عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

مدخل

با فرا رسیدن مرگ معاویه و آغاز حکومت غاصبانه یزید، وی از استانداران و فرمانداران شهرها و نواحی خواست تا برای مشروعیت حکومتش از مردم، به ویژه از ابی عبد الله الحسین علیه السلام ، بیعت بگیرند.
امام از همان اول نه تنها زیر بار چنین ذلتی نرفت، بلکه مخالفت خود را با این حکومت اعلام داشت و در یک پیام بسیار روشن و سرنوشت ساز، فرمود:
«یزید، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بی گناه آلوده گردیده و آشکارا مرتکب فسق و فجور می گردد و همانند من با چنین فردی بیعت نمی کند.» (1)
پس از اعلام این نظر از سوی امام حسین علیه السلام، به ویژه بعد از هجرت حضرت به مکه و از آن به عراق، افراد و گروه های زیادی با امام تماس گرفته تا وی را از این حرکت باز دارند. اما امام حسین علیه السلام با شیندن سخنان آن ها، به هر یک به فراخور حالش، پاسخ مناسب را می داد.
نوشته حاضر، بررسی کوتاه و گذرایی بر این گفت و گوهاست، که در چند بخش تنظیم و تقدیم خوانندگان گردیده است.

ناصحان کیانند و چند نفر بودند؟

این پیشنهاد کنندگان، که شاید تعدادشان به بیست نفر نرسد. به ترتیب عبارت بودند از:
ام سلمه (همسر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم)، عبد الله بن عباس (عموزاده ی امیر مؤمنان) ، محمد بن حنیفه (برادر امام) ، عبد الله بن جعفر (عموزاده امام حسین علیه السلام)، عبد الله بن عمر، عبد الله بن زبیر، عمرو بن سعید، یحیی بن سعید، مروان بن حکم، عبد الله بن مطیع، سعید بن مسیب، مسور بن مخرمه، ابوبکر مخزومی، عبد الله بن جعده، جابربن عبد الله، ابوواقد لیثی، ابوسلمه و ... بودند.
این پیشنهاد کنندگان از گروه ها، شخصیت ها و گرایش های گوناگونی بودند: برخی، از خویشان امام همانند محمد بن حنیفه و عبد الله بن جعفر و عبد الله بن عباس؛ عده ای، از صحابه و یاران با سابقه و با اخلاص پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم همانند جابر بن عبد الله انصاری؛ بعضی، از چهره های عافیت طلب همانند عبد الله بن عمر؛ تعدادی، از ناصحان نا آگاه به زمان، همانند محمد بن حنیفه و یا عبد الله بن جعفر؛ گروهی، از دشمنان همانند مروان بن حکم و عمروبن سعید و یحیی بن سعید و عبد الله بن زبیر و دسته ای نیز از هواداران یزید بودند مثل ابوواقد لیثی.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:5 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پیرمرد و قضاوت

پیرمردی وضو می گرفت ، ولی درست وضو نمی گرفت ، امام حسن و امام حسین (ع) که کوچک بودند ، می دیدند. فکر کردند که اگر نزد او بروند و بگویند غلط وضو می گیری ، ناراحت می شود و خجالت می کشد . با هم قراری گذاشتند و نزد پیرمرد رفتند و گفتند : «ای شیخ ، نگاه کن وضوی کدام یک از ما درست است ».
پیرمرد پس از آنکه وضو گرفتن آن دو را دید ، گفت : «وضوی هر دو شما درست است ، وضوی من اشتباه بوده است ».(1)

