304
5- تذکرة الخواص، ص241
6- خصال صدوق، ص639 و 635 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص196
7- مناقب، ج4، ص159
8- اصول کافی، ج2، ص256
9- احقاق الحق، ج12، ص128
10- امام سجاد جمال نیایشگران، ص200
11- رجال کشی، ص119
12- همان، ص 485
13- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص311
14- پیشوای چهارم امام سجاد، ص28
15- امام سجاد جمال نیایشگران، ص223


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:14 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
علی بن حسین بن علی علیهم‏السلام چهارمین امام شیعیان، در سال 38 هجری قمری، روز پنجم شعبان دیده به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهر بانویه» «شاه زنان» و...، و مشهورترین القاب آن حضرت « زین العابدین» و «سجّاد» می‏باشد.
دوران کودکی را در مدینه سپری کرد، و مدّت دو سال از امامت جدّش، امیرمؤمنان علیه‏السلام و ده سال از امامت عمویش، امام حسن مجتبی علیه‏السلام و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین علیه‏السلام را درک نمود.(1) در محرّم سال 61 هجری قمری در جریان قیام امام حسین علیه‏السلام ، در سرزمین کربلا حضور داشت و پس از آن فاجعه دردناک به امامت رسید و با توجّه به وضعیّت زمان و اختناق حاکم در آن دوران، اقدام به یک سلسله برنامه‏های ارشادی و فرهنگی و مبارزات غیرمستقیم نمود، بدون آنکه حساسیّت حکومتها را برانگیزد و فعالیتهایی انجام داد که مهم‏ترین آنها عبارتند از: 1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان؛ 2. پند و ارشاد امّت؛ 3. تبیین معارف از طریق دعا و مناجات. * کتابهای منسوب به امام سجاد علیه‏السلام دوران امام سجاد علیه‏السلام ، با توجه به برنامه‏های پیش گفته حضرت، طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده می‏شود و حدیث و دعا رونقی دیگر می‏یابد. در این دوره، آثار مکتوب بر جای مانده از امام سجاد علیه‏السلام بسیار است. در شمارش نوشته‏های به‏جا مانده از این امام هُمام به کتبی بر می‏خوریم که برخی از آنها از این قرار است:
1. صحیفه سجادیّه؛ (که مقاله حاضر، در ادامه به معرّفی این اثر می‏پردازد.)
2. مناسک الحجّ: یکی دیگر از کتب آن حضرت است که فرزندان آن حضرت این کتاب را نقل کرده‏اند و در بغداد نیز به چاپ رسیده است.(2)
3. رساله حقوق: از دیگر آثار گرانسنگ آن حضرت که جامع آداب سلوک فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است، رساله حقوق آن حضرت است.(3)
4. اَلْجامِعُ فِی الْفِقْهِ: عنوان یکی دیگر از آثار آن حضرت است که ابوحمزه ثمالی نقل کرده است.4
5. صَحیفَةُ الزُّهْدِ: کتاب دیگری است که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(5)
6. کتاب دیگری که توسط داود بن عیسی از آن حضرت نقل شده، کتاب حدیثی است که امام سجاد علیه‏السلام آن را گردآوری نموده است.(6)
7. کتاب علی بن الحسین علیه‏السلام : عنوان کتاب دیگری است که در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(7) آنچه در پیش رو دارید، قدمی است در معرّفی صحیفه سجادیه، بدان امید که جامعه ما، مخصوصا جوانان عزیز با این کتاب آشنایی بیشتری پیدا کنند و از دریای معرفت آن، گوهرها به دست آورند، و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد کنند. صحیفه سجّادیه را بشناسیم مدت سیزده قرن است که کتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ مشاهیر علما و مصنفان بوده و هست. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش پی می‏گیریم.

الف) سند صحیفه از نظر سندی:

صحیفه سجّادیه در حد تواتر بلکه فوق آن است، شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می‏گوید: «الصَّحیفَةُ الاُوْلی اَلْمُنْتَهی سَنَدُها اِلی الاِمامِ زِیْنِ العابِدینَ... وَ هِیَ مِنَ الْمُتَواتِراتِ عِنْدَ الاَصْحابِ لاِِخْتِصاصِها بِالاِجازَةِ وَالرّوایَةِ فی کُلِّ طَبَقَةٍ وَعَصرٍ...؛(8) صحیفه اولی که سند آن به امام زین العابدین علیه‏السلام می‏رسد... از متواترات [و قطعیات] نزد اصحاب است؛ چرا که از ویژگی آن، این است [که تمام اصحاب از اساتید خود [اجازه نقل آن را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفته‏اند.» کار شهرت سند صحیفه به جایی رسیده که مرحوم محمد تقی مجلسی ادعا نموده است که او در نقل و روایت صحیفه یک میلیون سند دارد.(9) و همین طور شیخ محمد بن نعمان مفید (م413) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن بابویه (م381) و احمد بن عیاشی (م401) و ابوالفضل شیبانی، و.... آن را نقل نموده‏اند، و از علمای اهل سنّت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه، و حافط سلیمان بن ابراهیم القندوزی (م 1294) در ینابیع المودة از صحیفه اسم برده، بخشهایی از دعای آن را نقل نموده‏اند.(10) ابوالفضل شیبانی سندش به این صورت است: حدیث کرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مکه در سال 381، و گفت: حدیث کرد مرا ابو محمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیداللّه‏ بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم‏السلام ، گفت: حدیث کرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوکل، او از پدرش متوکل بن هارون و او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی که به سوی خراسان در حرکت بود و مردی را به پایه و عقل او ندیدم.... که او صحیفه کامله‏ای را که دعاهای علی بن الحسین علیه‏السلام در آن بود، به من نشان داد.(11) گذشته از کتب تاریخی و رجالی، هیچ کتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست، مانند: 1.«مصباح المتهجد» شیخ طوسی (385 ـ 460). 2. «سلوک الحزین» قطب الدین بن سعید بن هبة اللّه‏ راوندی (م573) که کتابش مشهور به «دعوات الراوندی» می‏باشد. 3. «اختیار المصباح» از سید علی بن حسین بن باقی. 4.«اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب» سید رضی الدین علی بن طاووس (م589).
5. «زوائد الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین. 6. «البلد الامین» ابراهیم بن علی کفعمی (م.868) و.... از همه آنها گذشته، علامه مجلسی اول، به نقل آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، در بسیاری از اجازات خود اشاره کرده که او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجة بن الحسن صاحب الزمان علیه‏السلام نقل می‏کند. مجلسی می‏گوید: «در بین خواب و بیداری دیدم که گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستاده‏ام و حضرت مهدی علیه‏السلام نیز ایستاده بود. من چند مسئله را که برایم مشکل شده بود، از محضر آن حضرت پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمود. آنگاه از کتابی که به آن عمل کنم سؤال کردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد و من [نزد او رفتم] و از او کتابی گرفتم، به نظرم آمد که آن کتاب دعا بود، پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم، ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن کتاب را در دست خود نیافتم، پس تا صبح گریه کردم، فردای آن روز به دنبال «محمد تاج» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ»، مرد صالحی را که آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم، به او سلام کردم، او مرا فرا خواند و به کتابخانه خود برد، اولین کتابی که به دست من داد، همان کتابی بود که در خواب دیده بودم، آنگاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین کتاب مرا بس است. و از آنجا به نزد شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه‏ای که جدّ پدر محمد مدرس از روی نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخه‏ای که حضرت صاحب الزمان به من مرحمت فرموده بود، درست مطابق نسخه صحیفه شهید می‏باشد.(12)

ب) نامهای صحیفه سجادیّه :

معروف است که «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهج البلاغه بزرگ‏ترین گنجینه گرانبهای حقایق و معارف الهی به شمار می‏رود و به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»: خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه کامله» نیز گفته می‏شود،(13) و قندوزی نیز چنین تعبیر نموده است: «فی ایرادِ بَعْضِ الاَدْعیّةِ وَالْمُناجاةِ الَّتی تَکُونُ فِی الصَّحیفَةِ الکامِلَةِ لِلاِمامِ الْهُمامِ زَیْنُ العابِدینَ... وَهی زَبُورُ اَهْلِ الْبَیتِ الطَّیِّبینَ علیهم‏السلام ؛(14) در بیان بعضی دعاها و مناجاتهایی که در صحیفه کامله امام زین العابدین علیه‏السلام آمده است... و آن زبور اهل بیت پاک است.» و علّت اینکه آن را «صحیفه کامله» نامیده‏اند، این است که در نزد طایفه «زیدیّه» از صحیفه نسخه‏ای هست که کامل نیست، بلکه در حدود نصف صحیفه موجود می‏باشد. به این جهت، به صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه کامله گفته شده است.(15)

ج) شرحهای صحیفه:

مرحوم علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در کتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمه‏ها ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(16) علاوه بر این شرحها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمه‏های متعددی(17) بر صحیفه نگاشته‏اند، که در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرحها اشاره می‏کنیم: 1. «الازهار اللطیفة فی شرح مفردات الصحیفة»، تالیف سید علامه محمد رضا اعرجی حسینی. 2
. شرح میرزا محمد مشهدی جمال الدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.
3. شرح محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م 1334)، صاحب کتاب «شرح الوقت و القبلة».
4. شرح سید افصح الدین محمد شیرازی.
5. شرح مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).
6. شرح مفتی، میر محمد عباس جزائری (م 1306).
7. شرح مولی حبیب اللّه‏ کاشانی.
8. شرح ابن مفتاح ابوالحسن عبداللّه‏ بن ابی القاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.
9. شرح مولی خلیل قزوینی.
10. شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.
11. شرح مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.
12. شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن 13.
13. شرح سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای 1251).
14. شرح سید جمال الدین کوکبانی یمنی الاصل ساکن هند (م 1339).(18)

مستدرکات صحیفه:

عده‏ای از علما و دانشمندان مستدرکاتی بر صحیفه نوشته‏اند. مقصود از این مستدرکات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد علیه‏السلام است که در صحیفه کامله نیامده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می‏شود: 1. «صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحرّ العاملی، صاحب وسائل الشیعه.
2. «صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورّخ و رجالی معروف، میرزا عبداللّه‏ افندی، صاحب کتاب ریاض العلماء.
3. «صحیفه رابعه»، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.
4. «صحیفه خامسه»، علامه محسن امین حسینی عاملی.
5. «صحیفه سادسه»، تألیف شیخ محمد باقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.
6. «صحیفه سابعه» که توسط شیخ هادی بن عباس آل کاشف الغطاء نجفی، صاحب کتاب مستدرک نوشته شده است.
7. «صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.
8. «ملحقات صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی می‏باشد که از شاگردان برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال 1023 به پایان رسانده است.(19) جایگاه صحیفه نزد علما دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقلها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‏اند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‏بین بانگاهی به صحیفه آشکار می‏گردد؛ زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق است؛ لذا هم از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجّه و از آن ستایش کرده‏اند که به نمونه‏هایی اشاره می‏شود:
1. ابن شهر آشوب (م588) در کتاب مناقب خود می‏گوید: «وقتی در بصره نزد یکی از بلغاء از فصاحت صحیفه کامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم می‏توانم مانند آن را بر شما املاء و بیان کنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افکند [و هیچ جمله‏ای نتوانست به زبان آورد] و در همان حال سرافکندگی از دنیا رفت. » (20)
2. در سال 1353 ه••. ق مرحوم آیت اللّه‏ العظمی مرعشی نجفی رحمه‏الله نسخه‏ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسکندریه) به «قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشکر از چنان هدیه‏ای گرانبها و ستایش فراوان در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست که تاکنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از مواریث نبوّت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن می‏نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از خالق پایین‏تر می‏یابم. » (21) تعجب از این مفسّر معاصر است که لااقل به منابع اهل سنّت به دقّت توجّه نکرده؛ چرا که امثال قندوزی قسمتهایی از صحیفه سجادیه را در کتابهای خود نقل نموده‏اند.(22)
3. از میرزا هادی مشهدی ذاکر نقل شده که ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان کامل نمی‏شد؛ زیرا آنچه پیغمبر اکرم بیان فرمود، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را [همچون صفات ذات و فعل، و عینیّت صفات با ذات را [مسلمانان مدیون و ریزه خوار خوان نعمت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و شاگردان او می‏باشند...»، آنگاه درباره امام سجاد علیه‏السلام می‏گوید: «علی بن الحسین زین العابدین در املاء و انشاء و کیفیّت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد؛ زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمی‏دانستند؛ لذا آن امام به مردم آموخت که هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند، و زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه برده، دفع شر دشمنان را بخواهند... » (23)
 مروری بر دعاهای صحیفه صحیفه :
سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا وبیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‏ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است. در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن سالی یکبار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی هر ماه یکبار، مانند دعای دیدن هلال، و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است. صحیفه سجادیه مشتمل بر 54 دعا است که فهرست عناوین آن بدین شرح است:
1. ستایش خداوند که با کلمه «حمد» شروع و با کلمه «حمید» پایان می‏یابد.
2. درود بر محمد و خاندان او.
3. درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرّب، همچون اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، روح، ملک الموت، منکر، نکیر و ... .
4. درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.
5. دعای حضرت برای خود و دوستانش.
6. دعا هنگام صبح و شام.
7. دعا هنگامی که پیشامدها و حوادث مهمّی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.
8. پناه بردن به خداوند از ناپسندیها، بدی اخلاق و کردارهای زشت و نکوهیده.
9. در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.
10. پناه بردن به درگاه خداوند.
11. درخواست عاقبت به خیری.
12. اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.
13. درخواست حوائج از خداوند.
14. هنگامی که انسان ستمی می‏بیند و یا از ستمکاران کار ناخوشایندی می‏بیند.
15. هنگام بیماری، اندوه و گرفتاری.
16. درخواست عفو از گناهان و عیبها.
17. درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مکر او.
18. دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.
19. درخواست باران هنگام خشکسالی.
20. درخواست مکارم اخلاق و کردارهای پسندیده از خداوند.
21. دعا هنگام حزن و اندوه. 22
. دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن کارها.
23. دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.
24. دعا برای پدر و مادر.
25. دعا درباره فرزندان.
26. همسایگان و دوستان.
27. دعا برای رزمندگان و مرزداران کشور اسلامی.
28. هنگام پناه بردن به خدا.
29. دعا هنگام تنگدستی.
30.کمک خواستن بر پرداخت قرض.
31. توبه و بازگشت به خدا.
32. دعا بعد از نماز شب.
33. درخواست خیر و نیکی.
34. دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی که مبتلا به گناهی را می‏بیند.
35. خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیا داران.
36.دعا هنگامی که انسان به ابرها می‏نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‏کند.
37. اعتراف به ناتوانی از ادای شکر الهی.
38. دعای عذر خواهی از کوتاهی در ادای حقوق بندگان.
39. درخواست عفو و رحمت الهی.
40. دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.
41. درخواست پرده پوشی و نگه داری از گناه.
42. هنگام ختم قرآن.
43. هنگام دیدن هلال ماه.
44. دعای اول رمضان.
45. دعای وداع ماه رمضان.
46. دعای روز عید فطر و جمعه
. 47. دعای روز عرفه (نهم ذی حجّه).
48. دعای روز جمعه و روز عید قربان.
49. دعا برای دفع مکر و شرّ شیطان.
50. ترس عاقلان از خدا.
51. تضرّع و زاری در پیشگاه الهی.
52. اصرار به درخواست از خدای متعال.
53. در مقام کوچکی در پیشگاه الهی.
54. دعا برای دور شدن اندوهها. 
اشاره شد که صحیفه تنها شامل راز و نیاز... نیست، بلکه ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی نیز دارد. حضرت در ضمن دعاها، مباحث سیاسی بویژه مسئله «امامت» و رهبری جامعه اسلامی را مطرح کرده که به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏شود: 1. امام سجاد علیه‏السلام در دعای بیستم (دعای مکارم الاخلاق) چنین می‏گوید: «خدایا! بر محمد و آل او درود بفرست و مرا بر آنکه بر من ستم روا دارد، دستی (نیرویی) و بر آنکه با من ستیزه جوید، زبانی [و برهانی] و بر کسی که با من دشمنی و عناد ورزد، پیروزی عطا کن، و در برابر آن کس که نسبت به من، به حیله گری و بد اندیشی بپردازد راه و تدبیر و در برابر کسی که بر من آزار رساند، نیرو عنایت کن و در برابر عیب جویانی که بر من عیب جویی و ناسزا گویی می‏کنند، توان تکذیب [و ردّ سخنان آنها] و در برابر خطر تهدید دشمنان، به من امنیّت عطا فرما...»24 در واقع، این بخش از دعا شکوائیه‏ای است از حضرت در برابر زورگوییهای حکومت و کارگزاران عبدالملک؛ نظیر «هشام بن اسماعیل مخزومی» حاکم مدینه، و از این جهت بار سیاسی دارد. 2. در دعای چهل و هشتم که مربوط به عید قربان و روز جمعه است، چنین می‏خوانیم: «خدایا! این مقام [خلافت و رهبری امّت که اقامه نماز جمعه و عید و ایراد خطبه از شئون آن است ] مخصوص جانشینان و برگزیدگان تو، و این پایگاهها، از آن امنای تو است، که آنان را در رتبه بالایی قرار داده‏ای، ولی ستمگران [همچون خلفای اموی] آن را به زور، غصب و تصاحب کرده‏اند... تا آنجا که برگزیدگان و خلفای تو مغلوب و مقهور [و مجبور به سکوت] گشته‏اند، در حالی که می‏بینند احکام تو تغییر یافته، کتاب تو از صحنه عمل دور افتاده، فرائض و واجبات دستخوش تحریف گشته، و سنّت (و راه و رسم) پیامبرت متروک گشته است. خدایا! دشمنان بندگان برگزیده‏ات از اولین و آخرین و همچنین اتباع و پیروانشان و همه کسانی را که به کارهای آنان راضی هستند، لعنت کن و از رحمت خود دور ساز... .»25 در این دعا امام سجاد علیه‏السلام با صراحت از مسئله امامت و رهبری امّت که اختصاص به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام دارد و غصب شدن آن توسط ستمگران یاد می‏کند و بدین ترتیب، مشروعیّت حکومت بنی امیّه و حتی خلفای اوّل را نفی می‏کند. 3. در دعای عرفه (دعای چهل و هفتم) چنین می‏گوید:« پروردگارا! درود فرست به پاک‏ترین افراد خاندان پیامبر که آنان را برای رهبری امّت و اجرای اوامر خود برگزیده‏ای و آنان را خزانه داران علمت، نگهبانان دینت، جانشینان خود در زمین، و حجّتهای خویش بر بندگانت قرار داده‏ای، و به خواست خود، آنان را از هر گونه پلیدی یکباره پاک کرده‏ای و آنان را وسیله ارتباط با خود و راه بهشت خویش قرار داده‏ای... خدایا! تو در هر زمان دین خود را به وسیله امامی تأیید فرموده‏ای که او را برای بندگانت رهبر و پرچمدار، و در جهان گیتی مشعل هدایت قرار داده‏ای، پس از آنکه او را با ارتباط غیبی، با خود مرتبط ساخته‏ای و او را وسیله خشنودی خود قرار داده‏ای و پیروی از او را واجب کرده‏ای، و از نافرمانی او بیم داده‏ای، و به اطاعت از اوامر و پذیرش نهی او دستور داده‏ای، و مقرّر داشته‏ای که هیچ کس از او سبقت نگیرد، و هیچ کس از پیروی او واپس نماند [و سرپیچی ننماید]...26.» حضرت در این دعا با بیان نقش و موقعیّت ویژه رهبران الهی و امامان از خاندان نبوّت و امتیازهای آنان با دقّت تمام مشروعیّت حکومت زمامداران وقت را نشانه رفته و نشان داده است که مشروعیت حکومت با انتخاب الهی به دست می‏آید، نه از طریق زور و قدرت و نه حتّی از راه جمع آوری آرای مردم. حسن ختام کلام را گوشه‏هایی از دعای آن حضرت برای مرزداران و هشدارهایی که بیان می‏فرماید، قرار می‏دهیم: 4. در دعای بیست و هفتم چنین آمده: «خدایا! بر محمد و آلش درود [و رحمت [فرست و مرزهای مسلمانان را به عزّت خویش نفوذ ناپذیر گردان و مرزداران را با قدرت خویش تقویت فرما و عطایای آنها را از [خزانه [توانگری خود سرشار ساز. بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و عدّه [مرزداران] را افزون نموده، اسلحه آنها را برّان، حوزه‏های آنان را حراست نمای و نقاط حساس جبهه‏های آنان را محکم کن و در بین آنها الفت [و همکاری] قرار ده و کارشان رابه خوبی روبه راه کن... و مشکلاتشان را با نصرت خویش حل نموده، با پایداری و صبر تقویتشان کن، و چاره جوییهای دقیق [به ایشان برای مقابله با دشمن] بیاموز... و هنگام برخورد با دشمن فکر دنیای فریبنده را از یادشان ببر و اندیشه ثروت اندوزی و جمع مال را از دلهای آنها بزدای... و با عشق به آخرت و بهشت دمسازشان کن... .27»

