عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده اند که گفت : عبدالملک مروان آن سزاوار هاویه نیران ، طواف خانه می کرد و پدرم در پیش وی طواف می کرد. گفت : این کیست که در پیش من افتاده ؟ گفتند: امام زین العابدین علی بن الحسین است . گفت : وی را بازگردانید. باز گردانیدند. گفت : ای علی بن الحسین ! من کشنده پدرت نیستم . پس چه چیز ترا منع می کند که به نزدیک من آیی ؟
امام زین العابدین علیه السلام گفت : به درستی که کشنده پدرم بدانچه کرد دنیای خود بر خود تباه کرد و پدرم آخرت بر وی تباه گردانید. اگر می خواهی چنان باش . گفت : نمی خواهم اما پیش ما می آی تا از دنیای ما چیزی یابی . امام زین العابدین علیه السلام چون این سخن شنید، بنشست و ردای خود بگسترانید و گفت : خدواندا! حرمت دوستان نزدیک خود به وی نمای . چون باز نگریستند آن ردای وی را پر از درها دیدند که نور آن در بصرها اثر می کرد، گفت : کسی را که حرمت وی نزدیک چنین باشد به دنیای تو چه حاجت دارد؟ آنگه گفت : خدایا فراگیر که مرا بدین حاجت نیست ، چون باز نگریستند هیچ ندیدند. باذن الله تعالی و تقدس.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:1 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام سجاد (علیه السلام) ماه مبارک رمضان را عید اولیاء الله مى‏داند و یکى از بهترین بخشش‏هاى خداى سبحان را ماه رمضان و روزه این ماه معرفى مى‏کند . در فرازهایى از دعاى چهل و پنجم صحیفه سجادیه چنین مى‏فرماید:
«اللهم و أنت جعلت من صفایا تلک الوظایف و خصائص تلک الفروض شهر رمضان الذى اختصصته من سایر الشهور ».
خدایا نعمت هاى فراوانى به ما دادى یکى از برجسته‏ترین نعمتها ماه رمضان و یکى از بهترین فضیلت‏ها روزه این ماه است که نصیب ما کردى و هیچ زمانى به عظمت زمان ماه رمضان نیست . گذشته از آن که شب قدر را در آن قراردادى، این ماه ظرف نزول قرآن شد که چنین فیضى در این ماه نازل شد . و این نعمت را مخصوص مسلمانان نمودى و سایر ملل از نعمت روزه گرفتن محرومند، ما به امر تو روزش را روزه گرفتیم و شبش را به کمک تو به قیام و عبادت مشغول بودیم .
پس از جملاتى فرمود: «واربحنا أفضل أرباح العالمین‏» ما ربح و سودى که در این ماه بردیم هیچ تاجرى در هیچ گوشه دنیا نبرده است . «ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده‏» ، این ماه بعد از آن که پایانش فرارسید، از ما مفارقت و هجرت کرد و ما را تنها گذاشت «فنحن مودعوه وداع من عز فراقه علینا» ، پس ما هم با ماه خدا وداع مى‏کنیم وداع با دوست عزیزى که مفارقتش براى ما توانفرساست، «و غمنا و اوحشنا انصرافه عنا» ما کسى را وداع مى‏کنیم که رفتنش براى ما بسیار گران و سخت است و ما را غمگین مى‏کند و به وحشت و ترس مى‏اندازد . «ولزمنا له الذمام المحفوظ و الحرمة المرعیة والحق المقضى‏» باید حقى که او بر عهده ما دارد، رعایت کنیم و حرمتى که در پیش ما دارد ارج نهیم و به تعهدى که بین ما و اوست وفا کنیم .
«فنحن قائلون: السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه‏» آنگاه که این دوست از ما جدا شد مى‏گوییم: سلام بر تو اى بزرگترین ماه که به خدا انتساب دارى و سلام بر تو اى عید اولیاى الهى .
«السلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات و یا خیر شهر فی الایام والساعات‏» سلام بر تو اى گرامى‏ترین وقتهایى که با ما بودى و اى بهترین ماه در روزها و ساعتها .
«السلام علیک من شهر قربت فیه الآمال و نشرت فیه الاعمال‏» سلام ما بر تو اى ماهى که آرزوها در این ماه نزدیک شد [ما فهمیدیم که چه بخواهیم] و اعمال در آن پراکنده .
«السلام علیک من قرین جل قدره موجودا و افجع فقده مفقودا» سلام بر تو اى نزدیکى که وقتى بودى گرامى بودى و حال که در آستانه رفتن هستى، رفتنت فاجعه است . «و مرجو آلم فراقه‏» سلام بر تو اى تکیه‏گاه امید، که در هنگام مفارقت، ما را متالم و رنجور کردى .
«السلام علیک من الیف آنس مقبلا فسر و اوحش منقضیا فمض‏» سلام بر تو اى دوست‏با الفت که وقتى آمدى ما را مسرور و وقتى رفتى ما را گداختى .
«السلام علیک من مجاور رقت فیه القلوب و قلت فیه الذنوب‏» سلام بر تو اى همسایه عزیز، تو همسایه‏اى بودى که در این مدت در اثر همجوارى با تو دلها رفیق و گناهان کم شد .
«السلام علیک من ناصر اعان على الشیطان و صاحب سهل سبل الاحسان‏» سلامى بر تو اى رفیقى که کمک کردى تا ما بر شیطان مسلط شدیم .
«السلام علیک ما اکثر عتقاء الله فیک‏» سلام بر تو اى ماه، چه بسیار بنده‏هایى را که خدا در زمان تو آزاد کرده است . (خداوند آنان را که گرفتار آتش و رذایل اخلاقى بودند، از این بندها آزاد کرده و چه نعمتى بهتر از آزادى است که انسان برده هوى نباشد و زمامش را به دست هوس نسپارد) .
«و ما أسعد من رعى حرمتک بک‏» چقدر سعادتمند شد کسى که احترام تو را حفظ کرد و مواظب بود تا در این ماه حرف بد نزند و خیال گناه نکند .
«السلام علیک ما کان امحاک للذنوب و استرک لانواع العیوب‏» سلام بر تو اى حقیقت ماه مبارک رمضان که محو کننده گناه هستى و عیب را مى‏پوشانى .
«السلام علیک ما کان اطولک على المجرمین‏» سلام بر تو اى ماه مبارک رمضان که براى افراد تبهکار بسیار طولانى هستى، «واهیبک فی صدور المؤمنین‏» و چه با هیبت و جلال بودى در دل‏هاى اهل ایمان . «السلام علیک من شهر لاتنافسه الایام‏» درود بر تو اى ماهى که هیچ ماهى توان مسابقه و رقابت‏با تو را ندارد . [و همه یازده ماه به دنبال تو هستند ].
«السلام علیک من شهر هو من کل امر سلام‏» درود بر تو ماهى که از هر چیز (پیش آمدهاى بدو شیطان) سلامت و بى‏گزند است .
«السلام علیک غیر کریه المصاحبة و لاذمیم الملابسة‏» سلام بر تو، در این مدتى که مهمان ما بودى یا مادر خدمت تو بودیم، هیچ بدى ندیدیم و لذت بردیم .
«السلام علیک کما وفدت علینا بالبرکات، و غسلت عنا دنس الخطیئات‏» سلام بر تو که همراه خود برکت آوردى، ما را شستشو دادى و رفتى [و اگر بعدها آلوده شویم به دست‏خود شده‏ایم]
«السلام علیک غیر مودع برما و لا متروک صیامه ساما» درود بر تو که پس از یک ماه میهمانى در هنگام تودیع ما احساس خستگى نکردیم و رنجى احساس ننمودیم .
«السلام علیک من مطلوب قبل وقته و محزون علیه قبل فوته‏» سلام بر تو که قبل از آمدن انتظارت را داشتیم و هم اکنون با رفتنت ما را غمگین کرده‏اى .
«السلام علیک کم من سوء صرف بک عنا و کم من خیر افیض بک علینا» سلام بر تو که به برکت تو خدا بسیارى از بلاها را از ما برداشت و بسیارى از برکات را به ما عطا کرد . [در حقیقت ما مهمان تو بودیم نه تو مهمان ما]
«السلام علیک و على لیلة القدر التی هی خیر من الف شهر» سلام بر تو اى ماه، سلام بر لیلة القدر آن شبى که از هزار ماه بالاتر است .
«السلام علیک ما کان احرصنا بالامس علیک و اشد شوقنا غدا الیک‏» سلام بر تو اى ماهى که دیروز حریص بودیم که بیایى و فردا هم مشتاقیم که تو را زیارت کنیم .
«السلام علیک و على فضلک الذی حرمناه، و على ماض من برکاتک سلبناه‏» درود بر تو و فضیلت تو، درود بر تو و برکات تو که امروز از آن محروم شدیم .
پس حضرت در ادامه دعا عرض مى‏کند: خدایا تو آن توفیق را دادى که ما اهل این ماه باشیم در حالى که عده‏اى از فضیلت این ماه به خاطر شقاوتشان محرومند، پروردگارا تو مولاى مایى در آنچه ما را به شناخت آن برگزیده‏اى و ما را راهنمایى کردى که از آن پیروى کنیم و در پرتو توفیق تو به روزه و نماز آن با اعتراف به تقصیر نایل آمدیم و اندکى از وظایف بسیار را ادا کردیم .
پروردگارا در حالى تو را ستایش مى‏کنیم که به بد رفتارى خود اقرار و به ضایع نمودن نعمت احکام تو و عمر خویش اعتراف داریم و براى توست از ناحیه دلهاى ما پیمان پشیمانى و از ناحیه زبان پوزش طلبى صادقانه، پس اجر مصیبت در اعتراف به تقصیر را به ما عنایت و عوض خیرى به ما لطف فرما . و پذیرش پوزش را براى ما مقرر فرما و ما را در تقصیر از اداى حق خود سرزنش مکن و عمر ما را تا ماه مبارک آینده طولانى بفرما و هنگامى که ما را به سال آینده رساندى کمک کن تا آنچه در خور توست عبادت کرده و آنچه سزاوار توست طاعت کنیم و توفیق انجام کار نیک را به طور مستمر بهره ما فرما تا آنچه شایسته مقام توست در تمام ماه مبارک رمضان که در مدت عمر ما پیش مى‏آید جبران شود .
پروردگارا هجران ماه مبارک را که مصیبت ماست‏براى ما در روز عید فطر بابرکت جبران فرما و ثواب همه کسانى که تا روز قیامت در این ماه روزه، روزه مى‏گیرند یا عبادت مى‏کنند براى ما نیز مقرر فرما 
خداوندا ! پاداش همه روزه داران را به همه ما ارزانى دار و توفیق بهره مندى از این فیوضات را در طول سال عنایت فرما و ما را از پیروان واقعى آن امام همام قرار ده .
آمین یا رب العالمین .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:0 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

فیلتر شکن محرم صفر امام حسین شهدای کربلا حضرت ابوالفضل عباس علی اکبر عاشورا تاسوعا کربلا صفر بدون سانسور +18 افشاگری مذهبی افشا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود.
همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛
فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ »
حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید.
حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدید تر شود.
پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد »
حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟
امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید.
پدرش به او فرمود: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.
حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند.
سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است .
سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد.
حضرت هم می فرمود: « عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. »

امام سجاد علیه السلام در عصر عاشورا

پس از اینکه حضرت امام حسین علیه السلام در عصر عاشورا به شهادت رسید، سپاهیان عمر سعد وحشیانه به سوی خیمه‌های اهل بیت حمله کردند.
در این میان حضرت امام سجاد علیه السلام نیز که به شدت بیمار و بستری بود، مورد آزار و اذیت قرار گرفت.
حضرت زینب سلام الله علیها روایت چنین می‌کند:
کنار خیمه ایستاده بودم که ناگاه، مردی کبودچشم (خولی) به سوی خیمه آمد و آن را غارت کرد. امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی خوابیده بود. خولی پوست را چنان از زیر امام کشید که امام با صورت روی خاک افتاد. سپس متوجه من شد، جلو آمد و مقنعه‌ام را کشید و گوشواره از گوشم بیرون آورد که گوشم پاره شد.
فاطمه صغری (دختر امام حسین علیه السلام) نیز چنین روایت می‌کند:
کنار خیمه‌ها از هوش رفته بودم. وقتی به هوش آمدم دیدم عمه‌ام نزد من است و گریه می‌کند و می‌فرماید:
برخیز به خیمه برویم، ببینم بر سر بانوان و برادر بیمارت چه آمده. برخواستم و گفتم: آیا پارچه‌ای هست تا با آن سرم را از نامحرمان بپوشانم؟
زینب فرمود:
دخترم، عمه تو نیز مثل توست. به خیمه بازگشتیم و دیدیم همه‌ی خیمه را غارت کرده‌اند.
امام سجاد با صورت بر زمین افتاده بود و از شدت گرسنگی و تشنگی و درد، توان نشستن ندارد. ما هم شروع کردیم به گریه‌کردن بر او و او هم برای ما گریه کرد.

آتش زدن خیام

اموال اهل بیت، نوبت به سوزاندن خیمه‌ها شد. حضرت زینب نزد امام سجاد علیه السلام رفت و پرسید:
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان! خیمه‌ها را آتش می‌زنند. ما چه کنیم؟
امام فرمود:« فرار کنید.» همه کودکان و بانوان، گریان و فریادزنان سر به بیابان‌ها گذاشتند.
ولی حضرت زینب کنار بستر امام سجاد علیه السلام ماند چون امام بر اثر شدت بیماری قادر به فرار نبود.
یکی از سربازان دشمن می‌گوید:
« بانوی بلندقامتی را کنار خیمه‌ای که آتش در اطراف آن شعله می‌کشید، دیدم. آن بانو گاهی به راست و چپ و گاهی به آسمان نگاه می‌کرد و از شدت ناراحتی دست‌هایش را به هم می‌زد. گاهی هم وارد خیمه می‌شد و بیرون می‌آمد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم:« ای بانو، مگر شعله آتش را نمی‌بینی؟ چرا مانند سایر بانوان فرار نمی‌کنی؟»
او گریه کرد و فرمود:
« ما شخص بیماری درون این خیمه داریم که قدرت نشستن و برخاستن ندارد. چگونه او را تنها بگذارم و بروم در حالی که آتش از هر سو در اطرافش شعله می‌کشد؟»
حمید بن مسلم که یکی از گزارش‌نویسان حادثه ی کربلا و از افسران لشگر عمر سعد بوده است، می‌گوید:
علی بن الحسین علیه السلام بیمار بود و در بستر دراز کشیده بود. عده‌ای از سپاه عمر سعد با شمر به خیمه او حمله کردند و به شمر گفتند:
این علیل و مریض را نمی‌کشی؟ من گفتم:
سبحان الله! مگر نمی‌بینید که سخت بیمار است و امیدی به بهبودی‌اش نیست؟!» و آن قدر اصرار کردم تا منصرف شدند.
منابع:
منتخب طرسجی و الوقایع تالیف خیابانی صفحه 170،
بحارالانوار،ج 45،ص 60 و 61
معالی السبطین،ج 2،ص 88
معانی الاخبار، ص 218
دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137
الدمحه الساکیه،جلد 4، ص 351،
ذریه النجاه، ص 139


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:58 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی از وظایفی که بر عهده شیعیان نهاده شده، «شناخت پیشوا و رهبر» می‏باشد. در یک نگاه کلّی دو راه برای شناخت امام وجود دارد: از دیدگاه احادیث اهل تشیّع و از دیدگاه احادیث اهل تسنّن. در این نوشتار سعی شده از دیدگاه اهل سنّت گوشه‏ای از شخصیت ممتاز امام زین العابدین علیه‏السلام به پیشگاه شما سروران گرامی تقدیم شود.

در یک نگاه

«ذهبی» دودمان آن حضرت را این گونه می‏نویسد: علی فرزند حسین فرزند علی بن ابی طالب فرزند عبد المطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف می‏باشد.1
کنیه ایشان ابوالحسن، ابوالحسین، ابو محمّد و ابو عبداللّه است.2
لقب ایشان زین العابدین، سجّاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علی اکبر3 و برخی ایشان را علی اصغر4 دانسته‏اند.
به ایشان «ابن الخیرتین» نیز می‏گویند، به خاطر این که پیغمبر فرمود: خداوند متعال از میان بندگان خود، دو گروه را برگزیده است؛ از میان عرب، قریش و از عجم، فارس را برگزید.5 پدر بزرگوار امام سجّاد از قریش و مادر ایشان از ایران می‏باشد، لذا به ایشان فرزند دو خیر می‏گویند.
«ذوالثَّفنات» لقب دیگری است که به آن حضرت داده‏اند. چرا که ایشان بر اثر عبادت و نماز بسیار، جایگاه‏های سجده‏اش همانند زانوی شتر پینه بسته بود.6
پدر بزرگوارش حسین بن علی و مادرش دختر یزدگرد سوم می‏باشد. در نام مادرش اختلاف است برخی ایشان را سلاّفه، سلاّمه، غزاله و شاه زنان نامیده‏اند.7
آن حضرت در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمد و در دوران خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسیده و بدن مطهّرش در قبرستان بقیع کنار قبر عموی گرامی‏اش امام حسن مجتبی به خاک سپرده شد.8 در سال شهادت وی میان مورّخان اختلاف است؛ برخی سال شهادت را 929، 9310، 9411، 9512، 9913 و 10014 هجری می‏دانند.
سالی که امام در آن رحلت نمود را سال «سَنَةُ الفقهاء» نامیدند به دلیل این که در این سال بسیاری از فقهای مدینه رحلت کردند.15
امام سجاد از لحاظ طبقه رجال حدیث، از تابعین بوده16 و از طبقه دوم17 می‏باشد ولی برخی ایشان را از طبقه سوم می‏دانند.18
جایگاه علمی و حدیثی ایشان بدین صورت است که تمام صحاح ششگانه (صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع الصحیح ترمذی، سنن ابو داود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه) و مسانید اهل تسنّن از ایشان حدیث نقل کرده‏اند. بخاری در کتاب خود در ابواب تهجّد، نماز جمعه، حج و بعضی از مسائل تاریخی19 و مُسلم نیز در کتاب خود در مباحث صوم، حج و فرائض، فِتَن، ادب و سایر مسائل تاریخی از امام سجّاد علیه‏السلام حدیث نقل کرده‏اند.20
ذهبی می‏نویسد: ایشان از بسیاری از بزرگان حدیث نقل کرده است: از پیامبر و امام علی بن ابی طالب به صورت مرسل، از حسن بن علی، حسین بن علی (پدرش)، عبداللّه بن عباس، صفیّه (امّ‏المؤمنین)، عایشه، ابو رافع. و متقابلاً افرادی چون: محمّد بن علی (امام باقر)، زید بن علی، ابو حمزه ثمالی، یحیی بن سعید، ابن شهاب زهری، زید بن اسلم و ابوالزناد از وی حدیث نقل کرده‏اند.21