لباس عید

امام رضا (ع) نقل می کند که نزدیک عید بود و حسن و حسین (ع) لباسی نداشتند . به مادر خود فاطمه (س) گفتند : «مادر ! کودکان مدینه برای عید خود را زینت کرده اند ، پس تو چرا ما را با لباس آرایش نمی کنی ؟».
فاطمه (س) ، می خواست آنها را خوشحال کند فرمود : «ای نور دیدگان! جامه های شما نزد خیاط است ، هرگاه آن را دوخت ، به شما می دهم».
شب عید شد و حسن و حسین (ع) دوباره پرسیدند : «مادر لباسهای ما چه شد؟» حضرت فاطمه (س) گریه کرد و فرمود : «هرگاه خیاط آورد ، به شما می پوشانم ».
چون مقداری از شب گذشت ، در خانه را زدند . فرمود : «کیست؟». صدایی پاسخ داد : «ای دختر پیامبر خدا! در را بگشا! من خیاط هستم و جامه های حسن و حسین (ع) را آورده ام ». حضرت زهرا (س)می گوید : مرد با هیبت و خوشبویی را دیدم که بسته ای به من داد و رفت ». وقتی حضرت فاطمه (س) آن بسته را باز کرد و دید ، دید دو پیراهن و دو زیر جامه و دو عمامه و دو کفش در آن است . شاد شد و بچه ها را بیدار کرد و آن جامه ها را به آنها پوشانید.
وقتی عید شد ، رسول اکرم (ص) به خانه ی فاطمه (س) آمد و حسن و حسین (ع) را با لباسهای زیبا دید. آنها را بوسید و به آنها تبریک گفت و بر دوش خویش نشانید و به سوی مادرشان برد و فرمود : «فاطمه جان ! آن خیاطی که جامه ها را آورد ، شناختی ؟» فرمود : «نه ، خدا و رسولش داناترند». فرمود : «ای فاطمه ! او خیاط نبود ، بلکه رضوان ، خازن بهشت بود و این جامه های بهشتی است و جبرئیل به من از نزد خداوند جهانیان خبر داده است ». (2)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 5:2 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

منبرپدر

روز جمعه بود و خلیفه دوم ، عمر ، روی منبر مسجد بود. در آغاز سخنان او بود که امام حسین (ع) وارد مسجد شد و به عمر گفت : «از منبر پدرم پایین بیا». عمر گریه کرد و گفت : «راستی گفتی . این منبر پدر توست نه منبر پدر من» ؛ و از منبر پایین آمد.(1)

سفارش پیامبر (ص)

پیامبر (ص) درباره ی امام حسن و امام حسین (ع) سفارش زیادی می کرد و تا آن جا این دو را دوست می داشت ، که گاهی وقتی در مسجد مشغول سخنرانی بود و آنها وارد می شدند ، از بالای منبر پایین می آمد و آنها را در آغوش گرفته ، به بالای منبر می رفت و می فرمود «صدق الله العظیم انما اولادکم فتنه » ؛ راست گفت خدای ، بزرگ ، جز این نیست که فرزندانتان مایه ی آرامش شما هستند. (2)

بر پشت پدر

جابر می گوید دیدم که رسول خدا (ص) با دست و پا راه می رفت و حسن و حسین (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و او می فرمودند : «بهترین شتر ، شتر شماست و شما ، بهترین سواران او هستید». (3)

رفع تشنگی

علی (ع) می فرماید : در جایی مسلمانان تشنه شدند و آب نبود. فاطمه (س) امام حسن و حسین (ع) را نزد رسول خدا (ص) آورد و فرمود : «آنها کوچک اند ، تحمل تشنگی را ندارند ». رسول خدا (ص) زبان خود را به دهان این دو کودک گذاشت تا تشنگی آنها برطرف شد و سیراب شدند.(4)
ابوهریره می گوید : «دیدم که رسول خدا (ص) آب دهان حسن و حسین (ع) را می مکید ، مثل اینک کسی خرما را بمکد.» (5)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


امام حسین (ع) از مردی پرسید از این دو کار کدام را بیشتر دوست داری ؟ 1- شخصی تصمیم بر کشتن مسلمان ناتوانی را دارد، او قادر بر دفاع نیست آیا نجات آن مسلمان را بیشتر دوست داری یا 2- شخصی از دشمنان قصد گمراهی او را از راه راست گرفته است ، و تو می خواهی آن مسلمان را از بن بست نجات دهی و با ادله و بیان قاطع آن دشمن بی دین را طرد کنی و به آن مسلمان آسیب دینی نرسد؟ آن مرد گفت : بلکه من نجات آن مؤمن را از انحراف آن دشمن ناصبی ، بیشتر دوست دارم ، چرا که خداوند در قرآن (32 مائده) فرموده : و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعا: و هر کس انسانی را از مرگ رهائی بخشد چنان است که گوئی همه مردم را زنده کرده است. امام حسین (ع) سخنی نفرمود، گویا با سکوت خود انتخاب آن مرد را پذیرفت و امضاء کرد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:58 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

کرامت و بزرگواری امام حسین(ع)

