سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

3. پاسداری از اسلام و ارزش های اسلامی

پاسداری از اسلام و ارزش های اسلامی یکی دیگر از درس های عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است . پیش از یادآوری این درس از سوی امام حسین (علیه السّلام) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید می نماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخی (حکومت های لیبرال) بر این باورند که این گونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد . از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد . اما در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیل های بسیار این گونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزش های اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن می باشند . بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزش های آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل می کردند ولی در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام می نمایاندند، امام حسین (علیه السّلام) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر امام حسین (علیه السّلام) قیام نمی کرد دیری نمی پایید که از اسلام جز نامی باقی نمی ماند . حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود . از این روی وقتی که امام حسین (علیه السّلام) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید .»
امام (علیه السّلام) در بسیاری از موارد از جمله در نامه ای که از مکه به مردم بصره می نویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام (علیه السّلام) با سپاه حر نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان می خواهد که او را در این راه یاری دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرا می خوانم . زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی می کنم .» (30)
آن بزرگوار در جای دیگر می فرماید:
«لو لم یستقم دین جدی الا بقتلی فیا سیوف خذینی، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمی ماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام (علیه السّلام) به ما می آموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد . نه تنها امام حسین (علیه السّلام) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنی هاشم قطع می شود می فرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت خواهم کرد .»

4 . شهادت در راه خدا

سیاست مداران حرفه ای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید می کنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر می دارند و آنان را به سکوت و گوشه گیری فرا می خوانند . روشن فکران آن زمان نیز امام حسین (علیه السّلام) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر می داشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسان های ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسان های وارسته، شهادت پایان رنج ها و سختی ها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوی این گونه انسان ها شهادت است .
اسلام با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و مال خویش می گذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی می گرفتند . (32) و گاه برای حضور یکی از آن ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی از آن ها در خانه، کار به قرعه می کشید . (33) وقتی که امام حسین (علیه السّلام) می خواست از مکه حرکت کند در خطبه ای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد .»
در جای دیگر آن بزرگوار می فرماید:
«اگر این بدن ها برای مرگ آفریده شده اند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملت های دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش می کنند و آن را برتر از زندگی ذلت بار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی می دانند . بنابراین، چه قدر سست و بی پایه ست سخنان کسانی که امروزه، شهادت طلبی را «خشونت » خوانده و آن را محکوم می کنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن این که تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدف های الهی تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکی از درس های رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی می رسد که باید در راه هدف و آرمان های الهی فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکی از درس های امام حسین (علیه السّلام) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .

5 . جمع بین سیاست و معنویت

جمع بین حضور در عرصه های سیاسی و توجه به معنویات یکی دیگر از درس های عاشورا است . غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگین اند و مسؤولیت های بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امام حسین (علیه السّلام) در آن هنگام که رویاروی دشمن ایستاده و حتی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام حسین (علیه السّلام) جنب و جوش عجیب و نشاط فوق العاده ای به چشم می خورد; یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوی کدوی النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام حسین (علیه السّلام) به قمر بنی هاشم می فرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا می داند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیت به خوبی می توان به اهمیت معنویت و خودسازی پی برد . این کار امام (علیه السّلام) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیت های انسان در همه عرصه ها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکت های او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمی تواند جایگزین آن شود .

6 . امر به معروف و نهی از منکر

از درس های مهمی که در عرصه رفتار سیاسی می توان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد . امام حسین (علیه السّلام) در وصیت نامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزه های قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر می داند:
«من از روی خودخواهی، غرور و خیره سری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاسته ام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و ... اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است .» (38)
از این وصیت نامه استفاده می شود که حرکت های سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درس های این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده می کنیم .

عبرت های عاشورا

در تفاوت درس ها و عبرت ها اشاره کردیم که در عبرت ها تنها به الگوهای شایسته و خوبیها نگاه نمی کنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالت ها را نیز می بینیم . در این بحث از عوامل زمینه ساز این رویداد، علت سکوت و بی تفاوتی مردم در برابر قیام امام حسین (علیه السّلام) و یا بالاتر، ضدیت با آن، و چگونگی بهره گیری از این حادثه بحث می شود . عبرت گیری از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبری چنین ترسیم می کند:
«اولین عبرتی که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود می کند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامعه اسلامی به آن حد رسید که کسی مثل امام حسین (علیه السّلام) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداکاری بکند ... . مگر چه وضعی بود که حسین بن علی (علیه السّلام) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده می ماند و الا از دست می رود؟ عبرت این جاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاکم شد؟ ... چرا باید وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین بن علی (علیه السّلام) ببیند چاره ای ندارد جز این فداکاری عظیم، که در تاریخ بی نظیر است . چه شد که آنها به این جا رسیدند؟ این همان عبرت است ... . چه شد که بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در همان شهری که ایشان حکومت می کرد سرهای پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسش های یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینه های این حادثه می تواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حکومت دینی ما باشد، چرا که وقتی انقلاب پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را آن عوامل به فاجعه ای بزرگ چون شهادت حسین بن علی (علیه السّلام) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بی تردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینه ساز این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا نظریه های گوناگونی اظهار شده است; در مرحله نخست می توان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و ... اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شماری یک و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینه ساز حادثه عاشورا شمرده اند . شماری از نویسندگان دشمنی بنی امیه با بنی هاشم، برخی دیگر تغییر ارزش ها و برخی از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام حسین (علیه السّلام) را سبب حادثه عاشورا دانسته اند . گروهی دیگر از بی توجهی به معنویت و دنیاگرایی و کوتاهی خواص از انجام رسالت خود (40) و ... به عنوان عوامل زمینه ساز حادثه عاشورا سخن گفته اند . از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات » بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است:
«یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است . یعنی فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات » است یعنی دنبال شهوترانی ها و هوس ها و در یک جمله «دنیاطلبی » رفتن و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این ها و فراموش کردن آرمان ها . این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کرده اند از جمله:
«باید گفت: امام حسین (علیه السّلام) را طمع ملک ری و طمع پول: «خولی می گفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم » و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبت یزید که ابن زیاد می خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدی یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کاری مردم که مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصت ساله خود نمی کردند و سابقه ها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را می خوردند و ... (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شده اند می توان چنین نتیجه گرفت که مجموعه ای از عوامل زمین ساز حادثه عاشورا شده اند، بنابراین، نظریه های تک عاملی با صرف نظر از نادرستی برخی از آن ها، (43) نمی توانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، می توان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور می طلبد . از این روی، در این جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونی ارزش ها و آرمان ها،
ب . کوتاهی خواص از انجام رسالت خود .
الف . دگرگونی ارزش ها و آرمان ها
پیش از آن که به اصل بحث بپردازیم اشاره ای به مفهوم ارزش ها و همچنین ارزش های حاکم بر جامعه نبوی مفید و مناسب می نماید:

مفهوم ارزش ها

جامعه شناسان، ارزش ها را این گونه تعریف کرده اند:
«ارزش ها عقاید عمیقا ریشه داری هستند که گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبی ها، برتری ها و کمال مطلوب به آن رجوع می کند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزش ها هدایت کننده رفتار انسان در جامعه اند . هرگونه تغییر و دگرگونی در آن ها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت . از این روی، شناخت ارزش ها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است . (45)

ارزش های حاکم بر جامعه نبوی

پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بت پرست بودند . شناختی نسبت به معارف الهی چون خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی می کردند . نژادپرستی و تکاثرطلبی از ارزش های آنان بود . عرب ها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار می ستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درنده خویی و بی باکی در جهت تامین منافع مادی و حمایت از هم قبیلگی خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانی در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشی اعراب نمونه ای از آن است .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ستیز و مبارزه ای پی گیر را علیه نژادپرستی و تکاثرطلبی و دیگر ارزش های جاهلی آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام این ها ملاک ارزش و برتری افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانش های مفید را یکی از ملاک های برتری افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت سازندگی بود، جای گزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کردند که اسوه پاکی و فداکاری، ایثار و همه خوبی ها شدند . نمونه بارز این ویژگی ها را می توان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگ ها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاری می گوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنه تر از من است برسان . سراغ او رفتم . او به سومی اشاره کرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی . وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمی و ... تا اولی دیدم همه به شهادت رسیده اند .» (46)
از این نمونه ها در جنگ های صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآوری است که این نمونه ها در میان کسانی نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکی از این افراد به دیگری بر می خورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایی بود و باقی مانده سوسمار را از او مطالبه می کرد، امتناع می کرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم می کرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تحول در بینش ها و ارزش ها انسان هایی را تربیت کرد که دیگران را حتی به هنگام مرگ بر خود پیش می داشتند . و پیش از آن نیز، برای دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش می گرفتند .

بازگشت به ارزش های جاهلی

بزرگترین و مهم ترین خطری که هر نهضت انقلابی را تهدید می کند «ارتجاع» است . این خطر آفتی است که متاسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باورها و ارزش های الهی رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزش ها و اعمال جاهلی احیا شدند . مردمی که در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارزش های الهی: چون ایثار و فداکاری در روح آنان تا آن جا نفوذ داشت که در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشی می گرفتند، در زمانی که بدن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامی را غنیمتی پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزش های جاهلی به جایی رسید که چهره های برجسته ای چون: ابی ذر، عمار و حجربن عدی آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانی که به وسیله پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیت المال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منکر جای خود را به بی مسؤولیتی و سهل انگاری و بی تفاوتی داد . ارتجاع و بازگشت از ارزش ها به جایی رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومی و بیت المال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام علی (علیه السّلام) پس از آن که با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزش ها چنین یاد می کنند:
«ای بندگان خدا ... شما در زمانی واقع شده اید که خیر و نیکی به آن پشت کرده و شر و بدی روی آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کاری ندارد پس اکنون زمانی است که وسائل پیشرفت شیطان قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی کشته و به دست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که می خواهی نگاه کن آیا جز فقیری که با فقر دست و پنجه نرم می کند، یا ثروتمندی که نعمت خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلی که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمردی که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگری جز این ها می بینی؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همان ها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدی ها دوری می جستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسان های بی ارزشی شده اید که لب ها جز به نکوهش آن ها حرکت نمی کند تا مقام آن ها کوچک شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهنده ای پیدا می شود، و نه بازدارنده ای به چشم می خورد، آیا با این وضع می خواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیای او باشید ...» (49)
دگرگونی باورها و ارزش ها تا آن جا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نابودی دین همان پیامبر را در سر می پروراندند .
در گفت و گوی مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتی که مغیره از معاویه می خواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنی هاشم بد رفتاری نکند معاویه در پاسخ می گوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آن که مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامی از آنها باقی نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا می کنند و «اشهد ان محمدا رسول الله » می گویند . ای مغیره بی مادر، پس از آن که سه خلیفه بمیرند و نام محمد این گونه زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آن که نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آن که در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است می فهمیم که آنان با اسلام و ارزش های آن از ریشه مخالف بوده اند و چنان چه قیام عاشورا نبود خدا می داند سرنوشت اسلام به کجا می انجامید . معاویه در گفت و گوی یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهی یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

زمینه های دگرگونی ارزش ها

چرا پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به تدریج ارزش ها و آرمان های اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یک نکته تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همان گونه که روان شناسان گفته اند: تربیت کاری تدریجی است . پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای تربیت انسان ها و تثبیت ارزش های اسلامی تلاش بسیار کردند . اما ده سال برای تربیت مردمی که درست بر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلی کمی بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش های جاهلی را به کلی فراموش کنند و ارزش های الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیاری از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانه های احیای ضدارزش ها در جریان سقیفه بنی ساعده سر بر آورد . کسانی که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شمار می آمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفت انگیز بود . با این که آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمی گشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتی بین عرب و عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرموده اند: «الائمة من قریش » ; (51) این نسبت با صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است .
بنابراین سقیفه بنی ساعده نخستین گامها در جهت احیای ارزش های جاهلی بود . اما چون دین داری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوه های آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نکرد . ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامی هر روز از مسیری که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر می شدند .

پی نوشت ها :

29) اللهوف، سید بن طاووس، ص 20 .
30) تاریخ طبری، ج 4، ص 404 .
31) اللهوف، ص 20 .
32) المغازی، واقدی، ج 1، ص 265 .
33) همان، ص 212 .
34) اللهوف، ص 53 .
35) بحارالانوار، ج 44، ص 374 .
36) سخنان حسین بن علی (علیه السّلام)، نجمی، ص 209 .
37) الارشاد، ص 240 .
38) بحارالانوار، ج 44، ص 329 .
39) سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسینی، شهید مطهری، ج 3، ص 48، 49، 47، عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، ص 10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش 56، ص 16 و ...
41) سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
42) حماسه حسینی، ج 3، ص 49، صدرا .
43) شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجف آبادی، ص 182 - 177 . سخنان برخی از متعصبان اهل سنت چون قاضی ابن عربی، ابن خلدون و ... را نقل و نقد کرده است .
44) معرفت، ش 56، ص 20 به نقل از مبانی جامعه شناسی، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص 157 .
46) اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابی الحسن علی بن محمد الجزری، ج 1، ص 257، اسلامیه .
47) امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج 1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستانی، ص 24 .
49) نهج البلاغه، خ 129 .
50) مروج الذهب، مسعودی، ج 4، ص 41 دارالمعرفه بیروت .
51) ملل و نحل، ص 24 .
52) حجرات (49) آیه 13 .
53) بحارالانوار، ج 73، ص 293 .


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:2 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عوامل زیادی زمینه ساز این وضعیت بودند; از باب نمونه به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

1 . جدایی مردم از اهل بیت (علیه السّلام)

انحراف رهبری از مسیری که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) معین کرده بود و انزوای علی (علیه السّلام) به مدت 25 سال یکی از مسائلی است که زمینه را برای دگرگونی ارزش ها فراهم ساخت . چون در جامعه ای که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطوط کلی آن را ترسیم کرده بود، آشناسازی مردم با دین و ارزش های آن یکی از مناصب اهل بیت (علیه السّلام) بود . که این نقش با انزوای علی (علیه السّلام) و منع از ترویج احادیث نبوی از آن ها گرفته شد . با این وضعیت مردم برای این که رفتار خود را با اسلام راستین و ارزش های آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند . متاسفانه در جهت حل این مشکل نه تنها اقدامی نشد که اقداماتی در جهت عکس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احکام دین به ابوهریره ها و کعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حدیث و فضائل اهل بیت (علیه السّلام) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هر کس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد.» (54)
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در نکوهش علی (علیه السّلام) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به علی (علیه السّلام) لعن کنند. (55) افزون براین در بخشنامه ای نوشت:
«انظروا الی من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر که را که ثابت شد از دوستان و شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایای او را قطع کنید .»
و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هر کس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانه اش را خراب کنید . (57) معاویه حکومت بصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان علی (علیه السّلام) به شمار می آمد داد و او چون به خوبی شیعیان را می شناخت دست و پای بسیاری از آنان را قطع کرد و به چشم های آنان میل کشید و بسیاری از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایی که شخص مشهوری از آنان باقی نماند .
در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به علی (علیه السّلام) از بزرگترین عبادت ها به شمار می آمد به گونه ای که اگر شخصی آن را در نماز فراموش می کرد قضای آن را به جا می آورد . معاویه با شیوه یاد شده تلاش می کرد که مردم را از اهل بیت (علیه السّلام) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزش های آن فراموش شود و اسلام اموی و ارزش های جاهلی جای گزین آن گردند . از این روی هر کس در برابر این دستورات می ایستاد مورد آزار و اذیت باند اموی قرار می گرفت .

2 . تبدیل امامت به پادشاهی

تبدیل امامت به پادشاهی یکی دیگر از زمینه های دگرگونی ارزش ها و فاجعه عاشورا بود . بدون تردید هر جامعه ای به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد . از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاکمیت اسلامی و ارزش های آن است که حکومت اسلامی بر پا باشد . بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امامت عدل علوی استقرار می یافت همان جو ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه می یافت . ولی متاسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامی ادامه نیافت و حکومت به صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیب های بسیار به حکومت و پادشاهی معاویه و یزید انجامید . خاندانی که امام علی (علیه السّلام) در باره آنها می فرماید:
«ای معاویه، کی شما رهبر رعیت و رئیس ملت بوده اید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟ (یعنی شما شایستگی این کار را نداشته و ندارید .» (58)
با مرگ معاویه زمانی که امام حسین (علیه السّلام) برای بیعت با یزید دعوت می شود امام (علیه السّلام) در پاسخ می فرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند یزید حاکم مسلمانان باشد .» (59)
و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویی دو سپاه می فرماید:
«آگاه باشید که بنی امیه پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترک گفته اند و فساد را آشکار و حدود الهی را تعطیل کرده اند ...» (60)
بدون شک، حکومت نقش مهمی در تثبیت ارزش ها و یا ضد ارزش ها دارد چرا که امام علی (علیه السّلام) می فرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان .»
وقتی که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادی چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودی ارزش ها و همچنین مروجان آن به کار گرفته اند، طبیعی است که افراد جامعه نیز همان گونه تربیت خواهند شد . در چنین جامعه ای مردم در برابر دگرگونی ارزش ها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد . همان گونه که در رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد .
3 . افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم بخشی های عثمان نیز یکی دیگر از زمینه های فاصله گرفتن مردم از ارزش ها و آرمان های اسلامی بود . این فتوحات هر چند بر جغرافیای کشور اسلامی افزود، ولی چون همراه آن کاری فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمی گرفت، به سرعت مردم را به سوی دنیاگرایی برد . زیرا غنائم این جنگ ها از آن فاتحان بود و شرکت در یکی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود که کافی بود یک رزمنده با حضور در یکی از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر این، حاتم بخشی های عثمان از بیت المال و جمع ثروت به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش مؤثری داشت . (63) در بخش دوم (کوتاهی خواص از انجام رسالت خود) توضیح بیش تری خواهیم داد .
4 . یکی دیگر از عواملی که زمینه دگرگون شدن ارزش ها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهره هایی چون عمار و ابی ذر به جرم حق گویی تبعید و شکنجه شدند . عبدالله مسعود که از تبعید ابی ذر ناراحت بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت . گروهی از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و ... به شام تبعید شدند . (64)
در برابر عثمان به توصیه ابی سفیان که گفته بود:
«مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دست به دست بگردد . و کارگزاران خود را از بنی امیه انتخاب کن . این فقط ملک داری است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!» (65)
همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنی امیه برگزید . (66) کسانی انتخاب شدند که در حال مستی به مسجد می آمدند و نماز صبح را چهار رکعت می خواندند و وقتی که با اعتراض مردم روبه رو می شدند می گفتند: می خواهید بیش تر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داد تا ارزش های عصر نبوی دگرگون شدند . اوج این دگرگونی در روزگار یزید بود، چرا که در راس حکومت فردی قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردی عیاش و خوش گذران بود و هیچ ابایی از آشکار شدن بی دینی خود نداشت . وقتی که حاکمان جامعه چنین افرادی باشند، به حکم «الناس علی دین ملوکهم » مردم نیز روش و منش آنها را در زندگی به کار می گیرند . در چنین جامعه ای مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزش ها و مدافعان جدی آن بی تفاوت می گردند و حتی ممکن است خود آنها برای حذف آن ارزش ها و مدافعان آن بسیج شوند . همان گونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد . عبرت آموزی ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزش های انقلاب اسلامی مان باشیم تا خدای ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونی نگردند .
ب . کوتاهی خواص در عمل به تکلیف
کوتاهی و سستی خواص از ادای تکلیف و انجام وظیفه یکی از عوامل زمینه ساز رویداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی از مسائلی است که تردیدی در آن نیست . بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکی از عوامل بسیار تاثیرگذار در تحولات تاریخ می دانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حق، تسلیم جلوه های دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ گاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام حسین (علیه السّلام) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخی چون عاشورا نخواهد بود .
برای دریافت ابعاد این تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملی که ممکن است برخی از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت باز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت .

مفهوم خواص و عوام

مردم در جامعه های گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثیر گذاری بر اندیشه ها و رفتار دیگران و همچنین میزان تاثیر پذیری متفاوتند . در هر جامعه تعدادی اندک به دلیل موقعیت ویژه ای که دارند بر رفتار و ارزش های دیگران تاثیر می گذارند . این گروه، با نام های: خواص، نخبگان، برگزیدگان ... شناخته می شوند . گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد می شود .
خواص کسانی اند که بر اساس آگاهی و بصیرت تصمیم گیری کرده و حرکت می کنند . در برابر خواص عوام هستند . این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جو زمان خود هستند; اکثریت به هر راهی رفتند این ها نیز به همان راه خواهند رفت . (68)
در این تقسیم و تفسیر هیچ گونه معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی لحاظ نشده است . بلکه کسی که از روی بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بی سواد باشد جزو خواص به شمار می آید و آن که بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام » است .

تقسیم بندی خواص

مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است . خواص بر دو گونه اند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نیز به همین دو قسم تقسیم می شوند .
عده ای حق را شناخته اند و تلاش آن ها نیز در همین راستاست . و عده ای نیز در برابر حق بی تفاوت و یا ضد آنند . در میان طرفداران باطل نیز آدم های نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد . سخن ما در این جا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نیز به دو دسته تقسیم می شوند:
1 . گروهی که آرمان ها و ارزش های اسلامی برای آن ها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوه های آن ترجیح می دهند .
2 . گروهی که جذب دنیا و جلوه های آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخیص حق و اهل حق از عمل به آن باز می مانند . وقتی که پای ادای تکلیف و انجام مسؤولیت به میان آید نمی توانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر ادای تکلیف پیش می دارند . اگر در جامعه اسلامی گروه نخست بیش تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه ای همانند روزگار امام حسین (علیه السّلام) به وجود نخواهد آمد . ولی اگر تعداد آن ها اندک و تعداد دسته دوم بیش تر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و حسین بن علی ها به مسلخ خواهند رفت . یزیدها و ابن زیادها برسر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی خواهد شد .

نقش خواص در رویداد عاشورا

بحث اساسی و مهم در باب «خواص » نقش آنان به عنوان یکی از عوامل زمینه ساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ویژه کسانی که به حقانیت امام حسین (علیه السّلام) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان می جنگیدند . چه عامل و یا عواملی سبب شد که اینان از امام حسین (علیه السّلام) حمایت نکردند، بی تفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند . تعداد آنان که امام حسین (علیه السّلام) را به خوبی می شناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نکردند کم نبودند . بسیاری از کسانی که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت می کردند که به سوی کوفه نرود از همین قبیل بودند . (69) بسیاری از کسانی که نماینده امام حسین (علیه السّلام) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین ها بودند . تجزیه و تحلیل بی تفاوتی اینان و دستیابی به عواملی که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسی برای ما درس آموز و عبرت انگیز است .
این عوامل بسیارند . از این روی، پس از اشاره به عناوین پاره ای از آن ها به «دنیاگرایی خواص » که از اهمیت بیش تری برخوردار و جنبه محوری دارد خواهیم پرداخت .
بازگشت به باورها و ارزش های جاهلی از جمله قومیت گرایی، عافیت طلبی و تجمل پرستی، افزون طلبی و مقام خواهی، فرصت طلبی و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و سؤولیت خود عمل نکردند .
وقتی که بیش تر خواص طرفدار حق چنان باشند که دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بی شک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیت باطل را می پذیرند و در برابر آن نمی ایستند و از حق نیز طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند . وقتی این گونه شد اولش با شهادت حسین بن علی (علیه السّلام) آغاز می شود، آخرش هم به بنی امیه و شاخه مروانی و بنی عباس وپس از بنی عباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز می رسد . (70)

دنیاگرایی خواص

هر چند عواملی چون: قومیت گرایی، نفاق و دورویی و غفلت سبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوه های آن چون مقام خواهی، رفاه طلبی، ثروت، شهرت از مهم ترین و خطرناک ترین عواملی بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت . با نگاهی به تاریخ اسلام می یابیم که اساس همه انحراف ها، فتنه ها، جنگ هایی که از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است . بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنیا راس کل خطیئة; (71) دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است .»
علی (علیه السّلام) نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنه ها و مشکلات دانسته است:
«حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن » . (72)
امام حسین (علیه السّلام) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و کناره گیری آنان را از حق، دنیاگرایی آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; (73) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان . حمایت آن ها از دین تا زمانی است که زندگی آن ها در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم می شوند .»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد کرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند که امام (علیه السّلام) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذی حسم » ایراد کرده است . برخی دیگر بر آنند که این خطبه در دوم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است . این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام (علیه السّلام) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است . امام (علیه السّلام) پس از آن که از دگرگونی اوضاع و سستی و بی تفاوتی مردم در برابر خوبی ها و بدی ها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است . وقتی که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایی بود . سخنان امام حسین (علیه السّلام) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایی آفتی عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس » از آن یاد کرده است ولی روشن است که بخشی از مردم که همان خواص باشند بیش تر در معرض این آسیب هستند . چرا که جلوه های دنیا بسیار است . بخشی از آن برای همه کس قابل دسترسی نیست . مقام، پول های کلان ... را به همه کس نمی دهند . «خواص » با ویژگیهایی که دارند دسترسی بیش تری به دنیا و جلوه های آن دارند . به همه کس ملک ری و کیسه زر نمی دهند . این ها برای عمر سعدها و شریح قاضی ها ... آماده است .
مواردی که خواص طرفدار حق به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حق سر باز زده و یا با آن به مخالفت بر خواسته اند فراوان است، در این جا تنها به نمونه هایی از چند مقطع تاریخی بسنده می کنیم:


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 6:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نخستین گام ها

دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوه هایی داشته است . در روزگار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جنگ بدر، احد و پاره ای از حوادث دیگر هر چند دنیا گرایی برخی از خواص ظهور پیدا کرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعله های آن فرو کش کرد . ولی از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نیز آشکا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با این که این کار موجب ناراحتی آن حضرت شد . (74) افزون بر این، آن حضرت بر کسانی که می خواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند . در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اول و دوم از این دستور سرباز زدند . (75)
توجه نکردن به دستور پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای نوشتن وصیت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیا گرایی خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار می آید .
بسیاری از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آورده اند . از باب نمونه مرحوم آیة الله غروی اصفهانی چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتی من جانب السقیفة
و قوسه علی یدالخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبی
بل کبد الدین و مهجة النبی (76)
وقتی حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که زمینه را برای او زمینه سازی کرده بود . تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود . آن تیر گلوی آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشست .»
مهیاردیلمی نیز اشعاری به عربی دارد که مضمون آن این است:
«ای فرزند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حق پدرت علی (علیه السّلام) و مادرت فاطمه (علیه السّلام) را غصب کردند; کشته شدنت خوب جلوه کرد .» (77)
مرحوم نیر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آورده اند . برخی از نویسندگان اهل سنت نیز بر همین مساله تاکید کرده اند .» (78)

دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه

پس از رحلت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در دوره ابی بکر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمی شود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و کم کم طبقه ای بسیار ثروتمند با امتیازهایی که از بیت المال به آنان داده شد به وجود آمدند . خلیفه دوم با این که سخت مراقب کارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیت المال ایجاد کرد که عده ای از خواص به ثروت های زیادی دست یافتند . در استفاده از بیت المال نه تنها عرب ها بر غیر عرب ها که در بین خود عرب ها نیز، برخی از تیره ها بر برخی دیگر، امتیازهای چشم گیری داشتند . در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده می شد . (79) عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جایی که تصمیم گرفت این تبعیض ها را از میان بردارد . خود او می گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم کرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به گونه ای عمل می کنم که پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابی بکر عمل کردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنیا و جلوه های آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی که شخصی می گوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکه به بیت المقدس تغییر دهد و یا یکی از نمازهای پنج گانه را حذف کند کسی به او اعتراض نمی کند . چرا که همت مردم در به دست آوردن مال و منال بود و زمانی که به دست می آوردند ساکت می شدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگ ترین سرمایه داران آن روزگار شدند . امام علی (علیه السّلام) از این واقعیت تاریخی چنین پرده بر می دارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع; (82) بستگان پدری اش به همکاریش برخاستند . آن ها همه چون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند .»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جای هزینه کردن بیت المال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروت های هنگفتی دست یافتند . مرض مال اندوزی با دست اندازی به بیت المال در میان بسیاری از خواص رایج شد . بنابه پاره ای از گزارش های تاریخی، عثمان برای نخستین بار خانه ای از سنگ و آهک و ... ساخت و اموال منقول و غیر منقول فراوانی اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتم بخشی های عثمان برخوردار شدند . زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند . چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس می گذشت . گزارش گران تاریخ از خانه های متعدد و کنیزکان، اسب ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارش های شگفت انگیزی ارائه کرده اند . (83)
بخشش های عثمان به اقوام و خویشان خود به گونه ای بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیت المال شد . او که از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست . عثمان گفت: چون صله رحم کرده ام می گریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مال ها را به عوض انفاق هایی که در راه خدا، زمان حیات پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کردی بر می داری . اگر صد درهم به مروان می دادی باز هم زیاد بود . عثمان گفت: ای پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو . فرد دیگری را مسؤول بیت المال خواهم کرد . (84)
متاسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونه ای که آن اندک خواصی که از حق و جبهه حق می گفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله می گوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آن جا از فضایل علی (علیه السّلام) می گفتم، بهترین پاسخی که می شنیدم این بود که این حرف ها را کنار گذار، سخنی بگو که برای خودت و ما سودی داشته باشد . (85)

دنیا گرایی خواص در روزگار علی (علیه السّلام)

با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی (علیه السّلام) انتظار می رفت که جامعه اسلامی کژی ها و انحراف ها را راست و ارزش های دگرگون شده را احیا نماید . ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، می یابیم که امام علی (علیه السّلام) در گامهای نخستین با مشکلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد . مهم ترین و اساسی ترین مشکل علی (علیه السّلام) در مدت حکومت خود همین روحیه دنیا گرایی خواص بود . خواصی که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیت المال همچنان ادامه داشته باشد . ولی علی (علیه السّلام) در برابر خواسته های نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند .
در سخنان علی (علیه السّلام) و برخی از کارگزاران او و همچنین برخی از تاریخ نگاران آمده که بسیاری از مخالفت هایی که با علی (علیه السّلام) می شد انگیزه ای جز دنیاخواهی نداشته است . (86)

دنیاگرایی خواص پس از امام علی (علیه السّلام)

پس از شهادت امام علی (علیه السّلام) دنیاگرایی خواص آشکارتر شد به گونه ای که حتی بسیاری از یاران نزدیک امام حسن (علیه السّلام) یکی پس از دیگری به معاویه پیوستند و امام (علیه السّلام) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح کرد . تصویر و ترسیم دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) در این مقال نمی گنجد، از این روی به چند نمونه بسنده می کنیم:
1 . معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمی دهم مگر هنگامی که از دنیای تو نائل کردم . معاویه گفت: بخواه از من آن چه می خواهی . او گفت: حکومت مصر آرزوی من است . معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشته ای به او داد . (87)
گفت و گوی فوق نمونه ای بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است . در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت با معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتی که از دنیا و حکومت معاویه بهره ای داشته باشد .
2 . معاویه می خواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند . مغیره برای ادامه حکومت خود ولایت عهدی یزید را مطرح کرد . و سپس از سوی معاویه مامور شد که پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد . او پس از آن که از دوست داران بنی امیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سی هزار درهم داد . آن ها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری کرد . گفت: به سی هزار درهم .» معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمت بود .» (88)
3 . بیش تر کسانی که از کوفه به امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند . اما وقتی که تهدیدها و تطمیع ها از سوی ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امام حسین (علیه السّلام) را خالی کردند تا او به شهادت رسید . نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است . ابن زیاد گروهی از همین خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد . برخی از آنان همانند: شبث بن ربعی، این مرد هزار چهره از کسانی است که به امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشته است . اما وقتی که وضعیت را به گونه ای دیگر می بیند به همکاری با ابن زیاد می پردازد . برای روشن تر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر که از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه می آمد، در منزل «غریب هجانات » با امام حسین (علیه السّلام) برخورد کردند . در ضمن گفت و گو امام (علیه السّلام) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد . مجمع بن عبدالله عائذی که یکی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروخته اند و بر ضد شما متفق شده اند، اما مردم دیگر دلشان با شماست ولی همین ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگید .» (89)
از سخنان یاد شده به خوبی استفاده می شود که راه و روش و حرکت خواص، حرکت عوام را در پی دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیش تر به جنگ امام حسین (علیه السّلام) آمدند . اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا می ترسیدند و نمی پذیرفتند تاریخ به گونه ای دیگر رقم می خورد . گذشت خواص از دنیا و جلوه های آن در وقت لازم اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم ... تاریخ را نجات می دهد . اما اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
در پایان این گفتار این نکته بی سود نمی نماید که آن چه آوردیم تنها بخشی اندک از درس ها و عبرت ها بود . در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درست حادثه عاشورا و شناخت درس ها و عبرت ها و عوامل و زمینه هایی که سبب پیدایی عاشورا شدند می تواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفت ها و خطرهای داخلی و خارجی باشد.

پی نوشت ها :

54) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 44 .
55) همان، ج 13، ص 222 - 220 .
56) همان، ص 45 .
57) همان .
58) نهج البلاغه، نامه 10 .
59) اللهوف، ص 20 .
60) تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج 4، ص 304 .
61) بحارالانوار، ج 75، ص 46 .
62) عبرت های عاشورا، ص 89; تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج 2، ص 194 - 188 .
63) الغدیر، علامه امینی، ج 8، ص 286 دارالکتب العربی .
64) همان، ج 9، ص 3، 31، 38 .
65) همان، ج 8، ص 278، الاستیعاب، ج 2، ص 80، طبری، ج 11، ص 357، مروج الذهب، ج 1، ص 440 .
66) ملل و نحل، شهرستان، ص 26 .
67) الغدیر، ج 122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است .
68) سخنان مقام معظم رهبری، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75 .
69) لهوف، ص 26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این گونه افراد بودند .
70) سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، 20/3/75 .
71) غرر الحکم و درر الحکم، آمدی با شرح محقق خوانساری، ج 3، ص 395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج 2، ص 122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة ... حب الدنیا و حب الله لا یجتمعان فی قلب واحد .
72) همان، ج 3، ص 395 .
73) تحف العقول; 250، ص 249; بحارالانوار، ج 44، ص 383، ج 78، ص 117 .
74) فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 2، ص 488 برای مشروح این جریان ص 489 - 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی .
75) ملل و نحل، ص 23 .
76) الانوار القدسیه، ص 99 .
77) معرفت، ج 56، ص 17، به نقل از جامعه شناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص 262، نشر روزگار .
78) دیوان آتشکده نیر، ص 59; سمو المضی سموالذات، علائلی، 5 .
79) الطبقات الکبری، ج 3، ص 295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 8، ص 111، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 154 - 153، تاریخ جرجی زیدان، ج 2، ص 168 .
80) همان مدرک، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 154 - 153 .
81) تاریخ خلفا، جعفریان، ج 2، ص 194، نشر الهادی .
82) نهج البلاغه، خطبه، 3 .
83) الغدیر، ج 8، ص 286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 199 - 198 .
84) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 199 .
85) تاریخ خلفا، ج 2، ص 205، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 58 .
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 198 - 197 .
87) همان، ج 2، ص 66 . علی (علیه السّلام) نیز این مطلب را یادآوری کرده است . نهج البلاغه، خطبه 26 .
88) الکامل، ابن اثیر، ج 3، ص 505 - 504 .
89) تاریخ طبری، ج 4، ص 306 .


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عظمت و محتوای عاشورا، انگیره‌ها، اهداف و دستاوردهای فرهنگی غنی و ناب آن همواره در متن زندگی شیعیان و عمق باورهایشان جریان دارد. مسلمانان مظلوم جهان نیز برای نجات از جور ستمگران، قیام اباعبدالله(علیه السّلام) را سرمشق و الگوی خود قرار می‌دهند. البته حادثه عاشورا چنان شکوهمند است که حتی بر اندیشه غیر مسلمانان نیز اثر گذاشته و سبب برانگیخته شدن عشق وعلاقه و احترام آنان به امام حسین(علیه السّلام) شده است .
در این جا، به برخی از جنبه‌های اثرگذاری نهضت عاشورا در پهنة گیتی نگاهی کوتاه می‌افکنیم .

