عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است

حضرت علی بن الحسین حضرت امام سجاد(ع)، در طول حیات مبارکشان، پس از شهادت پدر، روزگار را در حزن و اندوه و اشک می گذراندند. روزها روزه دار شب ها به نماز قیام می کردند، و چون افطار می نمودند، طعام شان، با اشک آن حضرت ممزوج می گشت، و به افراد خود، که او را در خوردن طعام و آب ترغیب می کردند می فرمود: فرزند رسول خدا(ص)تشنه و گرسنه به شهادت رسید و این جمله را کراراً و با اشک، تکرار می کرد، بطوریکه آب و غذای آن حضرت، به اشک مبارکشان ممزوج می گشت و این چنین بود، تا دعوت حق را لبیک گفتند.
از یاران آن حضرت می گوید:روزی امام سجاد(ع) به صحرا رفته بود، و من نیز دنبال او رفتم، او را در حالیکه بر سنگ سختی در حال سجده افتاده بود، یافتم، ایستادم و صدای ناله و گریه بلند آن حضرت را می شنیدم، و شمردم، که حضرت هزار بار می گفت: «لا اله الا اللّه حقاحقا لا اله الا اللّه تعبدا و رقا، لا اله الا اللّه ایمانا و تصدیقا و صدقا»، سپس حضرت سر خود را از سجده، برداشت، و تمام صورت حضرت از اشک خود خیس شده بود، عرضه داشتم، که الحمدللّه غم شما زائل گردید ولی اشکتان چطور؟
حضرت فرمود: وای بر تو، چه می گویی، می دانی حضرت یعقوب(ع) که فرزند حضرت اسحاق(ع) و نوه حضرت ابراهیم(ع) بود، که نبی بود و فرزند نبی، و 12 پسر داشت، خداوند فقط یک فرزند او را، از چشمش دور داشت، و این موجب سفیدی موی او از غم و اندوه شد و کمرش خمیده گردید و چشمانش نابینا شد، در حالیکه فرزندش، در واقع امر زنده بود، در حالیکه من به چشم خود دیدم، که پدرم، برادرم، و 17 نفر از جوانان بنی هاشم، به شهادت رسیدند، و چگونه اندوهم، زائل گردد، و اشکم پایان یابد؟!

گریه ملائکه آسمان، جنیان، وحوش، ماهیان، بادها و ابرها و مرغ های آسمان

اگر مایل باشی، که بدانی چه گروهی از مخلوقات خداوند، بر مصیبت حسین(ع) در کربلا، و این فاجعه ایکه در آن دیار، اتفاق افتاد گریستند، به زیارت وارده از جانب حضرت حجت(عج)خطاب به حسین(ع) رجوع کن، در این زیارت، حضرت، اشاره به اقامه ماتم در أعلی علیین، حور العین بهشت، اشک آسمان ها و آنچه در آنست، و کوه ها و معادن آن، رشته کوه ها و اطراف آن، دریاها و ماهیان آن و.... می فرماید:و اقیمت لک الماتم فی أعلا علیین، و لطمت علیک الحور العین، و بکت السماء و سکانها، و الجبال و خزانها، و الهضاب و أقطارها، و البحار و حیتانها و مکه و بنیانها، و الجنان و والدانها، و البیت و المقام، و المشعر الحرام، و الجل و الإحرام و....
مسلماً حسین(ع)حقیقت اشک و ناله و نوحه است، زیرا او بر چیزی مقاومت و صبر کرد، که هرگز قبل از او، کسی این چنین نکرده بود، و مصائبی را بر جان و دل خرید، که قبل از او سابقه ای نداشت و در آینده نیز نخواهد بود، و لذا بدین سبب دین جد خود رسول خدا، محمد مصطفی(ص) را، زنده کرد. و لذا حضرت رسول(ص)در زمان حیات خود، فرمود:«حسین منی و انا من حسین»، و این کلام را زمانی فرمود، که حسین(ع)کودکی بیش نبود.
به علت همه این مسائل است، که باید برای چنین فاجعه ای که در کربلا، پیش آمد، و این چنین مردی از آل رسول، بدست امت همان رسول (ص)، به شهادت رسید، می گفت:«و لمثل هذا فلیبک الباکون، و لیندب النادبون، فإنا للّه و انا إلیه راجعون»

ای خرگه عزای تو این طارم کبود
لبریز خون ز داغ تو، پیمانه وجود

تنها نه خاکیان به عزای تو اشگریز
ماتم سراست بهر تو از غیب تا شهود

از خون کشتگان تو صحرای ماریه
باغی و سنبلش همه گیسوی مشکبود

کی بر سنان تلاوت قرآن کند سری
بیدار ملک کهف توئی، دیگران رقود

نشکفت اگر برند تو را سجده سروران
ای داده سر بطاعت معبود در سجود

تربت حسین(ع)شفاء است

حال که، روایات منقول از انبیاء اولوالعزم و اوصیاء، و ائمه طاهرین را در باب میزان ثواب بر گریه بر حسین(ع) آوردیم، مناسب دیدم، که روایتی از امام رضا(ع) درباره شفاء تربت حسین(ع) به نقل از کتاب بحارالانوار نیز بیاورم، در کتاب أمالی طوسی جلد1 صفحه 326، از قول سعد بن سعد، به نقل از حسن ابن فضال می گوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم، که خوردن خاک، چه حکمی دارد؟ حضرت فرمود: خوردن هر خاکی، همچون میته و خون، و هر آنچه هنگام ذبح، نام خدا، بر آن برده نشود، حرام است، مگر خاک قبر حسین(ع)، که خوردن کمی از آن، شفاء هر دردی است. و در کتاب علل الشرایع صفحه 533، به حسین(ع) آمده است، که ایشان فرمودند: خوردن خاک کوفه، همچون خوردن گوشت مردم است،
و از قول حضرت رسول(ص)آمده است، که هر که، خاک را بخورد، ملعون است.


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 12:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

کلیه مطالب مربوط به این بخش را در صفحه زیر می توانید مشاهده کنید که مربوط به وبلاگ دوم بنده می باشد(آدرس را کپی کرده و در قسمت بالای مرورگر خود وارد کنید تا وارد صفحه مذکور شوید) :

http://deldadehh.parsiblog.com/Archive/%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA+%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85+%D8%A8%D9%86+%D8%B9%D9%82%D9%8A%D9%84%28%D8%B9%29/


[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 12:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

این سؤال، تاریخی یا انسانی است؛ و جای طرحش همین جاست. در زندگی حسین بن علی علیه السلام، یک نقطه ی برجسته، مثل قله ای که همه ی دامنه ها را تحت الشّعاع خود قرار می دهد، وجود دارد؛ و آن، عاشوراست. درزندگی امام حسین علیه السلام، آن قدر حوادث و مطالب و تاریخ و گفته ها و احادیث وجود دارد، که اگر حادثه ی کربلا هم نمی بود، زندگی آن بزرگوار مثل زندگی هر یک از ائمّه ی دیگر، منبع حِکَم و آثار و روایات و احادیث بود. اما قضیه ی عاشورا آن قدر مهم است که شما از زندگی آن بزرگوار، کمتر چیز و نشانه دیگری را به خاطر می آورید. قضیه ی عاشورا هم آن قدر مهم است که به زبان این زیارتی که امروز -روز سوم- وارد است، یا این دعایی که امروز وارد است، درباره حسین بن علی علیه السلام، چنین آمده است که «بکته السماء و من علیها » یا «و من فیها »«و الارض و من علیها و لما یطأ لابتیها ». هنوز پا به این جهان نگذارده، آسمان و زمین بر حسین علیه السلام، گریستند. قضیه این قدر حایز اهمیت است. یعنی ماجرای عاشورا و شهادت بزرگی که در تاریخ بی نظیر است، در آن روز اتفاق افتاد. این، جریانی بود که چشمها به آن بود. به راستی این چه قضیه ای بود که از پیش تقدیر شده بود؟«المدعوّ لشهادته قبل استهلاله و ولادته. »قبل از اینکه حسین بن علی علیه السلام، چهره بنماید، با شهادت، نامیده و خوانده می شد. به نظر می رسد که در اینجا رازی وجود دارد، که برای ما آموزنده است.
البته در باب شهادت حسین بن علی علیه السلام، خیلی سخن گفته شده است- سخنان خوب و درست - و هر کس به قدر فهم خود، از این ماجرا چیزی فهمیده است. بعضی او را به طلب حکومت محدود کردند، بعضی او را در قالب مسائل دیگر کوچک کردند، و بعضی هم ابعاد بزرگتری از او را شناختند و گفتند و نوشتند؛ که آنها را نمی خواهم عرض کنم. مطبی که می خواهم عنوان کنم، این است که خطراتی که اسلام را به عنوان یک پدیده ی عزیز تهدید می کند، از قبل از پدید آمدن و یا از آغاز پدید آمدنش از طرف پروردگار، پیش بینی شده است، و وسیله ی مقابله ی با آن خطرات هم ملاحظه شده و در خود اسلام و در خود این مجموعه، کار گذاشته شده است. مثل یک بدن سالم، که خدای متعال قدرت دفاعی اش را در خود آن کار گذاشته است. یا مثل یک ماشین سالم، که مهندس و سازنده ی آن، وسیله ی تعمیرش را با خود آن همراه کرده است.

دو نوع آفت و راه مقابله با آنها

اسلام یک پدیده است؛ و مثل همه ی پدیده ها، خطراتی آن را تهدید می کند، و وسیله ای برای مقابله لازم دارد. خدای متعال این وسیله را، در خود اسلام گذاشت.
امّا آن خطر چیست؟ دو خطر عمده، اسلام را تهدید می کند؛ که یکی خطر دشمنان خارجی، و دیگری خطر اضمحلال داخلی است.
دشمن خارجی یعنی کسی که از بیرون مرزها، با انواع سلاحها، موجودیت یک نظام را با فکرش و دستگاه زیربنایی عقیدتی اش و قوانینش و همه چیزش هدف قرار می دهد. که شما در مورد جمهوری اسلامی، این را به چشم دیدید؛ و گفتند که « ما می خواهیم نظام جمهوری اسلامی را از بین ببریم». دشمنانی بودند از بیرون، و تصمیم گرفتند که این نظام را از بین ببرند. از بیرون یعنی چه؟ نه از بیرون کشور. از بیرون نظام؛ ولو در داخل کشور.
دشمنانی هستند که خودشان را از نظام، بیگانه می دانند، و با آن مخالف هستند اینها بیرون اند. اینها غریبه اند. اینها برای اینکه نظامی را نابود کنند و از بین ببرند، تلاش می کنند. با شمشیر، با سلاح آتشین، با مدرنترین سلاحهای مادی، و با تبلیغات و پول و هر چه که در اختیارشان باشد.
این، یک نوع دشمن است. دشمن و آفت دوم، آفتِ «اضمحلال درونی» است. یعنی در درون نظام. که این، مال غریبه ها نیست. این، مال خودیهاست. خودیها ممکن است در یک نظام، بر اثر خستگی، بر اثر اشتباه در فهم راه درست، بر اثر مغلوب احساسات نفسانی شدن، و بر اثر نگاه کردن به جلوه های مادی و بزرگ انگاشتن آنها، ناگهان در درون، دچار آفت زندگی شوند. این، البته خطرش بیشتر از خطر اوّلی است. این، دو نوع دشمن- آفت برونی و آفت درونی - برای هر نظامی، برای هر تشکیلاتی و برای هر پدیده ای وجود دارد. اسلام برای مقابله با هر دو آفت، علاج، معیّن کرده، و «جهاد» را گذاشته است. جهاد، مخصوص دشمنان خارجی نیست.
«جاهد الکفارو المنافقین (1) »منافق، خودش را در درون نظام قرار می دهد. لذا با همه ی اینها باید جهاد کرد. جهاد، برای دشمنی ست که می خواهد از روی بی اعتقادی و دشمنی با نظام، به آن هجوم بیاورد. همچنین، برای مقابله با آن تفکّک داخلی و از هم پاشیدگی درونی، تعالیم اخلاقی بسیار با ارزشی وجود دارد، که دنیا را به طور حقیقی به انسان می شناساند. و می فهماند که «اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولاد(2) تا آخر. یعنی این زر و زیورها، این جلوه ها، این لذتهای دنیا؛ اگرچه برای شما لازم است، اگر چه شما ناچارید از آنها بهره ببرید؛ اگر چه زندگی شما وابسته به آنهاست. و در این شکی هم نیست و باید آنها را برای خودتان فراهم کنید، اما بدانید که مطلق کردن اینها و چشم بسته به دنبال این نیازها حرکت کردن و هدفها را به فراموشی سپردن، بسیار خطرناک است.
امیرالمؤمنین، شیر میدان نبرد با دشمن، که وقتی سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا وگرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام، تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، دراعلا مرتبه ی آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه ی اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه ی اعلاء الگو قرار گیرد. مثل قهرمانهایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه ی مبارزه با دشمن خارجی و برونی؛ که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیا طلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسانها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام، صلّی الله علیه و آله و سلم، می خواستند، و هم در جبهه ی درونی؛ که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 90/9/9 ] [ 12:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عاشورا نه فقط یک واقعه تاریخی است که در هزار و اندی سال پیش اتفاق افتاد بلکه جریانی اثربخش و نقش آفرین در طول تاریخ بشریت است که می تواند به زندگی انسان تحرک و پویایی ببخشد و چشم اندازهای نوینی را در سیاست و حکومت ارائه دهد. اگر قرآن وظیفه هدایت انسان را دارد و مظاهر حق و باطل را نمایان می سازد، پس جریان عاشورا درواقع تفسیر عملی قرآن است، چراکه عاشورا نقطه تلاقی حق و باطل است.
هدف این مقاله تبیین جلوه های قرآن کریم در جریان عاشورا است که هم نمونه عملی موفق معارف سیاسی قرآن شناخته شود؛ و هم ابعاد قرآنی سیاست عاشورا تبیین گردد، تا برنامه سعادتمندانه زندگی را براساس آموزه ها، پیام ها و درس های سیاسی قرآن و عاشورا پی ریزی نماییم. ساختار این مقاله در ده محور تبیین گشته است که با هم آن را ازنظر می گذرانیم:

توحید محوری

در جوامع سیاسی همواره دو بینش در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند؛ بینش الهی و توحیدی با بینش مستکبرانه و شرک آلود. انبیای الهی همواره منادیان بینش توحیدی بوده و مردم را به توحید و پرستش واحد متعال می خوانده اند و آنها را از شرک و تباهی و استکبار برحذر می داشته اند. بینش توحیدی که مطابق فطرت و ذات انسان است تنها دژ محکم برای رهایی از اسارت های شیطانی و مستکبرانه و پناه بردن به وادی ایمن است. مسئولیت انبیای الهی در نگاه قرآن اثبات توحید و شکوفایی فطرت انسان به اصل توحید است1. حاکمیت توحید و خدامحوری بر زندگی انسان راز مهم سعادت و راه یابی به مقام انسانیت است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: محکمترین دستگیره های ایمان، دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خدا و دوست داشتن اولیای خدا و بیزاری جستن از دشمنان خداست2. اصل توحید عامل وحدت و انسجام امت اسلامی است3 زیرا تا زمانی که عناصر مختلف سیاسی، فرهنگی و اقتصادی یک جامعه از انسجام و منطق درونی برخوردار نباشد نمی توان به سوی پیشرفت و عظمت گام نهاد. بنابراین همگی باید با اعتصام به حبل الهی که همانا توحید ناب است زمینه تعالی فرد و جامعه اسلامی را فراهم کنند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکنند. قرآن کریم بیانگر این نکته است که انبیا و اولیای الهی با تلاش خالصانه و بی امان و طاقت فرسایی برای حاکم کردن توحید- مهم ترین اصل در ادیان توحیدی- در زندگی بشر داشته است4.
عاشورا نیز تجلیگاه توحید و محوریت خداپرستی است راه امام حسین(ع) همان خط توحیدمحوری و دوستی با خدا و کوشش در راه خداست. امام(ع) پیرامون بیان ماهیت و هدف قیام خود به این نکته اشاره می کند: مگر نمی بینید که اطاعت خدا متروک گردیده است و به حق عمل نمی شود و از باطل مخالفت به عمل نمی آید5. ایشان مردم را به حق محوری و پذیرش فرمان خدا و تمسک به توحید سفارش می نمود. قیام عاشورا برای خدا و در راه خدا بود و منافع مادی درآن هیچ دخالتی نداشت. آن حضرت خطاب به مردم می فرماید: «و شما می دانید که این قوم (یزید و یزیدیان) به فرمان شیطان درآمده و از اطاعت رحمان روی برتافته اند و در زمین فساد به راه انداخته و حدود خدا را معطل داشته اند. بیت المال را به نفع خود تصاحب کرده، وحرام خدا را حلال و حلالش را حرام نموده اند. (بنابراین) برای مخالفت با آنان من از هرکسی سزاوارترم.»6

