عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 
علی بن حسین بن علی علیهم‏السلام چهارمین امام شیعیان، در سال 38 هجری قمری، روز پنجم شعبان دیده به جهان گشود. نام مادرش شهربانو، «شهر بانویه» «شاه زنان» و...، و مشهورترین القاب آن حضرت « زین العابدین» و «سجّاد» می‏باشد.
دوران کودکی را در مدینه سپری کرد، و مدّت دو سال از امامت جدّش، امیرمؤمنان علیه‏السلام و ده سال از امامت عمویش، امام حسن مجتبی علیه‏السلام و ده سال از امامت پدر بزرگوارش، امام حسین علیه‏السلام را درک نمود.(1) در محرّم سال 61 هجری قمری در جریان قیام امام حسین علیه‏السلام ، در سرزمین کربلا حضور داشت و پس از آن فاجعه دردناک به امامت رسید و با توجّه به وضعیّت زمان و اختناق حاکم در آن دوران، اقدام به یک سلسله برنامه‏های ارشادی و فرهنگی و مبارزات غیرمستقیم نمود، بدون آنکه حساسیّت حکومتها را برانگیزد و فعالیتهایی انجام داد که مهم‏ترین آنها عبارتند از: 1. زنده نگه داشتن یاد و خاطره عاشورا و رساندن پیام آن به مردم آن زمان؛ 2. پند و ارشاد امّت؛ 3. تبیین معارف از طریق دعا و مناجات. * کتابهای منسوب به امام سجاد علیه‏السلام دوران امام سجاد علیه‏السلام ، با توجه به برنامه‏های پیش گفته حضرت، طلیعه درخشش فرهنگ تشیع شمرده می‏شود و حدیث و دعا رونقی دیگر می‏یابد. در این دوره، آثار مکتوب بر جای مانده از امام سجاد علیه‏السلام بسیار است. در شمارش نوشته‏های به‏جا مانده از این امام هُمام به کتبی بر می‏خوریم که برخی از آنها از این قرار است:
1. صحیفه سجادیّه؛ (که مقاله حاضر، در ادامه به معرّفی این اثر می‏پردازد.)
2. مناسک الحجّ: یکی دیگر از کتب آن حضرت است که فرزندان آن حضرت این کتاب را نقل کرده‏اند و در بغداد نیز به چاپ رسیده است.(2)
3. رساله حقوق: از دیگر آثار گرانسنگ آن حضرت که جامع آداب سلوک فردی و اجتماعی است و محور شرح و بسط زیادی قرار گرفته است، رساله حقوق آن حضرت است.(3)
4. اَلْجامِعُ فِی الْفِقْهِ: عنوان یکی دیگر از آثار آن حضرت است که ابوحمزه ثمالی نقل کرده است.4
5. صَحیفَةُ الزُّهْدِ: کتاب دیگری است که توسط ابوحمزه ثمالی نقل شده است.(5)
6. کتاب دیگری که توسط داود بن عیسی از آن حضرت نقل شده، کتاب حدیثی است که امام سجاد علیه‏السلام آن را گردآوری نموده است.(6)
7. کتاب علی بن الحسین علیه‏السلام : عنوان کتاب دیگری است که در ضمن مصادر از آن یاد شده است.(7) آنچه در پیش رو دارید، قدمی است در معرّفی صحیفه سجادیه، بدان امید که جامعه ما، مخصوصا جوانان عزیز با این کتاب آشنایی بیشتری پیدا کنند و از دریای معرفت آن، گوهرها به دست آورند، و دنیا و آخرت خویش را با انس گرفتن با آن برای همیشه آباد کنند. صحیفه سجّادیه را بشناسیم مدت سیزده قرن است که کتاب صحیفه سجادیه مونس بزرگان زهاد و صالحان و مرجع و ملجأ مشاهیر علما و مصنفان بوده و هست. برای آشنایی با این گنج معنوی بحث را در چند بخش پی می‏گیریم.

الف) سند صحیفه از نظر سندی:

صحیفه سجّادیه در حد تواتر بلکه فوق آن است، شیخ آقا بزرگ تهرانی در این باره می‏گوید: «الصَّحیفَةُ الاُوْلی اَلْمُنْتَهی سَنَدُها اِلی الاِمامِ زِیْنِ العابِدینَ... وَ هِیَ مِنَ الْمُتَواتِراتِ عِنْدَ الاَصْحابِ لاِِخْتِصاصِها بِالاِجازَةِ وَالرّوایَةِ فی کُلِّ طَبَقَةٍ وَعَصرٍ...؛(8) صحیفه اولی که سند آن به امام زین العابدین علیه‏السلام می‏رسد... از متواترات [و قطعیات] نزد اصحاب است؛ چرا که از ویژگی آن، این است [که تمام اصحاب از اساتید خود [اجازه نقل آن را در تمام طبقات [رجالی] و در تمام عصرها گرفته‏اند.» کار شهرت سند صحیفه به جایی رسیده که مرحوم محمد تقی مجلسی ادعا نموده است که او در نقل و روایت صحیفه یک میلیون سند دارد.(9) و همین طور شیخ محمد بن نعمان مفید (م413) در ارشاد و علی بن محمد خزاز قمی، شاگرد صدوق بن بابویه (م381) و احمد بن عیاشی (م401) و ابوالفضل شیبانی، و.... آن را نقل نموده‏اند، و از علمای اهل سنّت نیز، ابن جوزی در خصائص الائمه، و حافط سلیمان بن ابراهیم القندوزی (م 1294) در ینابیع المودة از صحیفه اسم برده، بخشهایی از دعای آن را نقل نموده‏اند.(10) ابوالفضل شیبانی سندش به این صورت است: حدیث کرد ما را عامربن عیسی بن عامر سیرافی در مکه در سال 381، و گفت: حدیث کرد مرا ابو محمد حسن بن محمد بن یحیی بن حسن بن جعفر بن عبیداللّه‏ بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم‏السلام ، گفت: حدیث کرد مرا پدرم و او از عمیر بن متوکل، او از پدرش متوکل بن هارون و او از یحیی بن زید، پس از شهادت پدرش در حالی که به سوی خراسان در حرکت بود و مردی را به پایه و عقل او ندیدم.... که او صحیفه کامله‏ای را که دعاهای علی بن الحسین علیه‏السلام در آن بود، به من نشان داد.(11) گذشته از کتب تاریخی و رجالی، هیچ کتاب دعای معتبری از دعاهای صحیفه سجادیه خالی نیست، مانند: 1.«مصباح المتهجد» شیخ طوسی (385 ـ 460). 2. «سلوک الحزین» قطب الدین بن سعید بن هبة اللّه‏ راوندی (م573) که کتابش مشهور به «دعوات الراوندی» می‏باشد. 3. «اختیار المصباح» از سید علی بن حسین بن باقی. 4.«اقبال و جمال الاسبوع و فتح الابواب» سید رضی الدین علی بن طاووس (م589).
5. «زوائد الفوائد» ابوالقاسم علی بن رضی الدین. 6. «البلد الامین» ابراهیم بن علی کفعمی (م.868) و.... از همه آنها گذشته، علامه مجلسی اول، به نقل آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، در بسیاری از اجازات خود اشاره کرده که او صحیفه را شفاها و بلاواسطه از حضرت حجة بن الحسن صاحب الزمان علیه‏السلام نقل می‏کند. مجلسی می‏گوید: «در بین خواب و بیداری دیدم که گویا در مسجد جامع عتیق اصفهان ایستاده‏ام و حضرت مهدی علیه‏السلام نیز ایستاده بود. من چند مسئله را که برایم مشکل شده بود، از محضر آن حضرت پرسیدم، پس جواب آن را برایم بیان فرمود. آنگاه از کتابی که به آن عمل کنم سؤال کردم و آن حضرت مرا به مولانا محمد التاج حواله داد و من [نزد او رفتم] و از او کتابی گرفتم، به نظرم آمد که آن کتاب دعا بود، پس آن را بوسیدم و بر چشم نهادم، ولی وقتی به خویش آمدم [و از خواب بیدار شدم] آن کتاب را در دست خود نیافتم، پس تا صبح گریه کردم، فردای آن روز به دنبال «محمد تاج» راه افتادم تا رسیدم به «دارالبطیخ»، مرد صالحی را که آقا حسن نام و «تاجا» لقب داشت دیدم، به او سلام کردم، او مرا فرا خواند و به کتابخانه خود برد، اولین کتابی که به دست من داد، همان کتابی بود که در خواب دیده بودم، آنگاه شروع نمودم به گریه و گفتم همین کتاب مرا بس است. و از آنجا به نزد شیخ محمد مدرس رفتم و به مقابله آن نسخه با نسخه‏ای که جدّ پدر محمد مدرس از روی نسخه شهید نوشته بود، پرداختم. دیدم نسخه‏ای که حضرت صاحب الزمان به من مرحمت فرموده بود، درست مطابق نسخه صحیفه شهید می‏باشد.(12)

ب) نامهای صحیفه سجادیّه :

معروف است که «صحیفه سجادیه» پس از قرآن و نهج البلاغه بزرگ‏ترین گنجینه گرانبهای حقایق و معارف الهی به شمار می‏رود و به نقل شیخ آقا بزرگ تهرانی به آن «اخت القرآن»: خواهر قرآن، «انجیل اهل بیت»، «زبور آل محمد» و «صحیفه کامله» نیز گفته می‏شود،(13) و قندوزی نیز چنین تعبیر نموده است: «فی ایرادِ بَعْضِ الاَدْعیّةِ وَالْمُناجاةِ الَّتی تَکُونُ فِی الصَّحیفَةِ الکامِلَةِ لِلاِمامِ الْهُمامِ زَیْنُ العابِدینَ... وَهی زَبُورُ اَهْلِ الْبَیتِ الطَّیِّبینَ علیهم‏السلام ؛(14) در بیان بعضی دعاها و مناجاتهایی که در صحیفه کامله امام زین العابدین علیه‏السلام آمده است... و آن زبور اهل بیت پاک است.» و علّت اینکه آن را «صحیفه کامله» نامیده‏اند، این است که در نزد طایفه «زیدیّه» از صحیفه نسخه‏ای هست که کامل نیست، بلکه در حدود نصف صحیفه موجود می‏باشد. به این جهت، به صحیفه موجود [در دست شیعیان دوازده امامی] صحیفه کامله گفته شده است.(15)

ج) شرحهای صحیفه:

مرحوم علامه «شیخ آقا بزرگ تهرانی» در کتاب الذریعه در حدود پنجاه شرح ـ غیر از ترجمه‏ها ـ بر صحیفه سجادیه نام برده است.(16) علاوه بر این شرحها، گروهی از دانشمندان گذشته و معاصر، ترجمه‏های متعددی(17) بر صحیفه نگاشته‏اند، که در این بخش به عنوان نمونه به برخی شرحها اشاره می‏کنیم: 1. «الازهار اللطیفة فی شرح مفردات الصحیفة»، تالیف سید علامه محمد رضا اعرجی حسینی. 2
. شرح میرزا محمد مشهدی جمال الدین طوسی صاحب دقائق التنزیل.
3. شرح محمد علی بن محمد نصیر چهاردهی رشتی (م 1334)، صاحب کتاب «شرح الوقت و القبلة».
4. شرح سید افصح الدین محمد شیرازی.
5. شرح مولا تاج الدین مشهور به (تاجا).
6. شرح مفتی، میر محمد عباس جزائری (م 1306).
7. شرح مولی حبیب اللّه‏ کاشانی.
8. شرح ابن مفتاح ابوالحسن عبداللّه‏ بن ابی القاسم بن مفتاح الزیدی الیمنی.
9. شرح مولی خلیل قزوینی.
10. شرح آقا هادی ابن مولا صالح مازندرانی.
11. شرح مولا محمد طاهر بن حسین شیرازی.
12. شرح سید محسن بن قاسم بن اسحاق صنعانی یمنی زیدی از علمای قرن 13.
13. شرح سید محسن بن احمد شامی حسنی یمنی زیدی (متوفای 1251).
14. شرح سید جمال الدین کوکبانی یمنی الاصل ساکن هند (م 1339).(18)