روزی امام حسین(ع) از جایی عبور می کرد، جوانی را دید که به سگی غذا داد، به او فرمود: «چرا این گونه به این سگ مهربانی می کنی؟» او عرض کرد: می خواهم با خشنود کردن این حیوان غم و اندوه من مبدل به خشنودی گردد، اندوه من از این روست که من غلام یک نفر یهودی هستم و می خواهم از او جدا شوم.
امام حسین(ع) با آن غلام به خانه ی آن مرد یهودی آمدند، امام حسین(ع) دویست دینار به یهودی داد، تا غلام را خریداری کرده و آزاد سازد. یهودی گفت: به خاطر قدم مبارک شما که به خانه ی ما آمدی این غلام را به شما بخشیدم و این باغ را نیز به غلام بخشیدم و آن پول مال خودتان باشد. امام حسین(ع) همان دم غلام را آزاد کرد و همه ی آن بوستان و پول را به او بخشید. وقتی که همسر یهودی، این بزرگواری را از امام حسین(ع) دید گفت: «من مسلمان شدم و مهریه ام را به شوهرم بخشیدم» و به دنبال او شوهرش گفت: «من نیز مسلمان شدم و این خانه ام را به همسرم بخشیدم.»
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(ع)، محمد محمدی اشتهاردی

فرمانروایی بر تمام موجودات

گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
در زمان حضرت امام حسین(ع) شخصی دچاربیماری و تب سختی شده بود. امام حسین(ع) برای عیادت و دیدار او راهی منزلش شد، و چون که حضرت خواست وارد منزل شود بلافاصله تب او برطرف گردید؛ و مریض گفت: راضی شدم به حقّانیّتی که از طرف خداوند متعال به شما اهل بیت ارزانی شده است تا جایی که تب با وجود شما از بین می رود.
امام حسین(ع) فرمود: قسم به خداوند! چیزی آفریده نشده است مگر آن که تحت فرمان ما خواهد بود.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:51 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

بیانات مقام معظم رهبری

عزت مندی درس بزرگ امام حسین علیه السلام : عاشورا یک حادثه ی تاریخی صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمی برای امت اسلام بود. حضرت ابی عبدالله علیه السلام با این حرکت - که در زمان خود دارای توجیه عقلانی و منطقی کاملا روشنی بود - یک سرمشق را برای امت اسلامی نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیز مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است.سه عنصر در حرکت حضرت ابی عبدالله علیه السلام وجود دارد: عنصر منطق وعقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه... . عنصر دوم، حماسه است؛ یعنی این مجاهدتی که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامی انجام بگیرد؛ چون « العزه لله و لرسوله و للمؤمنین ». مسلمان در راه همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستی از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه می کنی، یک چهره ی حماسی و عزتمند است.اگر به مبارزات سیاسی، نظامی گوناگون تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتی آنهایی که تفنگ گرفته اند و به جنگ رویاروی جسمی اقدام کرده اند، می بینید که گاهی اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مساله وجود ندارد؛ همان جایی هم که حسین بن علی علیه السلام یک شب را مهلت می گیرد، عزتمندانه مهلت می گیرد؛ همان جایی هم که می گوید: « هل من ناصر » - استنصار می کند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایی که در بین راه مدینه تا کوفه با آدم های گوناگون برخورد می کند و با آنها حرف می زند و از بعضی از آنها یاری می گیرد، از موضع ضعف و ناتوانی نیست؛ این هم یک عنصر برجسته ی دیگر است. این عنصر در همه ی مجاهداتی که رهروان عاشورایی در برنامه ی خود می گنجانند، باید دیده شود. همه ی اقدام های مجاهدت آمیز - چه سیاسی، چه تبلیغی، چه آن جایی که جای فداکاری جانی است - باید از موضع عزت باشد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در ایام کودکى از امام حسین علیه السّلام در باره صداى حیوانات سؤال کردند ؛ چون از شرائط امامت این است که عالم به زبان تمام حیوانات باشد. محمدبن إبراهیم بن الحرث التمیمی عن الحسین (( علیه السلام)) أنه قال: امام علیه السّلام در پاسخ آنان (که حیوانات هنگامى که صدا می‏کنند چه می‏گویند) فرمود:
- کرکس مى ‏گوید: اى فرزند آدم! هر گونه که می ‏خواهى زندگى کن، ولى بدان که عاقبت مرگ است.

- باز مى ‏گوید: اى عالم به خفیّات و اى رفع ‏کننده بلاها!

- طاووس مى ‏گوید: خدایا! به خود ظلم کردم و به زینتم مغرور شدم، پس مرا ببخش.

- خارپشت مى ‏گوید: خداوند بر عرش خود قرار گرفته است.

- خروس مى ‏گوید: هر کس خدا را شناخت او را فراموش نمی ‏کند.

- مرغ مى ‏گوید: اى خدایى که بر حقى ، تو بر حقى و سخن تو حق است. یا اللَّه! یا حق!

- قرقى مى ‏گوید: به خدا و روز قیامت ، ایمان دارم.

