سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

سخنى پیرامون تربت سیدالشهدا (ع) 
سجده بر خاک تو شایسته بود وقت نماز *** اى که از خون جبینت به جبین آب وضوست‏ 
فضیلت و آثار و برکاتى که براى تربت حسینى است ، براى هیچ تربتى و قطعه‏اى از قطعات زمین نیست . خاک کربلا قطعه‏اى از بهشت است که خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یک فداکار در راه دین که تمام هستى خود را فدا کرده ، در آن خاک، برکت و فضیلت و شفا قرار داده است .

کربلایش قطعه‏اى از جنت است‏  ***  باب نور و باب لطف و رحمت است‏ 

اما در اینکه چرا تنها این خاک داراى چنین ویژگیها و آثار و برکات است؟ باید گفت : هر چیزى که در این عالم ، شرافت ظاهرى و یا معنوى پیدا مى‏کند، یا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و یا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است که به آن شرافت و برکت داده است .
در تربت کربلاى سیدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زیرا خاک کربلا بنا بر روایاتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظیم و واقعه‏اى مهم در آنجا واقع گردیده که آن شهادت حسین بن على (ع) و یاران وفادارش مى‏باشد ، لذا داراى فضیلت و آثارى خاص است .
آمده است که چون بر قبر امام حسین (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گردید، یکى از اعراب بنى اسد آمد و از خاک قبضه قبضه برداشت و بویید تا بر قبر حسین رسید، و چون او را مى‏بوسید گریه مى‏کرد و مى‏گفت : پدر و مادرم به فدایت ، چه اندازه خوشبویى که قبر و تربت تو چنین خوشبو است ، سپس شروع کرد به سرودن :

خواهند نهان سازند قبرش ز حبیبش‏  ***  خوشبویى خاک قبر گردیده دلیلش‏ 

آرى خاک مزار حسین (ع) سرمه چشم عاشقان و شیفتگانش بوده و ایشان را مجنون وار به سوى خود مى‏کشاند.
از آنجایى که هدف این کتاب بر شمردن آثار و برکات سیدالشهدا (ع) است ، از تفصیل در مطلب پرهیز کرده و علاقه‏مندان به این مقوله را به کتابهاى مربوط ارجاع مى‏دهد .
و اما آثار و برکاتى که مى توان براى تربت پاک حسینى برشمرد عبارتنداز: 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:25 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اشاره
رود خونی که از شهیدان کربلا بر صحرای طف جاری شد، فرات حقیقتی گشت که جرعه نوشان عزت و آزادگی را ازهر مذهب و مسلک و هر دین و آیین به قدر تشنگی سیراب کرد. در این مسیر از نخستین مسیحی حق جویی که رویاروی یزید در کاخ سبز بر او شورید تا در عصر ما، کم نیستند مسیحیانی چون «جرجی زیدان»، «جرج جرداق» و دهها مسیحی حق جوی دیگر که حقیقت ناب همه ادیان راستین را در «اهل بیت پاک پیامبر(ص)»، در «محراب شهادت علی(ع)» و در «صحرای خونین کربلا» یافته اند و در این باره آثاری پدید آورده اند.
«آنتوان بارا»، آن مسیحی عاشقی است که سال های بسیار از دوران جوانی خود را صرف تحقیق و بررسی پیرامون زندگی و قیام امام حسین(ع) کرده است تا حقایق مربوط به این شخصیت عظیم تاریخ را از زاویه نگاه خود و از زبان انجیل و پیامبر الهی، عیسی(ع) بیان کند. او پس از سالیان بسیار پژوهش و مطالعه در منابع مختلف تاریخ اسلام، دست به نگارش کتابی زده است که در نوع خود و از زبان یک مسیحی بی نظیر است. وی در این پژوهش تطبیقی- به نام «حسین در اندیشه مسیحیت» - که رویکردی تحقیقی، ادبی و عاطفی دارد، با استفاده از نظریات اسلام و مسیحیت و بامهارتی ستودنی، زندگی و شهادت حضرت عیسی از دیدگاه مسیحیت و زندگی و شهادت امام حسین(ع) از دیدگاه اسلام را مقایسه کرده است. در این تحلیل ها نکات جالب و بدیعی به چشم می خورد که برای هر مسلمان منصفی شگفت انگیز و خواندنی است.
 آنتون بارا کیست؟
کتاب «حسین در اندیشه مسیحیت» اولین بار در سال 1978 به رشته تحریر درآمد اما نویسنده از آن تاریخ به بعد و در اثر مطالعات بیشتر، اضافات و ملحقات زیادی به آن افزود و چاپ چهارم آن را در ماه های اخیر منتشر کرد، این کتاب تاکنون به 17 زبان ترجمه شده و در 5 دانشگاه نیز برای دوره های تکمیلی کارشناسی ارشد و دکتری مورد تأیید قرار گرفته است و قرار است چاپ چهارم آن بزودی به فارسی ترجمه و منتشر شود.
آنتوان بارا که سوری الاصل و ساکن کویت است خود نویسنده ای توانا وادیبی باذوق است و علاوه بر کتاب فوق 15جلد کتاب دیگر نیز به رشته تحریر درآورده که بیشتر آنها در حوزه ادبیات و رمان و داستان می باشد. وی همچنین روزنامه نگاری است حرفه ای که اخیراً چهل و یکمین سال فعالیت مطبوعاتی اش را آغاز کرده ، او در مجلات و روزنامه های معروف و مختلف فعالیت داشته و در حال حاضر سردبیر هفته نامه شبکه الحوادث کویت است.
«آنتوان بارا» تشیع را بالاترین درجات عشق الهی معرفی می کند و امام حسین(ع) را فقط متعلق به شیعه یا مسلمانان نمی داند بلکه متعلق به همه جهانیان می داند و او را با عبارت «حسین گوهر ادیان» معرفی می کند و در پایان، سخنش را با این عبارت به انتها می رساند که «حسین علیه السلام در قلب من است».
وی تاکنون 25بار نهج البلاغه را به طور کامل خوانده و هربار نکات جدیدی از آن کشف کرده است و من با خود می اندیشم که علی(ع) چقدر در میان ما شیعیان مظلوم است که اکثر ما حتی یک بار هم نهج البلاغه را به طور کامل مرور نکرده ایم!!
آنچه در پی می آید بخشی از گفت وگوی روزنامه کیهان با «آنتوان بارا» است :
 ویژگیهای کتاب " حسین (ع) در اندیشه مسیحیت" :
ویژگی این کتاب در این خلاصه می شود که شیوه و طرز نگاه آن متفاوت از آن چیزی است که تاکنون توسط مسلمانان و مستشرقان نوشته و پرداخته شده است. بسیاری اذعان داشتند که این کتاب بی طرفانه نوشته شده است.
از ویژگی های مهم کتاب این است که من در آن به مقایسه شخصیت حسین و عیسی بن مریم علیهماالسلام و نظرات، مواضع، اقدامات، سخنان و کیفیت شهادت آن دو بزرگوار و نحوه استقبال بی محابا از مرگ در راه عقیده پرداخته ام ]بر طبق عقیده مسیحیان، حضرت عیسی مصلوب و شهید شده است که البته این نظر با دیدگاه قرآنی ما انطباق ندارد[ من شباهت فراوانی میان شخصیت حسین(ع) و شخصیت عیسی به عنوان یک شهید و نه یک پیامبر، یافتم. من در انجیل و کتابهای دیگر مربوط به زندگی و مقتل حسین(ع) تحقیق زیاد کردم و دریافتم تشابه بسیار زیاد و باورنکردنی در رفتارها و اقدامات و سخنان و نحوه ابراز عقیده و کیفیت حفظ عقیده میان عیسی و حسین(ع) وجود دارد که چیز جدیدی بشمار می رفت من این موضوع را به تفصیل تحلیل کردم که آن دو عزیز چرا با میل و خواست خود مرگ را پذیرا شدند و بخصوص حسین شهید(ع) در شرایطی که زمینه رسیدن به مال و منال و پست و مقام دنیوی فراهم بود و او اگر اندکی از خود انعطاف نشان می داد و خواسته معاویه و یزید را اجابت می کرد، می توانست جان خود را از کشته شدن نجات دهد. اما او براساس آیه: «انفروا خفافا و ثقالا وجاهدوا باموالکم و انفسکم فی سبیل الله (همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید، سبکبار باشید یا سنگین بار و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کنید» (توبه/41)، به حرکت شگفتی دست یازید. او به هیچ یک از امتیازات و تطمیع ها توجه نکرد حال آنکه دنیاپرستی و حب مال و جاه و مقام همه جا بیداد می کرد. او همه اینها را ترک کرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و عترت را به سوی شهادت برد در حالی که می دانست همه اینها در راه عقیده است.
 تعریف و ذهنیت آنتوان بارا از امام حسین (ع)
تعریف من از حسین همان عبارات کوتاه و مشخصی است که درباره حسین«ع» در کتاب آورده ام. من او را به عنوان گوهر جاودانه و همیشگی ادیان توصیف کرده ام. او را به عنوان شهیدی معرفی نموده ام که دارای جاه و جبروت فرعون و کسری نبود اما متواضع بود و برای حفظ دین و حرکت در مسیر جدش حرکت خود را آغاز کرد. او ابتدا از گفت وگو با معاویه و یزید شروع کرد اما روش گفت وگو برای هدایت دشمنان مؤثر واقع نشد. او با اینکه می دانست کشته می شود اما خویشتن را در راه عقیده به خطر انداخت و با سپاهی 70 نفری در برابر سپاه 70 هزار نفری عبیدالله- به تصریح منابع تاریخی- به سمت کوفه خارج شد تا حرکت و جنبشی در بدنه جامعه ایجاد کند.
حماسه حسین«ع» تنها مختص سنی و شیعه و مسلمان نیست بلکه متعلق به هر مومنی است چنانکه در حدیث آمده «ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا» در این حدیث نگفته فی قلب المسلم. بلکه هر انسان آزاده ای که به راه و رسم حسین ایمان دارد را شامل می شود و لذا جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین آگاه می شوند شیفته آن می گردند. همانطور که شیفته راه و مسلک علی ابن ابیطالب«ع» شده اند.
دلایل آنتوان بارا در خصوص حضرت مسیح«ع» از آمدن حسین«ع» به کربلا
استنادات و دلایل من همه برگرفته از انجیل است. برطبق آنچه در تاریخ آمده مسیح از کربلا دیدار کرد و به بنی اسرائیل فرمود هرکس که حسین«ع» را دریابد به یاری اش برخیزد عده ای در این روایت تاریخی تشکیک دارند اما ما هیچ شکی در آن نمی بینیم زیرا حضرت عیسی«ع» دارای معجزاتی بود و مرده را زنده می کرد و بیماران صعب العلاج را شفا می داد و لذا آیا برایش دشوار بود که درباره آینده پیشگوئی کند و بگوید شهید پس از خودش کیست؟
  ارزشمند تربن بُعد شخصیت امام حسین(ع) از دیدگاه آنتوان بارا
من در مورد زندگی و حرکت حسین(ع) بیشتر به بعد انقلابی شخصیت ایشان شیفته شده ام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام می کند "انی لم اخرج اشراً ولا بطراً و لامفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی" ؛ من از روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکرده ام بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم و برای امر به معروف و نهی از منکر و حرکت براساس سیره جد و پدرم است. این روح انقلابی می تواند کار معجزه آسا بکند اگر هر انسانی در هر زمان و مکان از آن برخوردار باشد و ما در سالهای پیروزی انقلاب و عزت و افتخارات اخیر در ایران شاهد بودیم مردم و رهبران این کشور براساس این فلسفه حرکت خود را آغاز و با ظلم و استکبار مخالفت کردند و با تمام قدرت در برابر آن قیام نمودند.
بعد دیگر شخصیت امام حسین«ع» که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است این دو خصیصه نمی تواند در یک شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگی های برگزیدگان خداست او در عین احساس عزت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگی امام بشمار می رود.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:22 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اعتقاد به رجعت، یکی از ویژگیهای مکتب اهل بیت و تشیع است که برخاسته از آیه های نورانی قرآن مجید و احادیث ائمه معصومین علیهم السلام می باشد . طبق این اعتقاد، خداوند متعال انبیا و جانشینان آنان و پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام را با گروهی از مومنان و پاکان و برخی از ستمگران و جنایتکاران مخصوصا ظلم کنندگان به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و سید الشهدا علیه السلام را پس از مرگ دوباره قبل از روز قیامت زنده می کند و به این دنیا بر می گرداند تا بندگان شایسته خداوند و مومنین از این ستمگران که دشمنان خداوند می باشند پیش از عذابی که در آخرت بر ایاشان مهیا شده در همین دنیا انتقام بگیرند.
زمان این رجعت با ظهور سرور آفرین حضرت بقیت الله الاعظم حجت بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شروع می شود و اول کسی که به دنیا بر می گردد امام حسین علیه السلام می باشد التبه مناسب است پیش از آنکه رجعت حسینی علیه السلام که موضوع این فصل است را مطرح کنیم در رابطه با اصل رجعت و بعضی از زوایای آن نکاتی را متذکر شویم .
1_ مراد از رجعت آن است که قبل از معاد و پیش از روز قیامت، بدن هایی که روح از آنها جدا شده است، دو مرتبه روح به همان بدنها بر گردد و آن فرد مرده با همان بدنی که قبلا در او روحش بوده زنده شود لذا اعتقاد به رجعت با مساله حلول و تناسخ فرق دارد زیرا تناسخ و حلول عبارت است از وارد شدن روح در بدن انسان دیگر یا حیوانی و ما این را رجعت نمی گوئیم . 2_ رجعت یک امر ممکن بوده و کسی که امکان او را انکار کند، قدرت بی پایان خداوند را محدود کرده، و منکر توانایی پروردگار است، لذا می گوئیم خداوندی که قدرت دارد که در روز قیامت همه ما را زنده کند می تواند در همین دنیااشخاص مرده را دو مرتبه زنده کند و به آن حیات ببخشد (أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَى) آیا او (خداوند) توانایی زنده کردن مرده را ندارد؟
3_ علاوه بر ممکن بودن برگشت روح به بدن، این مطلب در امتهای گذشته به شهادت قرآن مجید واقع شده است، قرآن در چندین آیه مبارکه جریاناتی را بیان فرموده که حاکی بر وقوع رجعت بوده است . و اساسا مگر مهمترین معجزه حضرت عیسی علیه السلام زنده کردن مردگان نبوده است؟ !! پس برگشت روح به بدن قبلی خود، هم ممکن بوده و هم به وقوع پیوسته است.
4_ علاوه بر احادیثی که رجعت را بیان فرموده در قرآن مجید نیز راجع به زنده شدن بعضی از انسانها پیش از روز قیامت نیز مطلب آمده که به عنوان نمونه در آیه مبارکه 83 سوره نمل چنین می خوانیم (وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ) یعنی روزی که از هر امتی گروهی را محشور می کنیم.
در روایت آمده که شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عامه این آیه را در رابطه با روز قیامت می دانند، حضرت صادق علیه السلام بدین مضمون به او فرمودند: آیا خداوند در روز قیامت از هر امتی تنها گروه و عده ای را محشور می کند و بقیه را رها نموده و محشور نمی کند؟! نه، این چنین نیست، بلکه این آیه مربوط به رجعت بوده که تنها بعضی محشور می شوند اما آیه ای که در مورد روز قیامت است فرمایش دیگر خداوند متعال است که در آیه ای از قرآن می فرماید (و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا) یعنی آنان را محشور کرده پس احدی رادر این محشور شدن ترک نمی کنیم و همه را زنده می کنیم.
5_ رجعت برای همه انسانها نبوده بلکه بعضی در رجعت به دنیا بر می گردند:
در روایتی امام صادق علیه السلام فرموده اند: که ان الرجعه لیست بعامه و هی خاصه یعنی که رجعت عمومی نیست بلکه عده ای در رجعت باز می گردند.
6_ اصل رجعت از روایات معتبره ثابت می شود گرچه در خصوصیاتش مطالبی است که از حوصله این مقاله و موضوع آن خارج است.
بعد از این نکات زمان آن رسیده که وارد بحث شویم و رجعت حسینی را به صورت دسته بندی و شماره گذاری بیان نمائیم:
1_ خبر دادن خداوند تولد و شهادت و رجعت امام حسین را قبل از تولد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم .
در روایتی آمده که خداوند پیش از آنکه امام حسین علیه السلام متولد شوند، به پیامبر اکرم بشارت تولد آن وجود مبارک را داد، و خبر داده که نسل امامت تا روز قیامت از امام حسین علیه السلام می باشد، آنگاه پیشامدهای ناگوار و شهادت، امامت را در فرزندان و نسل او قرار داده در دنبال این مطالب روایت این گونه آمده که و اعلمه انه یقتل ثم یرده الی الدنیا و ینصره حتی یقتل اعداءه و یملکه الارض یعنی خداوند متعال پیامبر اکرم را آگاه ساخت که بعد از شهادت امام حسین را دوباره به این دنیا بر می گرداند و او را یاری کرده تا حضرتش دشمنان خود را بکشد و از بین ببرد و مالک تمام زمین شده و بر سراسر آن فرمانروائی کند.
2_ امام حسین علیه السلام نخستین کسی که رجعت می کند
از بررسی چندین روایت که در مورد رجعت آمده استفاده می شود که اولین کسی که به این دنیا باز می گردد و رجعت می کند امام حسین علیه السلام است . امام صادق فرمودند اول من تنشق الارض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علی علیه السلام یعنی نخستین کسی که زمین از برای وی شکافته می شود و به دنیا بر می گردد امام حسین علیه السلام است.
3_ گفتگوی امام حسین علیه السلام با اصحاب با وفایش در رابطه با شهادت و رجعت خود
امام باقر علیه السلام می فرماید: پیش از آنکه امام حسین شهید شوند به اصحاب خود فرمودند: رسول خدا به من فرمودند: یا بنی انک ستساق الی العراق و انک تستشهد و یستشهد معک جماعه من اصحابک یعنی ای فرزندم همانا تو را به عراق روانه می کنند و تو در آنجا با گروهی از یاران و اصحاب شهید می شوی . در دنباله همین روایت در فراز دیگری از آن دارد که قال امکث ما شاء الله فاکون اول من تنشق عنه الارض یعنی بعد از شهادت تا مدتی که خدا بخواهد می مانم سپس اولین کسی هستم که زمین برای او شکافته می شود و (رجعت می کنم)
4_ رجعت امام حسین علیه السلام با اصحاب با وفایش
امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین با هفتاد تن از یاران و اصحابشان که با حضرت در کربلا شهید شده بودند به دنیا بر می گردند و رجعت می کنند.
5_ رجعت امام حسین علیه السلام با 75 هزار نفر
امام صادق علیه السلام فرمودند: اول من ینغض عن راسه التراب الحسین بن علی علیه السلام فی خمسه و سبعین الفا نخستین کسی که سر از خاک بر می دارد حسین بن علی علیه السلام است که با هفتاد و پنج هزار نفر رجعت می کند البته در بحار همین روایت را از کتاب دیگری نقل نموده که در آنجا به جای 75 هزار نفر 95 هزار نفر را ذکره نموده.
6 _ رجعت امیر المؤمنین با امام حسین علیه السلام برای انتقام گرفتن از دشمنان
امام باقر علیه السلام فرمودند: ان لعلی علیه السلام الی الارض کره مع الحسین یقبل برایته حتی ینتقم من بنی امیه و معاویه و آل معاویه یعنی برای امیر المؤمنین علیه السلام رجعتی است که با امام حسین علیه السلام بر می گردد که با پرچم امام حسین می آید تا از بنی امیه و معاویه و آل معاویه انتقام بگیرد.
7_ رجعت یزید پلید و اصحابش برای انتقام گرفتن از این پلیدها
امام صادق علیه السلام فرمودند: ان اول من یکر الی الدنیا الحسین بن علی و اصحابه و یزید بن معاویه و اصحابه فیقتلهم حذو القده بالقذه یعنی اولین کسی که به دنیا بر می گردد امام حسین علیه السلام و اصحاب او، و یزید بن معاویه و اصحاب اوست، آنگاه او (حسین) همه آن دشمنان را می کشد.
8_ طولانی بودن عمر امام حسین علیه السلام در رجعت
امام صادق در ابتدای سوره اسرا می فرمایند: ان اول من یکر فی الرجعه الحسین بن علی یمکث فی الارض اربعین الف سنه حتی یسقط حاجباه علی عینیه من کبره یعنی اول کسی که در رجعت بر می گردد حسین علیه السلام است، چهل هزار سال در این رجعت در زمین می ماند تا اینکه از کثرت طول عمر، ابروهای حضرت به روی چشمهایش می افتد.
9_ امام حسین علیه السلام امام زمان علیه السلام را غسل می دهد و کفن می نماید و به خاک می سپارد:
در یک فراز ار روایتی امام صادق علیه السلام می فرمایند: فاذا استقرت المعرفه فی قلوب المؤمنین انه الحسین علیه السلام جاء الحجه الموت، فیکون الذی یغسله و یکفنه و یحنطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی علیهما السلام و لا یلی الوصی الا الوصی یعنی هنگامی که حضرت امام حسین علیه السلام در رجعت به مومنین معرفی شده و دیگر تردیدی در مورد آن حضرت باقی نماند که او امام حسین است، اجل حضرت حجت بن الحسن علیه السلام می رسد و دیده از جهان می بندد، آن گاه امام حسین آن حضرت را غسل داده و کفن و حنوط می نماید و به خاک می سپارد و هرگز امام را غیر از امام غسل نمی دهد.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:17 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

جهاد فکری » همچون « جهاد عملی » دارای اهمیت خاص و نقش محوری و بنیادین می باشد و همان گونه که مبارزه فیزیکی در جبهه حق و باطل و برای صیانت از دین و ملت و کشور و حفاظت از استقلال و تمامیت ارضی و تداوم حیات عزتمند و بالنده لازم و واجب است مبارزه فکری در صحنه های زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی به منظور مرزبانی از دین و نگاهبانی از هویت اسلامی و استمرار حضور و نقش آفرینی فرهنگ و معارف اسلامی ضروری و حیاتی می باشد.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:12 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره ی غذا گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت: آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟ابن زیاد نامه ای به حاکم مدینه فرستاد و او را از جریان با خبر کرد،و نامه ای به یزید ملعون نوشت و خبر کشته شدن حسین و جریان اهل و عیالش را گزارش داد، (و از او کسب تکلیف کرد ).یزید ملعون در پاسخ نامه نوشت که سر بریده ی حسین (علیه السّلام)، و سرهای دیگر شهدا را به همراه اموال و زنان وعیالات آن حضرت به شام بفرستند، لذا آن ملعون محفّربن ثعلبه عائذی را خواست و سرها و اسیران و زنان را تحویل او داد.محفر آنان را همچون اسیران کفار که مردم شهر و دیار آنان رامی دیدند، به شام برد.
از «تذکره الخواص» و «قمقام زخّار» استفاده می شود که روز پانزدهم محرم، ابن زیاد ملعون سرهای مطهر شهدا و اهل بیت آن حضرت را به شام فرستاد ...ابن زیاد پس از فرستادن سرها به شام دستور داد زنان و کودکان را آماده ی رفتن کنند، و دستور داد غل و زنجیر سنگین به گردن علی بن الحسین (علیهما السّلام) نهادند، و ایشان را بدنبال سرها با محفّربن ثعلبه و شمربن ذی الجوشن روان کرد.آنان را آوردند تا بدان گروهی که سرها با ایشان بود رسیدند. علی بن الحسین (علیهما السّلام) در تمام راه با کسی سخن نگفت...سید بن طاووس از حضرت صادق (علیه السّلام) روایت کرد که حضرت باقر (علیه السّلام) فرمودند: از پدرم حضرت علی بن الحسین(علیهما السّلام) از کیفیت بردن او نزد یزید پرسیدم، فرمودند:مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند، و سر مبارک سید الشهداء (علیه السّلام) بر نیزه ی بلندی بود. و زنان پشت سر من بر استران برهنه سوار کرده بودند، و آن کافران و نیزه داران دور ما را احاطه کرده بودند، هرگاه یکی از ما می گریست سر او را به نیزه می کوبیدند، تا وارد دمشق شدیم.چون داخل شهر شدیم، ندا کننده ای فریاد کرد: ای اهل شام! این ها اسیران اهل بیت... هستند.
از کتاب «تِبر مذاب» و غیره نقل شده که: عادت کفاری که همراه سرها و اسیران بودند این بود که در همه ی منازل سر مقدس را از صندوق بیرون می آوردند و بر نیزه ها می زدند، و هنگام رفتن دوباره در صندوق می گذاشتند و حمل می کردند، و در اکثر منازل مشغول شرب خمر بودند، که از آن جمله مخفربن ثعلبه و زحربن قیس و شمر و خولی بودند.و نیز نقل شده: ابن زیاد سر مطهر را با اسرا فرستاد، و زنان و پسران و دختران پیغمبر را بالای جهاز شترها به ریسمان بسته بودند.
در «ریاض ألاحزان» گوید: آنچه از عبارات استفاده می شود این است که: اسیران با صورت های باز بر شترها سوار بودند، نه مقنعه ای و نه ساتری و نه لباس کاملی، مانند اسیران ترک و دیلم و حبش، پریشان خاطر و ترسناک بودند، و نمی دانستند آخر کارشان به کجا خواهد انجامید، و بر سرشان چه خواهد آمد.بر بازو و گردن تمام مخدُرات طناب انداخته، و بر چوب جهاز شتران نشانده بودند، و بعضی را بر قاطر سوار کرده می بردند.
عمادالدین طبری می نویسد: ... غل سنگین بر گردن امام زین العابدین (علیه السّلام) نهادند، چنان که دست های مبارکش بر گردن بسته بود. امام در راه به حمد و ثنای خدا و تلاوت قرآن و استغفار مشغول بود و با هیچ کس سخن نگفت مگر با زنان اهل بیت...و ملعون هایی که سر حسین را از کوفه بیرون آوردند، از قبائل عرب خائف بودند که غوغا کنند و از ایشان باز ستانند، لذا راه اصلی را رها کرده از بیراهه می رفتند، چون به نزدیک قبیله ای می رسیدند علوفه طلب می کردند و می گفتند: سرهای خارجی با ماست...
بعضی از مورخین و مقتل نویسان چون ابی مخنف، منازل بین کوفه و شام را نام برده اند، و نیز چگونگی مسافرت اهل بیت(علیهم السّلام) و اینکه در این سفر به آنها چه گذشت، و کرامات اسیران آل محمد(علیهم السّلام) و بعضی از قضایایی که در بین راه اتفاق افتاد، و نیز معجزات سر مقدس ابا عبد الله الحسین (علیه السّلام)، و سخن گفتن آن سر مطهر در موارد متعدد، و واقعه ی سقط جنین و غیرذالک را متذکر شده اند که ما از نقل آنها خودداری می کنیم. و نقل شده که در یکی از منازل دختری از امام حسن (علیه السّلام) از شتر به زیر افتاد، فریاد زد: یاعمتاه! و یازینباه! آن بانو مضطربانه از شتر به زیر آمد و ناله کنان به اطراف بیابان نظرمی کرد. چون او را یافت گمان نمود از هوش رفته، ولی بعد معلوم شد زیر پای شتران جان سپرده است. چنان ناله ی وا ضیعتاه! و وا غربتاه! و وا محنتاه! بر کشید که آسمان و زمین را متزلزل گردانید.غل به گردن مالک ملک وجود از خجالت سر به زیر افکنده بود چون هلال یکشبه زرد و ضعیف زیر زنجیر گران جسم نحیفی شنید از هر طرف دشنام بد بود ساکت حاش الله دم نزد.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:9 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه‌
سخن‌ معصومان‌ و گفتار آنان‌، یکی‌ از منابع‌ گهربار هدایت‌ انسان‌ و طریقی‌عرشی‌، برای‌ کشف‌ واقعیات‌ و درک‌ حقایق‌ جهان‌ خلقت‌ است‌ و معمار بنای‌ِ حیات‌ الهی‌انسان‌ می‌باشد.
«اءن‌ّ حدیثَنا یُحیی‌ الْقلوب‌َ» .
یکی‌ از موضوعاتی‌ که‌ می‌توان‌ از طریق‌ حدیث‌ أهل‌ بیت‌ عصمت‌، موفق‌ به‌ کشف‌وفتح‌ گنج‌ آن‌ شد؛ شناخت‌ عظمت‌ وجودی‌ پیشوایان‌ معصوم‌ است‌.
معصومان‌ را از طریق‌ سخن‌ خود آنان‌ می‌توان‌ شناخت‌، زیرا معرفت‌ به‌ کنه‌عظمت‌ عرشی‌ معصوم‌، نیاز به‌ فهمی‌ معصومانه‌ دارد.
این‌ مقال‌ در مقام‌ شناخت‌ أبعادی‌ چند از أبعاد گسترده‌ و والای‌ معصومی‌ محبوب‌در عرش‌ وأرض‌ دارد، معصومی‌ که‌ تمام‌ فرشتگان‌ و پیامبران‌ وامامان‌ وانسان‌های‌ باایمان‌، عشق‌ او را در دل‌، سوگ‌ او را در سینه‌ و اشک‌ غمش‌ بر گونه‌ دارند. او مصباح‌ هدی‌وسفینه‌ نجاه‌؛ یعنی‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) است‌.
1ـ پیامبر گرامی‌ اسلام‌(ص)
ـ وجود حسین‌ از من‌ است‌ وبقای‌ من‌ از حسین‌؛
ـ طریق‌ محبوبیت‌ نزد خدا، عشق‌ به‌ حسین‌ است‌.
«حُسین‌ٌ مِنِّی‌ وَأنَا مِن‌ْ حُسین‌، أَحَب‌َّ اللهُ مَن‌ّ أحَب‌َّ حُسیْناً؛. حسین‌ از من‌ و من‌ ازحسینم‌، خداوند دوستداران‌ حسین‌ را دوست‌ دارد».
پیامبر گرامی‌ اسلام‌(ص) واسطه‌ فیض‌ خلق‌ وجود مقدس‌ امام‌ حسین‌(ع) و درسلسله‌ علل‌ وجودی‌ آن‌ امام‌ می‌باشند به‌ همین‌ جهت‌ می‌فرمایند: «حسین‌ منّی‌».
واز طرف‌ دیگر، امام‌ حسین‌(ع) نیز در سلسله‌ علل‌، علت‌ بقای‌ دین‌ اسلام‌وماندگاری‌ آیین‌ محمدی‌ است‌؛ به‌ طوری‌ که‌ اگر ایشان‌ و سیره‌ شهادت‌ خواهانه‌ او نبود،دین‌ اسلام‌ و نام‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ باقی‌ نمی‌ماند. فریاد عاشورایی‌ سالار شهیدان‌ درروز عاشورا نشان‌ از این‌ مطلب‌ دارد.
به‌ همین‌ جهت‌ پیامبر گرامی‌ اسلام‌ می‌فرماید: «وأنا من‌ حسین‌».
از همین‌ رو، این‌ دو وجود عرشی‌ در سلسله‌ علل‌ تحقق‌ و بقای‌ یک‌ دیگر قراردارند. وآن‌ کلام‌ نبوی‌ گویای‌ وحدت‌ ویگانگی‌ وجودی‌ و ارزشی‌ این‌ دو ستاره‌درخشان‌عالم‌ وجود است‌؛ چنان‌ که‌ حکما نیز می‌گویند: علت‌ مبقیه‌ همان‌ علت‌ مُوجده‌است‌.
خاتم‌ پیامبران‌(ص) در آخر به‌ مطلبی‌ مهم‌ و به‌ عاملی‌ برای‌ فتح‌ گنج‌ محبت‌ خداتصریح‌ می‌کنند و می‌فرمایند: یکی‌ از کلیدهای‌ گشایش‌ باب‌ محبت‌ خدا، دوستی‌ومحبت‌ به‌ حسین‌(ع) است‌. و این‌ حکمتی‌ حکیمانه‌ است‌ برای‌ آنانی‌ که‌ سلوک‌ نظری‌وعملی‌ عروج‌ به‌ قله‌ محبت‌ خدای‌ را طالبند.
2ـ امیر مؤمنان‌ علی‌ بن‌ أبی‌ طالب‌(ع)
ـ قائم‌ آل‌ محمد (عج‌) از نسل‌ حسین‌(ع) است‌.
ـ ویاوران‌ مهدی‌، مخلصان‌ با ایمان‌ و ولایت‌ مداران‌ شیعه‌ هستند.
«التاسع‌ من‌ وَلْدِک‌ ـ یا حسین‌ ـ هو القائم‌ بالحق‌ِّ المُظهر بالدِّین‌ الباسِط‌ُ للعَدْل‌ِ.
قال‌ الاءمام‌ الحسین‌(ع) : یا أمیر المؤمنین‌! اءن‌ّ ذلک‌ لکائن‌؟: .
اءی‌، والَّذی‌ بَعث‌َ مُحمَّداً بالنَّبوَّه‌ واصْطَفاه‌َ علی‌ جمیع‌ البریَّه‌، ولکن‌ بعد غیْبه‌ٍ وحَیْره‌ٍلایثبت‌ُ فیها علی‌ دینه‌ اءلاَّ المُخلِصُون‌ المُبَاشرون‌َ لرُوح‌ِ الیقین‌ِ الّذین‌ أََخَذ الله میثاقَهُم‌بولایتنا وکَتَب‌َ فی‌ قلوبهم‌ الاءیمان‌َ وَأَیَّدَهْم‌ بَروْح‌ٍ منْه‌!؛