مستدرکات صحیفه:

عده‏ای از علما و دانشمندان مستدرکاتی بر صحیفه نوشته‏اند. مقصود از این مستدرکات، دعاهای منسوب به حضرت سجاد علیه‏السلام است که در صحیفه کامله نیامده است. در اینجا به برخی از آنها اشاره می‏شود: 1. «صحیفه ثانیه»، تألیف شیخ محمد بن حسن الحرّ العاملی، صاحب وسائل الشیعه.
2. «صحیفه ثالثه»، گردآوری شده توسط مورّخ و رجالی معروف، میرزا عبداللّه‏ افندی، صاحب کتاب ریاض العلماء.
3. «صحیفه رابعه»، تألیف محدث میرزا حسین نوری طبرسی.
4. «صحیفه خامسه»، علامه محسن امین حسینی عاملی.
5. «صحیفه سادسه»، تألیف شیخ محمد باقر بن محمد حسن بیرجندی قائینی.
6. «صحیفه سابعه» که توسط شیخ هادی بن عباس آل کاشف الغطاء نجفی، صاحب کتاب مستدرک نوشته شده است.
7. «صحیفه ثامنه»، تألیف حاج میرزا علی حسینی مرعشی شهرستانی حائری.
8. «ملحقات صحیفه»، مؤلف آن شیخ محمد، معروف به تقی زیابادی قزوینی می‏باشد که از شاگردان برجسته مرحوم شیخ بهایی بوده و ملحقات را در سال 1023 به پایان رسانده است.(19) جایگاه صحیفه نزد علما دعاهای صحیفه علاوه بر حسن بلاغت و کمال فصاحت از علوم الهی و معارف یقینی برخوردار است که عقلها در مقابل آن رام است و فحول علما در مقابل آن سر تسلیم و خضوع فرود آورده‏اند. این حقیقت برای صاحبدلان حقیقت‏بین بانگاهی به صحیفه آشکار می‏گردد؛ زیرا عبارات صحیفه خود بیانگر آن است که فوق کلام مخلوق و پایین‏تر از کلام خالق است؛ لذا هم از دسترس اوهام جاعلان برتر و بالاتر است و هم علما و بزرگان سخت بدان توجّه و از آن ستایش کرده‏اند که به نمونه‏هایی اشاره می‏شود:
1. ابن شهر آشوب (م588) در کتاب مناقب خود می‏گوید: «وقتی در بصره نزد یکی از بلغاء از فصاحت صحیفه کامله سخن به میان آمد، او گفت: من هم می‏توانم مانند آن را بر شما املاء و بیان کنم. آنگاه قلم برداشت و سر به زیر افکند [و هیچ جمله‏ای نتوانست به زبان آورد] و در همان حال سرافکندگی از دنیا رفت. » (20)
2. در سال 1353 ه••. ق مرحوم آیت اللّه‏ العظمی مرعشی نجفی رحمه‏الله نسخه‏ای از صحیفه سجادیه را برای طنطاوی، دانشمند اهل سنت و مؤلف تفسیر طنطاوی (مفتی اسکندریه) به «قاهره» فرستاد. وی پس از دریافت و تشکر از چنان هدیه‏ای گرانبها و ستایش فراوان در پاسخ نوشت: «این از بدبختی ماست که تاکنون بر این اثر گرانبهای جاوید که از مواریث نبوّت است، دست نیافته بودیم، من هر چه در آن می‏نگرم آن را از گفتار مخلوق برتر و از خالق پایین‏تر می‏یابم. » (21) تعجب از این مفسّر معاصر است که لااقل به منابع اهل سنّت به دقّت توجّه نکرده؛ چرا که امثال قندوزی قسمتهایی از صحیفه سجادیه را در کتابهای خود نقل نموده‏اند.(22)
3. از میرزا هادی مشهدی ذاکر نقل شده که ابن جوزی در «خصائص الائمه» چنین گفته است: «اگر امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام نبود، توحید مسلمانان و عقاید ایشان کامل نمی‏شد؛ زیرا آنچه پیغمبر اکرم بیان فرمود، اصول عقاید و فروع مهم دین بود، ولی دقائق عقائد را [همچون صفات ذات و فعل، و عینیّت صفات با ذات را [مسلمانان مدیون و ریزه خوار خوان نعمت امیرالمؤمنین علیه‏السلام و شاگردان او می‏باشند...»، آنگاه درباره امام سجاد علیه‏السلام می‏گوید: «علی بن الحسین زین العابدین در املاء و انشاء و کیفیّت سخن گفتن و خطاب و عرض حاجت به پیشگاه الهی بر مسلمین حق تعلیم دارد؛ زیرا اگر آن حضرت نبود، مسلمانان آیین سخن گفتن و عرض حوائج خود را به خدای متعال نمی‏دانستند؛ لذا آن امام به مردم آموخت که هنگام استغفار چگونه با خدا سخن بگویند و در موقع درخواست باران رحمت با چه زبانی از خداوند نزول باران بخواهند، و زمان ترس از دشمن چگونه به خدا پناه برده، دفع شر دشمنان را بخواهند... » (23)
 مروری بر دعاهای صحیفه صحیفه :
سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا وبیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه دریایی بیکران از علوم و معارف اسلامی است که طی آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پاره‏ای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا مطرح و بیان شده است. در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن سالی یکبار، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی هر ماه یکبار، مانند دعای دیدن هلال، و برخی در هفته و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است. صحیفه سجادیه مشتمل بر 54 دعا است که فهرست عناوین آن بدین شرح است:
1. ستایش خداوند که با کلمه «حمد» شروع و با کلمه «حمید» پایان می‏یابد.
2. درود بر محمد و خاندان او.
3. درود و صلوات بر فرشتگان نگه دارنده عرش و سایر فرشتگان مقرّب، همچون اسرافیل، میکائیل، جبرئیل، روح، ملک الموت، منکر، نکیر و ... .
4. درود و صلوات و درخواست رحمت برای پیروان و ایمان آورندگان به پیامبران.
5. دعای حضرت برای خود و دوستانش.
6. دعا هنگام صبح و شام.
7. دعا هنگامی که پیشامدها و حوادث مهمّی پیش آید و نیز به هنگام غم و اندوه.
8. پناه بردن به خداوند از ناپسندیها، بدی اخلاق و کردارهای زشت و نکوهیده.
9. در اشتیاق به درخواست آمرزش از خداوند.
10. پناه بردن به درگاه خداوند.
11. درخواست عاقبت به خیری.
12. اقرار به گناه و درخواست توبه و بازگشت.
13. درخواست حوائج از خداوند.
14. هنگامی که انسان ستمی می‏بیند و یا از ستمکاران کار ناخوشایندی می‏بیند.
15. هنگام بیماری، اندوه و گرفتاری.
16. درخواست عفو از گناهان و عیبها.
17. درخواست دفع شر شیطان و پناه بردن به خداوند از دشمنی و مکر او.
18. دعا پس از رفع خطر و برآورده شدن سریع حاجت.
19. درخواست باران هنگام خشکسالی.
20. درخواست مکارم اخلاق و کردارهای پسندیده از خداوند.
21. دعا هنگام حزن و اندوه. 22
. دعا هنگام رنج و سختی و دشوار شدن کارها.
23. دعا هنگام درخواست تندرستی و سپاس بر آن.
24. دعا برای پدر و مادر.
25. دعا درباره فرزندان.
26. همسایگان و دوستان.
27. دعا برای رزمندگان و مرزداران کشور اسلامی.
28. هنگام پناه بردن به خدا.
29. دعا هنگام تنگدستی.
30.کمک خواستن بر پرداخت قرض.
31. توبه و بازگشت به خدا.
32. دعا بعد از نماز شب.
33. درخواست خیر و نیکی.
34. دعا هنگام گرفتاری به بلا و یا هنگامی که مبتلا به گناهی را می‏بیند.
35. خشنودی از خداوند هنگام دیدن دنیا داران.
36.دعا هنگامی که انسان به ابرها می‏نگرد و رعد و برق آسمان را مشاهده می‏کند.
37. اعتراف به ناتوانی از ادای شکر الهی.
38. دعای عذر خواهی از کوتاهی در ادای حقوق بندگان.
39. درخواست عفو و رحمت الهی.
40. دعا هنگام مرگ دیگران و یاد مرگ.
41. درخواست پرده پوشی و نگه داری از گناه.
42. هنگام ختم قرآن.
43. هنگام دیدن هلال ماه.
44. دعای اول رمضان.
45. دعای وداع ماه رمضان.
46. دعای روز عید فطر و جمعه
. 47. دعای روز عرفه (نهم ذی حجّه).
48. دعای روز جمعه و روز عید قربان.
49. دعا برای دفع مکر و شرّ شیطان.
50. ترس عاقلان از خدا.
51. تضرّع و زاری در پیشگاه الهی.
52. اصرار به درخواست از خدای متعال.
53. در مقام کوچکی در پیشگاه الهی.
54. دعا برای دور شدن اندوهها. 
اشاره شد که صحیفه تنها شامل راز و نیاز... نیست، بلکه ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و عقیدتی نیز دارد. حضرت در ضمن دعاها، مباحث سیاسی بویژه مسئله «امامت» و رهبری جامعه اسلامی را مطرح کرده که به نمونه‏هایی از آن اشاره می‏شود: 1. امام سجاد علیه‏السلام در دعای بیستم (دعای مکارم الاخلاق) چنین می‏گوید: «خدایا! بر محمد و آل او درود بفرست و مرا بر آنکه بر من ستم روا دارد، دستی (نیرویی) و بر آنکه با من ستیزه جوید، زبانی [و برهانی] و بر کسی که با من دشمنی و عناد ورزد، پیروزی عطا کن، و در برابر آن کس که نسبت به من، به حیله گری و بد اندیشی بپردازد راه و تدبیر و در برابر کسی که بر من آزار رساند، نیرو عنایت کن و در برابر عیب جویانی که بر من عیب جویی و ناسزا گویی می‏کنند، توان تکذیب [و ردّ سخنان آنها] و در برابر خطر تهدید دشمنان، به من امنیّت عطا فرما...»24 در واقع، این بخش از دعا شکوائیه‏ای است از حضرت در برابر زورگوییهای حکومت و کارگزاران عبدالملک؛ نظیر «هشام بن اسماعیل مخزومی» حاکم مدینه، و از این جهت بار سیاسی دارد. 2. در دعای چهل و هشتم که مربوط به عید قربان و روز جمعه است، چنین می‏خوانیم: «خدایا! این مقام [خلافت و رهبری امّت که اقامه نماز جمعه و عید و ایراد خطبه از شئون آن است ] مخصوص جانشینان و برگزیدگان تو، و این پایگاهها، از آن امنای تو است، که آنان را در رتبه بالایی قرار داده‏ای، ولی ستمگران [همچون خلفای اموی] آن را به زور، غصب و تصاحب کرده‏اند... تا آنجا که برگزیدگان و خلفای تو مغلوب و مقهور [و مجبور به سکوت] گشته‏اند، در حالی که می‏بینند احکام تو تغییر یافته، کتاب تو از صحنه عمل دور افتاده، فرائض و واجبات دستخوش تحریف گشته، و سنّت (و راه و رسم) پیامبرت متروک گشته است. خدایا! دشمنان بندگان برگزیده‏ات از اولین و آخرین و همچنین اتباع و پیروانشان و همه کسانی را که به کارهای آنان راضی هستند، لعنت کن و از رحمت خود دور ساز... .»25 در این دعا امام سجاد علیه‏السلام با صراحت از مسئله امامت و رهبری امّت که اختصاص به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام دارد و غصب شدن آن توسط ستمگران یاد می‏کند و بدین ترتیب، مشروعیّت حکومت بنی امیّه و حتی خلفای اوّل را نفی می‏کند. 3. در دعای عرفه (دعای چهل و هفتم) چنین می‏گوید:« پروردگارا! درود فرست به پاک‏ترین افراد خاندان پیامبر که آنان را برای رهبری امّت و اجرای اوامر خود برگزیده‏ای و آنان را خزانه داران علمت، نگهبانان دینت، جانشینان خود در زمین، و حجّتهای خویش بر بندگانت قرار داده‏ای، و به خواست خود، آنان را از هر گونه پلیدی یکباره پاک کرده‏ای و آنان را وسیله ارتباط با خود و راه بهشت خویش قرار داده‏ای... خدایا! تو در هر زمان دین خود را به وسیله امامی تأیید فرموده‏ای که او را برای بندگانت رهبر و پرچمدار، و در جهان گیتی مشعل هدایت قرار داده‏ای، پس از آنکه او را با ارتباط غیبی، با خود مرتبط ساخته‏ای و او را وسیله خشنودی خود قرار داده‏ای و پیروی از او را واجب کرده‏ای، و از نافرمانی او بیم داده‏ای، و به اطاعت از اوامر و پذیرش نهی او دستور داده‏ای، و مقرّر داشته‏ای که هیچ کس از او سبقت نگیرد، و هیچ کس از پیروی او واپس نماند [و سرپیچی ننماید]...26.» حضرت در این دعا با بیان نقش و موقعیّت ویژه رهبران الهی و امامان از خاندان نبوّت و امتیازهای آنان با دقّت تمام مشروعیّت حکومت زمامداران وقت را نشانه رفته و نشان داده است که مشروعیت حکومت با انتخاب الهی به دست می‏آید، نه از طریق زور و قدرت و نه حتّی از راه جمع آوری آرای مردم. حسن ختام کلام را گوشه‏هایی از دعای آن حضرت برای مرزداران و هشدارهایی که بیان می‏فرماید، قرار می‏دهیم: 4. در دعای بیست و هفتم چنین آمده: «خدایا! بر محمد و آلش درود [و رحمت [فرست و مرزهای مسلمانان را به عزّت خویش نفوذ ناپذیر گردان و مرزداران را با قدرت خویش تقویت فرما و عطایای آنها را از [خزانه [توانگری خود سرشار ساز. بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و عدّه [مرزداران] را افزون نموده، اسلحه آنها را برّان، حوزه‏های آنان را حراست نمای و نقاط حساس جبهه‏های آنان را محکم کن و در بین آنها الفت [و همکاری] قرار ده و کارشان رابه خوبی روبه راه کن... و مشکلاتشان را با نصرت خویش حل نموده، با پایداری و صبر تقویتشان کن، و چاره جوییهای دقیق [به ایشان برای مقابله با دشمن] بیاموز... و هنگام برخورد با دشمن فکر دنیای فریبنده را از یادشان ببر و اندیشه ثروت اندوزی و جمع مال را از دلهای آنها بزدای... و با عشق به آخرت و بهشت دمسازشان کن... .27»