هدایت و بیداری سیاسی

قرآن کریم هدف خود و انبیا و اولیای الهی را هدایت و بیداری در شئون مختلف زندگی انسان می داند7. از دیدگاه قرآن کریم، اصل در هدایت و اصلاح مفاسد و رفع موانع کمال انسان ها است که با روش های فرهنگی و روشنگرانه و تبلیغی در یک فرآیند تدریجی و همراه با صبر و حوصله و تحمل قابل حصول است. قرآن می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن؛8 مردم را به سوی راه پروردگارت با حکمت و موعظه دعوت کن و به نحو نیکو با ایشان به گفت وگو و بحث بپرداز.» از این عبارت دانسته می شود که برای اصلاح فرد و جامعه، مصلحان موظف به حرکت به سوی جامعه و تلاش برای رفع موانع هدایتند. هدف اصلی پیامبران الهی از جمله رسول گرامی اسلام آگاه ساختن مردم به ذات اقدس الهی- توحید- تبیین اهمیت و ضرورت ایمان به خدا و تلاش برای تکامل و تعالی بود تا مردم خود با رضا و رغبت این راه را انتخاب کنند و مشتاقانه برای رسیدن به آن اهداف بکوشند9. قرآن می فرماید: آنان که پیروی می کنند از پیامبر امی که در نزد آنان و در تورات و انجیل پیامبری وی ثابت و ثبت شده بود، امر به معروف و نهی از منکر کرده و پاکی ها را برایشان حلال و پلیدی ها را حرام کرده و بار سنگین و زنجیرهای اسارت را از گرده آنها برمی دارد10. اگر وظیفه هدایت مردم و امر به معروف و نهی از منکر بر زمین بماند جامعه اسلامی در مسیر سقوط و از هم گسیختگی خواهد افتاد لذا قرآن کریم به این فریضه توجه ویژه نموده و امت اسلامی را به هدایت و بیداری یکدیگر فراخوانده است.
قیام جاودانه عاشورا یک قیام خشن و برخاسته از خشونت صرف نیست بلکه امام(ع) گام به گام در صدد اصلاح امور امت اسلامی برآمد و به امر به معروف و نهی از منکر می پرداخت آنگاه که استراتژی اصلاح و گفت وگو مؤثر واقع نشد امام به نهضت جاودانه خود پرداخت و به وظیفه خود عمل نمود. در تاریخ اسلام حرکت خونبار حادثه عظیم عاشورا- از زبان امام حسین(ع)- حرکتی اصلاح طلبانه در امت اسلامی معرفی می شود: «انی لم اخرج اشراً و لابطراو لاظالماً و لکن خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید آن آمر بالمعروف و ناهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و أبی؛ 11 من از روی تکبر و فخر یا ناسپاسی نعمت و یا به دلیل طغیان و ظلم و فساد، قیام نکرده ام؛ من برای انجام اصلاح امور امت جدم رسول خدا(ص) به پا خاسته ام. من می خواهم امر به معروف و نهی ازمنکر کنم و به سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم علی بن ابیطالب(ع) عمل کنم.» امام در پی فتح قلوب بود. بنابراین از ابتدای حرکت خود به بیان مقاصد و اهداف خود می پرداخت و در صحرای کربلا نیز هر روز بر بلندی می رفت تا سخن حق را به گوش لشکر دشمن برساند و آنها را از باطل بیرون آورد12.

قیام علیه ظلم

افراد و گروه های مفسد در جامعه، به دلیل منافع نامشروع خویش حاضر به دست برداشتن از اقدامات فسادانگیز نیستند؛ و با گسترش فساد مسیر جامعه انسانی را دچار اختلال می کنند؛ این جا است که اصلاح جامعه منوط به حذف مظاهر فساد با برخوردهای عملی و قهرآمیز می گردد؛ آیات قرآن کریم به صراحت از ضرورت به کارگیری این روش در اصلاح مفاسد تأکید دارد. دستور به مقاتله با سران کفر در همین راستا صادر شده است13 سران کفر برخلاف همه موازین و تعهدات انسانی و حقوقی به پایمال کردن مصالح عمومی جامعه پرداخته و جز به مطامع پست خویش، به چیز دیگری نمی اندیشند و قطعا در برخورد با چنین مفسدانی، این روش مؤثر است و تا این موانع فساد از سر راه برداشته نشوند، امید به اصلاح افراد و جامعه سرابی بیش نیست. از این رو مأموریت مهم و خطیر همه پیامبران الهی در افتادن و مبارزه با طواغیت زمان خود بوده است14. قطعا حرکت اصلاح جامعه به سبب افرادی معدود و سودجو، نمی بایست متوقف شود و اگر این افراد ماندند باید با آنان برخورد کرد و به همین جهت خداوند که درباره فرعون به موسی(ع) امر نمود تا او را هدایت کند، وقتی تعالی جامعه با وجود فرعون متوقف می شود، با این حرکت تند به مقابله با ظلم و طرد شرک فرعونی می پردازد15.
گذشته از طواغیت، افراد و گروه هایی نیز که به دعوت اصلاحی پاسخ مثبت ندهند و با آن از در ستیز و نبرد مسلحانه برخیزند به تعبیر قرآن از مفسدان هستند و با آنان نیز باید برخورد قاطع و عملی کرد تا جامعه انسان ها از لوث وجود آنان پاک گردد. دستور جهاد با کافران و منافقان که در صدد تخریب پایه های ایمانی و عقیدتی صحیح در جامعه اند و باحکومت دینی پیامبر درگیر می شوند،16 در همین راستا صادر شده است: «یا ایهاالنبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم؛17 ای پیامبر با کفار و منافقین جهاد کن و بر آنها سخت گیری نما.» و همچنین خداوند تسلط و برتری کافران و طاغوت را بر مؤمنان مقرر نفرموده است18.
بنابراین قیام عاشورا در فرهنگ قرآنی و آموزه های دینی جایگاه خاصی دارد. آنگاه که امام(ع) بین دو گزینه حفظ اسلام یا حفظ جان خویش یکی را باید انتخاب نماید؛ دین را بر جان و مال و خاندان خود مقدم می شمارد و به دفع فساد و اعتراض به ظلم و شرک می پردازد و در راه خدا همچون بنیان مرصوص محکم و استوار جهاد نمود19. امام حسین(ع) در اهمیت قیام علیه ظلم می فرماید: «ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: هر کس از شما مردم، سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند، و با سنت خدا مخالفت می ورزد، و در میان بندگان خدا باگناهکاری و دشمنی رفتار می نماید و اگر به او اعتراض نکند و یا او را از این امور با گفتار و رفتار باز ندارد، شایسته است که خداوند او را به همان جایگاهی وارد نماید که ستمگر وارد می شود.»20 و فرمود: «من مرگ را جز سعادت نمی بینم و زندگی با ستمگران را جز بدبختی نمی پندارم»21. بنابراین خط امام حسین(ع) و جریان عاشورا راه طرد انحراف، ترک جاهلیت و ستمگری است در واقع طرد همه کسانی است که مردم را به بندگی می گیرند و جان و مال آنها را غارت می کنند در یک کلام طرد و خیزش علیه همه دشمنان خدا و همه راه های منتهی به غیر خدا است22.

تلاش برای تحقق حکومت دینی

از ابعاد مهم حیات آدمی بعد سیاست و اجتماع است. دست یابی به بهترین شیوه زندگی در راه رسیدن به آرمان های عالی و دیرینه بشر و نیل به کمال مطلوب در سایه عدل و قسط با رعایت اصول انسان دوستی و حق مداری از مهم ترین دغدغه ها و تلاش های آدمی بوده است. مهم ترین هدف پیامبر بزرگ اسلام دعوت مردم به توحید و نجات آنان از گمراهی و انحطاط و هدایت به سوی کمال و تعالی بود. گام اول این هدایت، اعتقاد به توحید و گام های بعدی آن، تلاش برای احقاق حق و اقامه قسط و عدل در جامعه ای دین مدار و ارزش محور است که تشکیل حکومت و اجرای سیاست هایی متناسب با این اهداف از ضروریات به شمار می رود. «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط،23 هدف بعثت ها به طور کلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم وترتیب پیدا کرده، تا مسیر زندگی و تعالی انسان هموار گردد، و این بار تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است24. حکومت الهی، حکومتی است که براساس اراده خداوند است و به یقین خداوند اراده ای جز تأمین مصالح واقعی بندگانش ندارد. این نوع حکومت انبیا و جانشینان راستین آنها و کسانی که خط انبیا را ادامه می دهند تجلی یافته است. (25) در مورد حکومت های الهی، درقرآن بحث های فراوانی دیده می شود که از جمله آنها به حکومت داود، (26) حضرت سلیمان(27) و آل ابراهیم(28) می توان اشاره کرد.
اگر عاشورا را با تمام بنیادهایش بررسی کنیم باید گفت عاشورا زمینه سازی برای تحقق حکومت اسلامی و معرفی اهداف اسلام ناب است. امام علی(ع) در برابر طغیانگران به مقابله برمی خیزد و با جهاد و جانبازی بنیان ظلم را متزلزل می کند و براساس کتاب و سنت رسول اکرم(ص) و امام علی و امام حسن (علیهما السلام) درصدد تشکیل حکومت بودند، لذا در وصیتنامه خود پس از ذکر امر به معروف و نهی از منکر می فرماید: «اسیر بسیره جدی و أبی» یعنی سیره و روش من، همان سیره و روش جد و پدرم است، پیغمبر در مدینه حکومت تشکیل داد و روش علی بن ابیطالب(ع) نیز درمدینه و کوفه ادامه همان سنت بود. همچنین سیدالشهدا(ع) در سخنرانی های خویش شرایط امامت و رهبری را ذکر و به اصول قسط و عدل استناد می نماید. (29) از دیگر شواهدی که به این امر اشاره دارد. بیعت گرفتن جناب مسلم بن عقیل از مردم کوفه برای تشکیل حکومت آن حضرت می باشد. خلاصه آنکه امام حرکت نمود و به وظیفه الهی خویش عمل کرد و به قسمتی از اهداف خود رسید که ویران نمودن بنیان ظلم بود و درنهایت به احدی الحسنیین که جهاد و شهادت در راه محبوب بود رسید. (30)

رهبری و ولایت پذیری

قرآن کریم با اصطلاحات مختلفی به مسئله رهبری و ولایت پذیری اشاره کرده است «امام» (31) به معنای پیشوا، رئیس، راهبر و مقتدا (32) «اولی الامر» 33 به معنای صاحب فرمان و فرمانروا آمده است. علما و مفسران شیعه اعتقاد دارند، مراد از اولی الامر، ائمه هدی از آل محمد(ع) هستند. شیخ طوسی در تبیان آورده است: طاعت هیچ کس جز کسی که معصوم و مصون از سهو و خطا باشد، جایز نیست و حاکمان و علما چنین شأنی ندارند و چنین اطاعتی از ائمه علیهم السلام واجب است زیرا دلایل بر عصمت و طهارت آنان قائم است. فخر رازی در تفسیر الکبیر استدلال می کند که اولی الامر باید معصوم باشند، چرا که اگر معصوم از خطا نباشند، خداوند با وجود اقدام آنان به خطا، همگان را به متابعت آنان فرمان داده است حال آن که خطا فی نفسه منهی عنه است. (34)
امت اسلامی برای تعالی و رشد فرد و جامعه و درمقابله با مشرکان و ظالمان به رهبر و پیشوا نیازمند است لذا در اسلام اساس، رهبری و ولایت است. (35) و این رهبری آگاه مؤمن و مخلص است که می تواند جامعه را در شرایط مختلف هدایت کند. 36 و ازسوی دیگر، قرآن کریم مسلمانان را به فرمانبری و اطاعت از رهبر فرمان داده است؛ زیرا هر جمعی نیازمند امام و رهبر است. «اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (37) از خداوند و از رسول او اطاعت کند و آنها را به نجات جان خویش سفارش کرد همه یکصدا به عهد خود با ولی و امام خویش تاکید کردند و گفتند اگر صدها بار کشته و قطعه قطعه شویم و جسد ما را بسوزانند با شما هستیم زیرا که تو ولی خدا و فرزند رسول خدا و پیشوا و رهبر مسلمانان هستی، با شما همراه وهمفکر و در رکابتان جان سپاریم. (38)

تکلیف گرایی دینی

آموزه تکلیف، راهبردی بسیار ظریف و راهگشا برای یک انسان دین دار است که برای عمل و رفتار خود حجت معتبر و شیوه مطمئنی را می یابد. آموزه تکلیف در عمل و نظر، انسان را از افتادن در شبهات و مصلحت سنجی های نابجا حفظ و سمت و سوی الهی به رفتار او می دهد. 39 یکی از سنت های مشترک همه انبیاء این است که باید اصول دعوت خود را به مردم برسانند و دراین مورد از جانب پروردگار مورد سؤال قرار می گیرند و هیچ عذر و بهانه ای نیز از آنان پذیرفته نمی شود. پیامبران در برابر خدا مسئول هستند. (40)
عمل و رفتار سیاسی و اجتماعی حضرت امام حسین(ع) برآمده از تکلیف گرایی واقع بینانه الهی است که خداوند را ناظر و شاهد بر تمام اعمال و رفتار آدمی و فرامین او را تنها راه نجات بشریت می داند؛ براساس این نگرش هر مشکلی آسان و هر غربت و تنهایی به هماهنگی با جریان هستی مرتبط می شود. زندگی حضرت سرشار از عمل به تکلیف است که می تواند الگوی مناسبی برای سیاستمداران جامعه اسلامی باشد. در قیام عاشورا ملاک مسئولیت و انجام وظیفه بود چرا که امام حسن(ع) با معاویه صلح می کنند و بعد از امام حسن(ع) امام حسین(ع) آن را ادامه می دهد اما با روی کارآمدن یزید حضرت این مصیبت بزرگ را برنمی تابد و به هیچ وجهی به ادامه آن راضی نمی شود. حضرت(ع) قیام علیه ظلم و ستم را وظیفه می داند که برعهده همه مسلمانان گذارده شده است و خود را موظف به عمل به این تکلیف می داند. (41) از جمله شواهد دیگر براین مسئله، اینکه: امام(ع) در روز عاشورا هرگاه از یاران او اذن میدان می طلبیدند این آیه قرانی را که ناظر به عنصر تکلیف گرایی دینی است تلاوت می نمودند: «و من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا؛ از مؤمنان مردانی هستند که آنچه با خداوند تعهد کرده بودند با صداقت وفا کردند؛ گروهی در راه رضای حق جان باختند و گروهی به انتظار شهادتند و هیچ عهد خود را تغییر نداده اند.» (42)

آزادی خواهی و عزتمندی

یکی از نقش های دین، به ویژه اسلام، آزادسازی مردم از غل و زنجیرهای گوناگون فردی و اجتماعی است. اسارت و بردگی انسان برای انسان های دیگر، مایه ذلت و پستی و کمال ناپذیری او می گردد و چنین ذلتی مورد نهی خداوند متعال و رسول اکرم(ص) است، رسول اکرم(ص) دراین باره می فرماید: «کسی که ذلت خود را به میل و رغبت بپذیرد، از خاندان ما نیست.» 43 درفرهنگ دینی عزت متعلق به خدا و رسول و مؤمنان است: «ولله العزه لرسوله و للمؤمنین» (44) عزت مخصوص خدا و رسول خدا و مؤمنان است» و هیچ کافری بر هیچ مؤمنی ولایت و تقدم ندارد: «ولن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلا»(45) خداوند برای کافران بر مؤمنین ولایت قرار نداده است.» خداوند بلند مرتبگی و آزادگی و حریت را برای انسان می خواهد و هیچ عبودیت و ذلتی را نزد مستکبران و زیاده خواهان نمی پذیرد.(46)
سیدالشهدا(ع) درکلامی مشهور می فرماید: «آگاه باشید که ابن زیاد مرا میان انتخاب دو چیز قرار داده؛ میان مرگ و بیعت ذلیلانه؛ ولی ذلت و خواری از ما خاندان رسول خدا دور است؛ و نه خداوند این ذلت را برما می پذیرد و نه رسولش و نه مؤمنان و نه دامن هایی که طیب و طاهرند.» (47) لذا عاشورا صحنه ظهور عزت و غیرت و آزادگی است.