ای‌ حسین‌! نهمین‌ فرزند از نسل‌ تو، کسی‌ است‌ که‌ حق‌ را به‌ پا دارد و دین‌ را آشکارکند و عدل‌ را بگستراند.
ـ ای‌ امیرمؤمنان‌! بی‌گمان‌ این‌ وعده‌ واقع‌ می‌شود؟.
ـ آری‌، قسم‌ به‌ آن‌ که‌ محمد را به‌ پیامبری‌ برگزید و او را بر تمامی‌ جهانیان‌ برتری‌بخشید.
ولی‌ این‌ حادثه‌ بعد از غیبتی‌ طولانی‌ وحیرت‌ وسردرگمی‌ بسیار تحقق‌ خواهدیافت‌.
در آن‌ زمان‌ ـ زمان‌ غیبت‌ ـ تنها آنان‌ که‌ اهل‌ اخلاص‌ و در دل‌ یقین‌ دارند، بردین‌خدا باقی‌ باشند. خداوند از آنان‌ وعده‌ پیروی‌ ولایت‌ ما گرفته‌ و در قلب‌هایشان‌ایمان‌نگاشته‌ و خود به‌ ایشان‌ توفیق‌ عطا نموده‌ است‌».
3ـ فاطمه‌ زهرا سلام‌3
ـ بر فرزندم‌ حسین‌ گریه‌ می‌کنم‌ و شما نیز بر شهادتش‌ اشک‌ ریزید..
«قالت‌ فاطمه‌ الزهراء3 : یا أبتاه‌! من‌ یَقتْل‌ُ ولدی‌ وقُرَّه‌َ عَیْنی‌ وثمره‌َ فُؤادی‌؟.
قال‌ رسول‌ الله (ص): شرُّ أمَّه‌ٍ مِن‌ْ أُمَّتِی‌..
قالت‌: اءقرء جبرئیل‌ منّی‌ السلام‌ وقل‌ له‌ فی‌ أی‌ّ مَوْضع‌ٍ یُقْتَل‌ُ!.
قال‌: فی‌ موضع‌ٍ یقال‌ له‌ کربلاءُ؛
حضرت‌ فاطمه‌ زهرا3 : ای‌ پدرم‌! چه‌ کسی‌ فرزندم‌ و نور چشم‌ ومیوه‌ دلم‌ رامی‌کشد؟.
پیامبر گرامی‌ اسلام‌ (ص)پاسخ‌ داد: بدترین‌ گروه‌ از امت‌ من‌.
ـ پدرم‌ از جانب‌ من‌ بر جبرئیل‌ درود فرست‌ وبپرس‌ در کجا او را می‌کشند؟.
ـ در مکانی‌ به‌ نام‌ کربلا».
آن‌ بانو گاهی‌ بر مصیبت‌ فرزندش‌ به‌ سوگ‌ می‌نشست‌ واین‌ گونه‌ نوحه‌ گری‌می‌کرد:
أَبکنِی‌ وَأَبک‌ لیتَامی‌" وَلاتَنْس‌ِقَتیل‌َ العِدَاء بِطَف‌ِّ الْعِرَاق‌ِ
-بر من‌ ]ای‌ علی‌[ و بر یتیمانم‌ گریه‌ کن‌ و از خاطر مبر شهیدی‌ که‌ به‌ دست‌دشمنان‌ در کربلای‌ عراق‌ به‌ شهادت‌ می‌رسد.
فَسوْف‌َ أُعْطِیه‌ِ وَلا أُبَالِی‌وَأْوْثِرَ اللهَ عَلَی‌ عِیَالِی‌
أمسُوا جِیَاعاً وَهم‌ْ أَشْبالی‌أَصْغَرُهُم‌ْ یقْتَل‌ْ فی‌ الْقِتَال‌ِ
بکَرْبَلاء یقْتَل‌ْ بِاغتِیَال‌ِلِقَاتِلِیه‌ِ الوَیْل‌ُ مَع‌ْ وَبَال‌ِ
یَهوِی‌ به‌ النَّار اءلَی‌ سِفال‌ِکَبولُه‌ُ زَادَت‌ْ عَلَی‌ الاکْبَال‌ِ
- به‌ زودی‌ به‌ آن‌ گرسنه‌ طعام‌ خواهم‌ بخشید واز گرسنگی‌ خود و خانواده‌ام‌ با کی‌ندارم‌ و رضایت‌ خدا را بر فرزندان‌ مقدم‌ می‌دارم‌.
- فرزندانم‌ شب‌ را با گرسنگی‌ سپری‌ می‌کردند، عزیزانی‌ که‌ کوچکترین‌ آنان‌ درجنگ‌ به‌ شهادت‌ خواهد رسید.
- در کربلا، با حیله‌ وتزویر او را می‌کشند، بر قاتلان‌ او عذاب‌ وخواری‌ باد!
- آتش‌ جهنم‌ آنان‌ را در برخواهد گرفت‌ و به‌ بدترین‌ مکان‌ جهنم‌ سقوط‌ می‌کنند وهر لحظه‌ خواری‌ و ذلت‌ آنان‌ بیشتر خواهد شد.
4- امام‌ حسن‌ مجتبی‌ (ع)
ـ روز شهادتت‌ ـ ای‌ حسین‌ ـ همتا ندارد.
ـ در مصیبت‌ تو ای‌ حسین‌ آسمان‌ وزمین‌ خون‌ گریند.
«لایَوْم‌َ کیوْمِک‌ ـ یا أبا عبدالله! ـ یَزْدَلَف‌ُ اءلیْک‌َ ثل"ثُون‌َ أَلْف‌ِ رَجُل‌ٍ یَدَّعُون‌َأَنَّهم‌ مِن‌ْأُمَّه‌ِجَدِّنَا محمّد(ص) ویَنْتَحَلُون‌َ دین‌َ الاسلام‌ فَیجْتَمَعُون‌َ عَلَی‌ قَتْلِک‌ وَسَفْک‌ دَمِک‌َوانتَهاک‌حَرَمک‌ُ وسَبْی‌ ذَرَاریک‌َ وَنِسَائِک‌َ وَانتَهَاک‌ ثقلِک‌ فَعِنْدَهَا تَحِل‌ُّ بَبِنی‌ أُمیّه‌َاللعْنه‌َوَتمْطَرَ السَّمَاء رِماداً ودَماً یَبْکِی‌ عَلَیْک‌َ کُل‌ُّ شی‌ءٍ حَتّی‌ الوحُوش‌ فی‌ الفَلوات‌ِوالحیتَان‌ِ فی‌ البِحَار؛
ابا عبدالله! هیچ‌ روزی‌ همانند روز ـ شهادت‌ ـ تو نباشد، سی‌ هزار مردانی‌ که‌ ادعامی‌کنند از امت‌ جدمان‌ محمد (ص) باشند و خود را مسلمان‌ می‌پندارند به‌ سویت‌ هجوم‌می‌آورند، آنها برکشتن‌ تو و ریختن‌ خونت‌ وهتک‌ حرمتت‌ واسارت‌ فرزندان‌ و همسران‌ توو شکستن‌ قدرتت‌ گردهم‌ می‌آیند. در این‌ گاه‌ نفرین‌ خدا بر بنی‌ امیه‌ نازل‌ شود و آسمان‌خاکستر وخون‌ بارد و بر تو تمام‌ کائنات‌ بگریند، حتی‌ حیوانات‌ وحشی‌ در بیشه‌ زارها وماهیان‌ در دریاها».
5- امام‌ حسین‌ (ع)
ـ ما حزب‌ خدا، فرزند پیامبر خدا و خاندان‌ معصوم‌ او می‌باشیم‌.
ـ ما هم‌ ردیف‌ قرآن‌ و واجب‌ الاءطاعه‌ در قرآنیم‌.
نَحْن‌ُ حِزْب‌ُ اللهِ الغَالِبوُن‌َ وَعِتره‌ رَسُول‌ِ الله الاقربُون‌َ وَأهل‌ُ بَیتِه‌ِ الطَّیِّبُون‌َ وَأَحَدُالثقلیْن‌ِ الَّذَیْن‌ِ جَعَلَنَا رَسُول‌ُ اللهِ ثَانی‌ کتاب‌ِ الله ـ تَبَارَک‌ وتَعالی‌ ـ الذی‌ فِیه‌ِ تَفْصِیل‌ کُل‌ِّ شی‌ءٍلاَ یأْتیه‌ البَاطِل‌ من‌ْ بَیْن‌ِ یَدْیه‌ وَلا من‌ خلفِه‌ِ المعوَّل‌ عَلَیْنَا فی‌ تفْسِیره‌ِ وَلاَ یَبْطینَا تأویلُه‌ُ بَل‌ْنَتبّع‌ُ حَقَائقَه‌ُ، فأَطیعُونَا فان‌َّ طَاعَتَنَا مَفُروضَه‌ٌ اءذ کانَت‌ بطاعَه‌ِ اللهِ مَقُرونَه‌ٍ. قال‌َ اللهُ ـ عَزَّوَجَل‌َّـ:
(أَطِیعوُا الله وأَطیعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولی‌ الامرِ مْنِکُم‌ْ).
6- امام‌ علی‌ بن‌ الحسین‌ زین‌ العابدین‌ (ع)
ـ بهای‌ اشک‌ بر شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) بهشت‌ است‌.
ـ مزد سختی‌ دیدن‌ در راه‌ ولایت‌ اهل‌ بیت‌، نجات‌ از دوزخ‌ است‌.
«أیّما مُؤمِن‌ٍ دَمَعَت‌ْ عَیْنَاه‌ُ لِقَتْل‌ِ الحُسین‌ِ بن‌ علّی‌(ع) دَمْعَه‌ً حَتَّی‌" تَسیِل‌ عَلَی‌ خَدِّه‌ِ فِینالاذی‌ً مَسَّنَا مِن‌ْ عَدَّوِنا فی‌ الدنیا بوَّأه‌ُ اللهُ بِهَا فی‌ الجَنَّه‌ِ مَبَوَّأ صِدْق‌ٍ..
وَأَیُّما مُؤمن‌ٍ مَسَّه‌ُ أذی‌ً فِینا فَدَمَعت‌ْ عَیْناه‌ُ حَتَّی‌ تَسیِل‌ عَلَی‌ خدِّه‌ِ مِن‌ْ مَضَاضَه‌ٍ مَاأوذِی‌ فِینا صَرَف‌َ اللهُ عَن‌ْ وَجْهِه‌ِ الاذَی‌ وَآمَنَه‌ُ یَوْم‌َ القیامه‌ِ مِن‌ْ سخطِه‌ِ والنّارِ. ؛
هر انسان‌ با ایمان‌ ـ شیعه‌ای‌ ـ بر شهادت‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) اشکی‌ بریزد وبرگونه‌اش‌ روان‌ گردد و برگرفتاری‌هایی‌ که‌ دشمنان‌ ما در دنیا بر ما روا داشته‌اند، زاری‌ کند؛خداوند جای‌ گاه‌ راست‌ پیشگان‌ را در بهشت‌ نصیب‌ او گرداند.
وهر شیعه‌ای‌ در راه‌ ما به‌ او آزاری‌ رسد و اشکی‌ ریزد، خداوند گرفتاری‌ها را از او دورسازد و روز قیامت‌ او را از شداید و آتش‌ در امان‌ دارد».
7- امام‌ محمد باقر(ع)
ـ بقای‌ امامت‌ در نسل‌ امام‌ حسین‌(ع) پاداش‌ شهادت‌ ایشان‌.
ـ شفا از تربت‌ وقبولی‌ دعا نزد قبرش‌ و به‌ حساب‌ نیامدن‌ مدت‌ زیارتش‌ از عمرزائرش‌، مزدِ به‌ خون‌ غلطیدن‌ ایشان‌ است‌.
«اءِن‌َّ الله ـ تَعَالی‌" ـ عَوَّض‌َ الحسُین‌َ مِن‌ْ قَتْلِه‌ِ أن‌ْ جَعَل‌َ الاءمَامَه‌َ فِی‌ ذُرِیَّتِه‌ِ وَ الشَّفَاءَ فی‌تُرْبَتِه‌ِ وَاءجَابَه‌َ الدُّعَاء عِنْدَ قُبرِه‌ِ وَلا تُعَدُّ أَیَّام‌ُ زائریه‌ جائیاً وراجعَاً مِن‌ْ عُمْرِه‌ِ؛
خداوند متعال‌ در مقابل‌ شهادت‌ امام‌ حسین‌(ع) به‌ ایشان‌ چند چیز عطا نمود:
امامت‌ را در نسل‌ ایشان‌ قرار داد، تربت‌ او را شفای‌ درد کرد، دعا نزد قبرش‌ رابرآورده‌ گرداند و مدت‌ زمان‌ زیارت‌ و رفت‌ و برگشت‌ زائرش‌ جزء مدت‌ زمان‌ عمرش‌محسوب‌ نگرداند».
آن‌ حضرت‌ فرمود:
ـ قیام‌ قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌- در روز عاشورا است‌.
ـ ظهور حضرت‌ مهدی‌ -عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌- نشان‌ از عاشورا دارد.
«یُخْرْج‌ُ القَائم‌َ(ع) یَوْم‌َ السَّبْت‌ِ یَوْم‌َ عَاشُورَاءَ الیوم‌َ الذِی‌ قُتِل‌َ فِیه‌ِ الحُسَین‌ُ علیه‌السلام‌؛
قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌- در روز شنبه‌ که‌ مصادف‌ با روزعاشوراست‌، قیام‌ کند وظاهر گردد. آن‌ روز، روزی‌ است‌ که‌ امام‌ حسین‌(ع) در آن‌ به‌شهادت‌ رسید».
8- امام‌ صادق‌(ع)
ـ هنر عاشورایی‌ مزد خدایی‌ دارد.
ـ ادبیات‌ متعهد و تعهد أدبی‌ تأیید ولایت‌ دارد.
«مَا مِن‌ْ أَحَدٍ قَال‌ فی‌ الحُسَیْن‌ِ شعراً فَبَکی‌ وَأَبْکَی‌ بِه‌ِ اءِلاّ" أوْجَب‌َ اللّ"ه‌ لَه‌ُ الجنَّه‌َ وَغَفَرلَه‌ُ؛
بی‌ گمان‌ هر کس‌ در سوگ‌ امام‌ حسین‌(ع) شعری‌ بگوید وخود بگرید و بگریاند،خداوند او را ببخشاید و بهشت‌ را بر او واجب‌ گرداند».
9- امام‌ کاظم‌ (ع)
ـ عرفان‌ زائر، کلید غفران‌؛
ـ زیارت‌ حسین‌(ع) موجب‌ نجات‌.
«مَن‌ زارَ قَبَر الحسْین‌ِ عَارِفاً بِحَقّه‌ِ غَفَرَالله لَه‌ُ مَا تَقَدَّم‌َ مِن‌ْ ذَنبِه‌ِ وَمَا تَأَخَّرَ؛
هر کس‌ با معرفت‌ به‌ حقانیت‌ امام‌ حسین‌(ع) قبرش‌ را زیارت‌ کند، خداوند گناهان‌پیشین‌ و پسین‌ او را ببخشاید».
10- امام‌ رضا(ع)
ـ اولویت‌ اشک‌ بر سوگ‌ امام‌ حسین‌(ع)؛
ـ عزای‌ فرشتگان‌ در حرم‌ حسینی‌ تا قیام‌ مهدی‌ با نوای‌ «یا لثارات‌ الحسین‌»است‌.
«اءن‌ کُنْت‌َ باکیاً لشی‌ءٍ فابْک‌ِ للْحُسَیْن‌ِ بن‌ِ علی‌ بن‌ أبی‌ طالب‌ٍ(ع) فَانّه‌ ذُبح‌ کمْا یذْبَح‌َالکبش‌ُ وقُتِل‌َ مَعَه‌ْ مِن‌ْ أهل‌ بیتِه‌ِ ثمانیه‌ُ عشرَ رَجَلاً مَا لَهم‌ فی‌ الارض‌ِ شبیهون‌َ، وَلَقد بَکت‌
