سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

شریعتی و دفاع از گریه و عزاداری

با وجود آنکه دکتر علی شریعتی از منتقدان شیوه مرسوم عزاداری‌ها و سوگواری‌ها برای خاندان اهل بیت (ع) به شمار می‌رفت، وی در سخنرانی مشهور خود در سالروز شهادت فاطمه زهرا (س) تغییر موضع داده و از گریه مردم بر مصائب اهل بیت (ع) تجلیل و تنها آن را نیازمند تکمیل می‌داند که آن هم به عهده هر دو عالمان و روشنفکران است. وی می‌گوید:
هر مذهبی، مکتبی، هر نهضتی یا انقلابی، از دو عنصر ترکیب می‌یابد؛ عقل و عشق. یکی روشنایی است و دیگری حرکت. یکی شعور و شناخت می‌بخشد و به مردم بینایی و آگاهی می‌دهد و دیگری، نیرو و جوشش و جنبش می‌آفریند.
در یک جامعه، در یک نهضت فکری یا مکتب انقلابی، دانشمندان، گروه روشنفکران آگاه و مسوول، کارشان نشان دادن راه و شناساندن مکتب یا مذهب و آگاهی بخشیدن به مردم و مردم، مسوولیتشان روح دادن و نیرو و حرکت بخشیدن است.
اسلام نیز چنین بوده است و بیشتر از هر مذهبی، دین «کتاب» و «جهاد» است و اندیشه و عشق. آنچنان که در قرآن نمی‌توان دانست که مرز میان عقل و ایمان کجاست. شهادت را زندگی جاوید می‌شمارد و به قلم و نوشته سوگند می‌خورد و در میان یاران پیامبر، «عابد» و «مجاهد» و «مبلغ» از هم مشخص نیستند.
و تشیع، به ویژه با تاریخ و فرهنگش، تجلی‌گاه عشق و شور و خون و شهادت است و کانون ملتهب و جوشان احساس و در عین حال، یک نوع تفکر و معرفت و فرهنگ علمی و عقلی ویژه و نهضت فکری نیرومند و مشخص؛ «حادثه»ای است در سرگذشت انسان و به نام و نهاد علی، از «علم» و «عشق».
و «حقیقت‌پرستی» چنین مذهبی است که حقیقت، بی‌پرستش، فلسفه و دانش است و پرستش، بی‌حقیقت، بت‌پرستی یا شهوت!
تشیع در تاریخ، این چنین زاد و زیست. متفکران و دانشمندانش، مظهر اجتهاد و تعمق و تحقیق و منطق و فرو رفتن در اندرون معانی و شناختن متحول و متکامل مفاهیم اعتقادی و حقایق اسلامی و نگهبانی روح و حقیقت و جهت راستین اسلام نخستین در معرکه گیج‌کننده و گمراه‌سازنده‌ای که به نام فلسفه و تصوف و علم و ادب و زهدنمایی و یونانی‌زدگی و شرق‌گرایی در افکار برانگیخته بودند.
و توده مردمش، مظهر وفاداری به حقیقت و اخلاص و عشق و شور و فداکاری و جانبازی در راه علی و ادامه‌دهندگان راه علی، در دوره‌هایی که زور و شکنجه و قتل‌عام بر زندگی توده حکومت می‌راند و لبی را که به نام او باز می‌شد، می‌دوختند و خونی را که با مهر او گرم می‌شد، می‌ریختند و از خاندان پیغمبر سخن گفتن، پاداشش در خلافت پیغمبر، پوست کندن و سوزاندن بود.
و اما، امروز نیز توده مردم ما همچنان عشق می‌ورزند، همچنان دوست می‌دارند، همچنان به این خانه وفادارند، و هنوز پس از گذشت قرن‌ها و دگرگونی‌ها و زاد و مرگ ایمان‌ها و عشق‌ها و اندیشه‌های بسیار، از در این خانه، به قصری، معبدی، و قبله‌ای دیگر، نرفته‌اند، می‌بینیم که همچنان سر بر دیوار خانه فاطمه نهاده‌اند و به درد، می‌نالند. این اشک‌ها، هر کدام «کلمه»ای است که توده‌های صمیمی و وفادار ما با آن، عشق دیرینه خویش را به ساکنان این «خانه» بیان می‌کنند. این زبان توده است و چه زبانی صادقتر و زلالتر و بی‌ریاتر از زبانی که کلماتش، نه لفظ است و نه خط، اشک است و هر عبارتش ناله‌ای، ضجه دردی، فریاد عاشقانه شوقی!
مگر چشم از زبان صادقانه‌تر سخن نمی‌گوید؟ مگر نه اشک، زیباترین شعر و بی‌تابترین عشق و گدازان‌ترین ایمان و داغ‌ترین اشتیاق و تب‌دارترین احساس و خالص‌ترین «گفتن» و لطیف‌ترین «دوست داشتن» است که همه، در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شده‌اند و قطره‌ای گرم شده‌اند، نامش اشک؟!
می‌بینیم که توده ما هنوز حرف می‌زند و حرف خودش را خوب می‌زند. تعجب نکنید که چگونه من دارم از «گریستن» دفاع می‌کنم، که شنیده‌اید ـ و بارها ـ که از برنامه گریه و روضه انتقاد کرده‌ام.
آری، این دو سخن با هم متضاد نیستند. «برنامه گریه کردن»، به عنوان یک «کار» و یک «وظیفه» و یک «وسیله» برای رسیدن به «هدفی» و به عنوان یک «اصل» و یک «حکم»، چیز دیگری است و «گریستن»، یعنی تجلی طبیعی یک احساس، حالتی جبری و فطری از یک عشق، یک رنج، یک شوق با اندوه، چیز دیگری.
کسی که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است و مرگ عزیزی قلبش را می‌سوزاند، می‌گرید، غمگین است، هرگاه دلش یاد او می‌کند و زبانش سخن از او می‌گوید و روحش آتش می‌گیرد و چهره‌اش برمی‌افروزد، چشمش نیز با او همدردی می‌کند؛ یعنی اشک می‌ریزد، اشک می‌جوشد و این حالات همه نشانه‌های لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند.
من هم مثل شما به او می‌نگرم!
گریه‌ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می‌آید.
فراموش نکنیم که نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ گریست، عمر سعد بود و نخستین کسی که بر این‌گونه «گریه بر حسین» ملامت کرد، شخص زینب بزرگ!
و بد نیست بدانید که نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید!
هیچ مذهبی، تاریخی و ملتی چنین خانواده‌ای ندارد؛ «خانواده‌ای که در آن پدر، علی است و مادر، فاطمه و پسر، حسین و دختر، زینب»؛ همگی در زیر یک سقف و در یک عصر و یک خانواده.
و در عین حال، به هیچ خانواده‌ای، از جانب ملتی این همه عشق و اخلاص و ایمان و شعر و خون نثار نشده است.
ملت ما، بر گرد در و بام خانه فاطمه، یک فرهنگ پدید آورده است؛ از این خانه یک تاریخ پر از هیجان و حرکت و شهامت و فضیلت، بر بستر زمان جاری شده است؛ نهر زلال و حیات‌بخشی که بر همه نسل‌های ملت ما گذشته است و هم‌اکنون نیز در عمق روح و وجدان توده ما جریان دارد.
این تنها ملتی است که در زندگی نوع بشر روی خاک، در غم خاندان محبوب خویش و در عزای قهرمان آزادی و ایمان خویش، در طول تاریخ درازش، همواره غمگین و عزادار مانده است و پایمال کردن فضیلت و محکومیت حقیقت و فاجعه حکومت جنایت و زور را، به رغم گذشت زمان و غلبه همیشگی این نظام بر تاریخش و سرنوشتش، فراموش نکرده است.
اما این عشق‌ها همه عقیم مانده‌اند؛ این اشک‌ها همچون بارانی که بر شوره‌زار ببارد، سبزه‌ای در این کویر نمی‌رویاند و این همه فداکاری‌ها، سرمایه‌ها، آمادگی‌ها و تجمع‌ها و نیروهای انسانی و وقت‌ها و فرصت‌های عزیز نیروبخش هدر می‌رود.
مقصر کیست؟ دانشمند! که پا به پای توده، مسوولیت خویش را انجام نمی‌دهد؛ او باید به توده، «آگاهی» و «شناخت» و «جهت» می‌داد و نداد.
بنابراین همان گونه که در این مقاله دیده می‌شود مرحوم شریعتی بر خلاف آن چه جاهلین یا مغرضین عنوان می‌دارند، به هیچ عنوان مخالف با گریه و زاری و عزاداری برای اهل بیت (ع) نبوده است و بلکه وی تنها دردش دو چیز است: یکی تجاری شدن مراسم، آنجا که می‌گوید «برنامه گریه کردن، به عنوان یک کار و یک وسیله برای رسیدن به هدفی چیز دیگری است و گریستن، یعنی تجلی طبیعی یک احساس چیز دیگری.» و درد دیگر فراموش شدن هدف اصلی ماجرا، یعنی امر به معروف، نهی از منکر، دفاع از ولایت، احیاء دین و ... و اکتفا کردن به ذکر مصیبت و گریه تنها که این دو امر مهم بارها مورد تاکید علمای بزرگ دین نیز بوده‌اند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


مبانی نظری عزاداران

عزاداری امام حسین (علیه السلام) مقوله ای الهی - انسانی است و سرشتی دوگانه دارد که آمیخته از سنت الهی و سنت بشری است. از این رو، باید مبانی آن را در این دو امر یافت. پس ناگزیر از عرضه عزاداری به منابع استنباط اسلامی هستیم که در این مقال بدان دست می یازیم.

1. عزاداری از نگاه عقل

هر مقوله ای و پدیده ای در کهکشان دانش بشری، برای ماندگاری، به سنجش در ترازوی عقل، تحکیم مبانی عقلانی و به دیگر سخن، توسعه و تقویت ظرفیت برهان پذیری آن نیاز دارد. حال آیا عزاداری امام حسین(علیه السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) این استحکام عقلانی را دارد یا نه؟ آیا می توان با برهان های عقلی، به تبیین آن پرداخت یا آن که تنها با مقولاتی فراعقلانی چون عشق، قابل شرح است؟ از نگاه ما، اساس عزاداری حسینی و هسته مرکزی آن، کاملا قابلیت برهان پذیری و تبیین عقلانی را دارد. البته ذکر این نکته لازم است که منظور، عقلانیتی چند بعدی و ناظر به تمامی جنبه های حیات انسانی است و نه فقط عقلانیت ابزاری غرب بر این پایه، جنبه های توجیه عقلانی عزاداری را بر می شماریم :
الف - اصاله الاباحه : این اصل که خاستگاهی اصولی دارد، به بیان این نکته می پردازد که اساس قضاوت در خصوص اشیاء جایز بودن و مباح بودن آن است، مگر آن که دلیلی بر جایز نبودن آن یافت شود. بنابراین، چون دلیلی بر حرام بودن عزاداری نداریم، تا هنگامی که به عمل ناشایست خارج از اصل عزاداری آلوده نشود، امری جایز است. این اصل، اگر چه دلیل تبیینی به شمار نمی آید، ولی توجیهی عقلانی است. مرحوم سید محسن امین، از مطرح کنندگان و مدافعان این اصل است.( 1)
ب - از بدیهیات عقلی آن است که انسان در سوگ عزیزانش، به حزن و اندوه می نشیند و در فراق آنان، گریان و نالان می شود. رفتار هر انسان آراسته به اخلاق انسانی، هنگام از دست دادن یار، عزیز و بزرگی چنین است. درست به همان شکل که آدم بر هابیل، یعقوب بر یوسف، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر حمزه و... گریستند و نالیدند که ما شرح گزارش این گریه ها و عزاداری ها را در قسمت عزاداری از دیدگاه قرآن و روایات خواهیم آورد. حال هر چه مقام و عظمت شخصیت از دست رفته والاتر باشد، شیوه های بیان این سوگ مندی بیشتر و پررنگ تر می شود و صورتی عقلانی پیدا می کند.
ممکن است این پرسش پیش آید که در سوگ بزرگان و نزدیکان تازه از دست رفته نیکوست، ولی آیا این که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز بر کسی چون حسین به علی(علیه السلام) بگرییم نیز زیبنده و رواست؟
پاسخ این پرسش آن است که تشیع، مکتب امامت است و امامت، بر پایه ارتباط قلبی و عاطفی امت و امام استوار شده است. حال اگر این ارتباط قلبی و عاطفی، آن گونه عمیق است که پس از هزار و چهارصد سال نیز با ذکر و یادآوری مظلومیت امامی چون حسین بن علی(علیهما السلام)، اشک در چشمان شیعه پیرو او حلقه می زند، می توان آن را غیر عقلانی خواند و به ملامتش پرداخت؟
ج ـ وجوب شکر منعم : این استدلال، استدلالی کلامی است که عزاداری را به دلیل سپاسگذاری از حسین بن علی (علیهما السلام)، لازم می داند. از منظر عقلی، قدردانی و سپاسگذاری از خدمات دیگران و کارهای نیک آنها نیکو و لازم است و چنان چه این خدمت فداکارانه و ایثارگرانه هم باشد، شکر و سپاس، لزوم بیشتری پیدا مییابد. از این رو، امام حسین(علیه السلام) که در راه عظمت اسلام، زنده نگه داشتن قرآن و حمایت از مسلمانان به قیام پرداخته و همه چیز را در این راه تقدیم کرده، شایسته سپاس است. بنابراین، گرامی داشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش، کم ترین و کوچک ترین کاری است که میتوان انجام داد. حاج مهدی سراج انصاری، از روشنفکران مذهبی و روحانیون فرهیخته دهه ها ی 20 تا 30 که نقشی مهم در تکوین مطبوعات دینی داشته، از مطرح کنندگان این استدلال است. وی می نویسد: «... حسینِ بزرگ با قیام خود با مبارزه اساسی و خونین خود، بار دیگر اسلام را زنده نمود و بدین وسیله، حقی بر گردن مسلمانان جهان گذاشت که تا انقراض عالم، وظیفه هر فرد مسلمان است که در هر دوره از ادوار زندگی خود، از آن سالار شهیدان قدردانی نماید. قدردانی از آن رادمرد بزرگ آن است که با عزاداری، با تشکیل مجالس عزا، با روانه ساختن دسته های ماتم، همه ساله، فاجعه خونین زنده نگه داشته شود. این عملی که عقلا و فطرتآ یک عمل بسیار نیک است. نه تنها نباید نکوهش شود، بلکه باید هر فرد متفکری، به ترویج آن اهتمام نماید».(2)
د ـ یکی دیگر از دلایلی که می توان برای بعد عقلانی عزاداری بر شمرد و به رویکرد روان شناسانه عزاداری نظر دارد، جنبه تبلیغاتی و برانگیزاننده آن است. حال چگونه این موضوع با عقلانی بودن عزاداری پیوند می خورد؟ واقعیت آن است که منشا تحرک و تکاپوی آدمی، بیش و پیش از عقل، احساسات اوست، به طوری که بسیاری از دین شناسان و روان شناسان بر آنند که انسان ابتدا ایمان می آورد و سپس به دنبال برهانی کردن آن می رود. از این رو، حتی عالمان و دانشمندان، از احساسات خود بی نیاز نیستند. به طور معمول این تبلیغات و تحریک احساسات است که انسان را به نفع یا ضرر کسی یا چیزی بر می انگیزد و به او شور و حال دفاع و مبارزه می بخشد. بنابراین از آنجا که شهادت امام حسین(علیه السلام) زنده کردن دوباره اسلام بود، برای این که هماره این روند و مشعل فروزان اسلام ناب جاوید و پایدار باقی بماند، به عامل برانگیزاننده نیاز دارد. در دل سنت دیرپای انسانها، این عامل عزاداری است و به همین دلیل در سنت اسلامی و شیعی، مفهومی ویژه می یابد و نقشی بنیادین پیدا می کند.

2. عزاداری از دیدگاه قرآن و سنت

این بحث از آن جهت اهمیت دارد که دریابیم آیا در قرآن و سنت، نشانه ای بر تایید عزاداری و صورت های آن یافت می شود یا خیر؟ تنها نشانه ای که می توان در قرآن کریم بر تایید این مطلب یافت، موضوع گریه طولانی حضرت یعقوب در فراق یوسف و نابینایی او به جهت بسیاری گریه است؛ چنان که در آیات 84 و 85 سوره یوسف می خوانیم: و روی برتافت از ایشان و گفت دریغ بر یوسف شد، دیدگان او از اندوه (پسران او) گفتند به خدا ترک نکنی یاد کردن یوسف را تا بیماری فسرده گردی یا بشوی از نابود شدگان.
اما در سنت، مجموعه روایات، رفتارها و تقریرهای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) بیش از آن است که بتوانیم همه شان را در اینجا گرد آوریم؛ بنابراین تنها به گزیده ای از آنها بسنده می کنیم.
احمد بن حنبل در مسند خود، روایتی از ابن عباس نقل می کند که هنگام وفات رقیه، دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) زنان بر او می گریستند. در همان حال، خلیفه دوم، عمر بن خطاب، با تازیانه آنها را از این کار نهی می کرد، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مانع او شد و فرمودند: بگذار تا بگریند.( 3)
هم چنین در چند جای دیگر، نهی عمر از گریستن بر شهیدان و مردگان و منع پیامبر از نهی او جایز کردن آن ذکر شده است.( 4)
همچنین نسایی از جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که هنگام شهادت پدرم در جنگ احد، من بر پدرم می گریستم و مردم مرا از گریستن نهی می کردند، ولی از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نهی ای ندیدم.( 5) سنن نسائی نیز روایتی را آورده که در آن، بر منع نکردن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از صیحه و گریه زنان، تصریح شده است.( 6)