پی نوشت‌ :

10. ر.ک: سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة، (نجف، مکتبة الحیدریة، 1384 ه••. 1965 م) ج1 ـ 2، ص599. 11. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی بر صحیفه سجّادیه، (همان)، ص8 ـ 9، مقدّمه. 12. همان، ص27 ـ 29 مقدّمه، با تلخیص و تغییر. 13. الذریعه، همان، ج15، ص18 ـ 19. 14. ینابیع المودة (همان)، ص599. 15. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی نجفی بر صحیفه، (همان)، ص46 مقدمه. 16. الذریعه، (همان)، ج3، ص 345 ـ 359. 17. مانند ترجمه الهی قمشه‏ای، فیض الاسلام، ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی، و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و ... . 18. همان، ص345 ـ 359 و ر.ک: مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، (همان)، ص33 ـ 35 مقدمه. 19. همان، ص41 ـ 43. 1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، (تهران، مکتبة الصدوق)، 1381 ه••. ق، ج1، ص467، و شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبة بصیرتی)، ص256. 2. سید محمد رضا حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، (مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1418ق، ص151). 20. همان، ص13 مقدمه. 21. همان، ص37 مقدمه، و ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه‏السلام )، ص270 ـ 271. 22. ینابیع المودة، (همان)، ص599 ـ 630. 23. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی بر صحیفه، (همان)، ص43 ـ 45. 24. صحیفه سجادیه، (همان)، ص102 ـ 103. 25. همان، ص281 ـ 282. 26. همان، ص254 ـ 256. 27. همان، ص40 ـ 41، دعای 41. 3. علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1394ق)، ص255. 4. ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم، مکتبة الداوری)، ص116. 5. الکافی، (دارالکتب الاسلامیّه، 1366)، ج8، ص17. 6. رجال النجاشی، همان، ص157. 7. همان،ص 115 ـ 116. 8. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (تهران، المکتبة الاسلامیّه)، ج15، ص18 ـ 19. 9. صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین بلاغی، با مقدمه‏ای از آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص9 مقدّمه.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:12 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی از ویژگی های آثار شهید مطهری جامعیت آنها در علوم و معارف مختلف اسلامی است، به طوری که تقریباً در تمامی حوزه های مربوط به تاریخ، فلسفه، فقه، کلام و اندیشه اسلامی، ایشان دارای آثار ارزشمند و متعددی هستند.
یکی از محورهای اصلی آثار و نوشته های وی به تاریخ زندگی و وقایع مربوط به ائمه معصومین(علیهم السلام) مربوط می شود.
در این مقاله مختصر تلاش شده است که قسمتی از دیدگاه ها و مطالبی که ایشان درباره امام سجاد(علیه السلام) در آثار خود به آنها اشاره کرده است، جمع بندی و ارائه شود.

الف) عبادت و مناجات امام سجاد(علیه السلام)

1- طاووس یمانی می گوید:
حضرت علی بن الحسین(ع) را دیدم که از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف می کرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و کسی را ندید، به آسمان نگریست و گفت:
«خدایا! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهای تو بر روی درخواست کنندگان گشوده است.»
طاووس جمله های زیادی در این زمینه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل می کند. می گوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست. می گوید: سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد، من نزدیک رفتم... برخاست و نشست و گفت: کیست که مرا از یاد پروردگارم بازداشت. عرض کردم: من طاووس هستم ای پسر پیامبر! این زاری و بی تابی چیست؟ ما باید چنین کنیم که گناهکار و خطا پیشه ایم... شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود:
«نه، نه، ای طاووس! سخن نسب را کنار بگذار. خدا بهشت را برای کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هرچند غلامی سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است برای کسی که نافرمانی کند ولو آقازاده ای از قریش باشد. مگر نشنیده ای سخن خدای تعالی را: «وقتی که در صور دمیده شود، نسبت ها منتفی است و از یکدیگر پرسش نمی کنند.» به خدا قسم! فردا تو را سود نمی دهد مگر عمل صالحی که امروز پیش می فرستی.»(1)
2- فرزند خردسال زین العابدین(ع) در حالی که آن حضرت مستغرق عبادت است، از بلندی سقوط می کند و دستش می شکند. فریاد بچه، و زنهای خانه غوغا می کند و بالاخره شکسته بند می آید و دست بچه را می بندد. زین العابدین(ع) پس از فراغ از نماز- یعنی پس از بازگشت از این سفر آسمانی- چشمش به دست بچه می افتد و با تعجب می پرسد: مگر چه شده است که دست بچه را بسته اید؟! معلوم می شود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج کند.(2)
3- شما می بینید آن پاک ترین پاکان لذتشان در این بوده که بیایند با خدای خودشان سخن بگویند، همه اش از تقصیر خودشان، از کوتاهی خودشان، از گناه- که گناه به نسبت ما ترک اولی است، از ترک اولی هم یک درجه بالاتر است- سخن بگویند. حسنات الأبرابر سیئات المقربین. دعای ابوحمزه را بخوانید، ببینید علی بن الحسین(ع) با خدای خودش چگونه حرف می زند؟ چه جور ناله می کند؟ انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین، این دعای ابوحمزه، ناله علی بن الحسین است، یک خورده با این ناله آشنا بشویم، ناله این بنده پاک خدا، اینها لذتشان در این بود که با خدای خودشان که حرف می زنند، همه اش از نیستی خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از کوتاهی کردنهای خودشان، بگویند. همه اش می گویند خدایا! آنچه از من است، کوتاهی است و آنچه از توست، رحمت و لطف است. «مولای مولای اذ رایت ذنوبی فزعت و اذرایت کرمک فنعت» از علی بن الحسین است. خدای من، مولای من، آقای من! چشمم که به گناهان خودم می افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامی گیرد. اما یک نظر که به تو می کنم، رحمت تو را که می بینم، رجاء و امید در دل من پیدا می شود. من همیشه در میان خوف و رجاء هستم، به یک چشم به خودم نگاه می کنم، خوف مرا می گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه می کنم، رجاء بر من غالب می شود... بله آنها چنین بودند. (3)