- لاشخور مى ‏گوید: به خدا توکل کن که او روزى می ‏دهد.

- عقاب مى ‏گوید: هر کس از خدا اطاعت کند ، سختى نمی ‏بیند.

- شاهین مى ‏گوید: خداوند ، پاک ، منزه و حقّ است چه حقّى!

- جغد مى‏ گوید : انس در دورى نمودن از مردم است.

- کلاغ مى‏ گوید: اى روزى دهنده! روزى حلال برسان.

- دُرنا مى‏ گوید: خدایا! مرا از شرّ دشمنانم حفظ کن.

- لک لک مى ‏گوید: هر کس از مردم فاصله بگیرد، راحت ‏تر است.

- اردک مى‏ گوید: آمرزش تو را خواهانم اى خدا!

- هدهد مى‏ گوید: چقدر شقى و بدبخت است کسى که گناه می ‏کند.

- قمرى مى‏ گوید: اى داناى به اسرار و پنهانها، اى خدا! «یا واحد یا احد یا فرد یا صمد».

- کبوتر مى‏ گوید: تویى خدا و غیر از تو خدایى نیست.

- زاغ مى‏ گوید: منزّه است کسى که بر او چیزى مخفى نیست.

- طوطى مى ‏گوید: یاد خدا باعث مغفرت گناهان است.

- گنجشک مى‏ گوید: طلب آمرزش می ‏کنم از گناهانى که خدا را به خشم آورد.

- بلبل مى‏ گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حقّا حقّا».

- کبک مى‏ گوید: قیامت نزدیک است.

- بلدرچین مى ‏گوید: اى فرزند آدم! چه چیز تو را از مرگ غافل کرده است.

- مرغ شکارى مى‏ گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ و آله خیرة اللَّه».
- دارکوب مى ‏گوید: خداى من! مرا از آتش نجات بده.

- چکاوک مى ‏گوید: خدایا! گناهان مؤمنین را ببخش.

- کبوتر صحرایى مى ‏گوید: خدایا! اگر مرا نبخشى، بدبخت می ‏شوم.

- مرغ عشق مى‏ گوید: «لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ [العلىّ‏] العظیم».

- شتر مرغ مى‏ گوید: معبودى به غیر از خدا نیست.

- پرستو هنگام صدا کردن، سوره حمد را می ‏خواند و می ‏گوید: اى قبول ‏کننده توبه‏ کنندگان! اى خدا! حمد و ثنا براى توست.

- زرّافه مى ‏گوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحده».

- میش مى ‏گوید: مرگ بهترین پند دهنده است.

- بزغاله مى‏ گوید: (خدایا!) مرگم را برسان تا گناهانم کم باشد. وقتى که شیر غرش می ‏کند؛ یعنى امر خداوند مهم است مهم.
- گاو نر مى ‏گوید: اى فرزند آدم! صبر کن. تو در مقابل کسى هستى که تو را می ‏بیند و دیده نمی ‏شود و آن خداست.

- فیل مى ‏گوید: از مرگ، گریزى نیست.

- یوز پلنگ مى ‏گوید: «یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه!».

- شتر مى‏ گوید: منزّه است خدایى که خوارکننده ستمکاران است.

- اسب مى‏ گوید: سبحان ربّنا سبحانه!

- گرگ مى‏ گوید: کسى را که خدا حفظ کند، هرگز ضایع نمی ‏گردد.

- شغال مى ‏گوید: واى! واى! واى! بر گناهکارى که در گناه کردن، اصرار می ‏نماید.

- سگ مى‏ گوید: گناهان، باعث خوارى است.

- خرگوش مى ‏گوید: خدایا! مرا هلاک نکن و حمد و ستایش براى توست.

- روباه مى‏ گوید: دنیا خانه غرور است.

- غزال مى‏ گوید: خدایا! مرا از آزار و اذیت نجات بده.

- کرکدن مى ‏گوید: (خدایا) به فریادم برس و الّا هلاک می ‏گردم.

- گوزن مى‏ گوید: خداوند مرا کفایت می ‏کند و بهترین وکیل است.

- پلنگ می ‏گوید: پاک و منزه است خدایى که با قدرت، عزیز شده است.

- مار مى ‏گوید: اى خدا! چقدر شقى و بدبخت است کسى که تو را معصیت می ‏کند.

- عقرب مى ‏گوید: بدى، چیز وحشتناکى است.

