عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین(علیهالسلام) در واقعه جانگداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشتهاند که از سن مبارکش 22 سال میگذشت. محمد بن سعد در کتابش مینویسد:«علی بن الحسین(علیهماالسلام) در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال(1) میگذشت. فرزند ایشان، امام محمدباقر(علیهالسلام) که از کربلا تا شهادت همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از فاطمه(علیهاالسلام) در ذریه امام حسین(علیهالسلام) به امام سجاد(علیهالسلام) و اولاد او منحصر گردید.»(2) شیخ مفید در این باره میگوید:«همین که امام حسین(علیهالسلام) شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد (علیهالسلام) نیز حمله برد. امام زین العابدین(علیهالسلام) در بستر بیماری به سر میبرد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و مانع حمله شمر شد. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج میبرد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.»(3) بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 10:54 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
از آنجا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غمبار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان کربلا و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال میکرد.حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند. هر وقت امام سجاد(علیهالسلام) میخواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب میافتاد، اشک از چشمانش سرازیر میشد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را میپرسیدند میفرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»بزرگ مُبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد(علیهالسلام)، با سخنرانی و خطبههای آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت(علیهمالسلام) پینوشتها: 1- ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227. 2- مقتل الحسین، مقدم، ص 355 / بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196. 3- بحارالانوار، ج 45، ص 132. 4- ارشاد، ج 2، ص 123/ انساب الاشراف، ج 3، ص 206 / امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90. 5- ناسخ، ج 3، ص 30. 6- امام حسین و ایران، ص 480. گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی . [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 10:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
عاشورا زمان وقوع حادثهای ماندگار است که نقطه عطفی در صفحات رنگین تاریخ اسلام محسوب شده و از اهمیت و ویژگی خاصی برخوردار است، برای این روز اعمالی ذکر شده که آگاهی از آنها میتواند در کسب برکات دنیوی و اخروی مطلوب به ما کمک کند . [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 2:8 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
چکیده تاریخ رسمی اسلام، بر پایه گردش ماه استوار است که در اصطلاح تاریخ هجری قمری نامیده می شود. رویدادهای تاریخی، برنامه های عبادی، قراردادهای حقوقی و... با این تاریخ محاسبه می شود. سال شمسی در سال شمسی که هم اینک در زمان ما رایج است هر یک از شش برج اول سال، یعنی فروردین، اردی بهشت، خرداد، تیر، مرداد، شهریور، سی و یک روز به حساب می آید. دلیل آن این است که مدار زمین بیضی شکل است; یعنی زمین در مدارهای برج های شمالی (حمل، ثور، جوزم، سرطان، اسد و سنبله) هفت روز بیشتر از برج های جنوبی طیّ مسیر می کند. بر این اساس، زمین از نقطه اعتدال بهاری (اول فروردین) جمعاً یک صد و هشتاد و هفت روز، مدار نیم کره شمالی را می پیماید تا به نقطه اعتدال پاییزی (اول مهر) برسد. این در حالی است که هر یک از پنج برج دیگر، یعنی مهر، آبان، آذر، دی و بهمن را در سی روز طی می کند. اما منجّمان، اسفند (برج دوازدهم) را 29 روز به حساب می آورند و هرگاه کبیسه باشد سی روز می شمارند. سال قمری سال قمری از دوازده دور گردش ماه به اطراف زمین، تشکیل یافته است. بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 2:6 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
حماسه شکوهمند روز دهم سال 61 هجری، نگارینهای از زیباترین طرحها و نقشها را در تاریخ حک نمود. حماسه از سرخی خون برترین رادمردان خدا، خامه گرفت و دست نقاش چیره شهادت که از آستین بزرگ آموزگار آن، حضرت حسین(علیهالسلام) بیرون آمده بود، بر پرده کربلا، در آن ساعتی که عقربههای آفرینش لحظه عروج را نشان میدادند، چشم نوازترین تصویر را به نقش کشید. نماد مظلومیت شاید جانسوزترین ساعت واقعه عاشورا، لحظهای است که امام فریاد بر میآورد: «هَل من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؛ آیا کسی هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا یگانه پرستی هست که از خدا بترسد؟ آیا فریادرسی هست که به خاطر خدا به ما کمک کند؟ آیا کسی هست که به امید آن چه خدا به او ارزانی خواهد داشت ما را یاری نماید؟» بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 2:4 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
در حادثه جانسوز کربلا، وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)، به شدت دچار بیماری گشت، و در اثر آن ضعف و سستی فراوانی بر بدن مبارک آن حضرت چیره شد، بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت. همین امر موجب شده که بسیاری از مردم از سر ناآگاهی، امام چهارم را به عنوان امام بیمار شناخته و همواره در صفحه ی ذهنشان این پندار غلط نقش بسته شده که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته و دارای روحی افسرده و پژمرده بوده است و این بیماری مهلک از ابتدا عمر تا پایان عمر شریف حضرت، با ایشان همراه و عجین بوده است، در حالی که این پندار کاملاً غلط و به دور از واقعیّت است، زیرا امام چهارم تنها در حادثه کربلا به مدّت کوتاهی بیمار شدند و بعد از آن بهبود یافته و در حدود 35 سال چون سایر پیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) از سلامت کامل جسمی و روحی برخوردار بود.شاید در ذهن شما خواننده محترم این سؤال مطرح شود که راستی چرا امام سجاد(علیه السلام) در آن شرایط حساس و بحرانی، که امام حسین(علیه السلام) به شدت به یاری و همکاری او نیازمند بوده است دچار بیماری شد؟! آیا این امر اتفاقی بوده است یا اینکه حکمت و رازی در آن نهفته است که امام چهارم در حدی بیمار شود که از حضور در معرکه نبرد معاف شود؟!با دقت و تامل در اطراف این موضوع، پاسخ این پرسش به روشنی یافت می شود و آن اینکه این بیماری در حقیقت لطف و عنایتی از ناحیه خداوند بی همتا بوده است، تا بدین وسیله ایشان در جنگ شرکت نکند و جان مبارکش از خطر کشتار جانیان آن حادثه خونین در امان بماند و در سایه این حفاظت جانی، رشته پر فروغ امامت تداوم یافته و پر چشم امامت بر زمین نخوابد.اگر حضرت بیمار نبود حتماً در جنگ با یزیدیان شرکت می کرد و در نتیجه ایشان نیز چون پدر بزرگوارشان حسین بن علی(علیه السلام) و سایر شهدای عزیز کربلا، به شهادت می رسید و چراغ امامت برای همیشه خاموش می گشت.برای روشن شدن این مطلب و اینکه جای هیچ شک و شبهه ای باقی نماند در ادامه به قسمتی از جریان حادثه کربلا اشاره می نمایم:هنگامی که امام حسین (علیه السلام) تنها ماند و به هر سو نگاه کرد، برای خود یار و یاوری ندید، صدا زد: (هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله). آیا کسی هست که از حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حمایت و دفاع کند؟!... این سخن آنچنان جگر سوز بود که وقتی بانوان حرم، آن را شنیدند، صدای گریه ی آنها بلند شد، در این هنگام امام سجاد(علیه السلام) که سخت بیمار و در بستر بود برخاست و به زحمت از خیمه اش بیرون آمد، به قدری ناتوان بود که نمی توانست شمشیر خود را حمل کند.در حادثه جانسوز کربلا، وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)، به شدت دچار بیماری گشت، و در اثر آن ضعف و سستی فراوانی بر بدن مبارک آن حضرت چیره شد، بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت. همین امر موجب شده که بسیاری از مردم از سر ناآگاهی، امام چهارم را به عنوان امام بیمار شناخته و همواره در صفحه ی ذهنشان این پندار غلط نقش بسته شده که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته و دارای روحی افسرده و پژمرده بوده استام کلثوم (علیهاالسلام) تا نگاهش به حضرت افتاد فریاد زد: به خیمه برگرد. امام سجاد(علیه السلام) فرمود: ای عمّه، مرا رها کن تا در رکاب پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دشمن بجنگم.امام حسین(علیه السلام) متوجه شد و فریاد زد: ای ام کلثوم، او را نگهدار، تا زمین از نسل آل محمد(صلی الله علیه و آله) خالی نماند. 1ابن سعد گزارش می دهد که: پس از کشته شدن حسین بن علی(علیه السلام)، شمر به سوی علی بن الحسین(علیه السلام) آمد و او بیمار بود و در بستر خوابیده بود. شمر گفت: او را بکشید. یکی از همراهان وی گفت: سبحان الله! آیا جوانی را که بیمار است و در جنگ هم شرکت نداشته، بکشیم؟ در این هنگام عمر بن سعد سر رسید و گفت: با این زنان و این بیمار کاری نداشته باشید. 2بنابراین بیماری امام سجاد(علیه السلام) در جریان ماندگار کربلا، صرفاً مصلحتی بود از جانب خداوند حکیم و علیم و نه چیز دیگر. پس هرگز نباید دچار این پندار غلط شویم که بیماری آن حضرت، نشان از ضعف و ناتوانی ایشان در مقابل لشگر یزیدیان ملعون است، برای اینکه این پندار غلط برای همیشه از ذهن ها پاک شود، شایسته است که انسان به سخنرانی های آتشین امام سجاد(علیه السلام) در کوفه و شام نظر افکند، که حضرت در آن سخنان ماندگار و جاودانه، بر قلب کثیف دشمنان خدا، تیری مهلک و بر دهان پلید آنها مشتی آهنین کوبید. اینک به نمونه ای از آن سخنان دندان شکن اشاره می نمایم:وقتی ابن زیاد به دارالاماره آمد، بعد از گفتگوی مختصری که میان او و عقیله بنی هاشم زینب کبری صورت گرفت، ابن زیاد به سوی امام سجاد(علیه السلام) متوجه شد و گفت: این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین(علیه السلام) است. ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ زین العابدین(علیه السلام) فرمود: من برادری داشتم که او هم علی بن الحسین نام داشت و مردم او کشتند. ابن زیاد گفت: بلکه خدا او را کشت.امام چهارم فرمود: خداوند است که جانها را می گیرد به هنگامی که مرگ آنها فرا رسیده باشد. (یعنی خدا جان کسانی را می گیرد که عمر طبیعی خود را کرده باشند و پیمانه ی عمرشان پر شده باشد نه مثل شهدای کربلا که هنوز عمر طبیعی خود را سپری نکرده بودند و لذا قاتل آنها مرد هستند نه خدا)ابن زیاد با عصبانیّت می گوید: تو چطور جرأت می کنی که به من جواب دهی؟سپس دستور داد او را بیرون برده و گردن بزنند.زینب کبری از شنیدن این سخن به خشم آمد و فرمود: ای پسر زیاد تو دیگر کسی را از ما باقی نگذاشتی. اگر تصمیم داری که این جوان را بکشی، پس مرا هم با او بکش. امام سجاد(علیه السلام) در این هنگام به عمّه اش زینب فرمود: عمه جان، شما سکوت کن تا من با او سخن بگویم. سپس آن حضرت به جانب ابن زیاد رو کرد و فرمود: ای پسر زیاد! آیا مرا به کشتن تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی که کشته شدن عادت ما و افتخار ما در شهادت است؟! با این سخنان آتشین ابن زیاد، چنان مغلوب و در هم شکسته گشت که دیگر نتوانست به بحث ادامه دهد و تنها کاری که انجام داد این بود که دستور داد امام چهارم(علیه السلام) و اهل بیت ایشان را در خانه ای که کنار مسجد بزرگ کوفه بود، جای دهند. 3 پی نوشت ها: 1- سوگنامه آل محمّد، نوشته محمّدی اشتهاردی، ص333 2- سیره پیشوایان، نوشته مهدی پیشوایی، ص236 3- لهوف، سیّد بن طاووس، ص190 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 2:1 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امام چهارم، در مدت عمر شریف خویش، رنج و ناراحتی فراوانی را در زندگی متحمل گشت، به گونه ای که شنیدن آنها قلب هر مؤمنی را به درد می آورد، اوج این سختی و ناراحتی، در حادثه کربلای خونین بر قلب پاک و مطهّر حضرت وارد آمد. عمق مصیبت وارده بر ایشان، در حدّی است که بعد از شهادت سالار شهیدان، در طول 34 سال عمر با برکت خود، هر وقت از مصائب آن حادثه دلخراش یاد می کرد، اشک می ریخت. در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. 1در روایتی آمده است که: روزی یکی از غلامان حضرت، به خاطر شدّت گریه ایشان، گفت: آیا وقت آن نرسیده که گریه شما تمام شود؟! حضرت فرمود:وای بر تو! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از آنها ناپدید شد، و در فراق او، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد و از شدّت غم و اندوه، کمرش خم شد، با اینکه می دانست او زنده است، ولی من مشاهده کردم که پدرم و برادرانم و عموهایم و هفده نفر از خویشانم را در مقابل من کشتند و سر بریدند، پس چگونه نه ممکن است غم و اندوه من به پایان برسد؟! 2نکته قابل توجه در این باره آن است که: این اشکهای سوزان علاوه بر اینکه ریشه عاطفی داشته و برخاسته از قلب سوخته زین العابدین است، عاملی بسیار کارآمد و مؤثر در تحکیم اهداف حسینی و متزلزل ساختن کاخ ستمگری دستگاه بنی امیه است. زیرا این اشکهای سوزناک، در حقیقت اعلام برائتی است از جبهه ی باطل و طبلی طنین انداز است که بر حمایت از جبهه ی حق نواخته میشود.در واقع امام چهارم، با این گریه ها به جهانیان اعلام می دارد که حسین بن علی(علیه السلام) حق است و یزید و عمالش باطل. با این اشکهای پرسوز است که کاخ ستم به آتش کشیده شده و نابود می شود. این ناله ها است که یاد و خاطره کربلای خونین را همیشه در دلها زنده نگه می دارد. کربلایی که نام آن، تیری است دردناک بر قلب جنایتکران عالم که در اثر قساوت قلب و کوری چشم باطن از هر نوع ظلم و ستمی بر مردم بی پناه دنیا دریغ نمی ورزند.بنابراین می توان گفت: اشکهای مظلومانه امام چهارم، ضامن ماندگاری حادثه جانسوز کربلا است، که ما شیعیان نیز باید در زندگی به آن بزرگوار و سایر امامان عزیزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) اقتدا نماییم و همواره آسمان دلمان را به وسیله باران اشکی که بر مظلومیّت حسین بن علی (علیه السلام) می ریزیم، بهاری نموده و به خانه قلب و جان خویش صفا و جلا بخشیم. پی نوشت ها: 1- جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص836 2- همان، ص837 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:55 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امام چهارم، در مدت عمر شریف خویش، رنج و ناراحتی فراوانی را در زندگی متحمل گشت، به گونه ای که شنیدن آنها قلب هر مؤمنی را به درد می آورد، اوج این سختی و ناراحتی، در حادثه کربلای خونین بر قلب پاک و مطهّر حضرت وارد آمد. عمق مصیبت وارده بر ایشان، در حدّی است که بعد از شهادت سالار شهیدان، در طول 34 سال عمر با برکت خود، هر وقت از مصائب آن حادثه دلخراش یاد می کرد، اشک می ریخت. در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. 1در روایتی آمده است که: روزی یکی از غلامان حضرت، به خاطر شدّت گریه ایشان، گفت: آیا وقت آن نرسیده که گریه شما تمام شود؟! حضرت فرمود:وای بر تو! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از آنها ناپدید شد، و در فراق او، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد و از شدّت غم و اندوه، کمرش خم شد، با اینکه می دانست او زنده است، ولی من مشاهده کردم که پدرم و برادرانم و عموهایم و هفده نفر از خویشانم را در مقابل من کشتند و سر بریدند، پس چگونه نه ممکن است غم و اندوه من به پایان برسد؟! 2نکته قابل توجه در این باره آن است که: این اشکهای سوزان علاوه بر اینکه ریشه عاطفی داشته و برخاسته از قلب سوخته زین العابدین است، عاملی بسیار کارآمد و مؤثر در تحکیم اهداف حسینی و متزلزل ساختن کاخ ستمگری دستگاه بنی امیه است. زیرا این اشکهای سوزناک، در حقیقت اعلام برائتی است از جبهه ی باطل و طبلی طنین انداز است که بر حمایت از جبهه ی حق نواخته میشود.در واقع امام چهارم، با این گریه ها به جهانیان اعلام می دارد که حسین بن علی(علیه السلام) حق است و یزید و عمالش باطل. با این اشکهای پرسوز است که کاخ ستم به آتش کشیده شده و نابود می شود. این ناله ها است که یاد و خاطره کربلای خونین را همیشه در دلها زنده نگه می دارد. کربلایی که نام آن، تیری است دردناک بر قلب جنایتکران عالم که در اثر قساوت قلب و کوری چشم باطن از هر نوع ظلم و ستمی بر مردم بی پناه دنیا دریغ نمی ورزند.بنابراین می توان گفت: اشکهای مظلومانه امام چهارم، ضامن ماندگاری حادثه جانسوز کربلا است، که ما شیعیان نیز باید در زندگی به آن بزرگوار و سایر امامان عزیزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) اقتدا نماییم و همواره آسمان دلمان را به وسیله باران اشکی که بر مظلومیّت حسین بن علی (علیه السلام) می ریزیم، بهاری نموده و به خانه قلب و جان خویش صفا و جلا بخشیم. پی نوشت ها: 1- جلاءالعیون، علامه مجلسی، ص836 2- همان، ص837 [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:55 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امام سجاد(علیه السلام) پس از جریانات کربلا به عنوان اسیر به شام برده شدند. در یک روز جمعه که یزید در مسجد اموری بود، حضرت را به مسجد بردند تا به عنوان یک اسیر در مقابل مردم ایشان را خوار و خفیف نمایند. امام (علیه السلام) در آن مجلس خطبه فصیحی را ابراز فرمودند که به خطبه ای تاریخی مبدّل گردید و توانست پایه های حکومت اموی را سست و لرزان نماید. بخشی از این خطبه به ویژگی های اهل بیت (علیه السلام) می پردازد که خداوند به واسطه برخی خصلت ها ایشان را به سایرین برتری دارد. شناخت این ویژگی ها سبب می شود اهل بیت و اسوه های حیات را بهتر و بیشتر بشناسیم. از این رو، اکنون در این نوشتار به