انتخاب آگاهانه یاوران

آزادی های سیاسی- اجتماعی جلوه ای از آزادی و اراده و اختیار انسان در عالم خلقت است. اگر قائل باشیم که انسان در جهان خلقت آزاد و مختار است، ناگزیر باید او را در تمام عرصه های زندگی از جمله حوزه سیاست و اجتماع آزاد و مختار قلمداد کنیم، زیرا اجتماع نیز جزئی از جهان خلقت است. خداوند در آیات قرآن راه حق و سعادت را به انسان نشان داده و عواقب وخیم در انتخاب راه باطل و فساد را یادآور شده است، در نهایت انسان را مختار و آزاد دانسته که هر کدام را بخواهد برگزیند. 48
حرکت و قیام امام (ع) یک حرکت انتحاری و احساسی نبود بلکه حرکتی بزرگ و نشات گرفته از عقلانیت دینی وآگاهی همه جانبه به ابعاد مسئله بود که برای پاسداشت از کرامت انسان و حفظ رسالت نبوی صورت گرفت. سیدالشهدا(ع) نه تنها خود با آگاهی کامل پای در میدان نهادند بلکه کسانی را به یاری می طلبید و یا آنها را می پذیرفت که هدفی جز خداوند نداشته و آگاهانه پای در رکاب مولای خویش نهاده باشند. لذا امام در هنگام پیشنهاد عبیدالله بن حر، برای پذیرش کمک مالی واعتذار از حضور در صحنه دفاع مقدس کربلا، چنین فرمود:«من آن نیستم که گمراهان را به عنوان بازو و یاور برگزینم و به آنها تکیه کنم.» 49 حضرت (ع) در مواقع مختلف به آگاه نمودن اصحاب خود و لشگریان دشمن می پرداخت؛ حتی در آن لحظه که شمر بن ذی الجوشن، عباس (ع) و برادرانش را به دلیل نسبت مادری فراخواند و آنها از صحبت با شخص فاسقی چون شمر خودداری می کردند، امام(ع) فرمود: با او گفتگو کنید، که قوم مادری شماست و ببینید چه می خواهد. در شب عاشورا امام با استفاده از تاریکی شب عهد خود را از دوش یکایک اصحاب و خاندان خود برداشت و آنها را از حوادث فردا آگاه نمود تا هیچ کس با جهل یا خجالت و رو دربایستی مجبور به ماندن نشود و هر کس بخواهد از معرکه جان سالم به در ببرد.

نفی منفعت طلبی

در اندیشه های سیاسی مسئله منفعت و سود فردی و در مقابل منفعت و سود اجتماعی تاثیر بسیاری در شکل گیری نظریه ها و رفتار سیاسی بازیگران سیاست دارد؛ چنانچه متفکری هدف از سیاست را منفعت فردی دانسته و معتقد باشد که این منفعت های مادی فردی عامل تحرک اجتماعی می شود، رفتار سیاسی او هم در چهارچوب نفع و سود خویش و متعلقان شکل می گیرد و از دیگران غافل می شود. چنانچه بالعکس شود حق و حقوق دیگران نیز محفوظ و قابل احترام است و در آن صورت هدف سیاست و حکومت کل جامعه و اقشار مختلف است نه هیئت حاکمه فقط. قرآن کریم با نفی نظریه اول، انسانها را به توجه به جمع و جامعه نیز سفارش نموده و در صدد است که انسان را از حیطه فردگرایی صرف به جامعه محوری سوق دهد و فرد و جامعه را در یک تعامل دوسویه در مسیر تعالی و پیشرفت یکدیگر تبیین کند.
قرآن کریم به مسئولیت اجتماعی 50 و توجه به امور همنوعان توجه ویژه ای نموده و از انسانها خواسته است که با یکدیگر در ارتباط باشید و در امور مختلف پشتیبان و متوجه هم باشید. 51 پیامبر اکرم فرمود: «مثل مومنان در ترحم و دوست داشتن یکدیگر، مانند پیکر واحدی است که اگر به عضوی ناراحتی برسد باعث تب و بیداری از خواب دیگر اعضای او گردد.» 52
قیام عاشورا برای امت اسلام بلکه برای بشریت بود و نه برای منافع فردی یا جمعی خاص. چشم انداز عاشورا گستره وسیع اسلام و خط مستمر زندگی همه انسانها بود و در پی راهی جاوید به سوی آزادی و عدالت برای کل تاریخ بود. امام حسین(ع) با تمام وجود از جان و مال وخاندان و اصحاب وارد میدان شد و برای خدا و انجام وظیفه و منافع بشریت به معرکه آمد و فرمود:«شکیباتر کسی است که منافع مادی دنیا را نادیده گیرد و بر بلاها صبر کند.» 53 سیدالشهدا در مناجات عارفانه خویش با معبود چنین نجوا می کند:«پروردگارا، تو می دانی که قیام و اقدام مجاهدانه ما، برای رغبت در سلطنت مادی و بهره برداری ازمنافع زائد و پوسیده و پژمرده دنیا نبود، بلکه برای دیدن و نشان دادن و برگرداندن علامت های دین تو و برای اصلاح در شهرهای تو بود، و برای آنکه بندگان ستمدیده ات در امان باشند و به فرائض و سنن احکام تو عمل شود.» 54

اخلاق سیاسی

سیاست قرآنی رابطه تنگاتنگی با مقوله اخلاق دارد و چنانچه اخلاق را از سیاست حذف کنیم سیاست به شیطنت تبدیل می شود. از دیدگاه قرآن سیاست و حکومت مقوله خنثی و بی بنیادی نیست که هر کسی بتواند عهده دار این مهم گردد. 55 بلکه حکومت و سیاست ناظر به کمال و سعادت انسان است که زمینه ها و شرایط بیرونی را برای انسان مهیا می کند تا بتواند به سمت صلاح و تکامل حرکت کند. 56 بنابراین سیاست جدای از اخلاق نیست بلکه رابطه ای نزدیک و غیرقابل انفکاک دارند لذا در زمینه اخلاق سیاسی که آن دسته از صفات نفسانی است که بازیگران سیاست در عرصه تدبیر امور جامعه باید دارا باشند تا جامعه را به سمت سعادت رهنمون شوند قرآن اصول اخلاقی ارائه کرده است. از جمله این اصول مهم می توان به این عناوین اشاره کرد: استقامت بر حق، 57 خیرخواهی،58شجاعت، 59 گذشت، 60 کنترل احساسات و حفظ عقل، 61 پای بندی به عهد و پیمان، 62 صداقت و راستی، 63 نفی حیله و نیرنگ، 64 عدم تمسک به راه های باطل و نادرست 65 و اعتدال 66 و ...
عاشورا مملو از ظهور و تجلی این صفات برجسته در سیدالشهدا (ع)، اصحاب و خاندان ایشان است. با نگاهی به تاریخ جریان کربلا و شناخت شخصیت حضرت اباعبدالله (ع) و تامل در زیبایی های اخلاقی که در این حماسه بزرگ آفریده شده است نا خودآگاه دوست و دشمن انگشت حیرت به دهان می گیرند و به این همه عظمت و شکوه و مردانگی رشک می برند.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:25 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
عاشورا، تبلور زنده نماز، مناجات، حماسه، عدالت و شهادت است. در مورد این رخداد بسیار سخن گفته شده است، ولی به ابعاد گوناگون انسانی و اجتماعی و درس ها و پیام های زندگی ساز و حماسه آفرین آن کمتر توجه شده است. حال ما در این مختصر به عبرت های عاشورا می پردازیم:

الف- عبرت های سیاسی

حرکت و نهضت امام حسین(ع) یک جنبش خصوصی یا خانوادگی نبود بلکه حرکتی عظیم و انقلابی بزرگ علیه حکومت بنی امیه بود. از این رو یک حرکت سیاسی محسوب می شود که از جهات گوناگون می تواند الگوی سیاسی جوامع باشد که مهمترین آنها عبارتند:

1- ولایت و رهبری

از مهمترین اصول اسلام، «ولایت» است. ولایت بر مسلمین را امامان حق خودشان می دانستند و به غاصب بودن دیگران عقیده داشتند. از این رو امام حسین(ع) فرمودند: «ما خاندان پیامبر بر تصدی این امر (حکومت بر امت) از این مدعیان ناحق سزاوارتریم.»
و در زیارتنامه ها گاهی لعنت بر کسانی آمده است که ولایت آنان را انکار کردند.
از سرمایه ها و عبرت های نهفته در حرکت عاشورا، معرفی «رهبری صالح» به امت اسلام و افشای رهبران ناشایسته است.

2- عدم ترک امر به معروف و نهی از منکر

حیات جامعه اسلامی به حساسیت مردم نسبت به احکام خدا و نظارت عمومی در امور والیان و مسئولان و مردم عادی است. از این رو امام حسین(ع) با درک موقعیت حساس جامعه که روز به روز از سنت رسول خدا فاصله می گرفت، پرچم امر به معروف و نهی از منکر را علم کرد و در این راه جان خود و اطرافیانش را به خطر انداخت و برای همیشه و به همگان آموخت که سکوت در برابر ظلم، بدعت، انحراف، گناهی بزرگ و قیام علیه آنها بالاترین درجه امر به معروف و نهی از منکر است. حال پیروان فرهنگ عاشورا، با الهام از عاشورا باید نبض پرحرکت جامعه اسلامی باشند و نسبت به جریان امور و وضعیت فرهنگی و سیاسی حساسیت نشان دهند و با حضور دائم در میدان امر به معروف و نهی از منکر، عرصه را بر فسادآفرینان تنگ سازند.

3- باطل ستیزی و جهاد

تلاش برای بازگرداندن خلافت اسلامی و حاکمیت مسلمین به مجرای حق و اصیل خود و از بین بردن سلطه جائرانه باطل، صفحه دیگری از مبارزات امام حسین(ع) می باشد که تکلیف «باطل ستیزی» را به صورت کلی و همیشگی روشن می سازد و اینکه در برابر قدرت های باطل، نباید سکوت و سازش کرد.
از تکالیف مهم مسلمانان در حراست از دین و کیان خویش و مقابله با دشمنان «جهاد» است که عامل عزت مسلمین است. کربلا و عاشورا یکی از مظاهر عمل به این تکلیف دینی بود و درسی برای همه آزادگان جهان که در همه حال با همه توان تا آخرین دم، به نبرد با دشمنان اسلام و دین خدا برخیزند.

4- تدبیر و برنامه ریزی

قیام عاشورا، یک نهضت حساب شده و با برنامه بود و نه یک شورش کور و بی هدف. برای لحظه به لحظه و روز به روز آن، دوراندیشی و تدبیر به کار گرفته شده بود.

5- کل یوم عاشورا

از عبرت ها و درس های مهم عاشورا، شناخت تکلیف دفاع از حق و مبارزه با باطل و ستم در هر جا و هر زمان است. قیام عاشورا تکلیف خاص آنحضرت و یارانش در آن مقطع زمانی خاص نبود، بلکه هرگاه هرجا نظیر آن شرایط پیش آید، همان تکلیف هم ثابت است.
بقیه در ادامه مطلب
[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

«عزت» بنیادی ترین اصول قیام حسینی

شاخص «عزت» از مهمترین و بنیادی ترین اصول و ارکان حرکت ماندگار و قیام افتخارآفرین حضرت اباعبدالله الحسین(ع) در قضیه عاشوراست. اهمیت و جایگاه این معیار در این انقلاب بی نظیر تا بدان جاست که «عزت و افتخار حسینی» میراث جاویدان و پیام پایدار این قیام است.
این که در سخت ترین شرایط و دشوارترین تنگناها و گرفتار در چنبره و محاصره نهایت نامردی، خیانت، جهل، کج فهمی، ظلم و... جان خود و همراهان اندک اما غیور و آگاه خود و حتی زن و فرزند بیگناه و ناموس واجب التعظیم خویش را در خطر ببینی و برای رسیدن به هدف ارزشمند و والایی که برای تحقق آن از همه چیز خود بگذری و شاهد دلخراش ترین صحنه های ظلم و جنایت و خونریزی باشی و آگاهانه و باافتخار، مرگ سعادت بخش را در آغوش بگیری، اما هرگز پا را از خط قرمز «عزت» فراتر نگذاری، سخن نگویی، اقدامی ننمایی و تصمیمی نگیری که عزت خویش را زیرپابگذاری و آنرا خدشه دار نمایی. کاری است کارستان.
تاریخ گویای عاشورا، موید آن است که در رفتار، گفتار و کردار امام حسین(ع) هرگز ردپایی از بی عزتی و ذلت دیده نمی شود و الحق چیزی جز این انتظار نمی رود، چرا که عزت و سربلندی، منشور سیره اهلبیت(ع) و راهبرد کلیدی اسلام راستین است.
از دیدگاه این دین آسمانی، عزت از آن خداست و آنچه انسان ها را عزیز می نماید، اتصال، بندگی و تقرب به خدای عزیز است و امام حسین(ع) به خوبی نشان داد که بنده واقعی خداست، هدف او خدایی است، انگیزه اش خدایی است و هرگز کاری نمی کند که مورد رضایت خدا نباشد و به هر آنچه اراده و مشیت پروردگار است، راضی است و گردن می نهد.
تلؤلؤ «عزت» در سیره انقلابی امام حسین(ع)، آنقدر حقیقی، واقعی و تابناک است که می توان ادعا نمود. بهترین و مطمئن ترین و درعین حال موفق ترین معیار برای تشخیص حق از باطل، راست از دروغ و سره از ناسره، درمیان انبوه گفته ها و نوشته هایی که در مورد قیام عاشورا در دست است. معیار «عزت» است.

«مؤلفه های عزت»

برای عزت و افتخار مولفه های متعددی را می توان برشمرد. اما به نظر می رسد اشاره و تاکید بر موارد سه گانه زیر ضرورت بیشتری داشته باشد:
1- شرافت و کرامت 2- اقتدار و توانمندی 3- شکست ناپذیری
امام حسین(ع و یاران فداکارش از آن جهت عزیزاند و بدان سبب عزت. یادگار و پیام راهگشای عاشوراست که: الف) امام حسین(ع) هرگز حاضر نگردید شرافت و کرامت والای انسانی خویش را لگدمال ببیند و جایگاه و منزلت واقعی و ارزشمند خود را که مرهون تعالیم و رهنمودهای عزت بخش اسلام راستین و تشیع علوی است را زیرپا بگذارد. انسان بی شرف و بی حمیت، انسانی که ارزش و بهای خود را اندک می داند و از بی ارزشی و پوچی خود راضی است. هرگز انسان باعزتی نخواهد بود.
ب) امام حسین(ع) از آن جهت که هدف والایی داشت و به آرمان بلند خود ایمان داشت، آن گاه که در راستای انجام رسالت خویش پا در رکاب قیام گذاشت. با تمام توان و قدرت و با همه سرمایه و بدون ذره ای ترس و واهمه، هراس و ضعف، مصلحت اندیشی منفعلانه، منفعت طلبی سودجویانه و... در راه نیل به این هدف متعالی گام برداشت. زبونی، خفت، عجز، سستی، التماس و... در قاموس امام حسین(ع) معنا ندارد. اصحاب کربلا، حتی در سخت ترین شرایط و بحرانی ترین دقایق و دردناکترین مصیبتها نیز باقدرت، صلابت و اقتدار ایستادگی نمودند و ذره ای ترس و اندکی ضعف در قول و عمل آنان راه نیافت. آری ضعف اراده و بیچارگی در مقابل دشواریها و تسلیم شدن در برابر سختی ها با «عزت حسینی» سازگار نیست.
ج) آنان که از شرافت خود جانانه دفاع می نمایند، ارزش واقعی خود را می دانند و آن را پاس می دارند، آنان که در مسیر ایده و آرمان والای خویش، مرد و مردانه و با تمام قدرت و شکوه می ایستند و مقاومت می نمایند، پیروزاند و شکست و تسلیم برای آنان معنا و مفهومی ندارد ولو اینکه در ظاهر و براساس معیارهای مادی و دنیوی مغلوب باشند.
امام حسین(ع) پیروز واقعی آوردگاه کربلاست. مگر نه اینکه پس از قرنها هنوز هم کربلا و عاشورا چون چشمه ای حیات بخش می جوشد و خون شهدای آزاد مرد کربلا در رگ های بشریت و تاریخ جاری و ساری است؟ مگر نه اینکه هنوز هم نام زیبا و دلنشین حسین(ع) در گوش تاریخ طنین انداز است؟ مگر نه اینکه هنوز هم قیامش، الهام بخش خیزش های انقلابی و حق طلبانه دنیاست؟ مگر نه اینکه هنوز هم شخصیت آن امام همام مورد تقدیر و ستایش همه خیرخواهان، مصلحان و نیک اندیشان است؟ مگر نه اینکه هنوز هم بسیارند متفکران و روشنفکران آزاداندیشی که علیرغم تضاد دیدگاه و باور و اعتقادشان با اسلام، مرام و اندیشه حسین(ع) را می ستایند؟ و... و لذا شکست ناپذیری، مولفه اصلی عزت حسینی است و حرکت اصلاح طلبانه و حق محور امام حسین(ع)، پیروز همیشه تاریخ است.