ب) عاشورا و حماسه امام سجاد(ع)

1- زین العابدین (ع) که د رآن وقت از یک طرف بیمار بود و از طرف دیگر اسیر... وقتی رفت بالای منبر، چه ولوله ای ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الان مردم می ریزند و مرا می کشند. دست به حیله ای زد ظهر بود، یکدفعه به موذن گفت: اذان! وقت نماز دیر می شود. صدای موذن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. موذن گفت... تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم، زین العابدین (ع) فریاد زد: موذن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده می شود و گواهی به رسالت او می دهید، کیست؟ ایها الناس! ما را که به اسارت آورده اید، کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید، که بود؟ تا آن وقت مردم اصلاً درست آگاه نبودند که چه کرده اند.
آن وقت شما می شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند... بعد پسر زیاد را لعنت می کرد و می گفت: تمام، گناه او بود. چرا؟ آیا یزید، نجیب شده بود؟ ابداً ]این، برای این بود که[زین العابدین (ع) و زینب «س» اوضاع و احوال را برگرداندند.(4)
2- بر او (ابن زیاد) علی بن حسین(ع) را عرضه کردند. فرعون وار صدا زد:«من انت؛ تو کی هستی؟»
فرمود: «انا علی بن الحسین؛ من علی بن حسین هستم.» گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود که اینها همه بر حق هستند!) فرمود:من برادری داشتم، نام او هم علی بود و مردم در کربلا او را کشتند. گفت: خیر، خدا کشت. فرمود: البته که قبض روح همه مردم به دست خداست، اما مردم او را کشتند. بعد ]ابن زیاد[ گفت: «علی و علی» یعنی چه؟! پدر تو اسم همه بچه هایش را علی گذاشته]است[ ؟! فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت و این، تو هستی که باید از پدرت «زیاد» ننگ داشته باشی...
این، یکی از خصوصیات اهل بیت بود که با منطق «جبرگرایی»- که در دنیا جبر است و در عین جبر، عدل است؛ یعنی بشر در این جهان هیچ وظیفه ای برای تغییر و تبدیل و تحول ندارد و آنچه هست. آن است که باید باشد وآنچه نیست، همان است که نباید باشد و بنابراین بشر نقشی ندارد- مبارزه کردند. (5)
3- امام سجاد (ع) و گریه برای امام حسین(ع)
آن گریه ها که می کرد و یادآوری می نمود، برای چه بود؟... می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین(ع) قیام کرد و چه کسانی او را کشتند. این بود که گاهی امام زیاد گریه می کرد؛
روزی یکی از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمود: چه می گویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را این طور تشریح می کند: و ابیضت عیناء من الحزن (6) من در جلوی چشم خود هیجده یوسف را دیدم که یکی یکی پس از دیگری بر زمین افتادند. (7)

ج) برخی از ویژگی های امام سجاد (ع)

1- قهرمان معنویت
وجود مقدس امام زین العابدین(ع) قهرمان معنویت است؛ یعنی یکی از فلسفه های وجودی فردی مثل علی بن الحسین، این است که ]مظهر معنویت اسلام باشد[. انسان وقتی علی بن الحسین را می بیند، آن خوفی که از خدا دارد، آن نمازهایی که واقعاً نیایش بود و واقعاً پرواز روح به سوی خدا بود... با خود می گوید این اسلام چیست؟(8)
2- پیک محبت و دوستی
زین العابدین (ع) پیک محبت بود. این هم عجیب است: راه می رفت، هر جایی کسی را می دید، هرجا غریبی را می دید، فقیر و مستمندی را می دید... به او محبت می کرد و به خانه خودش می آورد... روزی یک عده جذامی را دید (همه از جذامی فرار می کنند...) از اینها دعوت کرد، این را به خانه خود آورد. خانه زین العابدین، خانه مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود.(9)
3- همسفر ناشناس
فرزند پیغمبر است. به حج می رود. امتناع دارد که با قافله ای حرکت کند که او را می شناسند. مترصد است یک قافله ای از نقاط دور دست که او را نمی شناسند، پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یکی از این قافله ها شد. از آنها خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند... در بین راه، مردی با این قافله برخورد کرد که امام را می شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: این کیست که شما آورده اید برای خدمت خودتان؟ گفتند: ما که نمی شناسیم جوانی است مدنی ولی بسیار جوان خوبی است. گفت: بله، شما نمی شناسید. اگر می شناختید، این جور به او فرمان نمی دادید و او را در خدمت خودتان نمی گرفتید! گفتند: مگر کیست؟ گفت: این علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، فرزند پیغمبر است. دویدند خودشان را به دست و پای امام انداختند: آقا! این، چه کاری بود شما کردید؟!... شما باید آقا باشید و ما خدمتکار شما. فرمود:
«نه، من تجربه کرده ام، وقتی که با قافله ای حرکت می کنم که مرا می شناسند، نمی گذارند من اهل قافله را خدمت کنم. لذا من می خواهم با قافله ای حرکت کنم که مرا نمی شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.»(10)
4- عفو و بخشش بی همتا
هشام بن اسماعیل ]حاکم مدینه در زمان عبدالملک بن مروان[ در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود... به خاندان علی(ع) و مخصوصا امام علی بن الحسین زین العابدین(ع)، بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود.
ولید ]پس از به قدرت رسیدن[ هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را حاکم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان ]بن[ حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل می شد.
خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین(ع) و علویین بود. با خود فکر می کرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود: خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد، انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل می آمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می کشید؛ ولی برخلاف انتظار وی، امام طبق معمول- که مسلمانی به مسلمانی می رسد- با صدای بلند فرمود: «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و برحال او ترحم کرده، به او فرمود: «اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم.»
پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.(11)

قصیده فرزدق در مدح امام سجاد(ع)

1- هشام هرچه کرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلند برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراش آمده بودند، دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پرازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان، مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران، او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدم هایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همین که او را دیدند، فورا کوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک کند، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟!» هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص، علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم.»
در همین وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش پیش از هر کس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را می شناسم.» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بر روی بلندی ایستاده، قصیده ای غرا- که از شاهکارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان که روح شاعر مثل دریا موج بزند، می تواند چنان سخنی ابداع شود- فی البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت:
«این شخص کسی است که تمام سنگریزه های سرزمین بطحاء او را می شناسند، این کعبه او را می شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسد.
این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاک پاکیزه مشهور. اینکه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر تو یک نفر فرضا نشناسی، عرب و عجم او را می شناسد...»
هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع کردند و خودش را در «عسفان» -بین مکه و مدینه- زندانی کردند...
علی بن الحسین(ع) مبلغی پول برای فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع کرد و گفت: «من قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان و برای خدا انشاد کردم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت دارم.»
بار دوم علی بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او که: «خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصد، پاداش نیک خواهد داد. تو اگر این کمک را بپذیری، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی رساند.»(12) و فرزدق را قسم داد که حتما آن کمک را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت.(13)
ملا عبدالرحمن جامی (شاعر معروف)... قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) به فارسی به نظم آورده است. می گویند خوابی نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح علی بن الحسین(ع) گفتم، آمرزید. جامی خود اضافه می کند و می گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست.(14)

تحریفات مربوط به امام سجاد(ع)

1-ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو
موضوع ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو دختر یزدگرد و تولد امام سجاد(ع) از شاهزاده خانمی ایرانی و انتساب ائمه بعد از ایشان به خاندان سلطنتی ایران، بهانه ای به دست عده ای خیالباف یا مغرض داده است که گرایش ایرانیان را به خاندان رسالت، نتیجه انتساب آنها به دودمان شاهان ساسانی معرفی کنند... ما ضمن بیان مختصری، پوچی این ادعا را روشن می کنیم... هر مسلمان ایرانی می داند که «شهربانو» مقام و موقعیتی بیشتر و بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار -که بعضی عرب و بعضی آفریقایی بودند- ندارد.
خامسا اگر از زاویه تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده ای ایرانی مشکوک است... مورخین عصر حاضر عموما آن را بی اساس می دانند.(15)
2-زین العابدین بیمار
یکی از حاضرین واقعه ]عاشورا[ شخص امام زین العابدین(ع) است. ایشان خودشان تمام جزئیات و همه قضایا را نقل کرده اند.
متأسفانه یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین(ع) هست که حاجی نوری نقل ]و انتقاد[ می کند. می گویند که در روز عاشورا، در وقتی که هیچ کسی برای اباعبدالله نماند، حضرت رفتند به خیمه امام زین العابدین برای خداحافظی؛ آن وقت حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: پدر جان! کار شما و این مردم به کجا کشید؟ (یعنی اینها می گویند اصلا تا آن وقت امام زین العابدین(ع) کاملا بی خبر بوده است!)
فرمود: پسرجان! به جنگ کشید. عجب! جنگ واقع شد؟ بله، جنگ واقع شد. یکی یکی اصحاب را یاد کرد. ]امام حسین(ع)[ فرمودند: قتل.
این، جعل و دروغ است. امام زین العابدین(ع) که آنجا -العیاذبالله- مریض و بی هوش نبود که اصلا نفهمد چه گذشته است؛ حتی تاریخ می نویسد: در همان حال امام حرکت کرد، به عمه اش فرمود: عصای من را با یک شمشیر بیاور...
پس بیاییم توبه کنیم(16)
یک چیزی که مخصوص ما ایرانی هاست ]این است که می گوییم[ «امام زین العابدین بیمار». شما در غیر زبان فارسی در جای دیگر این کلمه «بیمار» را دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینید. مثلا در زبان عربی ایشان القاب زیادی دارند؛ «السجاد» یکی از القابشان است.
3-اربعین امام حسین(ع)
«آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دوراهی عراق و مدینه رسیدند، از نعمان بن بشیر خواستند که آنها را به کربلا ببرد، عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد(ع) با جابر». افسانه است. آنچه در اربعین حقیقت دارد، زیارت جابر است.(17)

احادیث امام سجاد (ع)

1- ثواب و گناه دو برابر
امام رضا(ع) فرمود: علی بن الحسین زین العابدین(ع) می گفت:
«نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر، دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب؛ زیرا آن کس که از خاندان ما نیکوکاری کند، در حقیقت دو کار کرده: یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی انجام داده، دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است. آن کس هم که گناه کند، دو گناه مرتکب شده یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است.» (18)
2- ارزش انسان
از امام سجاد(ع) سؤال شد: چه کسی از همه مردم مهم تر است؟ فرمود:«آن کسی که همه دنیا را با خویش برابر نداند.»
از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و سایر سخنان پیشوایان دین روشن می شود که اسلام ارزش جهان را پایین نیاورده است،] بلکه[ ارزش انسان را بالا برده است.(19)
3- طلب طول عمر
عل بن الحسین(ع) می فرماید:
«خدایا! مرا عمر عطا کن مادام که عمرم صرف طاعت شود. اگر بناست زندگی ام چراگاه شیطان گردد، مرا هرچه زودتر به سوی خود ببر.» (20)

پی نوشت‌ :

1- مجموعه آثار، ج 1، ص 333، به نقل از بحارالانوار، ج 11، ص 25، باب مکارم اخلاق حضرت سجاد(ع).
2- مجموعه آثار، ج 3، ص .301
3- گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، ص .125
4- مجموعه آثار، ج 17، ص .313
5- همان، ص .425
6- یوسف. 84
7- مجموعه آثار، ج 18، ص .34
8 و 9- همان ص .32
10- همان، ص .33
11- همان، ص .346
12- بحارالانوار، ج 11، ص .36
13- مجموعه آثار، ج 18، ص .270
14- همان، ج 3، ص .275
15- همان، ج 14، ص 116 و .122
16- همان، ج 17، ص .97
17- همان، ص 586
18- همان، ج 18، ص .441
19- همان، ج 16، ص .566
20- قیام و انقلاب مهدی(ع) از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص .97


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:11 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اشاره

امام سجاد(علیه السلام) در عین آن که زینت عبادت کنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ فى‏سبیل‏الله بود، او در عین آن که کانون علم و اندیشه ومعرفت‏بود، تواضع ویژه‏اى داشت، و در عین آن که شکوه و جلال و ابهت‏خاصى داشت،داراى حلم و بردبارى و سعه صدر مخصوصى بود، و در یک کلمه کانون همه کمالات‏انسانى و ارزش‏هاى والاى معنوى، و زیبنده این شعر معروف بود که:
رخ زیبا ید بیضا دم عیسى دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
در این گفتار برآنیم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره کنیم، به‏این امید که درس‏هاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شیوه زندگى درخشان آن‏بزرگمرد فضایل بیاموزیم:

زینت پرستش کنندگان الهى

آن حضرت با عنوان زین‏العابدین و سجاد خوانده مى‏شود،چرا که او قبل از هر چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده‏هاى طولانى او، هربیننده را به سوى خدا و پرستش خدا جذب مى‏کرد.
خداوند در حدیث لوح که آن نامه‏اى از سوى خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است او راچنین معرفى کرده است: «سید العابدین و زین اولیائى الماضین; او آقاى عبادت‏کنندگان و زینت اولیاى پیشین من است.» یوسف بن اسباط مى‏گوید، پدرم گفت:
نیمه‏هاى شب به مسجد رفتم، جوانى را که به سجده افتاده بود دیدم که چنین باخدا راز و نیاز مى‏کرد: «سجد وجهى متعفرا فى‏التراب لخالقى و حق له; صورتم خاک‏آلود، براى آفریدگارم سجده کرد، که خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم امام سجاد(علیه السلام) است، صبر کردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرض‏کردم: «اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مى‏دهى با این که خداوند تورا برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با شنیدن‏این سخن منقلب شده و گریه کرد و فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«هنگامى که روز قیامت‏برپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گریان است:
1- چشمى که از خوف خدا بگرید;
2- چشمى که در راه (جهاد) براى خدا نابینا شده باشد;
3- چشمى که از حرام‏هاى خدا پوشیده شده باشد;
4- چشمى که شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد... .»
عبادت امام سجاد(علیه السلام) پرستش کاملا آگاهانه و بسیار عمیق بود،او با لذت و شیفتگى مخصوص، آمیخته با عرفان کامل، خدا را عبادت مى‏کرد. ارتباطو پیوند او با خدا به گونه‏اى بود که روایت‏شده:
شبى براى عبادت برخاست، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنان‏به ستارگان مى‏نگریست ، و در اندیشه آفریدگار و آفرینش آنها فرو رفت، حیران وبهت زده در حالى که دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداى اذان صبح‏را شنید.
فاطمه(س) یکى از دختران امیرمومنان على(علیه السلام) از جابربن عبدالله انصارى تقاضاکرد که نزد امام سجاد(علیه السلام) برود، به عنوان دل‏سوزى از آن حضرت بخواهد که جانش رااز آسیب عبادت بسیار حفظ کند، زیرا او بر اثر عبادت بسیار، از ناحیه بینى و سرزانوها و کف دستها و پیشانى، آسیب سختى دیده بود، جابر نزد امام سجاد(علیه السلام) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.
امام سجاد(علیه السلام) به او فرمود: «اى همنشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)! جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدرعبادت کرد که پاهایش ورم کرد، شخصى به او عرض کرد: چرا آنقدر به خود رنج‏مى‏دهى؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکورا; آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم.» جابربه امام سجاد(علیه السلام) عرض کرد:
«جان عزیزت در خطر است، کم‏تر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
«یا جابر لا ازال على منهاج ابوى موتسیا بهما حتى القاهما; اى جابر همواره راه‏پدرانم (پیامبر و على) را مى‏پیمایم، و آنها را الگو قرار مى‏دهم تا به آنهابپیوندم.» صحیفه سجادیه، یکى از نمادهاى عرفانى و زاییده اندیشه‏هاى معرفت‏شناسى امام سجاد(علیه السلام) است که به عنوان زبور آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) شناخته شده، و با مطالعه‏آن، مى‏توان به عظمت‏بى‏کران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.