توصیفی تحلیلی از این بخش از خطبه حضرت(علیه السلام) می پردازیم.. فضایل هفت گانه امام زین العابدین (علیه السلام) برای معرفی خویش به مردم بی خبر شامی به توصیف ویژگی های خویش می پروراند و خود را صاحب 6 عطیه الهی و 7 فضیلت می دانند که سبب برتری ایشان بر سایر مردم گردیده است. آن فضایل هفت گانه که بواسطه آنها خداوند اهل بیت را بر سایر مردم برتری داد عبارتند از اینکه پیامبر برگزیده حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از ایشان است و صدیق و نخستین ایمان آورنده به او امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) از ایشان است. جعفر طیّار از ایشان است و شیر خدا حمزه از ایشان است. دو سبط پیامبر امام حسن و امام حسین(علیه السلام) نیز از ایشان است. امام(علیه السلام) بواسطه این فضایل هفت گانه خود و خاندانشان را به مردم معرفی می نمایند تا غاصبان امر و حکومت الهی را رسوا نمایند. چراکه با چنین ویژگی هایی عمل یزید در غصب خلافت و ظلم به اهل بیت واضح و آشکار می گردد. 6 عطیه الهی امام سجاد(علیه السلام) همچنین به 6 موهبت و عطیه الهی اشاره می فرمایند که مخصوص ایشان است. شناخت این عطایای الهی به طور ویژه و خاص به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن رو اهمیت دارد که سبب می شود به سرچشمه بودن ایشان در خوبی ها و فضایل ایمان یابیم و به یاری خداوند در این مسیر استوارتر قدم برداریم. بقیه در ادامه مطلب [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:54 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
طبق نقل شیخ مفید و شیخ طبرسی و سید ابن طاووس، آن امام همام در پانزدهم ماه جمادی الاوّل، سال سی و شش هجری قمری دیده به جهان گشود.مادر بزرگوار آن حضرت، طبق نقل شهور، شهربانو، دختر یزدجرد پسر شهریار، آخرین پادشاه ایران بوده است، که بعد از ولادت با سعادت امام سجاد (علیه السلام) از دنیای فانی به سرای باقی سفر نموده و روح پاکش به جوار رحمت الهی پیوست. از آن پس کنیز امام حسین (علیه السلام) امام سجاد (علیه السلام) را پرستاری می نمود و حضرت به او مادر می گفت.1نقل شده در زمان عمر، وقتی دختر یزدجرد (آخرین پادشاه ایران) را جز اسرا به مدینه آوردند، تمام دختران مدینه برای تماشای جمال او از خانه بیرون آمدند. سپس او را وارد مسجد مدینه کردند. وقتی عمر خواست روی او را ببیند، مانع شد و گفت: سیاه باد روز هرمز که تو دست به روی فرزند او دراز می کنی.عمر در جواب گفت: این گبرزاده به من دشنام می دهد، خواست او را آزار دهد که حضرت امیرالمؤمنین به عمر فرمود: ای عمر تو سخنی را که نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است؟! عمر دستور داد که در بین مردم ندا کنند که این دختر به فروش می رسد. امیرالمؤمنین فرمود: فروختن دختران پادشاهان جایز نیست ولکن به او بگو که خود یکی از مسلمانان را (به عنوان شوهر) اختیار کند و مهریه اش را از بیت المال او حساب کن. عمر قبول کرد و به آن دختر گفت: یکی از اهل مجلس را انتخاب کن. شهربانو جلو آمده و دستش را به سمت امام حسین (علیه السلام) دراز کرد.امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من است.2بنابر نظر بیشتر مورخان، مادر امام سجاد(ع) دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی است. اما در اسم و نحوه ازدواج این بانو با امام حسین(ع) اختلاف بسیار است. چنانکه برای وی تا چهارده 3 و حتی هفده اسم شمرده شده است. با تمام تلاشهایی که بعضی از محققان و نویسندگان در این زمینه انجام دادهاند، نظر دقیق وقانع کنندهای در این باره ارائه نشده است.