هر روز عاشورا و هر روز کربلاست

از دیدگاه تفکر شیعی، هر روز عاشورا و هر جا کربلاست. شیعه هرگز خود را فارغ از فشار روزافزون بدخواهان و توطئه و خدعه دشمنان ندیده است. حق طلبی، عدالت خواهی، ظلم ستیزی، مبارزه با هرگونه تفرعن و برتری جویی ظالمانه و... جزو لاینفک اندیشه شیعه است و به همین دلیل هم انبوه دشمنان و مخالف خوانان معاندی که هرگز منافع و مقاصد شوم و غیرانسانی و ستمگرانه خود را با اصول شیعه سازگار ندیده اند. همواره نه تنها از گسترش و نشر دیدگاه شیعه و فزونی تعداد آنان و توانمندی ایشان هراس داشته اند، بلکه از هرگونه توطئه، سنگ اندازی، عناد، مخالفت، ایجاد مخالفت و حتی در صورت لزوم دشمنی و هجوم آشکار نیز فروگذار نبوده اند.
امروز نیز شیعه بطور روزافزون و حیرت انگیزی در معرض تهدید است و سهم ایران بعنوان کانون و ام القری جهان تشیع از این تهدیدها بسیار بیشتر است. چرا که به اعتراف خود دشمنان قسم خورده این ملت، ایران انقلابی و شیعی، خارچشم ابرقدرتهای فزون خواه ظالم بوده و هست. ایران سربلند که با الهام از قیام عاشورا و درس آموزی در مکتب «عزت و افتخار حسینی» پیشرفت، استقلال و تعالی را پیشه کرده و هدف گرفته است. بنا به دلایل متعددی چون پیشینه تاریک و طولانی استبدادزدگی، نقش استعمار، ضعف زیرساختهای پیشرفت و... و از همه مهمتر دشمنی ها و عداوتهای برنامه ریزی شده دشمنان خود، در شرایط سخت و پیچیده ای قرار گرفته است و براستی شرایط کنونی، شرایط خاصی است. موضوعاتی چون بحث کهنه و نخ نمای حقوق بشر و آزادی بیان، دخالت های مداخله جویانه در امور داخلی کشور، پرونده هسته ای ایران و فرجام آن که چندان به مذاق دشمنان ایران خوش نیامده است، پیشروی اشغالگرایان آمریکایی و هم پیمانان زورگویش تا لب مرزهای ایران، موضوع حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه خلیج فارس و ادعای تنش زای کشور امارات، تروریسم، تحریم اقتصادی و بایکوت خبری، فتنه خطرناک القاعده و نقش انکارنشدنی آمریکا در پیدایش و تجهیز و اعمال غیرانسانی آنان، سیر فزاینده و زنجیره ای اهانت به مقدسات اسلامی و شیعی از قضیه سلمان رشدی گرفته تا اقدامات توهین آمیز و مشکوک مطبوعات غربی در اهانت به ارزشهای اسلامی بالاخص پیامبر اعظم(ص). تهاجم فرهنگی، رواج خطرناک خرافات و انحراف و بدعت در مسایل دینی و حمایت پشت پرده دشمنان از فرقه های ساختگی، موضوع فلسطین و عملکرد جنایتکارانه اسرائیل در این سرزمین و نقشه شوم آنها در تسخیر قبله اول مسلمانان، دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی و ... تنها بخشی از معضلاتی است که رهاورد رفتار دشمنان ایران بوده و پیش روی کشورمان است و قطعا رهایی از آنها اتخاذ استراتژی هوشمندانه و راهبرد خردمندانه و برنامه ریزی منطقی و صحیح را می طلبد.

قیام عاشورا، الگوی عملی انقلاب ایران

به نظر می رسد همانگونه که تاکنون قیام عاشورا و سیره انقلابی امام حسین ((ع) الگوی عملی انقلاب ایران بوده است. اکنون نیز تنها راه برون رفت از مخمصه درهم تنیده توطئه و فتنه های پیش رو، تاسی به سیره اهلبیت(ع) و درس آموزی در مکتب کربلاست. آنچه ایران اسلامی را بیمه خواهد نمود، همان پیام جاویدان عاشورا یعنی «عزت حسینی» است. باید مولفه های عزت ایران یعنی:
1- شرافت ایرانی 2- اقتدار و توانمندی 3- و پایداری ملی و شکست ناپذیری کشور را شناخت و با تکیه و تاکید بر اصول سه گانه عزت، حکمت و مصلحت، مقتدرانه بر اصول و مبانی انقلابی و آموزه های فراموش ناشدنی امام(ره) که برگرفته از تعالیم مترقی اسلام است، پافشاری و ایستادگی نمود. از حقوق کشور دفاع نمود و با حمایت توده عظیم مردم هوشیارمان، ایرانی عزیز، سربلند، پیشرفته و مقتدر و متمدن ساخت. انشاءالله.

 


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:23 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

نهضت حسینی به عنوان یک پدیده اجتماعی دارای ابعاد و جنبه های مختلفی است. به یک معنا چندماهیتی است؛ زیرا علل و عوامل مختلفی در پدیداری آن نقش ایفا می کند. علل اجتماعی نهضت حسینی را می توان با شناخت علل فاعلی و علل غایی به دست آورد. البته لازم است که علل مادی یعنی اجزاء و عناصر تشکیل دهنده آن و همچنین علل صوری آن یعنی وضع و شکل و خصوصیتی که در مجموع پیدا کرده است، دانسته شود. با این همه برای شناخت هر پدیده اجتماعی چون نهضت حسینی ضروری است، ابتدا علل وموجباتی که آن را پدید آورده اند شناخته شوند. بی شناخت آن و هم چنین علل غایی و اهداف اجتماعی، نمی توان تحلیل درستی از ماهیت آن بدست آورد. بنابراین باید بدانیم که نهضت حسینی چه هدفی داشته و عناصر و محتوای آن چیست و چه عملیات و کارهایی انجام شده و درنهایت به چه شکلی درآمده است؟ این ها موجب می شود تا تصور درستی از نهضت حسینی به دست آوریم.
در نوشتار زیر به یکی از ابعاد نهضت حسینی پرداخته شده و تلاش گردیده عنصر تبلیغی نهضت و پیام آن شناسایی و بر پایه منابع معتبر تحلیل و تبیین گردد و روش های پیام رسانی آن بازخوانی شود.

مفهوم پیام رسانی و تبلیغ

از آن جایی که نهضت حسینی نهضتی تک معنا و تک مقصد نیست و در آن واحد مقاصد و هدف های مختلفی را در نظردارد، می بایست به همه ابعاد و مقاصد آن به دقت توجه شود و به تحلیل و تجزیه و تبیین آن پرداخت. هرچند که ممکن است که همه آن مقاصد و اهداف به یک هدف اصلی بازگردد ولی بازخوانی همه اهداف و مقاصد و ابعاد آن کمک می کند تا شناخت کامل وجامع تری از نهضت ارائه شود. به عنوان نمونه نهضت حسینی(ع) نهضتی است در برابر قدرت های ستمگر و نفی سلطه ستمگران، از این رو حاضر به بیعت با یزید به عنوان فردی ستمگر نمی شود و لذا ماهیتی نفی گرایانه و عدم تسلیم دربرابر تقاضاهای جابرانه دولت و قدرت ستمگر زمان پیدا می کند. ازسوی دیگر عنصر امر به معروف و نهی از منکر در آن قوی است به گونه ای که می توان گفت عامل اصلی و ارزشی نهضت حسینی به شمار می رود. تا آنجا که اگر عاملی دیگر وجود نداشت خود به تنهایی می توانست نهضت حسینی را پدید آورد. بنابراین اگر دولت اموی و یزیدی از وی بیعت نمی خواست و یا دیگرانی در مکه از وی دعوت نمی کردند باز نهضت شکل می گرفت. می توان در نهضت حسینی عنصری غیر از دعوت کوفیان نیز جست که عنصر اتمام حجت است. به این معنا که کسی مدعی نشود رهبری قیام نکرد تا ما، وی را بر سرکوب سلطنت یزیدی یاری و همراهی کنیم.
یکی از جنبه های جنبش حسینی، جنبه تبلیغی آن است. به این معنا که برای خود پیام و رسالت و ماموریتی ویژه داشت که می بایست انجام شود. این بخش از رسالت را حضرت به شکل اصلاح در امت جد خویش و بازگشت به اصول اسلام و سیره پیامبر(ص) و پدر بزرگوار خویش(ع) بیان می کند.

مفهوم تبلیغ در قرآن

برای تبیین و تحلیل این بعد از نهضت حسینی لازم است مفهوم تبلیغ در آموزه های قرآنی و اسلامی دانسته شود. آن گونه که از کاربردهای قرآنی برمی آید تبلیغ در آموزه های قرآنی بیان رسالت الهی و ماموریتی است که از سوی خداوند بر دوش پیامبران و اولیای الهی نهاده شده است. واژه تبلیغ و مشتقات دیگر آن چون بلاغ و ابلاغ به معنای رساندن پیام و فکر و امور معنوی است. به این معنا که اگر امور مادی و جسمانی به کسی رسانده شود، ایصال آن چیز گفته می شود ولی اگر فکر و اندیشه ای به دیگری رسانده شود، ابلاغ آن تفکر و اندیشه است.
رسول و مبلغ کسی است که پیامی و رسالتی را به دیگری برساند مانند ابلاغ احساسات و عشق و محبت و سلام و یا اندیشه و فکر که اموری معنوی می باشند و در حوزه امور مادی و جسمانی نیستند.
اگر کسی برای خود رسالتی در جامعه احساس کند و بکوشد تا آن را به اتمام برساند، او را دارای رسالت می گویند؛ زیرا پیامی دارد که می خواهد آن را به گوش جامعه برساند و وظیفه خویش را در برابر جامعه انجام دهد. خداوند در قرآن می فرماید: الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احد الا الله؛ آنانی که پیام ها و رسالت های الهی را به مردم می رسانند و جز از خدا از کسی بیم و هراسی ندارند. (احزاب آیه 39)
بنابراین تبلیغ و ابلاغ و بلاغ به معنای رساندن پیام به دیگری است. تبلیغ در کاربردهای قرآنی مرحله ای در حوزه شناخت و خوب رساندن پیام و رسالت به دیگری است. بر هر فرد مسلمان همچنان که امر به معروف و نهی از منکر واجب است، شناخت پیام الهی و رساندن درست آن به دیگران هم لازم می باشد.

عوامل موفقیت یک پیام

برای این که پیامی به درستی به مخاطب رسانده شود می بایست شرایطی داشته باشد که می توان آن ها را عامل موفقیت پیام دانست. البته عوامل موفقیت را می توان به دو دسته: عواملی که به ماهیت آن باز می گردد و عواملی که به وسایل و ابزارهای آن تعلق می گیرد دسته بندی کرد.
.1 ماهیت ذاتی پیام و غنا و قدرت معنوی آن که قرآن از آن به حقانیت پیام تعبیر می کند از مهم ترین عواملی است که در قرآن بدان اشاره شده است. بنابراین ماهیت حقانی و عقلی بودن پیام یکی از مهم ترین و اصلی ترین شرط موفقیت پیام می باشد. به این معنا که با حقانیت و عقلانی بودن پیام می توان به قدرت و نیرومندی محتوای آن ایمان داشت. از این رو پیام می بایست منطقی بوده و با عقل و فکر بشر سازگار باشد به گونه ای که جاذبه عقل بشر آن را به سوی خود بکشد.
این شرط، ارتباطی به پیام رسان ندارد بلکه ماهیت پیام است که جاذبه لازم را ایجاد می کند. در این که حقانیت پیام خود عامل بسیار موثری در موفقیت پیام است، از نظر دانش روان شناسی علمی و منطق دینی جای تردیدی در آن نیست. قرآن در این باره بیان می کند که حقانیت پیام می تواند خود عامل جاودانگی و بقا و تاثیرگذاری آن باشد؛ چنان که بطلان پیامی موجب می شود تا پیام، خود عامل فنای خویش شود: انزل الله من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا... کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فیذهب جفاء و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض؛ خداوند از آسمان آب را فرو فرستاد پس سیلاب ها راه افتاد و هر جویی بنا به ظرفیت خود آب را دربرگرفت... خداوند
این گونه برای حق و باطل مثال می زند. پس کفی که بر روی سیل های خروشان است از میان می رود و آن چه برای مردمان سودمند است (آب) باقی می ماند.
.2 همراهی با احساسات بشر دومین عنصر موفقیت پیام است؛ زیرا محتوای غنی و نیرومند و عقلانی پیام به تنهایی نمی تواند مخاطب خود را جذب نماید.
انسان کانونی دارد که غیر از کانون عقل و منطق است. این کانون را که کانون احساسات و عواطف است نمی توان با ابزارهای عقلی تحریک کرد. بنابراین سازواری و هماهنگی با احساسات بشر و تا اندازه ای اشباع آن می تواند موفقیت پیامی را تضمین کند به ویژه که با نیازهای عملی و عینی بشر و خواسته های زندگی وی هماهنگ باشد.
اگر پیامی با احساسات و نیازهای طبیعی بشر ضدیت کند هرگز موفق نخواهد شد. این نیز عاملی است که ارتباط تنگاتنگی با ماهیت پیام داد.
3- شخصیت پیام رسان از عوامل ابزاری موفقیت پیام است. پیام هنگامی می تواند در جامعه نفوذ کند و تأثیرگذار باشد که از روحی بیان شود که قوی و مؤثر است. از این رو شخصیت و خصوصیات و لیاقت و شرایط لازم پیام رسان باید به گونه ای باشد که بتواند روح و دل مردم را جذب و تحت تأثیر روح و روحیه قوی خود قراردهد.
4- عامل دیگر موفقیت، ابزارهایی است که پیام رسان در تبلیغ خود از آن بهره می گیرد باید ابزارهای بیانی و غیربیانی با توجه به شرایط و مقتضیات و نوع پیام، انتخاب و به کار گرفته شود.
برای رساندن هر پیامی نمی توان از هر وسیله و ابزاری بهره برد. برای رساندن پیام الهی نمی توان از ابزارهای نامشروع استفاده کرد و گفت که الغایات تبرر المبادی؛ هدف، وسیله را توجیه می کند. برای رساندن پیامی مقدس، لازم است که از ابزاری مشروع بهره برد.
5- عامل چهارم در موفقیت پیام را می بایست در کیفیت و روش های رساندن پیام جست. قرآن در رساندن محتوای بلند و حقانی خود از اسلوب و روش های بیانی زیبایی استفاده می کند که می توان آن را مقوله هنر قرآنی دانست: الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء، خداوند به تدریج بهترین سخن را که قرآن است فرو فرستاد. کتابی که مثانی است و آنهایی که دارای عاطفه و احساس هستند از خشیت خداوند، دل هایشان هنگام شنیدن آیات آن به لرزه می افتد و پوست بدنشان مرتعش می شود. سپس پوست هایشان و دل هایشان با یاد کرد خدا آرام می گیرد و نرم می شود. (زمر آیه23)
برخی از مردمان با شنیدن آیات قرآن دل ها یشان می لرزد و ایمانشان فزونی می یابد (انفال آیه2) و هنگام شنیدن آن به سجده می افتند (اسراء آیه107) و اشک هایشان جاری می شود. (مائده آیه83)
این امور به بهره گیری قرآن از جاذبه و قدرت تأثیرگذاری واژگان و گزاره های قرآنی افزون بر محتوای غنی و بلند آن باز می گردد.
قرآن دارای آهنگ خاصی است. از این رو گفته شده است: تغنوا بالقران؛ با قرآن تغنی کنید (بحارالانوار ج92 ص191 و نیز جامع الاخبار فصل23 ص57) مراد از این تغنی آهنگ های خاص و متناسب با قرآن است، نه آهنگ های مناسب لهو و لعب که حرام و نامشروع می باشد.
امام حسین(ع) در نهضت خویش روش های خاصی را به کار برده است که ارزش تبلیغی دارد و با این روش ها توانست به هدف و مقصد خویش دست یابد. درباره ارزش روش می بایست به این نکته توجه کرد که از زمانی که روش های علوم، تغییر کرد و از روش نظری محض به روش تجربی تغییر یافت، پیشرفت های عظیم و بزرگی در حوزه علوم تجربی حاصل شد و جهان را دگرگون کرد. اگر گذشتگان ما از نظر توانایی و هوش و استعداد از جایگاه برتری برخوردار نبودند، دست کم در حد و اندازه اندیشمندان و دانشمندان امروزی بوده اند و تنها علت عدم پیشرفت آنان روشی بوده که به کار می بردند.