توجه عمیق به بینوایان

امام سجاد(علیه السلام) به تامین معاش زندگى افراد بى‏بضاعت ومستمند، توجه عمیق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر این‏که با نظم خاصى از صدخانواده فقیر مدینه به طور مستمر سرپرستى مى‏کرد، به بینوایان دیگر نیز توجه‏داشت، او نان و آذوقه را در انبان مى‏کرد و خودش آن را بر دوش مى‏گرفت و به صورت‏ناشناس و محرمانه براى آنها مى‏برد، نیازمندان هرگاه او را مى‏دیدند به همدیگرمى‏گفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى که فقیر را مى‏دید نه‏تنها با نظر خشمگین یا تحقیرآمیز به او نگاه نمى‏کرد، بلکه با شادمانى مى‏گفت:
«مرحبا بمن یحمل زادى الى الاخره; آفرین به کسى که توشه مرا به سوى آخرت حمل‏مى‏کند.» یکى از شخصیت‏هاى عصر آن حضرت به نام زهرى مى‏گوید: در یک شب سرد وتاریک زمستانى امام سجاد(علیه السلام) را دیدم; بار آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبورمى‏کرد، پرسیدم: این بار چیست؟
فرمود: قصد سفر دارم، این توشه راه سفر است که آماده کرده‏ام تا به محله حریزببرم.
غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض کردم: «شما زحمت نکشید، این غلام من‏است که آن بار شما را حمل مى‏کند.» فرمود: نه. عرض کردم: پس اجازه بدهید خودم‏آن را حمل کنم، فرمود: «من زحمتى را که موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپیمودن راه سفر مرا نیکو کند، از خود دور نمى‏کنم.» پس از چند روزى او را درمدینه دیدم، پرسیدم شما فرمودید به مسافرت مى‏روم، پس چرا مسافرت نکردى؟ فرمود:
اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى که تو گمان کردى نبود، بلکه منظورم سفرمرگ بود که خود را براى آن آماده مى‏ساختم، آن‏گاه فرمود:
«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخیر; همانا آمادگى براى‏سفر مرگ، اجتناب از کارهاى حرام، و بخشش عطایاى نیک به مردم است.» آن حضرت برهمین اساس از بیماران عیادت مى‏کرد، و اگر با خبر مى‏شد که آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مى‏نمود، چنان‏که روایت‏شده شنید که «محمدبن اسامه‏» بیمار وبسترى شده، به عیادتش رفت، وقتى فهمید او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرض‏هایش پرداخته شود، همه قرض‏هاى او را برعهده گرفت و پرداخت.
پس از آن که آن بزرگوار مهربان، به شهادت رسید، هنگامى که پیکر پاکش را غسل‏مى‏دادند، خراش‏هایى در پشت مبارکش دیدند، بعضى از حاضران از علت آن پرسیدند،یکى از حاضران پاسخ داد:
«این سیاهى‏ها و خراش‏ها از آثار انبان‏هاى طعام است که آن حضرت آن را به طورمکرر حمل مى‏کرد و به خانه مستمندان مى‏برد، و نیز از آثار آب‏کشى آن حضرت از چاه‏است که براى همسایگان، از آن چاه آب مى‏کشید، و اینک جاى طناب آب‏کشى در پشتش‏باقى‏مانده است‏».

خوف از حساب روز قیامت

امام سجاد(علیه السلام) در طول زندگى براى انجام مناسک حج و عمره‏بسیار به مکه مى‏رفت، با این که فاصله بین مدینه و مکه حدود هشتاد فرسخ است، آن‏حضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى این راه را پیاده مى‏پیمود، و از این که‏براى انجام عبادت خدا، رنج مى‏کشید، لذت مى‏برد.
آن بزرگوار بیست‏بار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مکه مى‏رفت، وپس از انجام مراسم عمره یا حج، به مکه باز مى‏گشت، او در این مدت حتى یک بارتازیانه بر شترش نزد، هرگاه مى‏خواست‏شترش تندتر حرکت کند، تازیانه‏اش را بربالاى سر شتر به حرکت در مى‏آورد، و مى‏فرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت; اگر ترس‏قصاص قیامت نبود، با زدن تازیانه بر شتر، آن را به تند حرکت کردن وادارمى‏کردم.» با توجه به فاصله بین مکه و مدینه که حدود هشتاد فرسخ بود، نتیجه‏مى‏گیریم که بیست‏بار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آن‏بزرگوار در تمام طول این مدت با این که تازیانه در دستش بود، از خوف قصاص‏قیامت، حتى یک بار تازیانه‏اش را بر شترش نزد، با این که شتر در میان مرکب‏ها به‏پوست کلفتى معروف است، و تازیانه زدن به آن، رنجش چندانى براى او نخواهد بود.
در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(علیه السلام) مى‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده‏اش‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه‏اى نموده‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏مشاهده کرد که بر اثر سهل‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه‏اى به او زد. پس از این کار پشیمان‏شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(علیه السلام)
آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه‏اش را پیش رویش انداخته است. غلام‏گمان برد که امام مى‏خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ناگاه دید امام سجاد (علیه السلام) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.»
غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن‏هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: عزیزم!
تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت:
معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به‏طور مکرر بین امام سجاد(علیه السلام) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(علیه السلام) دید آن‏غلام از قصاص کردن خوددارى مى‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏علیک; هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏کنى آن مزرعه را به تو انفاق‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(علیه السلام) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت.

همنشینى با مستضعفان

از شیوه‏هاى زندگى امام سجاد(علیه السلام) این که: بسیار متواضع‏بود، نه تنها از همنشینى با تهى‏دستان و مستضعفان عار نداشت، بلکه مشتاقانه درکنار آنها مى‏نشست و همچون دوست صمیمى با آنها هم صحبت مى‏شد، بعضى این روش رااز آن حضرت نپسندیدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پایین دست، انتقادکردند، امام سجاد(علیه السلام) در پاسخ آنها فرمود:
«انى اجالس من انتفع بمجالسته فى دینى; من با کسى همنشین مى‏شوم که از مجالست‏او به نفع دینم بهره‏مند گردم.»
یک روز امام سجاد(علیه السلام) سوار بر مرکب از راهى‏مى‏گذشت چشمش به جمعى از بیماران جذامى که در کنار هم نشسته بودند و غذامى‏خوردند افتاد، آنها وقتى که امام را دیدند او را دعوت به خوردن غذا کردند.
امام(علیه السلام) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:
«اگر روزه نبودم، در کنار سفره شما مى‏نشستم.» امام سجاد(علیه السلام) آن روز به خانه‏خود بازگشت، دستور داد غذاى مطبوعى آماده کردند، آن‏گاه همه آن جذامیان را به‏خانه خود دعوت کرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(علیه السلام) در کنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.

احترام به نامادرى

امام سجاد(علیه السلام) مادرش را به هنگامى که نوزادى بیش نبود ازدست داد. از این رو، بانویى پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنوان‏نامادرى در حفظ آن حضرت کوشید، امام سجاد(علیه السلام) وقتى که بزرگ شد، با نامادرى‏اش دریک کاسه غذا نمى‏خورد، شخصى از آن حضرت پرسید:
«با این‏که شما مادرت (نامادریت) را دوست دارى، چرا در یک کاسه با او غذانمى‏خورى؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «انى اکره ان تستبق یدى الى ما سبقت الیه‏عینها فاکون عاقا لها; من دوست ندارم که دستم به لقمه‏اى سبقت گیرد که چشم‏مادرم به آن سبقت گرفته است، آن گاه جفاکار نسبت‏به مادرم گردم.» به راستى‏وقتى که آن حضرت به نامادرى این گونه احترام مى‏گذاشت، براى مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش قائل بود؟!

خشنودى به رضاى الهى

امام باقر(علیه السلام) نقل کرد، پدرم‏امام سجاد(علیه السلام) فرمود: دچار بیمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟
گفتم: میل دارم به گونه‏اى باشم که در برابر تدبیر و خواست‏خدا، خواسته دیگرى‏نداشته باشم. پدرم فرمود: «احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل; احسن و آفرین که به‏ابراهیم خلیل(علیه السلام) شباهت‏یافته‏اى.» در آن هنگام که دشمنان مى‏خواستند او را به‏درون آتش شعله‏ور بیفکنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟
ابراهیم(علیه السلام) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم الوکیل; در برابرمقدرات پروردگارم چیز دیگرى درخواست نمى‏کنم، بلکه خدا مرا کفایت مى‏کند، و اوپشتیبان خوبى‏است.»

پاسخ شدید به طاغوت عراق

امام سجاد(علیه السلام) در تمام مصائب کربلاو اسارت، شرکت داشت، و سخت‏ترین و جانکاه‏ترین حوادث را تحمل کرد، او و همراهانش‏را به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبیدالله بن زیاد حاکم عراق که طاغوتى سنگ‏دل‏و بى‏رحم بود وارد نمودند. عبیدالله پس از گستاخى‏هاى بسیار بى‏شرمانه متوجه امام‏سجاد(علیه السلام) شد، و گفت: «این شخص کیست؟» یکى از حاضران گفت: على بن حسین(علیه السلام) است.
عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(علیه السلام) را نکشت؟ امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
من برادرى به نام على‏بن حسین(علیه السلام) [على‏اکبر] داشتم، مردم او را کشتند.
عبیدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «الله‏یتوفى الانفس حین موتها; خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مى‏کند.» عبیدالله‏گفت: آیا تو جرئت پیدا کرده‏اى پاسخ مرا مى‏دهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت:
برخیزید و گردنش را بزنید.
حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود:
«اگر بنا است على بن الحسین(علیه السلام) را بکشى، مرا نیز با او بکش.» در این هنگام‏امام سجاد(علیه السلام) به عمه‏اش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله سخن بگویم،سپس به عبیدالله رو کرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: «ابالقتل تهددنى یابن زیاداما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده; اى پسر زیاد! آیا مرا به کشتن‏تهدید مى‏کنى و مى‏ترسانى، آیا نمى‏دانى که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایه‏کرامت و سرافرازى ما مى‏باشد؟!»