سپس امام علیه السّلام فرمود: تمام مخلوقات خداوند او را تسبیح می ‏کنند. بعد امام این آیه را تلاوت فرمود:
«وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ».
«همه مخلوقات، خدا را تسبیح می ‏کنند ولى شما تسبیح آنان را درک نمی ‏کنید». { سوره اسرا آیه 44 }
منبع: بحارالانوار 64/27 حدیث 8


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

حادثه ی عاشورا به لحاظ ماهیت ،اهداف و آثار از بزرگ ترین رخدادهای تاریخ بشریت است ؛چرا که قهرمان حادثه ،شخصیتی است چون امام حسین بن علی علیه السلام ،که به منظورحفظ کامل ترین و اخرین دین الاهی ،جان خود را فدا کرد .
از جمله شواهد عظمت این قیام و شدت فاجعه ی شهادت رهبر آن ،رخدادهای شگفتی است که در پی شهادت آن حضرت ،در جهان هستی پدید آمد .حتی در یک نگاه گذرا به متون تاریخی و روایی شیعی و سنی ،می توان به تعداد زیادی از گزارش های این حوادث برخورد کرد که در مجموع حکایت از آن دارند که این حادثه ،در میان حوادث رخ داده در جامعه ی بشری ،تافته ای است جدا بافته ،و بدین لحاظ در خور دقت و بررسی.
فراوانی روایات یاد شده در منابع غیر شیعی از سویی ،و وجود بعضی روایات ضعیف -و گاه سخیف در میان روایات از سوی دیگر ،موجب پیدایش نوعی بدبینی نسبت به مجموع این روایات -به ویژه منقولات در منابع غیر شیعی -گشته است .برخی چنین پنداشته اند که نقل این گونه روایات توسط مورخان غیرشیعی ،ناشی از نوعی حرکت مرموز و پنهان،برای ایجاد غفلت نسبت به اصل قیام و اهداف آن ،و توجه دادن اذهان مردم به امور و قصه های عجیب است که بعضاً ریشه در اخلاق و عادات عصر جاهلی دارد .زیرا در عصر جاهلی در پی فقدان افراد مهم قبیله حوادث عجیبی را نقل می کرده اند .(1)
بعضی دیگر ،به صرف نقل این گونه روایات توسط مورخان متمایل به امویان همچون ابن سعد ،آنها را غیر قابل باور خوانده اند ؛چرا که مدعی هستند بیشتر این گونه روایات توسط راویانی از اهل شام یا بصره نقل شده و در این روایات ،هیچ نکوهشی از یزید یا قاتلان امام علیه السلام صورت نگرفته است .(2)
از سوی دیگر بعضی از مورخان متعصب اهل سنت -همچون ابن کثیر دمشقی -این گونه روایات را ساخته و پرداخته ی شیعه و از مجعولات آنان دانسته اند .(3)
در بررسی دیدگاه یاد شده ،توجه به چند نکته ضروری است :
1.هر چند غرض ورزی مورخان متمایل به امویان در کم رنگ کردن هدف قیام امام حسین ع قابل انکار نیست ،اما انکار حوادث شگفت انگیز به صرف غرض ورزی این دسته از مورخان نیز از دقت و انصاف علمی به دوراست .
2-روایات ناقل رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین ع،علاوه بر منابع روایی اهل سنت ،در بسیاری از منابع شیعه نیز به چشم می خورد و تعداد زیادی از آنها از امامان معصوم ع نقل شده است .