امیرالمؤمنین از شهربانو به زبان فارسی سؤال فرمود که نام تو چیست؟ گفت: جهان شاه، حضرت فرمود: من تو را شهربانو نام گذاشتم. او گفت: این نام خواهر من است. حضرت فرمود: راست گفتی. سپس حضرت به جناب امام حسین (علیه السلام) روی نمود و فرمود: این همسر با سعادت را به خوبی محافظت نما و به او احسان و نیکی کن که فرزندی از او متولد خواهد شد که بعد از تو، بهترین اهل روی زمین خواهد بود و او مادر اوصیاء و ذرّیه طیّبه من استباید توجه داشت که هر چند اصل ماجرا شهرت دارد و در کهنترین متون تاریخی شیعه چون وقعة الصفین4، تاریخ یعقوبی5، الارشاد شیخ مفید6 و بصائر الدرجات 7 نقل شده است، اما اختلاف میان این روایات و عدم سازگاری پارهای از آنها با روایات فتوحات، آن قدر چشمگیر است که محققان معاصر، اصل داستان را مشکوک دانستهاند.8دلیل دیگری که اصل داستان را خدشه پذیر میکند سندی است که نشان میدهد تا آغاز سده دوم هجری، این شاهزاده ایرانی در خاندان هاشمی ناشناخته بوده است. این سند نامه منصور دوانیقی در پاسخ به محمدبن عبدالله (نفس زکیه) که خود را «مهدی امت» خوانده بود، میباشد که در ضمن آن میگوید: «پس از رحلت رسول خدا (ص) برتر از علی بن الحسین (ع) در خاندان شما متولد نشده؛ مادر او هم ام ولد (کنیز) بود.»9منصور، واژه «ام ولد» را برای تحقیر محمدبن عبدالله به کار برده است. این نامه نیم قرن پس از رحلت امام سجاد (ع) نوشته شده است که در آن زمان، بسیاری از هاشمیان زنده بودهاند. اگر داستان شهربانو واقعیت داشت منصور چنان تعبیری به کار نمیبرد و اگر دروغ نوشته بود محمد با قاطعیت جواب میداد که مادر امام سجاد (ع) شاهزاده بوده است نه کنیز. 10نکته دیگر اینکه مورخان هنگام شرح جنگهای ایران و اعراب مسلمان، داستان عقبنشینی یزدگرد از نقطهای به نقطه دیگر و در نهایت به مرو را به تفصیل نوشتهاند. 11 او در این عقبنشینیها نه تنها زنان، خویشاوندان و خزانه بلکه آشپزان و رامشگران و خدمه خود را همراه خود برده بود.12اما اخباری حاکی از این است که در جنگ مسلمانان با ایرانیان کنیزهائی در مدائن اسیر شدند و نیز در فتح خراسان و شرق ایران، دخترانی اسیر شدند که احتمال دارد امام حسین (ع) یکی از این زنان را به همسری گرفته و امام علی بن الحسین از او متولد شده باشد. 13روایاتی دیگری نیز در مورد شهربانو نقل کردهاند که بیشتر شبیه به افسانه است تا واقعیت تاریخی از قبیل اینکه گفته شده، آن بانو در کربلا حضور داشت، و یا اینکه از کربلا فرار کرد و به ایران آمد، یا غایب شدن او در کوه، آمدنش به ایران به دستور امام حسین (ع) جهت جمعآوری نیرو 14 و ... که میتوان ساخته ذهن داستان نویسان و افسانه نویسان دانست. منابع: 1) جلاء العیون، علّامه مجلسی، ص831 2) همان، ص832 و 833 3) شهیدی،سیدجعفر، زندگانی علی بن الحسین، تهران، دفتر نشر فرهنگ، 1365، صص 10 – 11. 4) منقری، نصربن مزاحم، وقعة الصفین، ترجمه پرویز اتابکی، ص 26. 5) یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 303. 6) شیخ مفید، الارشاد، قم، موسسه آل البیت، 1413 ه.ق ،ج 2، ص 137. 7) صفار قمی، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، ص 335. 8) مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، قم، صدرا، 1370، ص 131. 9) طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، ج 6، ص 198. 10) شهیدی پیشین، ص 24. 11) بلاذری، احمدبن یحیی، فتوح البلدان، ص 311. 12) همان، ص 262. 13) ر.ک شهیدی پیشین، صص 7 – 29 14) همان. [ سه شنبه 90/9/15 ] [ 1:52 صبح ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |