عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
![]() حسن بصری یکی از دانشمندان قرن اول هجری است، که دستگاه حکومت بنی امیه از چهره مذهبی او برای توجیه خیانت خود فراوان استفاده می نموده است.
در زمان حکومت امام علی(ع) حسن بصری جوانی نورس بود. پس از پایان جنگ جمل و فتح بصره به دست ارتش امام، هنگامی که امام در میان هیاهوی مردم و موج جمعیت وارد بصره می شد، در لابلای مردم، جوانی را دید که قلم و لوحی در دست دارد و چیزهائی را که امام می گوید یادداشت می کند، حضرت با آواز بلند او را صدا زد که: چه می کنی؟ حسن پاسخ داد: آثار شما را یادداشت می کنم، تا پس از شما برای مردم بازگو کنم. امام در اینجا جمله ای فرمود که جالب و قابل توجه است، فرمود: اما ان لکل قوم سامریا و هذا سامری هذه الامه لانه لایقول لامساس و لکنه یقول لاقتال؛ مردم آگاه باشید که هر ملتی یک سامری دارد که با تزویر خود و با چهره مذهبی خویش، جامعه را از مسیر واقعی خود منحرف می کند و این «حسن بصری» سامری این امت است، و تنها تفاوتش با سامری زمان موسی(ع) این است که اگر او می گفت: (لامساس) کسی با من تماس نگیرد ]1[ و این می گوید: (لاقتال) مبارزه با حکومت جنایتکار بنی امیه غلط است» (سامری مردی بود که پیروان حضرت موسی(ع) را به گوساله پرستی دعوت کرد و سبب گمراهی گروهی از آنها شد). نقل شده که پس از این کار مبتلا به وسواس شد و هرکسی را که می دید وحشت می کرد و فرار می نمود و فریاد می زد (لامساس) با من تماس نگیرید. پیش بینی امام درست از آب درآمد و این دانشمند، چنان خدمتی به دستگاه بنی امیه نمود که به گفته یکی از محققین اگر زبان حسن بصری و شمشیر حجاج نبود حکومت مروانی در گهواره، زنده به گور می شد، مگر نمی بینید که حسن نشسته و در جلوی او عده ای بیشمار، صف بسته اند و او با مهارتهائی که در سخن گفتن دارد، ضمن سخنرانی می گوید: «پیامبر خدا فرمود: به زمامداران ناسزا نگویند که آنان اگر نیکی کنند، برای آنها پاداش است و بر شما لازم است سپاسگزاری کنید و اگر بد نمایند، برای آنها است و زر و کیفر کردارشان، و بر شما لازم است شکیبا باشید، که آنها بلائی هستند که خداوند به وسیله آنها از هرکس که بخواهد انتقام می گیرد» و همین دانشمند بود که فتوا داد «اطاعت از پادشاهان بنی امیه واجب است هرچند ظلم کنند زیرا خداوند به وسیله آنان اصلاحاتی می کند که از جنایات آنان بیشتر است». به هر حال او از چهره های مذهبی معروف زمان امامت امام چهارم، علی بن الحسین -علیه السلام- بود و امام برای رسواساختن او در مجلسی که سخنرانی می کرد با او مناظره و گفتگوی جالبی دارد که اینک نقل می شود: گفتگوی امام با حسن بصری: روزی حسن بصری در برابر انبوهی از جمعیت در سرزمین منی مشغول وعظ و سخنرانی بود، امام چهارم از آنجا عبور می کرد، وقتی که منظره این سخنرانی را دید کمی ایستاد و به او فرمود: مقداری سکوت کن. امام: کردار خودت، بین خود و خدا، طوری هست که اگر فردا مرگ به سراغ تو آید، از عمل خود راضی باشی؟ -:نه. امام: تصمیم داری کردار کنونی خود را ترک کنی، و کرداری پیش گیری که برای مرگ موردپسند باشد؟ حسن بصری کمی سرش را پائین انداخت، سپس سر برداشت و گفت با زبان می گویم تصمیم دارم ولی بدون حقیقت. امام: آیا امید داری که پیامبری پس از محمد، بیاید «و تو با پیروی او سعادتمند شوی»؟ -:نه. امام: آیا امید داری که جهان دیگری وجود داشته باشد، که در آنجا به مسئولیتهای خود عمل کنی؟ -:نه. امام: آیا کسی را دیده ای که با داشتن کمترین شعور، حال تو را برای خویش به پسندد؟ تو با اعتراف خودت در حالی به سر می بری که از آن راضی نیستی، و تصمیم انتقال از این حال را هم نداری، و به پیامبری دیگر، و جهانی جز این جهان برای عمل، امیدوار نیستی، آن وقت با این وضع اسف انگیز که خودداری مشغول وعظ و نصیحت دیگرانی؟ منطق نیرومند امام چنان این سخنور زبردست را کوبید، که دیگر نتوانست چیزی بگوید، همین که امام از آنها دور شد، حسن بصری پرسید: این که بود؟ گفتند: این علی بن الحسین(ع) بود. حسن بصری: حقاً او از خاندان علم و دانش است. پس از این رسوائی، دیگر ندیدند که حسن بصری مردم را موعظه کند. 1- بحارالانوار ج 10، ص .146 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:28 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
![]() رسالت بیدارگرانه امام سجاد - علیه السلام - چندان دیر آغاز نشد.