*1. عاشورا و امام حسین(علیه السلام) از دیدگاه اندیشمندان بزرگ جهان

عظمت قیام، اوج فداکاری و ویژگی‌های دیگر امام حسین(علیه السلام) و یارانش، سبب شده که نویسندگان و اندیشمندان بزرگ جهان، در بارة این نهضت و حماسه‌آفرینان عاشورا اظهار نظرهای بسیاری داشته، حتی برخی از نویسندگان غیرمسلمان دربارة این واقعه کتاب بنویسند. اکنون به برخی از این دیدگاه‌ها اشاره می‌کنیم

* جرج جرداق (دانشمند و ادیب مسیحی)

وقتی یزید، مردم را تشویق به قتل امام حسین(علیه السلام) و مأمور به خون‌ریزی تشویق می‌‌کرد، آن‌ها می‌گفتند: چه مبلغی به ما می‌دهی؟ امّا انصارحسین(علیه السلام) به او گفتند: ما با تو هستیم و اگر هفتاد بار کشته شویم، باز می‌خواهیم در رکابت جنگ کنیم و کشته شویم .

*آنطون بارا (اندیشمند مسیحی)

اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی، برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین به مسیحیّت فرا می‌خواندیم .

*تاملاس توندون (رئیس سابق کنگرة ملّی هندوستان )

این فداکاری‌های عالی از قبیل شهادت امام حسین(علیه السلام) ، سطح فکر آدمی را ارتقاء بخشیده، و شایسته است خاطرة آن همیشه باقی بماند و یادآوری شود .

*فردریک جِمس

درس امام حسین و هر قهرمان شهید دیگری این است که در دنیا، اصول ابدی عدالت و ترحم و محبّت وجود دارد که تغییر‌ناپذیرند و همچنین می‌رساند که هر گاه کسی برای این صفات مقاومت کند و در راه آن پافشاری کند، آن اصول همیشه در دنیا باقی و پایدار خواهد ماند

* بنت الشاطی (نویسندة معروف مصری)

زینب، خواهر حسین‌بن علی، لذّت پیروزی را در کام ابن زیاد و بنی‌امیّه خراب کرد و در جام پیروزی آنان قطرات زهر ریخت. در همة حوادث سیاسی پس از عاشورا همچون قیام مختار و عبدالله بن زبیر و سقوط دولت امویّان و برپایی حکومت عباسیّان و ریشه دواندن مذهب تشیّع، زینب ـ قهرمان کربلا ـ نقش برانگیزاننده داشت .

*عباس محمود عقّاد (نویسنده و ادیب مصری )

جنبش حسین، یکی از بی‌نظیرترین جنبش‌های تاریخی است که تاکنون در زمینة دعوت‌های دینی یا نهضت‌های سیاسی پایدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش، به قدر عمر یک انسان طبیعی، دوام نیاورد و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت .

*چارلز دیکنز (نویسندة معروف انگلیسی)

اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حکم می‌کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری خویش را انجام داد .

*محمد علی جناح (رهبر بزرگ پاکستان )

هیچ نمونه‌ای از شجاعت بهتر از این که حسین از لحاظ فداکاری و شهامت نشان داد، در عالم پیدا نمی‌شود. به عقیدة من، تمام مسلمانان باید از این شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد، پیروی کنند .

*ل. م. بوید

در طول قرون، افراد بشر همیشه جرئت و پردلی، عظمت روح و بزرگی قلب و شهامت روانی را دوست داشته‌اند و به خاطر همین‌هاست که آزادی و عدالت ‌هرگز به نیروی ظلم و فساد تسلیم نمی‌شود. شهامت و این بود عظمت امام حسین و من مسرورم که با کسانی که این فداکاری عظیم را از جان و دل ثنا می‌گویند، شرکت کرده‌ام، هر چند که 1300 سال از آن تاریخ گذشته است .
من زندگی امام حسین، آن شهید بزرگ اسلام را به دقّت خوانده‌ام و توجّه کافی به صفحات کربلا کرده‌ام بر من روشن شده است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، باید از امام حسین پیروی کند

*توماس کارلایل (دانشمند انگلیسی)

بهترین درسی که از تراژدی کربلا می‌گیریم، این است که حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آن‌ها با عمل خود روشن کردند که تفوّق عددی در جایی که حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی که داشت، باعث شگفتی من است.

*توماس ماساریک :

اگر چه کشیشان ما هم از ذکر مصایب حضرت مسیح، مردم را متأثّر می‌سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان حسین یافت می‌شود، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب، این باشد که مصایب مسیح در برابر مصایب حسین، پر کاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر

*ادوارد براون (پروفسور)

حتی غیر مسلمانان نیز نمی‌توانند پاکی روحی را که این جنگ اسلامی تحت لوای آن انجام گرفت، انکار کنند.

*واشنگتن ایرونیگ (تاریخ‌نگار امریکایی) 

در زیر آفتاب سوان سرزمین خشک و در روی ریگ‌های تفتیدة عراق، روح حسین فنا ناپذیر است. ای پهلوان و ای نمونة شجاعت و ای شهسوار من، ای حسین.

*موریس دوکبرا :

اگر مورّخان ما حقیقت روز (عاشورا) را می‌دانستند و درک می‌کردند که عاشورا چه روزی است، این عزاداری را مجنونانه نمی‌پنداشتند، زیرا پیروان حسین به واسطة عزاداری حسین می‌دانند که پستی و زیر دستی و استعمار و استثمار را نباید قبول کنند و شعار پیشرو و آقای آن‌ها، تن به ظلم و ستم ندادن بود.

*بروکلمان کارل (خاورشناس و پژوهشگر آلمانی)

شهادت حسین علاوه بر نتایج و اثرات سیاسی، موجب تحکیم و اشاعة مذهب8 شیعه گردید و این مذهب، مرکز و مظهر تمایلات ضدّ غرب شد .

*2. اثر گذاری قیام عاشورا بر جنبش‌های آزادی‌بخش جهان

قیام کربلا به صورت یک حادثه هر چند جانکاه در دل تاریخ مدفون نگشت و دیری نپائید که به یک حماسة جاویدان تبدیل شد. قیام حسینی به صورت قیام و انقلابی الگو آفرین و تاریخ ساز درآمد و الهام بخش جنبش‌های گوناگون در تاریخ گردید . یکی از دستاوردهای مهمّ قیام کربلا، تبیین شیوه‌ای اصولی و بسیار مؤثّر در مبارزه با حکومت‌های سلطه‌گر و زورمدار بوده است. حادثة کربلا، یک قیام اسوه و یک سیرة عام برای تئوری انقلاب و یک پیام انقلابی ـ تاریخی است که برای هر عصری، پیام ویژه‌ای دارد. بر اساس ویژگی‌های شاخص نهضت امام حسین(علیه السلام)، میان جنبش‌های اسلامی در سراسر جهان اسلام، پیوند به وجود آمد و موج بیداری و انقلاب، مناطق وسیعی از جهان اسلام مانند مصر، سوریه، لبنان، عراق، ترکیه، افغانستان، پاکستان، الجزایر، تونس، مراکش، حجاز، اندونزی، هندوستان و ایران را در بر گرفت . در بیشتر کشورهای اسلامی، ویژگی مردمی بودن روحانیّت، رسالت رهبری حرکت‌ها و جنبش‌ها را بر دوش رهبران دینی نهاد. «شاه ولی‌الله دهلوی» و فرزندش، «سیّد احمد خان هندی»، «سیّد جمال الدّین اسدآبادی»، «اقبال لاهوری»، «محمّد علی جناح»، «شیخ محمد عبده»، «شیخ عبدالرّحمان کواکبی»، «حسن البنا» و امام خمینی(ره)، نمونه‌هایی برجستة مبارزه بر ضدّ استکبار و طاغوت بر اساس نظام هدفمند انقلاب حسین بودند . برخی از جنبش‌ها عبارتند از :
1. جنبش اسلامی شبه قارة هند
2. جنبش اسلامی در شمال آفریقا و کشورهای عربی (به ویژه مصر)
الف) جنبش سیّد جمال‌الدّین اسدآبادی در مصر
ب)جنبش شیخ محمّد عبده
ج) جنبش شیخ عبدالرّحمان کواکبی
د) جنبش حسن البنا
3. جنبش‌های اسلامی ایران
الف) جنبش تنباکو
ب) جنبش مشروطیّت
ج) جنبش سردار جنگل
ه) قیام شیخ محمّد خیابانی
و) جنبش آیت‌الله کاشانی
ز) جنبش فدائیان اسلام
ح) جنبش آزادی ایران
ط) جنبش امام خمینی (ره)
3. برداشت نمادین هالیوود از عاشورا
عاشورا و حماسة پر شکوه آن پدیده‌ای است که همواره رمز و راز نیروی پنهان و آشکار شیعیان و آزادی خواهان بوده است. قدرت این رمز و راز آن چنان است که دشمنان اسلام را همیشه در حیرت و شگفتی و سردرگمی فرو برده است. از همین رو، دشمنان، به ویژه صهیونیسم جهانی بر آنند تا با شبیه‌سازی و بهره‌گیری از این واقعه، برای دنیای پوشالی و خیالی خود، جلوه‌های مقدّس و آسمانی بیافرینند. برای مثال، در سه کنفرانس جهانی تورنتو، واشینگتن و اورشلیم، «فرانسیس فوکویاما» کتاب پایان تاریخ خود را ارائه کرد. این کتاب در برابر کتاب برخورد تمدّن‌ها اثر «ساموئل هانتینگتون» است. فوکویاما مدّعی است که خرده تمدن‌ها و فرهنگ‌های جزئی به دست فرهنگ غالب بلعیده می‌شوند و رسانه‌ها، دنیا را به سمت دهکدة واحد پیش می‌برند و به ناچار دنیا درگیر جنگی خانمان‌سوز خواهد شد. بنابراین، برای پیش‌گیری از این جنگ باید یکی را به عنوان کدخدایی بپذیریم و در ادامه ثابت می‌کند که کدخدا، امریکا است. فوکویاما می‌گوید: این نبرد حتمی است، ولی برندة آن غرب نخواهد بود و او با اسناد و مدارک ثابت می‌کند که برندة نبردِ آخرالزّمان، شیعیان هستند . فوکویاما در کنفرانس اورشلیم با عنوان «بازشناسی هویّت شیعه » می‌گوید :
شیعه، پرنده‌ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست . پرنده‌ای که دو بال دارد: یک بال سبز و یک بال سرخ . او بال سبز این پرنده را مهدویّت و عدالت خواهی و بال سرخ را شهادت‌طلبی که ریشه در کربلا دارد و شیعه را فنا ناپذیر کرده است، معرفی می‌کند . فوکویاما معتقد است شیعه بُعد سومی هم دارد که اهمیّتش بسیار است. او می‌گوید : این پرنده، زرهی به نام ولایت پذیری به تن دارد و قدرتش با شهادت دو چندان می‌شود. شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین می‌برند، بیشتر می‌شود . وی جنگ عراق و ایران را مثال می‌زند و می‌گوید : این‌ها فاو را تسخیر کرده‌اند، می‌روند کربلا را هم بگیرند و این، یعنی فتح قدس، اگر کربلا را بگیرند، اینجا را هم قطعاً می‌گیرند .
او برای دفع این خطر پیشنهاد می‌کند با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقّف کنید .
فوکویاما، مهندسی معکوسی را برای شیعه و مهندسی صحیحی را برای خودشان طراحی می‌کند و می‌نویسد : مهندسی معکوس برای شیعیان این است که ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید . تا این را خط نزنید، نمی‌توانید به ساحت قدسی کربلا و مهدویّت تجاوز کنید... برای پیروزی بر یک ملّت باید میل مردم را تغییر داد... ابتدا ولایت فقیه را خط بزنید، در گام بعد، شهادت طلبی این‌ها را به رفاه‌طلبی تبدیل کنید. اگر این دو تا را خط زدید، خود به خود اندیشه‌های امام زمانی از جامعة شیعه رخت می‌بندد... شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولی فقیه بتراشید . فوکویاما برای این کار، مکتب جدیدی به نام اونجلیس عرضه کرد. مکتبی که قدمتش به 1987 میلادی بر می‌گردد . طرفداران این مکتب معتقدند عیسای ناصری خواهد آمد. فوکویاما به آن‌ها توصیه می‌کند در فیلم‌هایشان هر چه را شیعیان دربارة امام زمان می‌‌گویند، بر شخصیّت عیسای ناصری تطبیق بدهند. بر اساس دستور فوکویاما، فیلم‌هایی بر اساس مدل «روایت فتح» شهید آوینی، ساخته شد؛ با همان اسلوب متن و با به کارگیری مؤلّفه‌های احساسی برنامه‌های شهید آوینی، با همان تیپ‌ها و همان دیالوگ‌ها که شهید آوینی‌ می‌گفت . فیلم نجات سرباز رایان با محتوای تجلیل از مادر سه شهید؛ فیلم نبرد پرل هاربر با محتوای جنگ جنگ تا رفع فتنه‌ در عالم؛ فیلم زمانی سرباز بودیم با تئوری بازسازی کربلا و بر اساس الگوی عملیّات کربلای 5؛ فیلم سقوط شاهین سیاه، بازسازی صحنةکربلا، فیلم جن‌گیر که در آن از نمادهای اسلامی شیعه استفاده شده بود .

*نکته :

در تمامی این فیلم‌ها، بر اساس نظریة فوکویاما، امام حسین(علیه السلام) و کربلا، یک طرف و سوی دیگر، شمر است. لباس هم بر اساس الگوی شیعی انتخاب شده است. لباس سربازان امریکایی، سبز رنگ و لباس سربازان مقابل، قرمز است. در بعضی از این فیلم‌ها خون سربازان آمریکایی سبز است؛ آن هم به دلیل تقدّس این رنگ در آرمان‌های شیعی. هنر پیشه‌ها تا پایان فیلم ناشناخته‌اند و همچنین تا آخر فیلم فقط نقش‌های قدسی بازی می‌کنند .


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:44 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دیباچه

در طول تاریخ، حکومت‌های ستمگر برای تثبیت قدرت خود، برنامه‌هایی را به مرحله اجرا می‌گذارند؛ در این میان، «حذف رقیبان و مخالفان» در سرلوحه اقدامات آنان بوده است. حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایی در عرصه‌های سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد؛ در مرحله نخست به «ترور شخصیتی» او می‌پردازند تا «افکار عمومی» را برای ترور فیزیکی‌‌اش راضی و قانع کنند.
بی‌گمان «رسانه‌ها» ابزار مناسبی برای ترور معنوی و شخصیتی بوده و حاکمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید» نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام می‌گیرند تا افکار عمومی به ترور و حذف فیزیکی افراد حقیقی و حقوقى، واکنشی و اعتراضی نشان ندهند.
در این مقاله ، سعی شده است به شیوه‌های تبلیغاتی و روانی بنی‌امیه در خصوص «حادثه خونین کربلا» پرداخته شود.

شورای برنامه‌ریزی یزید

از جمله عوامل تثبیت و تحکیم حکومت‌ها، پیوند اندیشمندان با حاکمان است؛ معاویه نیز در دستگاه حکومتی خود با «عالمان دنیاپرست و ساده لوح» ارتباط صمیمی برقرار کرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینی و اجتماعی آنان کمال استفاده را می‌برد که در این میان، برخی از اصحاب پیامبر و بستگان آنها، جایگاه ویژه‌ای داشتند. معاویه به خوبی می‌دانست که عالمان درباری را می‌توان در پست‌های گوناگون شکار کرد و یا در آن مشاغل گماشت؛ مانند: قضاوت، تدریس، امامت جمعه و جماعت، خطابه و سخنرانى، شعر،[1] تألیف و ترجمه، تلاوت قرآن، ادّعای زهد و عرفان،[2] بیوت شخصیت‌های مشهور و محبوب.
نیروهای رسانه‌ای فوق اعم از حقوق بگیر و رایگان آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینی و اجتماعی خود را در اختیار بنی‌امیّه گذاشته بودند، که به نمونه‌هایی از کارکرد و کارنامه آنان اشاره می‌کنیم:
نخستین اصحاب و تابعانی که در حلقه حکومت بنی‌امیه به فعالیت تبلیغی و مشاوره‌ای پرداختند، عبارت بودند از:
ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر.[3]
حضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاکمه، پیامدهای ناگوار دیگری به همراه داشت؛ از جمله تغییر ارزش‌های اسلامی و وارونه ساختن حقایق.
معاویه یکی از غلامان مسیحی‌اش به نام «سِرْجون بن منصور» را به عنوان مشاور و نیز معلّم خصوصی پسرش برگزیده بود؛ لذا سرجون رومی در طول زندگی‌اش با ارائه نظرات خود، یزید را از آموزه‌های اسلامی دور کرده و برای انجام مفاسد یاری می‌نمود. از جمله اقدامات سرجون مسیحى، پیشنهاد انتصاب «عبیدالله بن زیاد» به حکمرانی کوفه و عراق بود.[4]
معاویه در زیر چتر حمایتی و دفاعی «دانشمندان وابسته» توانست فرقه انحرافی «مُرجِئه» را تأسیس و تقویت کند و اندیشه «جبرگرایی» را به افکار مسلمانان به ویژه اهل شام تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنی‌امیّه با این دیدگاه، توجیه‌پذیر باشد.[5]
معاویه جهت فراخوانی مردم شام برای شرکت در جنگ «صفّین» با عمرو بن عاص رایزنی کرد؛ وی پیشنهاد داد که: چهره‌ای مانند «شرحبیل بن سمط» را که مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب کن و اعلام کن عثمان (خلیفه سوم) توسط علی(ع) و یارانش کشته شده است؛ در آن صورت، مردم شام پشت‌سر تو قرار گرفته و در جنگ صفّین شرکت می‌کنند...
شرحبیل در یک صحنه‌سازی و نمایش ساختگی ، فریب خورد و سپس به انگیزه «خون خواهی» سفرهای تبلیغی‌اش را آغاز کرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم می‌گفت:
«علی بن ابی‌طالب، عثمان را کشته است؛ پس خون‌خواهی او بر مسلمانان واجب است...»[6].
یکی از طرفداران معاویه به نام «عمر بن ثابت» کارش این بود که به روستاهای شام می‌رفت و در هر روستایى، اهالی را اطراف خود جمع می کرد و می‌گفت:
«ای مردم! علی بن ابی‌طالب نعوذبالله مردی منافق بود که شب «عَقَبه» می‌خواست مرکب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را رم‌کرده و ایشان را بکشد؛ پس او را لعن کنید».[7]

سازمان اطلاعاتی بنی‌امیه

معاویه برای آگاهی از رخدادها، توطئه‌ها و غیره، سازمانی به نام «العین» تأسیس کرد و ریاست آن را به عهده «ثابت بن ارطاة»[8] نهاد. این سازمان کسب خبر و اطلاعات در تمام شهرهای مهم، شعبه داشت و مأموران آن مراقب رفتار و گفتار مردم بودند. یزید در دوره حکومتش «سلیم بن اعشا» را به سرپرستی العَیون گماشت.
سلیم به جهت اهمیت سیاسی بین‌النهرین، مأموران خود را در شهرهای کوفه و بصره به جاسوسی و خبرچینی فرستاده بود تا آنان در میان مردم دیده‌ها و شنیده‌های خود را به سلیم گزارش دهند.[9]

آنتن‌های برون مرزى

هنگامی که امام حسین(علیه السلام) به مکه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت؛ آن حضرت هم ضمن برگزاری نماز جماعت، در دیدارهای عمومی و خصوصی به ناهنجاری‌ها و مشکلات حکومت و مردم اشاره می‌کرد. یزید که به تازگی بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهی از حضور و سکونت امام حسین(علیه السلام) در شهر مقدس مکه، نامه‌ای به عبدالله بن عباس نوشت. یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) و عبدالله بن زبیر با وی و نامه نگاری‌های کوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست که به عنوان «شخصیت ممتاز و قابل احترام» در میان بنی‌هاشم و مسلمانان، برای پیش‌گیری از بحران و فتنه اجتماعى، نزد امام حسین(علیه السلام) برود و حضرت را به «سازش» و «صلحی مطمئن» دعوت کند...
آری دشمنان برای رسیدن به اهداف پنهان و آشکار خود، از ظرفیت و توانایی‌های «برجستگان و نخبگان» نیز می‌خواهند استفاده کنند. البته فردی چون ابن عباس، در راستای «انتقال پیام» مواظب است که «ادبیات گفتمانی» دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد.[10]

استخدام شخصیت‌ها

در ماجرای قیام امام حسین(علیه السلام) برخی از اصحاب و علمای خائن نیز شریک جرم می‌باشند؛ زیرا درباری بودن آنان، باعث هموار شدن جنگ روانی و نظامی یزید، شد.
به عبارت دیگر: گفتار، نوشتار، رفتار و حتّی سکوت این چهره‌های ظاهر الصّلاح، دلایل و مستنداتی برای کارگزاران بنی‌امیه فراهم کرد تا جنایات سنگین خود را «توجیه» کرده و افکار عمومی را به سکوت و رضایت وادارند.
نقش «شُرَیح بن حارث کِندی» در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است؛ چرا که وی از دوره خلافت عمر بن خطّاب ، بر کرسی «قضاوت» تکیه کرده[11] و زبان و قلم او «حکم شرعی» را در اذهان جامعه القا می‌کند. حال، به دو اشتباه مهم شریح می‌پردازیم:
الف) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت، هواداران هانی کاخ فرمانداری را محاصره کردند و با دادن شعار، خواستار آزادی هانی شدند.... ابن زیاد که از افشا شدن خبر شکنجه و قصد شهادت هانی بیمناک شده بود و می دانست که با نیروی نظامی اندک نمی‌توان جلوی خشم خروشان هزاران نفر را گرفت، دست به دامن شریح برد و از او خواست با گفتار نافذ خود، گفتگو و حادثه قصر را به نفع ابن زیاد تغییر بدهد.
شریح قاضی هم در جمع هواداران خشمگین هانى، چنین گزارش داد:
«ای مردم! ابن زیاد و هانی در حال مذاکره و گفتگو هستند و هانی زنده است...»
متأسفانه مردم در اثر شنیدن این خبر، آن هم از سوی رسانه‌ای که مدّعی صداقت، عدالت و امانت است (دستگاه قضاوت)، آرام آرام از محاصره کاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخی و جنایت کشاندند.[12]
ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد برای جمع کردن نیرو و فرستادن آن به کربلا از قدرت «فتوای قاضی» کوفه، بهره‌گیری کرد.
حال، صدور این فتوا چه از ناحیه شریح باشد[13] و چه به وی انتساب شده باشد اثر روانی‌اش ولو به عنوان بهانه و توجیه جنایت، در افکار عمومی و سیاست بنی‌امیه کارساز است. حکم شرعی که در شهر کوفه خوانده شد و حکومت روی آن مانور داد، چنین بود:

«چون حسین بن علی بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش کرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است».[14]
از این رو، در کربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یکی از مهم‌ترین شعارها و تیترهای گفتاری و نوشتاری یزیدیان، این مطالب بود:
اینها (امام حسین(علیه السلام) و یارانش)، خارجی هستند.
اینها (اسیران)، خارجی هستند.
هذه زینب اُخت الخارجى؛ نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.
این، سر خارجی است.[15]
آری یزیدیان به واسطه زبان و قلم خائنان عناوینی چون: خلیفه پیامبر، خلیفه مسلمانان، اولوالأمر و امیرمؤمنان را برای خود تثبیت کردند و مخالفان را نیز با مارک «خارجی»[16] مورد سنگین‌ترین هجمه‌های تبلیغی قرار دادند.
امواج شایعه

روزی ابن زیاد همراه نیروهای نظامی‌اش وارد مسجد جامع کوفه شد و بالای منبر رفت و مردم را از نافرمانی یزید ترساند... ناگهان همهمه‌ای شد؛ پرسید: چه خبر است؟ گفتند: ای امیر! هم اکنون مسلم بن عقیل با گروه کثیری از یارانش به جانب کاخ فرمانداری می‌آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد که درب را ببندند. مسلم بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، کاخ را محاصره کرده بود و تعداد اندک سربازان ابن زیاد هیچ گونه توانایی مقابله نظامی با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد که از روحیه کوفیان آگاهی کامل داشت، «عملیات روانی و جنگ رسانه‌ای» را بهترین راهکار نجات خود دانست؛ لذا عوامل تبلیغی‌اش را سازماندهی کرد تا با ارسال «اخبار و آمار دروغین» دل‌های انقلابیون را دچار ترس و شک کنند. یکی از کارگزاران (کُثَیر بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازی بلند گفت:
ای مردم، ای پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آنها رحم کنید؛ چرا که لشکریان یزید در حال رسیدن به کوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته که اگر شما امروز تا شب قصد پیکار داشته باشید و به خانه‌هایتان برنگردید، حقوق‌تان از بیت‌المال را قطع کند، مردان شما را از شهر بیرون کرده و به دمشق بفرستد و حتی بی‌گناهان را به جرم گناهکاران دستگیر نموده و مجازات می‌کند...[17]
برخی از هم‌پیمانان عبیدالله بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه کرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله‌های قیام را به سردی و خاموشی تبدیل کردند؛ به گونه‌ای که در کوتاه مدّت، آمار یاران مسلم(علیه السلام) سیر نزولی را آغاز نمود و ورق برگشت. ...[18] <>

شهید پیام رسانی

بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین(علیه السلام) و نیز آگاهی حضرت از توطئه ترور وی در ایّام برگزاری مناسک حج، امام(علیه السلام) یاران خود را برای حرکت به سوی کوفه فراخواند. آن حضرت پیشاپیش خطاب به بزرگان و اهالی کوفه، نامه‌ای نوشت و ضمن یادآوری دعوت‌های کتبی و شفاهی آنان، بشارت داد که به خواست الهی عازم عراق است و می‌طلبد که به بیعت و پیمان خود وفادار بمانند.
امام(علیه السلام) پیک مؤمن، دلاور و زیرکی به نام «قیس بن مُسَهّر» را برگزید تا شتابان مسیر را بپیماید و نامه را به بزرگان کوفه تحویل دهد.
ابن زیاد برای آگاهی از نوع ارتباط و مکاتبات شیعیان با امام حسین(علیه السلام) افرادی را در مسیر‌های منتهی به شهر کوفه گماشته بود و آنان، مسافران و رهگذران را تحت کنترل و بازرسی قرار می‌دادند. زمانی که قیس به نزدیکی کوفه رسید با مشاهده مأموران حکومتى، نامه محرمانه حضرت را پاره پاره کرد (جویده و خورد). بعد از دستگیری قیس و فرستادن او به دارالأماره، قیس با وجود تهدید‌ها و تطمیع‌ها حاضر نشد محتوای نامه و اسامی رهبران شیعه در کوفه را برای ابن زیاد بازگو و افشا کند. حکمران عراق تنها راه نجات و آزادی قیس را چنین تعیین کرد: «در حضور مردم، دروغگو پسر دروغگو (حسین بن علی) را لعن کن...».
قیس بن مسهّر که خود را پیام‌رسان امام(علیه السلام) می‌دانست، در حالی که سربازان در کنارش و شیعیان کوفه هم در مقابلش جمع شده بودند، پس از درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش و لعن و نفرین بر ابن زیاد و بنی‌امیه، با صدای بلند گفت:
«ای مردم! هم اکنون امام حسین(علیه السلام) به سوی کوفه در حرکت است...».
ابن زیاد از این که نتوانسته بود کلام دیکته شده خود را از حنجره «پیک حسینی» به افکار عمومی تلقین کند، خشمگین شده و دستور داد با کشتن قیس، برای همیشه «پیام حق» را به خاموشی کشاند.[19]

فراخوان نیرو و جارچیان یزید

یکی از سربازان حر بدون اطلاع او به کوفه آمد و موضوع محاصره کاروان حسینی در دشت کربلا را برای یزید بازگو کرد. به دستور ابن زیاد، در شهرهای کوفه و بصره «جارچیان» این پیام حکومتی را به آگاهی عموم رساندند:
«هر کس که سر حسین بن علی را بیاورد، حکومت ری را به مدّت ده سال به او واگذار می‌کنیم».
... طولی نکشید که عمر بن سعد بر خلاف هشدارهای بستگان و دوستانش این مأموریت را پذیرفت و ابن زیاد هم ضمن نگارش «حکم قتل امام حسین(علیه السلام) و حکومت ری برای ابن سعد» فرماندهی کلّ نیروهای اعزامی به کربلا را به عهده وی نهاد.[20]

تیتر مشترک در رسانه‌های یزیدى

بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم (عثمان بن عفّان) توسط اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان، معاویه که از عشیره و کارگزاران عثمان بود، از اوامر حکومتی خلیفه جدید (امام علی(علیه السلام) سرپیچی کرد و برای رسیدن به آرزو‌هایش به بهانه «خون‌خواهی عثمان» در زیر پرچم خون‌خواهی و کنار «پیراهن خونین عثمان» به سوگواری و تحریک عواطف مردم شام و غیره پرداخت.[21]
یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت «خون عثمان» به زندگی ننگین خود ادامه دادند که در اینجا به نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم:
1. بر اساس نقل «تذکرة الشهداء» یزید به والی مدینه نوشت:
«معاویه، مرا وصیت کرده که از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آنها طلب کن؛ چه خدا انتقام خواهد کشید از اینها به واسطه اولاد ابوسفیان که انصار حق و طالبان عدل‌اند».[22]
2. ابن زیاد در نامه‌ای که برای ابن سعد فرستاده بود، ضمن تأکید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین(علیه السلام) و یارانش این گونه بهانه آورند:
«بنی هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند».[23]
3. امام حسین(علیه السلام) برای رفع بحران و قطع آب اقداماتی انجام داده، از جمله حفر چاهی در پشت خیمه‌ها، وقتی این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر بن سعد نامه‌ای نوشت و برای محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسئله سفارش کرد:
«... وافعل بهم کما فعلوا بالزکی عثمان؛ ... با یاران حسین چنان کن که آنها بر عثمان پاکیزه رفتار کردند».[24]
4. شایان توجه است که شخصیتی چون «زُهَیر بن قین بجلی» بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام علی(علیه السلام) دیدگاه منفی داشت؛ اما سرانجام امام حسین(علیه السلام) او را در مسیر کوفه، به نزد خود دعوت کرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخی را به آگاهی زهیر رساند؛ به گونه‌ای که یکباره محبّت اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفت و نامش در قاموس «شهیدان عاشورایی» ثبت و ماندگار گردید.[25]

وجدان رسانه‌اى

عمر بن سعد در راستای جلوگیری از جنگ، دست به اقداماتی زد. وی برای گشودن باب «مذاکره»، جویای «نامه رسان» و «سخنگویی» شد، اما هیچ یک از نیروهایش این مسئولیت را نپذیرفتند؛ چرا که همه آنان پیشتر برای آمدن امام حسین(علیه السلام) دعوت‌نامه نوشته بودند و از روبروشدن با نوه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شرمنده می‌شدند. سرانجام شرورترین آنها (کُثَیر بن عبدالله شعبی) حاضر شد به عنوان «پیک» این مأموریت را انجام دهد.
از آنجا که کثیر، همزمان در فکر ترور حضرت بود و اصرار داشت مسلحانه خدمت امام(ع) برسد و پیغام را برساند، یاران حضرت از ورود کثیر جلوگیری کردند...
دومین پیک (خُزَیمه)[26] عهده‌دار این مسئولیت شد و با کمال ادب و احترام، اجازه ملاقات خواست؛ امام(ع) نیز صمیمانه او را به حضور پذیرفت. در این جلسه، این سخنان بین او و امام مطرح شد:
برای چه به اینجا (عراق) آمده‌اید؟
مردم نامه‌هایی برایم نوشته‌اند و مرا به کوفه دعوت کرده‌اند.
(حضرت، انبوهی از دعوت‌نامه‌های کوفیان را به وی نشان داد).
خدا لعنت کند این جماعت را که به سوی تو این نامه‌ها را نوشتند و تو را به اینجا آوردند و اکنون از خواصّ لشکر ابن زیاد شده‌اند!
اکنون که نامه‌ها را دیدی و حقیقت را دانستى به سوی عمر بن سعد برو و پاسخ پیغامش را بگو.
ای مولای من! کیست که بهشت را واگذارد و به سوی جهنّم رود؟
عمر بن سعد بعد از ناامیدی از برگشت خزیمه، قاصد دیگری (قرّة بن قیس حنظلی) را نزد امام(ع) فرستاد... زمانی که قرّه می‌خواست به جانب ابن سعد برگردد، حبیب بن مظاهر به وی گفت:
«أنصر هذا الرّجل الّذی بآبائه ایّدک الله بالکرامة و إیّانا معک؛ یاری کن این مردی (امام حسین(علیه السلام)) را که به واسطه پدرانش، خداوند به تو و ما کرامت عطا می‌کند».
پیک گفت: نخست باید بروم و جواب پیغام را برسانم آنگاه در این رابطه، فکر کرده و آنچه صواب باشد، برخواهم گزید...[27]
همان‌گونه که می‌بینیم، پیام رسانان و مصاحبه کنندگان جبهه باطل، دارای عقاید و رفتار مختلفی بودند:
الف) پیکی به بهانه «پرسش و پاسخ» و «اطلاع‌رسانی» انگیزه شومی (ترور) را می‌خواهد اجرا کند.
ب) قاصدی که با رعایت آداب مذاکره، وقتی «حقیقت» برایش آشکار می‌شود، قانع شده و آشکارا طرفدار حق می‌گردد.
ج) نامه‌رسانی که هدف اصلی‌اش «انتقال پیام» است و برای نتیجه‌گیری و تصمیم نهایى، شرایط و جوانب مسئله را فعلاً نمی‌تواند یا نمی‌خواهد بسنجد.
آری زیبنده است گزارشگر در مقابل حقیقت، پندپذیر باشد و فقط به جنبه «پوشش خبری» و مخابره آن، بسنده نکند.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ارسال پارازیت 

در «قیام حسینی» نیز سعی دشمنان بر این بود که پیام و آوای حق از حنجره صداقت، به گوش غافلان نرسد. در اینجا نمونه‌ای از شگردهای سانسور و بایکوت خبری یزیدیان را یادآور می‌شویم.
امام حسین(علیه السلام) از همان روز دوم محرّم تا دقایقی قبل از شهادتش، بارها برای ارشاد کوفیان و اتمام حجّت به دشمنان، با صدایی بلند و رسا حقّانیت خود و ستم‌های بنی‌امیه را بازگو و افشا کرد و پیامدهای همکاری با یزید را بیان نمود. سران دشمن هم برای جلوگیری از افشاگری امام حسین(علیه السلام) به تکاپو افتاده و با گفتن سخنان نامربوط و کشیدن فریاد و هیاهو (پارازیت) گفتار مستدل و دلنشین حضرت را قطع می‌کردند. امام(ع) در همین خصوص، به جنجال آفرینان و انحصارگران می‌فرماید:
«ویلکم ما علیکم أن تنصتوا الیّ فتسمعوا قولى...؛ وای بر شما! چه زیانی برای شما است اگر سکوت را رعایت کنید و سخنم را بشنوید؟...».[28]