شرایط پیام و پیام رسان

قرآن کریم روش و سبک (متد) تبلیغ را بیان داشته است. یکی از چیزهایی که قرآن در حوزه روشی بر آن تاکید می ورزد پیام روشن و ابلاغ و تبلیغ واضح و آشکار است. (البلاغ المبین) مقصود از آن مطلوب بودن، سادگی، بی پیرایگی پیام است به گونه ای که هر کسی در کمال سهولت و سادگی بتواند آن را درک نماید.
البته روشنی و آشکاری می بایست هم در نوع ارائه، محتوا و شکل پیام باشد و هم در طرز انتقال آن، به گونه ای که بی پرده و بی رو دربایستی پیام گفته و رسانده شود.
مساله دیگر آن است که پیام، ناصح باشد. نصح با معنای خالص در برابر غش است و نه به معنای خیرخواهی. به این معنا که پیام می بایست خالص باشد و پیام رسان نیز در آن مراعات خلوص را نماید و در گفتن پیام خویش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر شنونده پیام است، نداشته باشد. قرآن در بیان این شرط می فرماید: ما اسئلکم علیه من اجر؛ من از شما برای پیام رسانی مزدی نمی خواهم (ص آیه 86)
از دیگر شرایط آن است که خود را به تکلف نیندازد و از الفاظ دور از ذهن که شیوایی و گویایی و زیبایی سخن و پیام را از میان می برد پرهیز کند. خداوند از زبان پیامبر در زمینه تبلیغ بیان می کند: ما انا من المتکلفین؛ یعنی چیزی را که نمی دانم و بر خودم ثابت نیست نمی گویم و در برابر مردم تظاهر به دانایی نمی کنم. (ص آیه 86) آن حضرت می فرماید یکی از علم ها این است که بداند که نمی داند: فان من العلم ان یقول لما لا یعلم الله اعلم؛ یکی از علوم این است که درباره چیزی که نمی داند، بگوید خداوند بدان داناست و یا داناتر است. (مجمع البیان ج 8 ص 486)
از شرایط پیام رسان آن است که تواضع و فروتنی داشته باشد و از استکبار و غرور پرهیز کند. خود را همانند مردم بداند و بزرگی و فخر نفروشد. (سوره کهف آیه 110 و نیز اعراف آیه 61) در برابر مردم نرمی داشته باشد و از خشونت پرهیز کند: فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی؛ شما دو نفر (موسی و هارون) با فرعون سخنی نرم بگویید شاید به یاد خدا افتد و یا از خدا هراسان شود. (طه آیه 44) و درباره پیامبر(ص) می فرماید: فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ به سبب رحمتی از خدا با ایشان نرم رفتار کردی و اگر خشونت می ورزیدی و سخت دل می بودی از پیرامونت پراکنده می شدند. (آل عمران آیه 159)
شهامت و شجاعت را می توان از شرایط پیام رسان و کیفیت های تبلیغ دانست. از این رو مبلغ نمی بایست جز از خدا از کسی بهراسد. (احزاب آیه 39)
از دیگر روش های تبلیغ که در موفقیت آن نقش بسزایی دارد، عدم تفاوت گذاری میان مخاطبان و مردم است. (شعراء آیه 114 و انعام آیه 52)
استقامت و صبر از دیگر ویژگی های مبلغ و از روش های موثر در آن است که در آیات بسیاری بدان اشاره شده است. (نون آیه 48 و احقاف آیه 35 و نیز هود آیه 112)

ویژگی پیام نهضت حسینی

امام حسین(ع) در نهضت خویش همه این امور و شرایط را مراعات کرد و توانست به مقصد برسد. پیام وی دارای محتوای عالی و بلندی است و آن بازگشت به اسلام قرآنی و سیره نبوی و امر به معروف و نهی از منکر و برکنار کردن حاکمان ستمگر و ظالمان می باشد.
او این پیام را به خون خویش رنگ آمیزی کرد تا جاودانه بماند. از همه ابزارهای تبلیغی به درستی بهره گرفت و توانست دشمن را مغلوب سازد. برای تحریک افکار عمومی پس از سه روز از مخالفت با بیعت، آشکارا از جاده اصلی مدینه به مکه حرکت می کند و مخالفت خود را با بیعت یزیدی علنی و آشکار می سازد. هدف قیام و مخالفت خویش را در سخنرانی ها و نامه ها و وصیت ها و رجزها بیان می کند. در مکه زمان عمره و حج، اهداف قیام و نهضت خویش را برای همگان بازگو می کند تا همه جهان اسلام از علل مهاجرت و مخالفت وی آگاه شوند.
برای آیندگان، زمانی هل من ناصر ینصرنی می فرماید که دیگر کسی همراه و یار و یاور او نیست. دشمن را با احساسات و منطق قوی و عقلی خویش خوار و پست می گرداند. این گونه است که ارتش پیروز میدان، شکست خورده، حکومت را از دست می دهد و تلاش هایش برای تداوم حکومت و سرکوب نهضت مدینه و مکه بی نتیجه می ماند. فرزند یزید، معاویه دوم، به دلیل بطلان خلافت اموی و باورمندی به حقانیت علوی و حسینی از خلافت دست می کشد و کناره گیری می کند و به جرم همین محبت به زهری کشته و مسموم می شود.
پیام رسانان دیگر نهضت نیز راه آن حضرت را ادامه می دهند و شور و شرری در جهان به پا می کنند و نظام جبرگرایانه و ستمگرانه یزیدی و اموی را فرومی پاشانند. این، چیزی جز بهره گیری درست از عناصر تبلیغ نیست که از قرآن آموخته و در میدان عمل تجسم واقعی بخشیده اند.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

بررسی علل و عوامل واقعه کربلا در گفتگو با دکتر جعفر شهیدی

ماجرای دیدار با استاد علامه مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی از «خواندن یک کتاب» آغاز شد. روزی به مناسبت و به عادت دیرین در ایام سوگواری حضرت سیدالشهدا، کتاب نفیس و بی مانند آن بزرگوار «قیام امام حسین، پس از پنجاه سال» را دست گرفتم و غرق در خواندن شدم. می گویم «غرق» چون حقیقتاً واژه بهتری وجود ندارد. آن کتاب در نوع خود چه از حیث محتوا و چه از نظر روش تحلیل تاریخی بی نظیر و در مجموعه ادبیات عاشورایی که به زبان فارسی وجود دارد غیرقابل جایگزین است، کتابی که برای نخستین بار به زبانی شیوا و با دقتی بی مانند زوایا و علل یک حادثه بسیار مهم تاریخی را می کاود و تحلیلی از آن به دست می دهد که هم ویژگی ها و خصوصیات مردم شناختی و روان شناسی اجتماعی عصر وقوع حادثه را در خود لحاظ می کند و هم تلاش می کند پدیده های تاریخی را در ارتباط با یکدیگر ببیند و از نحوه تاثیر آنها بر هم پرده بردارد. در واقع آن کتاب به واقعی ترین معنای کلمه «تحلیلی» است یعنی اینکه -به سبک وقایع نگاران قدیم- به ما بگوید چه حوادثی رخ داد بسنده نمی کند و همانطور که آن مرد بزرگ خود مایل بود تاکید کند علاوه بر گفتن اینکه چه وقایعی رخ داد همچنین به ما می گوید آن وقایع «چرا» رخ دادند و در بیان این چرایی حداکثر دقت را به کار می برد و خود را به تابوها و مشهورات محدود نمی کند.
خلاصه اینکه خواندن چنین کتابی شوق دیدار با نویسنده آن را در دل زنده کرد. حجت الاسلام معلی مدیرمسئول دانشمند کیهان فرهنگی نیز که خود مستقل از کتاب علامه شهیدی درباره چرایی واقعه عاشورا به تحلیلی شبیه آنچه آن کتاب نهایتاً به آن می رسد دست یافته بود، به رغم بیماری و مشکلات شدید جسمی از تنظیم وعده ای با دکتر شهیدی استقبال کرد. روز موعود وقتی خود را به موسسه لغت نامه دهخدا رساندیم دکتر شهیدی تک و تنها در یک اتاق ساده و در میان انبوهی از کتاب های فارسی، عربی و انگلیسی نشسته بود، مرا چون فرزندی کوچک با مهربانی پذیرفت و به آقای معلی احترام فراوان کرد. قرار ما این بود که بحث را از محتوای کتاب «پس از پنجاه سال» آغاز کنیم اما نهایتاً آن را به سرگذشت و تاریخ زندگی علامه شهیدی بکشانیم؛ یعنی درست همان کاری که در طول زندگی پربارش هرگز کمترین علاقه ای به آن نشان نداده بود.
علامه مرحوم اما گویی دست ما را از پیش خوانده باشد جز درباره قیام سیدالشهدا و محتوای کتاب- تازه آن هم نه خود کتاب- حرفی نزد و هربار که بحثی مربوط به شخص خودش در میان آمد، به آسانی از کنار آن گذشت آن هم صرفاً با گفتن این یک جمله که «این چیزها ارزش حرف زدن ندارد»!
اکنون آن گنج بی مانند از دیده ها نهان شده و به جایگاه ابدی خود عروج کرده است. برای ما که ولو در حد چند دقیقه محضر پرفیض آن استاد گرانمایه را درک کرده و صفحاتی از دریای دانشش را تورق کرده ایم فرض واجب بود که در حد بضاعت خویش به ساحت پاکش عرض احترام و ارادتی بکنیم. این گفت وگو به همین دلیل عیناً از کیهان فرهنگی نقل و تجدید چاپ می شود.
¤در زمان دو خلیفه، اول، تعصبات قبیله ای در میان خواص و طبقه حاکم شایع بود و هنوز به میان مردم نفوذ نکرده بود. در زمان عثمان چون منافع و مطامع اقتصادی هم وارد کار شد، مردم هم به رسومات جاهلی خود رو آوردند و به این معنا که هر کسی می خواست بهره او و قبیله اش از بقیه بیشتر باشد. نظر شما در این باره چیست؟
- به مطلب بسیار مهمی اشاره کردید. در زمان ابوبکر و عمر، حکومت اسلامی درآمد چندانی نداشت که بر سر آن نزاعی دربگیرد. در زمان عثمان عواید مالی زیاد شد. پول و امارت که آمد، دعوا هم شروع شد. من در یکی از کتاب هایم نوشته ام که تا پیش از عثمان، هرکسی که می آمد و امارتی را می پذیرفت، به طمع مال نبود. چون اصلاً مالی وجود نداشت. در زمان عثمان غنایم از ایران و جاهای دیگر، به دستگاه خلافت سرازیر شد و این ابتلای جدیدی بود که از آن سربلند بیرون نیامدند.
¤این نکته هم قابل توجه است که عمر دقت داشت، انحراف در جامعه گسترش پیدا نکند. عمر همه والیان خودش را از این حیث مواظبت می کرد. جز یزید عموی معاویه و بعد از او خود معاویه که در شام برای خود حکومت اشرافی به راه انداخته بودند. اما عثمان، غنایم و عواید حکومت را اموال شخصی خود تلقی کرد و لذا در هزینه کردن آنها هیچ ضابطه ای را مراعات نمی کرد. آیا این نظر را قبول دارید؟
- بله، درست می فرمایید. این که عمر مراقب بود کارگزارانش به زندگی اشرافی رو نیاورند، صرفاً باعث می شد که آن روحیات جاهلی و قبیلگی، همچنان مکتوم بماند و رشد نکند. اما آن را علاج نمی کرد. در زمان عثمان هم که قضیه به کلی فرق کرد. عثمان به صراحت می گفت غنایم ملک خلیفه است و هرکاری بخواهد، می تواند با آنها بکند. همین باعث شد که مردم برسر میزان بهره مندی از غنایم شروع به طمع ورزی کردند. یک عامل دیگر را هم در اینجا نباید ناگفته گذاشت و آن این که در دوره ابوبکر و عمر، کسانی که از غیر عرب به اسلام رو آورده بودند، در اقلیت بودند. اما در زمان عثمان این اقلیت، تبدیل به اکثریت شد. بعد این اکثریت به فکر افتاد که خودش را از سیطره اعراب بیرون بیاورد. خود این امر باعث رواج اختلافات و منازعات جدیدی شد. هرچه تعداد این تازه مسلمان های غیر عرب بیشتر می شد، این اختلافات هم شدیدتر می شد.
¤شما در کتاب «پژوهشی پیرامون قیام امام حسین(ع) نوشته اید که در واقعه «جنگ حره» ابتدا نمایندگان مردم مدینه برای بیان مطالباتشان به شام و نزد یزید رفتند و بعد که ناامید برگشتند به مردم خود گفتند ما از نزد مرد فاسقی می آییم که شایسته خلافت نیست. حالا سؤال این است که این مردم آیا در سال61 و قبل از واقعه عاشورا، به فسق یزید پی نبرده بودند که امام علی(ع) را یاری کنند و آن ماجرا واقع نشود؟
- شما می دانید که شرایط زمانی بر روی افکار مردم اثر می گذارد و گذشت زمان تغییراتی در حالات آنها پدید می آورد. به علاوه، آن عده از مردم مدینه که در واقعه حره رودرروی یزید ایستادند، شاید در سال 61 و هنگام قیام امام حسین(ع) هم به یزید اعتراض داشتند. یعنی نمی شود گفت همه آنها که با امام(ع) همراهی نکردند، لزوماً موافق و طرفدار یزید بودند. این نکته را هم درنظر داشته باشید که عده معترضان به یزید در جنگ حره بسیار کم بود. شاید عددشان از 50تجاوز نمی کرد. لذا من باز هم مایلم به تقسیم بندی افراد جامعه اسلامی برگردم و به آن تأکید کنم. در میان مسلمانان، یک عده مسلمان «علمی» هستند. یعنی اگر چند پرچم برافراشته شود به نام اسلام، مسیحیت و یهودیت، زیر علم اسلام می روند نه زیر بیرق یهودی و نصرانی. یک عده دیگر مسلمانان «قلمی» هستند. یعنی اگر بخواهند چیزی بنویسند، به نفع اسلام می نویسند. دسته دیگر مسلمانان «قدمی» هستند. یعنی حاضرند پا پیش بگذارند، در راه ارزشهای اسلامی بکوشند و مجاهده کنند و از بذل مال و جان هم دریغ ندارند. در زمان امام حسین(ع) کثیری از اعضای جامعه اسلامی، فقط به زبان مسلمان بودند. شاید امام(ع) را هم می خواستند و دوست می داشتند، اما نه آنقدر که مثل آن 72نفر، در رکاب او جانبازی کنند. در واقعه حره، فرصتی برای بعضی از اینها پیش آمد. و خواستند هم ضربه ای به یزید بزنند و هم گذشته خود را- و ننگی را که در اثر یاری نکردن پسر رسول خدا(ص) بر دامنشان افتاده بود- جبران کنند، اما نتوانستند.
¤اگر در احوال آن جماعت عوام کوفی و شامی، که به همراه امرای سپاه یزید و عبیدالله راه افتادند و در واقع نقش پیاده نظام آنها را برعهده گرفتند، دقیق بشویم به نکات جالبی دست خواهیم یافت. همه همت این عده دنیایشان بود. مشکل اینها این نبود که چرا فساد اقتصادی و سیاسی در بین طبقه حاکم شایع شده است؟ اعتراض اینها به این بود که چرا از این اموال و مناصب نامشروع بی بهره مانده اند؟ برای همین بود که عده ای از اینها فی المثل در مقابل امیرالمؤمنین(ع) ایستادند. یا در زمان امام حسین(ع) بعضی از اینها می گفتند: «یا لیت لنا مثل ما اوتی مثلاً ابن زیاد»، اینها همان خبث باطن و زندگی پلید را که نزد حاکمانشان بود داشتند مضافاً به این که مکنت و ثروت دنیا را نداشتند. شاید از لحاظی بتوان گفت اینها خطرناکتر هم بودند. اینها امام(ع) را دعوت کردند، برای این که با ایشان به دنیا برسند. اما بعد دیدند که خیر، دنیایشان با امام حسین(ع) درخطر است. ابن زیاد درآمد و گفت من دنیایتان را تأمین می کنم، به او پیوستند. چقدر با این تحلیل موافقید؟
- کاملاً درست می فرمایید. این رفتار البته به امام حسین(ع) منحصر نشد. اینها با زید و یحیی و دیگر قیام کنندگان هم همین کار را کردند. تا جایی که کم کم حکومت هم فهمید که به این مردم عراق نمی شود اطمینان کرد و لذا تندخوترین و سخت گیرترین حاکمان را بر آنها گماشت. علت این که امام صادق(ع) و بقیه ائمه خودشان را از صحنه مبارزه علنی و مستقیم با حاکمان زمانشان کنار کشیدند، همین بود که به مردم- ولو این که به ظاهر ابراز ارادت و وفاداری می کردند- اعتمادی نبود. من جایی در کتاب امام صادق(ع) نوشته ام که کسی به امام(ع) رسید و به ایشان گفت: شما که هزاران نفر شیعه دارید، چرا قیام نمی کنید؟ امام دست او را گرفتند و به بیرون شهر بردند. آنجا چوپانی درحال چراندن گوسفندهایش بود. امام به او فرمودند این گوسفندها را بشمار. شمرد، 9 تا بود یا 19 تا.
امام(ع) فرمودند: به خدا اگر این تعداد یار داشتم، قیام می کردم. این نشان می دهد که بعد از سیدالشهدا(ع) وضعیت بدتر شد که بهتر نشد و ائمه ما روز به روز تنهاتر و غریب تر می شدند.
سر این که قیامی مانند قیام امام حسین(ع) دیگر در میان ائمه ما تکرار نشده، همین بود. شما می دانید، یکی از تفاوت های ائمه(ع) با رسول خدا(ص) این بود که پیامبر مأمور بود، پیام خداوند را به هر ترتیب ممکن به مردم ابلاغ کند. حتی اگر او را بیازارند، سنگش بزنند و... امام(ع) اما نمی نشیند در انتظار می ماند تا مردم به سراغش بیایند و حجت را بر او تمام کنند: «مثل الامام کمثل الکعبه، تؤتی ولاتأتی.» سیدالشهدا(ع) هم تا نامه های دعوت مردم عراق به او نرسید، حرکتی نکرد. حتی نمایندگانی فرستاد تا اوضاع را بسنجند و میزان آمادگی مردم را برآورد کنند. تعداد نامه ها از حد معینی که گذشت، ایشان خود را مکلف به خروج دانست. درباره امیرالمؤمنین(ع) هم وضع بر همین منوال بود. وقتی به سراغ علی(ع) آمدند و خواستند که با ایشان بیعت کنند، فرمود: «دعونی والتمسوا غیری»، مرا رها کنید و به سراغ دیگری بروید. اما وقتی مردم هجوم آوردند- چنانکه ایشان می فرماید نزدیک بود، شست پای مرا له کنند- حکومت را پذیرفت. اگر برای امثال امام صادق(ع) و دیگران هم اجتماعی مانند آنچه که برای امام حسین(ع) فراهم شد، مهیا می شد، آنها هم بدون تردید قیام می کردند، اما نشد.
¤ آقای دکتر، این وضعیتی که می فرمایید، آیا فقط منحصر به مردم عراق بود؟
- به هر حال «موالی» یعنی مخالفان عرب حکومت، همه در عراق جمع شده بودند و از لحاظ وضعیت انقلابی عراق حرف اول را می زد.
¤ بعضی معتقدند که مردم کوفه اگر صاحب یک تشکیلات و سازماندهی منسجمی بودند ابن زیاد نمی توانست به راحتی بر آنها مسلط شود و لذا شاید امام را یاری می کردند. شما در این باره چه عقیده ای دارید؟
- این حرف تا حدودی درست است. مردم کوفه ضعیف الرأی و متفرق بودند. وقتی امام(ع) عازم عراق شد، ابن عباس- که می دانید معمولا به شرایط دنیایی و مادی توجه می کرد- در مقام نصیحت به امام(ع) گفت: پسر عمو، این مردم که تو را دعوت کرده اند، اگر حاکمانشان را بیرون کرده و تو را طلبیده اند، دعوت آنها را بپذیر وگرنه، به سوی آنها مرو. مردم کوفه نه فقط تشکیلات و انسجام نداشتند، بلکه عزمشان در همراهی امام(ع) هم جدی و مبتنی بر جهاد فی سبیل الله نبود. آنها کسی را می خواستند که دست شامیان را از عراق کوتاه کند، لذا پی امام فرستادند، اما ماجرا چنانکه آنها می خواستند پیش نرفت.
¤ امام(ع) وقتی از همراهی مردم کوفه ناامید شدند، به سپاه حر که مأمور بودند ایشان و یارانشان را جبرا به کربلا ببرند، فرمودند: شما خود به من نامه نوشتید و مرا به سوی خود خواندید. حالا اگر دعوتتان را پس گرفته اید، بگذارید من از همین راه که آمده ام برگردم یا به جایی بروم دور از اینجا. اما آنها سخن امام را نشنیدند. سؤال این است: چرا؟ چه چیزی عزم آنها را بر قتل پسر پیامبر(ص) جزم کرده بود و بر آن مصر بودند؟
- خب، آنها می دانستند که امام هر جای دیگری هم که برود، تن به اطاعت از یزید نخواهد داد و دست از مبارزه نخواهد کشید و دوباره هر لحظه خطری برای حکومت خواهد بود. لذا می خواستند کار را همان جا تمام کنند. به علاوه، یزید واقعا بی کفایت تر از آن بود که بتواند چاره درستی برای واقعه بیندیشد و اوضاع را آرام نگهدارد. یک پسرک احمق، بی تجربه و کله شق بود که هیچ از حکومتداری و حتی سیاست- برخلاف پدرش- نمی دانست.
¤ حالا هر چه یزید از این حیث بی تجربه و خام بود، معاویه خوب به روش ها و ترفندهای حکومت داری و فریب مردم تسلط داشت. واقعا بعضی کارهایی که او می کرد و روش هایی که به کار می برد، امروز به صورت علم حکومت درآمده است البته همانند یزید بسیار است. بداقبالی یزید این بود که با امام حسین(ع) مواجه شد، والا حکومت او چه بسا سال ها دوام می آورد. اما مثل معاویه با آن خصلت های مردم شناسانه، نادر است. این را قبول دارید؟
- بله، معاویه می گفت من رابطه ام را با مردم چنان تنظیم می کنم که اگر فقط یک موی ما را به هم متصل کرده باشد، آن مو پاره نشود. چطور؟ هر وقت آنهامی کشند من شل می کنم و هر وقت آنها شل می کنند، من می کشم! به همین دلیل به یزید سفارش کرد که با مردم کوفه درگیر نشود. گفت اگر هر روز حاکم جدیدی از تو خواستند، حرفشان را بپذیر. اما او این سفارش را نشنید و در آن مهلکه افتاد. به علاوه کاری که معاویه کرد این بود که عقل اطرافیانش را زایل کرد اما البته عاطفه را برای آنها نگذاشت. مقصودم از عاطفه، مهربانی نیست. منظورم آن قوه ای است که آدمی را برمی انگیزد تا به دنبال تمایلاتش برود. کشندگان حسین(ع) به یک معنا دیوانه و محروم از عقل بودند. حتی عقل حسابگرشان هم درست کار نمی کرد. یزید همین توانایی را هم نداشت.
¤ آقای دکتر بفرمایید امام حسین(ع) که برای اصلاح امت جدش، قیام کرد، تا چه حد به این هدف خود رسید و اساس واقعه شهادت ایشان چه تأثیری در ادامه حیات اسلام ناب گذاشت؟
-این تأثیر بی نهایت بزرگ و بااهمیت است. اگر قیام سیدالشهداء نبود، در طول شاید حتی کمتر از نیم قرن دیگر نامی از اسلام در جزیره العرب باقی نمی ماند. حکومت یزید چنان عمل می کرد که اگر امام(ع) جلوی آن نمی ایستاد و آن را افشا نمی کرد، اسلام از بین می رفت.
بخصوص حرکت کاروان اسرا و افشاگری هایی که امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در کوفه و شام کرد، تأثیر شگفتی در بیداری مردم و احیای حقیقت اسلام داشت. معاویه مردم شام را در جهالت عمیقی نگهداشته بود. اسلام برای آنها خلاصه می شد در یزید و معاویه و آنچه از آنها آموخته بودند. حتی جالب است بدانید مردم شام تا مدت ها اصلاً نمی دانستند که پیامبر به جز معاویه و یزید، خویشاوند دیگری هم دارد! سخنان امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) به آنها فهماند که تا چه حد محروم و مهجور نگهداشته شده اند.
¤جناب استاد، درباره حضرت زینب(س) پژوهشی انجام نداده اید؟
-در همین کتاب قیام امام حسین(ع) و کتاب زندگانی حضرت زهرا(س)، درباره حضرت زینب(س) نوشته ام. اما کار مستقلی که به ایشان اختصاص داشته باشد، تنها کتابی است که از خانم (بنت الشاطی) 50 سال پیش ترجمه کرده ام و کتاب بسیار خوبی است.
¤ یک سؤال هم درباره سبک تاریخ نویسی شما وجود دارد. روش شما در این کار- چنانکه خود گفته اید- این است که به صرف نقل وقایع اکتفا نکنید. و شرایط اجتماعی، سیاسی، جغرافیایی و مردم شناختی حوادث را هم درنظر بگیرید. تحلیل وقایع تاریخی جهان اسلام با این روش کار نویی است و همانطور که شما در کتاب پژوهشی پیرامون قیام امام حسین(ع) نشان داده اید، می تواند نتایج بدیعی به بار آورد. به علاوه این تذکر ضرورت دارد که این سبک گرچه در تاریخ نویسی بی سابقه است، اما در علم حدیث می توان سوابقی برای آن یافت. مثلاً مرحوم آیت الله بروجردی(ره) با همین روش احادیث را بررسی می کردند. یعنی به شرایط مختلف زمانی و مکانی که حدیث در آن القا شده توجه می کردند و با این کار بسا به احادیثی دست می یافتند که سلسله راویان معتبری داشتند، اما باتوجه به شرایط زمانی و مکانی، صحت آنها بعید می نمود. در این باره توضیح بفرمایید؟
-ببینید، من معتقدم که حقیقت تاریخی- یعنی آنچه به واقع اتفاق افتاده- را فقط با این روش می توان به دست آورد. هیچ حادثه تاریخی را نمی توان از شرایط سیاسی و اجتماعی که در آن واقع شده، تفکیک کرد. بله، می شود داستان نوشت، چنانکه بسیار نوشته اند. اما اگر کسی بخواهد دریابد که فلان حادثه اصلاً اتفاق افتاده یا نه و اگر افتاده، چه دلیلی داشته، چه نتایجی به بار آورده و بالاخره چگونه می توان از تکرار دوباره آن حادثه جلوگیری کرد- یا به خلق مجدد آن مدد رساند- باید این شیوه را درپیش بگیرد والا نتیجه درست نخواهد گرفت.
¤ آقای دکتر، ترجمه شما از نهج البلاغه در نوع خود، بی همتا است. مهمترین برجستگی آن هم در این است شما به زبان مبدأ و مقصد، هر دو، تسلط کامل دارید و لذا متن را چنان به فارسی برگردانده اید، که مثل اصل خودش فخیم، پاکیزه و سرشار از صناعات ادبی و لطائف و ظرائف بیانی و زبانی باشد. دوستان ما در تحریریه کیهان فرهنگی وقتی مطلع شدند که قصد داریم خدمت شما برسیم، مشتاقانه می گفتند از آقای دکتر بپرسید قصد دارند قرآن را هم به همان سبک نهج البلاغه ترجمه کنند؟
-آن موقع که من مشغول این ترجمه بودم، به یک مناسبت هایی خدمت جناب آقای خامنه ای (حفظ الله) می رسیدیم. یک وقت ایشان هم به بنده همین پیشنهاد را کردند که قرآن را هم ترجمه کن. گفتم من حقیقتاً می ترسم. نثر قرآن در نگاه اول از نثر نهج البلاغه خیلی ساده تر به نظر می رسد، ولی واقعاً جنس دیگری دارد و آدمی را مبهوت عظمت و ظرافت خود می کند. حالا نمی دانم، شاید خداوند اگر توفیقی داد، به این کار هم بپردازم. البته ترجمه های موجود در بازار هم بد نیست. ولی خوب قرآن مرتبه بلندی دارد و رفتن به طرف آن صلاحیت بالایی می خواهد.
¤ آقای دکتر، شما کتاب ارزشمند دیگری هم دارید به نام علی از زبان علی. ویژگی این کتاب این است که دائماً خواننده را به فرمایشات خود امام(ع) ارجاع می دهد و او را از زبان خود می شناساند. آیا قصد دارید نظیر این کار را درباره ائمه دیگر هم انجام بدهید؟
-عرض کنم چند سال پیش به همت مرحوم سیدرضا برقعی جمعی تشکیل شد که قرار بود یک مجموعه ای درباره ائمه معصومین(ع) بنویسیم، من آنجا گفتم بهتر است عده ای بروند از درون منابع معتبر، مواد و مصالح را فراهم بکنند، بعد ما آنها را تدوین کنیم و دفتر نشر فرهنگ اسلامی آنها را منتشر کند. اما بعد آقای رسولی محلاتی گفتند بهتر است کار را تقسیم کنیم و هر بخشی را یک نفر بنویسد. من دو کتاب درباره حضرت زهرا(س) و امام سجاد(ع) از آن مجموعه نوشتم حالا اگر خداوند توفیق بدهد، قصد داریم آن مجموعه را تکمیل کنیم. آن کتاب ها مربوط به امام صادق(ع) و علی از زبان علی را خود من مستقلاً نوشتم.
¤ شما کتاب ناشناخته دیگری هم دارید به نام «جنایات تاریخ». ما اطلاع زیادی درباره این کتاب به دست نیاوردیم. لطفاً کمی هم در این باره توضیح بدهید.
-بحث اصلی آن کتاب فدک است و جنگ خیبر. آن کتاب در آن سال ها- حدود 1327- خیلی موردتوجه قرار گرفت به این دلیل که بعضی از مطالب آن ناظر به وقایع روز و حاوی بعضی انتقادات از وضع حاکم بود. ساواک قبل از انقلاب، آن را توقیف کرد و بعد هم مغفول واقع شد.


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:21 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

اشاره :

تاریخ زندگى بشر حاکى از آن است که هر هنگام که جوامع را نابسامانى فرهنگى واجتماعى فراگرفته است پیامبران ومصلحان به دستور خداوند در جهت هدایت مردم و نجات واصلاح جامعه اهتمام ورزیده‌اند.
اسلام به عنوان کامل‌ترین دین الهى بر محمد(ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وى اصلاح گردد وهم حاوى اصول دستورهایى باشد که براى آحاد بشر قابل اجرا درهر زمان پس از وى باشد و موجب هدایت و نجات جامعه گردد . در نوشته حاضر سعى بر آن است تا در یک بررسى تطبیقى از دیدگاه جامعه‌شناسی، تاریخى نشان دهیم که علت اساسى قیام امام حسین(ع) تداوم و تجدید اسلام پیامبر (ص) است وقیام امام خمینى (ره) نیز با الهام از قیام امام حسین(ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پیوسته است .امام خمینی(ره ) خود نیز فرموده‌اند:” انقلاب‌اسلامى ایران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.” فرض اساسى ما در این پژوهش این است که هر دوى این قیام‌ها با عنایت از دستورهاى کلى اسلام درباره اصلاح و تغییر جامعه به وقوع پیوسته‌اند و این دستورها براى همه زمان‌ها قابل پیروى و تطبیق است. در این بررسى ما از روشى که توماس اسپریگن در کتاب “ فهم نظریه‌هاى سیاسى “ (1) پیشنهاد کرده است بهره برده‌ایم و بنابراین در بخش اول ازدیدگاه جامعه‌شناسى - تاریخى آسیب‌هاى جامعه اسلامى را در زمان هر یک از دو رهبر بزرگ الهى مورد بررسى قرار مى‌گیرد و در بخش دوم به راه‌هاى اصلاح و شیوه‌هایى که این دو رهبر براى درمان آسیب‌ها واصلاح جامعه پیشنهاد مى‌کنند اشاره شده است.

بخش اول

آسیب‌هاى جامعه اسلامى در زمان قیام امام حسین (ع) و امام خمینى (ره) هر مصلحى با توجه به تصورى که از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خویش ایرادات و اشکالاتى وارد مى‌داند و به نواقص وامراض خاصى در آن جامعه اشاره مى‌کند واینک به اختصار به آسیب‌ها وایرادات عمده جامعه اسلامى در زمان قیام امام حسین(ع) و قیام امام خمینى (ره) اشاره مى‌شود. الگوى مطلوب جامعه در این نوشته جامعه اسلامى زمان پیغمبر (ص) در نظر گرفته شده است.

1- آسیب‌هاى اعتقادى ومذهبی

بررسى نحله‌هاى فکرى واندیشه‌هاى دینى نشان مى‌دهد که مهمترین علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامى بعد از رحلت حضرت رسول(ص) برداشت نادرست از دین و فهم غلط معارف اسلامى بوده است . عواملى که به بروز کژاندیشى‌ها وگرایش‌هاى قبیله‌اى منتهى گردید موجباتى را فراهم آورد تا کسانى که به مصادر خلافت دست مى‌یافتنددین را وسیله توجیه حکومت واهداف فردى وقومى خویش قرار دهند و جامعه اسلامى را براى مدت طولانى ازمنادیان واقعى توحید واندیشه‌هاى اصیل مکتب اسلام به‌دور نگهدارند. تحقق چنین امرى وقتى میسر گردید که افرادى همچون علی(ع) ،سلمان فارسی،‌عمار یاسر و ابوذر غفارى کنار گذاشته شدند و افرادى همانند کعب الاحبار یهودى و ابوحریره ادعاى مسلمانى کردند ومفتى اعظم جامعه اسلامى گشتند و حکم بر تکفیر وتسفیق افرادى چون صحابه نستوه رسول‌الله (ص)، ابوذر غفارى دادند و باجعل احادیث و تفاسیر وارونه سعى کردند تا اذهان مردم را نسبت به حقیقت دین و سیره پیامبر(ص) مغشوش نمایند. علاوه بر علماى دربارى فرصت‌طلبان و زراندوزانى چون طلحه و زبیر براى حفظ منافع مادى واقتصادى خویش علی(ع) را متهم به کفر مى‌نمودندو مقدس مابانى چون خوارج نهروان با تاویل آیات خدا برعلی(ع)شمشیر مى‌کشیدند وهمه اینها نشانگر این است که درآن زمان قشر عظیمى از مردم مسلمان در درک حقیقت دین وفهم معارف اسلامى با مشکل روبروبوده‌اند و درچنین شرایطى بنى‌امیه حاکمیت در جامعه اسلامى را به دست مى‌گیرند و براى توجیه حکومت خود به ترویج نوعى اندیشه تقدیرى وجبرگرایانه مى‌پردازند .اندیشه‌اى که احساس هرگونه مسئولیت اجتماعى را از انسان سلب مى‌کرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهى صورت فریبنده‌اى داشت در ظاهر صحیح به نظر مى‌آمد و در آستانه قیام امام حسین (ع) که با القائات علماى دربارى واحادیث جعل پرورش یافته بودند به راحتى مى‌پذیرفتند که اگرعلی(ع) شکست خوردخدا نمى‌خواسته تااو بر مسندحکومت باقى بماند واگر حزب اموى زمام امور مسلمین را در دست دارد خدا چنین موهبتى به آنان عطا کرده است و بنابراین هرگونه اعتراض وانتقاد بر علیه وضع موجود و حکومت اموى انتقاد واعتراض برقدرت ومشیت الهى است. در این زمان دین در امورفردى وعبادى خلاصه مى‌گردد و بر صورت ظاهر جمعه وجماعات بیش ازهر چیز دیگر تاکید مى‌شود و بینش و روحیه مذهبى در میان اکثر قریب به اتفاق مردم به گونه‌اى مسموم و فلج شده است که نه تنها عاملى براى اصلاح وسازندگى جامعه به حساب نمى‌آید بلکه موجبات سکوت و تسلیم رانیز فراهم مى‌سازد و صبر وسکوت تخدیر کننده‌اى را برسرتاسر شبه جزیره عرب مستولى مى‌گرداند .چنین اعتقادى مطلوب امام حسین (ع) نیست وامام باقیام خودتاکید بر این امر که مى‌خواهند به اصلاح امت پیامبر (ص) واحیاى سیره محمد (ص) و علی(ع) بپردازند اولین اعتراض را بر اندیشه دینى رایج در جامعه زمان خود روا مى‌دارند.
قبل از قیام امام خمینى (ره) هم ملاحظه مى‌شود که جامعه در زمینه عقاید الهى و مذهبى دچار آسیب‌هاى جدى است.
برداشت‌هاى دینى رایج به گونه‌اى است که دین به هیچ یک از امور سیاسی، اجتماعى و فرهنگى جامعه کارى نداردوفقط امرى است که به برخى از عبادات واعمال فردى ختم مى‌گردد و چنین برداشتى از دین همواره مطلوب طبقات حاکم بر جامعه بوده است و به وسیله حکومت‌هاى باطل درمیان مردم رواج یافته است.
در آستانه قیام ایشان با توجه به وابستگى جامعه به جوامع بیگانه شرق وغرب مسئله جدایى دین ازامور سیاسى واجتماعى شدت یافت و باتوجه به خود باختگى والگو قرار گرفتن جوامع غربى براى حکومت و زمامداران امور چهره جدیدترى به خود گرفت .به نظر امام خمینى (ره) جامعه اسلامى از صدراسلام به این آسیب دچار بوده است واین مسئله در دوره اخیر به اوج خود رسیده است چنانچه مى‌فرماید:” این یک نقشه شیطانى بوده است که از زمان بنى‌امیه وبنى‌عباس طرح‌ریزى شده است و بعد از آن هم هر حکومتى که آمده است تائید این امر را کرده است و اخیرا هم که راه شرق وغرب به دولت‌هاى اسلامى باز شده این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مسئله شخصى بین بنده و خداست وسیاست از اسلام جداست و نباید مسلمان در سیاست دخالت کند ونباید روحانیون وارد سیاست بشوند.”(2)
رواج اندیشه جدایى دین از سیاست به دلیل اینکه هرگونه مسئولیت اعتقادى واجتماعى را از افرد سلب مى‌کرد باروحیه تسامح و راحت طلبى نیز سازگارى داشت وبسیارى از افراد براى حفظ منافع شخصى خود از هرگونه اندیشه‌اى که به تغییر وضع موجود منتهى گردد احتراز مى‌کردند و لذا نقشه‌هاى شیطانى حکومت از یکسو وتسامح و راحت طلبى از سوى دیگر موجب شد تا اعتقادات دینى نقش موثرى در اعمال اجتماعى - سیاسى مردم نداشته باشندواز قیام براى خدا در جامعه اسلامى غفلت گردد.
امام خمینی(ره) در این زمینه مى‌فرماید:
“خودخواهى وترک قیام براى خدا ما را به روزگار سیاه رساند وهمه جهانیان را برما چیره کرده وکشورهاى اسلامى را زیرنفوذ دیگران درآورد.”(3)

2-آسیب‌هاى سیاسى و اجتماعى جامعه اسلامی

بعد از رحلت پیامبر (ص) از نظر سیاسى و اجتماعى معیارها وضوابط اسلامى تحت‌الشعاع ارزش‌هاى قومى ونژادى قرار مى‌گیردو مهاجر بر انصار وقریش بر غیر قریش ترجیح داده مى‌شود و به لیاقت و شایستگى افراد در تصاحب مناصب سیاسى واجتماعى عنایتى نمى شود. امام حسین (ع)اینک وارث جامعه‌اى است که بعد از پیامبر بسیارى از ارزش‌هاى دوران جاهلیت درآن نضج گرفته است بنى‌امیه آن چنان بر جان ومال مردم مسلط شده است که خود را آقاوارباب و مردم را بنده ونوکر خود قلمداد مى‌کنند.عرب را برعجم ترجیح مى‌دهندوروحیه برابرى و برادرى را در جامعه زایل مى‌نمایند ،روشنفکران واهل بصیرت را ازبین مى‌برند . معاویه على رغم اینکه خلفاى قبل از او زندگى ساده‌اى داشته‌اند یک حکومت سلطنتى پر ازتجملات ایجاد کرده است و به پیروى از دوران جاهلیت که بعد از مرگ شیخ قبیله به حکم وراثت فرزندش جاى او را مى‌گرفت تصمیم مى‌گیرد تاحاکمیت اسلامى را براى خاندان بنى‌امیه موروثى گرداند و به خلاف سیره پیامبر(ص) وخلافى بعد از او پسرش یزید را که هیچ گونه لیاقت وشایستگى نداشت به جانشینى خود منصوب کندو به این ترتیب تخطى از معیارهاى سیاسى واجتماعى اسلامى و احیاى ارزش‌هاى جاهلى ونژادى بود که”زمامدارى از قریش به مداخله تیره اموى وزمامدارى اموى به سلطنت موروثى وسلطنت موروثى به استبداد مطلق کشیده شد.(4)
امام خمینى (ره) یکى از دیرپاترین آسیب‌هاى جامعه اسلامى را “ عدم تشکیل حکومت حق” مى‌داند و در زمانى قیام خود را آغاز مى‌کند که جامعه تحت سلطه یک حکومت فاسد شاهنشاهى قرارگرفته است که جز منافع فردى و خانوادگى خودهیچ معیار دیگرى را نمى‌شناسد وحتى براى ارضاى نفسانیات خود حاضر است سلطه بیگانگان رانیز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد .مردم در این حکومت هیچ نقشى ندارند و حق وحقوق محرومان جامعه پایمال مى‌گردد وافراد روشنفکر و با بصیرت نیز موردهتک و آزار قرارمى‌گیرند وهیچ یک از ضوابط ومعیارهاى اسلامى بر امور سیاسى واجتماعى جامعه حاکم نیست و همه امور جامعه در خدمت نفسانیات طبقه حاکم قرار گرفته است. در نظر امام خمینى (ره) غلبه حکومت باطل یک آسیب اساسى استو از این‌رو درباره غلبه رضاخان مى‌فرماید:” قیام براى شخص است که یک نفر مازندرانى بى‌سواد را بر یک گروه چند میلیونى چیره مى‌کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند.”(5)

3-آسیب‌هاى اقتصادى و غارت بیت‌المال

در جامعه اسلامى پیامبر با توجه به اصول و موازنه‌هایى که بر مالکیت ونظام اقتصادى حاکم شد ثروتمندان واشراف نمى‌توانستند به استثمار وتکاثر ثروت بپردازندوعدالت اجتماعى و اقتصادى از عمده‌ترین اصول جامعه اسلامى به شمار مى‌آمد.
اما اینک امام حسین(ع) پس از پنجاه سال که از رحلت پیامبر مى‌گذرد با یک جامعه کاملا نا برابر مواجه است که درآن از یکسو قریش و وابستگان خلافت بویژه بنى‌امیه به ثروت‌هاى کلان دست یافته‌اند واز سوى دیگر اکثرآحاد مردم جامعه در فقر ومحرومیت به سر مى‌برند. جنگ‌هایى که بین سپاه اسلام و دو امپراتور بزرگ ایران وروم چند سال بعد از رحلت پیامبر به وقوع پیوست غنایم واموال فراوانى را نصیب حکومت اسلامى ساخت واما این غنایم با رعایت رتبه‌ها وامتیازاتى خاص نظیر سبقت در اسلام بین مسلمانان تقسیم شد وزمین‌ها نیز به تملک سربازان فاتح درآمد. اکثر این گروه که به ثروت‌هاى کلان دست مى‌یافتند از قبیله قریش بودند که از دوران جاهلیت به بازرگانى وتجارت آگاهى داشتند وهمین که در نظام اسلامى اموال وثروت بیشترى نصیب آنان گردید شیوه زندگى پیشین خود را از سر گرفتندوروحیه مال‌اندوزى و جمع ثروت در آنها زنده شد به این ترتیب نوعى از اشرافیت معنوی( نظیر سبقت در اسلام) معیارى شد براى کسب ثروت ومال بیشتر وایجاد اشرافیت مادى و پس از آن طبقه جدیدى از ثروتمندان واشراف با رنگ ولعاب اسلامى در جامعه به وجود آمده وبه دنبال آن اصل عدالت اجتماعى وموازنه‌هاى اقتصادى اسلام در معرض تهدید ونابودى قرار گرفت. (6) قریش و بویژه بنى‌امیه هنگامى که توانستند نفوذ و قدرت بیشترى در دستگاه خلافت اسلامى به دست آورند تحت عنوان “ حبه” و “ جایزه” به چپاول وغارت بیت‌المال پرداختند. افرادى همانند طلحه دویست هزار درهم وزبیر ششصد هزار درهم ازدستگاه خلافت اسلامى دریافت نمودند. اینک طبقه‌اى مقتدر وثروتمند در جامعه اسلامى به وجود آمده بود بین امویان و وابستگان آنها که داراى ثروت‌هاى فراوان بودند از یکسو و اکثر مردم که در فقر و محرومیت به سر مى‌بردند از سوى دیگر شکافى عظیم پیدا گشت وبا این سیطره مالى وسیاسى بودکه حزب اموى به تطمیع و خرید افرادى ذى نفوذ پرداخت ومعاویه بنای” کاخ سبز” را در منطقه شام ایجاد کرد وبه قدرت خود تحکیم بخشید .
تصاحب وغارت بیت‌المال از مهمترین عواملى بود که حزب اموى در جهت اغفال مردم و تهیه و تجهیز “سپاه شام” از آن استفاده کرد .ایجاد نظام طبقاتى ،تبعیض ونابرابرى‌هاى اجتماعى سبب شد تا نظام عقیدتى و اخلاقى جامعه نیز متحول شود و پذیرش معیارها واصول اقتصادى مکتب اسلام براى مردم میسر نگردد . ثروتمندان که وضع فعلى جامعه را از نظر مادى به نفع خویش مى‌دیدند اولین گروهى بودند که درمقابل حکومت على به مخالفت و آشوب دست زدند و چون دیدند که عدالت وایجاد نظام اقتصادى اسلام بیش از هر چیز دیگر منافع آنها راتهدید مى‌کند وبه اردوگاه بنى‌امیه پیوستند و مقدمات شکست خلافت امام را فراهم ساختند . معاویه همانند پادشاهان ایران وروم با تشریفات و تجملات بر مردم حکومت مى‌کرد وبا سوءاستفاده از بیت‌المال براى استمرار سلطنت اموى و جانشینى یزید ورشوه‌هاى کلانى مى‌پرداختن و گروه‌هاى زیادى از مردم کوفه را با پول و ثروت فریب مى‌داد و به تطمیع آنان پرداخت. از جمله وقتی” مغیره بن شعبه” از طرف معاویه ماموریت یافت تا مردم کوفه را به بیعت با یزید وادار کند مال فراوانى به هواداران حزب اموى دراین شهر بخشید وگروهى از مردم کوفه را به سرکردگى پسر خود نزدمعاویه فرستاد تا با اعلام طرفدارى از ولایت عهدى یزید وراثت سلطنتى امویان را مشروعیتى مردمى بخشند ،چون این گروه به دربار حکومت رسیدند معاویه از پسر مغیره پرسید: پدرت دین این مردم را به چند خریده است ؟ وى جواب داد : هریک را به سى‌هزار درهم .(7)در نتیجه این حقیقت روشن مى‌شود که اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزش‌ها ومعیارهاى اسلامى درجامعه نقش داشته‌اند اما هیچ یک از آنها به اندازه رواج روحیه دنیاطلبى و رغبت به مال‌اندوزى موثر نبوده است به گونه‌اى که امام حسین(ع) در آستانه قیام مقدس خویش ماهیت این مردم را چنین بیان مى‌کند:“ الناس عبیدالدنیا و الدین لعق السنهم یحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الدیانون “(مردم بنده دنیا هستند دین را تا آنجا مى‌خواهند که باآن زندگى خود را سروسامان دهندو چون آزمایش شوند دینداران واقعى بسیار کم خواهندبود.)
یکى از آسیب‌هاى مهم جامعه در آستانه قیام امام خمینى (ره) فاصله طبقاتى وبهره‌کشى سرمایه‌داران وطبقه ثروتمند جامعه ازطبقات محروم و مستضعف مى‌باشد. ایجاد هسته‌هاى سرمایه‌دارى در ایران به وسیله نظام شاهنشاهى سبب شد تا وابستگان به دربار و ایادى دست نشانده شرکت‌هاى چند ملیتى با استفاده از پول نفت وفروش منابع طبیعى کشور به ثروت‌هاى کلان دسترسى پیداکنند و به این وسیله به چپاول ثروت‌ها و استثمار اقشار ضعیف جامعه بپردازند در مقابل این عده محدود اکثر آحاد مردم در شهرها وروستاها در فقر و مسکنت به سر مى‌بردند وهر روز به تعداد زاغه‌ها و بیغوله‌هاى اطراف شهرهاى بزرگ افزوده مى‌گشت.
امام خمینى (ره) با اشاره به تحلیل نظام اقتصادى از سوى دولت‌هاى بیگانه مى‌فرماید:
“ استعمارگران به دست عمال سیاسى خود که بر مردم مسلط شده‌اند نکات اقتصادى ظالمانه‌اى را تحمیل کرده‌اند و براثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده‌اند.ظالم ومظلوم . در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف دیگر اقلیت‌هایى از افراد ثروتمند وصاحب قدرت سیاسى که عیاش وهرزه گرند . مردم گرسنه و محروم کوشش مى‌کنند که خود را از ظلم حکام غارتگر نجات دهند تا زندگى بهترى پیدا کنند واین کوشش ادامه دارد،لکن اقلیت‌هاى حاکم و دستگاه‌هاى حکومتى جابرمانع آنهاست. ما وظیفه داریم مردم مظلوم ومحروم را نجات دهیم . پیشتیبان مظلومین و دشمن ظالم باشیم .” (8) و تاریخ انقلاب‌اسلامى به خوبى نشان مى‌دهد که محرومین ومستضعفین که از این آسیب ویرانگر (تسلط و بهره‌کشى اغنیا از فقرا) به شدت رنج مى‌بردند اولین اقشارى بودند که به نداى امام خمینى (ره) لبیک گفتند و به کمک نهضت اسلامى شتافتند .

4- آسیب‌هاى فرهنگى واخلاقی

درزمان حیات پیامبر (ص) خصلت‌هاى پست فرهنگ بدوى وقبیله‌اى از جامعه محو شد وکینه‌توزى به برادرى مبدل گشت. بى‌بندوبارى‌هاى اخلاقى از بین رفت و زنان که موجوداتى پست به شمار مى‌آمدند در جامعه مسلمین از مرتبه والایى برخوردار شدند و شخص پیامبر به دختر خویش مباهات مى‌کرد. اسلام به جامعه بشرى و بویژه اعراب که در غرقاب فساد و تباهى به سر مى‌بردند شخصیت وهویت انسانى داد و با ارزش‌هاى متعالى از عرب عصر جاهلیت جامعه‌اى ساخت که ایمان به خدا،‌ عدالت اجتماعى وبرابرى و آزادى انسان از سلطه دیگران مهمترین ویژگى‌هاى آن به شمار مى‌آمد. با گسترش همین معیارها بود که دین الهى توانست در درون انسان‌ها وهمچنین در محیط اجتماعى آنان تحول ایجاد کند و از یک طرف قبایل پراکنده عرب را متحد سازد و با ایجاد یک حکومت مرکزى در مقابل دو امپراتور روم وایران بایستد واز طرف دیگر جذبه و کشش درونى وفطرى انسان‌ها را برانگیزد واز مناطق دور و نزدیک انسان‌ها را گروه گروه به سوى اسلام حقیقى فراخواند.
اما بعد از رحلت رسول اکرم با بروز فرهنگ بدوى و هواهاى نفسانى مجددا روحیه برترى جویى ومال‌اندوزى و راحت طلبى بر جامعه اسلامى مستولى شد وهنگامى که بنى‌امیه بر شبه جزیره عرب حاکمیت یافتند به تدریج ارزش‌ها واصول اخلاقى اسلام از جامعه حذف مى‌شد وقیام امام حسین(ع) وقتى آغاز مى‌شد که امویان آشکارا وبدون هیچ ملاحظه‌اى به هتک حرمت‌هاى الهى مى‌پرداختند وروحیات واخلاق اعراب دوران جاهلیت را احیا مى‌کردند و روحیه تملق و ذلت را در بین مردم گسترش مى‌دادند. معاویه براى اینکه بتواند از فردى همانند زیادبن ابیه در حاکمیت خود استفاده کند مجلسى برپا مى‌کند و در انظار مسلمین او را برادر نسبى خود مى‌خواند و یزید در حضور مردم به میگسارى مى‌پردازد و فسق و فجور رادر بین مردم رواج مى‌دهد و در هنگامى که در کربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مى‌رساند وخاندان نبوت را به اسارت مى‌کشاند وکینه توزى بدوى وقبیله‌اى خود را در نعره‌اى جاهلانه نمایان مى‌سازد که اى کاش آنان که از قبیله من ( بنى‌امیه ) در جنگ با محمد به قتل رسیده‌اند مى‌بودند و آگاه مى‌شدند که چگونه انتقام آنها را از بنى‌هاشم گرفتم .شرایط اخلاقى وفرهنگى جامعه درآستانه قیام امام خمینی(ره) نیز به گونه‌اى بود که هیچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقى اسلام نداشت . حکومت فاسد و وابسته شاهنشاهى با توجه به نوعى ازخودباختگى فرهنگى وفرنگى مابى که دچار آن شده بود در تخریب ارزش‌هاى اخلاقى و فرهنگى جامعه از هیچ گونه تلاشى مضایقه نمى‌کرد و جامعه را لهو ولعب و هرزگى‌ها فرا گرفته بود.(9)جوانان مسلمان از اخلاق اسلامى تهى مى‌گشتند و به مراکز فساد کشانده مى‌شدند زن به گونه‌اى جدید ملعبه‌اى بود براى بازیگران صحنه‌هاى تجارت واشاعه فساد در جامعه. روحیه ذلت وسلطه‌پذیرى و بى‌تفاوتى در جوانان تقویت مى شدو به انحاء مختلف زمینه‌هایى فراهم مى‌شد تا نیروى انسانى از بین برود و جوان‌هاى ما تلف شوند. امام خمینى (ره) این را یک آسیب اساسى مى‌داند و مى‌فرماید:” اینها نیروهاى انسانى ما را خراب کردند نگذاشتند رشد کنند، خرابى‌هاى مادى جبرانش آسان‌تر از خرابى‌هاى معنوى است، اینها نیروهاى انسانى را از بین بردند.”(10)

پى‌نوشت:

-1اسپریگن ، توماس “فهم نظریات سیاسى “ ترجمه فرهنگ رجایى ، انتشارات آگاه،چاپ اول 1365
-2 اورعى ، غلامرضا ،اندیشه امام خمینى (ره) درباره تغییر جامعه، موسسه انتشاراتى سوره ،تهران، 1373، به نقل از صحیفه نور ،‌جلد شانزدهم ، صفحه 232
-3 امام خمینى (ره) ، صحیفه نور، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى ، چاپ اول ، جلد اول، ص165
-4 شهیدی، سید جعفر ، قیام حسینی(ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران ، چاپ دوازدهم ،1367
-5 امام خمینى (ره) ، صحیفه نور، جلد اول ، ص 3-4
-6 شهیدی، سید جعفر ،همان ،‌ص 46 -52 و ص85
-7 پیشین
-8 امام خمینى (ره) ،‌ولایت فقیه ، انتشارات امیرکبیر تهران ، 1360 (افست نسخه نجف ) ص 43و42
-9 شهیدی، سید جعفر،‌همان ص 33-46
-10 امام خمینى (ره) ، صحیفه نور ، جلد هفتم ،‌ص 23


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:18 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

گفتگوی روزنامه قدس با حجة الاسلام دکتر محسن الویری

اشاره:
نهضت و قیام سرنوشت ساز سالار شهیدان امام حسین(ع) بازتاب نگرش والای تعالیم دینی و اسلامی برای ایجاد وحدت در میان
امت اسلامی است. یافتن مبانی مشترک برای تحقق این مقصود، مهمترین راهکاری است که می تواند به ما در ایجاد همگرایی دینی یاری کند. گفتگوی ما با دکتر محسن الویری عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق و معاون آموزشی دانشگاه تقریب مذاهب اسلامی، به بررسی این مهم اختصاص دارد.
* آقای دکتر، در آغاز این گفتگو بفرمایید مقصود از همگرایی دینی بویژه در بررسی قیام امام حسین(ع) چیست؟
** مفهوم همگرایی دینی این است که ما علاوه بر آنکه به حقانیت مکتب اهل بیت (ع) قایل هستیم، به آرای تمامی مسلمانان به عنوان بخشهای تشکیل دهنده امت واحده احترام بگذاریم؛ یعنی اعتقاد و همگرایی دینی مطلقا به مفهوم نادیده انگاشتن مکتب اهل بیت(ع) نیست. این است که در کنار این اعتبار بر روی هر فرد که نام مسلمان بر وی اطلاق، می شود یک نوع رابطه همبستگی قایل هستیم . گرچه می کوشیم همه مسلمانان را به سمت و سویی که با مکتب اهل بیت داریم نزدیک تر کنیم، اما به هیچ وجه آنها را نیز نفی و طرد نمی کنیم. با اعتقاد به اعتباری که برای آنها قایلیم و با احترام به آنها، می کوشیم در فضای مفهومی مشترک که
نشان دهنده مشترکات مذهبی و اعتقادی ماست، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشیم. این مساله نه به مفهوم چشم پوشیدن از مکتب اهل بیت است و نه بدین معناست که با پوشیدن لباس دین، اعتقاد و حقانیت، برای دیگر مسلمانان اعتباری قایل نباشیم.نکته دیگر اینکه ما در مواجهه با سخنان معصومان(ع) قطعا باید از تحمیل سلیقه ها در سخنان این بزرگواران پرهیز کنیم. البته، باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که فهم جدید از سخنان ائمه(ع) و فهمی که در پرتو نیازهای جدید به دست می آوریم، به مفهوم تحمیل سلیقه نیست؛ چه بسا بشر در طول زندگی خود به جنبه هایی ازعظمت سخنان ائمه(ع) توجه نداشته و بعد متوجه آن شده است. توجه به ابعاد جدیدی که تاکنون مدنظر نبوده، به مفهوم تحمیل سلیقه و عقیده نیست. تحمیل عقیده آن است که بخواهیم آنچه را در سخنان این بزرگواران نبوده است، به این بزرگان نسبت بدهیم. مقصود ما از این بحث این است تا از پرتو نگاه تازه ای که نسبت به منابع دینی خود پیدا کرده ایم به این نتیجه برسیم که امام حسین(ع) نیز در سخنان خود از نوعی همگرایی دینی صحبت می کنند.
* امام حسین(ع) به چند شکل مقوله همگرایی دینی را مورد اشاره قرار می دادند؟
** به نظر می رسد امام حسین(ع) در کنارهدفی که دنبال می کردند و در نهضت بزرگی که پی ریختند و آن را مدیریت و رهبری کردند و سرانجام نیز جان مبارک خود را برسر همان فدا کردند دغدغه ای به نام همگرایی اسلامی را نیز داشته اند. یکی از مؤلفه هایی که در سخنان امام حسین(ع) وجود دارد توجهی است که آن حضرت به این موضوع دارند.
به نظر من، امام حسین(ع) به دو صورت بحث همگرایی را مورد توجه قرار داده اند؛ نخست به شیوه مستقیم که صراحتاً از زشت بودن و نکوهیده بودن تفرقه صحبت نموده اند و شیوه دوم به شکل غیر مستقیم که به آن اشاره خواهیم کرد. امام وقتی در بصره بودند، نامه هایی را به افراد متفاوتی در نقاط مختلف نوشتند و آنها را از نهضت خود آگاه کردند. یکی از این نامه ها، خطاب به سران طوایف بصره نوشته شد. در این نامه، امام پس از اینکه درباره بعثت پیامبر(ص) مطالبی را عنوان می کنند، می فرمایند: آل ما، خاندان پیامبر، اولیا، اوصیا و وارثان ایشان بودیم. ما شایسته ترین مردم برای تصدی مناصبی که پیامبر برعهده داشتند، پس ازایشان بودیم . مقام او در میان امت، مقامی بود که ما بعد از ایشان شایسته ترین فرد به این مقام بودیم، عده ای از اقوام ما این حق را از ما دریغ داشتند.»
ایشان دلیل این رضایت را این گونه بیان می فرمایند: «علت آن این است که ما از تفرقه دوری می جستیم و می خواستیم عافیت و آرامشی برای همه مردم وجود داشته باشد. امام حسین(ع) پرهیز از تفرقه را به عنوان مبنای حرکت خود معرفی می کنند. ایشان به صراحت از اینکه نباید بین امت اسلام که گرد قرآن و پیامبر جمع می شوند تفرقه وجود داشته باشد، تصریح می کنند. در این مقوله، امام(ع) به صراحت از مذمت تفرقه و در اهمیت همگرایی سخن به میان می آورند. ایشان معیارحرکت امیرمؤمنان(ع) رادعوت به وفاق ذکر می کنند .
امام در موارد متعددی به صورت غیر مستقیم این مقوله را مطرح می کنند. تأکید صریح ایشان،فراوان بودن ارجاعهایی است که در سخنان خود به پیامبراعظم(ص) دارند. چنانکه قبلاً اشاره شد، امام حسین(ع) به حقانیت مکتب اهل بیت(ع) معتقد می باشند و این حقانیت چیزی نیست که بتوان به سادگی از آن چشم پوشید. اما بر مبنای تأکید بر همین مکتب، وظیفه پیدا می کنیم حرکتی همگرایانه داشته باشیم.
* چرا امام به جای آنکه مستقیماً بر مکتب اهل بیت(ع) اشاره کنند، به پیامبر گرامی خدا(ص) استناد می کنند و از این طریق سعی دارند حقانیت خود و امت خویش را ثابت کنند؟
** به نظر من، دلیل اینکه امام(ع) به جای آنکه مستقیما به حقانیت مکتب اهل بیت(ع) اشاره کنند و سخنان ائمه(ع) پیش از خود را سند گفتار خود بدانند، بر پیامبر(ص) تأکید می کنند؛ این است که مشترکاتی را که دیگر محل اختلاف نیست و تمامی مسلمانان به آنها اعتقاد دارند، مطرح می کنند. در وصیت نامه نخستین امام، خطاب به برادرشان محمد حنفیه جمله معروفی وجود دارد که: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی». تأکید بر«امت جد» برای نشان دادن همین مساله است. در حقیقت، به نوعی اعتبار و احترام برای هر فردی که پیرو پیامبر(ص) است تأکید کرده اند، هر چند اینکه این مجموعه دچار انحراف و یا آسیبی شده است که ایشان می کوشد آن را اصلاح کند. عده ای به نام دین و به نام پیروی از پیامبر(ص) در مقابل امیر المومنین ایستادند.
شمشیری که بر فرق امام فرود آمد، شمشیر کفر نبود بلکه شمشیر کسانی بود که به پاره ای از عبادتهای شبانه و کثرت خواندن قرآن و... شهرت داشتند. امام حسین(ع) علاوه بر وصیتنامه اولیه، در موارد متعددی بویژه آنجا که در پاسخ به نامه عبدا... ابن جعفر و عمربن سعد مطالبی را بیان می کنند، در بیان درستی حرکت خود می فرمایند: «فانه لم یشاقق ا... و رسوله من دعا الی ا... عزوجل و عمل صالحا و قال اننی من المسلمین. ایشان می فرمایند کسی که به خداوند دعوت کند و عمل صالح انجام دهد و بگوید که من مسلمانی هستم که نسبت به خدا و رسول او راه مخالفت و دشمنی را طی نمی کند... پس آنچه برای ایشان مهم است، این است که اگر کسی برخلاف مصلحت عمومی که خداوند و پیامبر اعلام کرده است، حرکت کند حرکتی مخالفت ورزانه انجام داده است. مخالفت با امام نیز مذموم است. باز هم در اینجا محور و معیار پیامبر اکرم(ص) است و امام حسین(ع) بر این نکته تصریح می کنند که من بر خلاف نظر خدا و پیامبرش حرکت نکردم.در وصیتی که امام(ع) در شب عاشورا به خاندان خود دارند نیز تصریح می کنند «تمامی مسلمانان می توانند به پیامبر به عنوان الگو تاسی جویند.»
در اینجا نیز بار دیگر امام بر پیامبر(ص) به عنوان یک معیار و ملاک مشترک تأکید می کنند. ایشان در روز عاشورا در یکی از خطبه هایی که ایراد می کنند، می فرمایند: ای مردم، می دانید من کیستم ... آیا من فرزند دختر نبی شما نیستم؟... آیا حمزه سیدالشهدا عموی پدر من نبود، آیا جعفر طیار عموی من نبود؟ آیا این سخن رسول ا... درباره من و برادرم حسن که ما سرور جوانان اهل بهشت هستیم، به شما نرسیده است؟ ... می بینید که اینجا نیز تأکید ایشان بر پیامبر خدا(ص) است. ایشان ترجیح می دهند به جای تأکید صرف و محض بر مکتب اهل بیت(ع)، بر روی پیامبر(ص) تأکید می کنند. ایشان حتی در آخرین مناجات خود به هنگام شهادت نیز به این نکته اشاره می کنند که خدایا این مردم سعی کردند ما را خوار بدارند و نسبت به ما مکر و نیرنگ بکار بستند در حالی که ما خاندان پیامبر اسلام و فرزندان محبوب پیامبر هستیم. علاوه بر این امام قبل از ترک مکه خطبه ای را در منا مطرح می کنند که دربیش از 15 مورد به نام پیامبر اعظم(ص) اشاره شده است و امام(ع) مرجع سخنان خود را پیامبر(ص) می دانند. از جمله اینکه می فرمایند: شما را به شهادت می طلبم، خدا را شاهد بگیرید، آیا می دانید که علی بن ابی طالب برادر رسول خدا بود.
آیا می دانید پیامبر در آخرین خطبه خود حدیث ثقلین راخواندند و مردم خطاب کردند که ما به این موضوع شهادت می دهیم؟
پس می توان گفت در این روش تأکید امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) این پیام را برای ما دارد که به جنبه های مشترک میان مذاهب و نحله های اسلامی توجه داشته باشیم و ضمن اعتقاد راسخ به مکتب ائمه(ع) برای دیگر مسلمانان اعتبار و احترام قایل باشیم و بر مشترکات میان همه مسلمانان تأکید ورزیم تا در این مسیر بتوانیم حقانیت مکتب اهل بیت(ع) را معرفی کنیم


[ سه شنبه 90/9/8 ] [ 6:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????