3-مضامین روایات یاد شده آنچنان نیست که با بداهت و شواهد نقلی ناسازگار باشد .و مواردی عجیب تر از آنها ،در خوارق عادات نقل شده برای پیامبران و ائمه علیهم السلام به چشم می خورد .البته ناگفته نماند که در میان این روایات ،مواردی نیز وجود دارند که قابل استبعاد بوده و به داستان سرایی شباهت بیشتر دارند تا نقل واقعیت .
4.به هرحال ،خود این روایات -به گونه مستقیم یا غیر مستقیم -گویای حقانیت مسیر حسینی علیه السلام و بطلان مسیر یزیدی است .و بدین لحاظ ،کسانی که با تأمل و هوشیاری کافی با این روایات مواجه شوند درس لازم را فراخواهند گرفت .ضمن اینکه در همین گزارش ها -چنان که اشاره خواهیم داشت -به روایات جالبی درباره گرفتاری های دنیوی قاتلان امام حسین علیه السلام و قاتلان اصحاب آن حضرت بر می خوریم .
4.در صورت درستی این ادعا که مؤلفان غیر شیعی و راویان بصری یا شامی
این روایات ،با توجه دادن اذهان به سوی اموری عجیب و خارق العاده ،خواسته اند نفس حادثه ی کربلا و فلسفه و زمینه های رخداد آن کمتر مطرح شود ،باز این امر ،دلیل کذب روایات یاد شده و افسانه بودن آنها نمی تواند باشد .شاهد این مدعا ،رفتارهای رسانه های تابع استکبار ،در عصر حاضر است که گاه برای انصراف اذهان از یک حادثه و توجه دادن به حادثه ای دیگر ،تمام گزارش های خبری خود را در اقدامی هماهنگ ،متوجه حادثه ی مورد نظر خود می کنند ،بنابراین ،صرف عطف توجه بیشتر به یک حادثه -به هر منظوری که صورت پذیرد -دلیل کذب این رخداد نیست .
اکنون با عنایت به آنچه گذشت ،گذری بر روایات متعدد و متنوع مربوط به رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین علیه السلام خواهیم داشت .و تلاش ما بر آن خواهد بود که روایات را دسته بندی ،بررسی و ارائه کنیم .گفتنی است که بعضی از این گزارش ها مربوط به رخدادهای عجیب مرتبط با اجزای تکوینی نظام هستی همچون خورشید ،ستارگان ،باد ،باران ،و کوه ها ،و بعضی از آنها مرتبط با حیوانات و جنیان ،و بعضی نیز مرتبط با انبیا و فرشتگان است .
در تعدادی از این گزارش ها ،عقوبت های دنیوی قاتلان شهدای کربلا و نیز تبدل ماهیت اشیا و اموال به غارت رفته از شهدا و اسرای کربلا آمده ،و در گروهی دیگر ،به گزارش های مربوط به جسم ،سر ،قبر و تربت مطهر امام حسین علیه السلام بر می خوریم .بدین لحاظ ،مجموع این گزارش ها را در ده محور کلی -به گونه ای که در پی می آید -ارائه ،و در بعضی موارد به تحلیل روایات خواهیم پرداخت .شایان ذکر است که بعضی از این رخدادها -همچون گریه اجزای نظام هستی و گریه انبیا و فرشتگان -برای مردم عادی قابل درک و مشاهده نبوده است .و حوادثی همچون کسوف و خسوف ،اقتضای آن را دارد که عموم مردم آن را مشاهده کرده باشند .اما حوادثی چون بادهای سیاه و
سرخ یا بارش خاکستر و خون یا یافت شدن خون در بعضی نقاط ،و نیز تبدل اشیاء به غارت رفته ،در نقاط خاصی ،همچون مناطقی که بیشتر ساکنان آن از مخالفان بوده اند -رخ داده باشد .و رخدادهای مربوط به جسم و سر مطهر امام ع و نیز عقویت جنایتکاران ،طبیعی است که برای شاهدان ماجرا محسوس بوده باشد .