با فاصله اى کوتاه ، على رغم همه دردهاى درونى و رنجهاى جسمى ، امام بر سکوى رهبرى ایستاد.از لابلاى توده هاى غم و درد، قد برافراشت و چنان با سخنان برنده اش فضاى تیره اتهامها و تبلیغات مسموم امویان را شکافت که کورترین چشمها، درخشش حقیقت را دیدند و سنگترین دلها، لرزید و بر مظلومیت حیسن و خاندانش گریستند و بر آینده خویش بیمناک شدند! امام على بن الحسین - علیه السلام - در مدت اقامت خویش در کوفه ، دو بار به احتجاج برخاست ، یک بار روى سخنش با مردم پیمان شکن کوفه بود، و بار دیگر در دارالاماره و در برابر عبیدالله بن زیاد. نخست ، احتجاج آن حضرت با مردم کوفه را مى آوریم : قافله حسینى را پى از عاشورا به سوى کوفه آوردند و براى آنان در کنار شهر، خیمه زدند. خاندان حسین - علیه السلام - را - که اکنون اسیران حکومت اموى شناخته مى شوند - در آن خیمه ها جا دادند. جارچیان حکومت ، در شهر نفرت و خیانت ، کوفیان را فرا مى خوانند تا از اسیران جنگى خویش دیدار کنند! از میهمانانشان ، فرزندان پیامبرشان ، استقبال نمایند! براستى مگر خانه هاشان را براى پذیرایى از حسین و خاندانش تزیین نکرده اند! مگر نخلستانها و باغستانهایشان به ثمر ننشسته است ! و مگر براى حمایت از ولایت و امامت آماده نیستند ! آیا با مسلم ، نماز پیمان نخوانده اند ! اکنون نامه اى که مسلم از زبان آنان براى حسین (ع ) نوشته بود، قاصدان شهادت پاسخش را آورده اند و در کنار دروازه هاى کوفه ، منتظر استقبالند ! کوفیان ، آن قدرها هم که شهرت یافته اند بى وفا نیستند ! خون از سرنیزه و لبه شمشیرهایشان شستند. و غبار شرم و خجالت از چهره هاى سیاهشان پاک کردند. و مهر سکوت خانه نشینى وترس از قلبها و قدمهایشان برداشتند ! عبیدالله اجازه داده بود که از خانه ها بیرون بیایند ! کوفیان هم ، بى شرمان آمدند. آمدند براى تماشا ! تماشاى بزرگترین ستم تاریخ بر اهل بیت پیامبر - صلى الله علیه وآله -. ستمى که کوفیان پایه هاى آن را بنیان نهاده بودند! کوفیان ایستاده اند و منتظر دیدن اسیران ! على بن الحسین - علیه السلام - از خیمه ها خارج مى شود. براى نخستین بار نگاهش در چشمان بى مهر و چهره هاى پیمان شکن کوفیان خیره مى گردد. براستى ، على بن الحسین با غم انبوهى که در سینه دارد و با شکوه هاى بى پایانى که از کوفیان در قلبش نهفته است ، چه بگوید واز کجا آغاز کند! تاریخنگاران ثبت نکرده اند که در نخستین لحظه ، کوفیان با مشاهده على بن الحسین (ع ) چه عکس العملى نشان دادند. گریستند، ناله بر آوردند؟یا هلهله کردند و کف زدند! هر چه بود، فضاى بیابان آرام نبود. حذیم بن شریک اسدى روایتگر آن صحنه مى گوید: على بن الحسین (ع ) با اشاره از مردم خواست تا قدرى آرام شوند. همه آرام شدند. امام برجاى ایستاد، سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبر اسلام درود فرستاد و سپس چنین فرمود: هان اى مردم ! آن که مرا مى شناسد، سخنى با او ندارم ولى آن کس که مرا نمى شناسد، بداند که من على بن الحسین فرزند عمان حسین هستم که در کنار رود فرات ، با کینه و عناد، سرمقدسش را از بدن جدا کردند بى این که جرمى داشته باشد و حقى داشته باشند! من فرزند کسى هستم که حریم او را حرمت ننهادند، آرامش او را ربودند، اموالش را به غارت بردند و خاندانش را به اسارت گرفتند. من فرزند اویم که دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایى و بى یاورى - بى آن که کسى را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را براى او بشکافد - به شهادتش رساندند. و البته این گونه شهادت ، - شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت - افتخار ماست ! هان ، اى مردم اى کوفیان ! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید نامه هایى را که براى پدرم نوشتید! نامه هاى سراسر خدعه و نیرنگتان را! در نامه هایتان با او عهد پیمان بستید و با او بیعت کردید! ولى او را کشتید، به جنگ کشاندید و تنهایش گذاشتید! واى بر شما! از آنچه براى آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا، اندیشیدید و برنامه ریختید! پیامبر اکرم (ص ) را با کدام رو با کدام چشم نگاه خواهید کرد. (1) امام سجاد - علیه السلام - در این بخش از سخنان خویش به آیه اى از قرآن اشاره کرد که خداوند مى فرماید ولکم فى رسول الله اسوة حسنه یعنى برنامه هاى پیامبر و شیوه عمل او الگویى شایسته براى شماست . گویا امام با مطرح ساختن این آیه ، مى خواست به کوفیان بنمایاند که روش آنان مخالف روش پیامبر اسلام است ، چه این که پیامبر (ص ) نسبت به خویش بویژه نسبت به فاطمه زهرا و على بن ابى طالب و فرزندان ایشان - حسن بن على وحسین بن على - علیه السلام - محبتى خاص داشت و درباره رعایت حقوق و حرمت آنها سفارشهاى صریحى به امت کرده بود. از سوى دیگر کوفیان که به ظاهر هوادار اهل بیت بوده و از دیرزمان با منطق استدلالى شیعه آشنایى داشتند بسرعت منظور امام سجاد - علیه السلام - را دریافتند و یک بار دیگر سخنان على بن ابى طالب - علیه السلام - در گوشهایشان طنین افکند و گویى با همین آیه ، همه چیز را دریافتند از این رو به جاى این که بگذارند بیان امام سجاد و استدلال آن حضرت تمام شود، به اضهار پشیمانى و ندامت و ابراز همدردى پرداختند. کوفیان یکصد فریاد بر آوردند: اى فرزند رسول خدا! تمامى ما گوش به فرمان شما و پاسدار حق شماییم بى این که از این پس ، روى بگردانیم و نافرمانى کنیم ! اکنون با کسى که به جنگ شما برخیزد خواهیم جنگید. و با کسى که در صلح با شما باشد صلح و سازش خواهیم داشت . ما حق خودمان را از ظالمان باز خواهیم گرفت ! (2) سخنان ندامت آمیز کوفیان ، جدى مى نمود و شعارهایشان رنگى جذاب داشت ولى نه براى امام سجاد و نه براى آنان که بارها شعارها و دعوتها و حمایتهاى کوفیان را تجربه کرده بودند! از این رو امام سجاد - علیه السلام - بى این که تحت تاءثیر شعارهاى مقطعى و بى اساس کوفیان قرار گیرد بدانها پاسخى مناسب داد. امام سجاد (ع ) در پاسخ کوفیان فرمود: هرگز! هرگز تحت شعارهاى شما قرار نخواهم گرفت و به شما اعتماد نخواهم کرد اى خیانت پیشگان مکار! میان شما و آرمانهایى که اظهار مى دارید فاصله ها و موانع بسیار است . (3) آیا مى خواهید همان جفا و پیمان شکنى که با پدران و من داشتید، دوباره درباره من روا دارید! نه به خدا سوگند! هنوز جراحتهاى گذشته اى که از شما بر تن داریم ، الیتام نیافته است همین دیروز بود که پدرم به شهادت رسید در حالى که خاندانش در کنار او بودند. داغهاى برجاى مانده از فقدان رسول خدا، پدرم و فرزندانش و جدم امیر مؤمنان فراموش نشده است . طعم تلخ مصیبتها هنوز در کامم هست و غمها در گسترده سینه ام موج مى زند. در خواست و سفارش من درباره یارى خواستن از شما نیست تنها مى خواهم که شما - شما کوفیان ! - نه هزم یارى ما کنید و نه به دشمنى و ستیز با ما برخیزید! (4) امام سجاد (ع ) در پایان این سخنان که آتش ندامت و حسرت را درجان کوفیان برافروخت و مهر بى اعتبارى و بى وفایى را براى همیشه بر پیشانى آنان زد، اندوه عمیق خویش را با این شعرها اظهار کرد و بر التهاب قلبها افزود: لا غرو اءن الحسین و شیخه
**************************************
قد کاان خیرا من حسین و اءکرما قتیل تفرحوایا اهل نفسى فداؤ ه جزاء الذى اءراده نار جهنما یعنى : اگر حسین - علیه السلام - کشته شد، چندان شکفت نیست .