پی نوشت‌ :

10. ر.ک: سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المودة، (نجف، مکتبة الحیدریة، 1384 ه••. 1965 م) ج1 ـ 2، ص599. 11. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی بر صحیفه سجّادیه، (همان)، ص8 ـ 9، مقدّمه. 12. همان، ص27 ـ 29 مقدّمه، با تلخیص و تغییر. 13. الذریعه، همان، ج15، ص18 ـ 19. 14. ینابیع المودة (همان)، ص599. 15. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی نجفی بر صحیفه، (همان)، ص46 مقدمه. 16. الذریعه، (همان)، ج3، ص 345 ـ 359. 17. مانند ترجمه الهی قمشه‏ای، فیض الاسلام، ابوالحسن شعرانی، محمد آیتی، و ترجمه سید احمد فهری و حسین انصاریان و ... . 18. همان، ص345 ـ 359 و ر.ک: مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، (همان)، ص33 ـ 35 مقدمه. 19. همان، ص41 ـ 43. 1. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، (تهران، مکتبة الصدوق)، 1381 ه••. ق، ج1، ص467، و شیخ مفید، الارشاد، (قم، مکتبة بصیرتی)، ص256. 2. سید محمد رضا حسینی جلالی، تدوین السنه الشریفه، (مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1418ق، ص151). 20. همان، ص13 مقدمه. 21. همان، ص37 مقدمه، و ر.ک: مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، (قم، مؤسسه امام صادق علیه‏السلام )، ص270 ـ 271. 22. ینابیع المودة، (همان)، ص599 ـ 630. 23. مقدمه آیت اللّه‏ مرعشی بر صحیفه، (همان)، ص43 ـ 45. 24. صحیفه سجادیه، (همان)، ص102 ـ 103. 25. همان، ص281 ـ 282. 26. همان، ص254 ـ 256. 27. همان، ص40 ـ 41، دعای 41. 3. علی بن شعبه، تحف العقول، (بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1394ق)، ص255. 4. ابوالعباس نجاشی، رجال النجاشی، (قم، مکتبة الداوری)، ص116. 5. الکافی، (دارالکتب الاسلامیّه، 1366)، ج8، ص17. 6. رجال النجاشی، همان، ص157. 7. همان،ص 115 ـ 116. 8. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، (تهران، المکتبة الاسلامیّه)، ج15، ص18 ـ 19. 9. صحیفه سجادیه، ترجمه سید صدرالدین بلاغی، با مقدمه‏ای از آیت اللّه‏ مرعشی نجفی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ص9 مقدّمه.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:12 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

یکی از ویژگی های آثار شهید مطهری جامعیت آنها در علوم و معارف مختلف اسلامی است، به طوری که تقریباً در تمامی حوزه های مربوط به تاریخ، فلسفه، فقه، کلام و اندیشه اسلامی، ایشان دارای آثار ارزشمند و متعددی هستند.
یکی از محورهای اصلی آثار و نوشته های وی به تاریخ زندگی و وقایع مربوط به ائمه معصومین(علیهم السلام) مربوط می شود.
در این مقاله مختصر تلاش شده است که قسمتی از دیدگاه ها و مطالبی که ایشان درباره امام سجاد(علیه السلام) در آثار خود به آنها اشاره کرده است، جمع بندی و ارائه شود.

الف) عبادت و مناجات امام سجاد(علیه السلام)

1- طاووس یمانی می گوید:
حضرت علی بن الحسین(ع) را دیدم که از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف می کرد و به عبادت مشغول بود. چون خلوت شد و کسی را ندید، به آسمان نگریست و گفت:
«خدایا! ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت و درهای تو بر روی درخواست کنندگان گشوده است.»
طاووس جمله های زیادی در این زمینه از مناجاتهای خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل می کند. می گوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست. می گوید: سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد، من نزدیک رفتم... برخاست و نشست و گفت: کیست که مرا از یاد پروردگارم بازداشت. عرض کردم: من طاووس هستم ای پسر پیامبر! این زاری و بی تابی چیست؟ ما باید چنین کنیم که گناهکار و خطا پیشه ایم... شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالی در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود:
«نه، نه، ای طاووس! سخن نسب را کنار بگذار. خدا بهشت را برای کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد هرچند غلامی سیاه چهره باشد؛ و آتش را آفریده است برای کسی که نافرمانی کند ولو آقازاده ای از قریش باشد. مگر نشنیده ای سخن خدای تعالی را: «وقتی که در صور دمیده شود، نسبت ها منتفی است و از یکدیگر پرسش نمی کنند.» به خدا قسم! فردا تو را سود نمی دهد مگر عمل صالحی که امروز پیش می فرستی.»(1)
2- فرزند خردسال زین العابدین(ع) در حالی که آن حضرت مستغرق عبادت است، از بلندی سقوط می کند و دستش می شکند. فریاد بچه، و زنهای خانه غوغا می کند و بالاخره شکسته بند می آید و دست بچه را می بندد. زین العابدین(ع) پس از فراغ از نماز- یعنی پس از بازگشت از این سفر آسمانی- چشمش به دست بچه می افتد و با تعجب می پرسد: مگر چه شده است که دست بچه را بسته اید؟! معلوم می شود این فریاد و غوغا نتوانسته است امام را از استغراق خارج کند.(2)
3- شما می بینید آن پاک ترین پاکان لذتشان در این بوده که بیایند با خدای خودشان سخن بگویند، همه اش از تقصیر خودشان، از کوتاهی خودشان، از گناه- که گناه به نسبت ما ترک اولی است، از ترک اولی هم یک درجه بالاتر است- سخن بگویند. حسنات الأبرابر سیئات المقربین. دعای ابوحمزه را بخوانید، ببینید علی بن الحسین(ع) با خدای خودش چگونه حرف می زند؟ چه جور ناله می کند؟ انین المذنبین احب الی من تسبیح المسبحین، این دعای ابوحمزه، ناله علی بن الحسین است، یک خورده با این ناله آشنا بشویم، ناله این بنده پاک خدا، اینها لذتشان در این بود که با خدای خودشان که حرف می زنند، همه اش از نیستی خودشان، از فقر خودشان، از احتیاج و نیاز خودشان، از کوتاهی کردنهای خودشان، بگویند. همه اش می گویند خدایا! آنچه از من است، کوتاهی است و آنچه از توست، رحمت و لطف است. «مولای مولای اذ رایت ذنوبی فزعت و اذرایت کرمک فنعت» از علی بن الحسین است. خدای من، مولای من، آقای من! چشمم که به گناهان خودم می افتد، خوف و فزع و ترس مرا فرامی گیرد. اما یک نظر که به تو می کنم، رحمت تو را که می بینم، رجاء و امید در دل من پیدا می شود. من همیشه در میان خوف و رجاء هستم، به یک چشم به خودم نگاه می کنم، خوف مرا می گیرد، به چشم دیگر به تو نگاه می کنم، رجاء بر من غالب می شود... بله آنها چنین بودند. (3)

ب) عاشورا و حماسه امام سجاد(ع)

1- زین العابدین (ع) که د رآن وقت از یک طرف بیمار بود و از طرف دیگر اسیر... وقتی رفت بالای منبر، چه ولوله ای ایجاد کرد! یزید دست و پایش را گم کرد. گفت الان مردم می ریزند و مرا می کشند. دست به حیله ای زد ظهر بود، یکدفعه به موذن گفت: اذان! وقت نماز دیر می شود. صدای موذن بلند شد. زین العابدین(ع) خاموش شد. موذن گفت... تا رسید به شهادت به رسالت پیغمبر اکرم، زین العابدین (ع) فریاد زد: موذن! سکوت کن. رو کرد به یزید و فرمود: یزید! این که اینجا اسمش برده می شود و گواهی به رسالت او می دهید، کیست؟ ایها الناس! ما را که به اسارت آورده اید، کیستیم؟ پدر مرا که شهید کردید، که بود؟ تا آن وقت مردم اصلاً درست آگاه نبودند که چه کرده اند.
آن وقت شما می شنوید که یزید بعدها اهل بیت پیغمبر را از آن خرابه بیرون آورد و بعد دستور داد که آنها را با احترام ببرند... بعد پسر زیاد را لعنت می کرد و می گفت: تمام، گناه او بود. چرا؟ آیا یزید، نجیب شده بود؟ ابداً ]این، برای این بود که[زین العابدین (ع) و زینب «س» اوضاع و احوال را برگرداندند.(4)
2- بر او (ابن زیاد) علی بن حسین(ع) را عرضه کردند. فرعون وار صدا زد:«من انت؛ تو کی هستی؟»
فرمود: «انا علی بن الحسین؛ من علی بن حسین هستم.» گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود که اینها همه بر حق هستند!) فرمود:من برادری داشتم، نام او هم علی بود و مردم در کربلا او را کشتند. گفت: خیر، خدا کشت. فرمود: البته که قبض روح همه مردم به دست خداست، اما مردم او را کشتند. بعد ]ابن زیاد[ گفت: «علی و علی» یعنی چه؟! پدر تو اسم همه بچه هایش را علی گذاشته]است[ ؟! فرمود: پدر من به پدرش ارادت داشت و این، تو هستی که باید از پدرت «زیاد» ننگ داشته باشی...
این، یکی از خصوصیات اهل بیت بود که با منطق «جبرگرایی»- که در دنیا جبر است و در عین جبر، عدل است؛ یعنی بشر در این جهان هیچ وظیفه ای برای تغییر و تبدیل و تحول ندارد و آنچه هست. آن است که باید باشد وآنچه نیست، همان است که نباید باشد و بنابراین بشر نقشی ندارد- مبارزه کردند. (5)
3- امام سجاد (ع) و گریه برای امام حسین(ع)
آن گریه ها که می کرد و یادآوری می نمود، برای چه بود؟... می خواست این حادثه را زنده نگه دارد و مردم یادشان نرود که چرا امام حسین(ع) قیام کرد و چه کسانی او را کشتند. این بود که گاهی امام زیاد گریه می کرد؛
روزی یکی از خدمتگزارانش عرض کرد: آقا! آیا وقت آن نرسیده است که شما از گریه باز ایستید؟ فرمود: چه می گویی؟! یعقوب یک یوسف بیشتر نداشت؛ قرآن عواطف او را این طور تشریح می کند: و ابیضت عیناء من الحزن (6) من در جلوی چشم خود هیجده یوسف را دیدم که یکی یکی پس از دیگری بر زمین افتادند. (7)

ج) برخی از ویژگی های امام سجاد (ع)

1- قهرمان معنویت
وجود مقدس امام زین العابدین(ع) قهرمان معنویت است؛ یعنی یکی از فلسفه های وجودی فردی مثل علی بن الحسین، این است که ]مظهر معنویت اسلام باشد[. انسان وقتی علی بن الحسین را می بیند، آن خوفی که از خدا دارد، آن نمازهایی که واقعاً نیایش بود و واقعاً پرواز روح به سوی خدا بود... با خود می گوید این اسلام چیست؟(8)
2- پیک محبت و دوستی
زین العابدین (ع) پیک محبت بود. این هم عجیب است: راه می رفت، هر جایی کسی را می دید، هرجا غریبی را می دید، فقیر و مستمندی را می دید... به او محبت می کرد و به خانه خودش می آورد... روزی یک عده جذامی را دید (همه از جذامی فرار می کنند...) از اینها دعوت کرد، این را به خانه خود آورد. خانه زین العابدین، خانه مسکینان و یتیمان و بیچارگان بود.(9)
3- همسفر ناشناس
فرزند پیغمبر است. به حج می رود. امتناع دارد که با قافله ای حرکت کند که او را می شناسند. مترصد است یک قافله ای از نقاط دور دست که او را نمی شناسند، پیدا شود و غریب وار داخل آن شود. وارد یکی از این قافله ها شد. از آنها خواست که به من اجازه دهید که خدمت کنم. آنها هم پذیرفتند... در بین راه، مردی با این قافله برخورد کرد که امام را می شناخت. تا امام را شناخت، رفت نزد آنها و گفت: این کیست که شما آورده اید برای خدمت خودتان؟ گفتند: ما که نمی شناسیم جوانی است مدنی ولی بسیار جوان خوبی است. گفت: بله، شما نمی شناسید. اگر می شناختید، این جور به او فرمان نمی دادید و او را در خدمت خودتان نمی گرفتید! گفتند: مگر کیست؟ گفت: این علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، فرزند پیغمبر است. دویدند خودشان را به دست و پای امام انداختند: آقا! این، چه کاری بود شما کردید؟!... شما باید آقا باشید و ما خدمتکار شما. فرمود:
«نه، من تجربه کرده ام، وقتی که با قافله ای حرکت می کنم که مرا می شناسند، نمی گذارند من اهل قافله را خدمت کنم. لذا من می خواهم با قافله ای حرکت کنم که مرا نمی شناسند، تا توفیق و سعادت خدمت به مسلمان و رفقا برای من پیدا شود.»(10)
4- عفو و بخشش بی همتا
هشام بن اسماعیل ]حاکم مدینه در زمان عبدالملک بن مروان[ در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود... به خاندان علی(ع) و مخصوصا امام علی بن الحسین زین العابدین(ع)، بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود.
ولید ]پس از به قدرت رسیدن[ هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را حاکم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان ]بن[ حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده، بیاید و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل می شد.
خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین(ع) و علویین بود. با خود فکر می کرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش، کمتر از کشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود: خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد، انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل می آمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می کشید؛ ولی برخلاف انتظار وی، امام طبق معمول- که مسلمانی به مسلمانی می رسد- با صدای بلند فرمود: «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و برحال او ترحم کرده، به او فرمود: «اگر کمکی از من ساخته است، حاضرم.»
پس از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.(11)

قصیده فرزدق در مدح امام سجاد(ع)

1- هشام هرچه کرد خود را به «حجرالاسود» برساند و طبق آداب حج، آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلند برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراش آمده بودند، دورش را گرفتند. آنها نیز به تماشای منظره پرازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان، مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران، او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. اول رفت و به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدم هایی مطمئن به طرف حجرالاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همین که او را دیدند، فورا کوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک کند، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از خود هشام پرسید: «این شخص کیست؟!» هشام با آنکه کاملا می شناخت که این شخص، علی بن الحسین زین العابدین است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم.»
در همین وقت، همام بن غالب، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه کار و شغل و هنر مخصوصش پیش از هر کس دیگر می بایست حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فورا گفت: «لکن من او را می شناسم.» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بر روی بلندی ایستاده، قصیده ای غرا- که از شاهکارهای ادبیات عرب است و فقط در مواقع حساس پر از هیجان که روح شاعر مثل دریا موج بزند، می تواند چنان سخنی ابداع شود- فی البداهه سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت:
«این شخص کسی است که تمام سنگریزه های سرزمین بطحاء او را می شناسند، این کعبه او را می شناسد، زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسد.
این فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاک پاکیزه مشهور. اینکه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر تو یک نفر فرضا نشناسی، عرب و عجم او را می شناسد...»
هشام از شنیدن این قصیده و این منطق و بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع کردند و خودش را در «عسفان» -بین مکه و مدینه- زندانی کردند...
علی بن الحسین(ع) مبلغی پول برای فرزدق فرستاد. فرزدق از قبول آن امتناع کرد و گفت: «من قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان و برای خدا انشاد کردم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت دارم.»
بار دوم علی بن الحسین آن پول را برای فرزدق فرستاد و پیغام داد به او که: «خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصد، پاداش نیک خواهد داد. تو اگر این کمک را بپذیری، به اجر و پاداش تو در نزد خدا زیان نمی رساند.»(12) و فرزدق را قسم داد که حتما آن کمک را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت.(13)
ملا عبدالرحمن جامی (شاعر معروف)... قصیده معروف فرزدق را در مدح امام سجاد(ع) به فارسی به نظم آورده است. می گویند خوابی نقل کرده که پس از مرگ فرزدق از او درعالم رؤیا پرسیدند: خداوند با تو چه کرد؟
جواب داد: مرا به واسطه همان قصیده که در مدح علی بن الحسین(ع) گفتم، آمرزید. جامی خود اضافه می کند و می گوید: اگر خداوند همه مردم را به خاطر این قصیده بیامرزد، عجیب نیست.(14)

تحریفات مربوط به امام سجاد(ع)

1-ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو
موضوع ازدواج امام حسین(ع) با شهربانو دختر یزدگرد و تولد امام سجاد(ع) از شاهزاده خانمی ایرانی و انتساب ائمه بعد از ایشان به خاندان سلطنتی ایران، بهانه ای به دست عده ای خیالباف یا مغرض داده است که گرایش ایرانیان را به خاندان رسالت، نتیجه انتساب آنها به دودمان شاهان ساسانی معرفی کنند... ما ضمن بیان مختصری، پوچی این ادعا را روشن می کنیم... هر مسلمان ایرانی می داند که «شهربانو» مقام و موقعیتی بیشتر و بالاتر از مادران سایر ائمه اطهار -که بعضی عرب و بعضی آفریقایی بودند- ندارد.
خامسا اگر از زاویه تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین(ع) و ولادت امام سجاد(ع) از شاهزاده ای ایرانی مشکوک است... مورخین عصر حاضر عموما آن را بی اساس می دانند.(15)
2-زین العابدین بیمار
یکی از حاضرین واقعه ]عاشورا[ شخص امام زین العابدین(ع) است. ایشان خودشان تمام جزئیات و همه قضایا را نقل کرده اند.
متأسفانه یک داستان جعلی و تحریفی درباره امام زین العابدین(ع) هست که حاجی نوری نقل ]و انتقاد[ می کند. می گویند که در روز عاشورا، در وقتی که هیچ کسی برای اباعبدالله نماند، حضرت رفتند به خیمه امام زین العابدین برای خداحافظی؛ آن وقت حضرت امام زین العابدین(ع) فرمود: پدر جان! کار شما و این مردم به کجا کشید؟ (یعنی اینها می گویند اصلا تا آن وقت امام زین العابدین(ع) کاملا بی خبر بوده است!)
فرمود: پسرجان! به جنگ کشید. عجب! جنگ واقع شد؟ بله، جنگ واقع شد. یکی یکی اصحاب را یاد کرد. ]امام حسین(ع)[ فرمودند: قتل.
این، جعل و دروغ است. امام زین العابدین(ع) که آنجا -العیاذبالله- مریض و بی هوش نبود که اصلا نفهمد چه گذشته است؛ حتی تاریخ می نویسد: در همان حال امام حرکت کرد، به عمه اش فرمود: عصای من را با یک شمشیر بیاور...
پس بیاییم توبه کنیم(16)
یک چیزی که مخصوص ما ایرانی هاست ]این است که می گوییم[ «امام زین العابدین بیمار». شما در غیر زبان فارسی در جای دیگر این کلمه «بیمار» را دنبال اسم امام زین العابدین نمی بینید. مثلا در زبان عربی ایشان القاب زیادی دارند؛ «السجاد» یکی از القابشان است.
3-اربعین امام حسین(ع)
«آمدن اسرا به کربلا در اربعین و اینکه به دوراهی عراق و مدینه رسیدند، از نعمان بن بشیر خواستند که آنها را به کربلا ببرد، عبور اسرا از کربلا و ملاقات امام سجاد(ع) با جابر». افسانه است. آنچه در اربعین حقیقت دارد، زیارت جابر است.(17)

احادیث امام سجاد (ع)

1- ثواب و گناه دو برابر
امام رضا(ع) فرمود: علی بن الحسین زین العابدین(ع) می گفت:
«نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر، دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب؛ زیرا آن کس که از خاندان ما نیکوکاری کند، در حقیقت دو کار کرده: یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی انجام داده، دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است. آن کس هم که گناه کند، دو گناه مرتکب شده یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده، دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است.» (18)
2- ارزش انسان
از امام سجاد(ع) سؤال شد: چه کسی از همه مردم مهم تر است؟ فرمود:«آن کسی که همه دنیا را با خویش برابر نداند.»
از تعمق در قرآن و نهج البلاغه و سایر سخنان پیشوایان دین روشن می شود که اسلام ارزش جهان را پایین نیاورده است،] بلکه[ ارزش انسان را بالا برده است.(19)
3- طلب طول عمر
عل بن الحسین(ع) می فرماید:
«خدایا! مرا عمر عطا کن مادام که عمرم صرف طاعت شود. اگر بناست زندگی ام چراگاه شیطان گردد، مرا هرچه زودتر به سوی خود ببر.» (20)