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:32 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بررسی روایات

فراوانی روایات مربوط به گریه ی اجزای نظام هستی بر شهادت امام حسین(ع)صل وقوع این رخداد را تردیدناپذیرکرده است ؛ضمن اینکه بعضی از این روایات ،اسناد قابل قبولی نیز دارند .اما در مقام بررسی و تحلیل محتوایی این گروه از روایات چند موضوع شایان توجه است :
نخست آنکه مدت زمان گریه ی اجزای هستی بر شهادت امام حسین علیه السلام در این روایت ،متفاوت آمده است .در روایات نقل شده از معصومان علیهم السلام سه گونه تعبیر دیده می شود .مقید نبودن به زمانی خاص ،قید یک سال و قید چهل روز ،که روایات دسته ی سوم از تعداد بیشتری برخوردار است .اما در روایات نقل شده از اصحاب ائمه علیهم السلام ،روایت ابوذر و میثم تمار ،عاری از هرگونه تقیید زمانی است و روایت فاطمه بنت علی علیه السلام به زمان بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه مقید است .در روایات موجود در منابع اهل سنت نیز چند گونه تعبیر به چشم می خورد .مقید نبودن به زمان خاص ،مدت چند روز ،یک ماه ،چهل روز ،دو یا سه ماه و بالاخره یک سال و نه ماه .
در توجیه اختلاف مربوط به مدت گریه ی اجزای عالم هستی ،می توان گفت که هر چه به زمان رخداد حادثه نزدیک تر می شویم نشانه های تأثر عالم هستی آشکارتر است ؛ازاین رو ،حوادثی همچون کسوف ،بادهای سرخ و سیاه ،بارش خون و خاکستر ،بلافاصله پس از حادثه رخ داده است .مثلاً در برخی روایات ،سرخی خورشید در روزهای پس از شهادت امام علیه السلام به «علقم »(خون بسته )،یا به «وردة کالدهان »(چرم دباغی شده به رنگ سرخ )،یا به «ملاحف معصفره »(ملحفه های رنگ شده با شیره ی گل سرخ رنگی به نام معصفر )تشبیه شده است ؛و این وضعیت در روزهای بعد ادامه نیافته است .مؤید این توجیه ،سخن سیوطی است که مدت سرخی همچون «ملاحف معصفره »را هفت روز ذکر می کند ،سپس می گوید که آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از شهادت حسین علیه السلام سرخ رنگ بود ،و در نهایت اظهار می دارد که این سرخی
همچنان در آسمان رؤیت می شود .بنابراین ،باید میان سرخی هفت روز اول و شش ماه اول و سرخی پس از آن تفاوتی بوده باشد .
نکته دیگر در روایات یاد شده ،تبیین محدوده ی گریان از نظام هستی بر شهادت ابی عبداللهاست. دقت در تعابیر به کاررفته دراین روایات نشان می دهد که این حادثه چگونه بر پهنه ی عظیم هستی تأثیر گذار بوده است .تعابیر به کار رفته چنین است :آسمان ها و زمین های هفت گانه و آنچه در آنها و بین آنهاست ،خورشید ،ستارگان ،آنچه دیده می شود و آنچه دیده نمی شود ،بهشت ،دوزخ ،ارکان آسمان ،پهنه ی زمین ،دریاها و ساکنان آنها ،ماهیان اعماق دریاها ،کوه ها و بیشه ها و کوهپایه ها ،جنگل ها و صخره ها ،درختان با شاخه هایشان تمامی فرشتگان آسمان و زمین ،وحوش بیابان ،مؤمنان انس و جن ،رضوان ،مالک ،حاملان عرش ،کعبه ،مقام ابراهیم و مشعر الحرام بر امام حسین علیه السلام گریستند .اما گریه ی موجودات بی جان و جمادات چگونه توجیه پذیر است ؟آیا این گونه روایات را باید بر معنای کنایی و تخیلی و تمثیلی حمل کنیم ؟یا آنکه می توان مفهومی حقیقی از آنها استنباط کرد ؟با توجه به دشواری درک گریه ی موجودات بی شعور ،روایات یاد شده رابرخی با تقدیر گرفتن یک مضاف توجیه کرده اند مثلاً :بکت السماوات و الارضون را به بکی اهل السماوات و الارضون تفسیر کرده اند .برخی نیز آن را تعبیری کنایی دانسته اند .برخی دیگر ،آن را رسمی باقی مانده از عصر جاهلی دانسته اند که برای تعظیم فقدان برخی شخصیت ها ،این تعابیر را به کار می برده اند .(61)
به نظر می رسد که اگر آیاتی همچون :ان من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم (اسراء :44)و یسبح لله ما فی السماوات و الارض (جمعه :1)بدون هرگونه توجیه و تأویلی معنا کنیم ،چنان که اجزای هستی ،تسبیح گوی حق می تواند باشد ،و همین حکایت از گونه ای شعور در آنها دارد ،همین ها می توانند بر شهادت شخصیتی چون ابی عبدالله علیه السلام گریان باشند .اما گریه ی هر چیز متناسب با هموست :
ماسمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم(62)
اما این که گریه ی اجزای نظام هستی-بر اساس روایات یاد شده -اختصاص به امام حسین علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام داشته ،نیز نشانه ای دیگر از عظمت شهادت امام حسین علیه السلام است .چرا که حتی شهادت حضرت یحیی علیه السلام نیز تأثیری همچون شهادت ابی عبدالله علیه السلام بر اجزای نظام هستی نداشته است .شایان ذکر است که بر اساس برخی روایات ،بخش های محدودی از اجزای هستی بر مرگ مؤمن گریه می کنند .بنا به نقل انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است :«هر مؤمنی را در آسمان دری است که محل صعود اعمال و نزول رزق اوست ،و به هنگام مرگ مؤمن ،این بخش از آسمان و نیز محل نماز مؤمن در زمین ،بر مرگش می گریند !»(63)

بقیه در ادامه مطالب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

10.رخدادهای مربوط به جسم و تربت مطهرامام حسین علیه السلام

در تعدادی از روایات ،رخدادهای شگفت و خارق العاده ای درباره ی جسم مطهرامام حسین علیه السلام و نیز تربت و مزار آن حضرت به چشم می خورد .کلیت این روایات پذیرفتنی است زیرا به طرق مختلفی نقل شده اند ،در بیانات معصومان علیهم السلام نیز ریشه دارند ،و همچنین در طول ادوار مختلف تاریخی
تاکنون ،شواهد صدق آنها بروز کرده است ،هر چند در میان این روایات ،برخی روایات غیر معتبر به چشم می خورد که با وجود احتمال درستی ،به علت ضعف سند ،و یا دشواری پذیرش متن ،از نقل آنها می پرهیزیم .

الف ،قرائت قرآن و سخن گفتن سر مطهر امام علیه السلام

چندین گزارش ،گویای آن است که از سر مطهرامام حسین علیه السلام در مسیر کوفه و شام و نیز در این دو شهر ،صدای قرائت آیاتی از قرآن شنیده شده است .گزارش زید بن ارقم -که گویای قرائت قرآن توسط سر مطهر در کوچه های کوفه است - را نقل می کنیم .
آن گاه که سر حسین [علیه السلام ]را به دستور عبیدالله بن زیاد ،در کوچه های کوفه می گرداندند ،من در اتاقم -که مشرف به کوچه بود -نشسته بودم و ناگاه سر او را در حال عبور دادن دیدم که این آیه را قرائت می کرد :أم حسبت أن اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجباً(122).با دیدن این صحنه مو بربدنم راست شد و عرضه داشتم :ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ،به خدا سوگند سر تو عجیب تر و عجیب تر است .(123)
نیز بنا به نقل ابن شهر آشوب ،آن گاه که سر مطهر را در کوفه نزد خزانه داران آویخته بودند ،شروع به قرائت سوره ی کهف کرد تا به این آیه رسید :إنهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدی فلم یزدهم الا ضلالاو براساس نقل دیگر او ،هنگامی که سر حضرت را بر درختی آویختند این آیه را از سر مطهر شنیدند که:و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون .(124)قرائت قرآن توسط سر مطهر امام علیه السلام -همچون کوفه -در شام نیز تکرار گشت و همان آیات از سوره ی کهف ،توسط سر مطهر قرائت شد .(125)
در جریان دیر راهب نیزآمده که راهب نصرانی پس از مشاهده ی نور ساطع سر مطهر ،با دادن چند درهم با مأموران ،سر مطهر را گرفت و به داخل صومعه
برد.و ناگاه صدایی شنید که می گفت :خوشا به حال تو و به حال کسی که حرمت [صاحب ]این سر را بشناسد ».و او با شنیدن این صدا ،دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که آن سر با او سخن بگوید .که ناگاه سر مطهر آغاز به سخن کرد و فرمود :ای راهب،چه می خواهی ؟راهب گفت :تو کیستی ؟
سر مطهر پاسخ داد :«من فرزند علی مرتضی و فاطمه ی زهرایم .من مقتول در کربلا و مظلوم و عطشانم ».سپس ساکت شد.راهب صورت بر صورت امام علیه السلام نهاده و ملتمسانه می گفت :صورتم را بر نمی دارم مگرآنکه بگویی شفیع من در قیامت خواهی بود .سر مطهر به سخن آمد که :به دین جدم درآی.و راهب بلافاصله شهادتین را بر زبان جاری کرد و مشمول وعده ی شفاعت امام علیه السلام شد .(126)
گفتنی است که در بعضی از منابع شیعی و سنی ،پیش از نقل جریان دیر راهب ،و در بعضی منابع بدون اشاره به این جریان ،گزارشی به چشم می خورد که بر اساس آن ،هنگامی که گروه حمل کننده ی سر مطهر امام علیه السلام به شام ،به کنار دیر مزبور رسیدند و سر را روی نیزه ای نهاده و خود به نوشیدن شراب و خوردن غدا مشغول شدند ،ناگاه دستی خونین ظاهر شد که قلمی آهنین در آن قرار داشت و با خون بر روی دیوار دیر نوشت :
أتر جوامة قتلت حسینا
شفاعة جده یوم الحساب (127)
و چون خواستند دست را بگیرند غائب شد و هنگامی که به غذا خوردن نشستند دوباره ظاهر شد و نوشت :
فلا و الله لیس لهم شفیع
و هم یوم القیامة فی العذاب (128)
و برخاستند تا آن را بگیرند،غائب شد و چون بر سر غذا نشستند ظاهر شد و نوشت :
و قد قتلوا الحسین بحکم جور
و خالف حکمهم حکم الکتاب (129)
و سپس غائب شد .(130)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   56   57   58   59   60   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????