چرا که پدرش با همه آن ارزشها و کرامتهاى برتر نیز قبل از او شهادت رسید. اى کوفیان ! با آنچه نسبت به حسین روا داشتند شادمان نباشید. واقعه اى عظیم صورت گرفت و آنچه گذشت رخدادى بزرگ بود! جانم فداى او باد که در کنار شط فرات ، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانى است که او را به شهادت رساندند. پی نوشت ها: 1- قال حذیم بن شریک الاسدى : خرج زین العابدین - علیه السلام - الى الناس و اومى الیهم ان اسکتوا فسکتوا، و هو قائم فحمدالله و اثنى علیه و صلى على نبیه ، ثم قال : ایها الناس ، من عرفنى فقد عرفنى ! و من لم یعرفنى فاءنا على بن الحسین المذبح بشط الفرات من غیر ذحل و ل ترات ، انا ابن من انتهک حریممه ، و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبى عیاله ، اءنا ابن من قتل صبرا، فکفى بذلک فخرا. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:26 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
![]() پیشوای چهارم شیعیان(ع) بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه گردید، برای ادامه راه آنان مسؤولیت سنگینی را به دوش کشید. امامت امت، سرپرستی کودکان و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از هدفهای متعالی امام حسین(ع) که موجب عزت و افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسؤولیتهای آن امام همام به شمار می آید. امام سجاد(ع) که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیح ترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها، توانست از فرهنگ عاشورا و دستاوردهای ارزشمند آن- که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود- به صورت شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان را جاودانه سازد و بر بلندای تاریخ، ابدی نماید. در این فرصت با مهمترین فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت و افتخار حسینی(ع) آشنا می شویم:
1- خطابه های حماسی و تأثیر گذار مهمترین دستاورد سخنان آن بزرگوار، آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایتهای دشمنان اهل بیت(ع)، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضایل و مناقب اهل بیت(ع) و معرفی ایشان به عنوان جانشینان برحق پیامبر(ص) بود. امام سجاد(ع) در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تأثیر پذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و پس از شناساندن خویش و افشای جنایتهای امویان، فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آن گاه بی وفایی نکردید؟ آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکارکرده و او را به شهادت رساندید؟! وای بر شما! چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول ا...(ص) نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امت من نیستید!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود- که خود برگزیده بودند- تأسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می ریختند. (1) مهمترین تأثیر این خطابه را می توان در سال 65 هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست. همچنین، پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و با افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهل بیت(ع) را خنثی کرد و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد(ص) را برای مردم ناآگاه شام نمایان ساخت. آن حضرت فرمود: ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت (بر دیگران) برتری یافته ایم. به ما علم، حلم، جوانمردی، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد(ص) و]حضرت علی(ع) نخستین[ تصدیق کننده] پیامبر (ص)[ و جعفر طیار و ]حمزه، [ شیر خدا و رسول او و حسن و حسین(ع) و مهدی این امت از ما هستند، فضیلت داده شده ایم. (2) آن حضرت در ادامه، به فضایل بی شمار امیر مؤمنان (ع) پرداخته و از چهره درخشان علی(ع) به نحو زیبایی دفاع نموده و در پایان با معرفی امام حسین(ع)، به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت. این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، چنان فضای جهل و غفلت و خفقان را در هم شکست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد.(3) امام سجاد(ع) خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند. این خطابه نیز آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت. یک سال پس از حادثه عاشورا، قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه علیه دستگاه طاغوتی بنی امیه انجام شد که به «واقعه حره» معروف است. 2- گفتگوهای دشمن شکن ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت. امام سجاد(ع) آیه «ا... یتوفی الانفس...» را قرائت نمود. ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرأت کرده و پاسخ می دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید. حضرت سجاد(ع) در ادامه گفتگو فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی کشته شدن ( در راه حق) عادت ما و شهادت (برای خدا عزت و ) کرامت ماست. (4)» آن حضرت در مجلس یزید نیز با اینکه اسیر بود، هیچ گاه حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد، بلکه همانند آزاده ای با شهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت.آن گاه که یزید درمجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد(ص) حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد(ع) گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: «ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد، چیز دیگری ندیدیم. یزید گفت: تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت.» امام فرمود: «من علی، فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی.» و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: «و هر کس، مؤمنی را عمداً به قتل برساند، مجازات او جهنم است، در آنجا همیشه می ماند، خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است.» (5) یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را- که جهنمی بودن وی را اثبات می کرد- تحمل کند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد(ع) با قاطعیت تمام فرمود: هیچ گاه «فرزندان اسیران آزاد شده» نمی توانند به قتل انبیا و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند. (6) 3- گریه های تأثر انگیز 4- حمایت از قیامهای طاغوت ستیز 5- نیایشهای عارفانه و بیدارگر در حقیقت، آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزترین جلوه های معنوی فرهنگ عاشورا است، همچنان که سید بن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشوراییان می نویسد: در شب عاشورا، امام حسین(ع) و یارانش چنان به عبادت و مناجات مشغول بودند که زمزمه های عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش هر شنونده ای می رسید. برخی در حال رکوع و عده ای درحال سجده و یا در قیام و قعود بودند. (8) این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز چنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند. امام سجاد(ع) میراثدار این قافله حماسه وعرفان و عشق بود که برای احیا و پاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو و حقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را به آنان شناساند که: «به درستی که همه عزت از آن خداوند است.»