تلقین و سحر افکار و دل‌ها

گر چه بسیاری از نیروهای عمر بن سعد، اهل کوفه بوده و نسبت به شخصیت حقیقی و حقوقی امام حسین(علیه السلام) شناخت قبلی داشته و حتّی جزو دعوت کنندگان حضرت به کوفه بودند؛ امّا به دلیل حجم سنگین تبلیغات ابن زیاد و تهدید‌های قولی و عملی دیکتاتور عراق، گویا قلب و ذهن خود را برای یک شست و شو و تلقین مسموم در اختیار فرماندهان بی‌رحم و بعضاً ظاهر الصلاح، واگذار کرده بودند.
امام سجاد(علیه السلام) در یادکرد واقعه غم انگیز عاشورا می‌فرماید:
«... یَزعُموُنَ أنَّهُم مِن هذِهِ الأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إلیَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ؛ ... سربازان دشمن که می‌پنداشتند جزو امّت اسلامی هستند، همگی با ریختن خون امام حسین(علیه السلام) می‌خواستند به درگاه الهی تقرّب بجویند».[29]
ابن سعد پس از رسیدن نامه والی عراق، مبنی بر لزوم جنگ با سپاهیان امام حسین(علیه السلام) در یک اقدام فریبکارانه، خطاب به سربازانش گفت:
«ای لشکر خدا! سوار شوید؛ بهشت برای شما بشارت و گوارا باد».[30]

رسانه‌های دشمن پس از واقعه عاشورا

زمانی که خبر آمدن اسیران به ابن زیاد رسید، وی دستور داد «جارچیان» در سطح شهر کوفه این مطالب را به آگاهی مردم برسانند:
مردم، شهر را آذین ببندند و به شکرانه پیروزی یزید با پوشیدن لباس نو و آرایش نمودن، مراسم جشن پیروزی را برگزار کنند.
افرادی که به استقبال اسیران و خارجیان می‌روند، نباید سلاح همراه خود ببرند.
هم زمان با ورود اسیران و سرهای شهیدان، صدای بوق‌ها و طبل‌ها در شهر نواخته شد؛ در حالی که بازار کوفه تعطیل و مغازه‌ها بسته شده بود و مأموران ضدّ شورش در نقاط مختلف شهر به نگهبانی می‌پرداختند.
سپس جارچیان در کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گفتند:
امروز ابن زیاد به عموم مردم اجازه داده است تا جهت گفتن تبریک، به کاخ او بروند.[31]
شیخ صدوق در این باره می‌نویسد:
«بَعَثَ البَشائِرَ إلیَ النَّواحی بِقَتلِ الحُسَینِ(علیه السلام) ؛ ابن زیاد نامه‌ها و افرادی را به اطراف کوفه گسیل داشت تا خبر کشته شدن امام حسین(علیه السلام) را به کارگزاران و مردم بشارت دهند».[32]

تهمت به خدا

سیاست مداران بنی امیه برای پیش‌گیری از هر نوع «واکنش مردمی» و بی‌تأثیرکردن «افشاگری بازماندگان عاشورا»، اقدامات گوناگون و حساب شده‌ای را در پیش گرفتند که می‌توان مهم‌ترین آنها را، «جبرگرایی» و «انتساب جنایات به خداوند متعال» بر شمرد. حال، به برخی از گفتار و نوشتار جبرگرایانه اشاره می‌کنیم:
1. ابن زیاد در مسجد بزرگ کوفه، خطاب به مردم گفت:
الحمدلله الذّی أظهر الحقّ و أهله و نصر أمیرالمؤمنین و أشیاعه و قتل الکذّاب بن الکذّاب...؛ ستایش مخصوص خداوندی است که حقیقت و پیروانش را پیروز کرد و امیرمؤمنان (یزید) و یارانش را یاری نمود و دروغگو فرزند دروغگو (حسین بن علی(علیه السلام)) را کشت.[33]
2. ابن زیاد در مقابل حضرت زینب(سلام الله علیها) نیز گفت:
الحمدلله الّذی فضحکم و قتلکم و أکذب أحدوثتکم...؛ شکر و سپاس از آنِ خدایی است که شما را رسوا کرد و عزیزان شما را کشت و سخنان و ادّعای‌تان را دروغ انگاشت..[34]
یا زینب أرایتِ صنع الله فی أخیک...؛ ای زینب! آیا دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟...[35]
3. ابن زیاد فردی را نزد امّ کلثوم دختر امام حسین(علیه السلام) فرستاد تا به وی بگوید:
الحمدلله الذّی قتل رجالکم فکیف ترون ما فعل بکم؛ ستایش و شکر برای خداوند است، همو که مردان شما را کشت. حال، آنچه را که خدا نسبت به شما انجام داد، چگونه می‌بینید و می‌پندارید؟[36]
4. ابن زیاد بعد از مشاهده و دانستن نام امام سجّاد(علیه السلام) با شگفتی پرسید:
مگر خداوند، علی بن حسین را نکشته است؟! چگونه است که خداوند، تو را نکشته و اکنون تو را زنده می‌بینم؟!
وقتی ابن زیاد پاسخ حضرت را شنید، همان باور غلط را در میان مردم دگر باره تلقین کرد:
بلکه برادرت (علی اکبر) را خداوند کشت نه ما.[37]

همصدایی با رسانه‌های یزیدى

ابن زیاد برای فرستادن اسیران و سرهای شهیدان به دمشق، مسیرهایی را مشخص کرد و به نیروهای خود دستوراتی داد تا پیش از رسیدن به هر منزلگاهى، چه اقداماتی انجام پذیرد و در صورت مواجهه با واکنش‌های مردمی، چه سیاست و راهکارهای تبلیغی و نظامی را در پیش بگیرند.
میان کوفه تا شام، چهارده منزل وجود داشت؛[38] ولی نوع برخورد و عکس‌العمل اهالی آنها متفاوت بود، که به آن اشاره می‌شود:
1. فرماندهان (فرمانده) نیروهای اعزامی ابن زیاد، پیشاپیش به سوی والیان هر شهر و منطقه‌ای «پیکی» می‌فرستادند تا برای عموم مردم این پیام مخابره و ابلاغ شود:
«سربازان خلیفه، «سر خارجی» را می‌آورند».
2. مردم و حاکمان برخی از سرزمین‌ها، شهر خود را زینت کرده و در حالی که پرچم‌هایی را به دست گرفته و بر طبل‌ها می‌کوبیدند، به شکرانه پیروزی یزید در مسیر استقبال از سربازان به «قربانی» می‌پرداختند و در نکوهش اسیران، سخنانی می‌گفتند و در طول اقامت سربازان ضمن پذیرایی از آنان، به جشن و پایکوبی مشغول می‌شدند. جاهلان و فاسقان این مناطق نیز با اشاره به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) و شهیدان، به همدیگر می‌گفتند:
«این، سر همان شورشگری است که بر ضدّ خلیفه (یزید بن معاویه) دست به قیام زده است».
3. فرمانداران و اهالی برخی از سرزمین‌ها به سبب آشنایی قبلی یا بعدی خود، نسبت به حقانیت اهل بیت(علیهم السلام) با کمال شجاعت و تعهّد، دروازه‌های شهرشان را می‌بستند و گاهی نیز به سوی سربازان یورش می‌بردند. شیعیان این مناطق ضمن فرستادن لعن و نفرین به یزیدیان، در مظلومیت عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گریستند و با گفتار و رفتار نیک خود، دل‌های داغدار اسیران را تسلاّ و خشنود می‌نمودند.[39]

عذر تراشی پس از حادثه عاشورا

دستگاه تبلیغی و سخن پراکنی یزید، برای در امان ماندن از هجوم انتقادات و اعتراضات مردمى، به تکاپو افتاده و در محافل و مجالس گوناگون نیروهای رسانه‌ای را فرستاده تا هر یک به شیوه و شگردی «جنایات یزید» را توجیه و تفسیر کنند. در اینجا به برخی از عناوین و تیترهای عملیات روانی بنی‌امیه، اشاره می‌کنیم:
قتل حسین و یارانش، قضا و قدر الهی بود.[40]
عبیدالله بن زیاد، دستور شهادت آنان را صادر کرده است، پس بر او لعنت باد.[41]
فرماندهان اعزامی به کربلا (ابن سعد، شمر، ابن اشعث و خولی) مقصر هستند.[42]
ما حاضر هستیم دیه و خون‌بهای آنها را بپردازیم.[43]
آنها چون بر خلیفه اسلام، اولوالأمر و امیرمؤمنان یزید خروج و شورش کرده‌اند، بر اساس فتاوای امثال شریح قاضى، کشته شده‌اند.[44]
یزید طبق اجتهاد و برداشت فقهی و حکومتی‌اش، حکم قتل آنان را داده است.[45]
یزید از وقوع این حادثه، پشیمان شده و توبه کرده است.[46]
عاشورا در فرهنگ یزیدى[47]
دستگاه حاکمه اموی و مروانی بعد از عاشورای 61 قمری برای زنده نگهداشتن پیروزی خود، شیوه‌های معنوی و عبادی را در پیش گرفتند. آنان چون می‌دانستند واژه «عاشورا» یادآور جنایات یزید و مظلومیت اهل بیت(علیهم السلام) است؛ لذا دست به کار شده و عاشورا را در تقویم «عبادی» گنجانیدند تا ضمن برگزاری مراسم جشن پیروزى، افکار عمومی را نیز با خود همراه کنند و به امّت اسلامی تلقین کنند که:
یکی از اعیاد اسلامى، عاشورا است.
عید عاشورا، برکت آفرین است.
روزه در عاشورا، مستحب است.
حال، چه در فرهنگ عبادی یهود و مسیحیت، «روزه عاشورا» قداست داشته باشد و چه در صدر اسلام گرفتن این روزه، مباح یا مستحب باشد یا نباشد؛ حکمرانان دمشق با بهره‌گیری از احادیث واقعی یا ساختگى، مصمم شدند پیام‌های حماسی و انقلابی عاشورا را با برگزاری جشن (تبریک گفتن) و روزه گرفتن، از یادها ببرند!
در این ماجرا، رسانه‌های یزیدی (سخنرانان، راویان، شاعران و غیره) به تکاپو و تلاش پرداختند؛ امامان معصوم(ع)[48] و شیعیان نیز برای خنثی کردن نقشه‌های دشمنان و زنده نگهداشتن «عاشورای حسینی»، با گفتار، نوشتار و رفتار خود مفاهیم متعالی و انقلابی‌ای مانند «عزاداری» و «زیارت» را در میان امّت اسلامی گسترش دادند.
امام باقر(علیه السلام) برای زدودن «بدعت یزیدیان» آموزه‌هایی دارد که یکی از مهم ترین آنها، خواندن «زیارت عاشورا» است. در این زیارت‌نامه و دعا، به انگیزه اصلی بدعت‌گزاران چنین اشاره شده است:
«اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ به بنوامَیَةَ وَ ابْنُ اکِلة الأَکبادِ ...وَ هَذا یَوْمٌ فَرِحَتْ به الُ زِیادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِِهِمُ اَلحُسَین صَلواتُ اللهِ عَلیهِ؛ خدایا! همانا عاشورا، روزی است که خاندان امیّه به آن تبرّک می‌جستند... و این روز، روزی است که دودمان زیاد و مروان به مناسبت شهادت امام حسین(علیه السلام) که درود الهی بر او باد شادمانی می‌کنند. (و در جشن پیروزی خود، به یکدیگر تبریک می‌گویند)».

پی نوشت ها :

1 . شام سرزمین خاطره‌ها، مهدی پیشوائى، ص190 و 191، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، تهران، چ1، 1369ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، دکتر صادق آئینه‌وند، ص101، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، چ1، 1367ش.
2 . صلح امام حسن(علیه السلام) ، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه: سیّد علی خامنه‌اى، ص436،437،442 و 443، آسیا، تهران، چ1، 1354ش؛ تبیین جامعه شناختی واقعه کربلا، شمس الله مریجى، ص211 و 212، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)، قم، چ2، 1382ش.
3 . حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص22، صدرا، تهران قم، چ8، 1367ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100.
4 . حماسه حسینى، ج3، ص373 375؛ مدرسه عشق، مجید حیدرى، ص401، زائر، قم، چ1، 1382ش؛ فرهنگ عاشورا، جواد محدثى، ص241، معروف، قم، چ5، 1380ش.
5 . مدرسه عشق، ص340 و 341؛ قیام‌‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100 و 101.
6 . سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(علیه السلام) ، علی‌رضا عسگرى، ص 228 230، 234 و 235، سازمان تبلیغات اسلامى، تهران، چ1، 1373ش.
7 . همان، ص241 و 242.
8 . ثابت، برادر «بُسر بن ارطاة» جنایتکار معروف است.
9 . امام حسین(علیه السلام) و ایران، کورت فریشلر، ترجمه: ذبیح الله منصورى، ص476 و 477، جاویدان، تهران، چ2، 1355ش.
10 . زندگانی امام حسین(علیه السلام) ، سیّد هاشم رسولی محلاتى، ص222 و 223، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران قم، چ3، 1375ش؛ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین(علیه السلام) ، ج1، ص245 248، مکتبة العلوم العامّه، بحرین (منامه)، 1380ق.
11 . پیرامون حماسه عاشورا، سید محمد شفیعى، ص203 و 204، سازمان تبلیغات اسلامى، چ1، 1373ش.
12 . الفتوح، ابن اعثم کوفى، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروى، ص855 و 856، انتشارت و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چ1، 1372ش.
13 . آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی(ره) می‌گوید که ابن زیاد، شریح را با تطمیع به صدور فتوا (کشتن امام حسین(ع)) واداشت. پیرامون حماسه عاشورا، ص203 و 204.
14 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص268 266؛ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتى، ج3، ص1317 و 1318، اسماعیلیان، قم، چ1، 1369ش؛ فرهنگ عاشورا، ص266 268.
15 . ر.ک: تذکرة الشهداء، ملاّ حبیب الله شریف کاشانى، ص397، 398، 407 و 408، چ1، 1389ق؛ منابع دیگر.
16 . فرهنگ عاشورا، ص169و170. واژه خارجی (شورشى؛ شورشگر) در عرف مردم شام، به معنی «کافر» بود؛ زیرا آنها یزید را به عنوان «خلیفه پیامبر» و «اولوالأمر» پذیرفته بودند. لذا کسانی را که بر حاکم اسلامی شورش کنند، کافر و غیر مسلمان می‌پنداشتند.
17 . الفتوح، ص856 و857.
18 . همان؛ مسلم بن عقیل(ع) پیشتاز شهیدان کربلا، محمد محمدی اشتهارى، ص81 90، نشر مطهر، تهران، چ1، 1374ش.
19 . الفتوح، ص880 882؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، ترجمه: علی مؤیدى، ص382، 383، 407 و 421 423، نشر معروف مشرقین، قم، چ6، 1381ش.
20 . تذکرة الشهداء، ص96، به نقل از «نور العین» شیخ ابواسحاق اسفراینى.
21 . ر.ک: حماسه حسینى، ج3، ص16، 17، 2224 و 116 118.
22 . تذکرة الشهدا، ص59.
23 . همان، ص109.
24 . همان، ص108؛ الفتوح، ص892 و 893.
25 . ر.ک: زندگانی امام حسین(علیه السلام) ، ص350 352 و 435 438. ابصار العین، شیخ محمد بن طاهر سماوى، تحقیق: شیخ محمد جعفر طبسى، ص161 169، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة، چ1، 1419ق.
26 . فردی از قبیله «خزیمه» (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص426).
27 . تذکرة الشهداء، ص101 104؛ الفتوح، ص 888 و 889؛ ابصار العین، ص103.
28 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص467، 472، 473 و 476؛ سیره امام حسین(ع)، محسن غفارى، ص201 و 204، پیام آزادى، تهران، چ1، 1374ش.
29 . حماسه حسینى، ج1، ص360؛ فرهنگ عاشورا، ص420 و421، به نقل از بحارالانوار، ج22، ص274.
30 . تذکرة الشهداء، ص109 و 110.
31 . همان، ص 388 392 و 396.
32 . همان، ص400 و 403.
33 . همان، ص400؛ حماسه حسینى، ج1، ص361؛ امام حسین(ع) و ایران، ص482.
34 . حماسه حسینى، ج1، ص362؛ تذکرة الشهداء، ص397 و 398.
35 . تذکرة الشهداء، ص397 و398.
36 . همان، ص397.
37 . همان، ص399 و400.
38 . فرهنگ عاشورا، ص35.
39 . ر.ک: تذکرة الشهداء، ص407 409.
40 . پیرامون حماسه عاشورا، ص228 و 229.
41 . تذکرة الشهداء، ص429.
42 . همان؛ معالی السبطین، ج2، ص649.
43 . تذکرة الشهداء، ص430.
44 . ر.ک: منابع ش 13 11 (پی‌نوشت‌های مقاله حاضر).
45 . برخی از علمای اهل سنّت، مثل ابن خلدون و غزالى، جنایات یزید را توجیه کرده‌اند و دانشمندان شیعه نیز در بطلان این توجیهات، مطالبی بیان نموده‌اند. (تذکرة الشهداء، ص431 437).
46 . همان.
47 . آیت الله رضا استادی در مقاله‌ای جامع (عاشورا قبل از اسلام و حادثه کربلا)، به این موضوع پرداخته است. ر.ک: چشمه خورشید(1)، ص237 260، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، قم، چ1، 1374ش.
48 . مدرسه عشق، ص428 و 429، به نقل از کافى، ج4، ص146، ح6و7.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:42 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین

رویداد جاوید

با گذشت قرون متمادی، حماسه عاشورا همچنان مورد توجه اهل نظر و محور ژرفکاوی اندیشمندان حق طلب است. جامعیت و امتیازات ویژه این رویداد جاوید، آن را بر فراز قله تاریخ بشریت نشانیده و از سویی با زوایای متنوع و پیچیده اش در ظرف ذهن و اندیشه اهل تفکر نمی گنجد. از این روی هزاران محقق، مورخ، محدث، متکلم و ادیب اعم از مسلمان و غیرمسلمان در طول تاریخ بلندی که بر این قیام گذشته به پژوهش درباره اش پرداخته اند و هر یک از آنان به زاویه و صحنه ای از آن نقبی زده اند، گرچه از رهگذر این کوشش های ارزشمند آثار جالبی عرضه شده است، اما هنوز جنبه هایی از این مبارزه شکوهمند بر علاقه مندان ناشناخته مانده است. به گفته مولوی:

گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند گنجد؟ قسمت یک روزه ای

با این وجود:

آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید

و به قول صائب تبریزی:

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است

چشمه اشک در کویر غم

هر چه در ماتم او دیده خود تر کردم
چشم من سیر نشد گریه دیگر کردم

امام صادق «ع» فرموده اند: امام حسین «ع» اشک آور هر مومنی است (1). و به راستی نام بزرگ آن امام همام بر دل هر مومنی غم می نشاند و گریه بر دیدگانش می آورد، اندوهی که دل را پاک می کند و لذتی آسمانیِ را به ارمغان می آورد.
برخی گفته اند آنچه سبب گریه می شود در حب ذات آدمی ریشه دارد، اما در مواردی فضیلت طلبی، کمال دوستی، حق جویی و خیرخواهی که بنیان های اصیل آن در تمایلات عالی انسان است، انگیزه گریستن است. وقتی انسان به خدایش ایمان آورد و بر اثر اطاعت از او به تزکیه درون پرداخت رفته رفته نائره محبت الهی در درونش شعله ور می شود و حب خدا که به صورت فطری در عمق جان بشریت وجود دارد، دلش را مشتعل می کند. این محبت ملکوتی هر چه شدت می یابد هر وجودی را که منتسب به خدا باشد دوست می دارد، از سوی دیگر امام معصوم پیراسته از کاستی ها و آراسته به کمالات ملکوتی است وچنین شخصیتی شایسته مهرورزی است.
وقتی عقیده ای درست و پاک با روحی متعالی ترکیب شود، ریزش اشک محبت در آسمان وجود و داستان سوز و گداز طالب دلداده آغاز می شود، شیفتگی و بی قراری حیات روحی را فرا می گیرد و سرشکی شیرین را مونس وی می کند. محب، در این درد و غم معنوی سوخته و ساخته و شایسته حضرت دوست می شود. از آنجا که حضرت امام حسین «ع» شدیدترین رنج ها و عمیقترین بلاها را به جان پذیرفته تا غبار از حق برگرفته و معنویت و فضیلت را احیا کند، انسان های شریف و وارسته نسبت به این سرگذشت پر درد و الم آن مصلح و منادی حق و عدالت، عواطف صادقانه خود را نثار چنین وجود با برکت و شریفی می کنند و بدین گونه عزاداری در میان شیعیان سنتی پسندیده و رایج محسوب می شود.