پی نوشت‌ :

1- مجموعه آثار، ج 1، ص 333، به نقل از بحارالانوار، ج 11، ص 25، باب مکارم اخلاق حضرت سجاد(ع).
2- مجموعه آثار، ج 3، ص .301
3- گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، ص .125
4- مجموعه آثار، ج 17، ص .313
5- همان، ص .425
6- یوسف. 84
7- مجموعه آثار، ج 18، ص .34
8 و 9- همان ص .32
10- همان، ص .33
11- همان، ص .346
12- بحارالانوار، ج 11، ص .36
13- مجموعه آثار، ج 18، ص .270
14- همان، ج 3، ص .275
15- همان، ج 14، ص 116 و .122
16- همان، ج 17، ص .97
17- همان، ص 586
18- همان، ج 18، ص .441
19- همان، ج 16، ص .566
20- قیام و انقلاب مهدی(ع) از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص .97


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:11 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اشاره

امام سجاد(علیه السلام) در عین آن که زینت عبادت کنندگان، بزرگمرد عبادت، عرفان وسجده بود، مجاهد بزرگ فى‏سبیل‏الله بود، او در عین آن که کانون علم و اندیشه ومعرفت‏بود، تواضع ویژه‏اى داشت، و در عین آن که شکوه و جلال و ابهت‏خاصى داشت،داراى حلم و بردبارى و سعه صدر مخصوصى بود، و در یک کلمه کانون همه کمالات‏انسانى و ارزش‏هاى والاى معنوى، و زیبنده این شعر معروف بود که:
رخ زیبا ید بیضا دم عیسى دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
در این گفتار برآنیم تا به چند نمونه از رفتار آن حضرت زندگى اشاره کنیم، به‏این امید که درس‏هاى سودمند زندگى سالم و سازنده را از شیوه زندگى درخشان آن‏بزرگمرد فضایل بیاموزیم:

زینت پرستش کنندگان الهى

آن حضرت با عنوان زین‏العابدین و سجاد خوانده مى‏شود،چرا که او قبل از هر چیز بنده خالص و صالح خدا بود، و سجده‏هاى طولانى او، هربیننده را به سوى خدا و پرستش خدا جذب مى‏کرد.
خداوند در حدیث لوح که آن نامه‏اى از سوى خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است او راچنین معرفى کرده است: «سید العابدین و زین اولیائى الماضین; او آقاى عبادت‏کنندگان و زینت اولیاى پیشین من است.» یوسف بن اسباط مى‏گوید، پدرم گفت:
نیمه‏هاى شب به مسجد رفتم، جوانى را که به سجده افتاده بود دیدم که چنین باخدا راز و نیاز مى‏کرد: «سجد وجهى متعفرا فى‏التراب لخالقى و حق له; صورتم خاک‏آلود، براى آفریدگارم سجده کرد، که خداوند سزاوار سجده است.» به محضرش رفتم،دریافتم امام سجاد(علیه السلام) است، صبر کردم تا هوا روشن شد، به نزد ایشان رفتم و عرض‏کردم: «اى فرزند پیامبر! چرا آن همه به خود زحمت مى‏دهى با این که خداوند تورا برترى بخشیده و تو در پیشگاه خدا مقام بسیار ارجمندى دارى؟» او با شنیدن‏این سخن منقلب شده و گریه کرد و فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«هنگامى که روز قیامت‏برپا گردد هر چشمى جز چهار چشم گریان است:
1- چشمى که از خوف خدا بگرید;
2- چشمى که در راه (جهاد) براى خدا نابینا شده باشد;
3- چشمى که از حرام‏هاى خدا پوشیده شده باشد;
4- چشمى که شب تا صبح در حال سجده بیدار باشد... .»
عبادت امام سجاد(علیه السلام) پرستش کاملا آگاهانه و بسیار عمیق بود،او با لذت و شیفتگى مخصوص، آمیخته با عرفان کامل، خدا را عبادت مى‏کرد. ارتباطو پیوند او با خدا به گونه‏اى بود که روایت‏شده:
شبى براى عبادت برخاست، هنگام وضو، چشمش به ستارگان آسمان افتاد، و هم چنان‏به ستارگان مى‏نگریست ، و در اندیشه آفریدگار و آفرینش آنها فرو رفت، حیران وبهت زده در حالى که دستش در آب بود، به آسمان چشم دوخته بود تا صداى اذان صبح‏را شنید.
فاطمه(س) یکى از دختران امیرمومنان على(علیه السلام) از جابربن عبدالله انصارى تقاضاکرد که نزد امام سجاد(علیه السلام) برود، به عنوان دل‏سوزى از آن حضرت بخواهد که جانش رااز آسیب عبادت بسیار حفظ کند، زیرا او بر اثر عبادت بسیار، از ناحیه بینى و سرزانوها و کف دستها و پیشانى، آسیب سختى دیده بود، جابر نزد امام سجاد(علیه السلام) رفت وآن حضرت را از تحمل آن همه رنج طاقت فرسا در عبادت برحذر داشت.
امام سجاد(علیه السلام) به او فرمود: «اى همنشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)! جدم رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدرعبادت کرد که پاهایش ورم کرد، شخصى به او عرض کرد: چرا آنقدر به خود رنج‏مى‏دهى؟ فرمود: «افلا اکون عبدا شکورا; آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم.» جابربه امام سجاد(علیه السلام) عرض کرد:
«جان عزیزت در خطر است، کم‏تر خود را در فشار قرار بده.» امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
«یا جابر لا ازال على منهاج ابوى موتسیا بهما حتى القاهما; اى جابر همواره راه‏پدرانم (پیامبر و على) را مى‏پیمایم، و آنها را الگو قرار مى‏دهم تا به آنهابپیوندم.» صحیفه سجادیه، یکى از نمادهاى عرفانى و زاییده اندیشه‏هاى معرفت‏شناسى امام سجاد(علیه السلام) است که به عنوان زبور آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) شناخته شده، و با مطالعه‏آن، مى‏توان به عظمت‏بى‏کران پرستش آگاهانه آن بزرگوار واقف شد.

توجه عمیق به بینوایان

امام سجاد(علیه السلام) به تامین معاش زندگى افراد بى‏بضاعت ومستمند، توجه عمیق و اقدام همه جانبه داشت، علاوه بر این‏که با نظم خاصى از صدخانواده فقیر مدینه به طور مستمر سرپرستى مى‏کرد، به بینوایان دیگر نیز توجه‏داشت، او نان و آذوقه را در انبان مى‏کرد و خودش آن را بر دوش مى‏گرفت و به صورت‏ناشناس و محرمانه براى آنها مى‏برد، نیازمندان هرگاه او را مى‏دیدند به همدیگرمى‏گفتند صاحب الجراب (صاحب انبان) آمد. آن بزرگوار وقتى که فقیر را مى‏دید نه‏تنها با نظر خشمگین یا تحقیرآمیز به او نگاه نمى‏کرد، بلکه با شادمانى مى‏گفت:
«مرحبا بمن یحمل زادى الى الاخره; آفرین به کسى که توشه مرا به سوى آخرت حمل‏مى‏کند.» یکى از شخصیت‏هاى عصر آن حضرت به نام زهرى مى‏گوید: در یک شب سرد وتاریک زمستانى امام سجاد(علیه السلام) را دیدم; بار آرد و هیزم بر پشت گرفته بود و عبورمى‏کرد، پرسیدم: این بار چیست؟
فرمود: قصد سفر دارم، این توشه راه سفر است که آماده کرده‏ام تا به محله حریزببرم.
غلام خود را به آن حضرت معرفى نمودم و عرض کردم: «شما زحمت نکشید، این غلام من‏است که آن بار شما را حمل مى‏کند.» فرمود: نه. عرض کردم: پس اجازه بدهید خودم‏آن را حمل کنم، فرمود: «من زحمتى را که موجب نجات من در سفر خواهد شد، وپیمودن راه سفر مرا نیکو کند، از خود دور نمى‏کنم.» پس از چند روزى او را درمدینه دیدم، پرسیدم شما فرمودید به مسافرت مى‏روم، پس چرا مسافرت نکردى؟ فرمود:
اى زهرى، منظورم از مسافرت، آن سفرى که تو گمان کردى نبود، بلکه منظورم سفرمرگ بود که خود را براى آن آماده مى‏ساختم، آن‏گاه فرمود:
«انما الاستعداد للموت تجنب الحرام و بذل الندى فى الخیر; همانا آمادگى براى‏سفر مرگ، اجتناب از کارهاى حرام، و بخشش عطایاى نیک به مردم است.» آن حضرت برهمین اساس از بیماران عیادت مى‏کرد، و اگر با خبر مى‏شد که آنها مقروض هستند،قرض آنها را ادا مى‏نمود، چنان‏که روایت‏شده شنید که «محمدبن اسامه‏» بیمار وبسترى شده، به عیادتش رفت، وقتى فهمید او مقروض است و دوست دارد قبل از مرگش،قرض‏هایش پرداخته شود، همه قرض‏هاى او را برعهده گرفت و پرداخت.
پس از آن که آن بزرگوار مهربان، به شهادت رسید، هنگامى که پیکر پاکش را غسل‏مى‏دادند، خراش‏هایى در پشت مبارکش دیدند، بعضى از حاضران از علت آن پرسیدند،یکى از حاضران پاسخ داد:
«این سیاهى‏ها و خراش‏ها از آثار انبان‏هاى طعام است که آن حضرت آن را به طورمکرر حمل مى‏کرد و به خانه مستمندان مى‏برد، و نیز از آثار آب‏کشى آن حضرت از چاه‏است که براى همسایگان، از آن چاه آب مى‏کشید، و اینک جاى طناب آب‏کشى در پشتش‏باقى‏مانده است‏».

خوف از حساب روز قیامت

امام سجاد(علیه السلام) در طول زندگى براى انجام مناسک حج و عمره‏بسیار به مکه مى‏رفت، با این که فاصله بین مدینه و مکه حدود هشتاد فرسخ است، آن‏حضرت براى انجام عبادت بزرگ حج، گاهى این راه را پیاده مى‏پیمود، و از این که‏براى انجام عبادت خدا، رنج مى‏کشید، لذت مى‏برد.
آن بزرگوار بیست‏بار (و به نقلى 22 بار) سوار بر شترش شده و به مکه مى‏رفت، وپس از انجام مراسم عمره یا حج، به مکه باز مى‏گشت، او در این مدت حتى یک بارتازیانه بر شترش نزد، هرگاه مى‏خواست‏شترش تندتر حرکت کند، تازیانه‏اش را بربالاى سر شتر به حرکت در مى‏آورد، و مى‏فرمود: «لولا خوف القصاص لفعلت; اگر ترس‏قصاص قیامت نبود، با زدن تازیانه بر شتر، آن را به تند حرکت کردن وادارمى‏کردم.» با توجه به فاصله بین مکه و مدینه که حدود هشتاد فرسخ بود، نتیجه‏مى‏گیریم که بیست‏بار رفتن و بازگشتن آن حضرت معادل 3200 فرسخ خواهد شد، آن‏بزرگوار در تمام طول این مدت با این که تازیانه در دستش بود، از خوف قصاص‏قیامت، حتى یک بار تازیانه‏اش را بر شترش نزد، با این که شتر در میان مرکب‏ها به‏پوست کلفتى معروف است، و تازیانه زدن به آن، رنجش چندانى براى او نخواهد بود.
در صفحه دیگرى از زندگى امام سجاد(علیه السلام) مى‏خوانیم: او یکى از غلامان آزاد کرده‏اش‏را سرپرست رسیدگى به مزرعه‏اى نموده‏بود، روزى براى دیدن آن مزرعه به آن جا رفت‏مشاهده کرد که بر اثر سهل‏انگارى غلام آسیب فراوانى به آن مزرعه وارد شده است،ناراحت‏شد و براى تنبیه غلام، یک بار تازیانه‏اى به او زد. پس از این کار پشیمان‏شد، وقتى که آن حضرت به خانه بازگشت، شخصى را نزد آن غلام فرستاد تا او را به‏حضورش بیاورد، آن شخص پیام امام را به او ابلاغ کرد، غلام به محضر امام سجاد(علیه السلام)
آمد، دید امام خود را برهنه کرده، و تازیانه‏اش را پیش رویش انداخته است. غلام‏گمان برد که امام مى‏خواهد او را مجازات کند، از این رو به شدت ترسید، ولى‏ناگاه دید امام سجاد (علیه السلام) آن تازیانه را برداشت و به غلام داد و فرمود: «اى مردامروز کارى از من در مورد تو سرزد که سابقه نداشت، لغزشى بود که رخ داد، اینک‏این تازیانه را بگیر و همان گونه که به تو زدم به من بزن و از من قصاص کن.»
غلام گفت: سوگند به خدا جز این گمان نداشتم که مرا مجازات کنى که سزاوار آن‏هستم، تا چه رسد به این که من از تو قصاص کنم. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: عزیزم!
تازیانه را بردار و قصاص کن، غلام گفت:
معاذالله! هرگز چنین نکنم، تو را (اگر لغزشى بود) بخشیدم. این گفت و گو به‏طور مکرر بین امام سجاد(علیه السلام) و آن غلام رد و بدل شد، هنگامى که امام(علیه السلام) دید آن‏غلام از قصاص کردن خوددارى مى‏کند به او فرمود: «اما اذا ابیت فالضیعه صدقه‏علیک; هان آگاه باش اکنون که از قصاص خوددارى مى‏کنى آن مزرعه را به تو انفاق‏کردم، مال تو باشد.» سپس امام سجاد(علیه السلام) آن مزرعه را در اختیار آن غلام گذاشت.

همنشینى با مستضعفان

از شیوه‏هاى زندگى امام سجاد(علیه السلام) این که: بسیار متواضع‏بود، نه تنها از همنشینى با تهى‏دستان و مستضعفان عار نداشت، بلکه مشتاقانه درکنار آنها مى‏نشست و همچون دوست صمیمى با آنها هم صحبت مى‏شد، بعضى این روش رااز آن حضرت نپسندیدند، و از نشست و برخاست آن حضرت با طبقه پایین دست، انتقادکردند، امام سجاد(علیه السلام) در پاسخ آنها فرمود:
«انى اجالس من انتفع بمجالسته فى دینى; من با کسى همنشین مى‏شوم که از مجالست‏او به نفع دینم بهره‏مند گردم.»
یک روز امام سجاد(علیه السلام) سوار بر مرکب از راهى‏مى‏گذشت چشمش به جمعى از بیماران جذامى که در کنار هم نشسته بودند و غذامى‏خوردند افتاد، آنها وقتى که امام را دیدند او را دعوت به خوردن غذا کردند.
امام(علیه السلام) آن روز را روزه بود، به آنها فرمود:
«اگر روزه نبودم، در کنار سفره شما مى‏نشستم.» امام سجاد(علیه السلام) آن روز به خانه‏خود بازگشت، دستور داد غذاى مطبوعى آماده کردند، آن‏گاه همه آن جذامیان را به‏خانه خود دعوت کرد، آنها به خانه آن حضرت آمدند، امام(علیه السلام) در کنار آنها نشست وبا هم از غذا خوردند.

احترام به نامادرى

امام سجاد(علیه السلام) مادرش را به هنگامى که نوزادى بیش نبود ازدست داد. از این رو، بانویى پرستارى آن حضرت را بر عهده گرفت و به عنوان‏نامادرى در حفظ آن حضرت کوشید، امام سجاد(علیه السلام) وقتى که بزرگ شد، با نامادرى‏اش دریک کاسه غذا نمى‏خورد، شخصى از آن حضرت پرسید:
«با این‏که شما مادرت (نامادریت) را دوست دارى، چرا در یک کاسه با او غذانمى‏خورى؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «انى اکره ان تستبق یدى الى ما سبقت الیه‏عینها فاکون عاقا لها; من دوست ندارم که دستم به لقمه‏اى سبقت گیرد که چشم‏مادرم به آن سبقت گرفته است، آن گاه جفاکار نسبت‏به مادرم گردم.» به راستى‏وقتى که آن حضرت به نامادرى این گونه احترام مى‏گذاشت، براى مقام مقدس مادرچقدر ارج و ارزش قائل بود؟!

خشنودى به رضاى الهى

امام باقر(علیه السلام) نقل کرد، پدرم‏امام سجاد(علیه السلام) فرمود: دچار بیمارى سختى شدم، پدرم به من فرمود: چه میل دارى؟
گفتم: میل دارم به گونه‏اى باشم که در برابر تدبیر و خواست‏خدا، خواسته دیگرى‏نداشته باشم. پدرم فرمود: «احسنت ضاهیت ابراهیم الخلیل; احسن و آفرین که به‏ابراهیم خلیل(علیه السلام) شباهت‏یافته‏اى.» در آن هنگام که دشمنان مى‏خواستند او را به‏درون آتش شعله‏ور بیفکنند، جبرئیل نزد او آمد و گفت: آیا حاجتى دارى؟
ابراهیم(علیه السلام) گفت: «لا اقترح على ربى، بل حسبى الله و نعم الوکیل; در برابرمقدرات پروردگارم چیز دیگرى درخواست نمى‏کنم، بلکه خدا مرا کفایت مى‏کند، و اوپشتیبان خوبى‏است.»

پاسخ شدید به طاغوت عراق

امام سجاد(علیه السلام) در تمام مصائب کربلاو اسارت، شرکت داشت، و سخت‏ترین و جانکاه‏ترین حوادث را تحمل کرد، او و همراهانش‏را به صورت اسیر، در کوفه به مجلس عبیدالله بن زیاد حاکم عراق که طاغوتى سنگ‏دل‏و بى‏رحم بود وارد نمودند. عبیدالله پس از گستاخى‏هاى بسیار بى‏شرمانه متوجه امام‏سجاد(علیه السلام) شد، و گفت: «این شخص کیست؟» یکى از حاضران گفت: على بن حسین(علیه السلام) است.
عبیدالله گفت: مگر خداوند على پسر حسین(علیه السلام) را نکشت؟ امام سجاد(علیه السلام) فرمود:
من برادرى به نام على‏بن حسین(علیه السلام) [على‏اکبر] داشتم، مردم او را کشتند.
عبیدالله با خشونت گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «الله‏یتوفى الانفس حین موتها; خداوند جانها را هنگام مرگشان، قبض مى‏کند.» عبیدالله‏گفت: آیا تو جرئت پیدا کرده‏اى پاسخ مرا مى‏دهى؟ سپس به ماموران جلادش گفت:
برخیزید و گردنش را بزنید.
حضرت زینب(س) به دفاع برخاست، و پس از گفتارى، خطاب به عبیدالله فرمود:
«اگر بنا است على بن الحسین(علیه السلام) را بکشى، مرا نیز با او بکش.» در این هنگام‏امام سجاد(علیه السلام) به عمه‏اش زینب(س) فرمود: آرام باش، تا من با عبیدالله سخن بگویم،سپس به عبیدالله رو کرد و با صلابت و قاطعیت فرمود: «ابالقتل تهددنى یابن زیاداما علمت ان القتل لنا عاده، و کرامتنا الشهاده; اى پسر زیاد! آیا مرا به کشتن‏تهدید مى‏کنى و مى‏ترسانى، آیا نمى‏دانى که کشته شدن عادت ما است، و شهادت مایه‏کرامت و سرافرازى ما مى‏باشد؟!»

دخالت در سیاست

ماجراى نهضت کربلا، یک حادثه‏بزرگ سیاسى بود، امام سجاد(علیه السلام) در پیدایش آن و ابلاغ پیام شهیدان و پى‏گیرى نتایج‏نهضت نقش اصلى را داشت، آن حضرت پس از ماجراى خونین عاشورا، چه هنگام اسارت، وچه هنگام بازگشت‏به مدینه، در هر فرصتى مردم را بر ضد طاغوت عصر، یزیدبن‏معاویه مى‏شوراند، خطبه غرا و کوبنده او در شام، یزید و حکومتش را رسوا نمود، وماهیت پلید حکومت‏خودکامه او را افشا کرد، با این که در جو خفقان آن عصر ، حتى‏ذکر نام حسین(علیه السلام) ممنوع بود، به دستورآن حضرت در نگین انگشترش چنین نوشته‏بودند: «خزى و شقى قاتل الحسین بن على علیه‏السلام; رسوا و بدبخت‏شد قاتل حسین‏پسر على(ع‏»). آن حضرت چهل سال، مصائب پدرش امام حسین(علیه السلام) را یاد مى‏کرد ومى‏گریست، هنگام غذا خوردن، دست از غذا مى‏کشید، مى‏گفتند بفرمایید غذا میل کنید،در پاسخ مى‏فرمود: «قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا;حسین(علیه السلام) فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گرسنه و تشنه کشته شد.» کوتاه سخن آنکه آن حضرت‏اکثر بهره‏بردارى را از نهضت امام حسین(علیه السلام) به عناوین گوناگون بر ضد طاغوت‏هاى‏وقت نمود. پس از بنى‏امیه، هنگامى که خلفاى بنى‏مروان روى کار آمدند، موضع‏گیرى‏امام سجاد(علیه السلام) در برابر آنها نیز نوع دیگرى از رودر رویى شدید در برابرطاغوتیان بود. آن حضرت قیام مختار بر ضد بنى‏امیه را تایید کرد و با صراحت‏فرمود: «لاتسبوا المختار فانه قتل قتلتنا و طلب ثارنا; از مختار بدگویى نکنید،چرا که او قاتلان ما را کشت، و به خون‏خواهى از ما قیام کرد.» آن حضرت قبل ازقیام انقلابى پسرش «زید» که برضد حکومت هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموى)
رخ داد، قیام او را تایید مى‏کرد و مى‏فرمود: «پدرم از پدرش امیرمومنان على(علیه السلام)
نقل کرد در پشت کوفه مردى قیام کند که او را «زید» مى‏گویند...
او و یارانش در قیامت‏با شکوهى بسیار باعظمت در کنار مردم عبور کنند، وفرشتگان به آنها اشاره کرده و مى‏گویند: اینها جانشینان صالحان پیشین و دعوت‏کنندگان به حق هستند، آن‏گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از آنها استقبال کند و خطاب به زیدمى‏فرماید: اى فرزندم! شما مسوولیت‏خود را به انجام رساندید، اکنون بدون حساب،وارد بهشت‏شوید.»

راز شهادت امام سجاد (علیه السلام)

موضع‏گیرى‏هاى قاطع و پر صلابت امام‏سجاد(علیه السلام) در برابر هشام‏بن عبدالملک (دهمین خلیفه‏اموى) و عظمت روز افزون امام(علیه السلام)
در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد(علیه السلام)
کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او، آن حضرت را مسموم کرده و به‏شهادت رساندند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوت‏هاى‏اموى و مروانى، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات‏سودى نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامى‏که پدرم امام حسین(علیه السلام) وفات کرد، ساعتى قبل مرا به سینه‏اش چسبانید و فرمود:
«یا بنى ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله; اى پسر جانم! بپرهیز از ستم‏کردن بر کسى که یاورى براى انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام‏باقر(علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت مى‏کنم که پدرم هنگام شهادت مرابه آن وصیت کرد:
«یا بنى اصبر على الحق و ان کان مرا; اى پسر جان! در راه حق‏صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج‏آور باشد.»
به این ترتیب آن امام همام بعد ازنهضت عظیم امام حسین(علیه السلام) پس از حدود 35سال مبارزه به صورت‏هاى گوناگون، در 75سالگى به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پاى نهضت‏خونین پدرش را امضاء کرد.
او در فرازى از صحیفه سجادیه که از گنجینه‏هاى بزرگ معارف و عرفان است و ازاو به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض مى‏کند:
«اللهم انى اعتذر الیک من مظلوم ظلم بحضرتى فلم انصره; خدایا! من از پیشگاه‏تو عذرخواهى مى‏کنم در مورد مظلومى که در برابر من به او ستم شده، و من به یارى‏او نشتافته‏ام.» «خدایا! به من دست و نیرویى ده تا بتوانم بر کسانى که به من‏ستم مى‏کنند پیروز شوم، و زبانى عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال برمخالف چیره شوم، و اندیشه‏اى ده تا نیرنگ فکرى دشمن را درهم شکنم، و دست‏ستمگران را از تعدى و تجاوز، کوتاه سازم.»


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:10 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

  

1- یقین

الـرضـا بمکـروه القضـاء ارفع درجـات الیقیـن .(1)
خشنـودى از پیشـامـدهـاى خـویشـاینـد, بلنـدتـریـن درجه یقین است.

2ـ کرامت نفس

مـن کـرمت علیه نفسه هـانت علیه الـدنیـا.(2)
هـر که کـرامت و بزرگـوارى نفـس داشته بـاشـد, دنیـا را پست انگـارد.

3ـ دنیا مایه ارزش نیست

اعظم النـاس خطـرا مـن لـم یـر الـدنیـا خطـرا لنفسه.(3)
پـر ارزش تـریـن مـردم کسـى است که دنیـا را مـایه ارزش خـود نـدانـد.

4ـ پرهیز از دروغ

اتقـوا الکذب الصغیـر منه و الکبیر فى کل جد و هزل فان الرجل اذا کذب فى الصغیر اجترء على الکبیر.(4)
از دروغ کوچک و بزرگ در هر جدى و شوخى اى بپرهیزید, زیرا چون کسى دروغ کوچک گفت بـر دروغ بزرگ نیز جـرات پیـدا مـى کنـد.

5ـ صیانت از خود

الخیر کله صیانه الانسان نفسه.(5)
همه خیـر ایـن است که انسـان از خـود صیـانت کنـد.

6ـ با اینان منشین

ایاک و مصاحبه الکذاب, فانه بمنزله السراب یقرب لک البعید و یبعد لک القریب.
و ایـاک و مصـاحبه الفـاسق فـانه بـایعک بـاکله او اقل مـن ذلک.
و ایاک و مصاحبه البخیل فانه یخذلک فى ماله احوج ما تکون الیه .
و ایاک و مصاحبه الاحمق فانه یرید ان ینفعک فیضرک .
و ایاک و مصـاحبه القـاطع لـرحمه, فـانـى و جـدته ملعونـا فـى کتاب الله.(6)
1 ـ مبادا با دروغگو همنشین شوى که او چون سراب است, دور را به تو نزدیک کند و نزدیک را به دور نماید.
2ـ مبادا با بـا فاسق و بدکار همنشین شـوى که تـو را به یک لقمه و یا کمتـر بفرشد.
3ـ مبادا همنشیـن بخیل شوى که او در نهایت نیازت بـدو , تو را واگذارد.
4ـ مبادا بـا احمق رفیق شـوى که چـون خـواهـد سـودت رسانـد, زیانت مـى زنـد.
5ـ مبادا با آن که از خویشان خـود مى بـرد, مصاحبت کنى که مـن او را در قرآن ملعون یافتم .

7ـ ترک سخـن بى فایده و دورى از جدل

ان المعرفه و کمال دین المسلم ترکه الکلام فیما لایعنیه و قله مرائه وحلمه و صبره و حسـن خـلقـه.(7)
معرفت و کمـال دیانت مسلمان , ترک کلام بى فایـده و کـم جـدل کردن, وحلـم و صبر و خوش خویـى اوست.

8ـ محاسبه نفس وتوجه به معاد

ابن آدم !انک لاتزال بخیر ماکان لک واعظ من نفسک و ما کانت المحاسبه من همک, و ما کان الخوف لک شعارا و الحذر لک دثارا. ابـنآدم انک میت و مبعوث وموقوف بیـن یـدى الله جل و عز, فاعد له جـوابا.(8)
اى فرزند آدم ! به راستى که تو پیوسته روبه خیرى, تا خودت را پند دهى وحساب خودت را بـرسـى و تـرس از خـدا را روپـوش وپـرهیز را زیـرپـوش خـود سـازى .
اى فرزند آدم !تـو خواهى مرد و برآنگیخته خواهى شد و در حضور خداوند عز وجل قـرار خـواهـى گـرفت, پـس بـراى او جـوابـى را آمـاده کـن.

9ـ نتایج دعا

المومن مـن دعائه على ثلاث:اما ان یدخر له و اما ان یعجل له واما ان یدفع عنه بلاء یرید ان یصیبه.(9)
مومن از دعایش سه نتیجه مى گیرد:
الف ـ یابرایش ذخیره گردد,
ب ـ یا در دنیا برآورده شود,
ج ـ یـا بلایـى را که خـواست به او بـرسـد, از او بگـردانـد.

10ـ مبغوضیت گداى بخیل

ان الله لیبغض البخیل السـائل المحلف.(10)
به راستـى که خـداونـد, گـداى بخیلـى را که سـوگند مى خـورد دشمـن دارد.
بقیه در ادامه مطلب
[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:9 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]


از سجایای اخلاقی امام (علیه السلام)

شخصی به حضور امام سجاد (علیه السلام) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (علیه السلام) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان دین نبود). امام به همراهانش فرمود: شنیدید که این مرد، با من چگونه برخورد کرد؟ اینک دوست دارم ، با من نزد او برویم تا بنگرید جواب او را چگونه خواهم داد؟. همراهان با امام حرکت کردند، شنیدند که آن حضرت در مسیر راه ، مکرر این آیه را می خواند: والکاظمین الغیظ: از ویژگی های پرهیزکاران این است که ، خشم خود را فرو می برند (آل عمران - 134). همراهان دریافتند که امام با او برخورد شدید نخواهد کرد.
وقتی امام سجاد (علیه السلام) به در خانه او رسید، او را صدا زد، او از خانه بیرون آمد، در حالی که تصور می کرد با برخورد شدید امام ، روبرو خواهد شد، برخلاف انتظار شنیدند امام (علیه السلام) به او فرمود: برادرم ! اگر آنچه به من گفتی ، در من وجود دارد، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من وجود ندارد، از خدا می خواهم که تو را بیامرزد. آن مرد بین دو چشم امام را بوسید و عرض کرد: آنچه گفتم در وجود تو نیست بلکه من به آن سزاوارترم.

ضمانت آهو

امام باقر(علیه السلام) فرمود: من و گروهی در حضور پدرم امام سجاد(علیه السلام) بودیم ، ناگهان آهوئی از صحرا آمد و در چند قدمی پدرم ایستاد و ناله کرد. حاضران به پدرم گفتند چه می گوید؟ پدرم فرمود: می گوید: بچه ام را فلانی صید کرده ، از روز گذشته تا حال شیر نخورده ، خواهش می کنم آن را از او گرفته و نزد من بیاور تا به او شیر بدهم . امام سجاد(علیه السلام) شخصی را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آهو بچه را بیاور، آهو بچه را آورد، آهوی مادر تا بچه اش را دید چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غم انگیزی کشید و بچه اش را شیر داد. سپس امام سجاد(علیه السلام) از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد، امام آهو بچه رااز او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنی گفت و همراه بچه اش به سوی صحرا رفتند. حاضران به امام سجاد(علیه السلام) گفتند :آهو چه گفت ؟ امام فرمود: برای شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک از برای شما طلبید.

کنترل خشم

روزی یکی از بستگان امام سجاد(علیه السلام) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(علیه السلام) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(علیه السلام) سکوت کرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(علیه السلام) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم که همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنوید. حاضران ، موافقت کردند، امام سجامد(علیه السلام) با آنها رهسپار شدند، در راه مکرر می فرمود و الکاظمین الغیظ (از صفات پرهی زکاران فرو بردن خشم است) (آل عمران 134). حاضران فهمیدند که آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حرکت کردند تا به منزل آن مرد بدگو رسیدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گردید، امام سجاد(علیه السلام) به او فرمود: ای برادر! اگر آنچه به من نسبت دادی در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من نیست ، از خدا می خواهم که تو را ببخشد. آن مرد، سخت تحت تاءثیر بزرگواری امام قرار گرفت ، و به پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسی د و عرض کرد: بلکه من سخنی به تو گفتم که در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم به این ترتیب امام سجاد(علیه السلام) درس بردباری و حفظ رابطه خوی شاوندی و کنترل خشم را به ما آموخت .

سه مصیبت بزرگ

مردی به محضر امام سجاد(علیه السلام) آمد، و از حال و روزگار دنیای خود شکایت کرد، امام سجاد(علیه السلام) فرمود: مسکین ابن آدم ، له فی کلّ یوم ثلاث مصائب لایعتبر بواحده منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنیا... : بیچاره انسان که در هر روز، دستخوش سه مصیبت است که از هیچیک عبرت نمی گیرد، در صورتی که اگر عبرت می گرفت ، مصائب دنیا برای او آسان می شد. 1 هر روز که از عمر او می گذرد از عمر او کاسته می گردد، در صورتی که اگر از مال او چیزی کاسته می شد قابل جبران بود، ولی کاهش عمر قابل جبران نیست . 2 هر روز، رزقی که به او می رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است .) 3 مصیبت سو از همه بزرگتر است ، و آن اینکه هر روز که از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ ؟ اگر براستی در فکر این سه مصیبت باشد، گرفتاریهای مادی ، در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد.

خوف از خدا

به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (علیه السلام) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق شده و به هلاکت رسیدند، جز یک زن ( که همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره کشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حرکت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باک ، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو کرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست که با همسر خود می نشیند، و آماده شد که با او زنا کند. زن لرزید و گریه کرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان کرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاکنون چنین کاری کرده ای ؟
زن گفت : نه به خدا سوگند. مرد گفت : تو که چنین کاری نکرده ای ، و اکنون نیز من تو را مجبور می کنم ، این گونه از خدا می ترسی ، من سزاوارترم که از خدا بترسم . همانجا برخاست و توبه کرد و به سوی خانواده اش رفت و همواره در حال توبه و پشیمانی بسر می برد. تا روزی در بیابان پیاده حرکت می کرد، در راه به راهب ( عابد مسیحیان) برخورد که او نیز به خانه اش می رفت ، آنها همسفر شدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، راهب به او گفت : دعا کن تا خدا ابری بر سر ما بیاورد تا در سایه آن ، به راه خود ادامه دهیم . گنهکار گفت : من در نزد خود کار نیکی ندارم تا جرئت به دعا و درخواست چیزی از خدا داشته باشم . راهب گفت : پس من دعا می کنم تو آمین بگو. گنهکار گفت : آری خوب است .
راهب دعا کرد و او آمین گفت ، اتفاقا دعا به استجابت رسید و ابری آمد و بالای سر آنها قرار گرفت و سایه ای برای آنها پدید آورد، هر دو زیر آن سایه قسمتی از روز را راه رفتند تا به دو راهی رسیدند و از همدیگر جدا شدند، ولی چیزی نگذشت که معلوم شد ابر بالای سر آن جوان گنهکار قرار گرفت و از بالای سر راهب رد شد. راهب نزد آن جوان آمد و گفت : تو بهتر از من هستی ، و آمین تو به استجابت رسیده نه دعای من ، اکنون بگو بدانم چه کار نیکی کرده ای ؟ آن جوان ، جریان آن زن و توبه و خوف خود را بیان کرد، راهب به راز مطلب آگاه شد و به او گفت : غفرلک ما مضی حیث دخلک الخوف فانظر کیف تکون فیما تستقیل . گناهان گذشته ات به خاطر ترس از خدا آمرزیده شد، اکنون مواظب آینده باش .(1)

حضور قلب در نماز

امام سجاد علیه السلام در حال نمازبود که فرزندش در چاه افتاد.مردم متوجه شدند و سر و صدا بلند کردند و باسعی و تلاش بچه را از چاه بیرون آوردند و همچنان امام علیه السلام در حال نماز بود. وقتی نماز به پایان رسید به او گفته شد چرا با افتادن بچه در چاه نماز را تمام نکردی و به نجات فرزندت نشتافتی ؟ حضرت فرمود: من متوجه نشدم زیرا با پروردگار بزرگم مشغول مناجات بودم .

آتش آخرت

روزی در منزل امام سجاد علیه السلام آتش سوزی شد، آن حضرت در حال سجده بود، مردم که از آتش وحشت زده شد بودند امام علیه السلام را صدا زدند و گفتند: یابن رسول اللّه ، یابن رسول اللّه ! آتش اماامام علیه السلام سر از سجده برنداشت تااینکه باکمک دیگران آتش خاموش شد. پس از آنکه امام علیه السلام نماز را به پایان رسانید ازسوال شد چه چیزی شما را از این آتش بی توجه کرده بود؟ حضرت فرمود: آتش آخرت.

مهیای سفر

زهری گوید: امام سجاد علیه السلام را در شبی تاریک و سرد دیدم که مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حرکت می کند. عرض کردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می کند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می کنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم که آن را حمل کنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم که آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر کسی که می خواهم به محضر او باریابم نیکو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار کار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز که به محضر امام علیه السلام رسید عرض کرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری که فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور که گمان کرده ای نیست بلکه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی که آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است .(2)

لگد به افتاده

عبدالملک بن مروان ، بعد از 21 سال حکومت استبدادی ، در سال 86 هجری از دنیا رفت. بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد. ولید برای آنکه از نارضاییهای مردم بکاهد، بر آن شد که در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید. مخصوصا در مقام جلب رضایت مردم مدینه که یکی از دو شهر مقدس مسلمین و مرکز تابعین و باقیماندگان صحابه پیغمبر و اهل فقه و حدیث بود برآمد. از این رو هشام بن اسماعیل مخزونی پدر زن عبدالملک را که قبلاً حاکم مدینه بود و ستمها کرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را می کردند از کار برکنار کرد. هشام بن اسماعیل ، در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود. سعید بن مسیب ، محدث معروف و مورد احترام اهل مدینه را به خاطر امتناع از بیعت ، شصت تازیانه زده بود و جامه ای درشت بر وی پوشانده ، بر شتری سوارش کرده ، دور تا دور مدینه گردانده بود. به خاندان علی علیه السلام و مخصوصا مهتر و سرور علویین ، امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود. ولید هشام را معزول ساخت و به جای او، عمر بن عبدالعزیز، پسر عموی جوان خود را که در میان مردم به حسن نیت و انصاف معروف بود، حاکم مدینه قرار داد. عمر برای باز شدن عقده دل مردم ، دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان حکم نگاه دارند و هرکس که از هشام بدی دیده یا شنیده بیاید و تلافی کند و داد دل خود را بگیرد. مردم دسته دسته می آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل می شد. خود هشام بن اسماعیل ، بیش از همه ، نگران امام علی بن الحسین و علویین بود. با خود فکر می کرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش ، کمتر از کشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف ، امام به علویین فرمود، خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم ، بلکه برعکس ، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم . هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین ، به طرف هشام بن اسماعیل می آمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را می کشید. ولی برخلاف انتظار وی ، امام طبق معمول که مسلمانی به مسلمانی می رسد با صدای بلند فرمود:سَلامٌ عَلَیْکُمْ و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده به و فرمود:اگر کمکی از من ساخته است حاضرم . بعد از این جریان ، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند.

توجه به دیگران

امام صادق (علیه السلام) فرمود: روزی وقتی که امام سجاد (علیه السلام) روزه بودند دستور داد گوسفندی را ذبح کردند و قطعه قطعه نموده پختند و هنگام غروب کنار دیک آمد، و فرمود کاسه ها را بیاورید، همه غذا را در میان آن کاسه ها ریخت و فرمود: بین فلان طایفه از اول تا آخر تقسیم کردند، دیگر غذا نماند، و خود با کمی نان و خرما افطار کردند. آن حضرت بیست بار با شتری از مدینه به مکه رفت و در این بیست بار حتی یکبار تازیانه بر شترش نزد و می فرمود: اگر ترس قصاص نبود، انجام می دادم ، هنگام کند رفتن شتر تنها با تازیانه اشاره می کرد.(3)

خدمت به اهل قافله

قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت . با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟ - نه ، او را نمی شناسیم ، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد، مردی صالح و متقی و پرهیزگار است . ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد. معلوم است که نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند. مگر این شخص کیست ؟ این ، علی بن الحسین زین العابدین است .
جمعیت آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت ، دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟!ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم . امام :من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم ؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نایل شوم.(4)

منابع:

1) داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی
2) قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
3) داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
4) داستان راستان / استاد مطهری


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:7 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

قافله ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت ، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه ، در یکی از منازل ، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها، متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود، در لحظه اول او را شناخت . با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟ - نه ، او را نمی شناسیم ، این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد، مردی صالح و متقی و پرهیزگار است . ما از او تقاضا نکرده ایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد. معلوم است که نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند. مگر این شخص کیست ؟ این ، علی بن الحسین زین العابدین است .
جمعیت آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت ، دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گِله گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟!ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم . امام :من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم ؛ زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم ، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم ، از اینرو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نایل شوم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:6 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

منهال بن عمرو گوید: از کوفه بسفر حج رفتم و خدمت امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن جناب از من پرسید از حرملة بن کاهل (قاتل شش ماهه علی اصغر بود)چه خبر داری ؟ عرض کردم در کوفه زنده است ؛ حضرت دست به نفرین او برداشت و از خدا خواست حرارت آتش و آهن را در دنیا به او بچشاند. منهال گوید: چون به کوفه برگشتم ، روزی بدیدن مختار رفتم ، مختار اسب طلبید و سوار شد، مرا نیز سوار کرد و با هم رفتیم به کناسه کوفه ، لحظه ای صبر کرد مثل کسیکه منتظر چیزی باشد، که ناگاه دیدم حرملة را گرفته و نزد او آوردند. مختار حمد خدای بجای آورد و امر کرد ، دست و پای او را قطع کنند، و پس از آن او را در آتش اندازند. من چون چنین دیدم سبحان الله گفتم ، مختار گفت : برای چه تسبیح خدای کردی ؟ حکایت نفرین امام سجاد بر حرمله را و استجابت دعای او را نقل کردم . مختار از اسب خویش پیاده شد و دو رکعت نماز طولانی بجای آورد و سجده شکر کرد و سجده را طول داد. با هم برگشتیم ، چون نزدیک خانه رسیدیم او را به خانه خود دعوت کردم که غذا میل کند! مختار فرمود: ای منهال تو مرا خبر دادی که امام سجاد دعا کرد که به دست من نفرین او بر حرملة مستجاب شده ، از من خواهش ‍ خوردن طعام داری ، امروز روز روزه است که به جهت شکر این مطلب باید روزه باشم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:5 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

وقتی امام باقر علیه السلام پدرش علی بن الحسین علیه السلام را غسل می داد چشم همراهان او به بدن امام سجاد علیه السلام افتاد و دیدند که زانوها و سرانگشت پاهای او از زیادی سجده پینه بسته است و کتف او نیز پنبه بسته است . به امام باقر علیه السلام عرض کردند پینه بستن پای او از ادامه سجده های مکرر و طولانی است اماشانه های او چرا پینه بسته است ؟ امام علیه السلام فرمود: اگر پدرم نمرده بود چیزی به شما نمی گفتم . روزی نبود مگر اینکه او مسکین یا مساکینی را در حد امکان سیر می کرد و وقتی شب می شد آنچه از خوردنی در منزل اضافه داشت در کیسه ای می گذارد و در هنگامی که مردم می خوابیدند آنها را بر دوش می گذارد و بسوی منازل افرادی می رفت که از روی حیا از مردم در خواستی نداشتند و آنها را بین آنها تقسیم می کرد به گونه ای که آنها متوجه نشوند تنها من می دانستم و البته هدف او این بود که بطور پنهانی و بدست خود صدقه بدهد و می فرمود: صدقه السر تطفی غضب الرب کما تطفی الماء النار فاذاتصدق احدکم فاعطی بیمینه فلیحفها عن شماله . صدقه پنهانی شعله های غضب پروردگار را خاموش می کند همان گونه که آب وآتش را خاموش می کند، وقتی کسی از شما بادست راست خود صدقه می دهد آن را از دست چپ مخفی بدارد.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:4 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

زهری گوید: امام سجاد علیه السلام را در شبی تاریک و سرد دیدم که مقداری آرد بر دوش خود گذارده و حرکت می کند. عرض کردم : یا بن رسول اللّه اینها چیست ؟ فرمود: سفری در پیش دارم و برای آن توشه ای را به جای امنی می برم . زهری : این غلام من است و آن را برای شما حمل می کند، اما امام علیه السلام نپذیرفت . زهری : خودم آن را حمل می کنم زیرا من شان شما را بالاتر از این می دانم که آن را حمل کنید. امام علیه السلام : اما من شان خود را بالاتر از این نمی دانم که آنچه مرا در سفر نجات می دهد و ورودم را بر کسی که می خواهم به محضر او باریابم نیکو می گرداند حمل نمایم ، تو را به خدا بگذار کار خود را انجام دهم . زهری از خدمت امام جدا شد به راه خود رفت اما پس از چند روز که به محضر امام علیه السلام رسید عرض کرد: یابن رسول اللّه ! اثری از سفری که فرمودی نمی بینم . امام علیه السلام فرمود: بله ای زهری ، آنطور که گمان کرده ای نیست بلکه آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن آماده می شوم . براستی که آمادگی برای مرگ پرهیز از حرام و بخشش در راه خیر است .


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:3 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

طاووس یمانی گوید: سالی به حج شدم . خواستم که سعی کنم میان صفا و مروه . چون در کوه صفا شدم جوانی را دیدم با جامه ای کهنه پوشیده ، آثار صالحان در روی او مشاهده کردم . چون بر درجه های صفا شد چشمش بر کعبه افتاد، رو به آسمان کرد و گفت : انا عریان کماتری ، انا جائع کماتری فیماتری یا من یری و لا یری . لرزه بر اعضای من افتاد. نگاه کردم ، دو طبق دیدم که از آسمان فرود آمد: دو برد بر زبر طبقها در پیش وی نهاده شد.
میوه ها دیدم بر آن طبقها که مثل آن هرگز ندیده بودم . وی به من نگریست و گفت : یا طاووس ! گفتم : لبیک یا سیدی ! و تعجبم زیادت شد از آنکه وی مرا بشناخت . گفت : ترا بدین حاجت هست ؟ گفتم : به جامه ام حاجت نیست اما بدانچه در طبق است ، آری ، وی مشتی دو از آن به من داد. من آن را به طرف جامه احرام خود بستم . آنگه وی آن بردها یکی را ردای خود ساخت و یکی را ازار خود کرد و آن کهنه که داشت به صدقه بداد و روی به مروه نهاد. و می گفت : رب اغفروا رحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز الاکرم . من در عقب وی برفتم . زحمت و انبوه خلق میان من و او جدایی افکند. یکی را از صالحان دیدم و وی را از آن جوان پرسیدم . گفت : طاووس ! تو او را نمی شناسی ؟! او آدم دویم است ، او راهب عرب است ، او مولانا زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام است . پس در فراق وی بودم و حسرت می خوردم تا به خدمت وی رسیدم و از وی نفع بسیار بگرفتم.


[ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:2 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????