السموات‌ُ السبع‌ُ والارضون‌َ لقتلِه‌ِ وَلَقَدَ نَزَل‌َ اءلی‌ الارض‌ِ الملائکه‌ُ أَرْبعه‌ آلاف‌ٍ لنصرِه‌ِفوجدَوُه‌ُ قَدْ قُتِل‌َ فُهُم‌ْ عنَد قبرِه‌ِ شُعْث‌ٌ غبرٌ اءلی‌" أن‌ْ یَقُوم‌َ القائم‌ فیکونون‌َ مِن‌ْ أنصارِه‌ِوشعارُهم‌: یا لثارات‌ِ الحسین‌ِ(ع)؛
اگر می‌خواهی‌ برای‌ چیزی‌ زاری‌ کنی‌، برای‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) گریه‌ کن‌؛ او را سربریدند وبه‌ همراهش‌ هیجده‌ نفر از خانواده‌اش‌ که‌ انسان‌ هایی‌ بی‌ نظیر بودند کشتند.هفت‌ آسمان‌ وتمام‌ زمین‌ بر شهادتش‌ گریستند و چهار هزار فرشته‌ای‌ که‌ از آسمان‌ برای‌یاریش‌ آمده‌ بودند و او را کشته‌ یافتند، در کنار قبرش‌، عزادار وغمگین‌ باقی‌ مانده‌اند، تااین‌ که‌ قائم‌ آل‌ محمد ظهور کند و به‌ یاریش‌ بشتابند وشعار آنان‌ این‌ است‌: ای‌ خون‌خواهان‌ حسین‌!».
11- امام‌ جواد(ع)
ـ نفرین‌ خدا بر قاتلان‌ حسین‌ (ع)؛
ـ قاتلان‌ از ضیافت‌ الهی‌ و درک‌ عیدِ آن‌ محروم‌اند.
«اءن‌ّ الناس‌َ لمَّا قَتَلُوا الحسین‌َ بن‌ علی‌ّ: أمَر اللهَ ـ عَزَّوَجَل‌َّ ـ ملَکاً ینادی‌ أیُتُهَاالاُمه‌ُ الظّالِمه‌ القاتله‌ُ عِترَه‌ نبیِّها لاوَفَقَکُم‌ اللهُ لصَوم‌ٍ وَلاَ فِطْرٍ؛
آن‌ گاه‌ که‌ ـ ستم‌پیشگان‌ ـ امام‌ حسین‌ بن‌ علی‌(ع) را به‌ شهادت‌ رسانند، خداوندمتعال‌ به‌ فرشته‌ای‌ فرمان‌ داد که‌ فریاد کشد و این‌ چنین‌ گوید:.
ای‌ امت‌ ستمگر و قاتل‌ فرزند پیامبر، خداوند شما را به‌ روزه‌ و درک‌ عید فطر موفق‌ندارد».
12ـ امام‌ هادی‌(ع)
ـ ثواب‌ زائران‌ حسینی‌؛
ـ پیام‌ غفران‌ نبوی‌ برای‌ آنان‌.
«مَن‌ خَرَج‌َ من‌ْ بَیْته‌ٍ یُریدُ زیارَه‌َ الحسین‌ِ(ع) فَصَارَ اءلی‌ الفرات‌ِ فَاغتسَل‌َ منه‌ْ کَتَب‌َ اللهُمِن‌َ المُفْلحین‌َ؛ فَاءذَا سَلَّم‌َ عَلَی‌ أبی‌ عبدالله کَتَب‌َ اللهُ مِن‌َ الفَائزین‌؛ فَاءذَا فَرَغ‌َ مِن‌ْ صَلوتِه‌ِ أتاه‌مَلَک‌ فَقَال‌: اءن‌َّ رَسول‌ اللّ"ه‌(ص) یقرِئُک‌ السَّلام‌ُ ویقُول‌َ لک‌: أمَّا ذُنوبُک‌َ فَقَد غَفَرَلَک‌َ؛ استأنِف‌ِالْعَمَل‌َ؛
هر کس‌ به‌ قصد زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) از خانه‌ خارج‌ شود و از فرات‌ غسل‌ کند،خداوند او را از رستگاران‌ به‌ شما آورد و آن‌ گاه‌ که‌ بر ابی‌ عبدالله(ع) درود فرستد، او را ازکام‌یابان‌ قرار دهد و آن‌ گاه‌ که‌ نماز زیارت‌ به‌ پایان‌ رساند فرشته‌ای‌ نزد او آید و بگوید
پیامبر خدا بر تو درود فرستاد و فرمود: گناهان‌ تو بخشوده‌ شد، دوباره‌ به‌ عمل‌ وانجام‌ دادن‌ تکالیف‌ شروع‌ نما».
13- امام‌ حسن‌ عسکری‌(ع)
ـ زیارت‌ اربعین‌ حسینی‌ نشانه‌ شیعه‌.
ـ یاد مرگ‌ امام‌ حسین‌(ع) نماد وفای‌ شیعه‌.
«علامات‌ُ المؤمِن‌ِ خمس‌ُ: صلاه‌ً الخمسین‌ وزیاره‌ الاربعین‌َ والتختُم‌ بالیمین‌ِوتعفیُر الجبین‌ِ والجْهر ب «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحیم‌؛
نشانه‌ انسان‌ شیعه‌ پنج‌ چیز است‌: انجام‌ نمازهای‌ واجب‌ و مستحب‌، خواندن‌زیارت‌ اربعین‌ سالار شهیدان‌، انگشتر به‌ دست‌ راست‌ داشتن‌ و پیشانی‌ برخاک‌ نهادن‌ وآشکارا «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحیم‌» گفتن‌».
14- امام‌ زمان‌ حضرت‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌
1 ـ یاد حسین‌ (ع)موجب‌ اندوه‌ وغم‌ پیامبران‌.
2 ـ یحیی‌ و حسین‌ دو سر به‌ نیزه‌ از نسل‌ِ عرشیان‌.
«هذه‌ الحروف‌ من‌ أنباء الغیب‌ أطلع‌ الله علیها عبده‌ زکریا ثم‌ّ قصها علی‌محمّد(ص)؛ و ذلک‌ أن‌ّ زکریا سأل‌ ربّه‌ یعلّمه‌ الاسماء الخمسه‌ فأهبط‌ علیه‌ جبرائیل‌ فعلّمه‌اءیّاها، فکان‌ زکریا اءذا ذکر محمّداً وعلّیا وفاطمه‌ والحسن‌ سُرِّی‌ عنه‌ همّه‌ وانجلی‌ کربه‌واءذا ذکر الحسین‌ خنفته‌ العبره‌ ووقعت‌ علیه‌ البهره‌..
فقال‌ ذات‌ یوم‌: اءلهی‌! ما بالی‌ اءذا ذکرت‌ أربعاً منهم‌ تسلّیت‌ُ بأسمائهم‌ من‌ همومی‌واءذا ذکرت‌ الحسین‌ تدمع‌ عینی‌ و تثور زُفرتی‌؟.
فأنباه‌ الله ـ تبارک‌ وتعالی‌" ـ عن‌ قصّته‌، فقال‌: (کهیعص‌) فالکاف‌ اسم‌ «کربلاء»والهاء «هلاک‌ العتره‌» والیاء «یزید» وهو ظالم‌ الحسین‌، والعین‌ «عطشه‌»؛ والصاد«صبره‌» فلمّا سمع‌ بذلک‌ زکریا علیه‌ السلام‌ لم‌ یفارق‌ مسجده‌ ثلاثه‌ أیّام‌ ومنع‌ فیهن‌ النّاس‌من‌ الدخول‌ علیه‌ وأقبل‌ علی‌ البکاء والنحیب‌: اءلهی‌! أتفجِع‌ُ خیر جمیع‌ خلقک‌ بولده‌؟اءلهی‌! أتنزل‌ بلوی‌ هذه‌ الرزیّه‌ بفناءه‌؟.
اءلهی‌! أتلبس‌ علیا وفاطمه‌ ثوب‌ هذه‌ المصیبه‌؟ اءلهی‌ تحل‌ّ کربه‌ هذه‌ المصیبه‌بساحتهما؟.
ثم‌ّ کان‌ یقول‌: اءلهی‌! ارزقنی‌ ولداً تقرّ به‌ عینی‌ علی‌ الکبر فاءذا رزقتنیه‌ فافتنی‌ بحبّه‌ثم‌ّ أفجعنی‌ به‌ کما تفجع‌ محمّداً حبیبک‌ بولده‌..
فرزقه‌ الله «یحیی‌» وفجعه‌ به‌ وکان‌ حمل‌ یحیی‌ سته‌ أشهر وحمل‌ الحسین‌ کذلک‌؛
حضرت‌ مهدی‌ -عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌- درباره‌ تأویل‌ وتفسیر آیه‌(کهیعص‌) فرموده‌ است‌:
این‌ حروف‌ از اخبار غیب‌ الهی‌ است‌ که‌ بنده‌اش‌ حضرت‌ زکریا را به‌ آن‌ آگاه‌ کرده‌است‌. سپس‌ خداوند آن‌ را برای‌ حضرت‌ محمد(ص) بیان‌ نموده‌ است‌. آن‌ قصه‌ این‌ چنین‌است‌:
روزی‌ حضرت‌ زکریا از خداوند خواست‌، او را به‌ اسمای‌ پنج‌ گانه‌ آگاه‌ نماید. جبرئیل‌از آسمان‌ فرود آمد و به‌ او این‌ اسم‌ها را ]محمد، علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌[ یاد داد.هرگاه‌ زکریا نام‌ محمد وعلی‌ وفاطمه‌ وحسن‌ را به‌ زبان‌ می‌آورد، اندوه‌ از او دور وغمش‌برطرف‌ می‌شد، ولی‌ به‌ هنگام‌ نام‌ حسین‌(ع) گریه‌ مجال‌ به‌ او نمی‌داد وجان‌ او از غم‌ درسینه‌ حبس‌ می‌شد.
روزی‌ به‌ خدا عرض‌ کرد: خدایا! چرا هرگاه‌ نام‌ آن‌ چهار تن‌ را بر زبان‌ جاری‌می‌سازم‌، از غم‌ واندوه‌ تسلّا پیدا می‌کنم‌، ولی‌ با ذکر حسین‌ اشک‌ هایم‌ سرازیر وچون‌سیل‌ روان‌ می‌شود؟.
خداوند داستان‌ حسین‌(ع) را برای‌ او چنین‌ بیان‌ کرد (کهیعص‌) حرف‌ کاف‌علامت‌ «کربلا» است‌ وحرف‌ هاء اشاره‌ به‌ «هلاکت‌» او وشهادت‌ خاندانش‌ دارد و حرف‌ یاءاشاره‌ به‌ «یزید» است‌ که‌ جفای‌ حسین‌(ع) می‌کند و حرف‌ عین‌ رمز «عطش‌» وتشنگی‌امام‌ است‌ وحرف‌ صاد نشانه‌ «صبر» واستقامت‌ اوست‌.
همین‌ که‌ زکریا این‌ مطلب‌ را شنید؛ سه‌ روز در محل‌ عبادت‌ خود بماند و مردم‌ را ازدیدارش‌ منع‌ کرد و خود به‌ گریه‌ و نوحه‌ سرایی‌ پرداخت‌. می‌گفت‌: خدایا! آیا بهترین‌مخلوقت‌ را به‌ شهادت‌ فرزندش‌ گرفتار می‌کنی‌؟ خدایا! آیا بر او این‌ مصیبت‌ و شهادت‌فرزندش‌ نازل‌ می‌نمایی‌؟ خدایا! آیا بر علی‌ وفاطمه‌ لباس‌ عزا می‌پوشانی‌؟ خدایا! آیا آثاراین‌ سوگ‌ را بر چهره‌ آن‌ دو ظاهر می‌سازی‌؟
وحضرت‌ زکریا پیوسته‌ از خداوند می‌خواست‌ که‌ به‌ او فرزندی‌ عطا کند که‌ در پیری‌
روشنی‌ چشم‌ او باشد و او را شیفته‌ وی‌ کند. سپس‌ او را به‌ مصیبت‌ وی‌ مبتلا کند؛ همان‌گونه‌ که‌ حضرت‌ محمّد(ص) به‌ مصیبت‌ فرزندش‌ گرفتار شد. وخداوند نیز به‌ او «یحیی‌»عطا کرد و او را به‌ مصیبتش‌ دچار ساخت‌، یحیی‌ همانند امام‌ حسین‌ (ع)شش‌ ماه‌ در رحم‌مادر بود».
علامه‌ مجلسی‌ آورده‌ است‌:
«ثم‌ّ قلت‌: یا سیدنا! قُرّاء تعزیه‌ الحسین‌(ع) یقرءون‌َ حَدِیثاً أن‌َّ رَجُلا رَأَی‌ فی‌ المنام‌هَودَجاً بین‌ السماء والارض‌ فسأل‌َ عَمَّن‌ْ فیه‌ِ؛ فقِیل‌َ لَه‌ْ: فاطمه‌ الزَّهراء وَخدِیجه‌الکبری‌: . فَقال‌: اءِلی‌ أین‌ تریدون‌َ؟ فَقیِل‌َ: زیاره‌ الحُسین‌(ع) فی‌ ه"ذِه‌ِ اللیله‌، لیله‌ الجمعَه‌وَرأی‌ رَقاعاً تَتسَاقِط‌ مِن‌َ الهوْدَج‌ مکتوب‌ فیها أمان‌ٌ مِن‌َ النّار لِزُوّار الحسین‌(ع) فی‌ لیله‌الجمعه‌. ه"ذا الحدیث‌ صحیح‌ٌ؟
فقال‌ عجل‌ الله فرجه‌ الشریف‌: نعَم‌ْ زیارَه‌ْ الحسین‌(ع) فی‌ لیله‌ الجمعه‌ أمان‌ٌ من‌ النّاریوم‌ القیامه‌؛
به‌ حضرت‌ حجت‌(عج‌) گفتم‌: مولای‌ من‌! مصیبت‌ خوانان‌ امام‌ حسین‌(ع) حدیثی‌نقل‌ می‌کنند و آن‌ این‌ است‌: روزی‌ مردی‌ در خواب‌ دید، کجاوه‌ای‌ بین‌ آسمان‌ وزمین‌است‌، سؤال‌ کرد چه‌ کسی‌ در آن‌ است‌؟ جواب‌ آمد: فاطمه‌ و خدیجه‌ 8 گفت‌: کجامی‌روند؟ پاسخ‌ داده‌ شد: در این‌ شب‌ که‌ شب‌ جمعه‌ است‌، به‌ زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع)می‌روند.
آن‌ گاه‌ می‌بیند که‌ کاغذهایی‌ از آن‌ کجاوه‌ به‌ پایین‌ ریخته‌ می‌شود و در آن‌ نوشته‌شده‌ است‌؛ این‌ امانی‌ است‌، برای‌ زائران‌ امام‌ حسین‌(ع) در شب‌ جمعه‌، امانی‌ از آتش‌جهنم‌.
آیا این‌ حدیث‌ درست‌ است‌؟ امام‌ مهدی‌ -عجل‌ الله تعالی‌ فرجه‌ الشریف‌- فرمود؛
آری‌، زیارت‌ امام‌ حسین‌(ع) در شب‌ جمعه‌ امانی‌ است‌ از آتش‌ جهنم‌ در روزقیامت‌».


[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:8 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عزت و سربلندى از صفات انسانهاى بزرگ، با شخصیت و آزاده است‏و خوارى از رذایل اخلاقى و صفات ناپسند انسانى به شمار مى‏آید.
تعالیم اسلام همگى در جهت عزت بخشیدن به انسان و رهایى ساختن‏وى از دل بستن به امورى است که با مقام شامخ انسانیت‏سازگارنیست. اسلام انسان را از عبادت، خشوع و هرگونه سرسپردگى به‏معبودهاى دروغین که با عزت انسان سازگار نیست. رهانیده است‏و از او مى‏خواهد جز در مقابل خدا در برابر هیچ کس سرتسلیم فرودنیاورد و فقط خداوند در نظر او بزرگ و با عظمت‏باشد.
هرچند همه رهبران الهى از همه صفات کمال به طور کامل‏برخوردارند و در همه ابعاد کاملند؛ ولى اختلاف موقعیتها سبب شدتا یکى از ابعاد شخصیت انسانى در هریک از آن بزرگواران به طورکامل تجلى یابد و آن امام به عنوان اسوه و مظهر آن صفت مطرح‏گردد. براى مثال زمینه بروز شجاعت در حضرت على(ع)بیش از سایرامامان(علیهم السلام )به وجود آمد. بدین سبب، آن امام(ع)مظهرکامل این صفت‏به شمار مى‏آید. زمینه بروز عزت، سربلندى و آزادگى‏در امام حسین(ع)بیش از دیگر امامان(علیهم السلام) بروز کرد، به‏گونه‏اى که آن حضرت «سرور آزادگان جهان‏» لقب گرفته است. آن‏حضرت حتى در دشوارترین موقعیتها حاضر نشد در مقابل دشمن‏سرتسلیم فرودآورد و براى حفظ جان خویش کمترین نرمشى که‏برخاسته از ذلت‏باشد. نشان دهد. حماسه عاشورا سراسر آزادى،آزادگى، عزت، مردانگى و سربلندى است.
اعمال و سخنان سالار شهیدان(ع)سرمشق تمامى آزادگان جهان درهمه زمانهاست. آن حضرت مى‏فرماید: «من مرگ(در راه خدا)را جزشهادت و زندگى با ستمگران را جز ذلت و فرومایگى نمى‏دانم.» (1) ونیز مى‏فرماید: «مردن با عزت و شرافت از زندگى با ذلت‏بهتراست.» (2)
سرورآزادگان جهان در پاسخ گروهى که او را از رفتن به کربلانهى مى‏کردند، این اشعار را خواند:
«من به کربلا خواهم رفت، مرگ برجوانمرد ننگ نیست...» (3)
یکى از رجزهاى آن امام در عاشورا چنین است: «مرگ بهتر ازننگ و عار است و ننگ بهتر از داخل شدن در آتش است...» (4)
وقتى شب تاسوعا براى آخرین بار تسلیم و بیعت‏یا جنگ و شهادت‏به او عرضه شد، پاسخ داد: «به خدا سوگند نه هرگز دست ذلت‏به‏شما مى‏دهم و نه مثل بردگان فرار مى‏کنم.» (5) و نیز در روز عاشورافرمود: «زنازاده فرزند زنازاده مرا به انجام دادن یکى از دوکار مجبور کرده، شمشیر و کشته شدن یا ذلت، ذلت از ما خانواده‏بسیار دور است. خداوند و پیامبرش(ص) و مومنان و دامنهاى پاکى که‏در آن‏ها پرورش یافته‏ایم، آن را براى ما نمى‏پسندند. (6)
آن حضرت در واپسین لحظات زندگى انسانها را به آزادگى دعوت‏کرد و فرمود: «اگر دین ندارید و از معاد نمى‏ترسید، در دنیاى‏خود آزادمرد و جوانمرد باشید.» (7)
راز استمدادها
نظرى هرچند سطحى و گذرا به حادثه عاشورا انسان را به این‏باور مى‏رساند که سراسر وجود امام حسین(ع)عزت، شرافت، مردانگى وآزادگى است.
با این حال، نکاتى در تاریخ کربلا به چشم مى‏خورد که در ظاهرممکن است‏با عزت و شرافت انسانى سازگار ننماید. این اعمال‏عبارت است از: 1- تقاضاى کمک از اشخاص گوناگون، نظیر خواست کمک ازعبیدالله بن الحرالجعفى با کیفیت مخصوص. پس از امتناع عبیدالله‏از پاسخ به دعوت امام(ع)و نیامدن به حضور وى، آن حضرت شخصا به‏خیمه او رفت و به یارى دعوتش کرد. در این ملاقات امام‏حسین(ع)براى تحریک احساسات عبیدالله کودکان خود را نیز همراه‏برد. (8) 2- تکرار تقاضاى کمک در روزعاشورا با جمله «هل من ناصرینصرنى و هل من معین یعیننى‏» و جملاتى به این مضمون. 3- استفاده از هروسیله ممکن در روزعاشورا براى تحریک‏احساسات سپاه عمربن‏سعد و اندرز دادن آنان و در خواست مکرر براى‏آزاد گذاشتن آن حضرت. 4- درخواست آب از دشمن.
برخى از بزرگان، به دلیل سازگار ندانستن این کار با روح عزت‏و شرافت، اصل آن را انکار فرموده‏اند؛ ولى به نظر مى‏رسد این امرتحقق یافته است. هلال بن نافع گوید: «من در میان یاران عمربن‏سعد ایستاده بودم که شخصى نزد عمربن سعد آمد و گفت: «بشارت‏باد به تو اى امیر! شمر(ملعون)امام حسین(ع)را شهید کرد.»
هلال گوید: از میان دو لشکر بیرون رفتم تا ببینم چه خبر است. وقتى بالاى سرآن حضرت رسیدم، مشاهده کردم امام(ع)با مرگ دست وپنجه نرم مى‏کند. به خدا سوگند، تا آن زمان کشته‏اى آغشته به خون‏زیباتر و نورانى‏تر از او ندیده بودم. نور چهره، زیبایى و هیبتش‏مرا از پرداختن به فکر کشته شدنش باز داشت و در همان حال، آن‏حضرت درخواست آب مى‏کرد... .
پس از این که همه یاران و اصحاب امام حسین(ع)در روز عاشورابه شهادت رسیدند، امام(ع)به عمربن‏سعد ملعون فرمود: «یکى ازاین سه پیشنهاد را در باره من بپذیر!» ابن سعد پرسید:
«چیست؟»امام حسین(ع)فرمود: «مرا آزادگذارى تا به مدینه،حرم جدم رسول خدا(ص)، باز گردم.»
ابن سعد: «این خواسته غیر قابل قبول است.»
امام حسین(ع): «شربت آبى به من بیاشامان، جگرم از تشنگى‏خشکیده است.»
عمربن سعد: «این نیز غیر ممکن است.»
امام حسین(ع): «اگر راهى جز کشتن من نیست، پس تک تک با من‏مبارزه کنید.» (9)
و نیز عبدالحمید گوید: «در همان حال که امام‏حسین درروزعاشورا در میدان جنگ ایستاده بود، احساسات و عواطف دشمن رابرمى انگیخت تا شربتى آب به او دهند و مى‏فرمود: «آیا کسى هست‏که به آل رسول(ص)رحم و عطوفت و مهربانى کند؟...» (10)
در پاسخ باید گفت: پیشوایان معصوم:به دو دلیل به چنین‏کارهایى‏اقدام مى‏کنند:
الف)اتمام حجت و بستن هرگونه راه عذر و بهانه برگمراهان ومنحرفان.
خداوند متعال پیامبران را براى راهنمایى بشر فرستاد تا افرادمستعد و حقجو از راهنمایى آنان بهره برده، به خوشبختى نایل‏آیند و راه هرگونه عذرتراشى و بهانه جویى بر گمراهان بسته شود. قرآن کریم در باره پیروزى مسلمانان در جنگ بدر مى‏فرماید: «(شما در بدر در مقابل هم قرار گرفتید.)تا خدا کارى را کردنى‏بود، به انجام رساند تا آن که هرکه هلاک مى‏شود با حجتى روشن هلاک‏شود و آن که(به هدایت)زنده مى‏ماند، به حجتى روشن زنده بماند؛ وهر آینه خدا شنوا و دانا است. » (11)
ب)نکته دیگر در حل این مشکل، این است که کمالات انسانى هیچ‏گونه منافاتى با یکدیگر ندارند و همه قابل جمعند. برخوردارى ازیک کمال انسانى به گونه‏اى نیست که سبب از بین رفتن دیگر کمالات‏گردد. اگر وجود یکى از فضایل در انسان به حدى رسید که کمال‏دیگرى را از بین برد، آن صفت از کمال بودن خارج شده است و دیگرنمى‏توان آن را از فضایل انسانى به شمار آورد. براى مثال اگرعزت نفس سبب از بین رفتن تواضع و فروتنى در انسان گردد، آن صفت‏دیگر عزت نفس نیست‏بلکه غرور، تکبر و خودخواهى است. از این رو،عمل به تعهدات انسانى، وفاى به عهد و پیمان و... را نباید دلیل‏برذلت و ترس و زبونى دانست. همان گونه که پیامبراکرم(ص)در عمل‏به پیمان صلح حدیبیه مسلمانان پناهنده را به مشرکان تحویل‏مى‏داد و امام‏حسن مجتبى(ع)به خاطر عمل به مفاد صلح با معاویه‏حرکت مسلحانه نکرد.
باتوجه به مطلب فوق، باید گفت: پیشوایان معصوم(علیهم‏السلام)در عین برخوردارى از عزت و شرافت از رحمت، عطوفت،مهربانى و خیرخواهى نیز در حد اعلا برخوردار بودند. براساس‏جمله: «یامن سبقت رحمته غضبه‏» هدایت الهى مبتنى بر رحمت،عطوفت، مهربانى و خیرخواهى است؛ خشونت‏خلاف اصل است و حالت‏استثنایى دارد. دستور به آغاز هرکار با نام «خداوند رحمن ورحیم‏» دلیل بردرستى این مطلب است. پیشوایان معصوم(علیهم‏السلام)نهایت تلاش خود را براى هدایت گمراهان به کار مى‏گرفتند ودر این راه از هیچ کوششى فروگذار نمى‏کردند. آنان در برخورد باگمراهان چنان رفتار مى‏کردند که تا حد امکان آنان را جذب کنند واز هرگونه برخورد تند و خشن که ممکن بود حسى لجاجت و انتقام‏آنان را تحریک کند و به واکنش منفى انجامد. دورى مى‏کردند. برخورد پیامبر بزرگوار اسلام(ص)و امامان معصوم(علیهم السلام)بامخالفان بسان برخورد پدرى دلسوز و مهربان با فرزند سرکش وبریده از خانواده است که هرچه فرزند بیشتر طغیان و سرکشى کند،پدر بیشتر نرمش نشان مى‏دهد تا مبادا برخورد تند او فرزند رافرارى داده، به دامن دشمنان و شیادان بیندازد. این گونه رمش‏برخاسته از رحمت، عطوفت، مهربانى و خیرخواهى به ظاهر بدون‏توجه به فلسفه آن خلاف عزت و شرافت مى‏نماید؛ ولى با توجه به‏فلسفه آن، دلیل بربزرگى، عظمت و... پیشوایان معصوم(علیهم‏السلام)است و با شرافت و عزت آن بزرگواران هیچ گونه منافاتى‏ندارد.
چنین برخوردى که کسى با دشمن خود تا این حد خیرخواهى، محبت‏و عطوفت داشته باشد. از توان و قدرت انسانهاى عادى خارج است واز معجزات امامان(علیهم السلام )به شمار مى‏آید.
با روشن شدن مطلب فوق، در مى‏یابیم تمام اعمال و سخنان امام‏حسین(ع) که ممکن است‏برخى آنها را با عزت و رافت‏سازگارندانند. از روح مهربانى، عطوفت، خیرخواه و مشتاق هدایت مردم‏آن حضرت است. امام حسین(ع)حتى براى نجات دشمنان خود که کمربه قتلش بسته بودند. نهایت تلاش خود را به کار بست.
اگر سالار شهیدان از اشخاصى مانند عبیدالله بن حر تقاضاى کمک‏کرد، براى ترس از شهادت و کشته شدن نبود؛ زیرا حضرت نیک‏مى‏دانست کمک این افراد نمى‏تواند سرنوشت‏حادثه کربلا را تغییردهد. این یارى جویى به خاطر این بود که مردم با کمک به وى وشهادت در رکاب حضرتش به سعادت ابدى نایل گردند.
اگر سرور آزادگان در روزعاشورا به طور مکرر جمله «آیاکسى‏هست مرا یارى کند؟ » را تکرار کرد و به موعظه لشکر عمربن‏سعدپرداخت و از هر وسیله ممکن براى تحریک احساسات آنان استفاده‏کرد، همه به این دلیل بود که بتواند تعدادى از یزیدیان را ازگمراهى نجات داده، وارد بهشت‏با صفاى حسینى کند.
گواه درستى این سخن، آن است که امام(ع)از کسانى که حاضر به‏یارى‏اش نمى‏شدند، تقاضا مى‏کرد کربلا را ترک گویند و دست کم به‏سپاه دشمن نپیوندند تا به گناه شرکت در قتل امام(ع)یا ترک یارى‏وى آلوده نگشته، به شقاوت ابدى گرفتار نیایند.
این که امام حسین(ع)در شب عاشورا بیعت را از یارانش برداشت وآنان را آزاد گذاشت تا به میل خود راهشان را انتخاب کنند، یکى‏از اسرارش این است که به یاران خود بگوید: من به شما نیازندارم و در هرحال کشته خواهم شد. این شما هستید که باید بین‏سعادت جاودانى و شقاوت ابدى یکى را انتخاب کنید.
بنابرآنچه گفته شد، نداى «هل من ناصرینصرنى‏» امام حسین(ع)،به ظاهر درخواست کمک و تقاضاى یارى از دیگران و در باطن تقاضاى‏یارى رساندن و کمک کردن به انسانهاى ناتوان و درمانده از رسیدن‏به کمال و سعادت. معناى واقعى آن چنین است: «آیا کسى هست من‏یارى‏اش کرده، به سعادت رسانم؟ آیا کسى هست دستش را گرفته، ازورطه هلاکت نجاتش دهم؟ آیا کسى هست او را از ظلمت‏یزیدى خارج‏کرده، به نور حسینى وارد کنم؟»همان گونه که خداوند در این آیه: «اگر مرا یارى کنید، شمارا یارى مى‏کنم.» درظاهر از بندگان خود تقاضاى کمک مى‏کند، ولى‏باتوجه به این که خداوند غنى مطلق است و به کسى نیاز ندارد، درواقع دعوت براى یارى بندگان و نجات آنهاست.
بنابر آنچه گذشت، مشکل درخواست آب از جانب امام حسین(ع)نیزحل مى‏شود. امام حسین(ع)مى‏خواست‏با تحریک احساسات و به رحم‏آوردن دشمن، آنان را به خود جذب کرده، به سعادت رساند؛ زیرابسیار اتفاق افتاده کسانى به خاطر خدمتى ناچیز به امام(ع)موفق‏به توبه شدند. مگر نه این است که حر به خاطر ادب و احترام به‏امام حسین(ع)موفق به توبه شد. امام(ع)با در خواست آب مى‏خواست‏زمینه توبه و بازگشت را در افراد قابل فراهم سازد.

1- فانى لا ارى الموت الا سعاده و لا الحیوه مع الظالمین الا برها.
(بحار الانوار، ج 44، ص 381.)
2- موت فى عز خیر من حیوه فى ذل(همان، ج 1، ص 150.
3- سامضى و ما بالموت عار على الفتى. (حماسه حسین، ج 1، ص 152.)
4- الموت اولى من رکوب العار و العار اولى من دخول النار (بحار الانوار، ج 45، ص 50.)
5- و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید.
(الارشاد، ج 2، صص 98.)
6- الا و ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنتین بین السلسه و الذله و هیهات منا الذله یابى الله ذلک لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت. (بحار الانوار، ج 45، ص 9)
7- و یحکم یا شیعه آل ابى‏سفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم. (همان، ج 45، ص 51.)
8- منتهى الآمال، ج 1، ص 711.
9- نفس المهموم، ص 366، اللهوف، ص 55.
10- موسوع- کلمات الامام الحسین(ع)، ص 495.
11- همان ، ص 506.
12- «لیهلک من هلک عن بینه و یحیى من حى عن بینه و ان الله لسمیع علیم.»( الانفال، آیه 42)
13- مفاتیح الجنان، دعاى جوشن کبیر.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:5 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام(ع) در سـوم یا چهارم شعبان سال چهارم هجرى در مـدینه دیده به جهان گشـود. 6 سال در زمان جـدش، 30 سال در کنار پـدرش و 10 سال در کنار بـرادر و پـس از آن 10 سال در اوج قـدرت معاویه با وى مبارزه کرد و سـرانجام در محـرم 61 هجـرى در کـربلا به شهادت رسید.
تولد امام حسین(ع)
امام رضا(ع) مى فرماید: چون حسیـن(ع) متولد شد و او را نزد رسول اکرم(ص) آوردند، حضرت در گـوش هاى وى اذان و اقامه گفت و مراسـم نامگذارى به پایان رسید. پیامبـر او را بـوسیـد و گـریه کـرد و فرمـود: ((تـو را مصیبتـى عظیـم در پیـش است. خـداوند لعنت کند کشنده او را.)) در روز هفتم نیز پس از ایـن که برایش ((عقیقه)) کرد، از شهادت او خبـر داد و فرمـود: ((گروهـى کافـر ستمکار از بنى امیه او را خواهند کشت.))
فطرس ملک آزاد شده حسین است
از حضـرت صادق(ع) روایت شـده که فطـرس ملکـى از حاملان عرش الهى بـود و به سبب تعلل، مغضـوب خـداوند شـد. بالـش درهـم شکسته در جزیره اى مشغول عبادت بود.
چـون جبرئیل و جمعى از فرشتگان براى تهنیت گـویـى ولادت حسیـن(ع) مىآمدند، او نیز همراه آنان آمد؛ خـود را به گهواره حضرت مالید و تـوبه اش قبـول شـد و به وضع اول برگشت.
چون ((فطرس)) به آسمان بالا مى رفت، مى گفت: ((کیست مانند من، مـن آزاد شده حسیـن بـن على و فاطمه و محمد(ص) هستـم.)) شهید مطهرى مـى گـوید: داستان فطرس ملک، رمزى است از برکت وجـود سیدالشهداء که بال شکسته ها با تماس به او صاحب بال و پر مـى شـوند، افراد و ملتها اگـر به راستـى خـود را به گهواره حسیـن(ع) بمـالنـد، از جزایـر دور افتـاده رهـایـى یـافته و آزاد مـى شـوند.
امـام حسیـن(ع) همـراه و همـرزم پـدر و برادر
حضرت در دوران نـوجـوانى روزى وارد مسجد پیامبر(ص) شد، دید عمر بالاى منبر است. گفت: از منبر پدرم پاییـن بیا و بالاى منبر پدرت برو. عمر گفت: پـدرم منبر نـداشت. او در هرسه جنگ حضرت علـى(ع) شـرکت فعال داشت و هنگام حـرکت نیـروهاى امام مجتبـى(ع) به سمت شـام، همـراه آن حضـرت در صحنه نظامـى حضـور یافت.
اوضـاع سیـاسـى و اجتمـاعى دوران امـام حسیـن(ع)
انحراف از اصـول و مـوازیـن اسلامـى، از ((سقیفه)) شروع شـد، در زمان عثمان گستـرش یافت و در زمان امام به اوج رسیـد تا جائى که اصل اسلام تهدیـد مـى شـد. براى شناخت بهتر ایـن انحراف، لازم است قبلا بنى امیه را بشناسیم.
ابوسفیان
او در فتح مکه چاره اى جز تسلیـم نـداشت و پـس از 20 سال مبارزه بـا پیـامبـر(ص)، به ظاهـر اسلام را پذیرفت.
روزى چشمـش به پیامبر افتاد و با خود گفت: ((لیت شعرى باى شیىء غلبتنـى))؛ کاش مـى دانستـم به چه وسیله اى بـرمـن پیـروز شـدى؟! پیامبر سخـن او را شنید یا ضمیرش را خـوانـد و فرمـود: ((بالله غلبتک یـا ابـاسفیـان)) روزى ابـوسفیـان در خـانه عثمــان گفت: ((یا بنى امیه تلقفوها تلقف الکره اما والذى یحلف به ابـوسفیان لاجنه و لانـار و مـازلت ارجـوهـا لکـم و لتصیـرن الـى ابنـائکـم وراثه.)) حکـومت را مانند کره (تـوپ) به یکدیگر پاس دهید. آگاه باشید، قسـم مى خـورم نه بهشتـى و نه آتشـى در کار است. آنچه را براى شما آرزو داشتـم به وراثت به فرزندان خود بدهید. در دوران حکومت عثمان، روزى از احد عبور مى کرد، بالگد به قبر ((حمزه بـن عبـدالمطلب)) زد و گفت: چیزى که دیروز بـر سـر آن با شمشیـر با شما مـى جنگیـدم امـروز در دست کـودکان ما افتاده و با آن بـازى مى کنند.
دوران معاویه
مطرف بن مغیره بـن شعبه مـى گـویـد: با پـدرم به شام نزد معاویه رفتـم. پدرم هرگاه از پیش معاویه مىآمد، از او تمجید مى کرد. یک شب ناراحت بازگشت، گفتم: چه شده؟ گفت: از نزد ناپاکتریـن افراد مىآیـم. گفتم: چرا؟ گفت: امشب به معاویه گفتـم: اکنـون (بعد از صلح با امام حسـن(ع)) پیر شدى و کار در دست تـوست، بر بنى هاشـم که اقـوامت هستند سخت نگیر. او ناراحت شد و گفت: چه مـى گـویـى؟ ابـوبکر، عمر و عثمان مردند نامى از آنان باقى نماند؛ اما ایـن پسـر هاشـم (پیامبـر(ص)) روزى پنج بار به نام او فـریاد (اذان) مى زنند.
مسعودى مـى نـویسـد: کار اطاعت مردم از معاویه به جایـى رسید که هنگام رفتـن به صفین، نماز جمعه را در روز چهارشنبه اقامه کرد. معاویه به عمروبـن عاص گفت: بامن بیعت کن. گفت: بردینم مى ترسم؛ بیعت مى کنـم به شرط آنکه از دنیایت بهره گیرم. معاویه حکومت مصر را به او داد.
معاویه سخنـان پیـامبـر را به تمسخـر گرفت
وقتـى وارد مدینه شد و چشمـش به ((ابـوقتاده)) افتاد، گفت: چرا شما جماعت انصار به دیدنـم نیامدید؟ ابـوقتاده جواب داد: وسیله سوارى نداشتـم. معاویه با تمسخر پرسید: شتران آبکـش خـود را چه کردید؟ ابـوقتاده گفت: در روز بدر در جستجوى تو از دست دادیـم. پیامبر فرمـود: بعد از مـن افراد ناشایست بر ما مقدم مـى شـوند. معاویه: در آن هنگام به شما چه دستـور داد؟ ابـوقتـاده: دستـور داد صبـر کنیـم. معاویه: پـس صبـرکنیـد تـا او را ببینیـد.
در زمـان معاویه، آزادگـان به شهادت رسیـدند
حجربـن عدى (شخصیت وفادار به علـى(ع)، و چندتـن دیگر، چـون به استاندار کـوفه اعتراض کردند، به شام احضار شـدنـد. در آنجا به آنان گفتند: على(ع) را لعن کنید. آنان گفتنـد: ((ان الصبر علـى حـرالسیف تاءیسـر علینا مماتـدعونا الیه))؛ گرمـى شمشیر بـر ما آسان تـر است از آنچه از مامـى خـواهیـد. آنگاه آنها را به شهادت رساندند.
ابن ابـى الحـدید مـى گـوید: زیادبـن ابیه دوستان علـى(ع) را زیر هرسنگ و کلـوخـى یافت، به قتل رسانـد، دست و پاها را قطع کرد و آنان را بـردار آویخت تـا جایـى که حتـى یک نفـر معروف در عراق باقـى نمانـد. معاویه، برخلاف حکـم پیامبـر(ص) زیاد را به پـدرش ابـوسفیان ملحق کرد. در زمان او سب على(ع) به صورت سنت در آمد. علامه امینـى مـى گـوید: ((70 هزار منبر بر پا شـد که سب علـى(ع) کنند.)) مبـارزات امـام حسیـن(ع) بـا حکومت معاویه در آن شرایط که کسـى جراءت اعتراض نداشت، امام در برابر ستمهاى او به مبارزه برخاست. در این مقاله، سه گـواهى تاریخـى بر ایـن امر ارائه مى دهیم.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ جمعه 90/9/4 ] [ 2:2 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

 

1- چراغ هدایت و کشتى نجات‏

من آن نورم که در شبهاى تاریک  *** چراغ رهنماى کاروانم
در این دریا منم آن ناخدایى‏  ***   که کشتى را به ساحل مى‏رسانم‏

روایت شده که امام حسین (ع) فرمود: «خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدم در حالیکه ابى بن کعب هم آنجا بود. حضرت رسول اکرم (ص) فرمود: مرحبا به تو ، اى ابا عبدالله ، اى زینت آسمانها و زمین . ابى گفت : چگونه او زینت آسمانها و زمین است در صورتى که کسى غیر از تو چنین نیست؟ حضرت فرمود: اى ابى ، قسم به کسى که مرا به حق به نبوت مبعوث کرد، حسین بن على در آسمان بزرگتر از روى زمین است، و همانا بر طرف راست عرش الهى نوشته شده است که او چراغ هدایت و کشتى نجات است » . 1 
یکى از برکات فردى حضرت سیدالشهدا (ع) این است که او «چراغ هدایت» و «کشتى نجات» است . اگر چه همه پیامبران و امامان (ع) چراغها و انوار هدایت و کشتیهاى نجات و رهایى اند، چنانکه پیامبر اسلام (ص) فرمود: «انما مثل اهل بیتى فیکم کمثل سفینه نوح من دخلها نجا، و من تخلف عنها هلک» .2
همانا خانداون و اهل بیت من در میان شما مانند کتشى نوح است که هر کس داخل آن شود نجات پیدا کرده و هرکس که از آن تخلف کند هلاک خواهد شد.
اما کشتى نجات حسین (ع) حرکتش بر امواج توفنده و گسترده دریا، سریعتر و لنگر انداختن و پهلو گرفتن آن بر ساحلهاى نجات آسانتر بوده و دایره بهره‏ورى و استفاده از نور مشعل وجود حسین (ع) وسیعتر است . 
در آن زمانى که امواج بلند و سهمگین فساد و گناه بر پیکره نیمه‏جان جامعه اسلامى، و جان و دل مسلمانان، تازیانه مرگ مى زد و گرداب حوادث و توطئه‏ها و پلیدیها، خفتگان در بستر غفلت را بى‏رحمانه به قعر تاریکى و تباهى مى کشید ، این حسین بود که با قیام و نهضت الهى خود و شهادت و اسارت اهل بیت خویش ، گرفتاران در این اوضاع خطرناک را از دریاى پر تلاطم ساخته شده به دست فتنه‏گر «بنى امیه» نجات بخشید و با کشتى رهایى خود ، این خفتگان و غافلان و گرفتاران را به ساحل نجات رهنمون نمود.
آرى ، حسین (ع) «مصباح الهدى » است تا در این ظلمتکده خاک، دلیل و راهنماى راه باشد؛ و «سفینه النجاه» است تا در اقیانوس متلاطم فتنه‏ها و ضلالتها، غرق شدگان را که کشتى شکسته بودند فریاد رس باشد.

اى که مصباح هدایت هستى و فلک نجات‏  ***  از چه با این اشکها ایجاد طوفان مى کنى؟
زنده در قبر دل ما بدن کشته تو است   ***  جان مایى و ترا قبر حقیقت دل ماست 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:59 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

ایرانیان همچون دیگر ملتها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینى آسمانى است و فرامین آن خدایى و پیام آن با پیام فطرت سازگار است.در این مکتب است که ارزشهایى نظیر شهادت و جهاد معنى مى‏دهد و شهید قداست و ظمت‏خاصى مى‏یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین‏تر از عسل مى‏گردد. و به کوشش‏کنندگان راه حق مژده هدایت داده مى‏شود: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (بقره /132) و مظاهر این مکتب ارج مى‏یابند و شایسته‏ترین خویهاى آسمانى: ایثار، بیداردلى، ثبات بر طریق حق، فداکارى، مروت، وظیفه‏شناسى تجلى مى‏نماید. نظر به این که در این مقال سخن از اسوه‏هاى تربیتى و اخلاقى است. نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف مى‏کنیم سپس به معرفى مظاهر و نمونه‏هاى تربیت و اخلاق در نهضت‏حسینى مى‏پردازیم:تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهاى مثبت و کاهش استعدادهاى منفى و ایجاد هماهنگى لازم بین آنها.
«اخلاق جایگزینى عادتهاى شایسته به جاى ناشایسته است عادتهایى که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است‏» (1) اخلاق بخشى از حکمت عملى است که در حوزه فرهنگ اسلامى عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست‏برنامه‏ریزى شود و چنین اخلاقى را کتاب و سنت مى‏سازد. و در رفتار بزرگان تبلور پیدا مى‏کند.» (2)
در زندگى امامان شواهد بسیارى داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد مى‏دادند «خود نیز در مقاطع مختلف: در گرماى ظهر و سرماى سخت نیمه‏شب، دست‏به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است‏خوراک و وسیله زندگى براى بینوایان حمل مى‏کرده‏اند.» (3) و پیروان خود را عملا تعلیم مى‏داده‏اند. خاندان ولایت و یاران باوفاى حسین‏علیه‏السلام در قضیه کربلا نیز همان‏طور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقى و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجراى احکام عبادى و تربیتى نیز بهترین سرمشق به‏شمار مى‏آمدند. آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنى تنها براى گفتن و نوشتن و شنیدن نیست‏بلکه براى اجرا و عمل است.» (4) آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه‏اى عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.
نهضت عاشورا هنگامى آغاز شد که مردم کوفه از ناروایى‏ها، نامردمى‏ها و خودسرى‏هاى دستگاه بنى‏امیه به ستوه آمده بودند و حمایت‏خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بى‏وفایى و سست‏عنصرى مردم عصر خلافت پدر و امامت‏برادر خود را تجربه کرده بود، اما «وى براى تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهى امر به معروف و نهى از منکر، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه‏اى روانه کوفه کرد.» (5)
مسلم سفیر امام حسین ‏علیه‏ السلام
مسلم مؤمنى است که در قبال مولایش براى خود تعهداتى قایل است و ماموریت‏خود را یک تکلیف شرعى تلقى مى‏کند و آن را با عشق مى‏پذیرد و روانه کوفه مى‏شود به محض ورود، شیعیان دسته‏دسته با وى بیعت کردند. مسلم، مسلمانى پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت‏براى این نام برازندگى داشت؛ آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر مى‏شمرد و در دیندارى او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانى را نهى کرده بود، وى بهترین فرصت را براى قتل ابن‏زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و «نخواست که به خاطر سلامت‏خود و پیروزى در ماموریتى که به عهده داشت‏حکمى از احکام دین را نقض کند.» وى با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین‏علیه‏السلام تعلیم داد.
مسلم پس از مرگ «شریک‏» به خانه «هانى‏» رفت. هانى مردى سرشناس، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین‏علیه‏السلام بود وقتى ابن‏زیاد از ورود مسلم به خانه «هانى‏» آگاهى یافت، «هانى‏» را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنى رها نخواهى شد. تسلیم کردن مسلم براى شیخى سرشناس و محترم غیرممکن بود. وى هرگز نمى‏توانست مهمان خود را به دشمن تسلیم کند. «پس از گفتگوهاى بسیار... ابن زیاد عصبانى شد و با عصا چهره هانى را زخمى کرد. خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند. ابن‏زیاد بسیار ترسید به شریح قاضى گفت‏برو «هانى‏» را ببین که زنده است و به مردم بگو. شریح او را خون‏آلوده دید و برگشت و گفت وى زنده است. با شهادت ناقض قاضى دین به دنیا فروخته فرصتى دیگر از دست هواداران مسلم و هانى رفت.» (7) هانى یک مؤمن واقعى بود و به هیچ قیمتى حاضر نبود تغییر جهت دهد، و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه براى دستگیرى مسلم نیرو فرستاد.
دلاوریها و کظم غیظ مسلم
«مسلم در خانه «طوعه‏» بود وى در چنین شرایطى وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه «طوعه‏» بیرون ریخت و پس از دلاوریهاى زیاد... [با تامین دادن محمد اشعث] دست از مقاومت‏برداشت. «مسلم را به قصر آوردند... ابن‏زیاد براى این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت: مسلم، مگر تو نبودى که در مدینه شراب خوردى؟ جناب مسلم با خونسردى گفت: پسر زیاد، من شراب بخورم؟! سزاوارتر از من به شرابخوارى کسى است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بى‏گناهان و دستگیرى و شکنجه آزاد مردان به صرف تهمت و گمان باکى ندارد... وى پس از این که در برابر هر تهمتى و بى‏شرمیى پاسخى مستدل مى‏شنود و شکست مى‏خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز مى‏کند...» (8) و دستور قتل وى را مى‏دهد. مسلم در آن لحظه به اجراى سنت وصیت مى‏پردازد و عملا آن را به پیروان حسین‏علیه‏السلام تعلیم مى‏دهد.
وصیتنامه مسلم
وصیت در اسلام امرى مستحب و مقبول است و براى وصى پاداش اخروى منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است. مسلم مقید است که این سنت را به جاى آورد. وقتى حاضران در مجلس را از تصمیم خود باخبر ساخت. «از میان آن همه نامردم احدى وصیت او را بر عهده نگرفت، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت: ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو. وى امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت... مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت هفتصد درهم در کوفه مقروضم، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه‏اى به خاک بسپار، سوم این که به حسین‏علیه‏السلام نامه بنویس که به کوفه نیاید.» (9) وصى امین است و موظف است آنچه به وى سپرده مى‏شود بى کم‏وکاست‏بر طبق وصیتنامه عمل کند؛ اما عمرسعد خیانت کرد همه آنچه شنیده بود با ابن‏زیاد در میان گذاشت و با این کار دنائت، خباثت و سستى ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد. مسلم پس از این که تعهدات خود را با اعمال و رفتار و گفتار به پایان برد پذیراى شهادت گردید، و به دستور ابن زیاد کشته شد. «ابن زیاد پس از اجراى حکم به قاتل وى گفت: وقتى او را براى کشتن مى‏بردید چه مى‏گفت: پاسخ داد. مسلم در آن هنگام «تکبیر و تسبیح و تهلیل مى‏گفت و استغفار مى‏کرد» (10) ضمن ایفاى نقش، صفات برجسته‏اى از مسلم به ظهور رسید که هر کدام در جاى خود براى پیروان حسین‏علیه‏السلام درسى آموزنده مى‏باشد از آن جمله است: حفظ حرمت‏حکمى از احکام دین، حمیت، دلاورى، فرونشاندن خشم، پایدارى، وفاى به عهد و ذکر حضرت بارى‏تعالى. 
بازتاب شهادت مسلم
خبر مرگ مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه براى امام حسین‏علیه‏السلام بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد؛ اما بى‏درنگ هدف خود را دنبال کرد، جمله‏اى گفت که نشان داد، مقصود بالاتر از این است: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه ومنهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا» (احزاب /23) «بعضى از مؤمنین به پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه حق شهید شدند و بعضى دیگر انتظار مى‏کشند که کى نوبت جانبازى آنها برسد. ولى مسلم وظیفه خودش را انجام داد. نوبت ما است‏» (11) حسین‏علیه‏السلام در عصرى است که انحراف، ضعف ایمان، فساد و ناامیدى مردم را فراگرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسایان گوشه‏گیرند. «وى به عنوان یک رهبر مسؤول مى‏بیند، اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک «دین دولتى‏» درمى‏آید... نه مى‏تواند خاموش بنشیند که مسؤولیت جنگیدن با ظلم را دارد... حسین براى این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ‏سرخ خویش سلاحى و چاره‏اى ندارد و براى جهاد جز «بودن خویش‏» هیچ ندارد. آن را برمى‏گیرد و به سمت قتلگاه خویش مى‏آید.» (12)
آرى امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمى‏تواند کعبه را در تسخیر بنى‏امیه ببیند و بى‏عدالتى، پلیدى و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند. «در چنین شرایطى [از انجام اعمال حج‏خوددارى مى‏کند] یعنى من اعتراض دارم... وى عدم رضایت‏خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام مى‏کند. یعنى حجى که گرداننده‏اش یزید باشد براى مسلمین فایده‏اى ندارد [این که امام کعبه را ترک کند] و بعد بگوید من براى رضاى خدا رو به جهاد مى‏کنم... یک دنیا معنى داشت. کار کوچکى نبود، ارزش تبلیغاتى داشت، اسلوب، روش و متد کار در این جا به اوج مى‏رسد. سفرى را در پیش مى‏گیرد که همه عقلا... آن را ناموفق پیش‏بینى مى‏کنند». (13) آنان که تنها به مصالح خویش مى‏اندیشند و هر امرى را با میزانهاى مادى مى‏سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه مى‏پنداشتند و به بهانه خیرخواهى و دلسوزى براى انصراف وى از رفتن به عراق تلاش مى‏کردند و نزدیکان نیز به صورتهاى مختلف اظهار نگرانى مى‏کردند. وعده و وعیدهاى حاکم مکه و پیشنهاد امان‏نامه نیز هیچ‏گونه تاثیرى بر جاى نمى‏گذارد و کار به جایى مى‏رسد که حاکم مى‏نویسد:
«از خدا مى‏خواهم از تفرقه‏افکنى بپرهیزى، چه بیم دارم کشته شوى... امام پاسخ مى‏دهد: کسى که به پیروى از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکى و نیکوکارى مقید است، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.» (14) سرانجام امام حرکتى را آغاز مى‏کند که از انگیزه‏هاى درونى بسیار توانایى منشا گرفته و با معیارهاى مادى قابل محاسبه نیست. «در عین حال حسین‏علیه‏السلام نظر دوستاران و خیرخواهان را تصدیق مى‏کند. مى‏گوید: خودم مى‏دانم. ایشان مى‏گویند: پس چرا اهل‏بیت را با خودت مى‏برى؟ مى‏گوید: آنها را باید ببرم... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروى خود دشمن تا قلب حکومت دشمن (شام) فرستاد این خودش تاکتیکى عجیب و کارى فوق‏العاده است همه براى این است که صداها بیشتر به جهان آن روز برسد، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد.» (15) و فساد و پلیدى و انحرافهاى اخلاقى یزیدیان را برملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. «آرى رکت‏حسین‏علیه‏السلام از حجاز و رفتنش به سوى عراق جنبش نیرومندى بود که از انگیزه‏هاى درونى بسیار توانایى منبعث مى‏شد.» (16)
وصیتنامه اباعبدالله الحسین‏ علیه ‏السلام
امام حسین‏علیه‏السلام در خطبه‏هایى به پایمال شدن قوانین الهى و پیدایى مفاسد اجتماعى تصریح مى‏کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه الهى امر به معروف و نهى از منکر را در جامعه مى‏خواهد. «وى در وصیتنامه‏اى به محمدبن حنفیه مى‏نویسد: «انى ما خرجت اشرا ولابطرا و لامفسدا و لاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدى ارید ان آمر بالمعروف وانهى عن المنکر» در بین راه هر چه خبرهاى مایوس‏کننده‏تر از کوفه مى‏رسید خطبه‏اى داغتر از خطبه قبلى مى‏خواند... از آن جمله است: آیا نمى‏بینید قوانین الهى پایمال مى‏شود؟ آیا نمى‏بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدى نهى نمى‏کند و احدى هم بازنمى‏گردد؟ در چنین شرایطى یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقاى پروردگار را در نظر بگیرد» (17) امام زندگى با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق مى‏بیند و سکوت در برابر حاکم جابر را گناهى نابخشودنى مى‏شمارد... و براى جلوگیرى از نقض و جابجایى احکام الهى و حفظ حرمت‏خون مسلمانان خود را سزاوارتر از دیگر افراد مى‏شناسد. و «مى‏گوید: «وانا احق من غیری‏» و من از تمام افراد دیگر براى این که دستور جدم را عملى سازم شایسته‏ترم. وقتى انسان حسین‏علیه‏السلام را با این صفات و خصایص مى‏شناسد مى‏بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند.» (18) و این که هر انسان آزاده‏اى حسین‏علیه‏السلام را دوست مى‏دارد به خاطر این است که وى خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانى فدا کرد.
جلوه‏هایى از حقیقت اسلام
رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزشهایى نظیر: انسانیت، جوانمردى، شفقت و محبت‏بود لذا وقتى از دور متوجه حرکت نیروى مهاجم مى‏شود، با این که از موقعیت و فرصت مناسبى برخوردار است‏به روش پدر بزرگوار خود على‏علیه‏السلام در صفین علیه آنان حرکتى انجام نمى‏دهد و در مسیر انسان‏دوستى و جوانمردى و محبت تا آن جا پیش مى‏رود که تشنگى سپاهیان مزاحم را تحمل نمى‏کند در سیراب کردن افراد و روش سیرآب شدن اسبان مراقبت مى‏نماید. «در کربلا در نهایت‏شدتها و فشارها نیز مراقب است که ابتداى به جنگ نکند» (19) چنان که به هنگام مواجهه با «حر» در پاسخ یکى از همراهان که به وى پیشنهاد مى‏کند براى از میان بردن این مانع وقت مناسبى است مى‏گوید: «وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست.» (20) اندرز و خیرخواهى یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودى نمى‏بخشد و آنان به زشتى کار خود واقف نمى‏گردند و شب عاشورا فرا مى‏رسد.
شب عاشورا
در شب عاشورا بعد از اتمام حجتها، آنان که در راه حق و اعتلاى کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت‏شدند ماندند و وفادارى خود را اعلام کردند و چنین گفتند: «ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد، ما هرگز از راه حق که تو پیشواى آن هستى روى برنخواهیم تافت و تا رمقى در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد» (21) آرى آنان کسانى بودند که حقانیت راه حسین‏علیه‏السلام را از صمیم جان دریافته بودند و براى وصول به محبوب دقیقه‏شمارى مى‏کردند. «آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن هم نظامى بودند و هم عابد... دستى به اوراق قرآن داشتند و دستى به دسته شمشیر.» (22) حسین‏علیه‏السلام وقتى آنان را از نتیجه ظاهرى جنگ، یعنى کشته شدن باخبر ساخت، همگى غرق در شادى شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخى سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود، به امام خود دادند «تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبى‏علیه‏السلام مى‏گوید: شهادت براى من از عسل شیرین‏تر است.» (23) شب عجیبى بود وقتى هدف براى جمعى دردمند، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاشها و از خودگذشتگیها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان مى‏آورد و حال نیازمندى افزایش مى‏یابد و راز و نیاز به درگاه بى‏نیاز رنگى و حالى و هوایى دیگر به خود مى‏گیرد.


[ جمعه 90/9/4 ] [ 1:58 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15      >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????