دخالت در سیاست

ماجراى نهضت کربلا، یک حادثه‏بزرگ سیاسى بود، امام سجاد(علیه السلام) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پى‏گیرى نتایج‏نهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشت‏به مدینه، در هر فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، یزیدبن‏معاویه مى‏شوراند، خطبه غرا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حکومت‏خودکامه او را افشا کرد، با این که در جو خفقان آن عصر ، حتى‏ذکر نام حسین(علیه السلام) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشته‏بودند: «خزى و شقى قاتل الحسین بن على علیه‏السلام; رسوا و بدبخت‏شد قاتل حسین‏پسر على(ع‏»). آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(علیه السلام) را یاد مى‏کرد ومى‏گریست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مى‏کشید، مى‏گفتند بفرمایید غذا میل کنید،در پاسخ مى‏فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا;حسین(علیه السلام) فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گرسنه و تشنه کشته شد.» کوتاه سخن آنکه آن حضرت‏اکثر بهره‏بردارى را از نهضت امام حسین(علیه السلام) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوت‏هاى‏وقت نمود. پس از بنى‏امیه، هنگامى که خلفاى بنى‏مروان روى کار آمدند، موضع‏گیرى‏امام سجاد(علیه السلام) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودر رویى شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنى‏امیه را تایید کرد و با صراحت‏فرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا; از مختار بدگویى نکنید،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خون‏خواهى از ما قیام کرد.» آن حضرت قبل ازقیام انقلابى پسرش «زید» که برضد حکومت هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموى)
رخ داد، قیام او را تایید مى‏کرد و مى‏فرمود: «پدرم از پدرش امیرمومنان على(علیه السلام)
نقل کرد در پشت کوفه مردى قیام کند که او را «زید» مى‏گویند...
او و یارانش در قیامت‏با شکوهى بسیار باعظمت در کنار مردم عبور کنند، وفرشتگان به آنها اشاره کرده و مى‏گویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوت‏کنندگان به حق هستند، آن‏گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از آنها استقبال کند و خطاب به زیدمى‏فرماید: اى فرزندم! شما مسوولیت‏خود را به انجام رساندید، اکنون بدون حساب،وارد بهشت‏شوید.»

راز شهادت امام سجاد (علیه السلام)

موضع‏گیرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد(علیه السلام) در برابر هشام‏بن عبدالملک (دهمین خلیفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام(علیه السلام)
در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(علیه السلام)
کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و به‏شهادت رساندند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‏سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامى‏که پدرم امام حسین(علیه السلام) وفات کرد، ساعتى قبل مرا به سینه‏اش چسبانید و فرمود:
«یا بنى ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله; اى پسر جانم! بپرهیز از ستم‏کردن بر کسى که یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام‏باقر(علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى‏کنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت کرد:
«یا بنى اصبر على الحق و ان کان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد.»
به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(علیه السلام) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونین پدرش را امضاء کرد.
او در فرازى از صحیفه سجادیه که از گنجینه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى‏کند:
«اللهم انى اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره; خدایا! من از پیشگاه‏تو عذرخواهى مى‏کنم در مورد مظلومى که در برابر من به او ستم شده، و من به یارى‏او نشتافته‏ام.» «خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به من‏ستم مى‏کنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشه‏اى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، کوتاه سازم.»


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:10 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

  

1- یقین

الـرضـا بمکـروه القضـاء ارفع درجـات الیقیـن .(1)
خشنـودى از پیشـامـدهـاى خـویشـاینـد, بلنـدتـریـن درجه یقین است.

2ـ کرامت نفس

مـن کـرمت علیه نفسه هـانت علیه الـدنیـا.(2)
هـر که کـرامت و بزرگـوارى نفـس داشته بـاشـد, دنیـا را پست انگـارد.

3ـ دنیا مایه ارزش نیست

اعظم النـاس خطـرا مـن لـم یـر الـدنیـا خطـرا لنفسه.(3)
پـر ارزش تـریـن مـردم کسـى است که دنیـا را مـایه ارزش خـود نـدانـد.

4ـ پرهیز از دروغ

اتقـوا الکذب الصغیـر منه و الکبیر فى کل جد و هزل فان الرجل اذا کذب فى الصغیر اجترء على الکبیر.(4)
از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدى و شوخى اى بپرهیزید, زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بـر دروغ بزرگ نیز جـرات پیـدا مـى کنـد.

5ـ صیانت از خود

الخیر کله صیانه الانسان نفسه.(5)
همه خیـر ایـن است که انسـان از خـود صیـانت کنـد.

6ـ با اینان منشین

ایاک و مصاحبه الکذاب, فانه بمنزله السراب یقرب لک البعید و یبعد لک القریب.
و ایـاک و مصـاحبه الفـاسق فـانه بـایعک بـاکله او اقل مـن ذلک.
و ایاک و مصاحبه البخیل فانه یخذلک فى ماله احوج ما تکون الیه .
و ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک .
و ایاک و مصـاحبه القـاطع لـرحمه, فـانـى و جـدته ملعونـا فـى کتاب الله.(6)
1 ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است, دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به دور نماید.
2ـ مبادا با بـا فاسق و بدکار همنشین شـوى که تـو را به یک لقمه و یا کمتـر بفرشد.
3ـ مبادا همنشیـن بخیل شوى که او در نهایت نیازت بـدو , تو را واگذارد.
4ـ مبادا بـا احمق رفیق شـوى که چـون خـواهـد سـودت رسانـد, زیانت مـى زنـد.
5ـ مبادا با آن که از خویشان خـود مى بـرد, مصاحبت کنى که مـن او را در قرآن ملعون یافتم .

7ـ ترک سخـن بى فایده و دورى از جدل

ان المعرفه و کمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لایعنیه و قله مرائه وحلمه و صبره و حسـن خـلقـه.(7)
معرفت و کمـال دیانت مسلمان , ترک کلام بى فایـده و کـم جـدل کردن, وحلـم و صبر و خوش خویـى اوست.

8ـ محاسبه نفس وتوجه به معاد

ابن آدم !انک لاتزال بخیر ماکان لک واعظ من نفسک و ما کانت المحاسبه من همک, و ما کان الخوف لک شعارا و الحذر لک دثارا. ابـنآدم انک میت و مبعوث وموقوف بیـن یـدى الله جل و عز, فاعد له جـوابا.(8)
اى فرزند آدم ! به راستى که تو پیوسته روبه خیرى, تا خودت را پند دهى وحساب خودت را بـرسـى و تـرس از خـدا را روپـوش وپـرهیز را زیـرپـوش خـود سـازى .
اى فرزند آدم !تـو خواهى مرد و برآنگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عز وجل قـرار خـواهـى گـرفت, پـس بـراى او جـوابـى را آمـاده کـن.

9ـ نتایج دعا

المومن مـن دعائه على ثلاث:اما ان یدخر له و اما ان یعجل له واما ان یدفع عنه بلاء یرید ان یصیبه.(9)
مومن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:
الف ـ یابرایش ذخیره گردد,
ب ـ یا در دنیا برآورده شود,
ج ـ یـا بلایـى را که خـواست به او بـرسـد, از او بگـردانـد.

10ـ مبغوضیت گداى بخیل

ان الله لیبغض البخیل السـائل المحلف.(10)
به راستـى که خـداونـد, گـداى بخیلـى را که سـوگند مى خـورد دشمـن دارد.
بقیه در ادامه مطلب
[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:9 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


از سجایای اخلاقی امام (علیه السلام)

شخصی به حضور امام سجاد (علیه السلام) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (علیه السلام) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان دین نبود). امام به همراهانش فرمود: شنیدید که این مرد، با من چگونه برخورد کرد؟ اینک دوست دارم ، با من نزد او برویم تا بنگرید جواب او را چگونه خواهم داد؟. همراهان با امام حرکت کردند، شنیدند که آن حضرت در مسیر راه ، مکرر این آیه را می خواند: والکاظمین الغیظ: از ویژگی های پرهیزکاران این است که ، خشم خود را فرو می برند (آل عمران - 134). همراهان دریافتند که امام با او برخورد شدید نخواهد کرد.
وقتی امام سجاد (علیه السلام) به در خانه او رسید، او را صدا زد، او از خانه بیرون آمد، در حالی که تصور می کرد با برخورد شدید امام ، روبرو خواهد شد، برخلاف انتظار شنیدند امام (علیه السلام) به او فرمود: برادرم ! اگر آنچه به من گفتی ، در من وجود دارد، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من وجود ندارد، از خدا می خواهم که تو را بیامرزد. آن مرد بین دو چشم امام را بوسید و عرض کرد: آنچه گفتم در وجود تو نیست بلکه من به آن سزاوارترم.

ضمانت آهو

امام باقر(علیه السلام) فرمود: من و گروهی در حضور پدرم امام سجاد(علیه السلام) بودیم ، ناگهان آهوئی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد. حاضران به پدرم گفتند چه می گوید؟ پدرم فرمود: می گوید: بچه ام را فلانی صید کرده ، از روز گذشته تا حال شیر نخورده ، خواهش می کنم آن را از او گرفته و نزد من بیاور تا به او شیر بدهم . امام سجاد(علیه السلام) شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آهو بچه را بیاور، آهو بچه را آورد، آهوی مادر تا بچه اش را دید چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غم انگیزی کشید و بچه اش را شیر داد. سپس امام سجاد(علیه السلام) از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد، امام آهو بچه رااز او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچه اش به سوی صحرا رفتند. حاضران به امام سجاد(علیه السلام) گفتند :آهو چه گفت ؟ امام فرمود: برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک از برای شما طلبید.

کنترل خشم

روزی یکی از بستگان امام سجاد(علیه السلام) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(علیه السلام) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(علیه السلام) سکوت کرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(علیه السلام) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم که همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنوید. حاضران ، موافقت کردند، امام سجامد(علیه السلام) با آنها رهسپار شدند، در راه مکرر می فرمود و الکاظمین الغیظ (از صفات پرهی زکاران فرو بردن خشم است) (آل عمران 134). حاضران فهمیدند که آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حرکت کردند تا به منزل آن مرد بدگو رسیدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گردید، امام سجاد(علیه السلام) به او فرمود: ای برادر! اگر آنچه به من نسبت دادی در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من نیست ، از خدا می خواهم که تو را ببخشد. آن مرد، سخت تحت تاءثیر بزرگواری امام قرار گرفت ، و به پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسی د و عرض کرد: بلکه من سخنی به تو گفتم که در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم به این ترتیب امام سجاد(علیه السلام) درس بردباری و حفظ رابطه خوی شاوندی و کنترل خشم را به ما آموخت .

سه مصیبت بزرگ

مردی به محضر امام سجاد(علیه السلام) آمد، و از حال و روزگار دنیای خود شکایت کرد، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: مسکین ابن آدم ، له فی کلّ یوم ثلاث مصائب لایعتبر بواحده منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنیا... : بیچاره انسان که در هر روز، دستخوش سه مصیبت است که از هیچیک عبرت نمی گیرد، در صورتی که اگر عبرت می گرفت ، مصائب دنیا برای او آسان می شد. 1 هر روز که از عمر او می گذرد از عمر او کاسته می گردد، در صورتی که اگر از مال او چیزی کاسته می شد قابل جبران بود، ولی کاهش عمر قابل جبران نیست . 2 هر روز، رزقی که به او می رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است .) 3 مصیبت سو از همه بزرگتر است ، و آن اینکه هر روز که از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ ؟ اگر براستی در فکر این سه مصیبت باشد، گرفتاریهای مادی ، در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد.

خوف از خدا

به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (علیه السلام) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق شده و به هلاکت رسیدند، جز یک زن ( که همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره کشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حرکت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باک ، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو کرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست که با همسر خود می نشیند، و آماده شد که با او زنا کند. زن لرزید و گریه کرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان کرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاکنون چنین کاری کرده ای ؟
زن گفت : نه به خدا سوگند. مرد گفت : تو که چنین کاری نکرده ای ، و اکنون نیز من تو را مجبور می کنم ، این گونه از خدا می ترسی ، من سزاوارترم که از خدا بترسم . همانجا برخاست و توبه کرد و به سوی خانواده اش رفت و همواره در حال توبه و پشیمانی بسر می برد. تا روزی در بیابان پیاده حرکت می کرد، در راه به راهب ( عابد مسیحیان) برخورد که او نیز به خانه اش می رفت ، آنها همسفر شدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، راهب به او گفت : دعا کن تا خدا ابری بر سر ما بیاورد تا در سایه آن ، به راه خود ادامه دهیم . گنهکار گفت : من در نزد خود کار نیکی ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چیزی از خدا داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا می کنم تو آمین بگو. گنهکار گفت : آری خوب است .
راهب دعا کرد و او آمین گفت ، اتفاقا دعا به استجابت رسید و ابری آمد و بالای سر آنها قرار گرفت و سایه ای برای آنها پدید آورد، هر دو زیر آن سایه قسمتی از روز را راه رفتند تا به دو راهی رسیدند و از همدیگر جدا شدند، ولی چیزی نگذشت که معلوم شد ابر بالای سر آن جوان گنهکار قرار گرفت و از بالای سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستی ، و آمین تو به استجابت رسیده نه دعای من ، اکنون بگو بدانم چه کار نیکی کرده ای ؟ آن جوان ، جریان آن زن و توبه و خوف خود را بیان کرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت : غفرلک ما مضی حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقیل . گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزیده شد، اکنون مواظب آینده باش .(1)

حضور قلب در نماز

امام سجاد علیه السلام در حال نمازبود که فرزندش در چاه افتاد.مردم متوجه شدند و سر و صدا بلند کردند و باسعی و تلاش بچه را از چاه بیرون آوردند و همچنان امام علیه السلام در حال نماز بود. وقتی نماز به پایان رسید به او گفته شد چرا با افتادن بچه در چاه نماز را تمام نکردی و به نجات فرزندت نشتافتی ؟ حضرت فرمود: من متوجه نشدم زیرا با پروردگار بزرگم مشغول مناجات بودم .

آتش آخرت

روزی در منزل امام سجاد علیه السلام آتش سوزی شد، آن حضرت در حال سجده بود، مردم که از آتش وحشت زده شد بودند امام علیه السلام را صدا زدند و گفتند: یابن رسول اللّه ، یابن رسول اللّه ! آتش اماامام علیه السلام سر از سجده برنداشت تااینکه باکمک دیگران آتش خاموش شد. پس از آنکه امام علیه السلام نماز را به پایان رسانید ازسوال شد چه چیزی شما را از این آتش بی توجه کرده بود؟ حضرت فرمود: آتش آخرت.

مهیای سفر

زهری گوید: امام سجاد علیه السلام را در شبی تاریک و سرد دیدم که مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حرکت می کند. عرض کردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می کند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می کنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم که آن را حمل کنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم که آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر کسی که می خواهم به محضر او باریابم نیکو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار کار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز که به محضر امام علیه السلام رسید عرض کرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری که فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور که گمان کرده ای نیست بلکه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی که آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است .(2)

لگد به افتاده

عبدالملک بن مروان ، بعد از 21 سال حکومت استبدادی ، در سال 86 هجری از دنیا رفت. بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد. ولید برای آنکه از نارضاییهای مردم بکاهد، بر آن شد که در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید. مخصوصا در مقام جلب رضایت مردم مدینه که یکی از دو شهر مقدس مسلمین و مرکز تابعین و باقیماندگان صحابه پیغمبر و اهل فقه و حدیث بود برآمد. از این رو هشام بن اسماعیل مخزونی پدر زن عبدالملک را که قبلاً حاکم مدینه بود و ستمها کرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را می کردند از کار برکنار کرد. هشام بن اسماعیل ، در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود. سعید بن مسیب ، محدث معروف و مورد احترام اهل مدینه را به خاطر امتناع از بیعت ، شصت تازیانه زده بود و جامه ای درشت بر وی پوشانده ، بر شتری سوارش کرده ، دور تا دور مدینه گردانده بود. به خاندان علی علیه السلام و مخصوصا مهتر و سرور علویین ، امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود. ولید هشام را معزول ساخت و به جای او، عمر بن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را که در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود، حاکم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم ، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده بیاید و تلافی کند و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل می شد. خود هشام بن اسماعیل ، بیش از همه ، نگران امام علی بن الحسین و علویین بود. با خود فکر می کرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش ، کمتر از کشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف ، امام به علویین فرمود، خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم ، بلکه برعکس ، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم . هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین ، به طرف هشام بن اسماعیل می آمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می کشید. ولی برخلاف انتظار وی ، امام طبق معمول که مسلمانی به مسلمانی می رسد با صدای بلند فرمود:سَلامٌ عَلَیْکُمْ و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده به و فرمود:اگر کمکی از من ساخته است حاضرم . بعد از این جریان ، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.

توجه به دیگران

امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی وقتی که امام سجاد (علیه السلام) روزه بودند دستور داد گوسفندی را ذبح کردند و قطعه قطعه نموده پختند و هنگام غروب کنار دیک آمد، و فرمود کاسه ها را بیاورید، همه غذا را در میان آن کاسه ها ریخت و فرمود: بین فلان طایفه از اول تا آخر تقسیم کردند، دیگر غذا نماند، و خود با کمی نان و خرما افطار کردند. آن حضرت بیست بار با شتری از مدینه به مکه رفت و در این بیست بار حتی یکبار تازیانه بر شترش نزد و می فرمود: اگر ترس قصاص نبود، انجام می دادم ، هنگام کند رفتن شتر تنها با تازیانه اشاره می کرد.(3)

خدمت به اهل قافله

قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت . با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟ - نه ، او را نمی شناسیم ، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد، مردی صالح و متقی و پرهیزگار است . ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد. معلوم است که نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند. مگر این شخص کیست ؟ این ، علی بن الحسین زین العابدین است .
جمعیت آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت ، دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟!ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم . امام :من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم ؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نایل شوم.(4)

منابع:

1) داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی
2) قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
3) داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
4) داستان راستان / استاد مطهری


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:7 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت . با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟ - نه ، او را نمی شناسیم ، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد، مردی صالح و متقی و پرهیزگار است . ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد. معلوم است که نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند. مگر این شخص کیست ؟ این ، علی بن الحسین زین العابدین است .
جمعیت آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت ، دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟!ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم . امام :من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم ؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نایل شوم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:6 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????