ریشه های استوار سوگواری

در تاریخ زندگی ائمه هدی، شهادت مظلومانه ی سید الشهدا از همه دردناکتر و غم انگیزتر است و حتی یاد آن صحنه های رقت انگیز، اندوهی جانگزا و سرشکی سوزناک را به دنبال دارد. خود آن حضرت فرموده اند: من کشته اشک و اندوهم، هیچ مومنی مصائب مرا به یاد نمی آورد مگر آنکه اندوهناک و اشکش جاری می شود.(2) کاوشی در نهانخانه ی روح شیعه که صیمانه برای امام حسین مجالس سوگ و ماتم برپا می کند، نشان می دهد این عزاداری ها و گریه ها دلایل عقلی، سرشتی و قرآنی دارد. تنها از طریق حسین و سوگواری اوست که می توان به ذوق و حضوری رسید که آدمی با آن خود را از دیوارهای پوچی می رهاند و از عهد فطری ازلی غافل نمی ماند؛ همان عهدی که قرآن درباره اش می فرماید: وَ اذ اخذ ربُّک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. (3) این عهد لاهوتی را می توان در کره ی زمین از طریق ارتباط با حماسه عاشورا همیشه در یاد داشت و اگر سید شهیدان حضرت اباعبدالله از زندگی انسان ها برود بدون شک حیات آنان، محتوای خود را از دست می دهد. (4)
این بزرگداشت ها از مصادیق تعظیم شعایر الهی است که قرآن کریم ما را به آن امر فرموده و آن را از نتایج تقوای قلب ها دانسته است. و من یعظم شعائر الله فانَّها من تقوی القلوب. مجالس عزاداری موجب زنده ماندن یاد خامس آل عبا و مکتب او در دل ها می شود . یکی از اموری که خداوند به انبیا دستور داده است مردم را به یاد آن بیندازند ایام الله است: وذکرهم بایام الله انَّ فی ذلک لآیات لکلِّ صبارٍ شکور (6)، بدیهی است یادآوری ایام الهی خود روشی روشن در بیرون آوردن مردم از غفلت و ظلمت و هدایت آنان به سوی نور است.
عزاداری برای اهل بیت عصمت و طهارت از آن جهت که آدمی را به یاد آن بزرگواران و دستورات و خواسته های آنان می اندازد و وظایف ما را در قبال آن ستارگان درخشان و مصائبی که برایشان روی داده مشخص می کند از مصادیق یادکرد ایام الله است.
قرآن کریم مودّت نسبت به اهل بیت پیامبر را به عنوان اجر رسالت از سوی امت بر تمامی مسلمین واجب ساخته است. قل لا اسالکم علیه اجرًا إلا الموده فی القربی. (7) البته نباید چنین تلقی شود که این محبت و از جمله عزاداری ها برای ائمه هدی چیزی است که آن فروغ های فروزان به آن نیاز داشته باشند بلکه جامعه اسلامی برای استمرار حیات فکری و تکمیل مکارم، محتاج چنین برنامه ای است. قرآن تأکید می کند: قُل ما سئلتُکم من اجرٍ فهو لکم (8) (بگو آنچه که به عنوان اجر از شما خواستم (مودت خاندانم) پس به سود شماست).
نزاع امام حسین و یارانش با امویان بر سر محو باطل و احیای سنت های اصیل اسلامی بود و بنابراین شعاع کربلا خیلی وسیعتر از آن است که برخی از اهل سنت تصور کرده اند. امام حسین پرچمدار دیانت بود و می خواست این پرچم را پاس دارد و برافراشته سازد و خود تأکید می کرد اگر مردم گرفتار فرمانروایی چون یزید شوند پس باید فاتحه اسلام خوانده شود (9) و نیز یادآور می شد: من برای اصلاح امت جدم قیام کردم. (10) اما از آن طرف یزید هیچ گاه در سخنان خود از دیانت و کرامت های اسلامی نکته ای بر زبان نیاورد، بلکه یادآور گفت: پیروزی من در کربلا جبران شکست اجدادم در جنگ بدر است. او ضمن سروده ای ضمن اشاره به انتقامی سخت از پیامبر به دلیل به شهادت رسانیدن امام حسین «ع» و به اسیری گرفتن یارانش حتی وحی را تکذیب کرد. (11) او رقم زدن حادثه کربلا را عملی تلافیگرانه در برابر پیروزی غرورآفرین مسلمانان در غزوه بدر تصور کرد و نه تنها از قرآن و ایمان نگفت بلکه به حاکم بودن بر سرزمین اسلامی و قلمرو مسلمین هم اشاره ای نکرد. این شیطان صفت بیش از سه سال خلافت نکرد ولی در هر سالی تبهکاری و کفر خویش را آشکار ساخت. در سال اول خانواده پیامبر را کشت و یا به اسارت بُرد، در سال دوم جنایات زیادی در مدینه، شهر پیامبر، مرتکب شد و در سال سوم خانه خدا را در مکه به سنگ و آتش بست. طبیعی است انسان مسلمان برای کسی سوگواری کند که مدافع حق است و می کوشد با نثار جان، ارزش های قرآنی را زنده نگه دارد و با تبهکارانی چون یزید که سد راه حقّند به ستیزی شکوهمند برخیزد.
همچنین امام حسین «ع» پیشقراول عدالتخواهی، عزّت و آزادگی به شمار می رود و جان خود را داد تا زیر بار ذلت نرود و مرگ توأم با عزت را بر زندگی با ستمکاران و ظالمان ترجیح دهد و سوگند یاد کرد نه مانند افراد ذلیل تسلیم ستم می شوم و نه همچون بردگان از صحنه نبرد می گریزم. (12) چنین امامی که این گونه از سازش با جفاکاران اجتناب کرده، شایسته مهروزی است و گرامی داشتن یاد و نامش در مجالس سوگ و ماتم، تکریم عزت، شرف و بزرگواری است.
از منظر عقل و برهان نیز عزاداری نوعی سپاسگزاری از امام حسین «ع» و یاران باوفایش محسوب می شود. او که در راه عظمت اسلام، زنده نگهداشتن قرآن و سنت پیامبر و حمایت از مسلمانان به مبارزه و پایداری در برابر نابکاران پرداخته و آنچه داشته، در این راه تقدیم کرده، شایسته ارجگذاری است و گرامیداشت یاد و راه او و ابراز احساسات به ساحتش کمترین کاری است که می توان در این عرصه انجام داد.
امام حسین با مبارزه خود بار دیگر اسلام را زنده کرد و بدین گونه حقی بر گردن مسلمانان جهان نهاد و وظیفه هر فرد مسلمان است که در هر دوره ای از زندگی خویش از آن بزرگمرد تاریخ اسلام قدردانی کند که این برنامه با سوگواری و به راه انداختن دسته های ماتم در ماه محرم صورت می گیرد و چنین تلاشی، هم خردمندانه است و هم سرشت پاک آدمی آن را تأیید می کند و ضرورت دارد هر انسان منصفی به ترویج آن اهتمام ورزد. (13)

خاستگاه عاطفی عاشورا

این حماسه باشکوه به دلیل شخصیت عالیقدر امام و حرکت قهرمانانه اش که به شهادت او و یارانش منجر شد و اسارت خانواده اش را نیز به دنبال داشت، قلب ها و احساسات انسان ها را تسخیر کرده است. آنچه بر آن عزیزان گذشت تا اعماق روح و روان آدمی پیش رفت و با قطره های اشک همراه شد و نهال محبت به او را در دشت انسانیت استوار ساخت.
از این رو ادوارد براون اعتراف می کند: احساساتی که به دلیل سوگواری های ماه محرم تجلی می کند خواه به صورت نمایشی (تعزیه) و خواه نوحه خوانی، عمیق و اصیل است و حتی آنهایی که مسلمان نیستند اقرار می کنند که تحت تأثیر آن قرار گرفته اند. سِرلوئیس پلی در مقدمه ای که بر نسخه های تعزیه نوشته، گفته است: اگر ارزش تأثر به وسیله تأثیراتی باشد که بر روی مردم می گذارد، هیچ نمایشنامه ای نتوانسته است با مصیبتی که در میان مسلمانان معروف به داستان غم انگیز حسن و حسین است برابری کند و خاورشناسی به نام گیبون می افزاید: صحنه مصیبت بار شهادت امام حسین «ع» همدردی بی عاطفه ترین خواننده را حتی در یک اقلیم و زمان دور بر می انگیزد. (14)
همچنین علامه سید عبدالرزاق مقرّم می نویسد: مراسم یادبودی که برای امام حسین در مجامع مختلف تشکیل می شود و نیز عزاداری در منازل و دسته جات و هیئت هایی که در خیابان ها حرکت می کنند برای این است که به جامعه بفهمانند اُمویان چه جنایاتی را مترکب شدند و نیز می کوشند روز عاشورا را برای عموم مردم مجسم کنند و جان و دلشان را به این موضوع جلب و بدین وسیله رابطه عاطفی جامعه با ائمه اطهار را حفظ کنند.
آن بزرگان که حالات مردم را بخوبی می دانند و مقتضیات روز را درک می کنند از هر عاملی که به دعوت آنان کمک کند استفاده بهره می گیرند.
یکی از همین وسایل، موضوع گریه بر سیدالشهداست که مردم را به آن ترغیب کردند تا آحاد جامعه از شنیدن این حادثه، متذکر مصائب و بی رحمی هایی شوند که بر خاندان رسالت وارد شد. مومن هنگامی که پیوند خود را با امام حسین «ع» محکم می کند و با دوستی و محبت قلبی، از آن جناب پیروی می کند در برابر همه حوادث و ناگواری ها، از خود پایداری و بردباری نشان می دهد. (15)
امام خمینی در پاسخ به شبهه افکنی های روشنفکران خودباخته و بیمار و در دفاع از عزاداری های محرم فرموده اند: «هر مکتبی تا پایش سینه زن نباشد تا پایش گریه کن نباشد تا پایش تو سر و سینه زدن نباشد حفظ نمی شود....
ما باید برای یک شهیدی که از دستمان می رود عَلَم برپا کنیم، نوحه خوانی کنیم، گریه کنیم، فریاد کنیم، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته کشته شده باید گریه کنیم ... این خون سید الشهدا «ع» است که خون همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دسته جات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کنند...» (16)
شهید دکتر محمدجواد باهنر یادآور شده است: حادثه ی عاشورا دو موج ایجاد کرد؛ یکی مایه ی عاطفی و احساسی و دیگری حماسی و انقلابی. اینکه از خاندانی پاک، کودکانی معصوم و جوانان و نوجوانانی برجسته شهید شدند، داغ دیدند و به اسارت رفتند و یا زیر سُمِ اسب ها بدن هایشان پایمال شد این مصیبت رقت آور و تأسف انگیز، عواطف را تحریک و احساسات را بیدار می کند و موج به وجود می آورد. موج این حادثه، بسیار عظیم، شدید و پایدار است؛ یعنی درست برعکس خاصیتی که معمولاً پدیده های اجتماعی دارند.
خاندان حسین بن علی «ع» بر اساس آن رسالتی که در گسترش و دامن زدن به حادثه کربلا داشتند، در موقعیت های مناسب، حوادث کربلا را برای مردم بیان می کردند. اما هر چه زمان می گذشت علی رغم فراز و نشیب ها، موج عاطفی و احساسی آن بیشتر گسترش می یافت. به گفته باهنر، حادثه کربلا موج حماسی و انقلابی هم داشت. یعنی وقتی از منبع حادثه کربلا الهام می گیریم، می بینیم که به عنوان عالیترین و چشمگیرترین فراز تاریخ اسلام مطرح است، فرازی انقلابی، تحرک زا، بیدار کننده، مبارزه ای علیه ظلم و باطل و سلطه اشراف، این موج در دل تاریخ پیش رفت.
آن شهید، احساس تأسف می کند که بتدریج به دلیل برخی انحرافات اجتماعی در تاریخ شیعه، موج حماسی سیر نزولی یافت و در حالی که جنبه های عاطفی و احساسات گسترش می یابد موج انقلابی فروکش کرد. (17) ایشان امیدوار است که مردم جنبه حماسی این نهضت را فراموش نکنند و بدانند که یک حرکت مقدس و خونین در برابر ستم و بی عدالتی بود. البته گریه، دل را با امام حسین «ع » مأنوس می کند. آن رقّت قلب و برانگیختن احساس و عاطفه روح انسان را با رهبر این قیام پیوند می دهد، اما این ارتباط عاطفی، محبت ها، اشک ها، ناله ها، و این عشق ورزیدن به خامس آل عبا بهتر است برای این باشد که با هدف او آشنا بشوند و در راه او قدم بردارند، محبت ها و گریه ها در کنار شناخت هدف اصیل نهضت حسین «ع» به جان بال و پر می دهد و بعد هم ثمراتی خوب دارد. (18)
عزاداری برای امام حسین «ع» تمدید امید و یک دل شدن با کسی است که دل در هوای خدا داشت. اتصال به فرهنگ و حکمت حسینی از طریق اشک و سوگواری، به طمع دشمن اجازه قوت گرفتن نمی دهد. زنده بودن ملت ایران ناشی از نفس کشیدن در فضای حسینی است. این راهی است که جان ها را آفت ناپذیر، حیات را پر نشاط و دشمن را مأیوس می کند. عمده آن است که عمق نهضت و حکمت امام را بدرستی بشناسیم تا بتوانیم به آن دلبستگی پیدا کنیم. این یعنی احیا شدن، حضور و ظهور، شور و شعور حسینی در جامعه که سرنوشت امت را به سوی عزت و عظمت و آزادگی سوق می دهد. (19)
اما باید دانست همه ی این سوگواری ها و مجالس ماتم داری، مقدمات و طریقه هایی هستند برای اینکه منکر از جامعه رخت بربندد و معروف جای آن را بگیرد. همه مسلمانان وظیفه شناس شوند و تسلیم حق باشند، فضیلت در معابر اجتماع جاری باشد، خود را از فقر، ذلت و حقارت برهانند، مفاسد و خلاف ها از بین برود، خویشتن را تزکیه کنند و برای اصلاح جامعه بکوشند. باید عزاداران حسینی مروّجان خوبی، مکارم و فضلیت باشند. تلاش برای سوگواری و اهتمام ورزیدن برای پالایش خود و جامعه از هم انفکاک ناپذیرند. کسی که از حسینیه می آید یا در محافل عاشورایی شرکت می کند وقتی در جمعی حاضر می شود باید آثار این عطر عاشورایی و آراستگی و پاکی کربلایی را بروز دهد، این گونه نباشد که این کار، عادت همه ساله و میراث نیاکان و سنت صرفاً تقلیدی سوگوار باشد و برای تحولات معنوی مورد استفاده قرار نگیرد.

آن یکی پرسید اشتر را که هی!
از کجا می آیی ای اقبال پی!

گفت: از حمّام گرم کوی تو
گفت خود پیداست از زانوی تو!

چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک؟!
گر تو ناف آهویی کو بوی مشک؟

گر تو می آیی ز گلزار جَنان
دسته گل کو از برای ارمغان؟

ائمه هدی برای این جهت ما را به گریه و ماتم تشویق کردند که فکر و راه امام حسین «ع» را برپا داریم، جای پای او حرکت کنیم، در پرتو معنویت و صلابت او زندگی نمائیم و به اوج عزت برسیم. عزاداری ها، طهارت و تقوا، پاکدامنی، حقیقت خواهی ایمان و سعادت راستین را به جامعه تزریق می کنند و انسان ها را در برابر معاصی، خلاف و فساد مصون می سازند. (20) 

فراتر از تحلیل های استنباطی

برای ماندگاری حادثه عاشورا صرفاً گزارش های تاریخی مقتل نویسان و نیز اخبار سینه به سینه کفایت نمی کرد. آنچه که لازم بود بدین منظور وجود آید پیوند عاطفی قوی میان نسل های بعد از آن واقعه است. لذا نوحه سرایی، مرثیه سرایی، همسرایی های سوزناک که احساسات را تحریک می کند و دل ها را متحول می سازد باید استمرار یابد، اما نباید از سروده ها و متون مراثی، بوی ذلت و نوعی استهجان استشمام شود. (21)
برخی خواسته اند با بررسی های فقهی، به عاشورا از دیدگاه تکلیفی یا وظیفه شرعی بنگرند. تردیدی نیست که امام در آن شرایط، بیعت با یزید را حرام و امر به معروف و نهی از منکر را واجب می دانست و سکوت در برابر یزید را مساوی نابودی اسلام تلقی می کرد. اگر وجوب تلاش برای تشکیل نظام اسلامی و جهاد علیه اهل فساد را بر این تکالیف اضافه کنیم، ابعاد فقهی نهضت گسترش می یابد. (22)
اما اگر بخواهیم این حرکت سترگ را منحصراً با نگاه فقهی ارزیابی کنیم، برخی نکات بی پاسخ خواهند ماند، از جمله آنکه قرائن نشان می داد ایستادگی در برابر اختناق اموی و اقدام به قیام مسلحانه در برابر رژیمی ستمگر بر حسب ظاهر شکست قیام قابل پیش بینی بود و برخی افراد دلسوز و خویشاوند امام چون محمد حنیفه، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس، هنگام خروج، حضرت را از رفتن باز می داشتند، اما امام حقایقی والاتر و بالاتر از شرایط عادی سیاسی و اجتماعی می دید که نمی توانست به سخنان این ناصحان گوش دهد. بعلاوه خود امام صرف نظر از جنبه های غیبی و علم امامت، از اوضاع آن عصر اطلاع کافی و وافی داشت و خیلی دقیقتر و عمیقتر از این افراد نظاره گر مقتضیات آن زمان بود. با این وجود، مسیری را برگزید که به شهادت و فجایعی خونبار منتهی شد. تمام مصلحت اندیشان از این که امام می خواهد اهل بیت را در این سفر پُر خطر با خود ببرد، به وی هشدار دادند، امام ضمن اینکه دقت های ابن عباس را در این باره تحسین کرد، به وی فرمود مطلبی که تو می گویی از دید من پنهان نیست.
همچنین مصلحت اندیشان گفته اند اگر عمل امام مصداق جهاد باشد با دست خالی جلوی نیزه و تیغ رفتن شرعاً روا نیست. از جنبه امر به معروف و نهی از منکر هم ممکن است این توجیه مطرح شود که شرایط آن فراهم نبوده و به همین دلیل اجرای آن ساقط می شود، اما کارنامه درخشان امام نشان داد که ارزش اصل مزبور چنان بالاست که باید مال و جان را برای احیای آن فدا کرد، او منطقی فوق نگرش های علما و فقهای آن عصر داشت و بروشنی می دید در پس این تاریکی های اموی به برکت آن قیام و حماسه عظیم، خورشید معنویت و معرفت طلوع و ارزش های الهی و قرآنی را احیا می کند و طومار ستم را در هم می پیچید، گویا طرز تلقی فقهی تنها می تواند یک بُعد از میان ابعاد متعدد عاشورا را بررسی کند و این ارزیابی ها توسط ضوابط و عواملی محصور و محدود می شود. همچنان که داستان خضر و اعمالی که او انجام داد حتی بر حضرت موسی هم مکشوف نبود اما امام به وظیفه الهی و انسانی عمل کرد که بهترین تجلیگاه ایثار و نمایش عزت و شرافت بود. (23)
در ارزیابی قیام عاشورا برخی اساساً منکر وجود صبغه سیاسی برای آن شده اند و این تحلیل را تا آنجا پیش برده اند که اصولاً دخالت در چنین اموری در شأن انبیا و اولیا «علیهم السلام» که برای هدایت خلق آمده اند نیست. برخی نیز اهدافی در مرتبه دوم و سوم اولویت را جزو علل و انگیزه های اصلی قیام ذکر کرده اند، بعضی هم نتوانسته اند میان سیاسی بودن حرکت به انگیزه ی به دست گرفتن حکومت و آگاهی حضرت از فرجام کار وفق دهند و راه انکار آگاهی کامل حضرت به سرنوشتی که جز شهادت نیست را در پیش گرفته اند و به همین دلیلِ عده ای از اهل فضل، این قیام را حرکتی اسرارآمیز دانسته اند که نمی توان تفسیری بر اساس ملاک های جاری فقه بر آن گذارد.
در نگاه آنان که تنها راه باقیمانده برای حضرت را همین می دانند و الا دچار سرنوشتی دردناکتر می شد انگیزه ی اصلی را باید در این شمرد که حضرت برای نجات از آن وضع فجیعتر، از باب اهم و مهم این راه را برگزید. راهی که البته توانست ثمرات دیگری چون افشای ماهیت دشمن به همراه داشته باشد.
آنچه امام بر آن تأکید ورزید و در عمل نیز بوضوح نشان داد، فراتر از تحلیل های انجام شده است چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حیطه مسایل اجتماعی و حکومتی. البته آگاهی امام از سرانجام این مبارزه، منافاتی با تلاش های حضرت برای محو ظلم و استقرارِ عدالت ندارد و قیام حضرت تکلیفی مختص آن وجود مبارک نبود، بلکه حجتی شرعی و اسوه ای عملی برای تمامی دوره هاست یعنی در آنجا که مصلحت فرد با مصالح جامعه اسلامی در تعارض قرار می گیرد، تقدم با جامعه است و امام این نکته را در نظر داشت. البته امام به ادای تکلیف فکر می کرد نه کمی و زیادی نیرو و پیروزی یا شکست ولی در هر حال خود را پیروز می دانست. (24)

پی نوشت:

1. نفس المهموم و نفئه المصدور، محدث قمی، ترجمه کمره ای، (تهران، کتابچی، 1373).
2. کامل الزیارات، ابن قولویه، به تصحیح عبدالحسین امینی تبریزی، ص 108.
3. سوره اعراف، آیه 172.
4. کربلا مبارزه باپوچی ها، اصغر طاهر زاده ، (قم، گلستان ادب، 1381)، ج1، ص 46.
5. سوره حج، آیه 32.
6. سوره ابراهیم، آیه 5.
7. سوره شوری، آیه 23.
8. سوره سبا، آیه 47.
9. اللهوف علی قتلی الطفوف، ابن طاووس، (چاپ دهم: تهران، دارالاسوه، 1375)، ص 99.
10. بحار الانوار، علامه مجلسی، (بیروت، موسسه الوفا، 1403هـ ق)، ج44، ص 329.
11. همان، ج 45، ص 154 و اللهوف، پیشین، صص 215 و 214.
12. اللهوف، پیشین، صص 156 و 138 و بحارالانوار، ج 44، صص 192 و 191.
13. برگ هایی از تاریخ حوزه علمیه قم، رسول جعفریان، (تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381)، ج اول.
14. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه بهرام مقدادی، (چاپ اول: تهران، مروارید، 1369)، ج سوم (از صفویه تا قرن حاضر)، صص 187 و 186.
15. قتل الحسین، سید عبدالرزاق مقرم، ترجمه عزیزالله عطاردی، (چاپ سوم: تهران، جهان، 1368)، صص 105 و 104.
16. قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (تبیان، دفتر سوم)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص 77 و 76.
17. گسترش نهضت حسینی، شهید دکتر محمد جواد باهنر، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1377)، صص 50 و 49.
18. همان، صص 124 و 123.
19. کربلا مبارزه با پوچی ها، پیشین، ص 35.
20. فلسفه عزاداری سیدالشهداء، حسنعلی راشد، (تهران، کانون انتشارات محمدی، 1341)، صص 20 و 21.
21. مصائب امام حسین، تهیه کننده غلامعلی رجایی، (تهران، برهان، 1372)، صص 16 و 15.
22. مسئله تحریف شناسی عاشورا، عباس ایزدپناه، کیهان فرهنگی، سال 13، ش 126، ص 44.
23. تحریف شناسی عاشورا در پرتو امام شناسی، داوود الهامی، (قم، مکتب اسلام، 1378)، صص 74-69.
24. ر.ک: عاشورا در فقه، سید ضیاء الدین مرتضوی، ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی، خرداد 1374، صص 34-24.


[ پنج شنبه 90/10/22 ] [ 5:29 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ـ رأس مبارک امام حسین علیه السلام در کجا مدفون شد؟

درباره محل دفن سر مبارک امام حسین علیه السلام به خصوص و سر دیگر شهدای کربلا، اقوال متفاوتی در منابع شیعه و اهل سنت ذکر شده است. اما قول مشهور که مورد قبول جامعه شیعی قرار گرفته، این است که سر مبارک ایشان پس از چندی به بدن ملحق شد و در کربلا دفن گردید.
چرا امام حسین علیه السلام با این که می دانست به شهادت می رسد، خانواده خود را به همراه برد؟
نهضت امام حسین علیه السلام دو چهره داشت:یکی فداکاری و جانبازی و شهادت و دیگری ابلاغ پیام. جایگاه و نقش اصلی زنان در عمل به وظیفه دوم، تبلور یافت و توانستند پیام کربلا را در دل تاریخ جاودانه کنند. همراهی خانواده امام علیه السلام در نهضت عاشورا از چند جهت حائز اهمیت است:
1.زنان و کودکان توانایی تبلیغ و پیام رسانی را دارند.
2.علاوه بر توانایی تبلیغ، دشمنان نیز از مقابله با زنان و کودکان و آسیب رسانی به آنان عاجز بودند. در نقش خانواده حسین علیه السلام در جاودانه کردن قیام حسین علیه السلام و زنده نگه داشتن اهداف ایشان، سه نکته مهم وجود دارد:
1.وظیفه اول آن ها پیام رسانی عاشورا بود.
2.خنثی سازی تبلیغات بنی امیه.
3.افشای چهره ظالمان و نشان دادن چهره سفاک و بی رحم و غیر انسانی یزید و حکومت وی.

ـ منشأ زنجیرزنی، تعزیه و علامت، از کدام یک از فرهنگ ها و ملل است؟

زنجیرزنی از هندوستان و پاکستان به ایران آمده است.
اصل سینه زنی در میان عرب ها رایج بوده و بعداً به صورت موجود درآمده است و امروزه در همه جهان به عنوان سمبل عزاداری شیعیان برای امام حسین شناخته می شود.
تعزیه: ظاهراً در دوران کریم خان زند در ایران معمول و در زمان صفویه رایج شد و در زمان ناصر الدین شاه گسترش یافت.
علامت: این ابزار پس از ارتباط ایران با اروپایی ها در عصر قاجار، از آیین های مذهبی مسیحیت اقتباس شده است.

ـ آیا مراسم عزاداری از زمان صفویه رواج یافت؟

عزاداری امام حسین علیه السلام از زمان شهادت او بوده و تا زمان آل بویه (253ق)به صورت مخفیانه برگزار می شده. از نیمه دوم قرن چهارم عزاداری برای امام حسین علیه السلام به صورت آشکار و در کوچه و بازار انجام می گرفت و پس از صفویه به دلیل ترویج تشیّع، عزاداری شکل عام و علنی تری به خود گرفت.

ـ فلسفه عزاداری برای اهل بیت(ع) و فواید آن چیست؟

الف- محبت و دوستی: قرآن و روایات، دوستی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت را بر مسلمانان لازم می داند.
ب- انسان سازی: عزاداری همراه با معرفت در واقع یادآوری فضائل، مناقب و آرمان های آن بزرگواران بوده و به این واسطه انسان را به سمت الگوگیری و الگوپذیری از آنان سوق می دهد.
ج-جامعه سازی: با عزاداری برای اهل بیت، الگوپذیری انسان به سمت جامعه کشیده می شود و آدمی می کوشد تا آرمان های اهل بیت علیهم السلام را در جامعه حاکم کند.
د-انتقال فرهنگ شیعی به نسل بعد: به واسطه برپایی مجالس عزاداری می توان فرهنگ متعالی اهل بیت علیهم السلام را به فرزندان منتقل کرد.

ـ علت اهمیت زیارت عاشورا چیست؟

از آن جا که زیارت نوعی اعلام موضع و مشخص کردن خط فکری است و آثار سازنده و عجیبی دارد، آنچه به عنوان متن زیارتی خوانده می شود از نظر محتوا و جهت دهی، از حساسیت خاصی برخوردار است. زیارت عاشورا نیز که از تعالیم امام باقر علیه السلام است به سبب همین آثار سازنده و بیان مواضع فکری و عقیدتی شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژه ای دارد. چند دستاورد مهم این زیارت:
1.ایجاد پیوند معنوی با خاندان عصمت.
2.پیدایش روحیه ظلم ستیزی.
3.دوری جستن از خط انحراف.
4.الهام گرفتن از اهل بیت و الگو قرار دادن اسوه های هدایت.
5.ترویج روحیه شهادت طلبی و ایثار و فداکاری در راه خدا.
6.احیای مکتب و راه و هدف خاندان عصمت.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:25 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اگر چه درباب محرم و عاشورا و آثار این پدیده ی عظیم صحبتهای زیادی و افادات ارزشمندی شده است. لکن هر چه زمان پیش میرود. چهره ی بی زوال این خورشید منوّر، که می شود به خورشید شهادت، خورشید جهاد مظلومانه و غریبانه، تعبیر کرد و به وسیله ی حسین بن علی علیه السلام و یارانش برافروخته شد. بیشترآشکار می گردد و برکات عاشورا بیشتر معلوم می شود. ازهمان روز اوّلی که این حادثه اتفاق افتاد. تأثیرات بنیانی این حادثه بتدریج معلوم شد. ازهمان روزها عده ای احساس کردند که وظایفی دارند. ماجرای توابین، قضایای مبارزات طولانی بنی هاشم و بنی الحسن (علیهم الصلوة و السّلام) پیش آمد، حتی نهضت بنی عباس که علیه بنی امیه در اواسط قرن دوم هجری به پا خواستند و دعاتی را به همه اطراف عالم اسلام آن روز، بخصوص به مناطق شرق ایران، خراسان و غیره فرستادند و زمینه را برای ازاله حکومت ظالم و مستکبر نژاد پرست اموی فراهم کردند. حتی نهضت عباسی ها هم که بالاخره موفق شد. با نام حسین بن علی علیه السلام شروع شد. تاریخ را مطالعه کنید. مشاهده خواهید کرد که دعات بنی عباس وقتی در اطراف عالم اسلام می رفتند. از خون حسین بن علی علیه السلام و شهادت آن بزرگوار و انتقام خون فرزند پیغمبر و جگر گوشه فاطمه زهرا (علیهم السّلام) مایه می گرفتند. تا بتوانند تبلیغات خود را به راه بیندازند. مردم هم قبول می کردند. حتی لباس سیاهی که شعار و لباس عزای امام حسین انتخاب شد در ابتدا این لباس سیاه به مناسبت عزای امام حسین انتخاب شد و آن چنان که در ذهنم هست. می گفتند هذا حدادُ آل محمّد (صلی الله علیه و اله ) این لباس عزای ذریه ی پیغمبر است. بنی عباس، این چنین شروع کردند و آن تحوّل را به راه انداختند. البته خود آنان نیز منحرف شدند و دنباله ی کار بنی امیه را پیش بردند. اینها تأثیرات عاشورایی است. در طول زمان هم همین گونه بوده است. آنچه در زمان ما اتفاق افتاد. از همه ی اینها بالاتر بود. یعنی در عصر تسلط ظلم و کفر و الحاد بر سرتاسر عالم، درعصری که عدالت، خلاف قانون، و ظلم در سطح بین المللی، قانون شده است. . . .

معرفت عاشورایی، اوج معارف اسلامی

منبع زخّار این ارزشها و معارف اسلامی این جاست. و در قله و اوج این معارف، معرفت عاشورایی است. اینها را باید قدر داشت. ما می خواهیم این معارف را در مقابل چشم مردم دنیا قرار بدهیم، در این جا با تشکر از همه ی کسانی که در سال گذشته درخواست ما را اجابت و یک حرکت تحریف آمیز مربوط به عاشورا را از عزاداری عاشورا حذف کردند باز می خواهم بر روی همین قضیه تأکید کنم. عزیزان من، مؤمنین به حسین بن علی علیه السلام، امروز حسین بن علی می تواند دنیا را نجات بدهد.
به شرط آن که چهره ی او را با تحریف مغشوش نکنند، نگذارید مفاهیم و کارهای تحریف آمیز و غلط، چشمها و دلها را از چهره ی مبارک و منوّر سید الشهدا علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام منصرف کند. باید با تحریف مقابله کنیم، بطور خلاصه منظور من دو کلمه است: یکی این که خود عاشورا و ماجرای حسین بن علی علیه السلام در منبر و در خلال روضه خوانی، به همان شکل سنتی، یعنی به صورت بیان وقایع شب عاشورا، صبح و روز عاشورا دنبال شود. معمولاً حوادث، حتّی حوادث بزرگ، به مرور زمان از بین می رود. ولی حادثه عاشورا با جزئیاتش، به برکت همین خواندنها باقی است. البته باید بیان وقایع عاشورا، به صورت متقن باشد، درحدی که در کتابهای مثل لحوف ابن طاووس و ارشاد مفید آمده است. نه چیزهای من در آوردی. واقعه خوانی و روضه خوانی بشود. در خلال روضه خوانی، مداحی، خواندن شعرهای مصیبت، خواندن نوحه ی سینه زنی و در خلال سخنرانیهای آموزنده، ماجرای عاشورا و هدف امام حسین علیه السلام بیان بشود.

بیان هدفهای امام حسین علیه السلام

همان مطالبی که در کلمات خود آن بزرگوار است، که « ما خَرَجتُ عَشراً وَ لا بَطراً و لا ظالماً وَ لا مُفسداً بَل اِنّما خَرجت أریدُ الاصلاح فی اُمة جَدّی». یا این که فرمود: «یا ایُّها النّاس إنَّ رسول الله (ص) قال مَن رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لِحُرم الله ناکثاً لِعَهد الله فَلم یُغَیِّرعلیهِ بِقَول وَ لا فعلِ کان حقاً علی الله ان یَدخله مَدخله ». این یک سرفصل و یک درس است. یا آن که می فرماید: « فمن کانَ باذلاً فینا محجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا ». بحث ملاقات با خداست، هدف آفرینش بشر«انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه » است. همه این تلاشها و زحمتها همین است که ملاقات کند ( فملاقیه ). اگر کسی موطن در لقاء الله است، توطین نفس بر لقاء الله کرده است. «فلیرحل معنا ». باید با حسین راه بیفتد و نمی شود در خانه نشست نمی شود به دنیا و تمتعات دنیا چسبید و از راه حسین غافل شد باید راه بیفتیم. این راه افتادن از درون خود ما، از نفس ما واز تهذیب نفس شروع می شود و به سطح جامعه و جهان کشیده می شود اینها باید بیان بشود. اینها هدفهای امام حسین، خلاصه گیریها و جمع بندیهای نهضت حسین است.(1)

پی نوشت ها :

1- دیدار با علماء و روحانیون و طلاب- مبلغین و مداحان اهل بیت (علیهم السّلام) در آستانه ماه محرم 74/3/3.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:13 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

این سؤال، تاریخی یا انسانی است؛ و جای طرحش همین جاست. در زندگی حسین بن علی علیه السلام، یک نقطه ی برجسته، مثل قله ای که همه ی دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار می دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگی امام حسین علیه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه ی کربلا هم نمی بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هر یک از ائمّه ی دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه ی عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگی آن بزرگوار، کمتر چیز و نشانه دیگری را به خاطر می آورید. قضیه ی عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان این زیارتی که امروز -روز سوم- وارد است، یا این دعایی که امروز وارد است، درباره حسین بن علی علیه السلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من علیها » یا «و من فیها »«و الارض و من علیها و لما یطأ لابتیها ». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه السلام، گریستند. قضیه این قدر حایز اهمیت است. یعنی ماجرای عاشورا و شهادت بزرگی که در تاریخ بی نظیر است، در آن روز اتفاق افتاد. این، جریانی بود که چشمها به آن بود. به راستی این چه قضیه ای بود که از پیش تقدیر شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اینکه حسین بن علی علیه السلام، چهره بنماید، با شهادت، نامیده و خوانده می شد. به نظر می رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسین بن علی علیه السلام، خیلی سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضی او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند، و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمی خواهم عرض کنم. مطبی که می خواهم عنوان کنم، این است که خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده ی عزیز تهدید می کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش بینی شده است، و وسیله ی مقابله ی با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است. یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده ی آن، وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.

دو نوع آفت و راه مقابله با آنها

اسلام یک پدیده است؛ و مثل همه ی پدیده ها، خطراتی آن را تهدید می کند، و وسیله ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال این وسیله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند؛ که یکی خطر دشمنان خارجی، و دیگری خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. که شما در مورد جمهوری اسلامی، این را به چشم دیدید؛ و گفتند که « ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از بین ببریم». دشمنانی بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند، و با آن مخالف هستند اینها بیرون اند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهای مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام. که این، مال غریبه ها نیست. این، مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلی است. این، دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
«جاهد الکفارو المنافقین (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی ست که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکّک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد، که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند. و می فهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد(2) تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوه ها، این لذتهای دنیا؛ اگرچه برای شما لازم است، اگر چه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگر چه زندگی شما وابسته به آنهاست. و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید، اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین، شیر میدان نبرد با دشمن، که وقتی سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا وگرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلاء الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام، صلّی الله علیه و آله و سلم، می خواستند، و هم در جبهه ی درونی؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.

بیدار کردن وجدان مردم

نکته ی دوم، به نظر من مهم تر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختیهای اولیه ی کار طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنایمی به دست آمده بود. دایره ی کشور وسیع تر شده بود، دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. . . . غنایم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پولدار شده بودند و عده ای در طبقه ی اشراف قرار گرفته بودند. . . . یعنی بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه ی اشراف جدید در دنیای اسلام به وجودآمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی -پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر - در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند؛ که بعضی از اینها، اسمهایشان در تاریخ ثبت است. کسانی پیدا شدند که برای مهریه ی دخترهایشان، به جای آن مهرالسّنه ی چهارصد و هشتاد درهمی که پیغمبر اکرم، صلی الله علیه وآله و سلّم، و امیرالمؤمنین، علیه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می کردند، یک میلیون دینار، یک میلیون مثقال طلای خالص قرار دارند! چه کسانی؟ پسر صحابیهای بزرگ، مثلاً مصعب بن زبیر و از این قبیل. وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این!یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج بیماری اخلاقی مسری خود- دنیا زدگی و شهوت زدگی- را، که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرئت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟ مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد! چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزیدی مبارزه کند؟ در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه ی راحت طلبی فساد پذیر رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است! یعنی حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما می بینید بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، قیامهای اسلامی، یکی پس از دیگری، به وجود آمد. البته سرکوب شد. امّا مهم این نیست که حرکتی از طرف دشمن سرکوب شود. البته تلخ است. اما تلختر از آن، این است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حالِ عکس العمل نشان دادن پیدا نکند. این، خطر بزرگ است.
حسین بن علی علیه السلام، کاری کرد که در همه ی دورانهای حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند، و با اینکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، اراده ی آنها از دوران امام حسن مجتبی علیه السلام، برای مبارزه ی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند. از قضیه ی قیام مردم مدینه، که به «حرّه» معروف است، شروع کنید تا قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار، تا دوران بنی امیه و بنی عباس، مرتب در داخل ملتها قیام به وجود آمد. این قیامها را چه کسی به وجود آورد؟ حسین بن علی علیه السلام، اگر امام حسین علیه اسلام، قیام نمی کرد، روحیه ی تنبلی و گریز از مسئولیت تبدیل به روحیه ی ظلم ستیزی و مسئولیت پذیر نمی شد. چرا می گوییم روحیه مسئولیت پذیری مرده بود؟ به دلیل اینکه امام حسین علیه السلام، از مدینه، که مرکز بزرگزادگان اسلام بود، به مکه رفت. فرزند عباس، فرزند زبیر، فرزند عمر، فرزند خلفای صدر اسلام، همه ی اینها در مدینه جمع بودند، و هیچ کس حاضر نشد در آن قیام خونین و تاریخی، به امام حسین علیه السلام، کمک کند.
پس، تا قبل از شروع قیام امام حسین علیه السلام، خواص هم حاضر نبودند قدمی بردارند. اما بعد از قیام امام حسین علیه السلام، این روحیه زنده شد. این، آن درس بزرگی ست که در ماجرای عاشورا، در کنار درسهای دیگر باید بدانیم. عظمت این ماجرا، این است. اینکه «الموعود بشهادته قبل استهلاله و ولادته »؛ اینکه از قبل از ولادت آن بزرگوار «بکته السماء و من فیها و الارض و من علیها »؛ حسین بن علی علیه السلام، را در این عزای بزرگ مورد توجه قرار دادند و عزای او را گرامی داشتند و به تعبیراین دعا یا زیارت، بر او گریه کردند، به این خاطر است.(3)

نترسیدن ازخصم و مبارزه با او

موضوع عاشورا، یک موضوع تمام نشدنی و همیشگی ست. چرا این حادثه، این قدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگی گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد، که فداکاری واز خودگذشتگی ای که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکاری استثنایی بود. از اول تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است، و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادی را دیدیم که مجاهدت کردند و از خودگذشتگی به خرج دادند، و شرایط سختی را تحمل کردند. این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسرای ما، آزادگان ما، خانواده هایشان و بقیه ی کسانی که در سالهای بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکاری کردند، همه، جلو چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثی بوده است، و در تاریخ آنها را خوانده اید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه ی عاشورا، قابل مقایسه نیست؛ حتی شهادت شهدای بدر و احد و زمان صدر اسلام. انسان تدبّر که می کند، می فهمد چرا از زبان چند نفر از ائمه ما، علیهم السّلام، نقل شده است که خطاب به سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، فرموده اند که « لا یوم کیومک یا اباعبدالله. » یعنی هیچ حادثه ای مثل حادثه ی تو و مثل روز تو، نیست. چون عاشورا یک واقعه استثنایی بود. لُبّ و جوهرحادثه ی عاشورا این است که در دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین بن علی علیه السلام، برای نجات اسلام قیام کرد؛ و در این دنیای بزرگ، هیچ کس به او کمک نکرد! حتّی دوستان آن بزرگوار، یعنی کسانی که هر یک می توانستند جمعیتی را به این میدان و به مبارزه با یزید بکشانند، هر کدام با عذری، از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور، عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . . شخصیتهای معروف و نام و نشان دار و کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدام، یک طور از میدان خارج شدند و گریختند!ابن عباس یک طور؛ عبدالله بن جعفر یک طور؛ عبدالله بن زبیر یک طور؛ بزرگان باقی مانده از صحابه و تابعین یک طور. . .
شخصیتهای معروف و نام و نشان دارو کسانی که می توانستند تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هرکدام، یک طور از میدان خارج شدند. این، در حالی بود که هنگام حرف زدن، همه از دفاع از اسلام می گفتند. اما وقتی نوبت عمل رسید و دیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است؛ رحم نمی کند، و تصمیم بر شدت عمل دارد، هر کدام از یک گوشه ای فرار کردند، و امام حسین علیه السلام، را، در صحنه تنها گذاشتند. حتی برای اینکه کار خودشان را توجیه کنند، آمدند خدمت حسین بن علی علیه السلام، به آن بزرگوار اصرار کردند که «آقا، شما هم قیام نکنید! به جنگ با یزید نروید!»
این، یک عبرت عجیب درتاریخ است. آنجا که بزرگان می ترسند، آنجا که دشمن چهره ی بسیار خشنی را از خود نشان می دهد، آنجا که همه احساس می کنند که اگر وارد میدان شوند میدان غریبانه ای آنها را در خود خواهد گرفت، آنجاست که جوهرها و باطن افراد شناخته می شود. در تمام دنیای اسلامی آن روز، که دنیای بزرگی بود و کشورهای اسلامی زیادی که امروز مستقل و جدا هستند آن روز یک کشور بودند، با جمعیت بسیار زیاد، کسی که این تصمیم، عزم و جرئت را داشت که در مقابل دشمن بایستد، حسین بن علی علیه السلام، بود. و بدیهی بود که وقتی مثل امام حسینی حرکت و قیام کند، عده ای از مردم هم دور او را خواهند گرفت و گرفتند. اگر چه آنها هم، وقتی معلوم شد که کار چقدر سخت است وچقدر شدت عمل وجود دارد، یکی یکی از دور آن حضرت پراکنده شدند، و از هزار و اندی آدمی که با امام حسین علیه السلام، از مکه به راه افتاده، یا در بین راه به حضرت پیوسته بودند، در شب عاشورا عده ی خیلی کمی ماندند؛ که با مجموع آنچه که روز عاشورا خودشان را به حضرت رساندند، هفتاد و دو نفر شدند!
این، مظلومیت است. این مظلومیت، به معنای کوچکی و ذلّت نیست. امام حسین علیه السلام، عظیمترین مبارز و مجاهد تاریخ اسلام است. چون او در چنین میدانی ایستاد و نترسید و مجاهدت کرد. اما این انسان بزرگ، به قدر عظمتش، مظلومیت دارد. همان قدر که بزرگ است، همان قدر هم مظلوم است؛ و با غربت هم به شهادت رسید. فرق است بین آن سرباز فداکار و انسان پرشوری که به میدان نبرد می رود؛ مردم به نام او شعار می دهند و از او تمجید می کنند؛ میدان اطراف او را انسانهای پرشوری مثل خود او گرفته اند؛ می داند که اگر مجروح یا شهید بشود، مردم با او چگونه با شوربرخورد خواهند کرد، و آن انسانی که در چنان غربتی، در چنان ظلمتی، تنها، بدون یاور، بدون هیچ گونه امید کمکی از طرف مردم، با وسعت تبلیغات دشمن، می ایستد و مبارزه می کند و تن به قضای الهی می سپارد و آماده ی کشته شدن در راه خدا می شود. عظمت شهدای کربلا به این است! یعنی برای احساس تکلیف، که همان جهاد در راه خدا و دین بود، از عظمت دشمن نترسیدند. از تنهایی خود، احساس وحشت نکردند. کم بودن عده ی خود را مجوزّی برای گریختن از مقابل دشمن قرار ندادند. این است که یک آدم را، یک رهبر را، یک ملت را عظمت می بخشد: نترسیدن از عظمت پوشالی دشمن.

پیروزی کوتاه مدت و بلند مدت امام حسین علیه السلام

سید الشهدا، علیه الصّلاة و السّلام، می دانست که بعد از شهادت او، دشمن تمام فضای جامعه و دنیای آن روز را از تبلیغات بر ضد او پر خواهد کرد. امام حسین علیه السلام، کسی نبود که زمان و دشمن او را نشناسد. می دانست دشمن چه خباثتهایی خواهد کرد. در عین حال، این ایمان و امید را داشت، که همین حرکت مظلومانه و غریبانه ی او، بالاخره دشمن را شکست خواهد داد؛ هم در کوتاه مدت، هم در بلند مدت. و همین طور شد. خطاست اگر کسی خیال کند که امام حسین علیه السلام، شکست خورد. کشته شدن، شکست خوردن نیست. در جبهه ی جنگ آن کس کشته می شود شکست نخورده است. آن کس که به هدف خود نمی رسد، شکست خورده است. هدف دشمنان امام حسین علیه السلام، این بود که اسلام و یادگارهای نبوت را از زمین براندازند. اینها شکست خوردند. چون این جور نشد. هدف امام حسین این بود که در برنامه ی یکپارچه ی دشمنان اسلام، که همه جا را به رنگ دلخواه خودشان در آورده بودند یا داشتند در می آوردند، رخنه ایجاد شود؛ اسلام و ندای مظلومیت و حقانیّت آن در همه جا سر داده شود، و بالاخره دشمن اسلام، مغلوب شود. واین، شد. هم در کوتاه مدت امام حسین علیه السلام، پیروز شد و هم در بلند مدت. در کوتاه مدت به این ترتیب که، خودِ این قیام و شهادت مظلومانه و اسارت خاندان آن بزرگوار، نظام حکومت بنی امیه را متزلزل کرد. بعد از همین حادثه بود که در دنیای اسلام پی در پی حوادثی پیش آمد - در مدینه، در مکه - و بالاخره منجر به نابودی سلسله ی آل ابی سفیان شد. به فاصله سه - چهار سال سلسله ی آل ابی سفیان به کلی برافتادند و از بین رفتند. چه کسی خیال می کرد این دشمنی که امام حسین علیه السلام، را مظلومانه در کربلا به شهادت رسانده بود، آن طور مغلوب انعکاس فریاد آن امام شود!؟ آن هم در سه یا چهار سال!؟در دراز مدت هم امام حسین علیه السلام، پیروز شد. شما نگاه کنید به تاریخ اسلام و ببینید چقدر دین در دنیا رشد کرد! چقدر اسلام ریشه دار شد! چگونه ملتهای اسلامی پدیدار شدند و رشد کردند!علوم اسلامی پیشرفت کرد، فقه اسلامی پیشرفت کرد؛ و بالاخره بعد از گذشت قرنها، امروز، پرچم اسلام بر فراز بلندترین بامهای دنیا، دراهتزاز است. آیا یزید و خانواده ی یزید به اینکه اسلام این طور، روز به روز رشد کند راضی بودند!؟آنها می خواستند ریشه ی اسلام را بکنند. می خواستند از قرآن و پیغمبر اسلام، اسمی باقی نگذارند. اما می بینیم که درست به عکس شد. پس، آن مبارز و مجاهد فی سبیل الله که آن طور مظلومانه در مقابل دنیا ایستاد و خونش ریخته شد و خاندانش به اسارت رفتند، از همه جهت، بر دشمن خود پیروز شد. این، برای ملتها یک درس است. لذاست که از رهبران بزرگ دنیای معاصر - حتی آنهایی که مسلمان هم نیستند - نقل می کنند که آنها گفته اند: «ما راه مبارزه را، از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتیم. انقلاب خود ما هم یکی از همین مثالهاست. مردم ما هم از حسین بن علی علیه السلام، یاد گرفتند. فهمیدند که کشته شدن، دلیل مغلوب شدن نیست. فهمیدند که در مقابل دشمن علی الظّاهر مسلّط، عقب نشینی کردن، موجب بدبختی و روسیاهی است. و دشمن هر چه با عظمت باشد، اگر جناح مؤمن و فئه ی مؤمنه، با توکّل به خدا، در مقابل او مجاهدت کند. بالاخره شکست با دشمن است و پیروزی با فئه ی مؤمنه است. این را ملت ما هم فهمیدند.
آنچه که من امروز می خواهم عرض کنم این است که، شما برادران و خواهران عزیز و همه ی ملت بزرگ ایران باید بدانید که کربلا، الگوی همیشگی ماست. کربلا مثالی است برای اینکه در مقابل عظمت دشمن، انسان نباید دچار تردید شود. این، یک الگوی امتحان شده است. درست است که در روزگار صدر اسلام، حسین بن علی علیه السلام، با هفتاد و دو نفر به شهادت رسید؛ اما معنایش این نیست که هر کس راه حسین علیه السلام، را می رود، همه ی کسانی که در راه مبارزه اند، باید به شهادت برسند. نه! ملت ایران، بحمدالله امروز راه حسین علیه السلام، را آزمایش کرده است و با سربلندی و عظمت، در میان ملتهای اسلام و ملتهای جهان، حضور دارد. آنچه که شما پیش از پیروزی انقلاب انجام دادیدو رفتید، راه حسین علیه السلام، بود. و آن، نترسیدن از خصم و تن دادن به مبارزه با دشمن مسلط بود. در دوران جنگ هم همین طور بود. ملت ما می فهمید که در مقابل او، دنیای شرق و غرب و همه ی استکبار ایستاده است؛ اما نترسید. البته ما شهدای گرانقدری داریم. عزیزانی را از دست دادیم. عزیزانی از ما، سلامتی شان را از دست دادند و جانباز شدند. عزیزانی، چند سال را در زندانها گذراندند. عده ای هنوز هم در آنجاها هستند. اما ملت، با این فداکاریها، به اوج عزّت و عظمت رسیده است. اسلام، عزیز شده است. پرچم اسلام بر افراشته شده است. این، به برکت آن ایستادگی است.(4)

پی نوشت ها :

1-توبه؛ 73.
2- حدید؛ 20.
3- دیدار سپاه پاسداران و نیروی انتظامی، 1371/11/6.
4- دیدار قشرهای مختلف مردم به مناسبت فرارسیدن ماه محرم، 1371/4/10.


[ شنبه 90/9/26 ] [ 1:11 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????