(9) امام سجاد(ع) در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته و می گوید: بارالها! این مقام (امامت) شایسته جانشینان و برگزیدگان و امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده ای (وغاصبان) آن را به غارت برده اند.»مهمترین نکته ای که در نیایشهای امام سجاد(ع) جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل بیت(ع) و یاران آنان در رأس برنامه های حکومت اموی بوده است و حتی لعن و سب علی(ع) و خاندانش همچنان ترویج می شد، شایان دقت است. همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت(ع)، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفان اهل بیت(ع) به شمار می آید. 6- تربیت شاگردان 1-ابوحمزه ثمالی: وی رهبری شیعیان کوفه را برعهده داشت و در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالی دست یافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم(ع) قرار گرفته بود. ابوحمزه از جمله یاران نزدیک امام بود که امام سجاد(ع) برای اولین بار قبر امام علی(ع) را-که تا آن زمان نامعلوم بود- به وی شناساند و او به همراه شماری از فقیهان شیعه به زیارت حضرت علی(ع) می رفت. تفسیر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد(ع)، دعای ابوحمزه ثمالی ازجمله آثار این شایسته ترین شاگرد مکتب امام چهارم(ع) می باشد. 2- یحیی بن ام طویل مطعمی: وی از شاگردان نزدیک امام چهارم(ع) بود و با شهامت و جرأت تمام، طرفداری خود را از اهل بیت(ع) و دشمنی اش را با ستمگران عصر علنی کرده و بدون واهمه ابراز می داشت. 3- محمد بن مسلم بن شهاب زهری: وی که در ابتدا از علمای اهل سنت بود، بر اثر معاشرت با امام چهارم(ع) و بهره های شایان علمی که از آن حضرت می برد، به حضرت سجاد(ع) علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین(ع) یاد می کرد. امام چهارم(ع) نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبتهای مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران برحذر می داشت و در نامه مفصلی، عواقب ارتباط و تمایل به زمامداران ستم پیشه را به وی گوشزد نمود.(10) ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابربن عبدا... انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین(ع)، سعید بن جبیر، سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دؤلی، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدی، معروف بن خربوذ مکی و حبابه و البیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد(ع) محسوب می شوند که در تداوم نهضت کربلا و رساندن پیام امام سجاد(ع) به نسلهای آینده نقش مهمی داشته اند. همچنین، حضرت زین العابدین(ع) با گرامی داشتن شاعران متعهد، از آنان به عنوان زبان گویای اهل بیت(ع) بهره می برد. «کمیت بن زیاد اسدی» و «فرزدق» شاعر از جمله آنان می باشند. پی نوشتها: 1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:24 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
سه مصیبت بزرگ مردی به محضر امام سجاد(ع) آمد، و از حال و روزگار دنیای خود شکایت کرد، امام سجاد(ع) فرمود: مسکین ابن آدم ، له فی کلّ یوم ثلاث مصائب لایعتبر بواحدة منهن ، و لو اعتبر لهانت المصائب و امر الدنیا... : بیچاره انسان که در هر روز، دستخوش سه مصیبت است که از هیچیک عبرت نمی گیرد، در صورتی که اگر عبرت می گرفت ، مصائب دنیا برای او آسان می شد. 1 هر روز که از عمر او می گذرد از عمر او کاسته می گردد، در صورتی که اگر از مال او چیزی کاسته می شد قابل جبران بود، ولی کاهش عمر قابل جبران نیست . 2 هر روز، رزقی که به او می رسد اگر از راه حلال باشد، حساب دارد، و گرنه عقاب دارد (و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است .) 3 مصیبت سو از همه بزرگتر است ، و آن اینکه هر روز که از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند که رهسپار بهشت است یا دوزخ ؟ اگر براستی در فکر این سه مصیبت باشد، گرفتاریهای مادی ، در برابر آنها ناچیز است و آسان خواهد شد. خوف از خدا به نقل ابوحمزه ثمالی ، امام سجاد (ع) فرمود: مردی با خانواده اش سوار بر کشتی شد که به وطن برسند، کشتی در وسط دریا درهم شکست و همه سرنشینان کشتی غرق شده و به هلاکت رسیدند، جز یک زن ( که همسر همان مرد بود) او روی تخته پاره کشتی چسبیده و امواج ملایم دریا آن تخته را حرکت داد تا به ساحل جزیره ای آورد، و آن زن نجات یافت و به آن جزیره پناهنده شد. اتفاقا در آن جزیره راهزنی بود بسیار بی حیا و بی باک ، ناگاه زنی را بالای سرش دید و به او گفت : تو انسانی یا جنی ؟ آن زن جریان خود را بازگو کرد، آن مرد بی حیا با آن زن به گونه ای نشست که با همسر خود می نشیند، و آماده شد که با او زنا کند. زن لرزید و گریه کرد و پریشان شد. او گفت : چرا لرزان و پریشان هستی ؟ زن با دست اشاره به آسمان کرد و گفت افرق من هذا: از این (یعنی خدا) می ترسم . مرد گفت : آیا تاکنون چنین کاری کرده ای ؟ کیفر راهزن گستاخ امام سجاد (ع) برای شرکت در مراسم حجّ، عازم مکه شد، در مسیر راه به بیابان بین مکه و مدینه رسید و همچنان سوار بر شتر حرکت می کرد، ناگاه یک دزد و راهزن قلدری به آن حضرت رسید و سر راه او را گرفت و گفت : پیاده شو! امام فرمود: از من چه می خواهی ؟ دست بردار! او گفت : می خواهم تو را بکشم و اموالت را برای خودم بردارم . امام فرمود: هر چه دارم ، آن را جدا کرده و به تو می دهم و برای تو حلال می کنم ، فقط مقدار اندکی بر می دارم تا مرا به مقصد برساند. راهزن قبول نکرد، همچنان اصرار داشت که می خواهم تو را بکشم . در این هنگام ، امام سجاد (ع) به او فرمود: فاین ربک ؟ پس خدای تو در کجاست ؟ اگر مرا بکشی خداوند قصاص خواهد کرد. او با کمال گستاخی گفت : هونائم : خدا در خواب است . در این هنگام امام سّجاد (ع) به خدا متوجه شد و از او مدد خواست ، ناگاه دو شیر در بیابان حاضر شدند، یکی از آنها سر آن راهزن ، و دیگری پای او را گرفتند و کشیدند و دریدند، امام در این حال به او فرمود: تو گمان کردی که خدا در خواب است ، این است جزای تو، اکنون بچش عذاب گستاخی خود را. سر عبیدالله بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تا قریب پنج سال خانواده شهداء کربلاء مشغول نوحه و مصیبت بودند، حتی زنی از بنی هاشم سرمه در چشم نکشید و خود را خضاب نکرد و دود از مطبخ بنی هاشم برنخواست تا آنکه پنج سال بعد از کربلا عبیدالله بن زیاد همه کاره یزید به دست ابراهیم فرزند مالک اشتر در سی و نه سالگی در روز عاشورا سال 65 هجری قمری بدرک واصل شد. چون مختار سر عبیدالله را برای امام سجاد علیه السلام فرستاد، حضرت مشغول غذا خوردن بود، سجده شکر به جای آورد و فرمود: روزی که ما را بر عبید الله بن زیاد (استاندار کوفه) وارد کردند او غذا می خورد من از خدای خود در خواست کردم از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده کنم ، همچنانکه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا می خورد، خدای جزای خیر دهد مختار را خونخواهی ما نمود، و به اصحاب خود فرمود: همه شکر کنید. و نقل است که در مجلس امام سجاد یکی عرضه داشت که چرا حلوا امروز غذای ما نیست ؟ فرمود: امروز زنان ما مشغول شادی بودند چه حلوائی شیرین تر از نظر کردن به سر دشمن ماست. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:23 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در جریان عاشورای حسینی و سپس اسارت اهل بیت (ع) از کربلا به کوفه و از کوفه به شام مقرّ سلطنت یزید، از نکات جالب اینکه سخنرانیهای حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) و عکس العملهای حماسی و معقول اهل بیت (ع) موجب شد که زمینه سوءظن شدید مردم شام بر ضد حکومت ظالمانه یزید، و شورش برای براندازی این حکومت ننگین به وجود آید. کار به جائی رسید که یزید همانکسی که در آغاز بخاطر قتل حسین (ع) شراب می خورد و عربده می کشید، اظهار پشیمانی کرده و رسما می گفت : ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) باعث فاجعه عاشورا است ، نه من ، خدا ابن مرجانه را لعنت کند، من چنین دستوری به او نداده بودم .... و از آن پس یزید برای سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، دستور داد ماءمورین ، با اسیران اهل بیت رفتار نیک داشته باشند و خودش نیز در ظاهر با آنها برخورد نیک داشت ، او می خواست با این ترفندها، خشم مردم را فرو نشاند، و موضوع را لوث کرده و عادی نشان دهد. اما حضرت زینب (ع) و امام سجاد (ع) پیام رسانان خون پاک شهیدان ، هشیار بودند، وقتی یزید به آنها گفت : شما صاحب اختیارید که در شام بمانید یا به مدینه بروید، آنها گفتند: ما نخست می خواهیم به ما اجازه دهید در شام ، برای شهدای عزیزمان ، سوگواری کنیم ، یزید اجازه داد، اهل بیت لباسهای سیاه پوشیدند و هفت روز در شام ، اقامه عزاداری کردند، قریش و بنی هاشم و بعضی دیگر در این مجلس شرکت می نمودند، و همین عزاداری و نوحه سرائی ، یک عامل دیگر برای بیداری هر چه بیشتر مردم بود و دسیسه های یزید را در مورد سرپوش گذاشتن بر جنایت خود، افشا می کرد. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:21 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پاسخ امام به دشنام شخصی به حضور امام سجاد (ع) آمد، و نسبت به آن حضرت جسارت کرده و سخنان درشت و ناسزا گفت . امام سجاد (ع) سکوت کرد، و هیچ سخنی به او نگفت ، او رفت (با توجه به اینکه آن شخص در یک جریان شخصی نسبت به امام ناراحت شده بود، و مربوط به کیان دین نبود). امام به همراهانش فرمود: شنیدید که این مرد، با من چگونه برخورد کرد؟ اینک دوست دارم ، با من نزد او برویم تا بنگرید جواب او را چگونه خواهم داد؟. همراهان با امام حرکت کردند، شنیدند که آن حضرت در مسیر راه ، مکرر این آیه را می خواند: والکاظمین الغیظ: از ویژگی های پرهیزکاران این است که ، خشم خود را فرو می برند (آل عمران - 134). همراهان دریافتند که امام با او برخورد شدید نخواهد کرد. کنترل خشم روزی یکی از بستگان امام سجاد(ع) در حضور جمعی ، بر سر موضوعی بر امام سجاد(ع) سخنان نامناسب گفت . امام سجاد(ع) سکوت کرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع) به حاضران فرمود: آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم که همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنوید. حاضران ، موافقت کردند، امام سجامد(ع) با آنها رهسپار شدند، در راه مکرر می فرمود و الکاظمین الغیظ (از صفات پرهی زکاران فرو بردن خشم است) (آل عمران 134). حاضران فهمیدند که آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حرکت کردند تا به منزل آن مرد بدگو رسیدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گردید، امام سجاد(ع) به او فرمود: ای برادر! اگر آنچه به من نسبت دادی در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش می کنم ، و اگر در من نیست ، از خدا می خواهم که تو را ببخشد. آن مرد، سخت تحت تاءثیر بزرگواری امام قرار گرفت ، و به پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسی د و عرض کرد: بلکه من سخنی به تو گفتم که در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم به این ترتیب امام سجاد(ع) درس بردباری و حفظ رابطه خوی شاوندی و کنترل خشم را به ما آموخت . [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:20 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
![]() قرآن نمونه کامل آمیختگى اعجاز تکوین و تشریع است. کتابى است که بشریّت توان آوردن همانندى براى آن نداشته و دستورات و جامعیت آن، هر اندیشمند حکیم را به خضوع و ستایش وامىدارد. هر قدر انسانها از صفاى روحى و طهارت معنوى بهرهمند باشند، مىتوانند جلوههایى از جمال دلربایش را شهود کنند همان گونه که قرآن مىفرماید:«لایمسُّهُ الاّ المطهّرون.»(1)