امام سجّاد علیه‏السلام در کلام بزرگان

1. عبداللّه بن عباس وقتی که امام را می‏دید، چنین می‏گفت: «مرحباً بالحبیب ابن حبیب.»22
2. سعید بن مسیّب (م 93 هـ.): «ما رأیتُ قطّ افضل من علیّ بن الحسین، ما رأیتُه ضاحکاً یوماً قطّ»23 در جای دیگر می‏گوید: «ما رأیتُ اورع منه».24
3. نافع بن جُبیر (م 99 ه.): «کان علیّ بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»25 و در جای دیگر خطاب به امام سجّاد علیه‏السلام می‏گوید: «انت سیّد النّاس و افضلهم».26
4. عمر بن عبدالعزیز (م 101 ه.) بعد از رحلت امام، چنین گفت: «ذهب سراج الدّنیا و جمال الدّنیا و زین العابدین».27
5. طاووس (م 106 ه..): «رجل صالح من اهل بیت الخیر»، «رجال صالح من اهل بیت النّبوّة» و «رجل صالح من اهل بیت طیّب».28
6. ابوفراس فرزدق (م 110 ه.)
در یکی از ایّام، هشام بن عبدالملک (قبل از خلافت وی) به زیارت خانه خدا آمده و قصد تبرّک جستن به حجر الاسود را داشت که بر اثر ادحام جمعیت به عقب رانده شد و با همراهان خود به گوشه‏ای از حرم رفته و از دور نظاره گر خیل جمعیت بوده که ناگهان دیدند امام زین‏العابدین علیه‏السلام به طرف حجر الاسود می‏رود و مردم به احترامِ ایشان راه را باز کرده و امام توانست حجر الاسود را استلام کند. یکی از اطرافیان هشام که از دمشق آمده بود و آن شخص را نمی‏شناخت، از هشام پرسید: این شخص کیست؟ هشام با این که او را می‏شناخت اظهار بی اطلاعی کرد. در این هنگام فرزدق گفت: من او را می‏شناسم و در وصف امام چنین سرود:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته
و البیت یعرفه و الحلّ و الحرم
هذا ابن خیر عباد اللّه کلّهم
هذا التّقیّ النّقیّ الّطاهر العَلَم...29
عبدالرّحمن جامی (898 ق .) این جریان را چنین به نظم در آورده:
پور عبدالملک بنام هشام
در حرم بود با اهالی شام
می‏زد اندر طواف کعبه قدم
لیکن از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست
بهر نظاره گوشه‏ای بنشست
ناگهان نخبه نبیّ و ولی
زین عُبّاد بن حسینِ علی
در کساء بها و حلّه نور
بر حریم حرم فکند عبور
هر طرف می‏گذشت بهر طواف
در صف خلق می‏فتاد شکاف
زد قدم بهر استلام حجر
گشت خالی زخلق راه و گذر
شامی کرد از هشام سؤال
کیست این، با چنین جمال و جلال
از جهالت در آن تعلّل کرد
وز شناساییش تجاهل کرد
گفت: نشناسمش، ندانم کیست
مدنی یا یمانی یا مکّی است
بوفراس، آن سخنور نادر
بود در جمع شامیان حاضر
گفت: من می‏شناسمش نیکو
زو چه پرسی، به سوی من کن رو
آن کس است این که مکّه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه مسعی صفا حجر عرفات
طیبه و کوفه کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او عارف
بر علوّ مقام او واقف...30
7. ابن شهاب زُهَری (م 123 یا 124 ه .) که یکی از شاگردان امام سجّاد علیه‏السلام می‏باشد، در مقاطع گوناگون از آن حضرت به بزرگی یاد می‏کند؛ از جمله:
«لم اُدرِک من اهل البیت افضل من علیّ بن الحسین»،31 «ما رأیت قرشیّاً افضل من علیّ بن الحسین.»،32 «کان اکثر مجالستی مع علیّ بن الحسین و ما رأیت احداً کان افقه منه»،33 «کان علیّ بن الحسین من افضل اهل بیته و احسنهم طاعة»،34 «مارأیت قرشیّاً افضل منه ولا افقه»،35 «ما رأیت قرشیّاً اورع منه ولا افضل»،36 «ما رأیت قطّ افضل من علیّ بن الحسین»،37 «ما رأیت هاشمیّاً اعبد منه»،38 «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»39 و «علیّ بن الحسین اعظم الناس علیّ منّةً».40
8. زید بن اسلم (م 136 ه.): «ما رأیت فیهم مثل علیّ بن الحسین».41
9. ابو حازم مدنی (م 140 ه.): «ما رأیت هاشمیّاً افضل من علیّ بن الحسین»42 «ما رأیتُ هاشمیّاً افقه من علیّ بن الحسین».43
10. یحیی بن سعید (م 143 ه.) نیز ایشان را یکی از فقهای بنام مدینه می‏دانست44 و درباره آن حضرت می‏گفت: «افضل هاشمیّاً رأیته بالمدینه»،45 «ما رأیت هاشمیّاً قطّ افضل منه»46 و «کان افضل هاشمیّاً ادرکته».47
11. مالک بن انس (م 179 ه.): «انَّ علیّ بن الحسین کان من اهل الفضل»48 و در جای دیگر می‏گوید: «لم یکن فی اهل بیت رسول اللّه مثله و هو ابن اَمَة».49
12. محمد بن عمر واقدی (م 207 ه.): «کان من اورع النّاس و اعبدهم و اتقاهم للّه عزّوجلّ».50
13. عتبی (228 ق.) «کان علیّ بن الحسین افضل بنی هاشم».51
14. علی بن مدینی (م 230 ه.): «یکی از اتقیا، پرهیزکاران و پارسایان، علی بن الحسین است.»52
15. محمد بن سعد بصری (م 230 ه.): «و کان علیّ بن الحسین ثقة مأموناً کثیر الحدیث عالیاً رفیعاً ورعاً».53
16. ابوبکر بن برقی (م 249 ه.): «نسل الحسین کلّه مِنْ قِبَلِ ابنه علیّ الاصغر و کان افضل اهل زمانه...ما رأیت هاشمیّاً افضل منه».54
17. عجلی (م 261 ه.) «علیّ بن الحسین مدنیٌّ تابعیٌّ ثقةٌ و کان رجلاً صالحاً».55
18. ابن قتیبه دینوری (م 276 ه.): «و کان خیّراً فاضلاً».56
19. ابن واضح یعقوبی (م 284 ه.): «کان افضل النّاس و اشدّهم عبادةً و کان یسمّی زین العابدین و یسمّی ایضاً ذا الثّفنات لما کان فی وجهه من اثر السّجود و کان یصلّی فی الیوم و اللیلة الف رکعة و لمّا غسل وجد علی کتفیه جُلَب کجُلبِ البعیر فقیل لأهله ما هذه الآثار؟ قالوا من حمله للطعام فی اللیل یدور به علی منازل الفقراء».57
20. ابن عبد ربّه اندلسی (م 327 ه.): «علیّ بن الحسین کان من افضل بنی هاشم»58 و در جای دیگر، امام را به فقاهت و دانش و پرهیزکاری متّصف می‏کند.59
21. ابن حبّان (م 354 ه.): «و کان من افاضل بنی هاشم، من فقهاء اهل المدینة و عبّادهم، سیّدالعابدین فی ذلک الزّمان»60 و در جای دیگر می‏گوید: «من فقهاء اهل البیت و افاضل بنی هاشم و عبّاد المدینة».61
22. ابن شاهین (م 385 ه.): «علی بن الحسین، فردی ثقه و مطمئن می‏باشد ولی از وی (در کتب صحاح) حدیث کم نقل شده است.»62
23. احمد بن علی بن منجویه اصفهانی (م 428 ه.): «کان من افاضل بنی هاشم و فقهاء اهل المدینة و عبّادهم».63
24. ابو نعیم اصفهانی (م 430 ه.): «زین‏العابدین و منار القانتین کان عابداً وفیّاً و جواداً حفیّاً».64
25. ابن ابی الحدید معتزلی (م 656 ه.): «کان الغایة فی العبادة»65 و در جای دیگر امام را از بزرگان و علمای بنام اهل بیت برمی‏شمارد.66
26. ابو زکریا محیی الدّین نووی (م 676 ه.): «اجمعوا علی جلالته فی کلّ شی‏ء»67
27. ابن خلّکان (م 681 ه.): «علیّ بن الحسین احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین...و کان من احسن الناس وجهاً و اطیبهم ارجاً».68
28. شهاب الدّین نویری (733 ق.): «کان رحمه اللّه ثقة و رعاً مأموناً کثیر الحدیث من افضل اهل بیته و احسنهم طاعتاً».69
29. شمس الدّین ذهبی (م748 ه.): «مناقبه کثیرة من صلواته و خشوعه و حجّه و فضله»70 و در جای دیگر می‏گوید: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله».71
30. علاء الدّین مُغْلَطای (م 762 ه.): «وله من الفضل المتعالم ما لیس لأحدٍ».72
31. یافعی (م 768 ه.): «کان من احسن النّاس وجهاً و اطیبهم ریحاً قلت بل اطیبهم و اشرفهم ذاتاً و طبعاً و اصلاً و فرعاً».73
32. ابن کثیر دمشقی (م 774 ه.): «وکان علیّ بن الحسین بالمدینة محترماً معظّماً».74
33. شمس الدّین محمد بن طولون، مورّخ دمشقی (م 953 ه.): «و هو من سادات التابعین و من فقهاء و اتقیاء المدینة و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر من أنْ تحصی».75
34. ابن حجر عسقلانی (م 852 ه.): «علیّ بن الحسین ثقة عابد فقیه فاضل مشهور».76
35. ابن عماد حنبلی (م 1089 ه.): «سمّی زین العابدین لفرط عبادته و کان ورده فی الیوم و اللیلة الف رکعة الی أن مات».77
36. خیرالدّین زرکلی: «رابع الائمة الاثنی عشر عند الامامیة و احد من کان یضرب بهم المثل فی الحلم و الورع».78

گوشه‏ای از فضایل و احوالات

احترام به مادر
ابن خلّکان می‏نویسد: با این که مادر وی کنیز بوده، زین العابدین بسیار به ایشان محبت و نیکی می‏کرد تا آنجا که به ایشان گفتند: تو برترین مردمی هستی که به مادرت نیکی می‏کنی ولی چرا با وی سر یک سفره نمی‏نشینی؟ وی در پاسخ گفت: «از آن می‏هراسم که لقمه‏ای را برداشته و مادرم به آن نظر داشته باشد.»79
عبادت وی
مالک بن انس می‏گوید: علی بن حسین در شبانه روز هزار رکعت نماز می‏خواند تا این که از دنیا رحلت کرد. لذا به ایشان «زین‏العابدین» می‏گویند.80
ابن عبد ربّه می‏نویسد: هنگامی که علی بن حسین آماده نماز می‏شد، لرزه عجیبی وجودش را فرا می‏گرفت. از ایشان در این باره سؤال شد، فرمود: «وای بر شما! آیا می‏دانید که من در برابر چه کسی می‏خواهم بایستم و در برابر چه کسی می‏خواهم مناجات کنم؟!»81
ابی نوح انصاری می‏گوید: روزی منزل علی بن حسین در حالی که وی در حال سجده بود، آتش گرفت؛ مردم به وی می‏گفتند: یابن رسول اللّه! آتش. ولی ایشان سر از سجده برنداشت تا آتش را خاموش کردند. به وی گفتند: چرا خود را نجات ندادی؟ فرمود: «آتش جهنّم مرا از این کار بازداشت.»82
ابن سعد می‏نویسد: هنگام وضو گرفتن رنگ چهره‏اش زرد می‏شد. علت امر از ایشان سؤال شد، فرمود: «آیا می‏دانید در برابر چه کسی می‏خواهم بایستم؟!»83
مالک بن انس می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین احرام می‏بست، لبیّک اللّهمّ لبیّک را قرائت کرد و در همان لحظه، بیهوش شده و از مرکب خود به زمین افتاد.84
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز می‏خواند. هنگام وفات گریان بود، به او گفتم: چرا گریه می‏کنید؟ پدرم فرمود: «ای فرزند! در روز قیامت هیچ ملک مقرّبی و هیچ نبیّ مرسلی باقی نمی‏ماند مگر این که خواست و مشیّت خداوند بر آنها حاکم است؛ اگر بخواهد، عذاب می‏کند و اگر بخواهد، می‏بخشد.»85
همچنین امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: هنگامی که سخن از مرگ و آخرت به میان می‏آمد، پدرم آنقدر گریه می‏کرد که از گریه ایشان تمامی اطرافیان می‏گریستند.86
طاووس می‏گوید: شنیدم علی بن حسین در سجده چنین می‏گفت: عُبَیدُکَ بفنائک مسکینک بفنائک فقیر یاربّ سائلک بفنائک.
طاووس می‏گوید: این جملات را حفظ کردم و هرگاه به مشکلی بر می‏خوردم و این دعا را می‏خواندم، مشکلم حل می‏شد.87
زید بن اسلم می‏گوید: یکی از دعاهای علی بن حسین این است که: «خداوندا! مرا به خودم وامگذار و مرا به خلق خود وامگذار که ذلیلم می‏کنند.»88
کمک به فقرا
ابو حمزه ثمالی می‏گوید: علی بن حسین شبانه مقداری غذا بر دوش خود گذاشته و در تاریکی شب به صورت مخفیانه به فقرا می‏رساند و می‏فرمود: «صدقه‏ای که در تاریکی شب داده شود، غضب خداوند را خاموش می‏کند.»89
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: پدرم دو مرتبه اموالش را در راه خدا داد و می‏فرمود: «خداوند، مؤمن گنه کارِ پشیمان را دوست دارد.»90
محمد بن اسحاق می‏گوید: مردم مدینه زندگی می‏کردند و نمی‏دانستند معاش آنها از کجا تأمین می‏شود؛ اما با رحلت علی بن الحسین غذای شبانه آنان قطع شد.91
شیبة بن نعامة می‏گوید: بعد از وفات علی بن حسین فهمیده شد 100 خانوار را در مدینه اداره می‏کرد.92 با این حال، امام سجاد علیه‏السلام یک درهم نیز از بیت المال برای خود استفاده نمی‏کرد.93
عمر بن ثابت می‏گوید: هنگامی که علی بن حسین رحلت کرد، روی کمر آن حضرت پینه‏های زیادی بر اثر حمل غذا برای فقرا دیده شد.94
حلم و کرم
عبدالرّزاق می‏گوید: کنیز علی بن حسین در هنگام شستن دست امام، ناگهان ظرف آب از دستش به صورت حضرت افتاد. امام با حالت ناراحتی به کنیز نگاه کرد، کنیز گفت: خداوند متعال می‏فرماید: «والکاظمین الغیظ» امام فرمود: خشم خود را فرو بردم. کنیز در ادامه گفت: «والعافین عن النّاس»امام فرمود: خداوند تو را ببخشد. کنیز در ادامه گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»امام فرمود: برو تو آزاد هستی.95
به یاد کربلا
امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: از پدرم درباره بسیار گریستن وی سؤال شد، فرمود: «مرا ملامت نکنید، یعقوب علیه‏السلام یکی از فرزندانش از او دور شد، آنقدر در فراق وی (یوسف) گریست تا چشمانش سفید شد در حالی که نمی‏دانست زنده است یا مرده؛ اما من دیدم چهارده نفر از اهل بیت ما را در ظهر عاشورا ذبح می‏کردند، آیا ناراحتی و اندوه آنان از قلب من بیرون خواهد رفت؟!»96

نتیجه

آنچه که از میان اقوال و نظرات گوناگون اهل تسنّن پیرامون امام سجاد علیه‏السلام مطرح شده، ایشان یکی از شخصیت‏های بی‏نظیر و برجسته فقهی، اخلاقی در دوران خویش بوده که این نکته در کلام شمس‏الدّین ذهبی کاملاً مشهود است. وی امام را به خاطر جایگاه والای علمی، اخلاقی، تدبیر و دوراندیشی، مستحقّ امامت و زعامت امر مسلمین می‏داند: «و کان له جلالة عجیبة و حُقّ له واللّه ذلک فقد کان اهلاً للامامة العظمی لشرفه و سؤدده و علمه و تألّهه و کمال عقله.»97

پی نوشت :

1. سیر اعلام النبلاء،شمس‏الدین‏ذهبی،ج4،ص386.
2. همان؛ موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ الجرح و التعدیل، ابو حاتم رازی، ج 6، ص 178؛ الکنی و الاسماء، دولابی، ج 1، ص 147؛ طبقات الحفّاظ، سیوطی، ص 37؛ المقتنی فی سرد الکنی، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 199؛ تهذیب الکمال، مزّی، ج 13، ص 236.
3. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ العِبَر، شمس الدین ذهبی، ج 1، ص 83؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 236؛ النجوم الزاهرة، ابن تغری، ج 1، ص 229؛ وفیات الاعیان، ابن خَلَّکان، ج 3، ص 266؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 231؛ موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64.
4. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 5، ص 222.
5. قال رسول‏اللّه: «للّه تعالی من عباده خیرتان فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس.» (وفیات الاعیان، ج 3، ص 267؛ اکمال تهذیب الکمال مُغْلَطای، ج 9، ص 304.)
6. وفیات الاعیان، ج 3، ص 274؛ صبحی الاعشی، قلقشندی، ج 1، ص 516؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 160؛، ثمارالقلوب، ابومنصور ثعالبی، ص 226؛ شرح نهج البلاغه، ابن‏ابی‏الحدید،ج10،ص79.
7. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 266؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 236.
8. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386 و 391؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 238؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 269؛ مروج الذهب، ج 3، ص 169؛البدایة‏والنّهایة،ابن‏کثیردمشقی،ج9،ص119.
9. طبقات الحفّاظ، ص 37؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص 193؛ الوفیات، ابن قنفذ، ص 100.
10. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛سیراعلام‏انبلاء،ج4،ص392.
11. الکاشف، ج 1، ص 229؛ دُوَلُ الاسلام، شمس الدین ذهبی، ج 2، ص 231؛ العِبَر، ج 1، ص 183؛ وفیات الاعیان، ج 3، ص 269.
12. مروج الذهب، ج 3، ص 169؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 229؛ البدایة و النهایة، ج 9، ج 103.
13. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
14. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64؛ طبقات الحفّاظ، ص 37.
15. تاریخ الامم و الملوک، ابن جریر طبری، ج 4، ص 25؛ البدایة و النهایة، ج 6، ص 103؛ الجامع فی العلل و معرفة الرجال، عبدالله بن احمد بن حنبل، ج 2، ص 272؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 250؛ اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 296.
16. ذکر اسماء التابعین، دارالقطنی، ج 1، ص 248. «تابعی» به کسی گفته می‏شود که پیامبر را ندیده، ولی اصحاب پیامبر را دیده است.
17. الطبقات، خلیفة بن خیاط، ص 417؛ المعین فی طبقات المحدثین، شمس الدین ذهبی، ص 41؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 431؛ النجوم الزاهرة، ج 1، ص 293؛ طبقات الحفّاظ، ص 37؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 211.
18. موسوعة رجال الکتب التسعة، ج 3، ص 64.
19. رجال صحیح بخاری، ابونصر بخاری کلاباذی، ج 2، ص 527.
20.رجال‏صحیح‏مسلم،ابن‏منجویه‏اصفهانی،ج2،ص53.
21. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 386؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 237.
22. تاریخ دمشق، ج 44، ص 156؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 213؛ فضایل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 2، ص 30.
23. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
24. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 161؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ طبقات الحفاظ، ص 37؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 121؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 434، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391.
25. تاریخ دمشق، ج 44، ص 154؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 238؛ سیر اعلام‏النبلاء،ج4،ص388؛تهذیب‏التهذیب،ج7،ص269.
26. تاریخ دمشق، ج 44، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 137؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون، ج 1، ص110.
27. در ادامه، این جمله آمده است: به عمر بن عبدالعزیز گفته شد: فرزندش محمد بن علی زنده است. وی برای امتحان و آزمایش امام باقر(ع) نامه‏ای به او نوشت که امام در پاسخ، او را موعظه و بیم داد. ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
28. تاریخ دمشق، ج 44، ص 164.
29. همان، ص 180؛ الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 327؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ وفیات الاعیان، ج 6، ص 95؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 392؛ مرأة‏الجنان، یافعی، ج 1، ص 189؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 113؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 244؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 438.
30. مثنوی هفت‏اورنگ، عبدالرحمن بن احمدجامی، ص 142 ـ 145.
31. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ الجرح و التعدیل، ج 6، ص 179؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
32. تاریخ دمشق، ج 44، ص 152 و 156؛ المعرفة و التاریخ،فسوی،ج1،ص300؛صفة‏الصفوة،ج1،ص392؛ الکاشف، ج 2، ص 37؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 387؛ تحریر تقریب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج 3، ص 39؛ تهذیب الکمال، ج 13،ص238؛تهذیب‏التهذیب،ج7،ص269.
33. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ تاریخ الخمیس، دیّار بکری، ج 2، ص 313؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ العِبَر، ج 1، ص 83؛ صفة الصفوة، ج 1، ص 393؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ تهذیب الکمال،ج13،ص239.
34. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 215؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 75؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ تاریخ الاسلام، ج 6، ص 432؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 111؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
35. طبقات الحفّاظ، ص 37.
36. البدایة و النهایة، ج 9، ص 110.
37. تاریخ دمشق، ج 44، ص 160.
38. اکمال التهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
39. تاریخ دمشق، ج 44، ص 157؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300.
40. البدایة و النهایة، ج 9، ص 113.
41. تاریخ دمشق، ج 44، ص 158، تاریخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ تاریخ الکبیر، ج 6، ص 267؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تهذیب‏الکمال،ج13،ص239.
42. تاریخ الاسلام، ج 6، ص 433؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 141؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375. در بعضی از نسخه‏ها ابو حاتم اعرج ثبت شده است. ر.ک العِبَر، ج 1، ص 183.
43. تاریخ دمشق، ج 44، ص 170؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 394.
44. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
45. الجرح و التعدیل، ج 6، ص 178؛ تاریخ الکبیر، ج 6، ص 266 و 267.
46. موسوعة اقوال الامام احمد بن حنبل،ج3،ص35.
47. تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ طبقات الکبری، ج 5، ص 214؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 110؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388.
48. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 388؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 154؛ الطبقات الکبری، ج 5، ص 215؛ المعرفة و التاریخ، ج 1، ص 300؛ تاریخ ابوزرعه دمشقی، ج 1، ص 406؛تهذیب‏الکمال،ج13،ص238.
49. تاریخ دمشق، ج 44، ص 159؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389؛ البدایة و النهایة، ج 9، ص 110؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 239؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 389.
50. البدایة و النهایة، ج 9، ص 110.
51. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 303.
52. همان، ص 304.
53. الطبقات الکبری، ج 5، ص 222.
54. تاریخ دمشق، ح 44، ص 160؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 309؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240.
55. تاریخ الثقات، عجلی، ص 344؛ معرفة الثقات عجلی، ج 2، ص 153؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 160؛ تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269؛ تهذیب الکمال، ج 13، ص 240.
56. المعارف، ص 215.
57. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303.
58. عقد الفرید، ج 3، ص 153.
59. همان، ج 6، ص 128.
60. کتاب الثقات، ج 5، ص 159 و 160.
61. مشاهیر علماء الامصار، ابن حبّان، ص 104.
62. تاریخ اسماء الثقات، ابن شاهین، ص 206.
63. رجال صحیح مسلم، ج 2، ص 53.
64. حلیة الاولیاء، ج 3، ص 133.
65. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 27.
66. همان، ج 12، ص 254.
67. تهذیب الاسماء و اللغات، نووی، ج 1، ص 314.
68. وفیات الاعیان، ج 3، ص95 و 266.
69. نهایة الارب، نویری، ج 21، ص 324.
70. العِبَر، ج 1، ص 83.
71. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.
72. اکمال تهذیب الکمال، ج 9، ص 298.
73. مرآة‏الجنان، ج 1، ص 188.
74. البدایة و النهایة، ج 9، ص 109.
75. الائمة الاثنی عشر، ابن طولون، ص 75 ـ 78.
76. تحریر تقریب التهذیب، ج 3، ص 39.
77. شذرات الذهب، ج 1، ص 374.
78. الاعلام، ج 4، ص 277.
79. وفیات الاعیان، ج 3، ص 269؛ شذرات الذهب، ج 1، ص 375، الائمة الاثنی عشر، ص 77؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 229.
80. العِبَر، ج 1، ص 83.
81. عقدالفرید، ج 3، ص 169؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
82. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162.
83. الطبقات الکبری، ج 5، ص 216؛ تاریخ دمشق، ج 44، ص 162؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 133.
84. تاریخ دمشق، ج 44، ص 163؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 392.
85 و 86. تاریخ دمشق، ج 44، ص 163.
87. همان، ص 164، سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
88. اللهم لاتکلنی الی نفسی فاعجز عنها، فلاتکلنی الی المخلوقین فیضیعونی. (تاریخ دمشق، ج 44، ص 165؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 396).
89.تاریخ دمشق، ج 44، ص 166؛ سیراعلام‏النبلاء، ج 4، ص 393.
90. تاریخ دمشق، ج 44، ص 166.
91. همان؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393.
92. الطبقات الکبری، ج 5، ص 222؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136، تاریخ دمشق، ج 44، ص 167.
1.تاریخ‏دمشق،ج44،ص161؛سیراعلام‏النبلاء،ج4،ص391.
93. تاریخ دمشق، ج 44، ص 167؛ سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 393؛ حلیة الاولیاء، ج 3، ص 136.
94. تاریخ دمشق، ج 44، ص 169؛ آل عمران / 134.
95. تاریخ دمشق، ج 44، ص 168.
96. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 398.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:56 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه

بی‏تردید یکی از مهم‏ترین رازهای توفیق پیشوایان معصوم علیهم السلام در طول حیات و بعد از شهادت آن بزرگواران، جایگاه معنوی و شخصیت والایشان در قلوب انسان‏های مشتاق فضائل و کمالات بوده است . از آنجا که حضرات معصومین علیهم السلام هرکدام در عصر خویش به عنوان اسوه کامل انسانیت و بارزترین نمونه کمالات و صفات انسانی بوده‏اند و عموم مردم فطرتا چنین صفاتی را دوست دارند; به این جهت، به امامان معصوم علیهم السلام به دیده محبت و عشق می‏نگریسته‏اند . حتی دشمنان آن بزرگواران با اعتراف به این حقیقت انکارناپذیر، بارها زبان به ستایش پیشوایان معصوم گشوده و مناقب و افتخارات آنان را به دیگران یادآور شده‏اند .
در این فرصت، مروری کوتاه بر جایگاه معنوی حضرت زین‏العابدین علیه السلام در جامعه و برخی علل محبوبیت آن پیشوای راستین خلق در دلهای مشتاق، خواهیم داشت‏باشد که ما نیز با پرورش محبت روزافزون آن امام همام، دلهایمان را از زنگار جهل و خرافه‏ها زدوده و در پرتو دوستی اهل بیت علیهم السلام گامهای سعادت آفرین به سوی کمال برداریم . ان شاء الله
ناگفته نماند که مقصود ائمه اطهار علیهم السلام جلب رضایت مخلوق در مقابل سخط و خشم خالق نبوده است; زیرا:
الف) ساختار شخصیت آن بزرگواران و رفتار و کردارهای پسندیده‏شان طبیعتا با فطرت مردم سازگار بوده و انسان‏های پاک فطرت و عموم مردم عادی به دیده محبت و احترام به آنان می‏نگریستند .
ب) چون امامان معصوم علیهم السلام برای هدایت مردم و پیشبرد مقاصد الهی خود به مقبولیت اجتماعی نیاز داشتند تا آنجا که اهداف الهی و اصول مسلم اسلام اجازه می‏داد، سعی می‏کردند افکار عمومی و رضایت مردم را در راستای ارزش‏های معنوی جلب کرده و آنان را در مقابل اهل باطل بسیج نمایند . چنان‏که بارها از این نیروی عظیم بر ضد ستمگران و زورگویان بهره می‏بردند .
البته هرگاه هم که مردم آن بزرگواران را همراهی نمی‏کردند، ائمه اطهار علیهم السلام به دنبال اهداف الهی خود می‏رفتند و از مردم زمانه خود که جانب باطل را انتخاب کرده بودند، فاصله می‏گرفتند .
به همین علت امام سجاد علیه السلام به مردی که می‏گفت: «اللهم اغننی عن خلقک; خدایا! مرا از این مردم بی‏نیاز کن .» اعتراض کرده و فرمود:
«بی‏نیازی از مردم، ممکن نیست و انسان در هر صورت در زندگی دنیوی به ارتباط مردم نیاز دارد بلکه چنین دعا کن: اللهم اغننی عن شرار خلقک; (1) خدایا! مرا از مردم شرور و بدسرشت‏بی‏نیاز کن .»

جوانمردی و ایثار

از عوامل مهمی که شخصیت والای حضرت سجاد علیه السلام را در منظر دیگران محبوب ساخته بود و اطرافیان، دوستان، غلامان و کنیزان آن حضرت با تمام وجود به امام عشق می‏ورزیدند، خصلت پسندیده «عفو، گذشت و جوانمردی‏» بود . در این راستا امام سجاد علیه السلام از یک شیوه کارآمد و پسندیده تربیتی بهره می‏گرفت . امام صادق علیه السلام فرمود: در طول ماه مبارک رمضان، حضرت علی بن الحسین علیه السلام در مورد غلامان و کنیزان و سایر زیردستان خود روش عفو و گذشت را به کار می‏گرفت‏به این ترتیب که هرگاه غلامان و کنیزان آن حضرت خطائی را مرتکب می‏شدند، آنان را تنبیه نمی‏کرد .
آن حضرت فقط خطاها و گناهان آنان را در دفتری ثبت کرده و تخلفات هرکس را با نام و موضوع تخلف مشخص می‏نمود . در آخر ماه همه آنان را جمع کرده و در میان آنان می‏ایستاد . آنگاه از روی نوشته، تمام خطاها و اشتباهاتشان را که در طول ماه رمضان مرتکب شده بودند، برایشان یادآور می‏شد و به تک تک آنان می‏فرمود: فلانی! تو در فلان روز و فلان ساعت تخلفی کردی و من تو را تنبیه نکردم، آیا به یاد می‏آوری؟! فرد خطاکار هم می‏گفت: بلی، ای پسر رسولخدا! و تا آخرین نفر این مطالب را متذکر می‏شد و آنان به اشتباهات و خطاهای خود اعتراف می‏کردند .
آنگاه به آنان می‏فرمود: با صدای بلند به من بگویید: ای علی بن الحسین! پروردگارت تمام اعمال و رفتار تو را نوشته است چنان‏که تو اعمال ما را نوشته‏ای; نزد خداوند نامه اعمالی هست که با تو به حق سخن می‏گوید و هیچ عمل ریز و درشتی را فروگذاری نمی‏کند، و هرچه انجام داده‏ای، به حساب آورده و تمام اعمالت را نزد او حاضر و آماده خواهی یافت، همچنان‏که ما اعمال خود را در نزد تو آماده و ثبت‏شده دیدیم . پس ما را ببخش همان طور که دوست داری خدا تو را ببخشد .
ای علی بن الحسین! به‏یاد آر، آن حقارت و ذلتی را که فردای قیامت در پیشگاه خدای حکیم و عادل خواهی داشت; آن پروردگار عادل و حکیمی که ذره‏ای و کمتر از ذره‏ای به کسی ستم روا نمی‏دارد و اعمال بندگان را همچنان‏که انجام داده‏اند، به آنان عرضه خواهد کرد و حسابگری و گواهی خدا کافی است . پس ببخش و عفوکن تا پادشاه روز قیامت از تو عفو کرده و درگذرد . چنان که خودش در قرآن می‏فرماید:
«ولیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم والله غفور رحیم‏» ; (2) باید ببخشند و عفو کنند . آیا دوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است .
امام سجاد علیه السلام این کلمات را برای خویش و غلامان و کنیزانش تلقین می‏کرد و آنان باهم تکرار می‏کردند و خود امام علیه السلام که درمیان آنان ایستاده بود، می‏گریست و با لحنی ملتمسانه می‏گفت:
«رب! انک امرتنا ان نعفوا عمن ظلمنا فنحن قد عفونا عمن ظلمنا کما امرت، فاعف عنا فانک اولی بذلک منا و من المامورین; (3) پروردگارا! تو به ما فرمودی از ستمکاران خویش درگذریم، همان طور که فرمودی، ما از کسانی که به ما ستم کرده‏اند، درگذشتیم، توهم از ما درگذر! که در عفوکردن از ما و از تمام ماموران برتری .»
پس از این برنامه عرفانی و تربیتی، امام سجاد علیه السلام خطاب به خدمتگزاران خویش می‏فرمود:
من شما را عفو کردم، آیا شما هم من و بدرفتاری‏های مرا که فرمانروای بدی برای شما و بنده فرومایه‏ای برای فرمانروای بخشاینده عادل و نیکوکار بوده‏ام، بخشیدید؟!
همگی یکصدا می‏گفتند: با اینکه ما از تو، جز خوبی ندیده‏ایم، تو را بخشیدیم . آنگاه به آنان می‏فرمود: بگویید: خداوندا! از علی بن الحسین درگذر! ، همان طور که او از ما درگذشت . او را از آتش جهنم آزاد کن، همان طور که او ما را از بردگی آزاد کرد . آنان دعا می‏کردند و امام چهارم علیه السلام آمین می‏گفت و در پایان می‏فرمود: بروید! من از همه شما عفو کردم و آزادتان می‏کنم به امید اینکه خدا نیز عفو کرده و آزادم کند .
حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عید فطر آنقدر به خدمتگزاران خود جایزه و هدیه می‏بخشید که از دیگران بی‏نیاز می‏شدند . سیره امام سجاد علیه السلام چنان بود که هرگاه بنده‏ای را در اول سال یا وسط سال مالک می‏شد، بعد از یک دوره آموزش و اعمال شیوه‏های تربیتی صحیح، در شب عید فطر آزادش می‏کرد . آن بزرگوار بندگان سیاه را که هیچ‏گونه نیازی به آنان نداشت، می‏خرید و در عرفات بعد از مراسم عرفه همراه هدایای قابل توجهی آزادشان می‏ساخت . (4) و به این ترتیب امام، بردگان را نه تنها در بعد جسمانی بلکه از افکار و اندیشه‏های خرافی، جهل و غفلت رها می‏ساخت . لذا تربیت‏یافتگان مکتب حضرت علی بن الحسین علیه السلام از ذلت غفلت و خرافه پرستی به اوج عزت معنوی و عرفانی نائل می‏شدند . و بیچاره‏ترین بردگان عصر آن حضرت در اثر ارتباط با درگاه امامت، به رهبران جامعه و عارفان خداجوی و عالمان ربانی مبدل می‏گشتند .
سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، ابواسحاق بن عبدالله سبیعی، سالم بن ابی حفصه، شرحبیل بن سعد، عبدالله بن دینار، ابوخالد کابلی، محمد بن شهاب زهری، معروف بن خربوذ مکی، یحیی بن ام طویل، حبابه والبیه و ... (5) از جمله تربیت‏یافتگان مکتب حضرت سجاد علیه السلام می‏باشند .
این شیوه خداپسندانه امام چهارم علیه السلام موجب شد که دوست و دشمن، کوچک و بزرگ و مرد و زن از اعماق وجود خویش آن حضرت را دوست‏بدارند . آری محبوبیت اجتماعی آن حضرت، رهین کردارهای انسانی و کمالات الهی‏اش بود تا آنجایی که خلفای بنی امیه نیز به آن اعتراف می‏کردند .
ابن شهر آشوب می‏گوید: امام سجاد علیه السلام در نزد عمر بن عبدالعزیز (هفتمین خلیفه اموی) حضور داشت; هنگامی که آن حضرت از نزد او بلند شده و بیرون رفت، عمر بن عبدالعزیز رو به اطرافیانش کرده و گفت: بهترین و شریف‏ترین مردم به نظر شما امروزه کیست؟ همه گفتند: شما ای خلیفه! او گفت: نه، هرگز! بهترین و شریف‏ترین مردم همین فردی است که الآن از حضور ما بیرون رفت! او چنان قلبها را به خود متمایل ساخته است که همه دوست دارند مثل او باشند اما او هیچگاه آرزو نمی‏کند که به جای یکی از ماها باشد . (6)

خدمتگزاری به نیازمندان

حضرت علی بن الحسین علیه السلام در عرصه خدمت‏به محرومان آنچنان درخشیده، که موجب اعجاب و شگفتی همگان گردید و آنان خواهی، نخواهی دوستدار حقیقی امام سجاد علیه السلام گردیدند .
زمانی که تاریکی شب همه جا گسترده می‏شد و چشمهای مردم به خواب می‏رفت، آن حضرت اموال موجود خود را از درهم و دینار جمع می‏کرد و نان و آذوقه را که فراهم کرده بود، برمی‏داشت و شبانه به منزل محرومان و بینوایان می‏شتافت . آن حضرت در حالی که صورت خود را پوشانده بود آذوقه‏ها و هدایا را به دوش می‏کشید و در سطح گسترده‏ای به بیچارگان مساعدت می‏نمود .
امام باقر علیه السلام فرمود: «کان علی ابن الحسین علیه السلام یحمل جراب الخبز علی ظهره باللیل فیتصدق; (7) پیشوای چهارم علیه السلام کیسه‏های نان را در شبهای تاریک به دوش می‏کشید و به فقرا و نیازمندان تصدق می‏نمود .» و بر این اندیشه پافشاری می‏کرد که: «ان صدقة السر تطفی‏ء غضب الرب; (8) صدقه پنهانی، خشم خداوند را فرو می‏نشاند .»
محمد بن اسحاق می‏گوید: عده‏ای از نیازمندان مدینه عادت کرده بودند که در ساعات معینی از شب، مرد ناشناسی به کمک آنان بیاید و او را به عنوان صاحب انبان به همدیگر معرفی می‏کردند . و آنان تا روز شهادت امام زین‏العابدین علیه السلام وی را نمی‏شناختند . (9)
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم حضرت علی بن الحسین علیه السلام دوبار برای خدا اموال خود را احسان نمود . (10)
امام سجاد علیه السلام همواره می‏فرمود: «سادة الناس فی الدنیا الاسخیاء و سادة الناس فی الاخرة الاتقیاء; (11) سرور و آقای مردم در دنیا سخاوتمندان و بخشندگان هستند و در جهان آخرت، پرهیزگاران سرآمد دیگران خواهند بود .»

زیباترین شیوه معاشرت

در اینجا به برخی از رفتارهای پسندیده امام سجاد علیه السلام که در جذب قلوب و صید دلهای مردم تاثیر فراوان داشته است، اشاره می‏کنیم:
1 . زمخشری نقل کرده است: هنگامی که یزید بن معاویه عامل جنایتکار خود مسرف بن عقبه را به مدینه فرستاد و لشکر وی به قتل و غارت اهل مدینه پرداختند . حضرت زین‏العابدین علیه السلام چهارصد نفر از بانوان بی‏پناه را پناه داد و آن حضرت در کمال سخاوت و جوانمردی از آنان پذیرایی نمود . هنگامی که لشکر مسلم بن عقبه از مدینه بیرون رفت، آن بانوان گفتند: به خدا قسم! در کنار پدر و مادرمان این چنین زندگانی خوش و آرامش روحی و روانی نداشته‏ایم که در سایه عطوفت و محبت این مرد شریف (حضرت سجاد علیه السلام) در این مدت بحرانی این چنین در آرامش و در کمال احترام به سر بردیم . (12)
2 . امام صادق علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام هرگاه مسافرت می‏رفت، سعی می‏کرد با کاروانی سفر کند که او را نشناسند و شرط می‏کرد که در طول سفر یکی از خدمتگزاران به همسفرانش باشد . یک بار که با افرادی ناشناس به مسافرت رفته بود، مردی آن حضرت را دیده و شناخت، بعد به دیگر دوستانش گفت: آیا می‏دانید این آقا که به شما خدمت می‏کند، کیست؟ گفتند: نه، نمی‏شناسیم . آن مرد گفت: این شخص حضرت علی بن الحسین علیه السلام است! اهل کاروان که این جمله را شنیده و امام را شناختند، یکدفعه از جای خود برخاسته و دست و پای حضرتش را بوسیدند و عرضه داشتند:
ای فرزند رسول خدا! آیا می‏خواهی ما را آتش جهنم فراگیرد؟! اگر خدای نکرده از دست و زبان ما خطائی سر می‏زد و به شما جسارتی می‏کردیم، آیا ما تا ابد هلاک نمی‏شدیم؟! چه انگیزه‏ای باعث‏شد که شما به صورت ناشناس به ما خدمت کنید؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «هنگامی که من با عده‏ای آشنا به مسافرت رفتم، آنان به خاطر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیش از استحقاق من، برایم خدمت کرده، عطوفت و مهربانی نثارم کردند . به همین جهت، به صورت ناشناس آمدم که مبادا شما نیز بیش از حد بر من احترام کنید . و ناشناس بودن را بهتر می‏پسندم .» (13)
بی تردید این سیره پسندیده حضرت سجاد علیه السلام برگرفته از کلام حضرت خاتم الانبیاء، صلی الله علیه و آله وسلم می‏باشد که فرمود:
«من اعان مؤمنا مسافرا فرج الله عنه ثلاثا و سبعین کربة; (14) هرکس به یک مؤمن مسافر یاری و خدمت نماید، خداوند متعال هفتاد و سه بلا و اندوه را از او زایل خواهد کرد .»
3 . علی بن عیسی اربلی می‏نویسد: روزی امام سجاد علیه السلام از مسجد بیرون آمد و با مردی که با آن حضرت عداوت دیرینه داشت، مواجه شد . مرد همین‏که چشمش به امام افتاد، به حضرت زین‏العابدین علیه السلام جسارت کرده و دشنام و ناسزا گفت . یاران و غلامان امام علیه السلام خواستند که آن شخص را تادیبش کنند . اما حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمود: با او کاری نداشته باشید . آنگاه به او نزدیک شده و گفت: آنچه از صفات و کارهای ما برتو پوشیده است، بیشتر از آن است که تو مطلع هستی! سپس با مهربانی و عطوفت تمام فرمود: الک حاجة نعینک علیها; آیا مشکلی داری که ما در حل آن تو را یاری نماییم؟!
مرد با مشاهده این رفتار انسانی، از کرده خود شرمسار گردید . اما امام چهارم علیه السلام او را نوازش کرده و عبای ارزشمند خود را به همراه هزار درهم به وی بخشید . بعد از آن واقعه، آن مرد شدیدا به امام علاقه‏مند گردید و در هرکجا که می‏رسید، به بیان فضائل و مناقب آن حضرت می‏پرداخت و خطاب به حضرتش می‏گفت: به راستی که تو از فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستی . (15)
این رفتارهای آموزنده و انسانی موجب شده بود که مخالف و موافق، آن حضرت را از اعماق وجودشان دوست‏بدارند و به شخصیت والای امام سجاد علیه السلام به دیده احترام و عظمت‏بنگرند .

راز محبوبیت اجتماعی

محمد بن مسلم بن شهاب زهری (16) روزی با حالتی افسرده و اندوهگین به حضور امام سجاد علیه السلام آمد . وقتی امام علت ناراحتی وی را پرسید، گفت: اندوه من از سوی برخی مردم به ویژه افرادی است که به آنان خدمت کرده‏ام ولی آنها برخلاف انتظارم به من حسد ورزیده و چشم طمع در اموالم دوخته‏اند .
امام چهارم علیه السلام رهنمودهای راهگشایی به وی ارائه فرموده و سپس افزود:
«احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک; اگر از زبانت مواظبت کنی، همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود [و تو را دوست‏خواهند داشت] .»
سپس فرمود: «زهری! کسی که عقلش کامل‏ترین اعضاء وجودش نباشد، با کوچک‏ترین اعضایش (زبان) هلاک می‏شود .»
حضرت سجاد علیه السلام مهم‏ترین رمز توفیق در زندگی را، تواضع و احترام به دیگران دانسته و می‏فرماید: «اگر دیدی که مسلمانان تو را احترام می‏کنند و مقامت را بزرگ می‏شمارند، بگو آنها بزرگوارند که با من چنین رفتار می‏کنند و اگر از مردم نسبت‏به خود بی توجهی مشاهده کردی، بگو از من خطایی سرزده که مستوجب چنین بی‏احترامی شده‏ام . هرگاه چنین اندیشیده باشی و طبق این تفکر عمل کنی، خداوند متعال زندگی را برتو آسان کرده، دوستانت زیاد و دشمنانت‏به حداقل خواهند رسید . در این صورت نیکی‏های دیگران تو را خوشحال می‏کند و از بدی و اذیت‏های آنان آزرده نخواهی شد .» (17)

در اوج محبوبیت

داستان معروف امام سجاد علیه السلام هنگام زیارت بیت الله الحرام دلیل واضحی بر جایگاه والای معنوی و اجتماعی آن حضرت در عصر خود می‏باشد . خلاصه آن ماجرا چنین است:
در زمان خلافت عبدالملک بن مروان سالی پسرش هشام بن عبدالملک (18) به زیارت خانه خدا رفت . اما در اثر ازدحام جمعیت نتوانست «حجرالاسود» را زیارت کند و کوشش اطرافیانش نیز در این زمینه نتیجه‏ای نداشت . ناگزیر برای او در کنار کعبه تختی نصب کردند و وی در آنجا نشسته و به تماشای حجاج و طواف کنندگان پرداخت . اطرافیان شامی او نیز در کنارش گرد آمده و به اجتماع پرشکوه حج نظاره می‏کردند . در همین حال، ناگهان حضرت سجاد علیه السلام پدیدار شد; آن حضرت که در میان جمعیت‏با سیمایی زیبا و وجودی نورانی همچون ستاره‏ای می‏درخشید، گرد خانه خدا طواف کرد و هنگامی که به حجرالاسود نزدیک شد، مردم با کمال احترام و تواضع راه را بر امام بازکردند و حضرت به راحتی حجرالاسود را زیارت نمود .
این منظره که هشام و اطرافیانش را به حیرت واداشته بود، موجب شد تا یکی از شامیان از هشام بپرسد که: این شخص با عظمت کیست که مردم این چنین احترامش می‏کنند؟ اما هشام به جهت اینکه شامیان آن حضرت را نشناسند، پاسخ داد: من هم نمی‏شناسم! «فرزدق‏» شاعر که در آنجا حاضر بود، بلند شده و با جرئت تمام گفت: اما من او را می‏شناسم!
گفت: من می‏شناسمش نیکو
زو چه پرسی، به سوی من کن رو
اگر هشام او را نمی‏شناسد، من آن جوان زیبا روی و نورانی چهره را خوب می‏شناسم . مرد شامی گفت: او کیست ای ابو فراس؟! فرزدق در پاسخ آن مرد شامی قصیده معروف خود را در چهل بیت‏سرود; از جمله اینکه:
هذا الذی تعرف البطحاء و طاته
و البیت‏یعرفه و الحل و الحرم
این کسی است که سرزمین پاک مکه قدر و منزلت او را می‏شناسد و خانه کعبه، حل و حرم او را می‏شناسند .
هذا ابن خیر عبادالله کلهم
هذا التقی النقی الطاهر العلم
این فرزند بهترین بندگان خداست . این جوان پاک و پاکیزه و پیراسته و شناخته شده است .
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله
بجده انبیاء الله قد ختموا
این فرزند فاطمه است . اگر او را نمی‏شناسی، او کسی است که جدش خاتم الانبیاء می‏باشد .
... او از خاندانی است که محبت ایشان، دین و دشمنی با آنان، کفر و نزدیک شدن به آنان، پناهگاه و نجات بخش است .
هرکسی خدای را بشناسد، نیاکان او را نیز نیک می‏شناسد که دین اسلام از خانه او به سایر مردم رسیده است ...
هشام بن عبدالملک بعد از شنیدن این قصیده، خشمگین شد و حقوق فرزدق را از بیت المال قطع نموده و او را در عسفان (بین مکه و مدینه) زندانی کرد . حتی در اعتراض به فرزدق گفت: تو تا به حال برای ما چنین مدحی نگفته‏ای! فرزدق گفت: تو نیز جدی مثل جد او و پدری مثل پدر او و مادری مثل مادر او بیاور تا من شبیه این ابیات را در مورد شما نیز بسرایم .
بعد از این ماجرا، امام سجاد علیه السلام دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد و فرمود: ای ابوفراس ما را معذور دار; اگر بیش از این مقدورمان بود، برایت می‏فرستادیم .
اما او نپذیرفت و گفت: ای پسر رسول خدا! آنچه من گفتم، به خاطر جایزه نبوده بلکه برای رضای خدا و رسولش بوده است . من پاداشی از شما نمی‏خواهم .
امام دوباره آن اموال را برای فرزدق فرستاد و فرمود: «خداوند مکان و منزلت و نیت تو را می‏داند، به حق من آن را قبول کن .» و فرزدق آن را پذیرفت . (19)

پی‏نوشت‏ها:

1 . تحف‏العقول، ص 287 .
2 . سوره نور، آیه 22 .
3 . بحارالانوار، ج 46، ص 104 .
4 . اقبال الاعمال، ج 1، ص 446 .
5 . رجال الشیخ، اصحاب علی بن الحسین (ع) .
6 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 167 .
7 . بحارالانوار، ج 46، ص 88 .
8 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 153 .
9 . همان
10 . همان، ص 154 .
11 . روضه الواعظین، ج 2، ص 385 .
12 . منتهی الآمال، ج 2، ص 8 .
13 . وسائل الشیعه، ج 11، ص 430 .
14 . همان، ص 429 .
15 . کشف الغمه، ج 2، ص 101 .
16 . وی در ابتدا از علمای اهل سنت‏بود اما در اثر معاشرت با امام چهارم (ع) و نیل به بهره‏های شایان علمی و انسانی از محضر امام سجاد (ع)، به آن حضرت علاقه شدیدی پیدا کرد و از امام همیشه با لقب «زین‏العابدین‏» یاد می‏نمود .
17 . الاحتجاج، ج 2، ص 319 .
18 . وی از سال 105 تا 125 ه . زمام حکومت را به دست گرفت . از آنجایی که امام چهارم (ع) در سال 95 ه . توسط ولیدبن عبدالملک به شهادت رسید، هشام بن عبدالملک جانشین خلیفه به شمار می‏آمده است .
19 . مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 169 .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:55 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

خاندان پیغمبر به پیروى از سید و مهتر خود در عبادت پروردگار اهتمامى خاص داشتند.
قرآن به پیغمبر اسلام امر کرد که پاسى از شب را به نماز بگذراند تا آنکه خدا او را به مقامى محمود برساند (2) و او چنان در کار عبادت اهتمام ورزید که قرآن بدلداریش آمد. «ما أنزلنا علیک القرآن لتشقى» (3) پس از او امامان دین سیرت جد خود را زنده نگاه داشتند و در میان آنان گذشته و از على بن ابى‏طالب و على بن الحسین (ع) در کثرت عبادت امتیازى خاص یافته است، چنانکه از لقب‏هاى او سید العابدین، سید الساجدین و ذو الثفنات است. او بیشتر شب‏هاى عمر خود را به نماز و طاعت خدا گذرانیده. ابن شهرآشوب باسناد خود از طاوس فقیه آرد:
او را دیدم از شامگاه تا سحر طواف و عبادت کرد. چون اطراف خود را خالى دید بآسمان نگریست و گفت خدایا ستاره‏هاى آسمانت فرو رفتند و دیده‏هاى آفریدگانت خفتند. درهاى تو بروى خواهندگان باز است! نزد تو آمدم تا مرا بیامرزى و بر من رحمت کنى! و در عرصات قیامت روى جدم محمد (ص) را بمن بنمایانى! سپس گریست و گفت بعزت و جلالت سوگند با معصیت خود قصد نافرمانى ترا نداشتم و درباره تو در تردید و به کیفر تو جاهل نبودم. و عقوبت تو را نمى‏خواستم. اما نفس من مرا گمراه کرد و پرده‏اى که بر گناه من کشیدى مرا بر آن یارى داد. اکنون چه کسى مرا از عذاب تو مى‏رهاند؟ و اگر رشته پیوند خود را با من ببرى برشته چه کسى دست زنم؟ چه فرداى زشتى در پیش دارم که باید پیش روى تو بایستم!
روزى که به سبک باران میگویند بگذرید و به سنگین‏باران میگویند فرود آئید، آیا با سبکباران خواهم گذشت؟ یا با سنگین‏باران فرود خواهم آمد؟ واى بر من هرچه عمرم درازتر مى‏شود گناهانم بیشتر میگردد و توبه نمیکنم آیا هنگام آن نرسیده است که از روزگارم شرم کنم. سپس گریست و گفت:
أتحرقنى بالنار یا غایة المنى
فأین رجائى ثم أین محبتى
أتیت بأعمال قباح ردیئة
و ما فى الورى خلق جنى کجنایتى (4)
پس گریست و گفت: پاک خدایا ترا نافرمانى مى‏کنند، چنانکه گویى ترا نمى‏بینند. و تو بردبارى مى‏کنى چنانکه گوئى ترا نافرمانى نکرده‏اند. با بندگانت چنان نکوئى میکنى که گوئى بآنان نیازمندى و تو اى سید من از آنان بى‏نیازى سپس به مسجد رفت.
من نزد او رفتم سرش را بر زانوى خود نهادم و چندان گریستم که اشکم بر گونه‏هایش روان شد. برخاست و نشست و گفت کیست که مرا از یاد پروردگار بازمیدارد؟
ـ من طاوس هستم اى فرزند رسول خدا این جزع و فزع چیست؟ بر ما است که چنین زارى کنیم لیکن بجاى عبادت، جنایت و نافرمانى پیشه مى‏سازیم. پدرت حسین بن على است! مادرت فاطمه زهراست! جدت رسول خداست! به من نگریست و گفت:
ـ طاوس! هیهات هیهات. از پدر و مادرم مگو! خدا بهشت را براى فرمانبرداران و نیکوکاران آفریده اگرچه بنده حبشى باشد. و آتش را براى کسى که او را نافرمانى کند آفریده هرچند سید قریشى باشد.
مگر کلام خدا را نشنیده‏اى که «فإذا نفخ فى الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» (5) .
بخدا فردا جز عمل صالح چیزى تو را سود ندارد. (6)
مفید از عبدالله بن محمد قرشى روایت کند:
چون على بن الحسین وضو میگرفت رنگش زرد مى‏شد. بدو میگفتند تو را چه میشود میگفت:
ـ میدانید مى‏خواهم پیش چه کسى برپا بایستم؟ (7)
نافله‏هایى را که در روز از او فوت شده بود در شب قضا میکرد و مى‏فرمود:
ـ فرزندانم! این نماز بر شما واجب نیست ولى دوست دارم شما بر کار خیر عادت کنید و آنرا ادامه دهید. (8)
زهرى میگفت:
در روز قیامت ندا میدهند سید عابدان زمان خود برخیزد. در آنوقت على بن الحسین خواهد برخاست (9) .
مردى به سعید بن مسیب گفت: با ورع‏تر از فلان ندیدم!
ـ على بن الحسین را دیدى؟
ـ نه!
ـ اگر دیده بودى میگفتى با ورع‏تر از او ندیدم (10)
هرگاه نام او برده مى‏شد مى‏گریست و مى‏گفت زین العابدین (11) و مى‏گفت، سید عابدان على بن الحسین است (12) .
روزى در سجده بود، آتش در خانه‏اش افتاد. بدو گفتند یابن رسول الله آتش. آتش! و او همچنان در سجده بود تا آتش خاموش شد. بدو گفتند:
ـ چه چیز تو را از آتش بخود مشغول کرد؟
ـ آتش آخرت (13)
روزى طفلى از او در چاه افتاد و او در نماز بود، چون از نماز فارغ شد گفت:
من متوجه نشدم، چه با پروردگارى بزرگ به مناجات مشغول بودم. (14)
و یعقوبى نویسد مشهور آنست که از امام باقر پرسیدند! چرا پدرت فرزندان بسیار نداشت. گفت: تعجب میکنم که من چگونه متولد شدم. پدرم در شبانه روز هزار رکعت نماز مى‏خواند . (15)
خادمه او گوید نه شب براى او رخت‏خوابى گستردم و نه در روز براى او سفره‏اى نهادم. (16)
مفید از طاوس آرد که:
شب داخل حجر اسماعیل شدم. على بن الحسین نیز به حجر آمد و به نماز ایستاد. چون به سجده رفت با خود گفتم مردى صالح از بهترین اهل بیت است. بشنوم چه میگوید. و شنیدم که در سجده مى‏گفت: بندگک تو در آستانه تو است. مستمند تو در آستانه تو است. گداى تو در آستانه تو است. خواهنده از تو در آستانه تو است. (17)
طاوس گوید این دعا را در هیچ اندوهى نخواندم مگر آنکه برطرف شد. (18)
اصمعى گوید: شبى گرد خانه کعبه مى‏گشتم. جوانى نیکو صورت را دیدم که بر پرده کعبه چسبیده بود و میگفت:
خدایا. دیده‏ها خفته و ستاره‏ها به فراز آمده است. تو پادشاه زنده و قیومى!
پادشاهان درهاى خود را بسته و نگهبانان بر درها گمارده‏اند و درهاى تو بروى خواهندگان گشوده است. آمده‏ام تا بر من بدیده رحمت بنگرى که تو أرحم الراحمین هستى! سپس گفت:
یا من یجیب دعا المضطر فى الظلم
یا کاشف الضر و البلوى مع السقم (19)
قد نام وفدک حول البیت قاطبة
و أنت وحدک یا قیوم لم تنم (20)
أدعوک رب دعاء قد أمرت به
فارحم بکائى بحق البیت و الحرم (21)
إن کان عفوک لا یرجوه ذو سرف
فمن یجود على العاصین بالنعم (22)
روزى فرزندش ابوجعفر نزد او رفت. پدر را دید که از شب‏زنده‏دارى بسیار برنگ زرد درآمده، و دیدگانش از گریه فراوان چرک کرده و پیشانى او پینه بسته. بینى وى از سجده خراشیده و پاهایش از ایستاده بسیار ورم کرده. چون پدر را بدین حال دید نتوانست گریه خود را نگاه دارد. پدر بدو نگریست و گفت:
ـ فرزندم آن صحیفه‏ها را که اعمال على بن ابى‏طالب در آن ثبت شده بمن بده! اوراق را بدو دادم لختى بدان نگریست و با گرفتگى خاطر گفت:
ـ چه کسى توانائى عبادت على بن ابى‏طالب را دارد (23)
روزى جابر بدیدن او رفت و گفت:
فرزند رسول خدا. نمیدانى خدا بهشت را براى شما و دوستداران شما و دوزخ را براى دشمنان شما آفریده است؟ این چه رنجى است که بر خود هموار میکنى؟ و خود را این چنین بسختى مى‏افکنى؟ امام پاسخ داد: اى یار رسول خدا نمیدانى که پروردگار گناهان رسول خدا را بخشید با اینهمه او کوشش خود را در عبادت از دست نداد و چندان خدا را عبادت کرد که ساقهاى او ورم آورد . گفتند تو چنین میکنى و خدا گناهان پیشین و واپسین تو را بخشیده است فرمود:
ـ آیا بنده سپاسگزارى نباشم؟
جابر چون دید نمیتواند با چنین سخنان على بن الحسین را از رنج عبادت باز دارد گفت:
فرزند پیغمبر خود را هلاک مکن! تو از خاندانى هستى که مردم بدانها بلا را از خود دور مى‏سازند و از خدا رحمت مى‏طلبند!
ـ من براه پدرانم مى‏روم. (24)
على بن عیسى اربلى از یوسف بن اسباط و او از پدرش روایت کند که:
به مسجد کوفه درآمدم. جوانى با پروردگار خود مناجات میکرد و در سجده مى‏گفت که:
چهره من خاک آلوده آفریدگارم را سجده مى‏کند، و سزاوار است که چنین کند. نزد او رفتم على بن الحسین (ع) بود. چون سپیده بامداد دمید و نزد او رفتم و گفتم فرزند رسول خدا ! خودت را عذاب مى‏دهى و خداوند چنین فضیلتى بتو بخشیده است؟
گریست و گفت از اسامة بن زید از رسول خدا روایت کند که روز رستاخیز همه دیدها گریانست مگر چهار دیده: دیده‏اى که از ترس خدا بگرید. دیده‏اى که در راه خدا کور شود. دیده‏اى که بدانچه خدا حرام کرده ننگریسته باشد. دیده‏اى که شب را بیدار و در سجده باشد. خدا بدین دیدگان بر فرشتگان مباهات مى‏کند و میگوید:
به بنده من بنگرید. روح او نزد من و تن او در طاعت من است. از خوابگاه برخاسته از بیم عذاب من مرا مى‏خواند و طمع در رحمت من دارد. پس اربلى در ذیل این حدیث نویسد:
این روایت چنین ضبط شده. اما بگمان من على بن الحسین جز همراه پدر خود به عراق نرفت و چون پس از شهادت پدر به کوفه رسید در بند دشمن بود و نمى‏توانست به مسجد کوفه رود و در آنجا نماز بخواند. (25)
در کتابهاى دعا از جمله در فرحة الغرى تألیف سید بن طاوس، و مصباح المتهجد شیخ طوسى دعا و زیارت‏نامه‏هائى از طریق ابوحمزه ثمالى از امام سجاد روایت شده است. مشهورترین این دعاها، دعاى معروف به ابوحمزه است که خواندن آن در سحرهاى ماه رمضان استحباب دارد . ابوحمزه ثمالى از تابعین و از زاهدان مقیم کوفه بوده است، لیکن چنانکه مؤلف کشف الغمة نوشته است (26) گمان نمیرود امام على بن الحسین پس از سال شصت و یکم هجرى به کوفه آمده و در آن شهر اقامت کرده باشد.
در روضه کافى حدیثى از طریق ابوحمزه نقل شده است که: نخست آشنائى من با على بن الحسین این بود، که دیدم مردى از باب الفیل (یکى از درهاى مسجد کوفه) درآمد چهار رکعت نماز خواند. من بدنبال او تا بئر الرکوه «نزد خانه صالح بن على رفتم در آنجا شترى زانو بسته با غلامى سیاه بود. پرسیدم:
ـ این کیست؟
ـ على بن الحسین است!
نزدیک او شدم. سلام کردم. پرسیدم:
ـ براى چه به شهرى آمده‏اى که پدر و جدت در آنجا کشته شده است؟
ـ پدرم را زیارت کردم و در این مسجد نماز خواندم و اکنون عازم مدینه هستم (27) .
ظاهرا این حدیث همانست که در مفاتیح الجنان در سند زیارت مطلقه امیرالمؤمنین على علیه السلام از فرحة الغرى با تفصیل بیشترى نقل شده است.
و باز در فرحة الغرى اول باب چهاردهم روایتى از طریق جابر جعفى از امام باقر علیه السلام آمده است که:
پدرم على بن الحسین براى زیارت قبر امیرالمؤمنین به «مجاز» در ناحیه کوفه رفت. و در آنجا ایستاد و گریست و گفت: السلام علیک یا أمین الله فى ارضه و در دنباله این روایت سید از مزار ابن قره نقل کند که: امام باقر گفت پدرم على بن الحسین پس از شهادت پدرش در بادیه خیمه‏اى موئین برافراشت و از آنجا براى زیارت پدر و جد خود به عراق میرفت و کسى نمیدانست. و من در یکى از سفرها با او بودم (28) و این روایت سند زیارت امین الله (از زیارت‏هاى معروف) است.
اگر در انتساب روضه به کلینى تردیدى نکنیم و اگر روایت‏هاى سید را از جهت سند درست بدانیم باید آمدن امام على بن الحسین (ع) بکوفه را بین سالهاى 67 ـ 74 فرض کنیم که سالهاى حکومت حارث بن ربیعه، بشر بن مروان و عبدالله بن خالد بر این شهر و دوره بى‏ثباتى حکومت‏هاى عراق و عدم تسلط کامل دمشق بر ایالت‏ها بوده است زیرا:
1 ـ امام على بن الحسین پس از بازگشت از شام تا پایان زمامدارى یزید در مدینه بسر برده است و چنانکه دیدیم در واقعه حره حاضر بود و خاندان‏هایى را از مردم شهر پناه داد.
2 ـ پس از مرگ یزید کوفه دستخوش آشوب و انقلاب گردید (64 ـ 67) و در این مدت هم امام على بن الحسین در مدینه بسر برده است زیرا چنانکه نوشتیم مختار پس از تسلط بر کوفه بدو نامه نوشت و از وى خواست رخصت دهد تا دعوت بنام او آغاز گردد.
3 ـ در دوره حکومت بیست ساله حجاج بر کوفه (75 ـ 95 ه.ق) ظاهرا امام على بن الحسین بدین شهر نیامده. چه از یکسو دشمنى حجاج با او و خاندان او آشکار است و از سوى دیگر با مراقبت‏هاى دقیق وى بر شهر و سیاست انتظامى که پیش گرفت (29) ممکن نبود على بن الحسین به کوفه درآید و آمدن او از دیده جاسوسان حجاج پنهان ماند. و اگر او را میدیدند مسلمان نزد حجاج میبردند.
احتمال آمدن آن حضرت به کوفه تنها در فاصله سالهاى 67 ـ 74 میسر است امام فرض بهتر و دقیق‏تر این است که بگوئیم ابوحمزه در سفرهاى مکرر خود به مدینه شرف ملاقات امام را یافته و دعاها و روایت‏ها را در آنجا از او آموخته است. (و العلم عند الله) .

پی‏نوشت‏ها:

.1 آنان که براى خشنودى خدا شب را بایستادن و یا سجده کردن بپایان مى‏برند. (الفرقان : 64)
.2 و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا (الاسراء: 17)
.3 طه: 2
.4 اى نهایت آرزوى من آیا مرا بآتش مى‏سوزانى؟ پس امید من چه؟ و محبت من کحاست؟ چه کارهاى زشت و ناپسندى کردم. هیچکس از آفریدگان جنایتى چون من نکرده است.
.5 گاهى که در صور دمیده شود، میان آنان پیوندى نباشد و یکدیگر را نپرسند (مؤمنون: 101) .
.6 مناقب ج 4، ص .151 بحار ص 81 ـ 82
.7 ارشاد ج 2 ص 143 و نگاه کنید به عقد الفرید ج 3 ص 103 و صفة الصفوه ج 2 ص 52 و حلیة الاولیاء ج 3 ص 133 و مناقب ج 4 ص 150 و نگاه کنید به خصال ص 616 و علل الشرایع ص 232 و الصواعق المحرقه ص 200 و بحار ص .79
.8 کشف الغمه ج 2، ص 85 و صفة الصفوة ج 2 ص .53
.9 کشف الغمه ج 2 ص 106
.10 کشف الغمه ج 2 ص 80 و صفة الصفوة ج 2 ص .56 حلیة الاولیاء ج 3 ص 141
.11 کشف الغمه ج 2 ص .76
.12 ارشاد ج 2 ص .145
.13 کشف الغمه ج 2 ص .74 صفة الصفوة ج 2 ص .52 مناقب ج 4 ص 150
.14 کشف الغمه ج 2 ص 107
.15 تاریخ ج 2 ص 219 ـ .220 عقد الفرید ج 3 ص 103 و ج 5 ص 125
.16 علل الشرائع ص .232 بحار 67
.17 عبیدک بفنائک. مسکینک بفنائک.فقیرک بفنائک. سائلک بفنائک.
.18 ارشاد ج 2 ص .144 کف الغمه ج 2 ص .80 صفة الصفوة ج 2 ص 56 مناقب ج 4 ص .148 اعلام الورى ص 261
.19 اى که مى‏پذیرى درماندگان را که در تاریکى دعا میکنند
اى زداینده سختى و بیمارى و گزند
.20 مهمانان تو همگى گرد در خانه تو خوابیده‏اند
و تو نمى‏خوابى اى یکتاى بى‏مانند
.21 ترا مى‏خوانم چنانکه فرموده‏اى اى پروردگار
بحق خانه و حرم برگریه من رحمت آر
.22 اگر امید غرقه در گناه، از بخشش تو برخیزد
چه کسر بر گناهکاران باران رحمت ریزد؟ (مناقب ج 4 ص 150)
.23 ارشاد ج‏2 ص 143
.24 امالى شیخ طوسى ج 2 ص 250
.25 کشف الغمه ج 2 ص 99 ـ .100 بحار ج 46 ص 100
.26 ج 2 ص 100
.27 روضه کافى. ص 255 تذکر دانشمند معظم جناب آقاى حاج شیخ محمد تقى شوشترى دامت برکاته
.28 از نامه حضرت آقاى شوشترى
.29 نگاه کنید به تاریخ تحلیلى اسلام ص 182 به بعد.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 12:54 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اشاره

گفتار زیر درباره یکى از چکادهاى سر به فلک کشیده جهان هستى، امام سجاد علیه‏السلام است. اایشان در برابر شدیدترین تندباد حادثه‏ها، استوار بر جاى ایستادند و تازیانه خون‏بارترین پیشامدها، چون عاشورا و گردباد تلخ‏ترین روزگاران، مانند دوران اسارت، آسیبى به شکوه شان نرساند. قرن‏هاست که چشم‏انداز زیباى بلنداى ایشان، همچنان، چشم‏ها را مى‏نوازد و به قلب‏ها استوارى و به دل‏ها جرئت مى‏بخشد.
زین‏العابدین علیه‏السلام ، قهرمان معنویت است، به گونه‏اى که وقتى انسان به او مى‏نگرد، به حقیقت اسلام، نگاه مى‏کند. نمازهایش، پرواز روح به سوى خدا بود و با همه وجود در پیشگاه پروردگارش آماده مى‏شد. آن حضرت، پیک محبت بود؛ هر جا غریب و تهى‏دست و بینوایى را مى‏دید که دیگران به او توجه ندارد، به او محبت مى‏کرد و به خانه خودش مى‏آورد. روزى گروهى از جُذامى‏ها را دید که همه آنها را از خود مى‏راندند. آن حضرت آنها را به خانه فرا خواند و از ایشان پرستارى کرد. خانه امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، پناه‏گاه مسکینان، یتیمان و بیچارگان بود. «وقتى شورشیان، بنى‏امیه را از مدینه بیرون کردند، مروان که خود از دشمنان امام بود، از امام خواهش کرد که همسر و خانواده او در خانه و پناه آن حضرت باشند و امام نیز با بزرگوارى پذیرفت. بدین‏گونه، در روزهایى که مدینه دست‏خوش قتل و غارت بود، خانه امام، پناه‏گاه پناهندگان بود و خانواده‏هاى فراوانى به آستان آن حضرت پناه آوردند و امام نیز تا پایان درگیرى‏هاى خونین از آنان پذیرایى کرد».
ز رنج آرد به راحت، مردمان را
نشاند فتنه دور زمان را
همه راحت بُوَد بر خلق، بى‏رنج
وجودش خلق را شادى است چون گنج

لقب‏هاى برازنده امام سجاد علیه‏السلام

سیدالعابدین، زین‏العابدین، سیدالمتقین، امام‏المؤمنین، سجاد و زین‏الصالحین، از لقب‏هاى امام چهارم شیعیان است که در این میان، دو لقب سجاد و زین‏العابدین، شهرت بیشترى دارد. این لقب‏ها مانند لقب‏هایى نیست که عرب هنگام زادن کودک یا در کودکى به او مى‏دهد. این لقب‏ها را صرّافان گوهرشناس و انسان‏جو به آن حضرت داده‏اند. آنان در آن دوران تاریک، از دیو و دد آزرده شده بودند و با دیدن آن امام، کسى را مى‏دیدند که آن دانشمند در روز روشن با چراغ در پى او مى‏گردید و نمى‏یافت.
بیشتر کسانى که این لقب‏ها را بدو داده‏اند، نه شیعه بودند و نه او را امام و برگزیده از سوى خدا مى‏دانستند. با این حال، نمى‏توانستند آنچه را در او مى‏بینند، نادیده بگیرند. هر یک از این لقب‏ها، نشان‏دهنده درجه‏اى از کمال، پایه‏اى از ایمان، مرتبه‏اى از تقوا و اخلاص و میزان اعتماد و اعتقاد مردم به دارنده این لقب‏هاست. او به حقیقت جلوه‏گاه آشکار این ویژگى‏ها بود و این سخنى است که همگى برآنند.

بیمار مصلحتی کربلا

بیماری موقت حضرت سجاد علیه‏السلام در کربلا، عنایت خداوندی بوده است تا بدین وسیله از وظیفه جهاد معذور گردد و وجود مقدسش از خطر کشتار مزدوران یزید محفوظ بماند و از این رهگذر، رشته امامت تداوم یابد. اگر حضرت بیمار نبود، می‏بایست در جهاد با یزیدیان شرکت می‏کرد و در این صورت، همچون دیگر فرزندان و یاران پدرش به شهادت می‏رسید و نور هدایت خاموش می‏شد. ابن سعد گزارش می‏دهد که پس از کشته شدن حسین علیه‏السلام شمر به سوی علی بن الحسین علیه‏السلام آمد و او بیمار و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: این را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان اللّه‏! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام، عمربن سعد رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. بنابراین، بیماری آن حضرت، مصلحتی الهی بود که موجب حفظ حیات ایشان گردید و هرگز به معنای ضعف روحی و ناتوانی در برابر دشمن نیست.

امام در دوران اسارت

دوران اسارت امام سجاد علیه‏السلام را می‏توان از عصر عاشورا تا بازگشت به مدینه به شمار آورد. دراین زمان، امام با وجود اسارت در دست حاکمان ستمگری چون ابن زیاد و یزید، برخوردی صریح و افشاگرانه داشت. به طور کلی، موضع‏گیری این دوره امام، با موضع‏گیری‏های آن بزرگوار در بقیه عمر شریفش تفاوت اساسی دارد. در این دوره کوتاه، روش حضرت افشاگرانه و هشداردهنده است؛ زیرا ایشان، افزون بر آن که مسئولیت الهی امامت را بر دوش می‏کشید و باید زمینه کار آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم می‏کرد، زبان گویایی برای خون‏های ریخته شده در عاشورا داشت. از این رو، مسائل را با صراحت بیان می‏کرد؛ چرا که زمینه کار آینده او، خون جوشان حسین علیه‏السلام بود.

امام در دوران قیام و سازندگی

هر قیامی که برای خونخواهی شهدای کربلا بود، امام سجاد علیه‏السلام آن را تأئید و مردم را به پیوستن به آن تشویق می‏کرد. در مواردی موضع‏گیری‏های مثبت امام، پنهانی بود و در ظاهر، آن‏ها را تأئید نمی‏کرد و حتی گاهی مخالفت می‏نمود. علت این امر این بودند که مردان خاندان رسالت در کربلا کشته شده بود و جز امام و چند تن دیگر که انگشت شمار بودند، کسی باقی نمانده بود و حفظ این طرفداران اندک، برای آینده لازم و ضروری می‏نمود.
مهم‏ترین برنامه‏های امام در دوران سازندگی هم، بر چند محور استوار است: زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن، نشر مبانی اعتقادی و فرهنگی شیعه، مراقبت از جریان‏ها و امور داخلی جامعه اسلامی و نیز نیرو سازی.

زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا

از آنجا که شهادت امام حسین علیه‏السلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومی و برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آنکه این فاجعه فراموش نشود، امام سجاد علیه‏السلام مبارزه منفی را با گریه و عزاداری ادامه می‏داد. یادآوری مکرر فاجعه کربلا و گریه بر آن، علاوه بر ریشه‏های عاطفی‏اش، بار سیاسی داشت و نمی‏گذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره‏ها فراموش شود.
امام علیه‏السلام در پاسخ سهل بن شعیب(یکی از بزرگان مصر) که از حالت حضرت پرسیده بود، فرمودند: «اینک اگر وضع ما را نمی‏دانی، برایت توضیح می‏دهم، وضع ما در میان قوم خود، مثل وضع بنی اسرائیل در میان فرعونیان است که پسرانشان را می‏کشتند و دخترانشان را زنده نگه می‏داشتند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است که مردم، با سَبّ و ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرّب می‏جویند».

پند و ارشاد

چون امام چهارم علیه‏السلام در عصر اختناق زندگی می‏کرد، نمی‏توانست مفاهیم مورد نظر خود را به صورت آشکار و صریح بیان کند. از این رو، از شیوه موعظه استفاده و مردم را از راه موعظه با اندیشه درست اسلامی آشنا می‏کرد. بررسی این موعظه‏ها نشان می‏دهد که امام با روشی حکیمانه و بسیار زیرکانه، ضمن اینکه مردم را نصیحت و موعظه می‏کرد، آنچه را می‏خواست در ذهن مردم جا بگیرد، به آنان القا می‏نمود و این بهترین شکل انتقال افکار و اندیشه درست اسلامی در آن شرایط بود؛ زیرا این مباحث، در عین حال که اثر سیاسی داشت و بر ضد دستگاه حاکم بود، حساسیت حکومت را برنمی‏انگیخت.

نشر احکام و آثار تربیتی و اخلاقی

یکی از ابعاد مبارزه پیشوای چهارم با مظالم و مفاسد عصر خویش، نشر احکام اسلام و تبیین مباحث تربیتی و اخلاقی بود. امام در این زمینه گام‏های بلند و بزرگی برداشت، به طوری که دانشمندان را به تحسین و اعجاب واداشته است. شیخ مفید در این زمینه می‏نویسد: «فقهای اهل تسنن به قدری علوم از او نقل کرده‏اند که به شمارش نمی‏گنجد و مواعظ و دعاها و فضایل قرآن و حلال و حرام، به حدی از آن حضرت نقل شده که در میان دانشمندان مشهور است و اگر بخواهیم آن‏ها را شرح دهیم، سخن به درازا می‏کشد». نمونه‏ای از تعالیم تربیتی و اخلاقی که از امام چهارم به یادگار مانده، مجموعه‏ای به نام رسالة الحقوق است که امام طی آن، وظایف گوناگون انسان را چه در پیشگاه خدا، و چه نسبت به خویشتن و دیگران بیان نموده است. برخی از حقوقی که امام بیان نموده عبارت است از: حق خدا، حق زبان، حق گوش، حق چشم و... .

کانون تربیتی

هنگام ظهور اسلام، بردگی در سراسر جهان آن روز رواج داشت و چون لغو چنین پدیده گسترده‏ای به یک باره مقدور نبود، اسلام از راه‏های گوناگون زمینه لغو تدریجی آن را فراهم ساخت. در زندگانی امام چهارم نیز موضوع آزادسازی بردگان به چشم می‏خورد، اما دامنه و سطح این عمل به حدی وسیع است که تنها با محاسبات بالا قابل توجیه نیست و به نظر می‏رسد امام چهارم در این کار انگیزه‏های والاتری داشته است. دقت در این زمینه نشان می‏دهد که امام از این اقدام، نظر تربیتی و انسانی داشته است؛ بدین معنا که بردگان را خریداری کرده، مدتی تحت آموزش و تربیت قرار می‏داد و سپس آزادشان می‏کرد و آنان به صورت انسان‏های نمونه، به فعالیت‏های فرهنگی و تربیتی می‏پرداختند و پس از آزادی نیز ارتباطشان با امام قطع نمی‏شد.

حکومت سیاه عبدالملک

دوران امامت امام سجاد علیه‏السلام با یکی از سیاه‏ترین دوره‏های حکومت در تاریخ اسلام هم‏زمان بود. سردمداران حکومت در این زمان، به صورت آشکار و بدون هیچ گونه پرده پوشی، به مقدسات اسلامی توهین می‏کردند. بیشترین دوران امامت امام چهارم، با خلافت عبدالملک بن مروان مصادف بود که مدت 21 سال طول کشید. تاریخ نگاران از عبدالملک، به عنوان فردی زیرک، با احتیاط و دور اندیش، ادیب، باهوش و دانشمند، یاد کرده‏اند. عبدالملک در مدت حکومت خود، آن چنان با ظلم و ستم خو گرفت که نور ایمان در دل او به کلی خاموش گشت. وی روزی به این امر اعتراف کرد و به سعید بن مسیب چنین گفت: چنان شده‏ام که اگر کار نیکی انجام دهم، خوشحال نمی‏شوم و اگر کار بدی از من سرزند، ناراحت نمی‏گردم. سعید بن مسیب گفت: مرگِ دل، در تو کامل شده است.

کارنامه ولید بن عبدالملک

پس از مرگ عبدالملک، پسرش ولید به خلافت رسید. او در دوران زمامداری خود، در تأسیس و توسعه و تعمیر مساجد و اماکن مقدس کوشش می‏کرد و استانداران و فرمانداران را به این کارها تشویق می‏نمود؛ ولی دارای نقاط ضعف بسیار و انحراف‏های آشکاری بود. بر اساس گفته تاریخ نگاران، ولید مردی ستمگر و جبار بود. پدر و مادرش او را در کودکی با هوسرانی و بی‏قیدی پرورش دادند. از این رو، وی فاقد ادب و شایستگی انسانی بود. ولید عناصر فاسد و جنایتکار را به عنوان امیر بر سرنوشت مسلمانان حاکم کرده بود و این افراد، عرصه را بر مردم تنگ کرده بودند. گویا با توجه به این بیدادگری‏های سردمداران و مظلومیت و بی‏پناهی مسلمانان بود که امام سجاد علیه‏السلام طی بیانی، مردم آن زمان را به شش دسته تقسیم کرده، زمامداران را به شیر و مسلمانان را به گوسفندانی تشبیه می‏نماید که در بین شیر و گرگ و روباه و سگ و خوک گیر کرده، گوشت و پوست و استخوانشان توسط شیر دریده می‏شود.

اشعار فَرَزْدَق

امام زین العابدین علیه‏السلام در سالی به حج رفته بودند که در آن سال، هشام، خلیفه وقت نیز به حج آمده بود. به هنگام طواف، مردم کنار می‏رفتند و برای امام راه را باز می‏کردند و او را با دیده اکرام می‏نگریستند. از هشام پرسیدند: این شخص کیست؟ هشام در حالی که امام را می‏شناخت، گفت: نمی‏دانم. در این هنگام فرزدقِ شاعر که در آن‏جا حاضر بود، گفت ولی من او را می‏شناسم؛ سپس اشعاری بسیار زیبا در وصف حضرت سرود. هشام به خاطر این اشعار، فرزدق را دستگیر نموده و زندانی کرد و دستور داد نامش را از حقوق بگیران بیت‏المال حذف کنند. حضرت سجاد علیه‏السلام برای او هدیه‏ای فرستاد، ولی فرزدق برگرداند و گفت: من از روی وظیفه دینی این اشعار را سرودم، نه برای پول. امام دوباره هدیه را فرستاد و فرمودند: این کار تو مورد قبول خداوند قرار گرفت. امام همچنین به درخواست خود او دعا کرد تا از زندان نجات یابد و او آزاد شد و خدمت امام رسید و گفت: اسم مرا از دفتر بیت‏المال خارج کرده‏اند. امام نیز آن مقداری را که از بیت المال می‏گرفت، به مدت چهل سال به او بخشید و فرمودند: اگر می‏دانستم بیشتر از این نیاز داری، بیشتر از این می‏دادم. فرزدق بعد از گذشت چهل سال، از دنیا رفت.

شرایط و رسالت‏ها در عصر امام زین العابدین علیه‏السلام

امام سجاد علیه‏السلام در دشوارترین شرایط به سر مى‏برد تا آنجا که خود آن حضرت مى‏فرماید: «اگر کسى متهم به کفر مى‏شد، بهتر از آن بود که به شیعه‏گرى متهم شود.» همچنین فرمودند: «در مکه و مدینه، بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند».
در زمان آن حضرت، بنى‏امیه چنان بر مردم چیره بود که افزون بر روا داشتن ستم‏هاى فراوان در حق مردم، به تحریف دین مردمان نیز دست مى‏یازید. در همین زمینه، انس بن مالک، صحابى رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با گریه مى‏گفت: چیزى از آنچه در زمان رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وجود داشت، پیدا نمى‏شود. از همه آنچه از پیامبر خدا فرا گرفتیم، تنها نماز مانده است که در آن نیز بدعت‏هایى پدید آمده است. مسعودى، تاریخ‏نگار نامدار گفته است: «على بن الحسین علیه‏السلام امامت را به شکل پنهانى و با تقیّه بسیار و در زمانى دشوار عهده‏دار گردید.» در چنین زمان دشوارى، امام سجاد علیه‏السلام با دوراندیشى و تدبیرى شایسته، شیوه‏اى در پیش گرفت که توانست از خاموش شدن فروغ وحى جلوگیرى کند و دین ناب و آسمانى اسلام را از لابه‏لاى آن همه حادثه‏ها به سلامت به دست آیندگان بسپارد و نام اهل بیت علیهم‏السلام را زنده نگه دارد. پرهیز از قیام به دلیل آماده نبودن شرایط آن، رو آوردن به کار بزرگ فرهنگى در قالب دعا، روشن‏گرى در هر فرصت مناسب و گریه‏هاى فراوان در عزاى پدر بزرگوارش، امام حسین علیه‏السلام ، بخشى از رسالت‏هاى پیروزى‏آفرین آن حضرت در راه رسیدن به هدف‏هایش بود.

امام سجاد علیه‏السلام ، قهرمان مبارزه با تهاجم فرهنگى

آیین اسلام در هیچ دوره‏اى از خطر تهاجم فرهنگى ایمن نبوده و نیست. گاهى نیز اوج این ستیز فرهنگى در زمان برخى از پیشوایان معصوم علیهم‏السلام رخ مى‏داد تا آنجا که قیام خونینى چون عاشورا، در رویارویى با همین خطرها شکل گرفت. امام سجاد علیه‏السلام نیز در دورانى زندگى مى‏کرد که هنجارهاى اخلاقى و فرهنگ ناب اسلامى به دست فراموشى سپرده و ناهنجارى‏ها و تبه‏کارى‏ها فراگیر شده بود. آن حضرت در چنین شرایط ناگوارى، هرگز میدان را در برابر دشمن رها نکرد. ایشان با نفى قیام مى‏کوشید ذهن دشمنان را از توجه و سرگرم شدن به خود بازدارد. در مقابل، به صورتى آرام و پنهانى، از راه سازندگى انسان‏هاى شایسته و آموزش اندیشه‏هاى راستین به آنان و با روشن‏گرى‏هاى پیاپى، در برابر تهاجم فرهنگى ایستاد و توانست پیروز میدان مبارزه فرهنگى باشد. در این‏باره، تنها به یکى از سندهاى پیروزى آن امام در رویارویى با هجوم فرهنگ‏هاى خداستیز و غیر اسلامى، یعنى صحیفه سجادیه اشاره مى‏کنیم که قرن‏هاست آبشخورى زلال و آسمانى براى جان‏هاى تشنه هدایت و تکامل به شمار مى‏آید.

علت قیام نکردن امام سجاد علیه‏السلام

یکى از رمزهاى پیروزى مردان بزرگ، زمان‏شناسى و شناخت شرایط روزگار است. آنان با شناخت درست از آنچه پیرامونشان مى‏گذرد، چگونگى رفتار خود را برمى‏گزینند. بر این اساس، نه همواره به قیام برمى‏خیزند و نه همیشه در صلح به سر مى‏برند، بلکه این، اقتضاى زمان و مصلحت روزگار است که جنگ یا صلح را برایشان تعیین مى‏کند.
امام سجاد علیه‏السلام نیز از این قاعده بیرون نبود. آن حضرت با مصلحت‏اندیشى شایسته و در خور ستایش، پایدارى دین و مانایى اسلام را در دگرگونى شکل مبارزه مى‏داند. «در حقیقت، با وحشت و دیکتاتورى سختى که در جامعه حکم‏فرما شده بود و در اثر کنترل و چیرگى شدیدى که حکومت ستم‏گر اموى به وجود آورده بود، هرگونه جنبش و قیام مسلحانه پیشاپیش، محکوم به شکست بود و کوچک‏ترین حرکت از نگاه جاسوسان حکومت پنهان نمى‏ماند».
به همین سبب، امام راه درست و عاقلانه را در آن مى‏دید که به گونه‏اى دیگر به مبارزه برخیزد و در ساختار دعا، با ستم‏گران بستیزد و پیام خود را به نسل‏هاى آینده برساند. گویا امام سجاد علیه‏السلام با اشاره به چنین شرایط دردناکى، در ساختار دعا به خداوند چنین عرض مى‏کند: «پروردگارا! چه‏بسا دشمنى که شمشیر دشمنى‏اش بر ضد من آخته، دم تیغش را براى ضربه زدن به من تیز کرده و سر نیزه‏اش را به قصد جان من تیز ساخته و مرا آماج تیرهاى خویش قرار داده است. زهرهاى جان‏کاهش را براى کام من در جام، فرو ریخته و چشمش براى کنترل من نهفته است و بر آن است که به من گزند برساند».

سیاست امام سجاد علیه‏السلام در ترویج اسلام ناب

امام سجاد علیه‏السلام به دلیل آماده نبودن شرایط براى قیام، با مبارزه‏اى غیرمستقیم و سیاست‏هایى حکیمانه در ترویج و پایدارى اسلام ناب کوشید که برخى از آنها عبارتند از:
1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا
شهادت امام حسین علیه‏السلام و یاران آن حضرت، در افکار عمومى براى حکومت اموى، بسیار گران تمام شده و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود. براى آنکه این حادثه دلخراش فراموش نشود و ثمره‏هاى بزرگ آن به بار بنشیند، امام با گریه بر شهیدان عاشورا و زنده نگه داشتن یاد آنان، مبارزه منفى و حرکت فرهنگى را به صورت گریه ادامه مى‏داد. گرچه این اشک‏هاى سوزان ریشه عاطفى هم داشت، ولى آثار و برکات سیاسى و اجتماعى آن بى‏نظیر بود تا آنجا که یکى از ریشه‏هاى جاودانگى نام و یاد عاشورا را مى‏توان در همین عزادارى‏ها و گریه‏هاى امام زین‏العابدین علیه‏السلام دانست.
2. پند و ارشاد
گرچه امام سجاد علیه‏السلام به سبب وجود تنگناهاى بازدارنده زمان خویش، نتوانست اندیشه‏هاى خود را آشکارا باز گوید، ولى آنها را در ساختار موعظه و نصیحت بیان مى‏کرد. بررسى این موعظه‏ها نشان مى‏دهد که امام با روش حکیمانه‏اى، در عین حال که مردم را موعظه مى‏کرد، آنچه را مى‏خواست به ایشان مى‏آموخت و این بهترین شکل آموزش اندیشه‏هاى درست اسلامى در آن شرایط بود.
3. برخورد و مبارزه با عالمان دربارى
علماى دربارى کسانى بودند که اندیشه و ذهن مردم را به سود قدرت‏هاى فاسد جهت مى‏دادند و زمینه فکرى و ذهنى مردم را براى پذیرش حکومت آنان فراهم مى‏کردند. ازاین‏رو، امام سجاد علیه‏السلام با برخورد با ریشه‏هاى گمراهى و تباهى، به شکلى اساسى به ترویج فرهنگ ناب اسلامى همت مى‏گماشت و مردم را درباره ریشه‏هاى ستم‏پرورى هشدار مى‏داد.

امام سجاد علیه‏السلام و روشن‏گرى در هر فرصت ممکن

گرچه زمینه براى قیام امام سجاد علیه‏السلام آماده نبود، این مسئله آن حضرت را از روشن‏گرى‏هاى بجا و بازگو کردن حقیقت باز نداشت. براى نمونه، آن امام در دوران اسارت خویش، در مجلس یزید، در فرصت کوتاهى که برایش پیش آمد، برفراز منبر این‏گونه روشن‏گرى مى‏کرد: «اى مردم! کسى که مرا نمى‏شناسد، خود را بدو مى‏شناسانم. من پسر مکه و منایم! من پسر مروه و صفایم! من پسر محمد مصطفایم! آن‏که پایگاه او بر همه آشکار و جولانگه او آسمان است. من پسر علىّ مرتضى و فاطمه زهرایم. ... من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. مردم! خداى تعالى ما اهل بیت را نیک آزمود، رستگارى، عدالت و پرهیزکارى را در ما نهاد و ما را به شش ویژگى، برترى و بر دیگر مردمان، سرورى داد. بردبارى و دانش، دلاورى و بخشش را به ما ارزانى فرمود و دل مؤمنان را جایگاه دوستى و شکوه ما ساخت و خانه ما را مکان آمد و شد فرشتگان قرار داد».

نقش امام سجاد علیه‏السلام در تربیت موالى

یکى از کارهاى فرهنگى امام زین‏العابدین علیه‏السلام ، خریدن پیوسته بردگان و خدمت‏کاران و سپس آزاد کردن آنان بود. در حقیقت، انگیزه اصلى امام از این کار، انسان‏سازى بود. به این بیان که آن حضرت بردگان را مى‏خرید و آن‏گاه به آموزش و پرورش آنها مى‏پرداخت و پس از مدتى آزادشان مى‏کرد، به گونه‏اى که هر کدام از آنها به سبب تربیت درستشان از سوى امام، به عنوان سخن‏گو و مبلّغ وارد جامعه مى‏شدند و به گسترش آیین ناب اسلام مى‏پرداختند. امام، بردگان را با آنکه به آنان نیاز نداشت، مى‏خرید و آنان را در مراسم حج به عرفات مى‏آورد و آن‏گاه به سوى مشعر مى‏برد. سپس آزادشان مى‏کرد و هدیه‏هایى به آنان مى‏داد. بدین‏گونه، آن حضرت، کانون تربیتى متمرکزى به وجود آورده بود. هر کدام از آزاد شده‏ها نیز فرد تربیت‏شده و الگو براى دیگران بودند. البته آنان پس از آزادى نیز پیوند معنوى خود را با امام نمى‏بریدند و همچنان از خرمن آن حضرت خوشه‏چینى مى‏کردند. این روش امام سجاد علیه‏السلام با توجه به تنگناهایى که آن حضرت در ارشاد و هدایت مستقیم جامعه داشت، بسیار درخور ژرف‏نگرى و بررسى است.

آب زنید راه را هین که نگار مى‏رسد

امام سجاد علیه‏السلام از شکوه ویژه‏اى برخوردار بود، به گونه‏اى که هر جا گام مى‏نهاد، مردم براى وى راه مى‏گشودند و نگاه‏هاى خود را به سوى او مى‏دوختند. «سالى هشام پسر عبدالملک به حج رفت و گروهى از بزرگان شام همراه او بودند. روزى به سبب انبوهى مردم نتوانست دست خود را به حجرالاسود برساند. در این هنگام، امام على بن الحسین علیه‏السلام به طواف آمد و چون نزدیک رکن آمد، مردم کنار رفتند تا ایشان به آسانى، دست خود را به رکن بزند. این پاس‏داشت در دیده شامیان، بزرگ و شگفت آمد. از هشام پرسیدند: این مرد کیست که مردم چنین او را گرامى مى‏دارند؟ هشام گفت: نمى‏دانم! فَرَزْدَق، شاعر معروف که در آنجا حاضر بود، گفت: من او را مى‏شناسم و در همان زمان، بیت‏هایى را در شناساندن وى و ستایش او سرود که در برخى از آنها چنین آمده است: «این کسى است که [سرزمین] بطحا جاى پایش را مى‏شناسد و همچنین حرم و بیرون حرم. این پسر مهم‏ترین بندگان خداست. او پرهیزکار، برگزیده، پاک و نشانه و راهنماست. اینکه گویى «این کیست؟» بدو زیانى نمى‏رساند. آن را که تو نشناخته گرفته‏اى، عرب و عجم مى‏شناسد».

امام سجاد علیه‏السلام و مردم ‏گرایى

یکى از ویژگى‏هاى بزرگ امام سجاد علیه‏السلام ، مردم‏گرایى و مهرورزى به انسان‏ها بود، به گونه‏اى که فراوانى گرفتارى‏هاى آن حضرت، هرگز وى را رسیدگى به گرفتارى‏هاى مردم و گره‏گشایى از کار فرو بسته آنان باز نداشت. «آن حضرت، شب‏هنگام، انبان‏هاى نان را بر پشت خود مى‏نهاد و به خانه تهى‏دستان مى‏رفت و مى‏فرمودند: صدقه پنهانى، آتش خشم پروردگار را خاموش مى‏کند. برداشتن این انبان‏ها، بر پشت او اثر گذاشته بود و چون به دیدار پروردگارش شتافت، هنگام غسل دادن ایشان، آن نشانه‏هاى مهرورزى آشکار شد».
امام، سالى آهنگ حج کرد. خواهرش توشه‏اى به ارزش هزار درهم براى وى آماده ساخت، ولى آن حضرت همه را به مستمندان بخشید. آن حضرت، پسر عمویى مستمند داشت که شب‏هنگام به گونه‏اى که شناخته نشود، نزدش مى‏رفت و چند دینار به او مى‏بخشید. آن مرد مى‏گفت: على‏بن‏الحسین در اندیشه خویشاوند نیست، خدا او را سزا دهد. امام این سخنان را مى‏شنید، بردبارى مى‏کرد و خود را بدان خویشاوند نمى‏شناساند. چون به دیدار خدا شتافت و آن احسان از آن مرد بریده شد، دانست که آن مرد نیکوکار، على بن‏الحسین بوده است. پس بر سر مزار او رفت و گریه کرد.
خرّم آن‏کس که در این محنت‏گاه
خاطرى را سبب تسکین است

پاسخ‏گویى بدى به نیکى

قرآن کریم در رفتار اجتماعى، اصل را بر مدارا در برابر تندى و نیکى در برابر بدى نهاده و فرموده است: «و آنان که بدى را با نیکى مى‏زدایند.» (رعد: 22) به گفته زیباى فیض کاشانى:
مکافات بد را نکویى بیاریم
اگر بد کنیم، آن‏چنان کوست باشیم
بکوشیم تا دوستى خوى گردد
به هر کو کند دشمنى، دوست باشیم
در این‏باره آمده است که روزى على بن الحسین علیه‏السلام بر مردمى گذشت که از او بد مى‏گفتند. پس فرمودند: «اگر راست مى‏گویید، خدا از من بگذرد و اگر دروغ مى‏گویید، خدا از شما بگذرد».
روزى مردى او را در بیرون خانه دید و بدو دشنام داد. خدمت‏کاران آن حضرت بر آن مرد تاختند. على بن الحسین علیه‏السلام فرمودند: «او را رها کنید». سپس بدو گفت: «آنچه از ما بر تو پوشیده است، بیشتر از آن است که مى‏دانى. آیا نیازى دارى تا آن را روا کنم؟» آن‏گاه مقدارى پول به آن مرد بخشید، به گونه‏اى که آن مرد بسیار شرمنده شد و گفت: گواهى مى‏دهم که تو فرزند پیامبرى.
یکى از دانشمندان زمان آن حضرت به نام زُهَرى مى‏گوید: «برتر از على بن الحسین علیه‏السلام ندیدم. از دانستن فضیلت فراوان وى، دوستش بر او غبطه مى‏خورد و کسى که دشمن او بود، به سبب روش مسالمت‏آمیز وى، دشمنى خود را آشکار نمى‏کرد».
فیض روشن‏دل، به نیک و بد برابر مى‏رسد
پرتو مه مى‏فتد یکسان به آباد و خراب


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

دلیل دعامحورى امام سجاد علیه‏السلام

بسیارى از انسان‏ها، اوج تلخ‏کامى شخص را در به خاک و خون تپیدن او مى‏دانند و بالاترین اندازه سختى براى آدمى را در آن مى‏بینند که با شمشیر و نیزه تکه‏تکه شود و از پاى درآید. این در حالى است که گونه دیگرى از سختى و دشوارى نیز هست که تلخى آن چه‏بسا بالاتر از زخم برداشتن و کشته شدن است و آن اینکه شخص در برابر جور ستم‏گران و فتنه‏جویان، بنا بر مصلحت نتواند برخیزد و ناچار باشد زهر بردبارى و خویشتن‏دارى را جرعه جرعه بنوشد و انبوهى از سخن را در سینه خود پنهان سازد و نتواند بازگو کند. خلاصه آنکه به گفته زیباى حافظ، «آن همه زخم نهان باشد و مجال آه نباشد»:
این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست
امام سجاد علیه‏السلام با چنین تلخ‏کامى‏هایى دست به گریبان بود و در چنین روزگار تاریکى، چه چیزى بهتر از دعا و نیایش مى‏توانست به او آرامش بخشد و بهانه شود تا دردهاى نهانى را در قالب راز و نیاز، بازگو و سخن‏هاى مگو را آشکار کند.

دلیل گریه‏هاى امام سجاد علیه‏السلام از نگاه شهید مطهرى(رحمت الله علیه)

یکى از ویژگى مردان خدا، گریه از ترس پروردگار است، ولى گریه‏هاى امام سجاد علیه‏السلام افزون بر آنکه به دلیل ترس از خداوند نیز بود، پیام دیگرى نیز داشت. شهید مطهرى در این‏باره مى‏نویسد: «براى على بن الحسین علیه‏السلام فرصتى همانند فرصت امام حسین علیه‏السلام پیدا نشد، همچنان‏که فرصتى مانند فرصتى که براى امام صادق علیه‏السلام پدید آمد، پیدا نشد. البته براى کسى که مى‏خواهد خدمت‏گزار اسلام باشد، همه وقت‏ها فرصت است، ولى شکل فرصت‏ها تفاوت دارد. براى نمونه، آن حضرت، از هر بهانه‏اى استفاده مى‏کرد که اثر قیام پدر بزرگوارش را زنده نگه دارد. آن گریه‏هاى او براى چه بود؟ مى‏خواست تا با این کار، این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین علیه‏السلام قیام کرد و چه کسانى او را کشتند. روزى یکى از خدمت‏گزارانش عرض کرد: آقا! آیا زمان آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمودند: چه مى‏گویى؟ یعقوب، یک یوسف بیشتر نداشت و در غم دورى او تا آنجا گریست که چشمانش سفید شد. من در جلو چشم خود، هجده یوسف را دیدم که یکى پس از دیگرى بر زمین افتادند».

امام سجاد علیه‏السلام و نجات شیعیان

پس از حادثه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط قرار گرفتند. کوفه که مرکز گرایش‏هاى شیعى بود، به مرکزى براى سرکوبى شیعه تبدیل شد. در چنین شرایطى که گمان نابودى اساس تشیّع مى‏رفت، امام سجاد علیه‏السلام توانست شیعه را حیاتى نو بخشد و زمینه را براى فعالیت‏هاى آینده امام باقر علیه‏السلام و امام صادق علیه‏السلام فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد علیه‏السلام در مدت 34 سال تلاش خود، شیعه را در یکى از سخت‏ترین دوران حیات؛ یعنى حکومت زبیریان و امویان رهبرى کرد. فراموش نشود که بیست سال حاکمیت حجّاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر همه سرزمین‏هاى اسلامى، تنها براى کوبیدن شیعیان و در بخش‏هاى دیگر، کوبیدن دیگر مخالفان امویان بود.

زینت پارسایان

در تاریخ مشرق زمین که مهد نبوت‏هاست، کسی در ورع و تقوا و توجه عمیق به پروردگار، در مقام امام زین‏العابدین علیه‏السلام نیست، مگر پدران بزرگوارش که زندگی معنوی بشری را با نور توحید و ایمان راستین روشنی بخشیدند. به راستی که سرنوشت این امام بزرگوار، تاریخ زندگانی انبیا و مرسلین را به خاطر می‏آورد و از هر جهت همانند آنهاست؛ زیرا او در زهد و تقوا و توجهش به خدا همچون حضرت مسیح، در گرفتاری و صبر و تحملش نظیر حضرت ایوب، و در عزم راستین و اخلاق والایش همانند رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. صفات نیک و برجستگی‏های معنوی و روحی او بی‏شمار است و در عظمت او همین بس که در تاریخ دنیا، تنها او به لقب «زین العابدین» مفتخر گشته و جز او کسی زیبنده این نام نبوده است.

سفیر نهضت حسینی

امام زین العابدین علیه‏السلام از جمله نیرومندترین عوامل جاودانگی نهضت حسینی و ارتباط آن با عواطف و احساسات جامعه است. از شمار مظاهری که امام سجاد علیه‏السلام بدان وسیله، نهضت حسینی را جاودانه ساخت، گریه‏های فراوان آن حضرت بر مصیبت‏هایی بود که در روز عاشورا بر پدر و خاندان و یاران آن بزرگوار رسید. در نتیجه، امام شادمانی را بر خود حرام کرد و از اندوه و تأثّر گداخته شد و یکی از پنج گریه‏کنندگانی گردید که در طول تاریخ، ضرب المثل غم و اندوه و سوگواری بوده‏اند.

عبادت امام زین العابدین علیه‏السلام

امام سجاد علیه‏السلام بعد از پدرانش، بهترین مخلوقات خداوند از نظرعلم وعمل بود. کوشش و عبادت و زهد و روش برخورد او با مردم، همه معجزه و شگفت می‏نمود. از امام باقر علیه‏السلام روایت شده که فرمودند: «پدرم در شبانه روز، هزار رکعت نماز می‏خواند و جسم مبارکش به حدی ضعیف شده بود که باد، مانند خوشه گندم او را حرکت می‏داد».
ایشان ادامه می‏دهد: پیشوای چهارم در عبادت به منزله‏ای رسید که هیچ کس به آن نرسیده است. از شب زنده‏داری، رنگ رخسارش زرد شده بود و از گریستن، چشمانش چنان گرم می‏شد که گویا آتش گرفته باشد. پیشانی‏اش هم از سجده پینه بسته بود. ساق و پاهای حضرت از ایستادن در نماز شب ورم کرده بود. وقتی او را در این حالت دیدم، گریستم. پدرم رو به من کرد و فرمودند: فرزندم، قسمتی از کاغذهایی که عبادت علی علیه‏السلام در آن‏ها نوشته شده را بیاور. آن‏ها را آوردم و به او دادم. مقداری از آن را خواند و کناری نهاد و فرمودند: چه کسی قدرت دارد و می‏تواند مانند علی علیه‏السلام خدا را عبادت کند».

فرجام گستاخی به کلام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم

روزی امام سجاد علیه‏السلام فرمودند: «مرگ ناگهانی در حق مؤمن، تخفیف گناه است و در حق کافر غم و تأسف است ؛ مؤمن غسل دهنده و حمل کننده‏اش را می‏شناسد، اگر خیری نزد خدا داشته باشد، به حمل کنندگانش می‏گوید عجله کنید، ولی اگر غیر از این باشد، می‏گوید تأخیر کنید». ضمرة بن سحرة گفت: اگر این گونه باشد که تو می‏گویی، پس من از تابوت می‏پرم. خودش خندید و مردم را نیز خنداند. حضرت فرمودند: «خدایا، او بر سخن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خندید و مردم را نیز خندانید، پس او را با تأسف بگیر». آن شخص به مرگ ناگهانی مبتلا شد. بعد از آن، غلام ضمره نزد امام سجاد علیه‏السلام آمد و گفت: خدا تو را توفیق دهد، ضمره با مرگ ناگهانی مرد. به خدا سوگند صدای او را شنیدم که مانند زمان حیاتش آن را می‏شناختم، او گفت: وای بر ضمره! تمام خویشانم از من جدا شدند و من به دار جهنم رفتم و آنجا اقامتگاه من است. امام سجاد علیه‏السلام فرمودند: «این جزای کسی است که به سخن رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بخندد و مردم را بخنداند».

سیر و سلوک امام سجاد(علیه السلام)

روزی حضرت سجاد علیه‏السلام از در منزل خارج شد و مردی را دید که بر اثر تلقینات و شرایط اجتماعی آن روز، زبان به بدگویی و دشنام به امام گشود. خادمان حضرت خواستند به او حمله کنند. امام فرمودند: او را رها کنید و بعد به آن مرد فرمودند: آنچه از ما بر تو پوشیده مانده است، بیش از آن است که می‏دانی. آیا حاجتی داری؟ مرد از گفتار و رفتار امام، خجل و شرمنده شد. امام نیز عبایی را که بر دوش مبارکشان بود به او عنایت کردند و نیز امر فرمودند که هزار درهم نیز به او بدهند که با این رفتار ملایم، آن مرد معاند، دوستدار امام شد و گفت: من شهادت می‏دهم که تو فرزند پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله هستی. همچنین نقل شده که کسی نسبت به امام بدگویی کرد. امام خاموش ماندند و به وی نگاه نکردند. غریبه برای اینکه توجه دیگران را جلب کند، گفت: با تو سخن می‏گویم. امام هم فرمودند: من هم سخن تو را نشنیده می‏گیرم.

سیره سیدالعابدین علیه‏السلام

روزی یکی از خویشاوندان امام سجاد علیه‏السلام نزد امام رفت و چندان که توانست او را دشنام داد. امام در پاسخ او خاموش ماند. چون مرد بازگشت، امام به کسانی که نزد او نشسته بودند فرمودند: شنیدید این مرد چه گفت؟ می‏خواهم با من بیایید و پاسخی را که به او می‏دهم بشنوید. امام به راه افتاد و آیه فرو بردن خشم و گذشت از مردم را تلاوت فرمود. همراهان امام دانستند که امام سخن زشتی به او نخواهد گفت. چون به خانه آن مرد رسیدند، مرد بیرون آمد و یقین داشت امام به تلافی آمده است. حضرت به او فرمودند: «برادرم، ایستادی و چنین و چنان گفتی. اگر راست گفتی، خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ گفتی، خدا تو را بیامرزد». مرد برخاست و حضرت را بوسید و گفت: آنچه درباره تو گفتم از آن مبرّا هستی و من بدان سزاوارم.

گذشت امام چهارم علیه‏السلام

درباره بخشش و گذشت امام سجاد علیه‏السلام نقل شده است که وقتی حضرت دست مبارکشان را می‏شستند، کنیزی آب روی دست ایشان می‏ریخت. ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و جراحتی در دست حضرت ایجاد شد. امام متأثر شدند. کنیز چون در خانه امام تربیت شده بود، می‏دانست چه کند و فورا آیه شریفه فرو بردن خشم را خواند. امام فرمودند: من خشم خود را فرو خوردم. کنیز ادامه آیه را که درباره گذشت از مردم بود، تلاوت کرد. امام فرمودند: تو را بخشیدم. کنیز پایان آیه را خواند: «خدا نیکوکاران را دوست دارد». حضرت فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم.

دستگیری از درماندگان

یکی از ابعاد درخشان زندگانی امام چهارم، خدمات اجتماعی حضرت در آن عصر تاریک است. این خدمات، چه در ایام بحرانی و پرآشوب مدینه، و چه در مواقع آرامش که نیازمندان و تهی‏دستان در انتظار دست نوازشگری بودند که با لطف و کرم به سوی آنان دراز شود، همچنان تا آخر عمر آن حضرت ادامه داشت. امام سجاد علیه‏السلام ، هزینه زندگی صد خانواده تهی‏دست مدینه را عهده دار بود.
همچنین نقل شده است که در مدینه خانواده‏هایی بودند که زندگی و معاش آنها از ناحیه امام تأمین می‏شد، ولی خودشان نمی‏دانستند که تأمین زندگی آنها از کجاست تا اینکه امام از دنیا رفتند و آنها متوجه شدند که شخصی که شبانه برای آنان کیسه‏هایی از مواد غذایی می‏آورد، علی بن الحسین علیه‏السلام بوده است.

سکوت از نظر امام زین العابدین علیه‏السلام

از امام سجاد علیه‏السلام درباره سکوت و سخن سؤال شد و اینکه کدام یک بر دیگری برتری و مزیت دارد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: برای هر یک از این دو آفت‏هایی است که اگر از آفت سالم و مصون باشند، کلام برتر و افضل از سکوت است. برای اینکه خداوند هیچ یک از پیامبران و اولیاء را به سکوت مبعوث نفرمود؛ بلکه مأموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به راه صلاح و رستگاری دعوت نمایند. همچنین هیچ‏کس با سکوت مستحق بهشت نمی‏شود و هیچ‏کس با سکوت از عذاب دوزخ مصون نمی‏ماند. نیل به رحمت و ولایت الهی و محفوظ ماندن از عذاب او، بر اثر کلام است. سپس حضرت فرمودند: «شما خود فضل سکوت را با کلام توصیف می‏نمایید و هرگز فضل کلام را با سکوت توصیف نمی‏کنید».

سفارش به ابوحمزه ثمالی

ابوحمزه ثمالی می‏گوید: یک روز کنار در خانه حضرت سجاد علیه‏السلام ایستاده بودم که امام علیه‏السلام از خانه خارج شد و فرمود:«بسم اللّه‏ آمنتُ باللّه‏ و توکّلتُ علی اللّه‏» سپس فرمودند: ای ابوحمزه، هر وقت انسان از خانه بیرون می‏آید، شیطان آماده فریب اومی‏شود. وقتی می‏گوید: «بسم اللّه‏» آن دو فرشته که به او موکل هستند، می‏گویند گفت: بسم اللّه‏، یعنی از شر شیطان محفوظ ماند. وقتی می‏گوید: «آمنت باللّه‏» گویند هدایت گردید و همین که می‏گوید «توکلت علی اللّه‏» گویند از آفات و بلیات نگه داشته شد.

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در هنگام اقامه نماز

امام زین‏العابدین علیه‏السلام به هنگام نماز از خشیت الهی اندامش می‏لرزید و چهره‏اش دگرگون می‏شد. یکی از یاران حضرت علت این تغییر حالت ایشان را در هنگام نماز پرسید. حضرت در پاسخ فرمودند: مگر نمی‏دانی در برابر چه کسی قرار می‏گیریم؟ به راستی همان مقدار از نماز بنده پذیرفته است که حضور قلب داشته باشد و فرد خودش را واقعا در برابر خدا ببیند. آن شخص عرض کرد پس نمازهای ما باطل است و ما هلاک شده‏ایم. حضرت فرمودند: هرگز، خدا نمازهای نافله را برای جبران نمازهای ناقص بندگانش مقرر فرموده است.

فخر امام زین‏العابدین علیه‏السلام

در تاریخ آمده است چون اسیران کربلا به کوفه وارد شدند و کوفیان سخنان حضرت زینب(س) و جمعی از خاندان امام حسین علیه‏السلام را شنیدند، گریه و ناله سر دادند و زنان موهای خود را پریشان کردند. امام زین‏العابدین علیه‏السلام آن‏ها را ساکت کردند و در معرفی خود فرمودند: من پسر آنم که حرمتش را درهم شکستند و مال واموال او را غارت کردند و کسانش را اسیر کردند. من پسر آنم که او را کنار فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این برای من فخری بزرگ است.

آزمایش الهی از دیدگاه امام زین‏العابدین علیه‏السلام

پس از پایان دوره اسارت و بازگشت امام زین‏العابدین علیه‏السلام و کاروان خاندان پیامبر به مدینه، آن حضرت در آستانه ورود به شهر مدینه، طی خطبه بلندی خطاب به جمعیت استقبال کنندگان فرمودند: ای مردم، خداوند، تبارک و تعالی ـ که سپاس او را سَزد ـ ما را به مصایب بزرگ بیازمود. اباعبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام را کشتند، زنان و فرزندان او را اسیر کردند و سر او را در شهرها بر روی نیزه‏ها گرداندند و این مصیبتی بی‏مانند است.

علم امام زین‏العابدین علیه‏السلام

شیخ مفید در توصیف دامنه دانش امام زین‏العابدین علیه‏السلام می‏نویسد: آنچه فقها و دانشمندان درعلوم مختلف از آن حضرت نقل کرده‏اند از شمار بیرون است و آنچه ازمواعظ و پند و دعا و احکام الهی که در بین دانشمندان وجود دارداغلب از کسانی است که در مکتب امام زین‏العابدین علیه‏السلام پرورش یافته و از سرچشمه علوم آن حضرت سیراب شده‏اند.

بردباری و حلم امام علیه‏السلام

امام زین‏العابدین علیه‏السلام تجسم بردباری و گذشت بود به گونه‏ای که از برابر هر اشتباهی به اغماض می‏گذشت و حتی در برابر بدی و سوء رفتار نیز به احسان و نیکی رفتار می‏کرد و می‏فرمود: چیزی بهتر از این نیست که انسان بی‏آن که در مقام انتقام و تلافی برآید، با حلم و بردباری خشم خود را فرو نشاند.

نمونه‏ای از حلم و گذشت امام زین‏العابدین علیه‏السلام

روزی مردی در حضور جمع به امام زین‏العابدین علیه‏السلام جسارت کرد و ناسزا گفت: امام علیه‏السلام به روی خود نیاورد و سخنی نگفت. وقتی آن مرد رفت حضرت رو به حاضران کرد و فرمود بیایید تا شما پاسخ مرا به او ببینید.
امام به طرف خانه آن مرد حرکت کرد. آن فرد وقتی امام زین‏العابدین علیه‏السلام را دید گمان کرد که برای تنبیه و سرزنش او آمده است، ولی به زودی دریافت که اشتباه کرده و تصورش نادرست بوده است؛ زیرا امام علیه‏السلام پیش آمد و سلام کرد نمود و فرمود برادر، اگر نسبت‏هایی که به من دادی درست است من به درگاه خدا استغفار می‏کنم و اگر درست نیست از خدا می‏خواهم که گناه تو را ببخشاید. آن مرد سخت پشیمان شد و با چشمانی اشکبار پیشانی آن حضرت را بوسید و گفت یابن رسول‏اللّه‏، آنچه به شما گفتم درست نیست و خود به آنها سزاوارترم.

شجاعت امام زین‏العابدین علیه‏السلام

امام زین‏العابدین علیه‏السلام که در کلیه صفات پسندیده و فضایل اخلاقی زبانزد عام و خاص بود، در شجاعت وشهامت نیز به حد کمال بود. سخنان آن حضرت در برابر یزید دلیل روشنی بر این مدعا است. آنگاه که یزید بر مسند قدرت تکیه زده بود، حضرت او را مورد خطاب قرار داد و گفت: ای پسر معاویه و هند، تو خود می‏دانی که پرچم رسول اللّه‏ در جنگ بدر و احد و احزاب در دست جدم علی‏بن‏ابیطالب علیه‏السلام بود، در حالی که پدر و جد تو پرچم‏دار مشرکان بودند. در جای دیگر خطاب به یزید می‏فرمایند: وای بر تو، اگر به این فاجعه‏ای که آفریدی کمی می‏اندیشیدی، باید سر به کوه و بیابان می‏گذاشتی و خاکسترنشین می‏شدی. بدان که به زودی از این اعمالت پشیمان، و به خواری بزرگ گرفتار خواهی شد.

درسایه سار کلام گهربار امام سجاد(علیه السلام)

*اگر مردم بدانند که در طلب علم چه فوایدی است، آن را می‏طلبند، اگرچه با ریختن خون دل و فرو رفتن در گرداب‏ها باشد.
*هر کس خود را گرامی داند، دنیا نزد او خوار است.
*کسی که بدان‏چه خدا نصیب او کرده قناعت کند، از بی‏نیازترین مردم است.
*از خوی مؤمن آن است که در تنگ دستی به اندازه درآمد خرج کند، و در رفاه به قدر گشایش؛ و درباره مردم منصف باشد و در سلام به همگان پیشی گیرد.
*نگاه محبت‏آمیز مؤمن به صورت برادر ایمانی خود، عبادت است.
*برای هر چیزی لذتی است و لذت گوش، در شنیدن سخن زیباست.
*شرافت در فروتنی، عزت در پرهیزکاری و بی‏نیازی در قناعت است.
*کسی که ارج خود بداند، دنیا نزد او ناچیز است.
*محبوب‏ترین شما نزد خدا کسی است که رفتارش بهتر باشد.
*کسی که خوش خلق‏تر است، به خدا نزدیک‏تر است.
*مؤمن رفتار خود را با بردباری در می‏آمیزد.
*مؤمن هیچ کاری را برای ریا انجام نمی‏دهدو هیچ کار را از روی شرم رها نمی‏کند.
*مؤمن از گواهی دادن در حق غیر دوستان نیز دریغ نمی‏کند.
*مؤمن از این که مورد ستایش و تمجید قرار گیرد، می‏ترسد.
*همنشینی با مردمان نیکوکار موجب صلاح و رستگاری می‏شود.
*رفتار به شیوه دانشمندان سبب افزایش خرد می‏شودد.
*آزار نرساندن نشانه کمال عقل و موجب آسایش در دنیا و آخرت است.
*کسی که راهنمای دانایی ندارد، تباه می‏شود.
*در شگفتم از کسی که از خوراکی به سبب زیانش می‏پرهیزد، ولی از گناه به سبب زشتی‏اش دوری نمی‏کند.
*توبه نه به گفتار، که به بازگشت از امور ناشایست و انجام دادن کار نیک است.
*مبادا به گناهی که می‏کنی شادمان شوی که شادمان شدن به گناه بدتر از انجام دادن گناه است.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

*حقوق متقابل خداوند و بندگانش

امام زین العابدین علیه‏السلام در مورد حق پروردگار بر بندگانش می‏فرمایند: «حق بزرگ خدای متعال بر تو این است که در برابر آفریدگار خود سر فروتنی و پرستش فرود آوری و برای او شریک قرار ندهی و چنان‏که شاید با خلوص نیّت به عمل بپردازی. در آن صورت به ادای حق بزرگ الهی موفق گشته‏ای و متقابلاً به اخذ پاداش که مشتمل بر رو به راه شدن زندگی دنیا و آخرت است، نائل آمده‏ای. علاوه بر این، خداوند آنچه را که دوست داشته باشی به تو خواهد داد.

*حق نفس بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق نفس بر انسان می‏فرمایند: حق نفس بر تو این است که با تمام نیرو و قدرت آن را تحت رهبری و اطاعت خداوند درآوری. بدین ترتیب که وظایف اعضای خویش مانند گوش و چشم دست و پا، زبان را مراعات کنی و در این کار از خداوند یاری بخواهی.

*حق صدقه بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق صدقه بر انسان می‏فرماید: سزاوار نیست که با صدقه دادن بر دیگران منت نهی؛ زیرا صدقه عملی است که نتیجه آن منحصرا عاید تو می‏شود. پس چون بر کسی منت نهی، چنان باشد که کار خود را تقبیح و عمل خود را تباه کرده‏ای.چنین فردی مانند کسی است که نیک و بد نزد او یکسان باشد. بدین ترتیب چگونه می‏توان گفت چنین شخصی به اصول اخلاقی پایبند است؟

*حق معلم بر شاگرد

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق معلم می‏فرمایند: «حق استاد تو این است که در تعظیم و تکریم وی بکوشی و محضر او را بس موقّر و محترم شماری و در فراگیری علم و دانش به کلمات و بیانات او به نیکی گوش فرا دهی و با روی گشاده و خویی آزاده و کامل و در کمال ادب و احترام به محفل و مجلس وی روی آوری و هرگز صدای خویش را بر صدای او بلندتر نسازی». آن حضرت در ادامه می‏فرمایند: «و نیز هیچ وقت در مجلس او با دیگرن سخن نگویی و خارط او را از این کردار آزرده نسازی. و نیز می‏باید معایب معلم خویش را پوشیده‏داری و صفات پسندیده او را آشکار کنی و نسبت به او دشمنی و نکنی. اگر چنین رفتاری داشتی خداوند فرشتگان را گواه می‏کند که نیّت تو الهی است و در راه خشنودی خدا به کسب علم پرداخته‏ای».

*حق شاگرد

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق شاگرد می‏فرمایند: «اما حق آنان که به سبب فزونی دانش تو در محضرت به فراگیری مشغولند، آن است که بدانی خدای، عزوجل، به واسطه دانشی که به تو عنایت فرموده تو را بر ایشان سرپرست گردانیده است و ابواب دانش را به روی تو گشوده است. پس اگر در آموزش و پرورش آنان به نیکی رفتار کنی و از سئوالات ایشان دلتنگ و رنجور نگردی، خداوند بر فضیلت تو بیفزاید و ابواب دانش را بر رویت بگشاید و اگر از آموختن دانش به آنان سر باز زنی یا با خلق و خوی بد با آنان رفتار کنی، آن وقت است که خداوند علم را از تو برگیرد و فروغ دانش را از تو دور کند و مقام و منزلت تو را از دل‏ها بیرون افکند».

*حق کسی که بر تو احسان کرده است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد کسی که خوبی و احسان کرده است می‏فرمایند: «اما حق کسی که با تو به احسان و نیکی رفتار کرده این است که از او تشکر کنی و احسانش را به یاد داشته باشی، از او به خوبی یاد کنی و به درگاه خداوند با اخلاص برایش دعا کنی و این گونه در نهان و آشکار از او قدردانی کنی و بکوشی اگر روزی توانستی، رفتار خوب او را جبران کنی».

*حق همنشین بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق همنشین می‏فرمایند: «حق همنشین این است که او را به خوبی بپذیری و به او خوش‏آمد بگویی و در گفت‏وگو با وی منصفانه رفتار کنی. نگاه از او برنگیری و به منظور آگاهی دادن با او سخن بگویی. اگر بر او وارد شدی می‏توانی هر زمان خواستی او را ترک گویی، ولی اگر او بر تو وارد شد وی را جز با اجازه او ترک نکنی».

*حق شریک بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق شریک بر انسان می‏فرمایند: «حق شریک آن است که اگر غایب باشد در انجام دادن کار او بکوشی و اگر حاضر بود با او برابر کار کنی و بدون مشورت و رأی او تصمیم نگیری. اموالش را حفظ کنی و در آنها خیانت نکنی؛ زیرا به ما گفته‏اند دو نفر که با یکدیگر شریک می‏شوند، تا وقتی به یکدیگر خیانت نکنند دست خداوند همراه آنان است».

*حق مال بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام درباره حق مال بر انسان می‏فرمایند: «حق دارایی این است که جز از راه حلال آن را کسب نکنی و جز در راه حلال و به‏جا مصرف نکنی؛ زیرا خداوند آن را به تو عطا فرموده که جز در راه رضای او به مصرف نرسانی». آنگاه حضرت در ادامه می‏فرمایند: «شایسته نیست در راه به دست آوردن مال و به میراث گذاشتن آن خدا را معصیت کنی».

*حق طلبکار بر انسان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق طلبکار بر انسان می‏فرمایند: «اما حق طلبکاری که مال خود را از تو طلب می‏کند، آن است که در صورت امکان تلاش کنی بدهی خود را به او بپردازی و او را به رفت‏وآمد و دویدن وادار نکنی؛ زیرا رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند: توانگری که وامش را نپردازد، نوعی ستمکار است؛ و اگر قادر به پرداخت آن نیستی، با زبانی خوش از وی مهلت بخواه؛ زیرا این عملی ناپسند است که تو مال او را در اختیار گرفته باشی و با وی بدرفتاری کنی».

*حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق مدعی و شاکی می‏فرمایند: «اما حق کسی که بر تو ادعایی دارد و شاکی است، چنانچه ادعای او درست است، حرف او را بپذیر و سخن او را رد نکن. خودت به جای قاضی حکم کن و به جای شهود، گواه او باش؛ زیرا این‏گونه رفتار، حق خدا بر تو است؛ و اگر او درست نمی‏گوید و ادعایش باطل است با او مدارا رفتار کن، او را ازنتیجه عملش بترسان و به دینش سوگند بده و با یادآوری خداوند از خشونت بکاه. از پرگویی و بدگویی بپرهیز که به گناه او گرفتار می‏شوی و موجب دشمنی بیشتر او گردی؛ زیرا سخن ناروا سبب دشمنی است و سخن نیک به خیر و فضیلت می‏انجامد، و شر و فساد را خاموش می‏گرداند».

*حق کسی که با تو مشورت می‏کند

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق کسی که با انسان مشورت می‏کند، می‏فرمایند: «حق کسی که با تو به مشورت پرداخته، این است که نظر خود را صریح و روشن بیان کنی. چنان که اگر خودبه جای او بودی، همان می‏کردی». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «اگر نتوانستی به او مشورتی بدهی، کسی را که آگاه و قابل اعتماد است به وی معرفی کن و از کمک به او دریغ نکن».

*حق خردسالان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام درباره حق خردسالان و کودکان می‏فرمایند: «حق کودک و خردسال آن است که وی را مورد مهر و محبت قرار دهی و در تعلیم و ترتبیتش بکوشی و نسبت به او گذشت و پرده‏پوشی داشته باشی و با وی با نرم‏خویی و ملایمت رفتار کنی و لغزش‏های کودکانه‏اش را نادیده بگیری». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «به هر حال با وی با مدارا رفتار کن و از ستیز و لجبازی دوری جوی؛ زیرا این امر موجب رشد و کمال وی می‏شود».

*حق کسی که به تو بدی کرده است

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد برخورد با کسی که به انسان بدی کرده است، می‏فرمایند: «حق کسی که در گفتار یا کردار با تو بدی کرده، این است که اگر عمدا مرتکب آن عمل شده، بهتر است وی را ببخشایی تا کنیه و کدورت از بین برود» و اگر از روی عمد نبوده است، تو خطای او را به بدی پاسخ نده و با انتقام، به او ستم نکن و تا آنجا که مقدور است با نرمی‏و ملاطفت با وی رفتار کن».

*حق هم کیشان

امام زین‏العابدین علیه‏السلام در مورد حق همکیشان می‏فرمایند: «حق هم کیشان آن است که نسبت به آنها با حسن نیّت و مهربانی و نرمش رفتار کنی و چنانچه رفتار بدی از آنان مشاهده کردی، با آنان به مدارا رفتار کنی و محبت آنان را جلب کنی و به اصلاح کار آنها بپردازی، و از سپاسگذاری کنی». حضرت در ادامه می‏فرمایند: «پس درباره همه آنها دعا کن و به یاری آنها بپرداز و حرمتشان را در نظر بگیر؛ بزرگ آنها را به منزله پدر و کوچکشان را به منزله فرزند و میان‏سال آنها را برادر خود محسوب کن. هر کس از آنان پیش تو آمد با لطف و رحمت از وی دلجویی و چون برادر با وی رفتار کن».

آموزه‌هایی نورانی از برگ‌های زرین صحیفه سجادیه

امام سجاد(ع)، کتاب ناطق پروردگار و خزانه رازهاست که به روشنی از مقام سرّ ذات الهی سخن می‌گوید. صحیفه سجادیه آن حضرت، چراغ روشنِ ایوانِ بزرگواری است و بر تمام کتاب¬های باعظمت برتری دارد و دربردارنده 54 دعاست که در زمینه¬های گوناگون عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی و پاره¬ای از احکام شرعی و قوانین طبیعی در قالب دعا و مناجات بیان شده است.
صحیفه سجادیه یکى از اثرهاى گران‏سنگ به جا مانده از امام سجاد علیه‏السلام است. صحیفه سجادیه که «زبور آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله »، «انجیل اهل بیت» و «اخت القرآن» لقب گرفته، در بردارنده 54 دعاست که تاکنون بیش از شصت شرح بر آن نوشته شده است. صحیفه سجادیه تنها دربردارنده راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وى نیست، بلکه دریاى بى‏کرانى از علوم و معارف اسلامى است که مسائل گوناگون عقیدتى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و پاره‏اى از قوانین طبیعى و احکام شرعى در آن آمده است. در سال 1353 هـ . ق مرجع فقید، آیت‏الله العظمى مرعشى نجفى، نسخه‏اى از صحیفه سجادیه را براى طنطاوى، دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر معروف الجواهر به قاهره فرستاد. وى پس از ارج نهادن به این هدیه گران‏بها و ستایش فراوان از آن، در پاسخ چنین نوشت: «این از بدبختى ماست که تاکنون به این اثر گران‏بهاى جاوید که از مواریث پیامبر است، دست نیافته بودیم. من هر چه در آن مى‏نگرم، آن را از گفتار آدمیان، فراتر و از سخن پروردگار فروتر مى‏یابم».
آن صحیفه سرّ سجادى است کاشف
راز عشق آن امام راستان را
زان صحیفه آیت سجاد بیند
دیده اهل صفا راز نهان را
باغ دل‏ها را خوش اوراق کتابش
داد زینت همچو گل باغ جهان را
در دعا راز و نیازش عاشقانه
داد تعلیم حقایق انس و جان را

دعا در حق فرزندان

یکى از دعاهاى دل‏نشین صحیفه سجادیه، دعاى امام سجاد علیه‏السلام درباره فرزندانش است که در بخش‏هایى از آن مى‏خوانیم: «پروردگارا! بدن‏ها و دین و اخلاق آنها را به سلامت دار و به آنان در جان و جسم و هر آنچه برایشان مهم است، عافیت بخش. روزى آنان را به دست من گسترده ساز و آنان را نیکوکارانى پرهیزکار و بینا و شنواى حق و فرمان‏بردار خودت قرار ده.
خدایا! آنان را دوستان من قرار ده و بر من مهربان ساز و فرمان‏پذیر دستورهاى من بگردان و مرا در تربیتشان و خوبى کردن به آنها یارى فرما. آنان را بر آنچه از تو مى‏خواهم، یار و یاورم قرار ده و مرا و فرزندانم را از شرّ شیطان مصون بدار».

دعا در حق پدر و مادر

امام سجاد علیه‏السلام درباره پدر و مادر خویش این گونه به دعا مى‏نشیند: «خداوندا! مرا به پاس‏داشت بزرگى پدر و مادر، توفیق ده و به مهربانى و نیکى به آنان و فرمان‏پذیرى از آنان و خوش رفتارى با آنان، موفق بدار و اطاعت از آنان را در کام من شیرین و گوارا بگردان.
خداوندا! صدایم را در برابر آنها آرام و گفتارم را بر آنان خوشایند فرما و خویم را با آنان نرم و قلبم را بر آنها مهربان ساز. خدایا! یاد آنان را در پس نمازهایم و در وقت‏هاى شب و روزم، از دلم مزداى و مرا به برکت دعاهایى که براى آنان دارم، بیامرز».

دعا در طلب آمرزش گناهان

امام زین العابدین علیه‏السلام در یکی از دعاهای خود در صحیفه سجادیه می‏فرماید: «بارخدایا، ای که گناهکاران به رحمتت فریادرسی می‏کنند، و ای که بیچارگان به یادآوری احسانت پناه می‏برند، ای که خطاکاران از بیم تو به شدت گریه می‏کنند، ای همدم هر وحشت زده دور از وطن، ای گشایش هراندوهگین دل شکسته، ای فریادرس هر درمانده تنها، ای مددکار هر محتاج رانده شده، تویی که رحمت و دانشت همه چیز را فرا گرفته... تویی که عفوت بر عقابت غلبه دارد، و تویی که مهرت پیشاپیش غضبت در حرکت است... و تویی که چون نعمت به کسی مرحمت کنی، چشم پاداش از او نداری... اینک منم ای پروردگارم که در پیشگاهت به خاکساری در افتاده‏ام، منم که خطاها پشتم را گرانبار کرده، و منم که گناهان عمرم را به تباهی برده و منم که از سر جهالت تو را نافرمانی کرده‏ام، در صورتی که تو شایسته این نبودی که من چنین کنم».
گلچینی از اهداف تربیتی صحیفه سجادیه، به همراه دعاهای مربوط[1] در قالب محوریابی، دعا

اهداف تربیتی صحیفه سجادیه[2]

1. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خدا
الف) معرفت به خدا
سپاس و ستایش خدایی را سزاست که دیده¬های بینندگان از دیدنش ناتوانند و اندیشه¬های وصف‌کنندگان از عهده وصفش برنیایند. به قدرت و توانایی خود، آفریدگان را آفرید و آنان را به اراده و خواست خویش پدید آورد، بی‌آنکه از روی نمونه¬ای باشد.[3]
ب) دست¬یابی به ایمان کامل
بارخدایا! ایمانم را به پایه کامل¬ترین ایمان برسان، و باورم را بهترین یقین¬ها قرار ده، و نیت مرا به نیکوترین نیت¬ها پایان ده، و کردارم را به بهترین کردارها برسان.[4]
ج) تقوا
و دلم را از پرهیزکاری خودت مالامال کن.[5]
بارخدایا! برای ما توشه¬ای از پرهیزکاری قرار ده.[6]
یک- آثار تقوا
و مرا از کسانی قرار ده که با بازداری و نگه¬داری تو، از گناهان و لغزش¬ها و خطا بسته و محفوظ مانده¬اند.[7]
و ما را برای مقابله در برابر گمراهی شیطان از پرهیزکاری، توشه ده و خلاف راه او که راه تباهی است، ما را به راه پرهیزکاری ببر.[8]
دو- صفات پرهیزکاران
و زیور پرهیزکاران را به من بپوشان در گستردن عدل و داد، و فرو نشاندن خشم، و خاموش کردن آتش دشمنی، و گردآوردن و الفت دادن پراکندگان، و اصلاح فساد بین مردم، و فاش کردن خیر و نیکی، و پنهان کردن عیب و زشتی، و نرم¬خویی و فروتنی و خوش‌رفتاری و آرام‌طبعی و سنگینی و خوش¬خویی و پیش دستی به کمال اخلاقی، و برگزیدن احسان، بی‌آنکه جزای احسانی باشد، و ترک عیب¬گویی و به غیر مستحق نیکی نکردن، و گفتن حق اگر‌چه سخت باشد و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگرچه بسیار باشد، و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد.[9]
د) پرورش روح عبادت و نماز
و شبم را آباد و با برکت گردان، به بیدار کردنم آن برای بندگی¬ات، و تنها بودنم به شب¬خیزی برای مناجات با تو.[10]
و مناجات و راز و نیاز با خودت را در تنهایی و در شب و روز برایم آراسته و خوشایند گردان.[11]
ه) شکرگزاری
پس سپاس‌گزارنده¬ترین بندگانت از سپاس تو ناتوان هستند.[12]
یک- فرهنگ شکرگزاری
- شکرگزاری، تفضل الهی
بارخدایا! کسی به پایان شکر سپاس تو نمی¬رسد، مگر اینکه از احسان و نیکی تو چیزی برای او فراهم می¬آید که او را به شکری دیگر وادار می¬گرداند.[13]
- فراوانی نعمت به سبب شکر
و فرمودی: «هرآینه اگر (مرا بر نعمتی که به شما داده¬ام) سپاس گزارید، شما را فزونی دهم و اگر ناسپاسی کنید، همانا کیفر من سخت است».[14]
- قرار گرفتن در موضع آزمایش
و نهی کرده تا شکر و سپاس¬گزاری¬مان را آزمایش کند.[15]
- حق‌شناسی، مرز تفکیک انسان از حیوان
سپاس خدای را که اگر بندگانش را از شناختن سپاس¬گزاری خود بر نعمت¬های پی‌درپی که به ایشان داده و بخشش¬های پیوسته که برای آنها تمام گردانیده است، بازمی-داشت، هرآینه، نعمت¬هایش را مصرف می¬کردند و او را سپاس نمی¬گزاردند. ... اگر چنین می¬بود و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی می-آوردند.[16]
دو- آثار تربیتی شکر؛ رسیدن به مقام رضا
پس نمی¬دانم ای خدای من! کدام یک از این دو حالت به سپاس¬گزاری تو واجب¬تر و کدام یک از این دو هنگام، برای ستایش تو سزاوارتر است؛ هنگام تندرستی یا بیماری؟ بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست و آنچه را برایم پسندیده¬ای، محبوب من گردان.[17]
و) توبه
بارخدایا! به سوی تو بازمی¬گردم و توبه می¬کنم؛ توبه کسی که رجوع به گناهی را در دل نمی¬گذارد و پس از توبه در گناهی بازنمی¬گردد. توبه خالصی که از شک و دودلی پاکیزه باشد. پس آن را از ما قبول فرما و از ما خشنود شو و ما را بر آن پابرجا گردان.[18]
2. اهداف تربیتی در رابطه انسان با خود
الف) پرورش حس خداجویی
به قدرت و توانایی خود، آفریده¬ها را نیکو و زیبا آفرید و آنان را به خواست خویش به وجود آورد، بی‌آنکه از روی مثال و نمونه¬ای باشد. سپس آنان را در راه اراده خویشتن روان گردانید و در راه محبت و دوستی خود برانگیخت.[19]
ب) پرورش حس فضیلت¬جویی
بارخدایا، عزیز و گرامی¬ام دار و به کبر و خودپسندی و خودبینی دچارم مکن، و مرا به بندگی خودت توفیق ده، و عبادتم را به خودپسندی تباه مگردان، و خیر و نیکی برای مردم را به دست من روان ساز، و آن را به منت نهادن باطل مفرما، و خوهای پسندیده را به من ببخش، و مرا از به خود نازیدن نگاه‌درا.[20]
ج) پرورش غرایز و خواست¬های طبیعی آدمی
یک- روزی به اندازه
و از تو می¬خواهم برای روزی¬ام، راهی آسان فراهم کنی. پس بر محمد و آل او درود فرست و روزی‌ام را بر من آسان گردان و مرا به اندازه¬ای که برایم تعیین فرموده-ای، قانع و خشنود ساز و به بهره¬ام در آنچه بهره من گردانیده¬ای، خشنودم فرما و آنچه از تن و عمرم سپری شده و رفته است، در راه فرمانبرداری¬ات قرار ده؛ زیرا تو بهترین روزی دهندگانی.[21]
دو- شکر¬گزاری و سرکشی نکردن
و در رزق و روزی عطا فرموده، فراخی می¬یافتند و شکرش را به جا نمی‌آوردند و اگر چنین می¬بودند و شکر نمی¬کردند، از حدود انسانیت به مرز حیوانیت روی می-آوردند.[22]
سه- شرکت دادن دیگران در نعمت¬های الهی
و ما را در این روز و این شب و همه روزهای‌مان توفیق عطا فرما برای انجام نیکی و کمک کردن به ناتوان.[23]
چهار- هدایت میل جنسی
و شهوت و خواهشم را از هر حرام و منع¬شده¬ای بشکن.[24]
3. اهداف تربیتی در رابطه انسان با دیگران
الف) اهداف تربیتی در روابط خانوادگی
یک- وظایف فرزند در برابر والدین
و پدر و مادر مرا به بهترین پاداش که به آن، پدران و مادران بندگان باایمانت را اختصاص داده¬ای، امتیاز ده.[25]
بارخدایا! صدایم را در برابر ایشان پایین¬تر و سخنم را خوشایند و خویم را نرم-ساز، و دلم را برای آنها مهربان کن و مرا به ایشان مهربان و دل¬سوز گردان.[26]
و مرا به وسیله دعا برای ایشان و ایشان را به سبب مهربانی¬شان به من بیامرز؛ آمرزشی پابرجا.[27]
دو- وظایف والدین در برابر فرزند
بارخدایا! روزی¬هایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، و مرا در پرورش ایشان یاری فرما.[28]
و کیش¬ها و خوهایشان را برای من سالم بدار و مرا در تربیت ایشان یاری فرما.[29]
4. اهداف تربیتی در روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
الف) فراهم کردن زمینه ایجاد برادری
و آنان را توفیق ده برای برپاداشتن طریقه و روش حفظ احکام و فراگرفتن اخلاق نیک خود که بندگان را به آن امر فرموده¬ای.[30]
ب) عمل به وظایف و مسئولیت¬ها در قبال یکدیگر
و آنان را توفیق ده در فراگرفتن زیبایی¬های فرهنگ خودت در مهرورزی، و کمک به ناتوانانشان، و بستن شکاف فقر و نیازمند¬ی‌شان، و رفتن نزد بیمارشان، و راهنمایی کردن راه¬جو و اندرز دادن مشورت کننده¬شان، و دیدار از سفر آمده‌شان، و پنهان کردن رازهاشان، و پوشاندن عیب¬هاشان، و یاری کردن ستم دیده¬شان، و سود رساندنشان به بخشش فراوان، و دادن آنچه ایشان را واجب و لازم است پیش از درخواست.[31]
ج) امر به معروف و نهی از منکر
بارخدایا! ما را در این روز و این شب و همه روزهامان توفیق عطا فرما برای انجام امر به معروف و نهی از منکر، و حفظ و نگه¬داری اسلام، و نکوهش باطل و نادرستی، و خوار شمردن آن، و یاری حق و گرامی داشتن آن.[32]
د) انفاق و صدقه
بارخدایا! بر محمد و آل او درود فرست و روزی¬های مرا از وسایل حلال روان گردان و انفاق و خرج کردنم را در راه¬های خیر و نیکی بگردان.[33]
ه) فرهنگ بهینه مصرف
و مرا از اسراف و زیاده¬روی بازدار و به بخشیدن و میانه¬روی در زندگی، مستقیم ساز و روش نیکو در زندگی را به من بیاموز و مرا به لطف خود از بی¬جا خرج کردن باز دار.[34]

فرجام نیک

آن‏گاه که امام سجاد علیه‏السلام در آستانه شهادت قرار گرفت، هنگام مرگ، دمى بیهوش شد و چون چشم خود را گشود، سوره واقعه و سوره فتح را خواند. سپس گفت:
الْحَمْدُ للّه‏ِِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الاْءَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنْ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ.
سپاس خدایى را که به ما وعده راست فرمود و بهشت را میراث ما کرد تا هر جا که خواهیم جاى گیریم. پس چه نیک است پاداش عمل کننده‏ها.
امام سجاد علیه‏السلام وصیت کرده بود که در مرگشان، کسى را خبر نکنند و ایشان را زود به خاک بسپارند، ولى هنگام تشییع و دفن آن حضرت، انبوهى از دوستداران اهل بیت گرد آمدند که مدینه مانند آن را کمتر به خود دیده بود.
حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم
خوشا دمى که از آن چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزاى چو من خوش‏الحانى است
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

پی‏نوشت‏ها:

[1] . حاج سید علی فیض الاسلام، ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه، انتشارات فیض الاسلام، زمستان 1368.
[2] . نک: علی اصغر ابراهیمی‌فر، بررسی نظام تربیتی صحیفه سجادیه، قم، مرکز پژوهش¬های اسلامی صدا و سیما، 1385، چ1، صص 128 – 172.
[3] . صحیفه سجادیه، دعای 1، بند 2 و 3.
[4] . همان، دعای 20، بند 1.
[5]. دعای 21، بند 9.
[6] . دعای 17، بند 5.
[7] . دعای 25، بند 10 و 11.
[8] . دعای 17، بند 5.
[9] . دعای 20، بند 10.
[10] . دعای 47، بند 123.
[11] . دعای 47، بند 110.
[12] . دعای 37، بند 3.
[13] . دعای 37، بند 1.
[14] . دعای 45، بند 14.
[15] . دعای 1، بند 21.
[16] . دعای 1، بند 8 و 9.
[17] . دعای 15، 2، 3، 4، و 6.
[18] . دعای 45، بند 52.
[19] . دعای 1، بند 3 و 4.
[20] . دعای 20، بند 3.
[21] . دعای 32، بند 28.
[22] . دعای 1، بند 8 و 9.
[23] . دعای 6، بند 18.
[24] . دعای 39، بند 1.
[25] . دعای 24، بند 12.
[26] . دعای 24، بند 6.
[27] . همان، بند 14.
[28] . دعای 25، بند 2 و 5.
[29] . همان.
[30] . دعای 26، بند 3.
[31] . همان، بند 2.
[32] . دعای 6، بند 18.
[33] . دعای 30، بند 3.
[34] . همان.


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:55 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روى داده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکل‏گیرى و جهاد و جانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت و سیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین علیه السلام از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز و در دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمان‏هاى آن قیام مقدس بود که به رهبرى امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام تداوم یافت. امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد علیه السلام منتهى گشت که او به همراه نزدیک‏ترین افراد خاندان آل على علیهم السلام به اسارت مى‏رفتند. آل على علیهم السلام آماج تیرهاى ستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنى‏امیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردم سست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سخت‏گیرى‏هاى بى‏حد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانه‏هاى آل‏هاشم، محروم ساختن آنها از امتیازات جامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن امام معصوم علیه السلام از مهم‏ترین سیاست‏هاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بوده است. [3] امام زین‏العابدین علیه السلام در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. در صورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیت‏ها را در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنه‏دار به ایفاى نقش پیشوایى خود پرداخت این رویکرد امام سجاد علیه السلام زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.[5]

از مدینه تا کربلا با پدر

در طول مسیر مکه تا نینوا، امام سجاد علیه السلام همراه کاروان امام حسین علیه السلام بوده است. که پس از گذشتن از یکی از منازل بین راه حضرت در حالی که بر پشت اسب خود در حال حرکت بودند چند لحظه به خواب رفتند بعد که بیدار شدند فرمودند : «انا لله و انا الیه راجعون والحمدالله رب العالمین » و آن را دو یا سه بار تکرار کردند. پس فرزندشان علی بن الحسین به سوی ایشان روی کرده، عرض کرد: برای چه حمد خدای را بجای آوردید و استرجاع نمودید؟ (یعنی کلمه شریف «انا لله و انا الیه راجعون » را گفتند) حضرت فرمودند: پسرم من کمی به خواب رفتم. شخصی که به اسبی سوار بود در پشت اسب این کلام را برای من می گفت: «این قوم سیر می کنند و قاصد مرگ هم به سوی آنها حرکت می کند. » من هم دانستم خبر مرگ ابلاغ شده است. فرزندشان علی به بابا عرض کرد: پدر جانم خداوند به شما بدی نرساند، آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند: بلی، قسم به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست. علی بن الحسن جواب داد: بنابراین ما در حالی که بر حقیم، نسبت به مرگ هیچ باکی نداریم. امام حسین علیه السلام به او فرمودند: خداوند به تو بهترین جزای خیری که از پدری به فرزندش می رسد، عنایت فرماید: این قضیه پس از کوچ کردن از منزل « قصر بنی مقاتل » نقل شده است و منزل «ثعلبیه » با تفاوتی مختصر نیز گزارش شده است « مقتل الحسین » تالیف خوارزمی، جلد 1، صفحه 226، و برای تحقیق مراجعه کنید به موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم علیه السلام صفحه 344 الی 368 و برای تحقیق بیشتر مراجعه به باقر العلوم، صفحه 395 الی 397) آری، این تنها خبری است که از برخورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام با پدر در این راه طولانی در دست داریم؛ اما آیا این علی بن الحسین علیه السلام حضرت سجاد علیه السلام می باشند یا برادر بزرگوارشان حضرت علی اکبر، که در کربلا به شهادت رسیدند؟ هیچ معلوم نیست آنچه در روایت آمده « قال له ابنه علی » است یا «فاقبل الیه ابن علی بن الحسین ». به هر حال تا قبل از شهادت پدر گزارش دیگری که از حضرت سجاد _ علیه السلام _ در اسناد آمده این است که: علی بن زید از حضرت نقل می کند که ما با حضرت امام حسین علیه السلام خارج شدیم پس در هیچ منزلی نزول نفرمود و از هیچ منزلی کوچ نکرد مگر اینکه از «یحیی بن زکریا » و کشته شدن او یادی به میان می آورد. و یک روز فرمودند: از پستی دنیا نزد خداوند این که سرِ _ یحیی بن زکّریا هدیه شد به زن بد کاره ای از زنهای بد کاره بنی اسرائیل _ اما سر اینکه چرا حضرت حسین علیه السلام مرتب از کشته شدن حضرت یحیی بن زکّریا یاد می کرده اند، در نوبت دیگری آمده است . از این حدیث به خوبی بدست می آید که حضرت علی بن الحسین _ علیه السلام _ دائماً در کنار پدر بوده و در طول این سفر در خدمت ایشان قرار داشته و حتی سخنان پدر را نیز به خاطر سپرده است. شاید از همین جا بشود استفاده کرد که مریضی حضرت سجاد _ علیه السلام _ در طول مسیر اتفاق نیفتاده است ولی به هر حال به شکل دقیق زمان و مکان عروض بیماری حضرت در تاریخ ذکر نشده است چه اینکه راجع به علت بیماری حضرت مطلب مستندی در تاریخ وجود ندارد. [6]

امام سجاد علیه السلام در شب عاشورا

از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمودند: این شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد. حضرت فرمودند: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید. سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمودند: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید. آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمودند: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان. پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند. این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است. [7]

امام سجاد علیه السلام در روز عاشورا

در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقلهای تاریخی متفقند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتب از ایشان پرستاری می نموده اند و حالشان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند. اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمودند: چون سپاه دشمن به دست حضرت حسین علیه السلام رو نمود. آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکلتر و سخت تر می شد، رنگشان تغییر می کرد و ارکان بدنشان می لرزید و قلوبشان فاتف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهایشان می درخشید و اعضاء و جوارحشان آرام می گرفت و نفوسشان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد. و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند. (برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد و عهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497) همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خونها { از بدنش } می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمودند: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجتها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّس ان المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد. [8]

شاهد واقعه

در زمینه حضور امام سجاد علیه السلام در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى امام سجاد علیه السلام در برهه آغازین نهضت، آگاهى‏هاى زیادى از تاریخ به دست نمى‏آید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شب حیات امام حسین علیه السلام هیچ‏گونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمى‏خورد؛ آنچه که هست از این تاریخ به بعد است.[9] اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زین‏العابدین علیه السلام در قیام حسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مى‏گوید: شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیمار بودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستایش مى‏کنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پاى‏بندتر از اهل‏بیتم نمى‏شناسم. خداوند شما را جزاى نیک عنایت کند. من مى‏دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه مى‏دهم و بیعت خود را از شما بر مى‏دارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهل‏بیت مرا بگیرید و در شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد. این مردم تنها مرا مى‏خواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».[10] امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مى‏کرد. و با چشمان خویش عظمت روح حسین‏بن‏على علیهما السلام و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خود را براى روزهاى واپسین آماده مى‏ساخت. در صحنه دیگر از آن شب مى‏خوانیم که امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید: «شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمه‏ام زینب پرستار من بود. پدرم در حالى که این بیت‏ها را زمزمه مى‏کرد نزد من آمد: یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل[11]من مقصود پدرم را از خواندن این بیت‏ها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود را باز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».[12]

رزم زین‏العابدین در میدان کربلا

تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد علیه السلام در صحنه کربلا بیمار بود و این بیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجت خداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول صلی الله علیه و آله تداوم یابد. و به همین دلیل در میدان رزم کربلا حضور نیافت.[13] او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین علیه السلام بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچم‏دار هدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا و مجروحیت‏وجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیل‏بن‏زبیر اسدى کوفى، از یاران امام محمد باقر علیه السلام و امام جعفر صادق علیه السلام در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته و شیعته»[14] مى‏نویسد: «کان على‏بن‏الحسین علیهما السلام علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذ مع‏النساء».[15] امام على‏بن‏الحسین علیهما السلام در حالى که بیمار بود در برهه‏اى از جنگ کربلا حضور یافت و به مبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شر دشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.لغت شناسان مى‏گویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید و سپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.[16]

وداع با پدر در روز عاشورا

چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمودند: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است. چونکه حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت مرض نتوانست و لذا به عمه اش فرمودند: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد،آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنتشان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چونکه از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید مرضش شدیدتر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمودند: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و چونکه بحال آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: «که کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و اینها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمه اش فرمودند: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. پدرش به او فرمودند: «با آنها چه می کنی؟ » جواب داد:می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست. حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمودند: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده. هر گاه صدای آنها به گریه بلندشد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آنها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردانشان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدایشان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعه »و اطاعتش واجب است . سپس به فرزندش فرمودند: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت. البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامیکه حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمودند: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. » [17]

بیماری در کربلا

در اسناد تاریخی از زمان عروض بیماری حضرت زین العابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد آنچه به صورت قطعی می توان ادعا کرد بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونه ای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت می توانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحت نظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. علی بن الحسین (علیه السلام) فرمودند: (هنگامی که پدرم نزدیک مغرب در شب عاشورا اصحاب را جمع کرد برای اینکه آنها را مرخص کند.) من نزدیک او شدم تا آنچه را برای آنها می گوید بشنوم و « من در آن هنگام مریض بودم »، پس شنیدم که پدرم به اصحابش می فرمود. . . . همچنین نقل شده که حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند « من در آن شبی که پدرم در صبحش به شهادت رسید نشسته بودم. «و عمّه ام حضرت زینب نزد من مشغول پرستاری من بود »، در این هنگام پدرم در پنهانی از اصحابش کناره گرفت و نزد او «جون » بنده ابوذر غفاری بود و او شمشیرش را اصلاح می کرد و پدرم اشعاری را قرائت می کرد. آن اشعار را دو بار یا سه بار تکرار کرد تا آنکه من آن را فهمیدم و آنچه را می خواست، دانستم. پس گریه راه گلویم را بند آورد. اشکهایم را پاک کردم و سکوت اختیار کردم و دانستم که بلا، نازل شده است. ولی عمه ام هم آنچه من شنیدم شنید و او زن است و زنها دارای رقّت قلب و جزع می باشند، پس نتوانست خود را کنترل کند تا آخر حدیث شریف که مفصل داستان برخورد حضرت زینب با امام حسین علیه السلام و غش کردن حضرت زینب و بهوش آوردن ایشان و کلام امام حسین علیه السلام با خواهر، از طرف حضرت سجاد (علیه السلام) نقل می شود و سپس می فرماید: بعد پدرم حضرت زینب را آورد تا او را کنار من به زمین نشانیده. (جهت مطالعه مفصل این قضیه رجوع کنید به تاریخ طبرسی جلد 3، صفحه 316 و یا الارشاد، شیخ مفید، صفحه 232 ). بنابراین حضرت فقط در شب عاشورا مریض بوده اند و البته این مرض در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن موقع بسیار وخیم گزارش شده است که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشته اند. مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل می‌کند که سبب بیماری امام سجاد علیه السلام در کربلا این بود که گوشه ای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمی‌توان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زین العابدین علیه السلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا می کرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد. [18]

امام سجاد علیه السلام و بیان مصیبت کربلا

امام سجاد روزی در بازار شام با منهال بن عمرو الطائی که از شیعیان او بود برخورد کرد. (بعضی هم گفته اند این ملاقات بعد از خطبه حضرت سجاد علیه السلام در مسجد دمشق بوده است.)
منهال به امام عرض کرد:« ای پسر رسول خدا حال شما چطور است؟ و چگونه شب را به صبح می آورید؟» امام سجاد علیه السلام فرمود:« وای بر تو، آیا وقت آن نرسیده که بدانی حال ما چگونه است؟ ما در این امت، همانند بنی اسرائیل گرفتار فرعونیانیم!! مردان ما را کشته و زنان ما را زنده نگه داشته اند! ای منهال، عرب بر عجم می بالد که محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم عرب است و قبیله قریش بر دیگر قبایل مباهات می کند که رسول خدا قریشی است؛ و اینک ما فرزندان اوییم که حقمان غصب شده و خون‌مان به ناحق روی زمین ریخته شده است. ما را از شهر و دیارمان خود آواره کرده اند!! پس انالله و انا الیه راجعون از این مصیبت که بر ما گذشته است.» [19]

بازتاب خطبه حضرت در شام

علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد علیه السلام با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین علیه السلام وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی بالای منبر رفت و در بدگویی علی علیه السلام و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد علیه السلام به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید . مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم علیه السلام پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست . خلاصه بیانات امام علیه السلام چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" . سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد صلی الله علیه و آله از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین علیهما السلام از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام علیه السلام سکوت کرد . تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین علیه السلام را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا زنان و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام علیه السلام دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای حق بود که به گوش تاریخ می رسید . یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام علیه السلام و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد علیه السلام پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام فرمودند : میل داریم پهلوی قبر جدمان در مدینه باشیم . خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می خواستند برای مصائب امام حسین علیه السلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام « دارالحجاره » برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند. ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از حسین علیه السلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت و به ویژه امام زین العابدین علیه السلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود . ثالثاً گناه قتل سید الشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:« اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.» البته همه این حرف‌ها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد علیه السلام و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، به شدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند. [20]


[ شنبه 90/9/12 ] [ 7:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????