3. عزاداری امام حسین (علیه السلام) در روایات شیعی

در روایات شیعی و از زنان اهل بیت(علیهم السلام)، سخنان فراوانی نقل شده که بر توصیه ایشان بر گریستن و عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) دلالت دارد. نیز روایات بی شماری، با مضمون گریستن چهارده معصوم(علیهم السلام) بر آن حضرت، حتی پیش از شهادت ایشان وارد شده که در اینجا، به برخی از آنها اشاره می کنیم.
حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) در مکان های متعددی بر فرزندش حسین(علیه السلام) گریسته است. در روز ولادت حسین(علیه السلام)، آن حضرت در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه خواند و سپس فرزندش را در دامنش نهاد و گریست.( 7)
در روایت دیگری است که « امام حسین(علیه السلام) در هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالت وحی بود، بر ایشان وارد و بر پشت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سوار شد و مشغول بازی گردید. در این حال جبرئیل عرضه داشت: امت پس از تو دچار فتنه می شوند و این فرزندت کشته می شود. پس دست برد و مقداری خاک برگرفت و گفت در این زمین که نام آن «طف» است. پس از رفتن جبرئیل، پیامبر در حالی که آن خاک را در دست داشت، گریه می کرد به سوی اصحابش رفت. آنان پرسیدند: ای رسول خدا برای چه گریانی؟ فرمود: جبرئیل خبر داد که پس از من فرزندم حسین، در زمینی به نام « طف» کشته می شود».(8)
از این دست روایات در خصوص پیامبراکرم در مورد گریستن بر امام حسین(علیه السلام) فراوان یافت می شود.(9) گریستن امام علی (علیه السلام) هنگام عبور از کربلا در جریان جنگ صفین نیز به صورت متواتر نقل شده است.( 10)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که حضرت زهرا(سلام الله علیها) بر مصیبت فرزندش حسین(علیه السلام) می گریست.( 11) درباره گریستن، عزاداری و مجلس به پا داشتن امام صادق (علیه السلام)( 12) و امام کاظم(علیه السلام)( 13) نیز اخبار و گزارش در دست است. این همه روایات، بیانگر حزن و اندوه امامان در مصیبت حسین(علیه السلام) است.
پس از آنجا که گفتار، کردار و تایید عمل دیگران از سوی آن بزرگواران حجت است، تمسک به شیوه رفتار آنها لازم خواهد بود. البته به جز این روایات، در روایات بسیار دیگری، به گریستن و برپایی مجلس عزاداری امام حسین(علیه السلام) امر شده و ثواب آن بیان گردیده است. امام صادق(علیه السلام) ابو عماره را، به خواندن شعری در رثای امام حسین(علیه السلام) (14)امر کردند. نیز امر آن حضرت به جعفربن عفان و سخن آن حضرت در این باره که هر که در مرثیه حسین(علیه السلام) بگرید و بگریاند، خداوند او را بیامرزد و بهشت را بر او واجب گرداند،(15) در زمره این احادیث قرار می گیرد. کلام امام رضا(علیه السلام) هم که فرمود: «پس به مثل حسین باید بگریند گریه کنندگان، همانا گریه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را فرو ریزد».(16)
و نیز سخن ایشان که «هر که مصیبت ما را به یاد آورد و پس از ما بگرید یا بگریاند، هنگامی که همه چشم ها گریان می شوند، او نخواهد گریست و هر که بنشیند در مجلسی که در آن امر ما احیا می شود، قلب و دل او هنگامی که همه دلها می میرند، نخواهد مرد».(17)
از همین دست روایات است. به هر حال، روایات بر پاداشتن مجالس و گروه و نوحه بر حسین(علیه السلام) بسیار است که در این مجال، فرصت ذکر همه آنها نیست.( 18)

4. عزاداری در نگاه اهل سنت عزاداری در نگاه اهل سنت، از دو منظر قابل تبیین است:

الف - روایات متعدد اهل سنت در خصوص عزاداری در سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و گریستن آن حضرت بر امام حسین(علیه السلام) و مسائلی این چنینی درباره آن حضرت؛
ب – دیدگاه های مختلف عالمان سنی مذهب.
از نگاه اول، روایات بسیاری از اهل سنت وجود دارد که پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه در سوگ عزیزانشان می گریسته اند و عزاداری می کرده اند ؛ همانند گریستن پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر اهل بیتش،(19) نیز گریه ایشان بر حمزه،(20) جعفر بن ابی طالب، زید بن حارثه،(21) ابراهیم و فرزندشان(22)و عثمان بن مظعون، نیز باید به مرثیه های اصحاب پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در سوگ حمزه اشاره کرد. پس از شهادت حمزه کسانی چون صفیه، خواهرش، کعب مالک و حسان بن ثابت(23)او را رثا گفته اند.
البته در دیگر سو، روایاتی در مذمب شیون و گریه بر مردگان(24)در احادیث اهل سنت وجود دارد که بیشتر آنها به خلیفه دوم باز می گردد. در توضیح این احادیث چند نکته حایز اهمیت است:
اول - هم چنان که ابن عباس از قول عایشه نقل می کند - در صورت درستی این نوع احادیث از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) - آن حضرت، این گفتار را از اساس درباره زیاد شدن عذاب کافران با گریه بستگانشان فرموده است.( 25)
دوم - در سیره خلیفه دوم به موارد متضاد و معارض با این گونه روایت بر می خوریم که وی اشک ریختن و گریه کردن و سوگواری را بدون کارهای زاید اجازه می داده است؛ همانند اجازه او بر گریستن زنان بر مرگ خالد بن ولید،(26) و گریه او در مرگ نعمان. (27)
سوم - اصولا این روایات از نظر سند قابل تامل اند.
از نگاه دوم، یعنی از نظر عالمان اهل سنت و فتاوای فقهی، آنان نیز، تحریم مطلق عزاداری جایی ندارد. نیز آنچه مکروه قلمداد شده، شیون، زاری، فریاد زدن است. ولی گریستن جایز دانسته شده است.( 28)
در مجموع، عالمان اهل سنت، گریه بدون فریاد زدن را مباح دانسته اند، ولی در خصوص گریه با صدا، دو دیدگاه وجود دارد. مالکیان و حنفیان، گریه با فریاد را حرام می دانند، ولی شافعیان و حنبلی ها آن را روا دانسته اند.( 29)

پی نوشت :

1. سید محسن امین عاملی، اقناع اللائم علی اقامه الماتم، تحقیق، محمد البدری، قم، مؤسسه معارف اسلامی، چ 1، 1418هـ.ق.م،ص .53
2. مجله آیین اسلام، شمارههای 336 ـ 360 (34-1333 ش) به نقل از برگهایی از تاریخ، حوزه علمیه قم، رسول جعفریان، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1، ص 1381، ص 61-.62
3. مسند احمد بن حنبل، بیروت - لبنان، دارالفکر، بی تا، ج 1، ص .335
4. همان، ص .333
5. سنن نسائی، شرح جلال الدین سیوطی، بیروت - لبنان، دارالمعرفه، چ 3، 1414 ق، ج 3، ص .318
6. همان.
7. علامه مجلسی، بحار الانوار، بیروت - لبنان، دار احیاء التراث العربی، چ 3، 14، 3، ج 43، ص .239
8. محمد بن حسن طوسی، امالی طوسی، قم، مکتبه الداوری، ج ،1 ص 321، .324
9. امالی صدوق، شیخ صدوق، بیروت- لبنان، اعلمی، ص .116
10. وقعه الصفین، نصر بن مزاحم منقری، تحقیق عبد السلام هارون، بیروت، مؤسسه العربیه الحدیثه، چ 2، بی تا، ص .140
11. کامل الزیارات، ابن قولویه، نجف، مطبعه الحیدریه، ص .82
12. امالی صدوق، ص .118
13. همان، ص .111
14. همان، مجلس 29، ص .205
15. اختیار معرفه الرجال، کشی، تصحیح میرداماد، تحقیق، سید مهدی رجایی، قم مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1403 ق، ج 2، ص .574
16. امالی صدوق، مجلس 27، ص .128
17. همان، ص 269 - .268
18. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به اقناع اللائم علی اقامه الماتم، سید محسن امین، ص 183، .199
19. الصواعق المحرقه، احمد بن حجر هیتمی، تصحیح عبدالوهاب عبد اللطیف، قاهره - مصر، مکتبه القاهره، بی تا، ص .239
20. السیره الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، بیروت - لبنان، بی تا، ج 1، ص .534
21. صحیح بخاری، به حاشیه سندی، بیروت ـ لبنان، دارالکتب العلمیه، چ اول، 1412 ق، ج 2، ص .393
22. سنن ابن ماجه، ج 1، ص .506
23. سیرت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، اسحاق بن محمد همدانی، تصحیح اصغر مهدوی، تهران، خواندنی، 1361ش، ج 2، ص 673 و ص 700 - 702 و 693 -.700
24. صحیح بخاری، کتاب الخبائز، ج 2، ص 442؛ کنز العمال، حسام الدین متقی هندی، تصحیح صفوه السقاء، بیروت - لبنان، موسسه الرساله، چ 1، 1409ق، ج 15، ص 731 ـ .733
25. مسند احمد، ج 1، ص .42
26. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابن اثیر، تحقیق: علی محمد معوض، عادل احمد عبدالموجود، بیروت - لبنان، دارالکتب العلمیه، چ1، 1415 ق، ج 2، ص .143
27. کنزل العمال، ج 14، ص .727
28. الفتاوی الهندیه فی مذهب الامام ابی حنیفه ؛ شیخ نظام و گروهی از فقهای حنفی هند، با حاشیه فتاوای قاضی خان، بیروت - لبنان، دارالفکر، چ 2، 1411 ق، ج 1، ص .162
29. الفقه علی المذاهب الاربعه، عبد الرحمان جزیری، بیروت ـ لبنان، دارالفکر، چ 1، 1417ق، ج 1، ص .502


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 7:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

- آیت الله میرزا محمدحسین نائینی(ره) ، در فتوای خود ضمن تأیید شبیه خوانی، این قید را بیان نمود که شعائر مزبور باید از هرگونه امور ناپسند که شایسته چنین شعاری نیست پاک شود. [1]
2- آیت الله سید محسن حکیم(ره) ، ضمن تأیید فتوای میرزای نائینی می افزاید؛ بعضی مناقشاتی که می شود ناشی از منضم گشتن برخی چیزها و کارهایی است که چه بسا با عزاداری و سوگواری برای سیدالشهدا مغایرت دارد . [2]
3- در رساله ذخیرة العباد، آیت الله زین العابدین مازندرانی(ره) با حواشی آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی، آیت الله سید محمد کاظم یزید و آیت الله سید اسماعیل صدر، شبیه خوانی به عنوان اعمالی ممدوح معرفی شده، مادامی که مشتمل بر حرامی چون غنا و مانند آن نباشد. [3]
4- آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) در بخشی از نظر خویش درباره تعزیه می فرماید:« گمان ندارم کسی منکر خوبی آن باشد، مادامی که برخی از محرمات شرعی را در بر نداشته باشد؛ مانند استعمال لهو و غیر آنها.» [4]
5- علامه سید محسن امین(ره) تأکید می نماید که در عزداری ها باید از سیره ائمه (ع) پیروی کرد و اگر آن بزرگواران تصریحی در این امور نکرده اند، باید از شیوه ای منطقی و عاقلانه متابعت نمود .[5]
6- آیت الله سید عبدالحسین شرف الدین عاملی(ره) خاطرنشان می نماید: اگر رویدادهای ملال انگیز اهل بیت به صورت نمایش برگزار شود، اثر خوبی بر دل ما خواهد گذاشت، ولی این برنامه باید از روی اصول صحیح به اجرا درآید . [6]
7- آیت الله کاشف الغطاء(ره) نیز سوگواری به شکل شبیه خوانی را در صورتی که درست برپا شود، بدون اشکال می دانست، ولی در ادامه افزوده است:« سعی کنید عزاداری را از کارهایی که با حزن و عزا جور در نمی آید، جدا کنید. زیرا عزاداری برای زنده ساختن فلسفه قیام امام حسین علیه السلام است، نه برای قصه گویی، نمایش و وقت گذرانی. بکوشید مراسم سوگواری را بدون نقطه ضعف برگزار کنید و مردم را به یاد خدا بیاندازید و ایمان آنها را زیاد کنید.» [7]
8- آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی(ره) - استاد عرفان امام خمینی - وقتی مشاهده کردند در صحن مطهر امام زاده حمزه علیه السلام مراسم تعزیه خوانی با تحریفات و مضامین موهن برگزار می شود، مانع اجرای آن گردید و مجلس مذکور را به کانون وعظ و خطابه تبدیل نمود. [8]
9- آیت الله بروجردی(ره) ، نیز وقتی ملاحظه نمود شبیه خوانی های قم وضع نگران کننده ای دارند و توأم با بدعت و تحریف اجرا می شوند، دست اندرکاران تعزیه را فرا خواند و به آنان تأکید نمود شبیه خوانی با این شکل حرام است و باید یا اصلاح گردد و یا از برگزاری آنها با این روند مخرب اجتناب شود و اجازه نمی دادند عزاداری های آفت زده اجرا شود. [9]
10- شهید مطهری (ره) ، در خصوص پالایش و پیرایش تعزیه هشدار می دهند:« علما باید با عوامل پیدایش تحریف مبارزه کنند، جلو تبلیغات دشمنان را بگیرند، با اسطوره سازی ها مبارزه کنند...». [10]
11- حضرت امام خمینی (ره) ، در بخشی از بیانات خود فرموده اند:« اینجا باید سخنی هم در خصوص عزاداری و مجالسی که با نام حسین بن علی علیهماالسلام برپا می شود بگوییم. ما و هیچ یک از دیندار نمی گوییم که با این اسم، هر کس هر کاری می کند خوب است. چه بسا علمای بزرگ و دانشمندان، بسیاری از این کارها را ناروا دانسته و به نوبت خود از آن جلوگیری کرده اند، چنانچه همه می دانیم که در بیست و چند سال پیش از این عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم شبیه خوانی را منع کرد و یکی از مجالس بسیار بزرگ را مبدل به روضه خوانی کرد...». [11]
12- از دیدگاه حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی) ، اگر مراسم شبیه خوانی مشتمل بر امور دروغ و باطل نباشد و مستلزم مفسده هم نباشند و با توجه به مقتضیات زمان باعث وهن مذهب حق هم نشوند اشکال ندارد ولی در عین حال بهتر است که به جای آنها، مجالس وعظ و ارشاد و ذکر مصائب حسینی و مرثیه خوانی برپا شود. [12]
13- از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی ، شبیه خوانی، اگر امر خلاف شرعی در آن بناشد و موجب هتک مقدسات نشود اشکال ندارد. [13]
14- از نظر آیت الله میرزا جواد تبریزی ، تعزیه و شبیه خوانی چنانچه مشتمل بر حرام نبوده و وهن به معصومین علیهم السلام نباشد مانعی ندارد. [14]
15- از نظر آیت الله محمد تقی بهجت (ره) ، اگر مشتمل بر حرام و منشأ انتزاع حرام نباشد، مانعى ندارد. البته باید مرد لباس زن نپوشد و ترک آلاتی مثل طبل ، شیپور ، دهل و ... احوط است . [15]
16- از نظرآیت الله فاضل لنکرانی(ره) ، اگرشامل حرام نبوده وموجب وهن مذهب نشود مانعی ندارد.[16]
17- از نظر آیت الله گلپایگانی (ره) ، اگر تعزیه خوانی مشتمل بر استعمال آلات موسیقی نباشد و غنا و دروغ نخوانند و مرد لباس مختص به زن نپوشد، اشکال ندارد . [17]
18- از نظر آیت الله علوی گرگانی ، اگر تعزیه و شبیه خوانی موجب هتک حرمت به ساحت مقدس بزرگان دین شود، باید اجتناب شود . [18]
19- از نظر آیت الله صافی گلپایگانی ، به طور کلی تعزیه خوانی چنانچه مشتمل بر محرمات نباشد اشکال ندارد. [19]
20- از نظر آیت الله سیستانی ، تعزیه و تعزیه خوانی فی نفسه اشکالی ندارد . [20]
21- ازنظرآیت الله نوری همدانی ، تعزیه اگر شامل امور حرام نبوده و مرد لباس زن نپوشد اشکال ندارد. [21]

پی نوشتها

1- ر.ک: کتاب بکاء الحسینی، سید حسین طباطبایی، صص 482- 502
2- فتاوی علمای سلف درباره عزاداری و شبیه خوانی، فصلنامه هنر، پاییز 1362 ، ص 297
3 و 4 -الدعاة الحسینیه، شیخ محمدعلی نخجوانی، ص 126 و 131
5- التنزیه لاعمال الشیبه ، سید محسن امین
6- المجالس الفاخرة فی ماتم العترة الطاهره، سید عبدالحسین شرف الدین، مقدمه
7- کاشف الغطاء، سوره خشم، محمد رضا سماک امانی، ص 72
8- مقاله روایت فضیلت، غلامرضا گلی زواره، مجله پاسدار اسلام
9- حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 1، ص 185
10- همان، ج 3، ص 293
11- قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی، ص 92
12- اجوبة الاستفائات ، تهران، الهدی، 1381، ص 322
13- استفتائات جدید، آیت الله مکارم شیرازی، 1381 ، ج 1، ص 158 ، ش 573
14- استفتائات جدید، آیت الله میرزا جواد تبریزی، انتشارات سرور، 1378 ، چاپ اول، ص 458 ، ش 2019
15- استفتائات مرحوم آیت الله بهجت ، سایت معظم له
16 و 17 و 18- استفتائات مراجع راجع به عزاداری و تعزیه ، سایت تبیان
19- استفتائات جدید آیت الله صافی گاپایگانی ، سایت معظم له
20- استفتائات جدید آیت الله سیستانی ، سایت معظم له
21- استفتائات جدید آیت الله نوری همدانی ، سایت معظم له


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:23 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
در ارزیابی قیام عاشورا ، برخی اساساً منکر وجود صبغه سیاسی برای قیام عاشورا شده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین امور در شان انبیا و اولیا (ع) که برای هدایت خلق آمده اند نیست.
برخی نیز اهدافی در مرتبه دوم و سوم اولویت را جزء علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر نموده اند. بعضی نیز نتوانستند میان سیاسی بودن حرکت به انگیزه به دست گرفتن حکومت را با آگاهی حضرت (ع) از فرجام کار وفق دهند و راه انکار آگاهی تفصیلی حضرت (ع) به سرنوشتی که جز شهادت نیست را در پی گرفته اند . صاحب جواهر (رض) این قیام را حرکتی اسرار آمیز می داند که نمی توان تفسیری بر اساس ملاکهای جاری در فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان که تنها راه باقیمانده برای حضرت (ع) را همین می دانند و الا دچار سرنوشتی بدتر و دردناکتر می شد انگیزه اصلی را باید در این شمرد که حضرت (ع) برای نجات ازآن وضعیت فجیح تر ،‌ از باب اهم و مهم این را برگزید؛ راهی که البته توانست ثمرات دیگری را نیز چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه حضرت امام خمینی (قده) برآن تاکید ورزیده و درعمل خویش نیز به وضوح نشان داد ، بسیار فراتر و متقاوت با تحلیل های انجام شده است ، چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسایل اجتماعی و کلامی.
ساختار تحلیل فقهی – اجتماعی امام مبتنی بر عناصر مهم زیر است :
1- حرکت امام (ع) یک حرکت کاملا سیاسی و حساب شده در جهت برپایی حکومت اسلامی وبه عنوان ادای یک تکلیف بود.
2- آگاهی امام (ع) به شهادت ،‌مانع این حرکت نبود، یعنی امام (ع) درعین علم به شهادت خود به سرنوشت قیام به انگیزه یاد شده حرکت نمود.
3- مصالح عالیه و پراهمیت اسلام درهیچ شرایطی نادیده گرفته نمی شود و عسر و حرج و ضرر، موجب رفع تکلیف نمی گردد. خسارت وضرر جانی را نیز باید برای چنین اموری پذیرفت و این یک تکلیف شرعی است.
4- این قیام و اقدام امام (ع) کاملا قابل تاسی و به عنوان یک الگو، برای همیشه و برای همه مسلمانان است.
با عنایت به اصول یاد شده به راحتی می توان از وجهه تحلیل و دیدگاه حضرت امام (قده) به ارزیابی و پاسخ نظراتی که گذشت پرداخت.
امام راحل (قده) از دیرزمان و به مناسبتهای مختلف درموضع یک فقیه بزرگ و مرجع تقلید و به عنوان راهبرد جامعه اسلامی،‌عناصر یاد شده را در سخنان و نوشته های خویش آورده است و حرکت و مبارزات خود را نیز با همین جانمایه به سرانجام رساند. آنچه از آن بزرگوار در پی می آید ، اصول یاد شده را به گونه ای روشن بیان می کند.
عاشورا ،‌ الگویی برای همه
هر چه درتحلیل بزرگانی چون فقیه نامی شیخ محمد حسن نجفی ، صاحب کتاب عظیم جواهر الکلام ،‌قیام سید الشهدا(ع) به عنوان تکلیفی ویژه آمده است که جزء اسرار الهی به شمار می رود و با قواعد وظواهر ادله همخوانی ندارد واز این رو نمی تواند به عنوان یک مستند فقهی مطرح گردد ولی این تحلیل از نظر گاه فقهی بزرگانی چون علامه حلی، شهید ثانی، محقق ثانی، صاحب ریاض و درنهایت، حضرت امام خمینی نمی تواند پذیرفته باشد.

اگر پذیرفتیم که قیام حضرت (ع) درچارچوب قواعد و ادله موجود فقهی قابل تحلیل و تفسیر می باشد ، قهر نباید آن را تکلیفی ویژه حضرت (ع) دانست . علاوه بر این که دلایل بسیاری نیز در دست است که به وضوح نشان می دهد حرکت وقیام سید الشهدا(ع) یک مصداق کامل از ادله و قواعد عامی است که در متون اسلامی ما موجود است و خود به عنوان یک الگو وحجت شرعی برای دیگران به شمار می رود.
طبعاً درمحدوده این بحث جای پرداختن تفصیلی به همه این موارد نیست. اما ذکر مواردی چند، می تواند شاهدی برمدعای یاد شده باشد و دستمایه ای برای بررسی بیشتر و طبعاً ااگر حضرت امام خمینی ، به روشنی تمام و با تاکید زیاد، بارها براین حقیقت پای فشرده اند که حرکت سیدالشهدا(ع) یک الگو و حجت به شمار می رود، از جمله بر اساس همین نمونه هاست.
امام خمینی قیام سید الشهدا(ع) را یک اسوء تمام عیار می داند که از نقطه نظر فقهی و عمل به وظایف و تکلیف دینی، کاملاً باید سرمشق قرار گیرد. امام نه تنها فلسفه قیام و شهادت سید الشهدا(ع) را قابل درک و منطبق برموازین جاری درفقه می داند ،‌بلکه به عنوان یک" حجت بالغه شرعی" می شمارد که باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد و از همین رو است که تبلیغ و هدایت جامعه به این حجت شرعی را وظیفه متولیان ارشاد و هدایت جامعه می شمارد:
" آنچه که سید الشهدا(ع) عمل کرد و آن ایده ای که او داشت و آن راهی که اول وقت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شده و برای اسلام حاصل شده ، (روحانیون ) به (برای) مردم روشن کنند و بفهمانند به همه که مساله مجاهده درراه اسلام است آن است که اوکرد، می دانست که با یک عده قلیل ‌، کمتر از صد نفر، نمی شود ‌مقابله با یک همچون ظالمی دارای همه چیز کرد."(1)
و در جایی دیگر می فرماید:
" مگر نه آن است که دستور آموزنده " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" باید سرمشق امت اسلامی باشد . قیام همگانی درهر روز و درهر سرزمین عاشورا قیام عدالت خواهان با عددی قلیل و ایمانی و عشقی بزرگ درمقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود ودستور آن است که این برنامه ،‌سرلوحه زندگی درهر روز و درهر سرزمین باشد".(2)
درالگو سازی و معرفی حرکت سید الشهدا(ع) به عنوان یک سرمشق ،‌اگر نبود جز حجم بسیار وسیع و متنوعی از روایات و رهنمودهایی که در جهت احیا و زنده داشتن نام و قیام حضرت (ع) و برائت جستن از کسانی که در مقابل وی ایستادند یااو را یاری نکردند ‌،از طرف اولیای دین، صلوات الله علیهم ‌، وارد شده است، همین امر درالگو بودن و قابل احتجاج بودن قیام سید الشهدا(ع)کفایت می کرد.
تنها مروری اجمالی بر فهرست رهنمودها ، دستورالعملها و تاکیداتی که از جانب آن بزرگواران درزمینه های مختلف موضوع کربلا وقیام سید الشهدا(ع) در کتابهای حدیثی وارد شده و از نظر گذراندن آن همه ارزش، پاداش و ثوابهای که برای انواع زیارت ،‌ گریه و عزاداری و تربت کربلا و حتی آبی فرات ،‌بیان شده است ونگاهی کوتاه به محتوای متونی که به عنوان زیارت حضرت (ع) نقل شده ‌،همه وهمه ،‌به خ وبی گواه بر حقیقتی است که حضرت امام خمینی بارها برآن تاکید ورزید و آن را مبنای حرکت خویش درانقلاب اسلامی قرار داد.
اگر ملاحظه شود که به عنوان مثال ، تنها در خصوص خاک کربلا حدود یکصد روایت به شکلهای گوناگون عظمت و ارزش آن را بازگو می کند و توجه شود که چگونه این خاک مقدس ‌،قرین حیات یک شیعه ازولادت تا مرگ ،‌درهر صبح و شام می شود ، کام اوبا آن تربت برداشته می شود و کفن او با آن بسته می گردد. و حتی نحوه برگرفتن این خاک از زمین کربلا آموزش داده شده و دعای ویژه ای نیز برای آن منظور می شود. اذعان خواهیم کرد که حرکت امام حسین (ع) تنها یک مرز میان خدای تبارک و تعالی و وی نبوده است. بلکه موضوعی قابل فهم و قابل استدلال و مصداقی از رهنمودهای کلی دین است و طبعاً مصداقی از رهنمودهای کلی دین است وطبعاً قابل پیروی و احتجاج می باشد.
به عنوان مثال ، اگر به مقایسه ای که در خود روایات درخصوص ارزش زیارت سید الشهدا(ع) و انجام حج و عمره صورت گرفته توجه شود و یا به معادلهایی که برای یک قطره اشک وحتی خود را گریان نشان داده ذکر شده توجه شود حقیقت یاد شده بیشتر نمایان خواهد شد.
با هر روی حجم گسترده ای که احادیث و دستورالعملها که درخصوص سید الشهدا(ع) و مسایل مربوط به ویدرابواب مختلف کتابهای حدیثی و حتی فقهی ما وجود دارد، منبعی الهام بخش و بسیار گویا درتلاش اولیا دین، صلوات الله علیهم ، برای الگوسازی قیام امام حسین (ع) می باشد.
علاوه بر این ،‌بازگویی نمونه هایی از سخنان خود سید الشهدا(ع) که فلسفه و انگیزه حرکت خویش را بیان می کند، به خوبی می تواند این رکن تحلیل قیام عاشورا را از منظر امام خمینی ، یعنی الگو بودن آن روشن کند.
چرا که استدلال حضرت (ع)درلزوم این حرکت وپاسخ او درمقابل آنان که تلاش می کردند حضرت را از این حرکت باز دارند تنها همان جریان خواب دیدن پیامبر اکرم (ص) و این گفته حضرت (ص) که خداوند خواسته است تو راکشته ببیند بود، برای مدعای بزرگانی چون مرحوم صاحب جواهر می شدمحملی ارایه کرد؛ اما پر واضح است امام (ع) بارها با تکیه بر اصول و مبانی پذیرفته شده و قطعی دینی ،‌به تحلیل و تبیین حرکت خود پرداخته است و استدلالها و پاسخها سربسته ولی محدودی مانند خواب یاد شده را تنها درشرایطی ویژه که حرکت حضرت (ع) درنگاه مخاطب ،‌هیچ توجیهی نمی توانست داشته باشد ،‌ارایه شده است.
بنا براین ، اگر سید الشهدا(ع) درتبیین و توجیه حرکت خویش با عنوان نمونه، به مسایلی چون لزوم امر به معروف و نهی از منکر ‌،مبارزه با ظلم ‌استیفای حقوق ‌،اصلاح جامعه ‌، حق طلبی و دفع فساد می پردازد و اینها را مبنای استدلال خود قرار می دهد ،‌روشن است مسایل و احکامی را مبنای استدلال وحرکت او ندارد و جزء ارتکازات دینی و قطعی مخاطبان بوده است.
تلاش حضرت (ع) دراین روشنگریها این بود که حرکت خویش را از مصادیق این کلیات معرفی کند وقهراً از دیگران نیز بخواهد که دراین قیام به او بپیوندند و گرنه ، اصولاً فراخوانی دیگران و استدلال به مرتکزات اعتقادی آنان ،‌ چه وجهی می توانست داشته باشد و در چارچوب کدام یک از وظایف آنان قرار می گرفت؟
به نظر می رسد نقش دلیل آوردن حضرت (ع) و تکیه کردن بر اصول و مبانی پذیرفته شده درارتکازات اسلامی و اعتقادی جامعه آن روز ،‌گواه روشنی بر تلاش امام (ع) در تطبیق حرکت خویش برآموزه های دینی و در نتیجه الگو بورن آن می باشد. حتی اگر دراین بحث به نوع استدلالها و تحلیلهای حضرت (ع) نیز پرداخته نشود، بااین حال ،‌نمونه هایی که به دنبال می اید تاکید براین حقیقت است.
دروصیت نامه ای که سید الشهدا(ع) هنگام خروج از مدینه برای برادرش محمد بن حنفیه نوشت(3) امام(ع) تاکید می کند که من از سر مفسده جویی و دنیا طلبی و هواخواهی و ستم از این شهر بیرون نرفتم. آنگاه اصلاح امت پیامبر (ص) امربه معروف و نهی از منکر و حرکت در چارچوب مسیر پیامبر (ص) و امیرالمومنین(ع) را انگیزه حرکت خویش می شمارد:
" و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید آن امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی علی بن ابی طالب (ع)".
و اینها همه مفاهیم و حقایقی است قابل فهم و پیروی برای همه مسلمانان طبعاً کسی نمی تواند بگوید که حرکت اصلاح طلبانه نکن ،‌یا کاری به امر به معروف و نهی از منکر نداشته باش و با روش و سیره پیامبر (ص) و علی (ع) را پیروی نکن. اگر برخی نیز مخالف می کردند ناشی از تردید در ثمر بخشی یا تطبیق در مصداق بود ویا آن گاه که با سپاهیان حر و محدودیتهایی که ایجاد کردند مواجه می شود،
درمیان یاران خویش به سخنرانی و تحلیل وضعیت جامعه و شرایط فراهم آمده می پردازد و خطاب به اصحاب خود، درتوجه دادن به موقعیت و مسوولیت خطیری که در آن قرار دارند، به مساله حق گریزی و باطل خواهی موجود در جامعه اشاره می کند و آن را به گونه ای می بیند که مومن را مشتاق مرگ می کند و مرگ را برای خود سعادت می شمارد و زندگی با ظالمان را ننگ و خواری ،‌امام (ع) پس از حمد و ثنای الهی می فرماید:
" انه قدر نزل من الامر ما قد ترون ‌،و ان الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها و الم یبق منها الاصبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الولیل الا ترون الی الحق لا یعمل به، والی الباطل لا یتناهی عنه ، لیرغب المومن فی لقاء ربه حقا حقا، فانی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما."
" شرایط پیش آمده را می بینید و دنیا جدا دگرگون شده و چهره ای ناپسند گرفته و خوبی به آن پشت کرده است و آن از جرعه ای جز ته مانده ظرف ،‌نمانده و زندگی بی ارزش چون چراگاهی خشک و سنگلاخ. آیا به حق نمی نگرید که عمل نمی شود و باطل که از آن پرهیز نمی گردد! به راستی که مومن باید مشتاق ملاقات پروردگار باشد، من که مرگ را جز خوشبختی وزندگی با ستمکاران را جز نکبت نمی بینم".
چهره ای که امام (ع) از جامعه و شرایط موجود ترسیم می کند ، به ویژه با توجه دادن یاران خویش به جایگاه حق و باطل دراین جامعه و با تاکید برموقعیتی که یک " مومن" درچنین فضایی دارد، طبیعی است که تنها برای موجه ساختن و تحلیل حرکتی که ویژه حضرت (ع) است ودیگران را با آن کاری نیست ،‌نمی باشد و هر چندان امام (ره) بینش خویش نسبت به زندگی درچنین جامعه ای را بازگو می کند و مرگ را سعادت می شمارد اما او درواقع یک قاعده را ارایه می دهد.
نمونه دیگر سختی است که امام (ع) درمنزل بیضه ‌،خطاب به کوفیانی که به همراه حربن یزید ریاحی برای ممانعت ازورود حضرت (ع) به کوفه آمده بودند بیان فرمود،
امام (ع) دراین سخنان ،‌پس از حمد و ستایش الهی ،‌در تبیین ضرورت مبارزه با دستگاه بنی امیه وجلوگیری از فساد و ستم و احیا حدود و احکام الهی و ایجاد حکومت عدل ، سختی از پیامبر اکرم(ص) را بازگو نموده و آن را گواه حقانیت موضع خویش و ضرورت این قیام می گیرد و خود را بیش از همه مسوول و موظف به عمل کرد ن به مفاد سخن رسول خدا(ص) می شمارد.
و آنگاه به موضوع نامه ها و دعوتهایی که از جانب آنان ارسال شده و مفاد بیعتی که با وی کرده بودند اشاره می کند و یادآور می شود که اگر بر پیمان خویش هستند که خوب او حسین بن علی است! واگر چنین نمی کنند و پیمان از سر خویش برداشته اند ،‌البته از چنین مردمی با آن پیشینه ، امری بعید نیست و به هر حال نتیجه سوء عهد شکنی به خود آنان برمی گردد.
متن سخن حضرت (ع) چنین است:
" ایها الناس ! ان رسول الله (ص) قال : من رای سلطانا جائز مستحلا لحرم الله، ناکثا لعهد الله ‌،مخالفا لسنه رسول الله (ص) ، یعمل فی عبادالله بالاثم و العدوان ،‌ فلم یغیر علیه بفعل و لا قول کان حقا علی الله ان یدخله مدخله، الا و ان هولاء قد لزموا طاعه الشیطان و ترکواطاعه الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استاثروا بالقی و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من اتثنی کتبکم و قدمت علی رسلکم بیعتکم انکم لا تسلمونی ولا تخذلونی ،‌فان تممتم علی بیعتکم تصیبوا رشد کم ، فانا الحسین بن علی و ابن فاطمه بنت رسول الله (ص) نفسی مع انفسکم واهلی مع اهلیکم ، فلکم فی اسوه و ان لم تفعلوا و نقضتم عهد کم و خلعتم بیعتی من اعناقکم فالعمری ما هی لکم بنکر، لقد فعلتموها بابی واخی و ابن عمی مسلم ‌،و المغرور من اغتربکم فحظکم اخطاتم و نطییکم ضیعتم " ومن نک بنکث علی نفسی و سیغنی الله عنک " و السلام علیک و رحمه الله و برکاته ".(5)
استدالال امام (ع) به سخن پیامبر (ص) در خصوص ضرورت مبارزه با حکومت جور و فاسد و معرفی بنی امیه و دستگاه یزید به عنوان مصداقی روشن از این حیث به خوبی نشان می دهد که امام (ع) دست به اقدام و حرکتی زده است که درچارچوب قواعد کلی ومسوولیتهای اسلامی تفسیر و تحلیل می گردد واز این رو ازآنان می خواهد که درهمین چارچوب او را یاری کنند اگر تنها وظیفه ای ویژه حضرت (ع) ورمزی میان او و خداوند بود که دیگران را با آن کاری نیست ، این بیانات ازناحیه حضرت (ع) چه توجیهی می توانست داشته باشد .
آنچه حضرت امام خمینی به گونه ای گویا وزیبا با اشاره به دستور آموزنده "کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا" برآن تاکید ورزیده است دراشاره به همین حقیقت است که قیام سید الشهدا(ع) یک الگوی تمام عیار و قابل پیروی برای دیگران درتمام دوره ها می باشد. ایشان بار دیگر براین حقیقت ،‌این گونه تاکید می فرمایند:
" دستور است این، دستورعلی امام حسین (ع) دستور است برای همه؛ " کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا" دستور است به این که هر روز درهر جا باید همان نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را ،‌امام حسین (ع) باعده کم ، همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و گفت: هر روز باید درهر جا این محفوظ بماند"(6)
آنچه حضرت امام خمینی (قده) درباره حادثه کربلا ابراز فرموده است ،بسیار بیش از فرازهای یاد شده است ،‌از آنچه ذکر شده به خوبی می تواند دیدگاه ایشان را در برابر نقطه نظرات و دیدگاههای فقهای بزرگ چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از این نگاه به نقد و ارزیابی آنها پرداخت.
جمع بندی دیدگاه امام خمینی (ره)
1- حرکت سید الشهدا(ع) یک اقدام کربلا سیاسی بود که حضرت(ع) شرعا خود را مکلف به آن می دانست .

2- هدف نهایی از فلسفه وجود این قیام ، تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی بود و فهم این فلسفه و درک علل قیام، دوراز دسترس و خارج از توان ما نیست .
3- این حرکت ،‌یک اقدام کاملا انتخابی و به تشخیص خود امام (ره) بود وعملا راه برای سازش با دشمن نیز برای او باز بود.
4- مصالحه و ساز ش با دشمن برخلاف مصلح اسلام و جامعه اسلامی بود.
5- حضرت (ع)کاملاً به سرنوشت ،‌ حرکت ،‌ آگاهی داشت و به حسب معمولی نیز نتیجه ای جز کشته شدن پیش بینی نمی شد.
6- آگاهی امام (ع) ازسرنوشت قیام ،‌مناقاتی با لزوم جهاد برای برپا یی حکومت ومبارزه با ظلم ندارد.
7- قیام امام (ع) یک حجت شرعی و الگوی فقهی و عملی برای همه دوره ها و تمام سرزمینهای و نه تکلیفی مختص آن حضرت (ع).
8- درتعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه ‌،تقدم با جامعه است و فرد باید فدای جامعه گردد.
9- قواعد نفی عسر و خرج ونفی ضرر، درامور مهمی که اسلام عنایت ویژه به آن دارد جاری نیست.
10- حتی با فرض صدق عنوان " القاء در تهلکه " نسبت به قیام عاشورا دلیل حرمت آن ، شامل مواردی چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشکیل نظام عدل نمی گردد.
11- آنچه ملاک اصلی درجنگ وصلح است، انجام تکلیف است نه کمی وزیادی نیرو ونه پیروزی وشکست .
12- سید الشهدا(ع) درهر حال خود را پیروز می دانست ،‌چرا که ملاک پیروزی ،‌انجام تکلیف مبارزه با ظلم و تلاش برای برپایی حکومت عدل بود.
اینک با توجه به محورهای فوق می توانیم به ارزیابی دقیقتر نسبت به دیدگاههای فقهی مطرح شده بپردازیم و بدین سان بود که فقه بزرگ امت اسلامی ،‌حضرت امام خمینی (ره) درهای جدیدی را درتحلیل صحیح و بهره برداری کامل و اساس از قیام سید شهیدان عالم ،‌حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) گشودو روزنه هایی را که فقهای پیشین نشان داده بودند به راههای همواری مبدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط وفقاهت و دیگر ره جویان مباحث دینی – اجتماعی ، گامهایی استوار بردارند.

پی نوشت ها :

1- صحیفه نور، ج 17 ص 61
2- صحیفه نور، ج 9 ص 57
3- به نقل از بحارالانوار ‌، ج 44 ص 329
4- بحارالانوار ،‌ج 4 ص 304
5- تاریخ طبری ، ج 4 ص 304
6- صحیفه نور، ج 10 ص
31


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

سومین امام شیعیان جهان حضرت حسین بن علی (ع) قبل از فاجعه ی جانسوز عاشورا درمدینه ی منوره زندگی می کرد. بعد از مرگ معاویه، فرزندش یزید- برخلاف عهد نامه ی معاویه وحضرت امام حسن (ع) - خود را به عنوان خلیفه ی مسلمانان معرفی کرد واکثر قریب به اتفاق سرن اقوام عرب ، با یزید بیعت کردند ولی امام حسین ازاین کار سرباز زد.
یزید فرستاده ای را از شام (مرکز حکومت) به مدینه فرستاد واز امام خواست که با او بیعت کند ولی امام دید اگر با یزید بیعت کند که مخالف دستور خداوند رفتار کرده واگر نکند، عوامل مزدور یزید او را به شهادت می رسانند قبل از اینکه اقدام مهمی انجام داده باشد. بناچار تصمیم گرفت از مدینه به مکه هجرت کند، چون می دانست یزید مجبور است حرمت خانه ی خدا را نگهدارد. شیعیان عراق که از وضعیت امام مطلع شدند، حدود 12000 نامه از کوفه برای امام ارسال داشتند وایشان را به کوفه دعوت کرده، قول همه گونه کمک به او دادند.
امام حسین (ع) پسر عمویش مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا اوضاع را بررسی کند. مسلم در کوفه مورد استقبال «مختار ثقفی» و «هانی بن عروه» قرار گرفت. اما «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه که گویند حرام زاده بوده وبه جای نام پدر، او را به نام مادر صدا می کردند و «ابن مرجانه» خطابش می نمودند، مسلم وهانی را به شهادت می رساند ومختار را با ضربه ای که بوسیله شمشیر به چشم راستش وارد می نماید معیوب ساخته، راهی زندان می کند.
نتیجتاً هیچ کس خبر بی وفایی کوفیان را به حسین (ع) نمی رساند و حضرت اعمال ومناسک حج را ناتمام گذارده ، با خاندان ویارانش به طرف عراق رهسپار می شوند.
اولین فرمانده ای که سر راه امام قرار می گیرد واو را به بیعت با یزید دعوت می کند «حر بن ریاحی» بود، اما از آنجا که حر فردی شجاع وآزاده و خداپرست بوده است تحت تأثیر صحبتهای حضرت قرار می گیرد وبه سپاه او ملحق می شود.
عجبا، کسی که اول از همه راه ورود امام را به کوفه سد می کند، اولین شهید سپاه حضرت می گردد.
به ناچار ابن زیاد «شمر بن ذالجوشن» را به عنوان فرمانده ی سپاه یزید درمقابل پسر پیامبر وخاندان واصحابش ، قرار می دهد.
شمر درکربلا آب را برحضرت ویارانش می بندد و اولیاء خدا اعم از زن ومرد وپیر وجوان وحتی کودکان خردسال (مانند حضرت سکینه وحضرت رقیه و...) را در مضیقه وبدترین شرایط قرار می دهد. عمر سعد به همراه سربازان کثیر ابن زیاد با سپاهی چندین برابر سپاه حضرت امام - از جهات و جوانب مختلف - بر امام حسین حمله ور می شوند وفجایعی ایجاد می کنند که در تاریخ بشریت بی نظیر بوده است.
سربازان سپاه کفر که تحت تأثیر تبلیغات شوم حکومت، امام حسین واصحابش را خارجی می پنداشتند (گروهی که بر خلیفه ی مسلمین یزید بن معاویه، شوریده بودند!) چنان بی رحمانه بر آنها تاختند که حساب این جنایت هولناک، حتی بر مورخین منصف هم پوشیده ماند!..
درهمه ی جنگ هایی که درتاریخ به ثبت رسیده ، بعد از شکست دشمن، سپاه یپروز، دیگر اجساد را رها کرده و اساعه ی ادبی نکرده اند، اما کوفیان نادان بی کفایت ، حتی اجساد شهدای گلگون کفن را مورد اهانت قرار داده وبسیاری از آنها از جمله پیکرمقدس حضرت امام حسین (ع) وبرادر گرامی اش حضرت ابوالفضل (ع) و دیگران را قطعه قطعه کردند تا به نظر خودشان در بهشت از امکانات زیادی برخوردار گردند، زیرا که بلواییان آشوبگر را جهت رضای خداوند (!) وخدمت به خلیفه ی مسلمین یزید مجازات نموده بودند !!!
باری کوفیان سفاک به رغم صدها دعوت نامه که برای حسین (ع) فرستادند، به طمع ملک ری (عمر سعد) یا هزاران سکه ودرهم وطلا ، سرانجام در دهم محرم سال 61 هجری پاک ترین مردان خدا را در سرزمین کربلا به شهادت رساندند. حتی پیکر مطهر حضرت سیدالشهداء اباعبدالله حسین علیه السلام وهفتاد و دو تن ازخویشان ویاران آن امام همام را - که مانند 72 پروانه گرد شمع وجود سرور وسالارشان جمع آمده بودند - قطعه قطعه نموده، تا به قول خودشان آشوبگران حکومت اسلامی ! را تنبیه نمایند ودر بهشت، درمجاورت پیامبر اکرم (ص) مسکن گزینند!..
جنایت فجیع تر آن که بعد از به شهادت رساندن شیر مردان خدا در روز عاشورا خاندان ایشان را نیز به اسارت می گیرند وخیمه هایشان را به آتش می کشند و سربریده ی حضرت حسین (ع) را پیروزمندانه، محفل به محفل می چرخانند ومی گویند: «این سربریده ی همان خارجی است که درمقابل حکومت اسلام قد علم کرده وبرامیرالمؤمنین یزید بن معاویه شوریده است! واین زنان وکودکان خاندان او هستند که باخلیفه بیعت نکرده، قصد سقوط حکومت برحق یزید را داشتند واندیشه ساقط نمودن دین مبین اسلام و به زنجیر کشیدن مسلمانان را در سر می پروراندند. ببینید که خداوند چگونه از دین خود محافظت کرده وبلواییان را مجازات نمود!..
«قرآن کنند ورد و به طاها کشند تیغ
یاسین کنند حرز و امام مبین کشند»
پس عجیب نیست که سرور وسالار شهیدان فرزند پیامبر خدا چنان طاقتش طاق شده که خون گلوی پاک فرزند شش ماهه اش حضرت علی اصغر(ع) را به سوی آسمان گسیل می داد وچشمان همه ی فرشتگان را گریان می نماید.
...وشاید فریاد کرده باشد:
« خسته شد جان من از این خاکیان
می روم درخدمت افلاکیان »


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

گریه بر امام حسین (علیه السلام) ؛ هدف یا وسیله

هر که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می گرداند‎. همیشه زبان، مترجم عقل بوده ولی ترجمان عشق، چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد و سوز میریزد، عشق حضور دارد ولی آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله های منطقی میسازد عقل حاضر است.
بنابراین همانطور که استدلالات منطقی و کوبنده می تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران مکتب آشکار سازد قطره اشک نیز می تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب محسوب گردد.
از این رو گریه حضرت زینب علیهاالسلام بر اهل بیت علیهم السّلام گریه عاطفی و گریه پیام آور و یک نوع نهی از منکر و شعار شورانگیز و سوزاننده و رسواگر طاغوتیان و ستمگران بود.
بر همین اساس است که پیامبر اکرم و امامان علیهم السّلام کسی را که آمادگی گریه کردن ندارد به تباکی (خود را به شکل گریه درآوردن) دعوت کرده اند تا یاد حسین در همه قرون و اعصار در خاطره ها زنده بماند.

در اجر و ثواب گریه بر امام حسین علیه السّلام

اجر و مزد گریه برای آن حضرت بسیار عظیم و بزرگ است و خداوند خود ضامن آن می باشد.
گریه برای آن حضرت سختی های زمان احتضار را از بین می برد زیرا امام صادق علیه السّلام به مسمع بن عبدالملک فرمودند: آیا مصائب آن جناب (امام حسین علیه السّلام) را یاد می کنی؟
عرض کرد: بلی والله مصائب ایشان را یاد کرده و گریه میکنم.
حضرت فرمودند: آگاه باش که خواهی دید در وقت مردن پدران مرا که به ملک الموت وصیت تو را می کنند که سبب روشنی چشم تو باشد.
همچنین فرمودند: ای مسمع گریه بر احوالات حسین (علیه السّلام) سبب می شود که ملک الموت بر تو مهربان تر از مادر گردد.
گریه بر حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السّلام) باعث راحتی در قبر، فرحناک و شادان شدن مرده، شادان و پوشیده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالی که او مسرور است فرشتگان الهی به او بشارت بهشت و ثواب الهی را می دهند.
اجر و مزد هر قطره آن این است که شخص همیشه در بهشت منزل کند.(1)
گریه کننده بر امام حسین علیه السّلام در بهشت با ایشان و هم درجه ایشان خواهد بود.(2)
شیخ جلیل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است:
روزی در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم و امام حسین علیه السّلام را یاد کرده و از او نام بردیم. حضرت صادق علیه السّلام بسیار گریستند و ما نیز به تبع ایشان گریستیم. پس حضرت صادق علیه السّلام فرمودند که امام حسین علیه السّلام می فرمود من کشته گریه و زاری (اشکم) هستم نام من در نزد هیچ مؤمنی برده نمی شود مگر آن که محزون و گریان می شود.
در روایت آمده است هیچ روزی نبود که اسم امام حسین علیه السّلام در نزد امام صادق علیه السّلام برده شود و آن امام در آن روز تبسمی بر لب بیاورند. آن حضرت در تمام روز گریان و محزون بودند و می فرمودند: امام حسین علیه السّلام سبب گریه هر مؤمن است.

شیخ طوسی و شیخ مفید از ابان بن تغلب روایت کرده اند که حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: نَفَس کسی که برای مظلومیت ما محزون است تسبیح است و اندوه و ماتم او عبادت خدا و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان جهاد در راه خداست .(3)
شیخ کشی(رحمة الله علیه) از زید شحام روایت کرده است که: من با جماعتی از کوفیان در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم، جعفر بن عفان وارد شد . حضرت او را اکرام کردند و نزدیک خود نشاندند و فرمودند یا جعفر!
جعفر عرض کرد: جانم، خدا مرا فدای تو کند.
حضرت فرمودند: به من گفته اند تو در مرثیه و عزای حسین (علیه السّلام) شعر می گوئی.
جعفر عرض کرد: بله، فدای تو شوم.
حضرت فرمودند: پس بخوان.
جعفر شروع به خواندن مرثیه نمود، حضرت امام صادق علیه السّلام و حاضرین مجلس گریستند.
حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.
پس از آن حضرت صادق علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند، که ملائکه مقرب در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را که در مصائب حسین (علیه السّلام) خواندی شنیدند و بیشتر از ما گریستند و حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمت های آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.
پس امام فرمودند: ای جعفر می خواهی که زیادتر بگویم؟
جعفر عرض کرد: بله، ای سید من.
حضرت فرمود: هر که در مرثیه حسین (علیه السّلام) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، حق تعالی او را بیامرزد و بهشت را برای او واجب می گرداند. (4)
شیخ صدوق (رحمة الله علیه) در امالی از ابراهیم بن ابی المحمود روایت کرده که امام رضا علیه السّلام فرمودند: ماه محرم ماهی بود که اهالی جاهلیت، جنگ و قتال را در آن ماه حرام می دانستند، ولی این امت جفاکار خون های ما را در آن ماه حلال دانستند و حرمت ما را هتک کرده و زنان و فرزندان ما را در آن ماه اسیر کردند. آتش در خیمه های ما افروخته و اموال ما را غارت کردند. حرمت حضرت رسالت (صلی الله علیه و آله) را در حق ما رعایت نکردند.
همانا مصیبت شهادت حسین (علیه السّلام) دیده های ما را مجروح گردانید و اشک ما را جاری کرده . عزیز ما را ذلیل گردانیده است و زمین کربلا مورث کرب و بلاء ما گردید.
پس باید بر حسین بگریند، همانا گریه بر آن حضرت گناهان بزرگ را فرو می ریزد.
سپس حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: پدرم چون ماه محرم داخل می شد کسی آن حضرت را خندان نمی دید. و اندوه و حزن پیوسته بر او غالب می شد تا روز عاشورا. آن روز، روز مصیبت و حزن و گریه او بود و می فرمود: امروز روزی است که حسین (علیه السّلام) شهید شده است.
و همچنین شیخ صدوق از آن حضرت روایت کرده: هر که روز عاشورا روز مصیبت و اندوه گریه او باشد حق تعالی روز قیامت را برای او روز شادی و سرور گرداند و دیده گانش در بهشت به نور ما روشن شود. (5)
از ریان بن شبیب روایت شده است که گفته روز اول محرم به خدمت امام رضا علیه السّلام رسیدم حضرت فرمودند: ... ای پسر شبیب اگر بر حسین (علیه السّلام) گریه کنی و آب دیده گان تو بر روی تو جاری شود حق تعالی جمیع گناهان صغیره و کبیره تو را می آمرزد خواه اندک باشد و خواه بسیار.
ای پسر شبیب: اگر می خواهی خدا را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداشته باشی حسین (علیه السّلام) را زیارت کن.
ای پسر شبیب اگر می خواهی که در غرفه ای از بهشت با رسول خدا و ائمه طاهرین محشور شوی قاتلان حسین (علیه السّلام) را لعنت کن.
ای پسر شبیب اگر بخواهی مانند شهدای کربلا باشی و ثواب آنها را داشته باشی هر گاه مصیبت آن حضرت را یاد کردی بگو: یا لَیتَنی کُنتُ مَعَهُم فَاَفُوزَ فَوزًا عَظیماً؛ ای کاش من با ایشان بودم و رستگاری عظیمی مییافتم.
ای پسر شبیب اگر می خواهی در درجات عالیه بهشت با ما باشی پس برای اندوه ما اندوهناک باش و در شادی ما شاد. بر تو باد ولایت و محبت ما که اگر کسی سنگی را دوست داشته باشد حق تعالی او را در قیامت با آن محشور می گرداند. (6)
ابن قولیه با سند معتبر روایت کرده از ابی هارون مکنوف که گفت: به خدمت حضرت صادق علیه السّلام مشرف شدم آن حضرت فرمودند. که برای من مرثیه حسین (علیه السّلام) بخوان. من نیز شروع کردم به خواندن.
امام فرمود: به این صورت نخوان به همان سبک و سیاقی که نزد خودتان متعارف است و نزد قبر حسین (علیه السّلام) می*خوانید بخوان. پس من خواندم.
حضرت گریستند و من ساکت شدم.
فرمود: بخوان، من خواندم تا آن اشعار تمام شد.
حضرت فرمود: باز هم برای من مرثیه بخوان، من شروع کردم به خواندن این اشعار: یا مَریَمُ قومُی فَاندُبی مَولاکِ وَ عَلیَ الحُسَین فَاسعَدی بِبُکاکِ
پس حضرت بگریست و زن ها هم گریستند و شیون نمودند و هنگامی که از گریه آرام شدند فرمودند: ای اباهارون هر کس برای حسین (علیه السّلام) مرثیه بخواند و یک نفر را بگریاند بهشت بر او واجب می شود. و سپس فرمودند: هر کس امام حسین علیه السّلام را یاد کند و بر او گریه کند بهشت بر او واجب می شود. (7)
به سند معتبر از عبدالله بن بکر روایت کرده اند که گفت: روزی از حضرت صادق علیه السّلام پرسیدم که یابن رسول الله اگر قبر حضرت امام حسین علیه السّلام را بشکافند آیا در قبر آن حضرت چیزی خواهند دید؟
حضرت فرمود: ای پسر بکر چه بسیار عظیم است سؤال تو به درستی که حسین بن علی علیهماالسّلام با پدر و مادر و برادر خود در منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند و با آن حضرت روزی خورده و شادمانی می کنند.
گاهی بر جانب راست عرش آویخته و می گوید پروردگارا وفا کن به عهدی که با من بسته ای و نظر می کند بر زیارت کنندگان خود، ایشان را با نام هایشان و نام پدرانشان می شناسند. و نظر می کنند به سوی آنهائی که بر او گریه می کنند و برایشان طلب آمرزش کرده و از پدرانشان می خواهند که برای آنها استغفار کنند و می گویند:
ای گریه کننده بر من اگر بدانی خدا چه جیزی برای تو مهیا کرده از ثواب ها، هر آینه شادی تو زیادتر از اندوه تو خواهد شد.
آن بزرگوار از حق تعالی درخواست می کند که هر گناه و خطا که گریه کننده بر او کرده است بیامرزد. (8)

ارزش قطره اشک برای امام حسین علیه السلام

قطره ای از آن اگر در جنهم بیفتد آتش و حرارت آن را خاموش می کند.
ملائکه خود آن اشکها را گرفته و در شیشه ای ضبط می کنند. (9)
برای هر عملی ثواب محدودی است جز ثواب آن اشک که اجر آن محدودیتی و یا اتمامی ندارد.

چشم گریان در عزای امام حسین علیه السّلام و ارزش آن

اگر اشک بر امام حسین علیه السّلام دارای این همه اعتبارست یقینا چشمی که در عزای او گریان باشد نیز خواص و ویژگی های مربوط به خود را دارد.

خواص چشم گریان در عزای امام حسین علیه السلام

آن چشم در نزد خداوند از تمام چشمها محبوب تر است.(10)
همه چشمها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده باشد. (11)
آن چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن. (12)
آن چشم را ملائکه تبرّک میکنند و اشک را خود از آن پاک میکنند.(13)

خواص گریه برای امام حسین علیه السلام

هر کسی که تا به حال خداوند این مرحمت را در حق او نموده باشد و توانسته باشد قطره اشکی در عزای آن حضرت از دیدگان جاری سازد به خوبی آثار و برکات نورانی و حالات معنوی وصف ناشدنی آن را در یافته اما گریه برای آن حضرت خواصی مربوط به خود را دارد که ما اجمالاً بعضی از آن را ذکر می کنیم: صله حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. (14)
مساعدت و یاری حضرت زهرا سلام الله علیها است زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش می گرید. (15)
اداء حق پیامبر صلی الله علیه و آله، خدا و ائمه هدی علیهم السّلام است. (16)
گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء ، ملائکه و عبادالصالحین خداوند است.
اداء مزد رسالت پیامبر است زیرا در قرآن آمده که مزد رسالت پیامبر مودّت ذی القربی (دوستی با خاندان رسول خدا) است. ترک آن جفا به آن حضرت است. (17)
تسلی دهنده دل از جمیع گریه ها و اندوه ها است. (18)

خواص مجالس ذکر مصائب امام حسین علیه السّلام

کسانی که در مجالس ذکر او شرکت می کنند به خوبی حال و هوای آنجا را درک کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار می سازند، اما بر طبق احادیث و روایات متعدد مجالس آن حضرت دارای ویژگی هایی است:
1- هر کس بنشیند در مجالسی که در آن به امر ائمه علیهم السّلام پرداخته شده و ذکر مصائب آنان است دل او نمی میرد در آن روزی که دلها می میرند. (19)
2- اینگونه مجالس محبوب خدا ، رسول او و ائمه علیهم السلام می باشد.(20)
3- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است.(21)
4- این مجالس محل نَظَر حضرت امام حسین علیه السّلام است. زیرا آن جناب در عرش است و از آنجا به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریه کنندگان خود نظاره می کنند. (22)
5- ملائکه مقرب خداوند درآن مجلسی حاضر می شوند.
6- مجلس عزای امام حسین علیه السّلام هر جا بر پا شود آنجا قبه و بارگاه اوست .
7- معراج گریه کنندگان است زیرا که محل نزول صلوات و رحمت الهی و غفران ذنوب و ... است.
8- این مجالس از دیگر مجالس اشرف و افضل است.(23)

پی نوشت ها :

1- بحارالانوار ، ج44، ص289 و کامل الزیارات باب32، ص101
2- بحارالانوار /278/44/ امالی صدوق مجلسی 17/ ص68
3- منتهی الآمال ، ج 1، ص 538
4- منتهی الآمال ، ج 1، ص 539
5- منتهی الآمال ، ج 1، ص 540
6- منتهی الآمال ، ج 1، ص 541
7- منتهی الآمال ، ج 1، ص 542
8- منتهی الآمال ، ج 1، ص 543
9- منتخب طریحی/140/2
10- بحارالانوار /207/45، کامل الزیات باب26 ص81
11- بحارالانوار /293/44، عوالم /534/17
12- بحارالانوار /290/44، کامل الزیارات باب 32 ص102
13- بحارالانوار /305/44، تفسیر امام حسن عسگری (علیه السّلام) ص369
14- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
15- بحارالانوار /209/208/45، کامل الزیارات باب ص82
16- بحارالانوار /207/45، کامل الزیارات باب 26 ص81
17- بحارالانوار ، ج 45، ص 205 وکامل الزیارات ، باب 26، ص 79
18- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص 257
19- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق مجلسی 17 ص68
20- بحارالانوار /282/42، قرب الاسناد ص) 18
21- بحارالانوار /278/44، امالی صدوق ، مجلس 17، ص 68
22- بحارالانوار /292/44، کامل الزیارات باب 32ص103
23- ترجمه خصائص الحسینیه ، ص
256


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:49 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

*چکیده

سنّت عزاداری امام حسین علیه السلام از سنّت های مهم و مؤثر شیعی است که در طول تاریخ دچار تحوّلاتی گردیده است. برای دست یابی به شیوه های اصیل و دور از خرافات و تحریفات این سنّت مهم، تأسّی به امامان معصوم شیعه علیهم السلام یکی از بهترین راه ها به شمار می آید. در این مقاله، تلاش شده است در حدّ مقدور، شیوه برگزاری سنّت عزاداری بر امام حسین علیه السلام توسط امامان شیعه علیهم السلام و اهدافی که آن بزرگواران از این کار دنبال می کردند، ترسیم گردد.

*مقدّمه

بی تردید، یکی از سنّت های مهم شیعی، عزاداری برای شهادت امام حسین علیه السلام ، امام سوم شیعیان، است که در عاشورای 61 ه با وضعیتی دلخراش و بی سابقه همراه با عده ای از خویشان و اصحابش در کربلا به شهادت رسید.
قیام امام حسین علیه السلام چنان تأثیری در استمرار حرکت شیعه داشته که در این باره گفته شده است: « اِنَّ الاسلامَ عَلویٌ، و التّشیّعُ حسینی»؛(1) اسلام، علوی است و تشیّع، حسینی.

*امام سجّاد علیه السلام در سوگ پدر

سوگواری و بزرگداشت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش از همان آغاز و توسط فرزندش علی بن حسین علیه السلام ملقّب به «امام سجّاد» علیه السلام و خواهر گرامی اش حضرت زینب علیهاالسلام و دیگر همراهان آن حضرت، که شاهد ماجرا بودند، برپا شده است.
امام سجّاد علیه السلام با توجه به حاکمیت مطلق و قساوت امویان، که اوج بی رحمی خود را در حادثه کربلا نشان داده بودند، دوران امامت خود را در انزوای سیاسی به سر برد و از مناقشات سیاسی کناره گیری کرد. ایشان در جریان رویارویی عبداللّه بن زبیر با حکومت اموی دخالت نکرد و حتی در قیام مردم مدینه در واقعه «حرّه» بر ضد حکومت یزید، بی طرفی اختیار کرد و به تقاضای مروان بن حکم، عامل مدینه، پناهندگی همسر و خانواده اش را پذیرفت و آن ها را به همراه خانواده خود به «ینبع» (چشمه سرای نزدیک مدینه، سمت راست کوه رضوی) برد. این در حالی بود که مروان ابتدا این خواهش را از عبداللّه بن عمر کرد، ولی او نپذیرفت.(2)
علاوه بر فراهم نبودن شرایط برای قیام امام سجّاد علیه السلام علت مهم دیگر، عظمت واقعه کربلا و رسالت بزرگی بود که این امام برای رساندن پیام عاشورا و جلوگیری از به فراموشی سپردن آن بر دوش خود احساس می کرد. وی بهترین راه مبارزه با حکومت اموی را زنده نگه داشتن حادثه عاشورا و افشای جنایات امویان در این واقعه می دانست.
امام سجّاد علیه السلام از هر فرصتی برای زنده نگه داشتن خاطره عاشورا و یاد امام حسین علیه السلام و یارانش استفاده می کرد. نقل شده است که ایشان هنگام نوشیدن آب به شدت می گریست و وقتی با پرسش اطرافیان در این باره روبه رو می شد، پاسخ می داد: «چگونه گریه نکنم، در حالی که آبی را که پرندگان و جانوران وحشی از آن آزادانه استفاده می کردند، بر پدرم منع نمودند؟»(3)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که علی بن حسین علیه السلام پس از شهادت امام حسین علیه السلام تا آخرین لحظات زندگی بر مصیبت پدرش گریه می کرد و هر گاه می خواست دست به سوی طعام ببرد و یا آب بنوشد گریه می کرد، تا جایی که یکی از غلامانش به او گفت: یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ، چقدر گریه می کنید؟! می ترسم خود را هلاک کنید! حضرت در جواب فرمود: «همانا اندوه و غصّه ام را به خدا شکوه می کنم و می دانم از خدا آنچه را که شما نمی دانید.»(4)
در پاسخ یکی دیگر از کسانی که به گریه های شدید ایشان معترض بود، فرمود: «وای بر تو! یعقوب پیامبر دوازده فرزند داشت که خدا یکی را از چشم پدر دور کرد. یعقوب در فراق یوسف به قدری گریه کرد که دو چشمش نابینا و سفید شد و کمرش از غصّه یوسف خمیده گشت، در حالی که فرزندش زنده و سالم بود. ولی من با دو چشمم دیدم که پدر و برادر و عموهایم و هفده تن از اهل بیت در کنارم کشته شدند، چگونه می توانم گریه نکنم؟»(5)
در برخی از روایات نقل شده است که پس از خواب عجیب و عبرت انگیزی که همسر یزید دید و برای شوهرش نقل کرد، یزید اسرای اهل بیت علیهم السلام را خواست و برای دل جویی و جلب رضایت آنان، آمادگی خود را برای برآوردن خواسته ای از آنان اعلام کرد. اهل بیت امام حسین علیه السلام گفتند: ما بیش از هر چیز دوست داریم بر حسین علیه السلام گریه و زاری کنیم. سپس یزید مقدّمات عزاداری را برای آن ها فراهم کرد و اسرای اهل بیت هفت روز بر آن حضرت ندبه و زاری کردند.(6)
نویسنده کتاب سیاهپوشی در سوگ ائمّه نور علیهم السلام ، در این باره چنین آورده است: هند، همسر یزید، می گوید: در عالم خواب دیدم دری از آسمان باز شده است و فرشتگان گروه گروه به سوی سر حسین علیه السلام فرود می آیند و می گویند: السلام علیک یا ابا عبداللّه، السلام علیک یابن رسول اللّه. در ادامه، او در عالم رؤیا شاهد بوسیدن سر امام حسین علیه السلام توسط پیامبر صلی الله علیه و آله و مناظر دیگری بود. هند می گوید: ناراحت و نگران از خواب بیدار شدم و ناگهان چشمم به نوری افتاد که از سر بریده امام حسین علیه السلام متصاعد بود. با مشاهده این صحنه، به جست وجوی یزید برخاستم و او را در اتاقی تاریک یافتم که محزون و غمگین می گفت: مرا چه به کار حسین؟ خواب خویش را برای او نقل کردم و او سرش را به زیر افکنده بود.
نویسنده با ذکر این رؤیا، یزید را پشیمان و نادم از جنایت خویش در کربلا دانسته است و این موضوع را عامل برخورد ملایم وی با اهل بیت علیهم السلام می داند،(7) در حالی که باید توجه داشت ترس یزید از خشم عمومی مردم و قیام بر ضد حکومت را باید عامل اصلی مدارا با اسرای اهل بیت علیهم السلام و سعی در جلب رضایت آنان دانست. کافی است مروری بر واقعه «حَرّه» و جنایات لشکریان یزید در مدینه، که دو سال پس از واقعه کربلا روی داد، داشته باشیم تا نادم و پشیمان بودن یزید از جنایاتش در کربلا را داستانی نادرست بدانیم.
دکتر شهیدی در این باره می نویسد: «مسلم بن عقبه، فرمانده سپاه اعزامی یزید به مدینه، سه روز شهر را به اختیار سپاهیان خونخوار شام نهاد تا هرچه خواهند بکنند و چه مردان دیندار و پارسا و شب زنده دار که کشته شد و چه حرمت ها که در هم شکست و چه زنان و دختران که از تجاوز این مردم وحشی نرستند! خدا می داند از این فاجعه تنها یک حقیقت را می توان دریافت و آن اینکه در این لشکرکشی، امیر و مأمور هیچ یک از فقه اسلام آگاهی نداشتند، و اگر داشتند بدان بی اعتنا بودند.»(8)
یکی از شیوه های امامان شیعه در برگزاری عزاداری بر امام حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن یاد و خاطره قیام عاشورا استفاده از خطیبان و شاعران و افراد خوش صدا بود. به این افراد «مُنْشِدْ» می گفتند که معادل «مدّاح» امروزی بود. البته مسلّم است این افراد، که در محضر امامان معصوم به شعرخوانی و مرثیه سرایی می پرداختند، از هرگونه گزافه گویی و غلو و سخن نادرست به دور بودند و اساسا حادثه کربلا آن قدر دلخراش و حزن انگیز است که برای تحریک احساسات، نیازی به قصه پردازی و بیان مطالب نادرست، که متأسفانه کار برخی از مدّاحان شده، نیست.
هنگام بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه، کاروان آن ها در نزدیکی شهر اقامت کوتاهی کرد. چند تن از اهالی مدینه با کاروان اسرا برخورد کردند. یکی از آنان بشیر بن جذلَمْ بود. امام سجّاد علیه السلام او را شناخت و به او فرمود: ای بشیر، پدرت شاعر بود، تو هم از شاعری بهره ای داری؟ بشیر گفت: بلی، من خود نیز شاعرم. حضرت فرمود: ابیاتی بگو و جلوتر از ما به مدینه برو و خبر ورود ما و مصیبت قتل سیدالشهداء علیه السلام را به مردم اعلام کن. بشیر این ابیات را ساخت و با گریه و صدای رسا بر مردم مدینه فراخواند:
یا اهلَ یثرب لا مُقامَ لکم بِها
قُتِلَ الحسینُ و ادمعی مِدرارٌ
الجسمُ منه بکربلاءِ مفّرجٌ
والرأسُ منه علیَ القناةِ یُدارُ.
یعنی: ای اهل مدینه، دیگر در مدینه اقامت نکنید که حسین علیه السلام شهید شد و به این سبب، سیلاب اشک از چشم من روان است. بدن شریفش در کربلا و در میان خاک و خون افتاده و سر مقدّسش را بر سر نیزه ها در شهرها می گردانند.
بنا به قول ابی مخْنَفْ، زنی در مدینه باقی نماند، جز آنکه از خانه بیرون رفت و مردمان سیاه پوشیدند و فریاد گریه و ناله سر دادند.(9)

*امام جعفر صادق علیه السلام و عزاداری امام حسین علیه السلام

شیعه امامیه بسیاری از احادیث و روایات خود، به ویژه در مسائل فقهی، را از امام ششم، جعفر بن محمّد صادق علیه السلام ، گرفته و بسیاری از سنّت ها و آداب و رسوم شیعه منسوب به ایشان است، تا آنجا که مذهب شیعه امامیه را «مذهب جعفری» می نامند. این مسئله مرهون شرایطی بود: سلسله بنی امیّه در سراشیبی سقوط قرار داشتند و خاندان عبّاسی هم هنوز قدرت تثبیت شده ای نداشتند.
امامت امام صادق علیه السلام از سال 114 تا 148 ق طول کشید که دوران نسبتا طولانی 34 ساله را شامل می شد. از این مدت، 18 سال در اواخر دوران اموی سپری شد و 16 سال در اوایل دوران خلافت عبّاسی گذشت. امام صادق علیه السلام با استفاده از این شرایط، نسبت به بسط و گسترش فرهنگ اسلامی و شیعی تلاش وافری نمود و به تدوین و تعمیق فقه و مبانی و سنن شیعی همّت گمارد و شاگردان زیادی در این جهت پرورش داد. روایات زیادی از بزرگداشت واقعه کربلا و شهادت حسین بن علی علیه السلام و یارانش توسط این امام نقل شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود:
از عبداللّه بن سنان روایت شده است که در روز عاشورا بر امام جعفر صادق علیه السلام وارد شدم، در حالی که جمع زیادی اطراف ایشان را فرا گرفته بودند و ایشان چهره ای اندوهناک و غمگین و اشکبار داشت. عرض کردم: یابن رسول اللّه، از چه می گریید؟ خداوند دیده شما را نگریاند. فرمود: آیا تو در بی خبری به سر می بری؟ مگر نمی دانی در چنین روزی حسین علیه السلام به شهادت رسید؟ گریه به او امان نداد تا سخن بیشتری بگوید و همه مردم به گریه افتادند.(10)
چنانچه این روایت را درست بدانیم، به اوج خفقان عصر اموی و شدت برخورد آنان با سنّت های شیعی و به ویژه عزاداری امام حسین علیه السلام پی می بریم که حتی یاران نزدیک امامان شیعه را نیز در بی خبری نگه می داشت که البته جای تأمّل دارد.
زید الشحّام نقل می کند که روزی نزد امام صادق علیه السلام بودیم. جعفر بن عثمان وارد شد و نزدیک امام نشست. امام به او فرمود: شنیده ام که تو درباره حسین علیه السلام شعر می گویی. جعفر گفت: آری. با درخواست امام، جعفر اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند و امام و جمع حاضر گریه کردند. اشک بر چهره امام جاری گشت و فرمود: ای جعفر، فرشتگان مقرّب الهی سخن تو را شنیدند و گریه کردند، همچنان که ما گریه کردیم. سپس فرمود: «کسی که برای حسین علیه السلام شعر بگوید، خود گریه کند و دیگران را بگریاند، خدا بهشت را بر او واجب می کند و گناهانش را می آمرزد.»(11)
محمّد بن سهل می گوید: در ایام تشریق(12) به همراه کمّیت شاعر، خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدیم. کمّیت به امام عرض کرد: اجازه می فرمایید: شعر بخوانم؟ حضرت فرمود: بخوان که این ایّام روزهای بزرگی هستند. پس حضرت خانواده خود را گفت که نزدیک آیند و به اشعار کمّیت گوش دهند. کمّیت اشعاری در رثای امام حسین علیه السلام خواند. امام در حق کمیّت دعا کرد و برای او آمرزش طلبید.(13)
شیخ فخرالدین طریحی در کتاب منتخب روایت کرده است: چون هلال عاشورا پدیدار می شد، حضرت صادق علیه السلام اندوهناک می گردید و بر جدّ بزرگوارش سیدالشهداء علیه السلام می گریست و مردم از هر جانب به خدمت ایشان می آمدند و با او نوحه و ناله می نمودند و بر آن حضرت تعزیت می دادند و چون از گریه فارغ می گشتند، حضرت می فرمود: «ای مردم، بدانید که حسین علیه السلام نزد پروردگار خود زنده و مرزوق است و پیوسته به عزاداران خود نگاه می کند و بر نام های ایشان و پدرانشان و جایگاهی که در بهشت برای آن ها مهیّاست از همه داناتر است.»(14)
همچنین امام صادق علیه السلام از امام حسین علیه السلام نقل می کند: «اگر زائر و عزادار من بداند که خداوند چه اجری به وی عطا خواهد فرمود، هر آینه شادی او از اندوهش بیشتر خواهد بود و زائر امام حسین علیه السلام با اهل خود برنمی گردد مگر مسرور، و عزادار من از جای برنخیزد، مگر آنکه جمیع گناهانش آمرزیده می گردد و مانند روزی می شود که از مادر متولّد شده است.»(15)
تأکید امام صادق علیه السلام به زنده و گواه بودن امام حسین علیه السلام ، اشاره به آیاتی از قرآن کریم است که ویژگی های شهید را بیان می کند.(16) این مسئله بیانگر آن است که امام صادق علیه السلام تلاش می کردند فضای مسمومی را که بنی امیّه برای امامان شیعه از جمله امام حسین علیه السلام در جامعه ایجاد کرده بودند و آن ها را افرادی طاغی و یاغی نسبت به حاکم اسلامی و امیرالمؤمنین می دانستند، با برپایی مجالس عزاداری و بیان حقایقی پیرامون شخصیت و قیام امام حسین علیه السلام پاک کنند و مسلمانان را به حقایق آگاه سازند و در این باره، به قرآن، که مورد وثوق و اجماع مسلمانان است، متوسّل می شدند.
عزاداری امام حسین (علیه السلام) در محضر امام رضا (علیه السلام)
در منابع، اشاراتی به چگونگی برپایی مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام توسط امامان دیگر شیعه از جمله امام موسی کاظم و امام رضا علیهماالسلام نیز شده است. در مورد امام موسی بن جعفر علیه السلام از قول فرزند بزرگوارش نقل شده است: «همین که محرّم فرامی رسید، دیگر کسی خنده ای بر لب آن حضرت نمی دید و همواره اندوهگین بود تا دهه عاشورا بگذرد و چون روز دهم فرامی رسید، این روز، روز نهایت غم و مصیبت بود و می فرمود: این است آن روزی که جدّم حسین علیه السلام در چنین روزی کشته شد.»(17)
ریّان بن شبیب نقل می کند که روز اول محرّم بر ابی الحسن الرضا علیه السلام وارد شدم. حضرت به من فرمود: «ای پسر شبیب، اگر بر حسین علیه السلام بگریی چندان که اشک بر گونه هایت جاری شود، خدای تعالی هر گناهی که کرده ای بیامرزد» سپس فرمود: «اگر می خواهی در درجات بهشت با ما باشی، برای اندوه ما اندوهناک باش و در خوشحالی ما شادمان.»(18)
دِعْبِل خُزاعی، شاعر معروف اهل بیت علیهم السلام ، روایت کرده است: در ایّام عاشورا خدمت علی بن موسی علیه السلام رسیدیم. دیدیم آن حضرت با اصحاب خود ملول و محزون نشسته اند. چون مرا دید، فرمود: «مرحبا به تو ای دعبل! مرحبا به یاری کننده ما به دست و زبان خود!» پس مرا طلبید و نزد خود نشاند و فرمود: «ای دعبل، دوست دارم که شعری برای من بخوانی که این ایّام، ایام حزن ما اهل بیت و ایام سرور اعدای ما، بخصوص بنی امیّه، بوده است. ای دعبل، کسی که بگرید و بگریاند بر مصیبت ما و آنچه که دشمنان بر ما وارد کرده اند، حق تعالی او را در زمره ما محشور گرداند. ای دعبل، کسی که در مصیبت جدّم امام حسین علیه السلام بگرید، البته خداوند گناهان او را بیامرزد» و بعد برخاست و پرده در میان ما و اهل حرم زد و ایشان را بین پرده نشانید تا در مصیبت جدّ خود بگریند. سپس به من فرمود: «ای دعبل، مرثیه بخوان برای حسین علیه السلام که تو تا زنده ای ناصر و مادح ما هستی. با این کار، به ما یاری کن و در این باره کوتاهی مکن.»
دعبل می گوید: اشک از چشمان من جاری شد و شروع به شعرخوانی در رثای امام حسین علیه السلام کردم.(19)
شیخ صدوق روایت کرده است که امام رضا علیه السلام می فرمود: «محرّم ماهی بود که مردم در زمان جاهلیت قتال و جدال را در آن حرام می دانستند. اما این امّت جفاکار حرمت این ماه را نگه نداشتند و خون ما را حلال و احترام ما را ضایع و اهل بیت ما را اسیر کردند. خیمه های اهل بیت را سوزاندند و اموال آنان را به غارت بردند و هیچ حرمتی از برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله در حق ما لحاظ نکردند. روز قتل امام حسین علیه السلام چشم های ما را مجروح و اشک ما را جاری و عزیز ما را ذلیل گردانیدند. پس بر مثلِ حسین علیه السلام باید گریه کنندگان بگریند؛ زیرا که گریستن بر او گناهان بزرگ را محو می کند.»(20)

*نتیجه 

در پایان، لازم است به چند نکته در مورد اهداف و چگونگی عزاداری امام حسین علیه السلام از سوی امامان شیعه علیهم السلام اشاره شود: اول اینکه امامان شیعه با برپایی عزاداری امام حسین علیه السلام تلاش می کردند حقّانیت امام حسین علیه السلام و باطل بودن ادعاهای یزید و امویان را ثابت کنند، و این نشان دهنده آن است که جوّ عمومی جامعه اسلامی چنان مسموم بود که حتی برخی از اصحاب و یاران امامان شیعه از این موضوع غافل بودند؛(21) چنان که در بسیاری از روایات و دعاهایی که از امامان شیعه بر جای مانده اند به طور مرتّب تکرار می شود که امام حسین علیه السلام برای خدا و برپا کردن احکام اسلامی همچون نماز و امر به معروف و نهی از منکر قیام کرد.(22)
دوم اینکه امامان شیعه علیهم السلام با برپایی عزای امام حسین علیه السلام و منسوب کردن خویش به ایشان، سعی در اثبات حقّانیت خود و ستمگری و بطلان دشمنان و حکومت زمان خود داشتند و برپاداری عزای امام حسین علیه السلام را بهترین و مؤثرترین شیوه مبارزه در زمان خویش می دانستند. امام رضا علیه السلام وقتی مصیبت های امام حسین علیه السلام و یارانش را بیان می کرد، به جای ایشان، کلمه ما را به کار می برد: «این امّت جفاکار، خون ما را حلال و احترام ما را ضایع و اهل بیت ما را اسیر کردند و خیمه های حرم ما را سوختند و اموال ما را به غارت بردند و هیچ حرمتی از برای رسول اللّه صلی الله علیه و آله در حق ما لحاظ نکردند.»(23) در روایت معروف «سلسلة الذهب» نیز امام رضا علیه السلام شرط وارد شدن به قلعه توحید و ایمن ماندن از عذاب را پذیرفتن امامت خویش بیان می کنند.(24)
در این زمینه، امامان شیعه علیهم السلام به آیات قرآن، که مورد وثوق همه فرقه های اسلامی است، متمسّک می شدند؛ چنان که آیاتی از قرآن که در رابطه با حقوق اهل بیت پیامبر علیهم السلام بر امّت اسلامی هستند،(25) در روایت اخیر مورد توجه قرار گرفته اند و یا در روایتی دیگر به آیاتی از قرآن که خصوصیات شهید راه خدا را بیان می کند، اشاره شده است.(26)
در مورد کیفیت و مدت برگزاری مراسم عزاداری در حضور امامان شیعه علیهم السلام نیز از روایات و شواهد تاریخی چنین برمی آید که بر خلاف ادعای پنهانی بودن این مراسم در زمان ایشان، امامان شیعه علیهم السلام برای رسیدن به اهداف مقدّس خویش، سعی می کردند این مراسم را به صورت دسته جمعی، حتی اگر شده با حضور خانواده خویش، علنی و در ملأ عام و در هر فرصت ممکن برپا دارند.
ابن قولویه از ابن هارون مکفوف(27) روایت کرده است: خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسیدم، به من فرمود: در مصیبت حسین علیه السلام شعری بخوان. ابوهارون به شیوه رسمی و به قول معروف «کتابی» اشعار خود را خواند. حضرت به او فرمود: به همان نحوی که نزد قبر آن حضرت می خوانی، مرثیه سرایی کن؛ یعنی همراه با حزن و اندوه و سوز و گداز. او می گوید: پس من این بیت را خواندم:
اَمِر علی حدثِ الحسینِ فقُل لاِعظُمهِ الزکیّه.
یعنی بر مزار حسین گذر کن و به استخوان های پاکش بگو.
و چون حضرت گریست، من ساکت شدم. فرمود: بخوان. من چند بیت دیگر خواندم، بعد فرمود: باز هم بخوان. من این بیت را خواندم:
یا مریم قومی فانّه بی مولاکِ و علی الحسینِ فاسعدیِ ببکاکِ.
پس حضرت گریست و اهل حرم به ناله و شیون آمدند و چون ساکت شد، فرمود: «ای اباهارون، هر که شعری در مصیبت حسین علیه السلام بسراید، پس بگریاند ده نفر را، بر او بهشت واجب است» و سپس نفرات را کم کرد تا به یک نفر رسید و فرمود: «هر که بخواند شعری در مصیبت حسین علیه السلام و یک نفر را بگریاند، بهشت بر او واجب است.»(28)
از این روایت برمی آید که امامان شیعه علیهم السلام عزاداری با سوز و گداز و همراه با گریه و زاری را تشویق و تبلیغ می کردند و برای آن ثواب زیادی قایل بودند. همچنین سعی می کردند اقوام و بستگان خود را نیز در این گونه مراسم شرکت دهند.
امام صادق علیه السلام با لحنی تشویق گونه خطاب به فضیل بن یسار می فرماید: «آیا مجلس تشکیل می دهید و با هم درباره ما سخن می گویید؟» فضیل می گوید: آری. امام می فرماید: «من این مجالس را دوست دارم. پس هدف ما را زنده نگه دارید. خدا رحمت کند کسی را که هدف و امر ما را احیا کند. ای فضیل، کسی که ما را به یاد آورد و یا نزدش از ما یاد شود و از دیدگانش به اندازه بال مگسی اشک بیرون آید، خداوند گناهانش را بیامرزد.»(29)
نکته قابل توجه در مورد روایت اخیر، این است که برخی بخشیدن گناه در اثر عزاداری و گریستن بر امام حسین علیه السلام را بهانه ای برای مرتکب شدن گناهان و محرّمات الهی و ترک واجباتی همچون نماز قرار داده اند، و حال آنکه حضرت امام حسین علیه السلام برای ترک حرام الهی (بیعت با حاکم ظالم و فاسد) و انجام واجبات شرعی (امر به معروف و نهی از منکر) قیام کرد و در این راه به شهادت رسید. خواندن نماز ظهر عاشورا در شرایط بسیار دشوار و فرصت گرفتن از دشمن در شب آخر برای خواندن قرآن و نماز، حکایت از عشق امام حسین علیه السلام به نماز و قرآن دارد. بنابراین، شاید بتوان سیره امامان شیعه علیهم السلام و نقل برخی از این گونه روایات را این گونه تفسیر کرد که عزاداری امام حسین علیه السلام باید عامل دمیدن روح امید در آحاد جامعه اسلامی، حتی گناه کاران باشد. گریه بر امام حسین علیه السلام می تواند به گناه کاران این امید را ببخشد که در آن ها تحوّل ایجاد شود و بین آن ها و گناه فاصله ایجاد کند و آن ها را آماده انجام واجبات الهی تا حدّ شهادت در راه خدا گرداند. بنابراین، عزاداری بر امام حسین علیه السلام گناهان گذشته را می آمرزد، نه گناهان آینده را.
در کتاب وسائل الشیعه از قول امام صادق علیه السلام آمده است: «در ماجرای کربلا، زنان فاطمی در عزای حسین بن علی علیه السلام گریبان چاک نمودند و صورت ها خراشیدند و باید در مثل چنین مصیبتی، گریبان ها چاک زد.»(30)
کتاب عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، این روایت را منطبق بر فرموده حضرت صاحب الامر(عج) در زیارت «ناحیه مقدّسه» می داند. در این زیارت، از قول امام زمان علیه السلام آمده است: «چون زنان اهل بیت در روز عاشورا، اسب تو را بدان حالت دیدند، از پس پرده ها بیرون آمدند، گیسوان خود را پریشان کردند و سیلی بر صورت می نواختند.»(31)
اما چه بسا نشر این گونه روایات عامل رفتارهایی خارج از ضوابط اسلامی در دوران حکومت آل بویه گردید. بنا به نوشته مورّخانی همچون ابن کثیر و ابن خلدون، در زمان معزّالدوله دیلمی، روز عاشورا زنان با موی پریشان و چهره سیاه کرده از خانه هایشان خارج می شدند و بر سر و صورت می کوفتند و جامعه بر تن می دریدند و در عزای امام حسین علیه السلام می گریستند.(32)
روشن است که عزاداری امام حسین علیه السلام از امور مستحب است، و غیرمنطقی و غیرعقلانی و طبیعتا غیرشرعی است که پیشوایان شیعه علیهم السلام عمل مستحبی را انجام دهند که مقدّمات آن حرام شرعی باشد. از ساحت مقدّس امامان شیعه علیهم السلام و علمای راستین تشیّع، تأیید چنین اعمالی به دور است. بنابراین، باید در صحّت این گونه روایات و ادعیه، که با اصول اسلامی و سیره معصومان علیهم السلام مغایرت دارد، تردید جدّی نمود.

پی نوشت ها :

1. محمدحسین مظفّر، تاریخ شیعه، ترجمه محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368، ص 69.
2. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1362، ج 7، ص 3103. در واقعه حرّه، که در سال 62 ق روی داد (برخی سال 63 و بعضی سال 64 نوشته اند)، عبداللّه بن حنظله با پشتیبانی مردم مدینه علیه حکومت یزید قیام کرد و پس از پیروزی بر امویان به سرکردگی مروان بن حکم، عامل یزید در مدینه، حکومت را به دست گرفت.
3. ابی الفداء (اسماعیل) ابن کثیر الدمشق، البدایة و النهایة، بیروت، مکتبه المعارف، 1977 م، ج 9، ص 107.
4. این عبارت ترجمه آیه ای از قرآن است: «قال اِنّما اَشکو بَثّی و حَزنی الی اللّه و اَعلمُ مِنَ اللّه مَا لاتَعلمون.» (یوسف: 86) ر. ک: محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق)، امالی، ترجمه محمدباقر کمره ای، تهران، کتابخانه اسلامی، 1362 ش، مجلس 29، ص 141.
5. جعفر بن محمّد بن قولویه، کامل الزیارات، نجف، مطبعة المرتضویه، 1356 ق، باب 32، ص 115.
6. لوط بن یحیی بن سعید العامدی ازدی کوفی، نصوص من تاریخ ابی محنف، بیروت، دارالحجّة البیضاء، 1419 ق / 1999 م، ج 1، ص 500 / همچنین ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403 ق (1983 م)، ج 45، ص 196 / فخرالدین طریحی، المنتخب، قم، منشورات الرضی، 1362 ش، ج 2، ص 482.
7. علی ابوالحسنی (منذر)، سیاهپوشی در سوگ ائمّه نور علیهم السلام ، قم، الهادی، 1357، ص 126.
8. جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1380، ص 190. برای اطلاع بیشتر درباره واقعه حرّه ر. ک: طبری، پیشین، ج 7، ص 3116 به بعد / عزالدین ابی الحسن ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1402 ق / 1982 م، ج 5، ص 2301 به بعد.
9. ازدی کوفی، نصوص من تاریخ ابی مخنف، ج 1، ص 503 به بعد.
10. شیخ صدوق، امالی، مجلس 27.
11. سید شرف الدین، فلسفه شهادت و عزاداری حسین بن علی علیه السلام ، ترجمه علی صحّت، تهران، مرتضوی، 351، ص 68.
12. روزهای دهم، یازدهم و دوازدهم ذی حجّه را که حجّاج در سرزمین «منی» بیتوته می کنند و حالت اعتکاف دارند، «ایّام تشریق» می گویند.
13. ابن قولویه، پیشین، باب 32، ص 112.
14. فخرالدین طریحی، پیشین، ج 2، ص 483.
15. همان.
16. برای مثال، آیه «ولا تحسبنَّ الذین قُتلوا فی سبیلِ اللّهِ امواتا بَل احیاء عندَ ربِّهم یُرزقون.» (بقره: 155)
17. شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27.
18. همان.
19. ابن قولویه، پیشین، باب 32، ص 112.
20. شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27، ص 129 و 130.
21. امام صادق علیه السلام در پاسخ عبداللّه بن سنان، یکی از اصحابش، که علت اندوهگین و عزادار بودن حضرت و اطرافیانش در عاشورا را پرسیده بود، فرمود: «آیا تو در بی خبری به سر می بری؟ مگر نمی دانی در چنین روزی حسین علیه السلام به شهادت رسید.» (ر. ک: علی ربّانی خلخالی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت شیعه، قم، مکتب الحسینی، 1400 ق، ص 30.)
22. برای مثال، دعای زیارت «امین اللّه»، که منسوب به امام سجّاد علیه السلام ، و زیارت عاشورا، که به امام باقر علیه السلام منسوب است.
23. شیخ صدوق، پیشین، مجلس 27، ص 128.
24. «کلمة لااله الااللّه حصنی فَمن دَخلَ حصنی اَمِن مِن عذابی بشرطها و شروطها و اَنا مِن شروطها.» (ابی جعفر محمد بن علی بن الحسن بن موسی بن بابویه (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ترجمه محمد تقی اصفهانی، بی جا، علمیه اسلامی، بی تا، ج 1، ص 374.)
25. «قُل ما اسألکم علیه اجرا الاّ المودةَ فِی القُربی.» (شوری: 23)
26. همان.
27. «مکفوف» به معنای نابیناست و به دلیل نابینا بودن ابوهارون، به او «مکفوف» می گفتند.
28. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، تهران، مقدّس، 1379، ص 707 به بعد.
29. سید شرف الدین، پیشین، ص 7.
30. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، باب 31، ص 66.
31. علی ربّانی خلخالی، پیشین، ص 66.
32. ابن کثیر، پیشین، ج 11، ص 259 / عبدالرحمن بن محمّد ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، المسمّی بکتاب العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی ایّام العرب و العجم البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر، بیروت، مؤسسة جمال للطباعة و النشر، بی تا، ج 3، ص 425.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:45 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

پیامبرانی که دست به دامن امام حسین(ع) شدند
در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
پیامبر اکرم‌(ص) که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، فرمودند: «حسین‌ جانم‌! تو جان‌ عالم‌ هستی‌». آری‌، حسین(ع) فرزند علی‌ و فاطمه‌، عصارة هستی‌ و جان‌ عالم‌ آفرینش‌ می‌باشد و پروردگار منان‌ با آفریدن‌ او که‌ تمام‌ مظاهر و آثار شگفتی‌ها و شایستگی‌ها و بایستگی‌های‌ عالی‌ و متعالی‌ انسان‌ کامل‌ است، همة ارزش‌ها و برجستگی‌ها را است‌ متجلی‌ ساخت‌.

توبة‌ حضرت آدم(ع) ابوالبشر

«فتلقّی‌ آدم‌ من‌ ربّه‌ کلماتٍ‌ فتاب‌ علیه‌». آدم‌ وقتی‌ با وسوسة‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبة‌ الهی‌ نزول‌ کرد، خداوند متعال‌ کلمات‌ و اسمای‌ خمسة معصومین‌ را به‌ وی‌ القا کرد و این‌ کلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ خداوند متعال‌ به‌ برکت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان،‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.

استغاثة‌ حضرت‌ یوسف‌(ع) بر امام حسین(ع)

در آن‌ هنگام‌ که‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند، در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما که‌ همانا «محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین»‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت ‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت‌.

«مهاتما بده»‌ و امام حسین(ع)

عظمت‌، شخصیت‌، تحمل‌ مصائب‌ و سختی‌های‌ امام حسین(ع) را نه‌ تنها انبیای ‌الهی‌ و فرشتگان‌ آسمان‌ و ادیان‌ مختلف‌ و مکاتب‌ گوناگون‌ بیان‌ نموده‌ و با دیدة تکریم‌ وتعظیم‌ بر آن‌ اشک‌ ریخته‌اند، بلکه‌ «مهاتما بده‌» که‌ از بزرگان ‌است‌ و عدّه‌ای‌ هم‌ او را یکی‌ از پیامبران‌ می‌دانند، بعد از تعبیر و تفسیر فراوان‌ که‌ در مورد عظمت‌ و شوکت‌ حضرت‌ محمد(ص) و حضرت‌ علی‌(ع) و خوابی‌ که‌ دیده‌ و بشارت ‌آمدن‌ وجود مقدس‌ علی‌ و شکافته‌ شدن‌ دیوار کعبه و آمدن‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ را می‌دهد، در بستر مرگ‌ وقتی‌ شاگردش‌ «آنند» را گریان‌ و مضطرب‌ می‌بیند، او را به‌ آمدن‌ خاتم‌ پیامبران‌ ـ که‌ نور خدا و عالم‌ به‌ اسرار هستی ‌و صاحب‌ یک‌ تاج‌ پنج‌ پهلو که‌ مانند خورشید و ماه‌ می‌درخشد و نام‌ الماس‌ بزرگ‌ آن‌ «آلیا» باشد ـ بشارت‌ می‌‌دهد و سپس‌ می‌گوید: آنند! به‌ یاد داشته‌ باش‌ که‌ آن‌ انسان‌های ‌پاک‌ در ابتدا آفریده‌ شده‌اند ولی‌ هنوز به‌ ظاهر شدنشان‌ بسیار مانده ‌است‌.
ستمگران‌ دُردانه‌های‌ (فرزندان‌) وی‌ را بسی‌ زیان‌ و آزار رسانند و برای‌ ریشه‌ کن ‌کردن‌ آنان‌ از چیزی‌ فرو گذار نکنند و دست‌ به‌ هر عمل‌ ضدّ انسانی‌ زنند.
امّا خدا نام‌ و کار و مقصد او و نسل‌ او را تا آخر دنیا باقی‌ خواهد گذاشت‌.
همین ‌طور ادامه‌ می‌دهد و می‌گوید: خوشا به‌ حال‌ آنان‌ که‌ با او و همراهان‌ او همراهی‌ کنند.
اکنون‌ ای‌ آنند! بیش‌ از این‌ نمی‌توانم‌ به‌ تو یاد دهم‌ (و اسرار را برایت‌ ظاهر کنم‌).

استغاثة‌ نوح‌ پیامبر(ع) برای‌ نجات‌ کشتی‌

در ژوئیة‌ 1951 میلادی‌ گروهی‌ از دانشمندان‌ معدن‌‌شناس‌ روسی‌، هنگام‌ معدن‌یابی‌ و کندن‌ زمین‌ به‌ تخته‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ای‌ برخوردند که‌ بعد از تحقیقات‌ و بررسی‌ کامل‌ باستان‌شناسی‌ فهمیدند که‌ متعلق‌ به‌ بقایای‌ کشتی‌ نوح‌ است‌. در بین‌ این‌ چوب‌های‌ پوسیده‌ به‌ تکه‌ تخته‌ چوب‌ مستطیلی‌ برخوردند که‌ همه‌ را به‌ حیرت‌ انداخت؛ زیرا در اثر گذشت‌ زمان‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ به‌ تمام‌ چوب‌ها راه‌ یافته‌ بود جز این‌ تخته‌چوب‌ که‌ 14 اینچ‌ طول‌ و 10 اینچ‌ عرض‌ داشت‌ و حروفی‌ چند بر آن‌ منقّش‌ بود. دولت ‌روس‌ برای‌ تحقیق‌ و بررسی‌ دربارة این‌ تخته‌ چوب‌ در 27 فوریه‌ (1953 میلادی‌)کمیته‌ای‌ تشکیل‌ داد که‌ اعضای‌ آن‌ باستان‌شناسان‌ و استادان‌ آشنا به‌ زبان‌های‌ عتیق ‌بودند که‌ اسامی‌ این‌ اساتید در صفحة‌ 36 و 37 کتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ ضبط‌ و نگاشته ‌شده ‌است‌.
لذا پس‌ از 8 ماه‌ تحقیق‌ و کاوش‌ اسرار آن‌ تخته‌چوب‌ برای‌ کمیته‌ کشف‌ گردید و معلوم‌ شد که‌ این‌ تخته‌ چوب‌ از کشتی‌ حضرت‌ نوح‌ پیامبر(ع) است‌ که‌ برای‌ تَیمُّن‌ و مددخواهی‌، چیزهایی‌ بر آن‌ نوشته‌ و بر کشتی‌ نصب‌ کرده‌ است‌. در وسط‌ تخته‌ یک‌ تصویر پنجه‌ نمایی‌ وجود داشت‌ که‌ عبارتی‌ چند به‌ زبان‌ سامانی‌ بر آن‌ نگاشته‌ بود (زبان‌ رایج‌ در زمان‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و تا چندی‌ بعد از زمان‌ نوح‌ زبان‌ سامی‌ یا سامانی‌ بود و زبان‌های‌ عبرانی‌، سریانی‌، قیهانی‌، قبطی‌، عربی‌ و غیره‌ از شاخه‌های‌ مختلف‌ همان‌ زبان‌ است‌). ترجمه‌ و شرح‌ آن‌ بدین ‌قرار است‌:
« ای‌ خدای‌ من،‌ ای‌ مددکار من‌
به‌ لطف‌ و مرحمت‌ خود و به‌ طفیل‌ ذوات‌ مقدس: محمد، ایلیا، شُبّر، شُبیر و فاطمه، دست‌ مرا بگیر؛
این‌ پنج‌ وجود مقدس‌ از همه‌ با عظمت‌تر و واجب ‌الاحترام‌ هستند و تمام‌ دنیا برای ‌آنان‌ برپا شده‌ است‌.
پروردگارا به‌ واسطة‌ نامشان‌، مرا مدد فرمای‌!
تو می‌توانی‌ همه‌ را به‌ راه‌ راست‌ هدایت‌ نمایی».
توضیحات‌ بیشتر و تصویر لوح‌ کشتی‌ حضرت‌ نوح‌(ع) و انتشار خبر آن‌ در مجلات ‌و روزنامه‌های‌ دنیا به‌ طور کامل‌ در کتاب‌ «علی‌ و پیامبران»‌ آورده‌ شده‌ است‌.

استمداد حضرت‌ سلیمان‌ پیامبر(ع)

در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
الله‌، احمد، ایلی‌، باهتول‌، حاسن، حاسین‌
یاه‌ احمد! مقذا = ای‌ احمد ! به‌ فریادم‌ رس‌
یاه‌ ایلی‌! الضطاه‌ = یا علی‌! مرا مدد فرمای‌
یاه‌ باهتول‌! اکاشئی‌ = ای‌ بتول‌! نظر مرحمت‌ فرمای‌
یاه‌ حاسن‌! اضو مظع‌ = ای‌ حسن‌! کرم‌ فرمای‌
یاه‌ حاسین‌! بارفو = یا حسین‌! خوشی‌ بخش‌
همین‌ سلیمان‌ اکنون‌ به‌ این‌ پنج‌ بزرگوار استغاثه‌ می‌کند:
«بذات‌ الله‌ کم‌ ایلی‌= و علیة قدر الله‌ است‌«
اعضای‌ کمیته‌ چون‌ بر مضمون‌ نوشتة‌ لوح‌ مقدس‌ اطلاع‌ یافتند هریک‌ با دیدة‌ تعجب‌ به‌ دیگری‌ نگریستند و انگشت‌ حیرت‌ به‌ دندان‌ گزیده‌ و پس‌ از تبادل‌ نظر قرار بر این‌ شد که‌ این‌ لوح‌ در موزة سلطنتی‌ بریتانیا گذاشته‌ شود، ولی‌ بعد آن ‌را در رازخانة‌ کلیسای‌ انگلستان‌ گذارده‌ که‌ فقط‌ « اُسقف‌» از آن‌ اطلاع‌ داشته‌ باشد.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:37 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم :
یَا فَاطِمَةُ کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة .
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏44، ص: 293 .
اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند ؛ صاحب آن چشم خندان است و مژده نعمت‏هاى بهشت به وى داده خواهد شد .

عزادارى وگریه از سنّتهاى آفرینش :

یکى از سنن الهى در انسان که جنبه فطرى و ذاتى هم دارد عکس العمل هاى روحى وروانى او در هنگام مواجهه وبرخورد با پیش آمدهاى شادى آور ویا اندوهگین است . که هنگام شنیدن خبر ویا روبرو شدن با پدیده اى غیر منتظره احساسات درونى تحریک و عکس العمل متناسب از او دیده مى شود.
این حالت در برابر حوادث تلخ به مصائب ورنجها تعبیر مى شود و انسان عکس العمل خود را با اشک وگریه وافسوس ابراز مى دارد .
همان گونه که در برابر حوادث و صحنه هاى خوش وخبرهاى خوشحال کننده ، حالت درونى خود را باشادى وخوشى اظهار مى کند .
مادرى که فرزند ویا یکى از عزیزانش را از دست داده وقطرات اشکش حکایت از رنج درونى وروحى او دارد ، ودر مرگ عزیزش بى تابى مى کند نمونه اى روشن از احساسات فطرى مادرانه است که نه تنها مذمّت وسرزنش نمى شود ؛ بلکه تحسین برانگیز و غرورآفرین نیز مى باشد .
بنابراین ، نوحه سرائى و عزادارى و مرثیه خوانى خواستگاه اصلى آن فطرت و نهاد انسان ها است ، ونفى آن به معناى نفى فطریّات خواهد بود .
هریک از معصومین علیهم السلام ویژگی های خاصی داشته اند که دیگران از آن بی بهره بوده اند . حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز دارای ویژگی های است که در میان معصومان کسی به آن متصف نیست ؛ از جمله این که تمامی پیامبران و اوصیاء بر مصائب آن حضرت اشک ریخته اند ؛ هم قبل از تولد و هم بعد از آن ، و این اشک ها را مایه مباهات و فخر خود دانسته اند .
ما در این جا به چند مورد از گریه های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم . روایت در این باب ، بیش از آن است که بتوان همه آن ها را در این مختصر جمع کرد ، ما از باب مشت نمونه خروار چند روایت از طریق شیعه و چند روایت دیگر از کتاب های معتبر اهل سنت نقل می کنیم .

گریه پیامبر اسلام در روایات شیعه :

روایات فراوانی از طریق شیعه در این باره نقل شده است که ما فقط به چند روایت اشاره می کنیم . مرحوم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف عیون اخبار الرضاء علیه السلام می نویسد :
... فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ حَوْلٍ وُلِدَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) وَ جَاءَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقَالَ یَا أَسْمَاءُ هَلُمِّی ابْنِی فَدَفَعْتُهُ إِلَیْهِ فِی خِرْقَةٍ بَیْضَاءَ فَأَذَّنَ فِی أُذُنِهِ الْیُمْنَى وَ أَقَامَ فِی الْیُسْرَى وَ وَضَعَهُ فِی حَجْرِهِ فَبَکَى فَقَالَتْ أَسْمَاءُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مِمَّ بُکَاؤُکَ قَالَ عَلَى ابْنِی هَذَا قُلْتُ إِنَّهُ وُلِدَ السَّاعَةَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ مِنْ بَعْدِی لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی ثُمَّ قَالَ یَا أَسْمَاءُ لَا تُخْبِرِی فَاطِمَةَ بِهَذَا فَإِنَّهَا قَرِیبَةُ عَهْدٍ بِوِلَادَتِه‏ ...
عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج‏2 ، ص 26 .
اسماء گوید : در سال بعد حسین (علیه السّلام) متولّد شد ، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) به سراغ او آمد و فرمود : اى اسماء فرزندم را بیاور ، اسماء حسین را در حالى که در پارچه‏ سفیدى پیچیده شده بود به دست آن حضرت داد ، و ایشان (صلّى اللَّه علیه و آله) در گوش راست او (علیه السّلام) اذان و در گوش چپش اقامه خواند ، آنگاه او را در آغوش گرفت و گریست ، اسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد ، گریه براى چیست و از چه رو میگریى ؟ حضرت فرمود : بر حال این فرزندم مى‏گریم ، عرض کردم یا رسول اللَّه ! او هم اکنون به دنیا آمده است ! حضرت فرمود : ستمکاران او را پس از من شهید مى‏کنند ، خدا شفاعت مرا نصیب آنان نگرداند ، آنگاه فرمود : اى اسماء این خبر را (که او را مى‏کشند) به فاطمه نرسانید ، زیرا او تازه فارغ گشته است‏ .
مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در کتاب الإرشاد می نویسد :
عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَیْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِیلًا ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَیَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِی أَرَاکَ أَشْعَثَ مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِیَ بِی فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْعِرَاقِ یُقَالُ لَهُ کَرْبَلَاءُ فَرَأَیْتُ فِیهِ مَصْرَعَ الْحُسَیْنِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیْتِی فَلَمْ أَزَلْ أَلْتَقِطُ دِمَاءَهُمْ فِیهَا هِیَ فِی یَدِی وَ بَسَطَهَا فَقَالَ خُذِیهِ وَ احْتَفِظِی بِهِ فَأَخَذْتُهُ فَإِذَا هِیَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِی قَارُورَةٍ وَ شَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ احْتَفَظْتُ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) مُتَوَجِّهاً نَحْوَ أَهْلِ الْعِرَاقِ کُنْتُ أُخْرِجُ تِلْکَ الْقَارُورَةَ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ أَبْکِی لِمُصَابِهَا فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ أَخْرَجْتُهَا فِی أَوَّلِ النَّهَارِ وَ هِیَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَیْهَا آخِرَ النَّهَارِ فَإِذَا هِیَ دَمٌ عَبِیطٌ فَضَجِجْتُ فِی بَیْتِی وَ کَظَمْتُ غَیْظِی مَخَافَةَ أَنْ یَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِینَةِ فَیُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ وَ الْیَوْمِ حَتَّى جَاءَ النَّاعِی یَنْعَاهُ فَحُقِّقَ مَا رَأَیْتُ‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 ، الفصل الثالث فی ذکر بعض خصائصه و مناقبه و فضائله .
از ام سلمه روایت شده که وى گوید : در یکى از شب‏ها حضرت رسول از ما دور شدند و این غیبت مقدارى بطول انجامید ، پس از مدتى‏ آمدند در حالى که غبار آلود و گرفته به نظر میرسیدند ، و دست خود را هم بهم گذاشته بودند ، عرض کردم : یا رسول اللَّه ترا غبار آلود مى‏بینم ، فرمودند : مرا در این شب به عراق بردند و در محلى بنام کربلا فرود آوردند ، و من در آن جا محل شهادت حسین را دیدم که با گروهى از فرزندان و اهل بیتم در آن جا شهید خواهند شد ، و من همواره خون آن ها را جمع می کردم و اینک مقدارى از آن خون ها در دست من موجود است .
در این هنگام پیغمبر خون‏ها را به من دادند و فرمودند : این خون را نگهدارید من خون را از آن جناب گرفتم ؛ در حالى که مانند خاک سرخى بودند ، خون را در میان شیشه‏اى نگهداشتم ، هنگامى که حسین علیه السّلام به طرف عراق حرکت کردند من هر روز آن شیشه را نگاه میکردم و او را مى‏بوئیدم ، و به مصیبت او میگریستم .
روز دهم محرم که فرا رسید اول روز به شیشه نگاه کردم او را به حال اول دیدم و در آخر روز بار دیگر در وى نگاه کردم مشاهده کردم تبدیل بخون غلیظى شده ، ناگهان فریادى کشیدم ، و لیکن از ترس دشمنان او مطلب را مخفى داشتم ، من همواره در انتظار بودم که ناگهان خبر قتل حسین بن علی علیهما السّلام را در مدینه اعلام کردند .
و نیز می‌نویسد :
وَ رَوَى السَّمَّاکُ عَنِ ابْنِ الْمُخَارِقِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) ذَاتَ یَوْمٍ جَالِسٌ وَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) فِی حَجْرِهِ إِذْ هَمَلَتْ عَیْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَرَاکَ تَبْکِی جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ جَاءَنِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَعَزَّانِی بِابْنِیَ الْحُسَیْنِ وَ أَخْبَرَنِی أَنَّ طَائِفَةً مِنْ أُمَّتِی سَتَقْتُلُهُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی‏ .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص130 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه . و إعلام الورى بأعلام الهدى ، ص 219 .
ام سلمه گوید : یکى از روزها حضرت رسول نشسته بودند و حسین علیه السّلام نیز در دامن او بودند ، در این هنگام ناگهان چشمانش پر اشگ شد ، عرض کردم :
یا رسول اللَّه تو را گریان مشاهده می کنم . فرمود : جبرئیل نزد من آمد و مرا نسبت به حسین تسلیت گفت ، و به من اطلاع داد که گروهى از امت من او را خواهند کشت ، خداوند آنان را از شفاعت من محروم می گرداند .
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ، ج‏2 ، ص129 ، فصل فی فضائل الإمام الحسین و مناقبه .

گریه پیامبر اسلام در روایات اهل سنت :

شمس الدین ذهبی که از استوانه‌های علمی اهل سنت به حساب می‌آید در کتاب تاریخ الإسلام می‌نویسد
وقال الإمام أحمد فی مسنده ثنا محمد بن عبید ثنا شرحبیل بن مدرک عن عبد الله بن نجی عن أبیه أنه سار مع علی وکان صاحب مطهرته فلما حاذى نینوى وهو سائر إلى صفین فنادى اصبر أبا عبد الله بشط الفرات قلت وما ذاک قال دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم وعیناه تفیضان فقال قام من عندی جبریل فحدثنی أن الحسین یقتل بشط الفرات وقال هل لک أن أشمک من تربته قلت نعم فقبض قبضة من تراب فأعطانیها فلم أملک عینی أن فاضتا وروى نحوه ابن سعد عن المدائنی عن یحیى بن زکریا عن رجل عن الشعبی أن علیاً قال وهو بشط الفرات صبراً أبا عبد الله وذکر الحدیث
وقال عمارة بن زاذان ثنا ثابت عن أنس قال استأذن ملک القطر على النبی صلى الله علیه وسلم فی یوم أم سلمة فقال یا أم سلمة احفظی علینا الباب لا یدخل علینا أحد فبینا هی على الباب إذ جاء الحسین فاقتحم الباب ودخل فجعل یتوثب على ظهر النبی صلى الله علیه وسلم فجعل النبی صلى الله علیه وسلم یلثمه فقال الملک أتحبه قال نعم قال فإن أمتک ستقتله إن شئت أریتک المکان الذی یقتل فیه قال نعم فجاءه بسهلة أو تراب أحمرقال ثابت فکنا نقول إنها کربلاء
عمارة صالح الحدیث رواه الناس عن شیبان عنه
وقال علی بن الحسین بن واقد حدثنی أبی ثنا أبو غالب عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنی حسیناً فکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم لأم سلمة لا تدعی أحداً یدخل فجاء حسین فبکى فخلته أم سلمة یدخل فدخل حتى جلس فی حجر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال جبریل إن أمتک ستقتله قال یقتلونه وهم مؤمنون قال نعم وأراه تربته رواه الطبرانی
وقال إبراهیم بن طهمان عن عباد بن إسحاق وقال خالد بن مخلد واللفظ له ثنا موسى بن یعقوب الزمعی کلاهما عن هاشم بن هاشم الزهری عن عبد الله بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة أن رسول الله صلى الله علیه وسلم اضطجع ذات یوم فاستیقظ وهو خاثر ثم اضطجع ثم استیقظ وهو خاثر دون المرة الأولى ثم رقد ثم استیقظ وفی یده تربة حمراء وهو یقبلها فقلت ما هذه التربة قال أخبرنی جبریل أن الحسین یقتل بأرض العراق وهذه تربتها
وقال وکیع ثنا عبد الله بن سعید عن أبیه عن عائشة أو أم سلمة شک عبد الله أن النبی صلى الله علیه وسلم قال لها دخل علی البیت ملک لم یدخل علی قبلها فقال لی إن ابنک هذا حسیناً مقتول وإن شئت أریتک من تربة الأرض التی یقتل بها
رواه عبد الرزاق عن عبد الله بن سعید بن أبی هند مثله إلا أنه قال أم سلمة ولم یشک
وإسناده صحیح رواه أحمد والناس
وروی عن شهر بن حوشب وأبی وائل کلاهما عن أم سلمة نحوه
تاریخ الإسلام ذهبی ج5/ص102
احمد بن حنبل در مسندش گفته است که ... همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم ...
... از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد .
ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایتهای عماره روایات خوبی است .
...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد .
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است ...
رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ..... سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند .
حاکم نیشابوری از علمای اهل سنت در کتاب المستدرک علی الصحیحین می نویسد :
( أخبرنا ) أبو عبد الله محمد بن علی الجوهری ببغداد ثنا أبو الأحوص محمد بن الهیثم القاضی ثنا محمد بن مصعب ثنا الأوزاعی عن أبی عمار شداد بن عبد الله عَنْ أُمِّ الْفَضْلِ بِنْتِ الْحَارِثِ أَنَّهَا دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَیْتُ اللَّیْلَةَ حُلْماً مُنْکَراً قَالَ وَ مَا هُوَ قَالَتْ إِنَّهُ شَدِیدٌ قَالَ مَا هُوَ قَالَتْ رَأَیْتُ کَأَنَّ قِطْعَةً مِنْ جَسَدِکَ قُطِعَتْ وَ وُضِعَتْ فِی حَجْرِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) خَیْراً رَأَیْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَیَکُونُ فِی حَجْرِکِ فَوَلَدَتْ فَاطِمَةُ الْحُسَیْنَ (علیه السلام) فَقَالَتْ وَ کَانَ فِی حَجْرِی کَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) فَدَخَلْتُ بِهِ یَوْماً عَلَى النَّبِیِّ ص فَوَضَعْتُهُ فِی حَجْرِهِ ثُمَّ حَانَتْ مِنِّی الْتِفَاتَةٌ فَإِذَا عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله وسلم) تُهْرَاقَانِ بِالدُّمُوعِ فَقُلْتُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لَکَ قَالَ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ (علیه السلام) فَأَخْبَرَنِی أَنَّ أُمَّتِی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا وَ أَتَانِی بِتُرْبَةٍ مِنْ تُرْبَتِهِ حَمْرَاء .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 3 ، ص 176 – 177 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 196 – 197 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 6 ، ص 258 و .
ام الفضل دختر حارث روزى حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شده عرضه داشت دیشب خواب وحشتناکى دیدم . آن حضرت فرمود : خواب خود را بگو . عرضه کرد خواب عجیبى است که از اظهار آن خوددارى مى‏کنم . فرمود : در عین حال باز هم خوابت را نقل کن . عرض کرد : در خواب دیدم مانند آن که قطعه از بدن شما جدا شد و در دامن من افتاد . رسول خدا فرمود : خواب بسیار خوبى دیدى . به زودى فاطمه (علیها السلام) فرزندى خواهد آورد و آن فرزند در دامن تو خواهد بود و چون حسین (علیه السلام) متولد شد آن حضرت در دامن من قرار گرفت .
روزى همچنان که حسین (علیه السلامم) در دامن من بود به ر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شدم . حضرت نگاهى به حسین نمود و دیدگانش اشک آلود شد . عرضه داشتم پدر و مادرم فداى شما باد چرا گریستید ؟ فرمود : هم اکنون جبرئیل بر من نازل شد و خبر داد امت من به زودى همین فرزند مرا شهید مى‏کنند و خاکى از خاک سرخ رنگ او براى من آورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث می گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
و باز در جای دیگر ، می نویسد :
أخبرناه أبو الحسین علی بن عبد الرحمن الشیبانی بالکوفة ثنا أحمد بن حازم الغفاری ثنا خالد بن مخلد القطوانی قال حدثنی موسى بن یعقوب الزمعی أخبرنی هاشم بن هاشم بن عتبة بن أبی وقاص عن عبد الله بن وهب بن زمعة قال أخبرتنی أم سلمة رضی الله عنها ان رسول الله صلى الله علیه وآله اضطجع ذات لیلة للنوم فاستیقظ وهو حائر ثم اضطجع فرقد ثم استیقظ وهو حائر دون ما رأیت به المرة الأولى ثم اضطجع فاستیقظ وفی یده تربة حمراء یقبلها فقلت ما هذه التربة یا رسول الله قال أخبرنی جبریل (علیه الصلاة والسلام) ان هذا یقتل بأرض العراق للحسین فقلت لجبریل أرنی تربة الأرض التی یقتل بها فهذه تربتها هذ حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 4 ، ص 398 .
عبد الله بن زمعه می گوید : امّ سلمه به من خبر داد که : در یکى از شب ها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خوابیده بودکه ناگهان با حالت اضطراب و نگرانى از خواب بیدار گشت . دوباره دراز کشید و خواب چشمهایش را ربود . طولى نکشید که باز بیدار شد ؛ در حالی که اضطرابش کمتر از بار اوّل به نظر مى‏رسید . مجدداً دراز کشید و خوابش برد و بیدار گشت ؛ در حالی که مقدارى خاک سرخ رنگ در دستش بود و آن را مى‏بوئید و مى‏بوسید ! عرض کردم : یا رسول الله ! این تربت چیست ؟ در پاسخ فرمود : جبرئیل به من اطلاع داد که حسین (علیه السلام) را در سرزمین عراق به شهادت مى‏رسانند . از جبرئیل درخواست کردم تا از خاک سرزمینى که در آن به شهادت مى‏رسد به من ارائه دهد . این تربت ، همان تربت است .
حاکم نیشابوری می گوید : این حدیث طبق نظر بخارى و مسلم ، از احادیث صحیح است ؛ اما آن ها روایت نکرده‏اند.
و نیز طبرانی در معجم کبیر و هیثمی در مجمع الزوائد و متقی هندی در کنز العمال می نویسند :
وعن أم سلمة قالت کان رسول الله صلى الله علیه وسلم جالسا ذات یوم فی بیتی قال لا یدخل على أحد فانتظرت فدخل الحسین فسمعت نشیج رسول الله صلى الله علیه وسلم یبکى فأطلت فإذا حسین فی حجره والنبی صلى الله علیه وسلم یمسح جبینه وهو یبکی فقلت والله ما علمت حین دخل فقال إن جبریل علیه السلام کان معنا فی البیت قال أفتحبه قلت أما فی الدنیا فنعم قال إن أمتک ستقتل هذا بأرض یقال لها کربلاء فتناول جبریل من تربتها فأراها النبی صلى الله علیه وسلم فلما أحیط بحسین حین قتل قال ما اسم هذه الأرض قالوا کربلاء فقال صدق الله ورسوله کرب وبلاء ، وفى روایة صدق رسول الله صلى الله علیه وسلم أرض کرب وبلاء .
المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 23 ، ص 289 – 290 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 188 – 189 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص 656 – 657 و ... .
از ام سلمه نقل شده است که گفت : در یکى از روزها که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدى بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم که ناگهان حسین علیه السلام وارد شد و صداى گریه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بگوشم رسید . دیدم حسین علیه السلام در دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ـ یا در کنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گریه‏کنان دست بر سر او مى‏کشید . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : (از این که گفتم مواظب باش تا کسى بر من وارد نشود به این دلیل بود که) جبرئیل در این جا حضور داشت و همین که حسین علیه السلام را مشاهده کرد پرسید : آیا او را دوست مى‏دارى ؟ در پاسخ گفتم : آرى ! . جبرئیل گفت : امّتت او را در سرزمینى به نام‏ کربلا شهید مى‏کنند .
ام سلمه مى‏گوید : آنگاه از خاک کربلا مشتى برداشت و به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نشان داد . هنگامى که لشکر دشمن ، حسین علیه السلام را محاصره کردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسید : این زمین چه نام دارد ؟ گفتند :کربلا . حسین علیه السلام فرمود : رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله راست فرمود که این زمین ، «کرب» و «بلا» است .
هیثمی بعد از نقل حدیث می‌گوید :
رواه الطبرانی بأسانید ورجال أحدها ثقات .
و همچنین ، هیثمی در مجمع الزوائد ، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق ، مزّی در تهذیب الکمال و ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب می نویسند :
عن أم سلمة قالت کان الحسن والحسین یلعبان بین یدی رسول الله صلى الله علیه وسلم فی بیتی فنزل جبریل فقال یا محمد إن أمتک تقتل ابنک هذا من بعدک وأومأ بیده إلى الحسین فبکى رسول الله صلى الله علیه وسلم وضمه إلى صدره ثم قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة ودیعة عندک هذه التربة فشمها رسول الله صلى الله علیه وسلم وقال ویح وکرب وبلاء قالت وقال رسول الله صلى الله علیه وسلم یا أم سلمة إذا تحولت هذه التربة دما فاعلمی أن ابنی قد قتل قال فجعلتها أم سلمة فی قارورة ثم جعلت تنظر إلیها کل یوم وتقول إن یوما تحولین دما لیوم عظیم .
تهذیب التهذیب ، ابن حجر ، ج 2 ، ص 300 – 301 و تهذیب الکمال ، المزی ، ج 6 ، ص 408 – 409 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 192 – 193 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساکر ، ص 252 – 253 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و ...
از ام سلمه روایت شده که گفت : حسن و حسین علیهما السّلام در خانه من و در برابر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به بازى مشغول بودند . در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت : اى محمد ! پس از رحلت تو ، امتت این فرزند را (و اشاره به حسین علیه السلام کرد) شهید مى‏کنند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گریست و حسین علیه السلام را به سینه چسبانید . سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تربتى را که جبرئیل از مرقد شریف حسین علیه السلام آورده بود در دست گرفت و بویید و فرمود : بوى کرب و بلا از آن به مشام مى‏رسد . آنگاه آن خاک را به دست ام سلمه سپرد و فرمود : اى ام سلمه ! مواظب باش و بدان که هر گاه این تربت مبدل به خون گردید ، فرزندم ، حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده است .
ام سلمه ، تربت را در شیشه‏اى ریخت و هر روز به آن تربت‏ نگاه مى‏کرد و مى‏گفت : اى خاک ! روزى که به خون تبدیل گردى آن روز ، روز عظیمى خواهد بود .
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث می گوید :
و فى الباب عن عائشة و زینب بنت جحش و أم الفضل بنت الحارث و أبى أمامة و أنس بن الحارث و غیرهم‏ .
در این باره روایاتی از عایشه ، زینب بنت جحش ، ام فضل دختر حارث ، ابو امامه ، انس بن حارث و دیگران ، نیز نقل شده است .
و همچنین هیثمی در روایت دیگری می نویسد :
عن أبی أمامة قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لنسائه لا تبکوا هذا الصبی یعنى حسینا قال وکان یوم أم سلمة فنزل جبریل فدخل رسول الله صلى الله علیه وسلم الداخل وقال لام سلمة لا تدعی أحدا أن یدخل على فجاء الحسین فلما نظر إلى النبی صلى الله علیه وسلم فی البیت أراد أن یدخل فأخذته أم سلمة فاحتضنته وجعلت تناغیه وتسکنه فلما اشتد فی البکاء خلت عنه فدخل حتى جلس فی حجر النبی صلى الله علیه وسلم فقال جبریل للنبی صلى الله علیه وسلم إن أمتک ستقتل ابنک هذا فقال النبی صلى الله علیه وسلم یقتلونه وهم مؤمنون بی قال نعم یقتلونه فتناول جبریل تربة فقال بمکان کذا وکذا فخرج رسول الله صلى الله علیه وسلم قد احتضن حسینا کاسف البال مغموما فظنت أم سلمة أنه غضب من دخول الصبی علیه فقالت یا نبی الله جعلت لک الفداء انک قلت لنا لا تبکوا هذا الصبی وأمرتنی ان لا أدع أحدا یدخل علیک فجاء فخلیت عنه فلم یرد علیها فخرج إلى أصحابه وهم جلوس فقال إن أمتی یقتلون هذا .
مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 189 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 8 ، ص 285 – 286 و تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 14 ، ص 190 – 191 و ترجمة الإمام الحسین (ع) ، ابن عساکر ، ص 245 – 246 و ... .
از ابو امامه روایت شده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به همسرانش فرمود : مواظب باشید کارى نکنید که حسین مرا به گریه درآورید ! آن روز که نوبت ام سلمه بود و پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله در خانه او تشریف داشت .
جبرئیل نازل شد . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به اتاق رفت و به امّ سلمه سپرد که : مواظب باش کسى وارد اتاق نشود . حسین علیه السلام آمد و همین که چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد ، مى‏خواست داخل اتاقش شودکه ام سلمه او را گرفت و به سینه چسبانید . امام حسین علیه السلام گریست و وى سعى مى‏کرد تا او را از گریه باز دارد ؛ ولى گریه حسین علیه السلام شدت یافت و ام سلمه او را رها کرد و به اتاق حضرت صلّى اللّه علیه و آله داخل گشت و روى دامان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشست .
جبرئیل به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خبر داد که در آینده نزدیک ، امت تو همین فرزندت را به شهادت مى‏رسانند . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از سخن «جبرئیل» به شگفت آمد و فرمود : آن ها در حالی که به من ایمان دارند ، فرزندم را شهید مى‏کنند ؟ ! جبرئیل گفت : آرى ! آن ها وى را شهید مى‏نمایند .
در حالی که جبرئیل مشتى خاک به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏داد ، گفت : این خاک از همان سرزمینى است که در آن به شهادت مى‏رسد .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیکه بسیار اندوهناک بود حسین علیه السلام را به بغل گرفت و از خانه بیرون رفت . ام سلمه گوید : پنداشتم از آن که حسین علیه السلام را اجازه داده‏ام تا وارد منزل شود ، ناراحت شده است ، براى همین عرض کردم : یا نبى الله ! جانم فداى شما ، خود شما به ما (همسران) توصیه کرده بودید که کارى نکنید حسین من بگرید و از سوى دیگر دستور داده بودید اجازه ندهم تا کسى بر شما وارد شود و بالاخره چاره نداشتم و به حسین علیه السلام اجازه ورود دادم . پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله چیزى نگفت تا اینکه نزد اصحاب خود رسید . آنان در مکانى نشسته بودند . حضرت فرمود : امت من ، این فرزندم را شهید مى‏کنند ... .


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:20 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است

حضرت علی بن الحسین حضرت امام سجاد(ع)، در طول حیات مبارکشان، پس از شهادت پدر، روزگار را در حزن و اندوه و اشک می گذراندند. روزها روزه دار شب ها به نماز قیام می کردند، و چون افطار می نمودند، طعام شان، با اشک آن حضرت ممزوج می گشت، و به افراد خود، که او را در خوردن طعام و آب ترغیب می کردند می فرمود: فرزند رسول خدا(ص)تشنه و گرسنه به شهادت رسید و این جمله را کراراً و با اشک، تکرار می کرد، بطوریکه آب و غذای آن حضرت، به اشک مبارکشان ممزوج می گشت و این چنین بود، تا دعوت حق را لبیک گفتند.
از یاران آن حضرت می گوید:روزی امام سجاد(ع) به صحرا رفته بود، و من نیز دنبال او رفتم، او را در حالیکه بر سنگ سختی در حال سجده افتاده بود، یافتم، ایستادم و صدای ناله و گریه بلند آن حضرت را می شنیدم، و شمردم، که حضرت هزار بار می گفت: «لا اله الا اللّه حقاحقا لا اله الا اللّه تعبدا و رقا، لا اله الا اللّه ایمانا و تصدیقا و صدقا»، سپس حضرت سر خود را از سجده، برداشت، و تمام صورت حضرت از اشک خود خیس شده بود، عرضه داشتم، که الحمدللّه غم شما زائل گردید ولی اشکتان چطور؟
حضرت فرمود: وای بر تو، چه می گویی، می دانی حضرت یعقوب(ع) که فرزند حضرت اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهیم(ع) بود، که نبی بود و فرزند نبی، و 12 پسر داشت، خداوند فقط یک فرزند او را، از چشمش دور داشت، و این موجب سفیدی موی او از غم و اندوه شد و کمرش خمیده گردید و چشمانش نابینا شد، در حالیکه فرزندش، در واقع امر زنده بود، در حالیکه من به چشم خود دیدم، که پدرم، برادرم، و 17 نفر از جوانان بنی هاشم، به شهادت رسیدند، و چگونه اندوهم، زائل گردد، و اشکم پایان یابد؟!

گریه ملائکه آسمان، جنیان، وحوش، ماهیان، بادها و ابرها و مرغ های آسمان

اگر مایل باشی، که بدانی چه گروهی از مخلوقات خداوند، بر مصیبت حسین(ع) در کربلا، و این فاجعه ایکه در آن دیار، اتفاق افتاد گریستند، به زیارت وارده از جانب حضرت حجت(عج)خطاب به حسین(ع) رجوع کن، در این زیارت، حضرت، اشاره به اقامه ماتم در أعلی علیین، حور العین بهشت، اشک آسمان ها و آنچه در آنست، و کوه ها و معادن آن، رشته کوه ها و اطراف آن، دریاها و ماهیان آن و.... می فرماید:و اقیمت لک الماتم فی أعلا علیین، و لطمت علیک الحور العین، و بکت السماء و سکانها، و الجبال و خزانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حیتانها و مکه و بنیانها، و الجنان و والدانها، و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الجل و الإحرام و....
مسلماً حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است، زیرا او بر چیزی مقاومت و صبر کرد، که هرگز قبل از او، کسی این چنین نکرده بود، و مصائبی را بر جان و دل خرید، که قبل از او سابقه ای نداشت و در آینده نیز نخواهد بود، و لذا بدین سبب دین جد خود رسول خدا، محمد مصطفی(ص) را، زنده کرد. و لذا حضرت رسول(ص)در زمان حیات خود، فرمود:«حسین منی و انا من حسین»، و این کلام را زمانی فرمود، که حسین(ع)کودکی بیش نبود.
به علت همه این مسائل است، که باید برای چنین فاجعه ای که در کربلا، پیش آمد، و این چنین مردی از آل رسول، بدست امت همان رسول (ص)، به شهادت رسید، می گفت:«و لمثل هذا فلیبک الباکون، و لیندب النادبون، فإنا للّه و انا إلیه راجعون»

ای خرگه عزای تو این طارم کبود
لبریز خون ز داغ تو، پیمانه وجود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشگریز
ماتم سراست بهر تو از غیب تا شهود

از خون کشتگان تو صحرای ماریه
باغی و سنبلش همه گیسوی مشکبود

کی بر سنان تلاوت قرآن کند سری
بیدار ملک کهف توئی، دیگران رقود

نشکفت اگر برند تو را سجده سروران
ای داده سر بطاعت معبود در سجود

تربت حسین(ع)شفاء است

حال که، روایات منقول از انبیاء اولوالعزم و اوصیاء، و ائمه طاهرین را در باب میزان ثواب بر گریه بر حسین(ع) آوردیم، مناسب دیدم، که روایتی از امام رضا(ع) درباره شفاء تربت حسین(ع) به نقل از کتاب بحارالانوار نیز بیاورم، در کتاب أمالی طوسی جلد1 صفحه 326، از قول سعد بن سعد، به نقل از حسن ابن فضال می گوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم، که خوردن خاک، چه حکمی دارد؟ حضرت فرمود: خوردن هر خاکی، همچون میته و خون، و هر آنچه هنگام ذبح، نام خدا، بر آن برده نشود، حرام است، مگر خاک قبر حسین(ع)، که خوردن کمی از آن، شفاء هر دردی است. و در کتاب علل الشرایع صفحه 533، به حسین(ع) آمده است، که ایشان فرمودند: خوردن خاک کوفه، همچون خوردن گوشت مردم است،
و از قول حضرت رسول(ص)آمده است، که هر که، خاک را بخورد، ملعون است.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:15 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????