از آنجا که خاندان عصمت و وحى برگزیدگانى هستند که طبق آیه «تطهیر» در اوج پاکى و قداست قرار گرفته و از هر گونه پلیدى بدورند، تمام جانشان مستغرق در قرآن مجید شده و شایستهترین انسانهایىهستند که تفسیر روشن آیات الهى را فرا راه تشنگان حقیقت قرار مىدهند. یکى از این منظومه های نورانى، سجاد آل محمد زین العابدین علیه السلام است. در این مقال، با نگاهى گذرا سخنان نورانىاش را درباره قرآن مىنگریم؛ بدان امید که جرعه نوش معارف قرآنى با جام عترت باشیم . 1- عظمت قرآن "من اعطاه الله القرآن فَرَأى انّ احداً اُعطى افضل ممّا اُعطى فقد صغّر عظیما و عظّم صغیراً"؛ شخصى را که خداوند به او دانش قرآنى عطا نموده، اگر تصوّرش این باشد که کسى را بهتر از این عطاى الهى دادهاند، در حقیقت بزرگى را کوچک شمرده و کوچکى را بزرگ دانسته است.(2) 2- ویژگىهاى قرآن الف - نور هدایت قرآن کریم از خود با صفت «نور» یاد مىکند و مىفرماید: « و انزلنا الیکم نوراً مبینا»(3) اما این نورانیّت براى چه فردى است؟ امام علیه السلام مىفرماید:« و جَعَلْتَهُ نوراً نَهتَدِى مِن ظُلَمِ الضَّلالَة والجَهالة باتّباعه؛ بار خدایا! قرآن را نور و روشنایى گردانیدى که با پیروى از تعالیم آن از تاریکىهاى گمراهى و نادانى رهایى یابیم.»(4) در رابطه با جاودانگى نور قرآن مىفرماید: « و نور هُدىً لایُطْفَأ عَنِ الشّاهِدین برهانه؛ و آن را نور هدایتى قرار دادى که برهان و دلیل آن از شاهدان و گواهان خاموش نمىشود.»(5) در حدیثى دیگر امام صادق علیه السلام مىفرماید: «کان علىّ ابن الحسین صلوات الله علیه احسن الناس صوتاً بالقرآن و کان السّقّاؤون یمرّون فیقفون ببابه یسمعون قرائتَه و کان ابو جعفرعلیه السلام احسن الناس صوتاً؛ على بن الحسین علیه السلام خوش صداترین افراد در خواندن قرآن بود. افراد سقا همواره به هنگام عبور، بر در خانهاش مىایستادند و به قرائت او گوش مىدادند. و ابوجعفر(امام باقرعلیه السلام) نیز نیکوترین صدا را در خواندن قرآن داشت.» ب - درمان دردها قرآن مىفرماید:« و َنُنَزِّلُ مِنَ القرآن ما هو شفاءٌ و رحمةٌ للمؤمنین»؛ «ما فرو فرستادیم از قرآن آنچه را که براى مؤمنان شفا و رحمت است.»(6) اما این که در چه زمان و براى چه فرد؟ امام زین العابدین علیه السلام در دعاى خویش این گونه بیان مىدارد: «و شفاءً لِمَنْ اَنْصَتَ بِفهم التّصدیق الى اسْتماعه؛ قرآن شفا و درمان است براى کسى که فهمیدن آن را از روى تصدیق و باور خواسته و براى شنیدنش خاموش گشته است.»(7) ج - ترازوى عدالت قرآن مجید مىفرماید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید! براى خدا قیام کنید، و از روى عدالت گواهى دهید. دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت ورزید که به پرهیزکارى نزدیکتر است و از «معصیت» خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام مىدهید، با خبر است.»(8) و خطاب به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید:« بگو به هر کتابى که خدا نازل کرده، ایمان آوردهام و مأمورم در میان شما عدالت کنم.»(9) و عدالت را مبناى تشکیل خانواده دانسته و مىفرماید:« فَاِنْ خفتم الاّ تعدلوا فواحدة»(10) و نیز مبناى روابط اقتصادى قلمداد شده و مىفرماید:« و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط»؛ « و حقّ پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید.»(11) و همچنین حل منازعات را بر اساس عدالت خواستار شده است و مىفرماید: « فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا اِنّ الله یُحِبُّ المُقْسطین»؛ «در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.»(12) اما این که چه معیار و ملاک و قانونى مىتوان براى به دست آوردن عدالت معین نمود؟ امام زین العابدین علیه السلام مىفرماید:« و میزان عدلٍ لایَحیفُ عن الحقّ لسانه؛ قرآن ترازوى عدالت است که زبانهاش از حق و درستى بر نمىگردد.»(13) 3- تلاوت زیبا نزد امام موسى بن جعفرعلیه السلام از صدا و صوت یاد نمودم؛ حضرت فرمود: به هنگام قرائت قرآن توسط على بن الحسین علیه السلام چه بسا فردى از آن جا عبور مىکرد و از صداى خوش او مدهوش مىگشت و اگر امام از حُسن واقعى آن چیزى را آشکار مىنمود، مردم تحمل و تاب زیبایى آن را نداشتند. نوفلى مىگوید: به آن حضرت گفتم: مگر پیامبر صلى الله علیه و آله با مردم نماز نمىگزارد و صداى خویش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمىکرد؟ حضرت فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله به قدر توان مردم با اقتدا کنندگان خود برخورد مىکرد.(16) احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل 4 - مقدار تلاوت قرآن کدام عمل با فضیلتتر است؟ حضرت فرمود: وارد شوندهاى که دوباره حرکت مىکند. پرسیدم: وارد شونده حرکت کننده؟! فرمود: شروع قرآن و ختم آن، با قرائت اول آن و پایان رسیدن آن دوباره شروع کند (همانند مسافرى که با رسیدن به یک محل در بین راه دوباره از آن جا حرکت مىکند و به مسیر خود ادامه مىدهد.)(18) 5 - انس با قرآن 6 - قرآن و مردمان آخر الزمان 7 - تفکر در قرآن 8 - تفسیر حروف مُقطعه «قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند و گفتند: قرآن، سحر است. آن را خودش- پیامبر-ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنها اعلام فرمود: «الم...»؛ یعنى اى محمد! کتابى که به تو فرو فرستادیم، از همین حروف مقطعه «الف - لام - میم» است که به لغت و همان حروف الفباى شما مىباشد. [به آنها بگو: ] اگر در ادعاى خود راستگو هستید، همانند آن را بیاورید.»(22) 9 - ویژگىهاى اولیاء الله 10- رزمندگان واقعى آنگاه حضرت فرمود: هنگامى که افرادى با این اوصاف بیابم، جهاد با آنان با فضیلتتر از حج است.(26) 11- معناى زهد «اَلا و انّ الزهد فى آیة من کتاب الله لکیلا تأسوا على ما فاتکم ولاتفرحوا بما آتیکم؛ آگاه باشید که زهد در این آیه از قرآن است که مىفرماید: این به خاطر آن است که براى آنچه از دست دادهاید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید.»(29) چنانکه در نهج البلاغه نیز مىخوانیم که مىفرماید: زهد بین دو کلمه از قرآن است که خداوند فرموده:«لکیلاً تأسوا...»؛ هر کس که بر گذشته افسوس نخورد و به آینده مغرور و دلبسته نشود، زهد را به هر دو طرف خود گرفته است.(30) غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد است مگر تعلق خاطر به ماه رخسارى که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است 12- عالم برزخ درود و سلام و صلوات خدا بر زیباترین روح پرستنده، سجاد آل محمد صلى الله علیه و آله آن زمان که در خانه پرمهر ابى عبدالله الحسین علیه السلام متولد شد و آن هنگام که در کربلا شاهد سختترین مصیبت ها (شهادت سید الشهداء و یاران با وفایش) گشت و آن هنگام که با دلى غمگین و قلبى محزون به سوى دیار حق شتافت و قبرستان بقیع را با وجود خویش عطرى دیگر بخشید! پی نوشت : 1. واقعه / 79. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:17 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در بررسى اساسىترین مظاهر زندگى امام سجاد (ع) به مواردى چون: ترک دنیا، کثرت عبادت، زهد نسبت به مال دنیا و خوشىهاى آنخواهیم رسید. ما از این مظاهر به «تعبد» و روى گردانى ازدنیا، تعبیر مىکنیم. 1. بررسى حالت تعبد همگام با مظاهر انسانى دیگر تعبد، تنها جنبه قابل بررسى زندگى امام سجاد (ع) نیست. جنبههاىارزشمندى چون، آزاد کردن بردگان، بخشش و انفاق نیز در کنارتعبد وجود داشتند. در بحث از زندگى امام (ع)، باید این جنبههارا کنار هم گذارد و از زاویهاى واحد بدانها نگریست. این روش،ما را به لمس زیبایى تناسب بین آنها و درک ضرورت ارتباطشان بایکدیگر مىرساند و فهم دقیق جوانب قدرت و تاثیرگذارى اینپدیدهها را در فربهى و تکامل شخصیت، به ما ارزانى مىکند. آنوقت است که به چگونگى به کارگیرى این ابزار توسط امام (ع) وشیوه جمع کردن بین آنها، به عنوان یک صفت واحد پى خواهیمبرد. در بررسى مشترک این پدیدهها، به خاطر وحدت انگیزه و هدف،نقش هر یک از این پدیدهها در تحقق بخشیدن به هدفهاى جزیى مختصبه خود، انکارناپذیر است، اما مجموع این اهداف جزیى است کههدف عام و گسترده امام (ع) را شکل مىدهد و متبلور مىسازد. 2. بررسى حالت تعبد از رهگذر توجه به اوضاع و احوال زمانامام (علیه السلام) اوضاع سیاسى زمان امام سجاد (ع) مختص آن حضرت بود و با اوضاعسیاسى روزگار ائمه دیگر، تفاوت داشت.امام (ع) فرزند یک انقلابى بود که بر ضد حکومت اموى قیام کردهبود و در راه تصحیح افکار انحرافى آن زمان، شهادت را برگزیدهبود. سرزمینهاى اسلامى، در زمان امام (ع)، خاصه در دوره اول امامت،در تب تند اضطراب، هرج و مرج و ناامنى مىسوخت. دولت اموى درحال نابودى و فروپاشى بود و دولت زبیرى در حال شکلگیرى وسامان یافتن. البته دوره دوم امامتحضرت (ع) بهتر از دوره اولنبود. جامعه اسلامى در چنگال کابوس وحشتناک و خفهکننده، و ظلم فاجعهآفرینىگرفتار شده بود که علم آن را عبد الملک و والیان قسىالقلب او یعنى حجاج، خالد قسرى و بشیر بن مروان بر دوشمىکشیدند. همچنین آن دوران، دوران تحولات اجتماعى بود که در پىفتوحات گسترده مسلمانان پدید آمد; فتوحاتى که حکام را، بىآنکهبه مخاطرات کشور گشایى و آمیخته شدن مسلمین با کفار بیندیشند،به غنائم و خوشىهاى فتح سرگرم مىکرد. در آن دوران، همچنین سردمداران فکرى و شخصیتهاى دینى، پا بهعرصه اجتماع گذاردند و مردم را به تبعیت از خویش فراخواندند;کارى که در دوران زندگى امام حسن و امام حسین -علیهما السلامهیچ کسى جرات انجام آن را نداشت. در کنار همه این امور، اعمال تبلیغاتى امویان، ضد اهل بیت وبنىهاشم، همچنین کوشش حکومت در مسخ کردن چهره نورانى فرزندانرسول (ص)، کم کم به ثمر نشست و در دل مردم رسوخ نمود. در اینزمان بود که کار تحریف آغاز گشت و دستگاه اموى با خریدنفحاشان و اجیر کردن راویان دروغگو، به نیرنگبازى و دسیسه بامسلمانان پرداخت. همه این امور بود که دستبه دست هم داد و چهره واقعى دورانحیات امام (ع) را شکل بخشید، لذا در بررسى پدیده تعبد ناچاریماسباب، اهداف و نتایج آن را مورد توجه و دقت قرار دهیم. 3. بررسى پدیده تعبد، با توجه به نقش امام (ع) و عمل هر یک از ائمه -علیهم السلام- در هر مرحله نقش و عملکرد امام سجاد (ع) نشاندهنده نوعى انعطاف در سیره وعمل ائمه (ع) بود. دوره ائمه پیش از ایشان دوره جنگ سیاسى ومطالبه حکومتبود، اما دوره دوم; یعنى دوره امام سجاد (ع) وبعد از او، دوره رهبرى فکرى و جدال بر محور این موضوع بود.حیات حضرت در ابتداى این دوره، ظهور یافت و طبیعتا پدیدهها وتجلیات جدید و رفتار هم شان آن را طلب مىکرد. رنگ و کیفیتاین پدیدهها به فهم شیعه آن زمان، مقدار آگاهى و سطح فرهنگآنها و نوع ارتباطشان با هم بستگى داشت، چرا که شیعه،مجموعهاى بود از تمایلات عاطفى و جمعیتى که داراى اصول و مبانىاست. وظیفه ماست که به بررسى اهداف واقعى و برنامههاى تبلیغى امامبپردازیم:اهدافى چون: پاسدارى از احکام اسلام و تبعیت امت از آن احکام،روشنگرى مسلمانان، پروردن علما و به وجود آوردن یک شخصیتنمونه و کامل. همچنین باید به مقدار عنایت مردم و شیعیان بهامام -علیه السلام- براى به عهده گرفتن رهبرى و ادامه رهبرى، توجهداشته باشیم. در این مجال به بررسى پدیده تعبد در زندگى امامزین العابدین -علیه السلام- مىپردازیم تا به تفسیرى درست و روشن ازآن و انگیزههایى که امام را به انتخاب این روش، واداشت، برسیم. عزلت امام و حالت تعبد معروف است که امام سجاد (ع) به دور از کارهاى اجتماعى،اندیشهاى جز عبادت و روى گردانى از امور دنیا نداشته است. دراین باره گفتهاند: ایشان بیرون از مدینه، اتاقکى از مو براىخود ساخته بود و در آن جا به عبادت و تضرع به درگاه پروردگارمىپرداخت. در بعضى از روایات علت انزوا و روىگردانى امام (ع) ازفعالیتهاى اجتماعى، فرمان و امر الهى و خط مشى غیبى، ذکر شدهاست. به امام صادق (ع) نسبت دادهاند که فرمود: على بن حسین (ع)بعد از شهادت پدرش، مهر چهارم وصیت فرود آمده از جانب خدا راگشود. در آن نوشته بود: «سکوت کن و خاموش بنشین.» جاى آناست که بپرسیم: به کدامین علت و انگیزه، امام سجاد (ع) بهانزوا روى آورد و براى چه خداوند او را به سکوت و خاموشىفرمان داد و این که در امور اجتماعى و عامه و رهبرى آنها وارد نشود ؟! در پاسخ به این سؤال، به دو عامل مهم برمىخوریم که امام را به گزینش چنین زندگىاى آن هم در میان مردم وادارکرد: اول: اوضاع و احوال سیاسى دوم: شفاف شدن عمل مرحلهاى امام (ع) رهبرى امام و حالت تعبد جنبه روحى مردم عابد و زاهد را به دو گونه مىتوان تفسیر نمود: گونه اول، روىکرد روحى صحیح و اسلامى، که مورد توجه اسلام واولیاى الهى است. کسى که در عبادت خود چنین سمت و سویى دارد،نور ایمان، روح تقوا، اخلاق اسلامى و روح جهادگرى در راه خدا،در او آشکار و نمایان است و زندگى دنیایى بین خصلتهاى اوجدایى نمىاندازد. این انسان، هم مجاهد است، هم زاهد و عابد.هر که با او بنشیند خشنود برخیزد، حال آنکه میل همنشینى هنوزدر آن شخص باقى است و این همه از اثر بشاشتیقین و ایمان وگریه بر گناهان و تقصیرات، پدید آمده است. اما روىکرد دوم که از آن به روى کرد روحى منحرف (صوفیانه)یاد مىکنیم آنکه چنین جهتگیرى را برمىگزیند، در فهم اسلام ومفاهیم آن، و درک شریعت محمدى، به کژ راهه خواهد رفت. اوگرچه، بیشتر به عبادت متوجه است اما این عبادت در او کارگرنیست و چه بسیارند عابدان و زاهدان این چنین که زنگارهاىجاهلیت و ارزشهاى آن، از قلوبشان آویخته است و از شفافیتایمان و طهارت روح در آنها اثرى نیست. این گروه از مدعیان،اسلام را در همین حد فهمیدهاند و آن را کافى دانستهاند.پس زندگى را رها کرده به عبادت سرگرم شدهاند. و این همانانحراف و صوفیانه عبادت کردن است. جهتگیرى اول -که اسلام نیزبه آن سفارش کرده- فاصل عملکرد ائمه (ع) و وجه تمایز آنها ازدیگران است. روحیه امام و عبادت او، اجتماعى و عامه است.به گونهاى که همنشینى با امام، انس و الفت را به دنبال دارد وعلاوه بر مردم که جذب ایشان مىشوند مخالفان نیز نوعى میل و کششبه آن حضرت، احساس مىکنند. لب مطلب این که، زهد و عبادتامامان (ع) هیچ تاثیر سوء و ناگوارى براى مردم به بارنمىآورد. هر انسان مسلمان و با ایمان، در برخورد با صنف اول از زاهدانو عابدان، و شنیدن سخنان ایشان، مهرشان را به دل مىگیرد وبزرگشان مىدارد. چرا که این گروه، نمونهاى صد درصد اسلامى، ازیقین استوار و ایمان پابرجایند. حتى کسانى که از مسلمانى والتزامات روحى و عملى آن بویى نبردهاند، به انسان عابد، بهاین اعتبار که او شخصیتى قدرتمند و میل و رغبتى دیگرگون نسبتبه دنیاى مادى دارد، احترام عمیق مىگذارند و از او تجلیلمىکنند. از آن جا که خداوند در ذات بشر تمایلات خیر و گرایش به خوبىهارا به ودیعت نهاده، هر انسانى، انسان زاهد و سالک الى الله رابه دیده تکریم مىنگرد و از این احترام، به حب و تقرب و رابطهتعبیر مىکند و گاه، گرچه آن ارتباط را آشکار نمىسازد، ولى ازرهگذر آن، با انسان متعبد، برخورد و سلوک مىکند. این معنا را بیشتر ما، به تجربه دریافتهایم. اگر در باره یکانسان زاهد و عابد، مطالبى بشنویم که بوى بدگویى و ناسزامىدهد، با دیدن آن شخص و مشاهده رفتار و گفتار او، حالت روحىما به سرعت تغییر مىکند، و ما چارهاى جز دفاع از آبروى آنانسان و تکذیب شنیدههاى خود نخواهیم داشت. براى نمونه، از سرگذشتحضرت کاظم (ع) و زندانبان او حکایتىبشنویم. روزى که امام (ع) را به زندان بردند، زندانبانى برایشانگماشتند تا مراقب حضرت و اوضاع زندان باشد. این شخص نسبتبهامام (ع) بسیار جسور بود و در آزار و اذیت، سعى بلیغ مىکرد.روزها گذشت و زندانبان جز عبادت و نیک رفتارى امام (ع) چیزىمشاهده نکرد، دانست که آن چه در باره امام (ع) شنیده و نسبتهاىزشت و ناروایى که به ایشان دادهاند، یکسره دروغ و بىاساساست. پس از کار خود کناره گرفت. این اندک ثمرهاى بود که بر زهد و عبادت بىپرده امام کاظم (ع)مترتب گشت، تا برسد به نتیجه برتر و مقصود اصلى ایشان. پیش ازاو، امام سجاد (ع) عینا، همین روش را در باره عبادت خود، پىگرفته بود. عبادت روشمند امام (ع) با آن شکل خاص، مردم را برآن مىداشت که او را بزرگ بدارند، قدرش را بدانند و با او همدردى و هم فکرى کنند. امام (ع) این گونه، قلب بسیارى از مردم وشیعیان را صاحب شده بود. حالت تعبد، به عنوان یک صفتبارز در امام، نظر مردم را جلبکرده بود و در نگاه آنها امام شخصى بود، زاهد، روى گردان ازمتاع دنیا و لذات آن، که هم خود را به عبادت و تضرع صرفمىکرد. در آن زمان، فرد دیگرى را نمىشد سراغ گرفت که مانندامام سجاد (ع) عمل کند و سخن بگوید. مردم این را مىدانستند واحترام و تکریمشان، رنگ تقدیس به خود مىگرفت و با گذشت روزها،ماهها و سالها، افزون هم مىشد. امام (ع) منحصر به فرد بود.مدام ذکر خدا مىگفت و پیوسته مىگریست. چنان از قیامتبیمداشت، گویى آن را پیش روى خود مىبیند. سلوک عبادى حضرت، همواره با پدیدههاى دیگرى چون انفاق،دستگیرى از بیچارگان، انجام اعمال نیک و دوستى با مردم، توامبود. اهل مدینه، به فضل و برترى امام (ع) بر دیگران معترفبودند و او را بر بسیارى از اطرافیانش که گاه مانند او عملمىکردند و از بزرگان بنى هاشم بودند، ترجیح مىدادند. در روایت است که شخصى به سعید بن مسیب گفت: «با تقوىتر ازفلانى ندیدم.» سعید گفت: «آیا، تا به حال على بن حسین رادیدهاى؟» گفت: «نه.» گفت: «کسى را ندیدم که از اوپرهیزگارتر و عابدتر باشد.» زهرى، همصدا با بزرگان عصر خود،گفته است: «در میان بنى هاشم، کسى را برتر از على بن حسین (ع)نیافتم.» این سخن هم از اوست که: «کسى از اهل این خاندان رانمىشناسم که شایستهتر از على بن حسین (ع) باشد.» «حرب صحاف»از سعید، غلام حسن بن صالح نقل کرده است که گفت:«کسى را سراغ نداشتم که در ترس از خدا به مقام حسن بن صالحرسیده باشد، تا این که به مدینه رفتم و با على بن حسین (ع) آشناشدم.او آن چنان از خوف خدا و آتش دوزخ بیمناک بود که گویى جهنم راتجربه کرده و چشیده است.» خلاصه سخن این که تعبد، آنگونه که درزندگى امام (ع) چهره نمود، به بار نشست، رهبرى و زعامتحضرت راپایدار ساخت و امامت و قدسى بودن او را، به همگان ثابت نمود. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:16 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
پس از آنکه امام حسین ـ صلوات الله وسلامه علیه ـ به همراه خاندان و یارانش به شهادت رسید بنی امیه گمان کردند که کار آل علی به پایان رسیده و طومارشان درهم پیچیده شده است. آنان برای آنکه حکومت را برای همیشه در خاندان اموی مستقر و تاج و تخت را برای خود جاویدان نمایند سیاستهایی را در پیش گرفته، برنامههایی را ساخته و پرداخته کردند که اگرچه در کوتاه مدت، اهدافی را برای آنان برآورد اما نتیجهاش سرانجام دامنگیر خودشان شد و زبانههایش دودمانشان را خاکستر کرد. امت جاهل و شیعیان گرسنه سیاستهای فوقالذکر را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود: امامت در شرایطی سخت این اوضاع مصیبتبار، شرحی مختصر از وضعیت عجیبی بود که امت اسلام در عصر امام سجاد ـ علیه السلام ـ دچار آن بود. آن حضرت باید در چنین شرایطی، مأموریت امامت خویش را به انجام میرساند و امت جدش را به اسلام صحیح، به اسلام محمد و علی، و به اسلام قرآن رهنمون میگشت. شروع از صفر بنابراین امام سجاد ـ علیه السلام ـ باید کار خویش را از صفر آغاز میکرد و اسلام را ـ مخصوصاً از بُعد اعتقادی آن ـ دوباره بنا میساخت. وی باید توجه مردم را به تعالیم و احکام دین جلب مینمود و عقاید مردم که پیرایههای گوناگون آن را منحرف کرده بود به آنان باز میگرداند و اعتمادشان به اهلبیت پیامبرشان را بازسازی میکرد و خلاصه: باید از نو آغاز میکرد؛ آنگونه که پیامبر (ص) از نقطه صفر آغازیده بود. روش متمایز مبارزه و جهاد ذکر تمامی ویژگیهای اسلوب مقابله امام ـ علیه السلام ـ با حکومت، و نیز جوانب گوناگون جهاد وی در این مختصر نمیگنجد لذا در این زمینه تنها به دو مورد زیر اشاره می کنیم: موفقیت در مأموریت سترگ اینگونه بود که «امام علی بن الحسین علیه السلام» مأموریت بسیار سترگ و خطیر خود را به انجام رساند؛ «مأموریت برانگیختن اسلام در امت اسلامی، از نو» آن هم در زمانی که به جز سه نفر، هیچکس امامتش را به رسمیت نمیشناخت. منابع : 1- تاریخ طبری؛ ص 30 و کامل ابن اثیر؛ ج3؛ ص 313 و تاریخ دمشق ابن عساکر. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:14 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
علم و دانش به عنوان یکی از مهمترین ملاکهای ارزش گذاری انسانهاست و به فرموده خداوند، انسان به واسطه برخورداری از علم، نسبت به دیگران برتری دارد: «یرفع ا... الذین آمنوا و الذین اوتوالعلم درجات»(1)؛ «خداوند از میان شما انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش به آنها عطا شده، برتری می بخشد.» پی نوشت : 1- مجادله/ 11 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:14 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |