سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

مبارزات امام حسین (ع) با حکومت معاویه

گرچه در زمان معاویه قیام و انقلاب مسلحانه برای امام حسین(ع) نه مقدور بود و نه مفید و علت آنرا بطور خلاصه اینگونه می توان بیان کرد:
1- پیمان صلح امام حسن(ع) با معاویه مورد تایید امام حسین(ع) واقع شده بود.
2- ژست دینی معاویه
اما هیچ یک از دلایل فوق باعث نمی شد تا امام در برابر بدعتها و بیدادگری های بی شمار معاویه سکوت کند ، بلکه امام در آن شرایط پر خفقان که کسی جرأت اعتراض نداشت ، تا آنجا که در توان داشت در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. که به سه مورد از مبارزات آن حضرت با حکومت معاویه اشاره می کنیم. امام در دوران ده ساله امامت خودش در زمان معاویه به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی از سوی معاویه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می داد. یکی از مهمترین این موارد موضوع ولیعهدی یزید بود.

1- مخالفت با ولیعهدی یزید

معاویه به دنبال فعالیت های دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید ، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه ، بویژه شخصیت های بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (ع) قرار داشت بیعت بگیرد . او پس از ورود به شهر ، با امام و عبداله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را مطرح کرد و کوشش نمود موافقت آنان را با این موضوع جلب کند.
امام در پاسخ معاویه پس از ذکر مقدمه ای چنین فرمودند:
... تو در برتری و فضیلتی که برای خود قائلی ، دچار لغزش و افراط شده ای و با تصاحب اموال عمومی مرتکب ظلم و اجحاف گشته ای . تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوداری و بخل ورزیدی و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختی که از حد خود تجاوز نمودی و چون حقوق حق داران را به آنان نپرداختی شیطان به بهره کامل نصیب اعلای خود ]در اغوای تو[ رسید.
آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویا شخصی را می خواهی معرفی کنی که زندگی او بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر می دهی که مردم او را ندیده اند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده ای! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنان که هست معرفی کن! یزید جوان سگبااز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاشهای بی ثمر را کنار بگذار!
گناهانی که تا کنون درباره این امت بر دوش خود بار کرده ای بس است ، کاری نکن که هنگام ملاقات پروردگار ، بار گناهانت از این سنگین تر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادی و با بی خردی مرتکب ظلم شدی که کاسه صبر مردم را لبریز نمودی، اینک دیگر ما بین تو و مرگ بیش از یک چشم بر هم زدن باقی نمانده است، بدان اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوی آن ها باشی... (ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه)

2- پاسخ تاریخی امام حسین (ع) به نامه معاویه

مروان بن حکم حاکم مدینه طی نامه ای به معاویه نوشت گروهی از شخصیت های عراق و حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت و آمد می کنند و احتمال دارد درآینده امام حسین (ع)قصد قیام و مخالفت با حکومت را داشته باشند.
معاویه پس از دریافت این گزارش علاوه بر پاسخ نامه به مروان نامه ای به امام حسین(ع) نوشت و امام (ع)پاسخ کوبنده ای به آن نامه دادند که به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم.
... اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز ، از پیش خود ساخته اند. این گمراهان بی دین دروغ گفته اند . من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام ولی از اینکه بر ضد تو و دوستان ستمگر و بی دین تو که حزب ستمگران و برادران شیطانند ، قیام نکرده ام از خدا می ترسم.
آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یارانش نبوی؟ قاتل کسانی که همه ، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعت ها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی ، بر خلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار بر خدا گستاخی نموده، عهد و پیمان او را سبک شمردی.
آیا تو قاتل «عمروبن حمق» آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان او را کشتی؟!
آیا تو نبودی که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی ، در حالی که پیامبر فرمودند: «نوزاد به پدر ملحق می گردد و زنا کار باید سنگسار گردد»؟!
ای کاش جریان به همین جا خاتمه می یافت ، اما چنین نبود بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی بر ملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت ، دستها و پاهایشان را قطع کرد و بر شاخه های نخل به دار آویخت!
ای معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو از این امت و این امت از تو نبوده اند!. آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وی پیرو دین علی (ع) است»در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش پیامبر (ص) است و بنام همان دین است که اکنون تو بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده ای ! و اگر این دین نبود ، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر می بردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما ، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان شما را از این زندگی نکبتبار نجات داد.
ای معاویه یکی از سخنان تو در نامه ات این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنه ای بزرگتر و مهمتر از حکومت تو برای این امت سراغ ندارم! دیگر از سنخنانتو این بود که مواظب رفتار و دین خود و امت محمد(ص) باشم. من وظیفه ای بزرگتر از این نمی دانم که با تو بجنگم و این جنگ جهاد در راه خدا خواهد بود و اگر (به خاطر یک رشته عذرها) از این قیام بر ضد تو خوداری کنم از خدا طلب آمرزش می کنم (چون ممکن است این عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا می خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست ، ارشاد و هدایت کند.
ای معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که : اگر من به تو بدی کنم ، با من بدی خواهی کرد و اگر با تو دشمنی کنم دشمنی خواهی کرد . باید بگویم : در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنی بدکاران روبرو بوده اند و من امیدوارم دشمنی تو زیانی به من نرساند و زیان بد اندیشیهای تو پیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود گرداند، پس هر قدر می توانی دشمنی کن!
ای معاویه از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگ همه در پرونده خدایی ثبت شده است ، این را نیز بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را می کشی و به محض اتهام ، آنان را بازداشت و گرفتار می سازی و کودکی شرابخوار و سگباز را به حکومت رسانده ای ، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد.تو با این کارها خود را به هلاکت افکندی دین خود را تباه ساختی و حقوق ملت را پایمال کردی، والسلام.
( ابن قتیبه دینوری – الامامه و السیاسه ج 1 ص 180)

3- ضبط اموال دولتی

کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود ، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. اما حسین (ع) با اطلاع از این موضوع ، آن کاروان را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت : کاروانی از یمن از اینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آن ها را به خزانه دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تا کنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند ببخشی ، من نیاز به آن اموال داشتم و آن ها را ضبط کردم ، والسلام!

شهادت در قرآن و روایت
نگاهی به حقیقت شهادت

شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است ، که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن «فی سبیل الله»انتخاب می کند و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر (ص) شریفترین و بالاترین نوع مردن است. (اشرف الموت قتل الشهاده) و امیرمومنان (ع) آنرا گرامی ترین نوع مردن می داند (اکرم الموت القتل)
شهید در لغت به معنی (گواه) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.
شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از (حیات معقول) است . لذا شهید همواره زنده است.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(17)
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانند ، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پست پرده آن می باشد.
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون(18)
در قرآن مجید ، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد، از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید ، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید ، مسرت و خوشحالی شهید ، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آن ها احادیث فراوانی از ائمه معصومین نقل شده است که این مبحث را با ذکر ترجمه یک حدیث از پیامبر (ص) به پایان می رسانیم.
رسول گرامی اسلام فرمودند:
نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می گیرند ، خداوند مصونیت آن ها را از آتش تضمین میکند و چون آماده جنگ شوند فرشتگان به وجود آن ها افتخار می کنند ، هنگامی که با خانواده خود وداع می کند ماهی ها و خانه ها گریه می کنند و از گناهان خود خارج می شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می شود ، خداوند سبحان چهار هزار فرشته را بر آن ها می گمارد تا از جلو و پشت سر آنان را محافظت نمایند.
.....کار نیکی انجام نمی دهند مگر اینکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد برای ایشان می نویسند . چون با دشمن رو به رو می شوند قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آن ها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می کنند و با یکدیگر درآویزند فرشتگان بال های خود را بر سر آن ها می گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آن ها دعا می کنند . هنگام ضرب و زخم ، همسر بهشتی و نعمت های الهی به او فرود می آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد. بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است. ( کشف الاسرار و عده الابرار جلد 2 صفحه 248 و 249)
باید توجه داشت که امام(ع) انگیزه اصلی خودش از قیام را امر به معروف و نهی از منکر اعلام داشتند (ان ارید ان آمر بالمعروف و النهی عن المنکر...)(19) در حقیقت قیام امام(ع) بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(ص) انحراف به سبب اجتهاد و دیدگاه های شخصی، که خلفای غاصب و معاویه هر چه را از دید خود مصلحت عمومی یا خصوصی تشخیص می دادند در اسلام وارد می کردند و مسلمانان را آنگونه که خود می خواستند تربیت کرده بودند و بگونه ای ویژه و استثنایی در مسیر تقدیس مقام خلیفه اول و دوم توجیه کرده بودند تا آنجا که شرط بیعت با هر خلیفه ای پس از عمر را «عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین» تعیین کردند و مسلمانان نیز بودن سیره ابوبکر و عمر در ردیف کتاب خدا و سنت پیامبر را پذیرفته و تایید کردند. یعنی سیره شیخین مدرک شرعی اسلامی گردید!
شایان ذکر است که حضرت علی (ع) در زمان خلافت ظاهری خود نتوانست احکام اسلامی را که خلفا در آن ها اجتهاد کرده و از مسیر اسلام منحرف کرده بودند به حال اول باز گرداند و یکبار که افراد سپاه خود را از اقامه نماز مستحبی به جماعت در ماه رمضان نهی فرمودند فریاد: «وا سنه عمراه» از لشگریانش به هوا برخاست ، آنان حاضر نشدند سنت عمر را با سنت پیامبر (ص)در این مسئله مبادله کنند! این بدان سبب بود که توده های مسلمان که با امام (ع) بیعت کرده بودند نمی دانستند که امام در جهت گیری حکومت اش با روش و سیره شیخین مخالف است ، همین موضوع وسیله ای شد تا معاویه با تلاش همه جانبه ، مردم را از این مخالفت آگاه و آنان را بر علیه امام بشوراند.
البته امام (ع) اگرچه نتوانست احکام اسلامی را که پیامبر (ص) آورده بود جایگزین اجتهادات خلفا کند، ولی امام (ع) و گروهی از یارانش موفق شدند حدیث پیامبر (ص) را که انتشار آن در گذشته ممنوع شده بود را در میان مسلمانان منتشر کنند . یعنی با یک حرکت فکری گسترده با آنچه که مسلمانان در طول بیست و پنج سال حکومت خلفا با آن انس و الفت گرفته بودند به مخالفت برخاستند.
معاویه با همه توان در اطفاء نور خاندان هاشمی بطور عام و اطفای نام و یاد پیامبر(ص) و علی (ع) به نحو خاصی اقدام کرد و این گونه برنامه ریزی و تدبیر نمود:
الف- نام و یاد دو خلیفه اول را بلند آوازه ساخت و بعد پسر عمویش عثمان را به آن ها افزود
ب- در نهان به شکستن مقام و شخصیت رسول خدا (ص) در جان های مسلمانان پرداخت و آشکارا به تخریب شخصیت امام علی (ع) برخاست.
او برای رسیدن به این دو هدف ، گروهی از صحابه را مامور کرد تا به جعل حدیث در رفعت شان و مقام خلفا بپردازند و از کرامت رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) بکاهند و همه قدرت و توان خود را برای انجام این اندیشه به کار برد و یاران و هواداران علی (ع) و اهل بیت او را منکوب کرد و به بدترین وجه ممکن به قتل رسانید: گروهی را به صلیب کشید و آن ها را مثله نمود و زنده به گور کرد! و در این تدبیر خود به پیروزی بی مانندی رسید ، چون بر اثر این تدبیر بود که در بین امت اسلامی احادیثی از قول پیامبر (ص) روایت و منتشر شد که مثلا آن حضرت در مناجات خود با خدا گفته است: خدایا! من بشرم و خشمگین می شوم ، همان گونه که افراد بشر خشم می کنند پس ، هر مومنی را که لعنت کردم یا دشنام دادم آن را برای او درود و زکات و قربت بگردان تا به وسیله آن در قیامت به خود نزدیکش گردانی. (20)
اثر اینگونه احادیث و ده ها نومنه دیگر بر مکتب خلفا تا به امروز ادامه دارد و همین ساخته هاست که بخشی از مسلمانان را بدانجا کشانید که می گویند: رسول خدا(ص) نه می تواند معجزه بیاورد و نه شفاعت کند! نه قبر او را حرمتی است و نه پس از مرگ بر دیگران امتیازی دارد.
اما درباره امام علی (ع) قبلا گذشت که معاویه در شکستن شخصیت آن حضرت در جامعه اسلامی آن روز به حدی از پیروزی رسید که مسلمانان ، در شرق و غرب عالم اسلام ، لعن آن حضرت را از آداب حتمی منابر خود قرار دادند بویژه در خطبه نماز جمعه که آن را چون واجبی از واجبات نماز می دانستند.
معاویه با این تلاش ها موفق شد «اسلام» را دگرگون سازد و آن گونه که می پسندید معرفی اش نماید تا آنجا که در پایان حکومتش چیزی از اسلام جز نام آن و چیزی از قرآن جز خط آن باقی نماند.
آری مسلمانان در این حال بودند که معاویه در سال 60 هجری مرد و پسرش یزید به حکومت رسید و اکنون امام حسین(ع) که وارث پیامبر (ص) است دو راه در پیش دارد: یا بیعت یا جنگ! و امام (ع) بیعت نمی کند زیرا بیعت حسین(ع) با یزید یعنی اقرار و تصدیق رفتار و گفتار او و لذا قیام علیه یزید را انتخاب میکند و در این راه به شهادت می رسد.

شهادت امام حسین(ع) امت اسلامی را از خواب عمیق و طولانی بیدار کرد.

ازجمله افرادی که دارای شخصیت و موقعیتی هم بودند قبل از شهادت امام حسین(ع) بخود آمدند و از خواب عمیق بیدار شدند می توان از حربن یزید ریاحی که از سران و فرماندهان لشگر یزید است نام برد همچنین زهیر بن غین یکی دیگر از شخصیت های است که عثمانی مسلک می باشد اما تحت هدایت های امام حسین(ع) واقع می شود .
و از خواب طولانی بیدار می شود و در ردیف سربازان و شهدای کربلا قرار می گیرد. همچنین بودند افرادی که در لشگر عمربن سعد در کربلا حضور داشتند و به بهانه هایی خود را کنار کشیدند و با امام (ع) وارد جنگ نشدند.
اما آنچه حائز اهمیت است بیداری عمومی مسلمانان پس از شهادت امام حسین(ع) می باشد و اینکه قدرت و جسارت پیدا کردند در مقابل حکومت غاصب و ظالم قیام کنند که در این بیدارسازی نباید از نقش سازنده و رسالت پیام آور کربلا غافل شویم چرا که :
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
از فداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه خونین کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود (21)
در همین خصوص شاعر دیگری گفته است:
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
در حقیقت این مدیریت و برنامه ریزی آگاهانه سیدالشهدا(ع) بود که خانواده و فرزندان خود را به همراه بردند و توجه کافی به نقش امام سجاد(ع) و حضرت زینب (س) داشتند و این خطبه های آتشین حضرت سجاد (ع)و حضرت زینب(س) بود که دودمان بنی امیه را بر باد داد و اکنون نمی توانیم در دنیا کسی را پیدا کنیم که خود را منتسب به خاندان بنی امیه کند.
از جمله اتفاقاتی که پس از قیام امام حسین(ع) در جامعه اسلامی آن روز بوقوع پیوست و بیانگر بیداری مردم و آگاهی آن ها ار انحراف حکومت وقت می باشد می توان به تغییر موضع یزید اشاره کرد که پس از خطبه امام سجاد(ع) در شام اتفاق افتاد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مبارزات امام حسین (ع) با حکومت معاویه

گرچه در زمان معاویه قیام و انقلاب مسلحانه برای امام حسین(ع) نه مقدور بود و نه مفید و علت آنرا بطور خلاصه اینگونه می توان بیان کرد:
1- پیمان صلح امام حسن(ع) با معاویه مورد تایید امام حسین(ع) واقع شده بود.
2- ژست دینی معاویه
اما هیچ یک از دلایل فوق باعث نمی شد تا امام در برابر بدعتها و بیدادگری های بی شمار معاویه سکوت کند ، بلکه امام در آن شرایط پر خفقان که کسی جرأت اعتراض نداشت ، تا آنجا که در توان داشت در برابر مظالم معاویه به مبارزه و مخالفت برخاست. که به سه مورد از مبارزات آن حضرت با حکومت معاویه اشاره می کنیم. امام در دوران ده ساله امامت خودش در زمان معاویه به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی از سوی معاویه او را بشدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می داد. یکی از مهمترین این موارد موضوع ولیعهدی یزید بود.

1- مخالفت با ولیعهدی یزید

معاویه به دنبال فعالیت های دامنه دار خود به منظور تثبیت ولیعهدی یزید ، سفری به مدینه کرد تا از مردم مدینه ، بویژه شخصیت های بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین (ع) قرار داشت بیعت بگیرد . او پس از ورود به شهر ، با امام و عبداله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولیعهدی یزید را مطرح کرد و کوشش نمود موافقت آنان را با این موضوع جلب کند.
امام در پاسخ معاویه پس از ذکر مقدمه ای چنین فرمودند:
... تو در برتری و فضیلتی که برای خود قائلی ، دچار لغزش و افراط شده ای و با تصاحب اموال عمومی مرتکب ظلم و اجحاف گشته ای . تو از پس دادن اموال مردم به صاحبانش خوداری و بخل ورزیدی و آنقدر آزادانه به تاخت و تاز پرداختی که از حد خود تجاوز نمودی و چون حقوق حق داران را به آنان نپرداختی شیطان به بهره کامل نصیب اعلای خود ]در اغوای تو[ رسید.
آنچه درباره کمالات یزید و لیاقت وی برای اداره امور امت اسلامی گفتی فهمیدم. تو یزید را چنان توصیف کردی که گویا شخصی را می خواهی معرفی کنی که زندگی او بر مردم پوشیده است و یا از غایبی خبر می دهی که مردم او را ندیده اند! و یا در این مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آورده ای! نه، یزید آنچنانکه باید خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. یزید را آنچنان که هست معرفی کن! یزید جوان سگبااز و کبوترباز و بوالهوسی است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذرانی سپری می شود. یزید را این گونه معرفی کن و این تلاشهای بی ثمر را کنار بگذار!
گناهانی که تا کنون درباره این امت بر دوش خود بار کرده ای بس است ، کاری نکن که هنگام ملاقات پروردگار ، بار گناهانت از این سنگین تر باشد. تو آنقدر به روش باطل و ستمگرانه خود ادامه دادی و با بی خردی مرتکب ظلم شدی که کاسه صبر مردم را لبریز نمودی، اینک دیگر ما بین تو و مرگ بیش از یک چشم بر هم زدن باقی نمانده است، بدان اعمال تو نزد پروردگار محفوظ است و باید روز رستاخیز پاسخگوی آن ها باشی... (ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه)

2- پاسخ تاریخی امام حسین (ع) به نامه معاویه

مروان بن حکم حاکم مدینه طی نامه ای به معاویه نوشت گروهی از شخصیت های عراق و حجاز نزد حسین بن علی (ع) رفت و آمد می کنند و احتمال دارد درآینده امام حسین (ع)قصد قیام و مخالفت با حکومت را داشته باشند.
معاویه پس از دریافت این گزارش علاوه بر پاسخ نامه به مروان نامه ای به امام حسین(ع) نوشت و امام (ع)پاسخ کوبنده ای به آن نامه دادند که به قسمت هایی از آن اشاره می کنیم.
... اما آنچه در باب من به گوش تو رسیده یک مشت سخنان بی اساس است که چاپلوسان و سخن چینان تفرقه انداز و دورغ پرداز ، از پیش خود ساخته اند. این گمراهان بی دین دروغ گفته اند . من نه تدارک جنگی بر ضد تو دیده ام و نه قصد خروج بر ضد تو داشته ام ولی از اینکه بر ضد تو و دوستان ستمگر و بی دین تو که حزب ستمگران و برادران شیطانند ، قیام نکرده ام از خدا می ترسم.
آیا تو قاتل «حجربن عدی» و یارانش نبوی؟ قاتل کسانی که همه ، از نمازگزاران و پرستندگان خداوند بودند؛ کسانی که بدعت ها را ناروا شمرده و با آن سخت مبارزه کردند و کارشان امر به معروف و نهی از منکر بود. تو پس از آنکه به آنان امان دادی و سوگندهای اکید یاد کردی که به خاطر حوادث گذشته آزارشان نکنی ، بر خلاف امان و سوگند خود، آنان را ظالمانه کشتی و با این کار بر خدا گستاخی نموده، عهد و پیمان او را سبک شمردی.
آیا تو قاتل «عمروبن حمق» آن مسلمان پارسا که از کثرت عبادت چهره و بدنش تکیده و فرسوده شده بود، نیستی که پس از دادن امان و بستن پیمان او را کشتی؟!
آیا تو نبودی که «زیاد» (پسر سمیه) را برادر خود خواندی و او را پسر ابوسفیان قلمداد کردی ، در حالی که پیامبر فرمودند: «نوزاد به پدر ملحق می گردد و زنا کار باید سنگسار گردد»؟!
ای کاش جریان به همین جا خاتمه می یافت ، اما چنین نبود بلکه پسر سمیه را پس از برادر خواندگی بر ملت مسلمان مسلط ساختی و او نیز با اتکا به قدرت تو مسلمان ها را کشت ، دستها و پاهایشان را قطع کرد و بر شاخه های نخل به دار آویخت!
ای معاویه تو عرصه را چنان بر مسلمانان تنگ ساختی که گویی تو از این امت و این امت از تو نبوده اند!. آیا تو قاتل «حضرمی» نیستی که جرم او این بود که همین زیاد به تو اطلاع داد که «وی پیرو دین علی (ع) است»در حالی که دین علی همان دین پسر عمویش پیامبر (ص) است و بنام همان دین است که اکنون تو بر اریکه حکومت و قدرت تکیه زده ای ! و اگر این دین نبود ، تو و پدرانت هنوز در جاهلیت به سر می بردید و بزرگترین شرف و فضیلت شما ، رنج و مشقت دو سفر زمستانی و تابستانی به یمن و شام بود، ولی خداوند در پرتو رهبری ما خاندان شما را از این زندگی نکبتبار نجات داد.
ای معاویه یکی از سخنان تو در نامه ات این بود که در میان این امت ایجاد اختلاف و فتنه نکنم. من هیچ فتنه ای بزرگتر و مهمتر از حکومت تو برای این امت سراغ ندارم! دیگر از سنخنانتو این بود که مواظب رفتار و دین خود و امت محمد(ص) باشم. من وظیفه ای بزرگتر از این نمی دانم که با تو بجنگم و این جنگ جهاد در راه خدا خواهد بود و اگر (به خاطر یک رشته عذرها) از این قیام بر ضد تو خوداری کنم از خدا طلب آمرزش می کنم (چون ممکن است این عذرها در پیشگاه خدا پذیرفته نباشد) و از خدا می خواهم مرا به آنچه موجب رضا و خشنودی اوست ، ارشاد و هدایت کند.
ای معاویه! دیگر از سخنان تو این بود که : اگر من به تو بدی کنم ، با من بدی خواهی کرد و اگر با تو دشمنی کنم دشمنی خواهی کرد . باید بگویم : در این جهان نیکان و صالحان همواره با دشمنی بدکاران روبرو بوده اند و من امیدوارم دشمنی تو زیانی به من نرساند و زیان بد اندیشیهای تو پیش از همه متوجه خودت گردد و اعمال تو را نابود گرداند، پس هر قدر می توانی دشمنی کن!
ای معاویه از خدا بترس و بدان که گناهان کوچک و بزرگ همه در پرونده خدایی ثبت شده است ، این را نیز بدان که خداوند جنایات تو را که به صرف ظن و گمان مردم را می کشی و به محض اتهام ، آنان را بازداشت و گرفتار می سازی و کودکی شرابخوار و سگباز را به حکومت رسانده ای ، هرگز به دست فراموشی نخواهد سپرد.تو با این کارها خود را به هلاکت افکندی دین خود را تباه ساختی و حقوق ملت را پایمال کردی، والسلام.
( ابن قتیبه دینوری – الامامه و السیاسه ج 1 ص 180)

3- ضبط اموال دولتی

کاروانی از یمن که حامل مقداری از بیت المال بود ، از طریق مدینه رهسپار دمشق بود. اما حسین (ع) با اطلاع از این موضوع ، آن کاروان را ضبط کرد و در میان مستمندان بنی هاشم و دیگران تقسیم کرد و نامه ای بدین شرح به معاویه نوشت : کاروانی از یمن از اینجا عبور می کرد که حامل اموال و پارچه ها و عطریاتی برای تو بود تا آن ها را به خزانه دمشق سرازیر کنی و به خویشانت که تا کنون شکم ها و جیب های خود را از بیت المال پرکرده اند ببخشی ، من نیاز به آن اموال داشتم و آن ها را ضبط کردم ، والسلام!

شهادت در قرآن و روایت
نگاهی به حقیقت شهادت

شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است ، که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن «فی سبیل الله»انتخاب می کند و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر (ص) شریفترین و بالاترین نوع مردن است. (اشرف الموت قتل الشهاده) و امیرمومنان (ع) آنرا گرامی ترین نوع مردن می داند (اکرم الموت القتل)
شهید در لغت به معنی (گواه) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.
شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از (حیات معقول) است . لذا شهید همواره زنده است.
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ(17)
و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانند ، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.
شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پست پرده آن می باشد.
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون(18)
در قرآن مجید ، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد، از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید ، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید ، مسرت و خوشحالی شهید ، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آن ها احادیث فراوانی از ائمه معصومین نقل شده است که این مبحث را با ذکر ترجمه یک حدیث از پیامبر (ص) به پایان می رسانیم.
رسول گرامی اسلام فرمودند:
نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می گیرند ، خداوند مصونیت آن ها را از آتش تضمین میکند و چون آماده جنگ شوند فرشتگان به وجود آن ها افتخار می کنند ، هنگامی که با خانواده خود وداع می کند ماهی ها و خانه ها گریه می کنند و از گناهان خود خارج می شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می شود ، خداوند سبحان چهار هزار فرشته را بر آن ها می گمارد تا از جلو و پشت سر آنان را محافظت نمایند.
.....کار نیکی انجام نمی دهند مگر اینکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد برای ایشان می نویسند . چون با دشمن رو به رو می شوند قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آن ها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می کنند و با یکدیگر درآویزند فرشتگان بال های خود را بر سر آن ها می گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آن ها دعا می کنند . هنگام ضرب و زخم ، همسر بهشتی و نعمت های الهی به او فرود می آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد. بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است. ( کشف الاسرار و عده الابرار جلد 2 صفحه 248 و 249)
باید توجه داشت که امام(ع) انگیزه اصلی خودش از قیام را امر به معروف و نهی از منکر اعلام داشتند (ان ارید ان آمر بالمعروف و النهی عن المنکر...)(19) در حقیقت قیام امام(ع) بر ضد انحراف از سنت رسول خدا(ص) انحراف به سبب اجتهاد و دیدگاه های شخصی، که خلفای غاصب و معاویه هر چه را از دید خود مصلحت عمومی یا خصوصی تشخیص می دادند در اسلام وارد می کردند و مسلمانان را آنگونه که خود می خواستند تربیت کرده بودند و بگونه ای ویژه و استثنایی در مسیر تقدیس مقام خلیفه اول و دوم توجیه کرده بودند تا آنجا که شرط بیعت با هر خلیفه ای پس از عمر را «عمل به کتاب خدا و سنت پیامبر و سیره شیخین» تعیین کردند و مسلمانان نیز بودن سیره ابوبکر و عمر در ردیف کتاب خدا و سنت پیامبر را پذیرفته و تایید کردند. یعنی سیره شیخین مدرک شرعی اسلامی گردید!
شایان ذکر است که حضرت علی (ع) در زمان خلافت ظاهری خود نتوانست احکام اسلامی را که خلفا در آن ها اجتهاد کرده و از مسیر اسلام منحرف کرده بودند به حال اول باز گرداند و یکبار که افراد سپاه خود را از اقامه نماز مستحبی به جماعت در ماه رمضان نهی فرمودند فریاد: «وا سنه عمراه» از لشگریانش به هوا برخاست ، آنان حاضر نشدند سنت عمر را با سنت پیامبر (ص)در این مسئله مبادله کنند! این بدان سبب بود که توده های مسلمان که با امام (ع) بیعت کرده بودند نمی دانستند که امام در جهت گیری حکومت اش با روش و سیره شیخین مخالف است ، همین موضوع وسیله ای شد تا معاویه با تلاش همه جانبه ، مردم را از این مخالفت آگاه و آنان را بر علیه امام بشوراند.
البته امام (ع) اگرچه نتوانست احکام اسلامی را که پیامبر (ص) آورده بود جایگزین اجتهادات خلفا کند، ولی امام (ع) و گروهی از یارانش موفق شدند حدیث پیامبر (ص) را که انتشار آن در گذشته ممنوع شده بود را در میان مسلمانان منتشر کنند . یعنی با یک حرکت فکری گسترده با آنچه که مسلمانان در طول بیست و پنج سال حکومت خلفا با آن انس و الفت گرفته بودند به مخالفت برخاستند.
معاویه با همه توان در اطفاء نور خاندان هاشمی بطور عام و اطفای نام و یاد پیامبر(ص) و علی (ع) به نحو خاصی اقدام کرد و این گونه برنامه ریزی و تدبیر نمود:
الف- نام و یاد دو خلیفه اول را بلند آوازه ساخت و بعد پسر عمویش عثمان را به آن ها افزود
ب- در نهان به شکستن مقام و شخصیت رسول خدا (ص) در جان های مسلمانان پرداخت و آشکارا به تخریب شخصیت امام علی (ع) برخاست.
او برای رسیدن به این دو هدف ، گروهی از صحابه را مامور کرد تا به جعل حدیث در رفعت شان و مقام خلفا بپردازند و از کرامت رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) بکاهند و همه قدرت و توان خود را برای انجام این اندیشه به کار برد و یاران و هواداران علی (ع) و اهل بیت او را منکوب کرد و به بدترین وجه ممکن به قتل رسانید: گروهی را به صلیب کشید و آن ها را مثله نمود و زنده به گور کرد! و در این تدبیر خود به پیروزی بی مانندی رسید ، چون بر اثر این تدبیر بود که در بین امت اسلامی احادیثی از قول پیامبر (ص) روایت و منتشر شد که مثلا آن حضرت در مناجات خود با خدا گفته است: خدایا! من بشرم و خشمگین می شوم ، همان گونه که افراد بشر خشم می کنند پس ، هر مومنی را که لعنت کردم یا دشنام دادم آن را برای او درود و زکات و قربت بگردان تا به وسیله آن در قیامت به خود نزدیکش گردانی. (20)
اثر اینگونه احادیث و ده ها نومنه دیگر بر مکتب خلفا تا به امروز ادامه دارد و همین ساخته هاست که بخشی از مسلمانان را بدانجا کشانید که می گویند: رسول خدا(ص) نه می تواند معجزه بیاورد و نه شفاعت کند! نه قبر او را حرمتی است و نه پس از مرگ بر دیگران امتیازی دارد.
اما درباره امام علی (ع) قبلا گذشت که معاویه در شکستن شخصیت آن حضرت در جامعه اسلامی آن روز به حدی از پیروزی رسید که مسلمانان ، در شرق و غرب عالم اسلام ، لعن آن حضرت را از آداب حتمی منابر خود قرار دادند بویژه در خطبه نماز جمعه که آن را چون واجبی از واجبات نماز می دانستند.
معاویه با این تلاش ها موفق شد «اسلام» را دگرگون سازد و آن گونه که می پسندید معرفی اش نماید تا آنجا که در پایان حکومتش چیزی از اسلام جز نام آن و چیزی از قرآن جز خط آن باقی نماند.
آری مسلمانان در این حال بودند که معاویه در سال 60 هجری مرد و پسرش یزید به حکومت رسید و اکنون امام حسین(ع) که وارث پیامبر (ص) است دو راه در پیش دارد: یا بیعت یا جنگ! و امام (ع) بیعت نمی کند زیرا بیعت حسین(ع) با یزید یعنی اقرار و تصدیق رفتار و گفتار او و لذا قیام علیه یزید را انتخاب میکند و در این راه به شهادت می رسد.

شهادت امام حسین(ع) امت اسلامی را از خواب عمیق و طولانی بیدار کرد.

ازجمله افرادی که دارای شخصیت و موقعیتی هم بودند قبل از شهادت امام حسین(ع) بخود آمدند و از خواب عمیق بیدار شدند می توان از حربن یزید ریاحی که از سران و فرماندهان لشگر یزید است نام برد همچنین زهیر بن غین یکی دیگر از شخصیت های است که عثمانی مسلک می باشد اما تحت هدایت های امام حسین(ع) واقع می شود .
و از خواب طولانی بیدار می شود و در ردیف سربازان و شهدای کربلا قرار می گیرد. همچنین بودند افرادی که در لشگر عمربن سعد در کربلا حضور داشتند و به بهانه هایی خود را کنار کشیدند و با امام (ع) وارد جنگ نشدند.
اما آنچه حائز اهمیت است بیداری عمومی مسلمانان پس از شهادت امام حسین(ع) می باشد و اینکه قدرت و جسارت پیدا کردند در مقابل حکومت غاصب و ظالم قیام کنند که در این بیدارسازی نباید از نقش سازنده و رسالت پیام آور کربلا غافل شویم چرا که :
خطبه زینب اگر در سفر شام نبود
از فداکاری شاه شهدا نام نبود
نه همین نام نبود از شه خونین کفنان
اثر از مکتب ارزنده اسلام نبود (21)
در همین خصوص شاعر دیگری گفته است:
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
در حقیقت این مدیریت و برنامه ریزی آگاهانه سیدالشهدا(ع) بود که خانواده و فرزندان خود را به همراه بردند و توجه کافی به نقش امام سجاد(ع) و حضرت زینب (س) داشتند و این خطبه های آتشین حضرت سجاد (ع)و حضرت زینب(س) بود که دودمان بنی امیه را بر باد داد و اکنون نمی توانیم در دنیا کسی را پیدا کنیم که خود را منتسب به خاندان بنی امیه کند.
از جمله اتفاقاتی که پس از قیام امام حسین(ع) در جامعه اسلامی آن روز بوقوع پیوست و بیانگر بیداری مردم و آگاهی آن ها ار انحراف حکومت وقت می باشد می توان به تغییر موضع یزید اشاره کرد که پس از خطبه امام سجاد(ع) در شام اتفاق افتاد.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

خطبه امام سجاد(ع) در شام

سفر بازماندگان امام حسین(ع) به شام در رساندن پیام انقلاب حسینی و افشای ماهیت پلید حکومت یزید، نقش اساسی داشت، آنان در لباس اسارت همان جهاد مقدس را انجام دادند که امام حسین(ع) در لباس خون و شهادت انجام داد و توقف اسیران در شام فرصت خوبی به آنان داد تا مردم شام را که در اثر تبلیغات چهل ساله معاویه ناخت صحیحی از اسلام و خاندان پیامبر نداشتند ، آگاه سازند . از اینرو بازماندگان قیام عاشورا از هر مناسبتی در
این زمینه بهره برداری می کردند. خطبه امام سجاد(ع) که در یکی از روزهای توقف در شام ایراد شد در این میان نقش تعیین کننده داشت و یزید را رسوای خاص و عام ساخت.
مرحوم «علامه مجلسی » به نقل از صاحب «مناقب» و دیگران می نویسد:
روایت شده است که روزی یزید دستور داد منبری گذاشتند تا خطیب بر فراز آن سخنانی در نکوهش امام حسین(ع) و حضرت علی (ع) برای مردم ایراد کند. خطیب بالای منبر رفت و سخنان زیادی در نکوهش خاندان پیامبر (ص) گفت و سپس در مدح و ستایش معاویه و یزید ، داد سخن داد و از آنان به نیکی یاد کرد . امام سجاد(ع) از میان جمعیت بر او بانگ زد: «وای بر تو ای خطیب! خشنودی خلق را به بهای خشم خالق خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی» پس فرمودند: ای یزید! اجازه می دهی بالای این چوب ها بروم و سخنانی بگویم که رضای خداوند در آن باشد و برای حاضران نیز اجر و ثوابی داشته باشد.
یزید اجازه نداد. مردم گفتند : امیر ! اجازه بده بر منبر برود ، شاید از او سخنی بشنویم (ببینیم چه می گوید؟)
یزید گفت اگر بر فراز این منبر قرار گیرد پایین نمی آیید مگر آنکه من و خاندان ابوسفیان را رسوا کند.
کسی گفت: امیر مگر این جوان اسیر چه می داند و چه می تواند ببگوید؟!
یزید گفت : او از خاندانی است که علم را از کودکی با شیر مکیده اند، و با خون آن ها درآمیخته است.
مردم آنقدر اصرار کردند تا سرانجام یزید اجازه داد . آنگاه حضرت بر عرشه منبر قرار گرفت و ابتداءاً خدا را حمد و ستایش نمود و سپس خطبه ای ایراد فرمودند که اشک ها را از دیدگان سرا زیر کرد و دلها را به لرزه در آورد.
آنگاه فرمودند: مردم! خداوند به ما ( خاندان پیامبر) شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است:
شش امتیاز ما این است که خدا به ما : علم ، حلم ، بخشش و بزرگواری ، فصاحت و شجاعت داده و محبت ما را در دلهای مومنان قرار داده است.
هفت فضیلت ما این است که : پیامبر برگزیده خدا از ماست. صدیق (علی ابن ابی طالب) از ماست . جعفر طیار از ماست ، شیرخدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهدا) از ماست دو سبط این امت – حسن و حسین علیهما السلام – از ماست . زهرای بتول (یا: مهدی (عج)) از ماست.
مردم ! هر کس مرا شناخت که شناخت و هر کس نشناخت خود را بدو معرفی می کنم:
من پسر مکه و منایم ، من پسر زمزم و صفایم، منم فرزند آن بزرگواری که «حجر الاسود» را با گوشه و اطراف عبا برداشت(22) . منم فرزند کسی که (در شب معراج) از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد . منم پسر کسی که (در سیر آسمان) به سدره المنتهی رسیده. منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین او ادنی» کشید (بین او و حق دو کمان یا کمتر فاصله بود). منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد. منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد ، منم فرزند محمد مصطفی (ص) ، منم فرزند علی مرتضی(ع) ، منم فرزند کسی که آنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا الله» گشودند، منم فرزند کسی که در رکاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد.(23) دوبار هجرت کرد، دوبار با پیامبر بیعت نمود ، در بدر و حنین شجاعانع جنگید و لحظه ای به خدا کفر نورزید ، من پسر کسی هستم که صالح ترین مومنان ، وارث پیامبران ، نابود کننده کافران ، پیشوای مسلمانان ، نور مجاهدان ، زیور عابدان ، فخر گریه کنندگان (از خشیت خدا ) شکیباترین صابران ، بهترین قیام کنندگان از تبار یاسین است. جد من کسی است که پشتیبانش جبرئیل ، یاورش میکائیل و خود حامی و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید ، با دشمنان کینه توز خدا جهاد کرد ، منم پسر برترین فرد قریش که پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او خصم گردنکشان نابود کننده مشرکان ، تیر خدایی برای نابودی منافقان ، زبان حکمت عابدان ، یاری دین خدا ، ولی امر خدا ، بوستان حکمت الهی و کانون علم او بود...
سپس فرمودند: منم پسر فاطمه زهرا(س) منم پسر سرور زنان....
امام در معرفی خود و در حقیقت : معرفی شجره نامه امامت و رسالت ، آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شد.
یزید ترسید شورش برپا شود ، لذا به شوزن دستور داد اذان بگوید : موذن برپاخواست و اذان را شروع کردو گفت:
الله اکبر ، الله اکبر... ، امام فرمودند: بلی هیچ چیز از خدا بزرگتر نیست و چون موذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله ، گفت: بلی مو و پوست و گوشت و خون من به یگانگی خداوند شهادت می دهند. همین که موذن گفت : اشهد ان محمداً رسول الله(ص) ، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت : یزید! آیا محمد(ص) جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد تواست دروغ گفته ای و حق را انکار کرده ای و اگر بگویی جد من است پس چرا فرزند او را کشتی؟!
در اینجا امام به گریه افتاد و گفت: به خدا که اگر در دنیا کسی هست که رسول خدا جد او باشد ، بغیر از من نباشد، پس چرا یزید پدر مرا بظلم کشت و ما را ، چنانکه اسیران روم را آوردند، آورد؟ سپس فرمودند: ای یزید، این کار را کردی و می گویی محمد رسول الله و روی به قبله می کنی؟ وای بر تو ، روز قیامت جد من و پدر من خصم تو باشد!

آثار و نتایج و پیامدهای قیام عاشورا

1- رسوا ساختن هیئت حاکمه

از آنجایی که بنی امیه به حکومت و سلطنت خود رنگ دینی می دادند و بنام اسلام و جانشینیپیامبر بر جامعه اسلامی حکومت می کردند و با شیوه های گوناگون ( مانند جعل حدیث، جذب شعرا و محدثان ، تقویت فرقه های جبر گرا و ...) جهت تثبیت موقعیت دینی خود در جامعه می کوشیدند ، قیام و شهادت امام حسین(ع) بزرگترین ضربت را بر پیکر این حکومت وارد آورد و هیئت حاکمه وقت را رسوا ساخت ، بویژه آنکه سپاه یزید در جریان فاجعه عاشورا یک سلسله حرکات ناجوانمردانه همچون بستن آب به روی یاران امام ، کشتن کودکان ، اسیر کردن زنام و کودکان خاندان پیامبر و امثال اینها انجام دادند که به رسوایی آنان کمک کرد و یزید بشدت مورد نفرت عمومی قرار گرفت ، به طوری که «مجاهد» یکی از شخصیت های آن روز می گوید:
به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روی گرداندند.(24)
یزید با آنکه در آغاز پیروزی خود بسیار شادمان و مغرور بود، اما در اثر فشار افکار عمومی قافیه را باخت و گناه کشتن امام را به گردن عبیداله بن زیاد (حاکم کوفه) افکند! مورخان می گویند:
یزید پس از حادثه عاشورا به پاس خوشخدمتی عبیداله بن زیاد او را به دمشق دعوت کرد و اموال فراوان و تحفه های بزگ به او بخشید او را نزد خود نشانید و مقام او را بالا برد و او را به حرمسرای خود نزد زنان خویش برد و ندیم خویش قرار داد...(25)
اما چون فشار افکار عمومی اوج گرفت، با یک چرخش سریع ، خود را تبرئه کرد و مسئولیت را به گردن عبیداله افکند.
و میگفت خدا پسر مرجانه (ابن زیاد)را لعنت کند! او حسین را مجبور به قیام کرد در حالی که وی خواسته بود اجازه دهد به یکی از مناطق مرزی برود ، ولی پسر مرجانه با پیشنهاد امام موافقت نکرد ، او را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنی مرا در دلهای آن ها افشاند. اینک هرکس و ناکس به خاطر قتل حسین با من دشمن شده است. این چه گرفتاری بود که پسر مرجانه برای من درست کرد؟ ! خدا او را لعنت کند و گرفتار غضب خویش سازد.(26)
از طرف دیگر ، با آنکه یزید نخست با کودکان و زنان و بازماندگان امام حسین(ع) با خشونت و غرور و تکبر برخورد کرد و دستور داد آنان را در خانه مخروبه ای جای دهند ، اما زیر فشار افکار عمومی به فاصله کمی با آنان بنای نرمش و ملاطفت گذاشت و محل سکونتشان را تغییر داد و گفت: اگر مایل هستید شما را روانه مدینه کنم.
«عماالدین طبری» در این زمینه می نویسد:
حضرت زینت کسی را نزد یزید فرستاد که به ما اجازه دهید تا مجلس عزاداری برای امام حسین(ع) برگزار کنیم، یزید اجازه داد و گفت باید آن ها را به دارالحجاره ببرید تا در آن جا مجلس عزا برپا کنند، هفت روز در آنجا تعزیت داشتند و هر روز چندان زنان دمشق بر جمعیت ایشان اضافه می شد که از شمارش بیرون بودند. مردم قصد کردند که خود را به خانه یزید برسانند و او را به قتل رسانند.
پس از این رسوائی ها بود که یزید امام سجاد(ع) را نزد خود خواند و او را احترام نمود و گفت : لعنت بر پسر مرجانهباد! اگر من طرف مقابل پدر تو بودم نمی گذاشتم کار بدین مقام برسد و سپس به امام سجاد(ع) گفت : وقتی به مدینه رسیدید هر کار و حاجتی داشتید بنویسید من برآورده می کنم و دستور داد برای امام سجاد(ع) خلعت آوردند و برای اسرا هدایایی آوردند و لیکن گویند که اهل بیت هیچ قبول نکردند.(27)
یزید پس از فاجعه عاشورا بیش از چهار سال زنده نماند ، اما این ننگ و رسوایی را برای ابد برای خاندان بنی امیه به ارث گذاشت، به طوری که هر کدام از خلفای بعدی که اندکی عقل و درایت داشتند از تکرار کارهای یزید پرهیز کردند . چنانکه «یعقوبی» مورخ نامدار اسلام می نویسد:
«عبدالملک بن مروان» (در زمان حکومت خود) به «حجاج» که از طرف وی حاکم حجاز بود نوشت : مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن ، زیرا من دیدم که چون خاندان حرب (ابوسفیان)با آن ها در افتادند ، برافتادند.(28)

2- احیای سنت شهادت

پیامبر اسلام با آوردن آیینی نو که بر اساس ایمان به خدا استوار بود ، سنت شهادت را پی ریزی کرد و به گواهی تاریخ ، عامل بسیاری از پیروزی های بزرگ مسلمانان ، استقبال آنان از شهادت در راه خدا به خاطر پیروزی حق بود. اما پس از درگذشت پیامبر، در اثر انحراف حکومت اسلامی از مسیر اصلی خود گسترش فتوحات و سرازیر شدن غنایم به مرکز خلافت و عوامل دیگر ، کم کم مسلمانان روحیه سلحشوری را از دست دادند و به رفاه و آسایش خوی گرفتند ، به طوری که هر کس به هر نحوی قدرت را در دست می گرفت ، مردم از ترس از دست دادن زندگی آرام و گرفتار شدن در کشمکشهای اجتماعی براحتی از او اطاعت می کردند و ستمگرانی که بنام اسلام بر آن مردم حکومت می کردند ، از این روحیه آنان به نفع خود استفاده می کردند و هر چه از عمر حکومت بنی امیه می گذشت ، این وضع بدتر می شد تا آنکه در اواخر عمر معاویه و آغاز حکومت یزید به اوج خود رسید.
در آن زمان مردم غالبا تابع شیوخ قبائل و رجال دینی بودند و شیوخ هم غالبا مطیع زر و زور بودند و وجدان و شخصیت خود را در برابر مال و ثروت ناچیز دنیا می فروختند. رهبران دینی و سیاسی آنروز ، با آن که ازریشه پست خانوادگی «عبیداله» کاملا آگاه بودند در برابر وی سر تسلیم فرود می آوردند. اینگونه افراد نه تنها در برابر یزید و عبیداله بن زیاد ، بلکه در برابر زیردستان ستمگر آن دو نیز مثل موم نرم و مطیع بودند، زیرا جاه و مال و نفوذ در اختیار آن ها بود و این عده می توانند در سایه تقرب و دوستی با آن ها به نام و نان و نوایی دست یابند.
زندگی مردم عادی آن عصر نیز طوری بود که یگانه هدف آنان ، تامین حوائج شخصی بود . هر کسی به خاطر زندگی شخصی خود کار می کردو به خاطر رسیدن به هدف های شخصی زحمت می کشید و هیچ فکری جز دستیابی به مقاصد شخصی نداشت ، جامعه و مشکلات بزرگ آن به هیچ وجه مورد توجه یک فرد عادی نبود.
تنها چیزی که مورد توجه این گونه افراد بود و خیلی مواظب آن بودند ، این بود که مقرریشان قطع نشود . آنان از ترس قطع شدن مقرری ، دستور روسا و رهبران خود را بی کم و کاست اجرا می کردند و از بیم این موضوع با هرگونه صحنه ظلم و فساد که روبرو می شدند ، لب به اعتراض و انتقاد نمی گشودند.
قیام امام حسین (ع)این وضع را دگرگون ساخت و سنت شهادت را در جامعه اسلامی زنده کرد . سیدالشهداء(ع) با قیام خود پرده از روی زندگی آلوده و پست مسلمانان برداشت و راه نوینی پیش پای آنان گذاشت که در آن سختی هست ، حرمان هست اما ذلت نیست.
برای آنکه میزان تاثیر قیام امام حسین (ع) در بیداری روح حماسه و شهادت در جامعه اسلامی آن روز روشن گردد ، باید توجه داشت که جامعه اسلامی پیش از حادثه عاشورا بیست سال به سکوت و تسلیم گذرانده بود و با آنکه در این مدت نسبتا طولانی موجبات قیام فراوان بود ، کوچکترین قیام اجتماعی ای رخ نداده بود.
در جنبش مردم کوفه نیز ، که به آمدن مسلم انجامید ، یک تهدید دروغین از طرف عبیداله بن زیاد که عبارت بود از آمدن لشگر شام به کوفه ، انبوه مرده را از گرد نماینده شجاع سالار شهیدان (ع) پراکنده ساخت.
از نخستین جلوه های احیای سنت شهادت قیام و مخالفت «عبداله بن عفیف اَزدی» در کوفه بود . آنگاه که پسر زیاد نخستین سخنرانی پس از واقعه عاشورا مبنی بر اعلام پیروزی خود را با دشنام و ناسزا به امام حسین(ع) آغاز کرد ، با خروش و فریاد اعتراض عبداله بن عفیف که مردی نابینا بود- او از یاران حضرت علی (ع) بو و یک چشمش را در جنگ جمل و چشم دیگرش را در جنگ صفین از دست داده بود- روبرو گردید عبیداله دستور داد او را بازداشت کنند ، افراد قبیله عبداله او را به منزل رساندند . عبیداله گروهی زیادی از دژخیمان را جهت دستگیری او فرستاد، عبداله با شجاعت در برابر یورش آنان مقاومت کرد ، ولی سرانجام دستگیر شد و به شهادت رسید.(29)

3- قیام و شورش در امت اسلامی

قیام بزرگ و حماسه آفرین امام حسین (ع) سرچشمه نهضتها و قیام های متععدی در جامعه اسلامی گردید که به عنوان نمونه برخی از آن ها را مورد بحث قرار می دهیم:
الف- قیام توابین
نخستین عکس العمل مستقیم شهادت امام حسین(ع) «جنبش توابین » در شهر «کوفه» بود. همین که امام حسین (ع) به شهادت رسید و ابن زیاد از اردوگاه خود در«نخیله» به شهر بازگشت ، شیعیانی که فرصت طلایی یاری امام در کارزار عاشورا را از کف داده بودند بشدت پشیمان شده خود را ملامت نمودند . آنان تازه متوجه شدند که اشتباه بزرگی مرتکب شده اند زیرا حسین(ع) را دعوت نموده و سپس از یاری او دست نگهداشته اند و او که بنا به دعوت آن ها به عراق آمده بود، در کنار شهر آنان به شهادت رسیده و آن ها از جا تکان نخورده اند ! این گروه احساس کردند که ننگ این گناه از دامن آن ها شسته نخواهد شد مگر آن که انتقام خون حسین (ع) را ازقاتلان او بگیرند و یا در این راه کشته شوند. به دنبال این فکر بود که شیعیان نزد پنج تن از روسای خود در کوفه که عبارت بودند از:

«سلیمان بن صرد خزاعی» ، «مسیب بن نَجبه هزاری » ، «رفاعه بن شداد بجلی»، «عبداله بن سعد بن نفیل اذی» ، «عبداله بن وال تمیمی» رفتند و در منزل سلیمان اجتماعی تشکیل دادند . نخست مسیب بن نجبه رشته کلام را به دست گرفت و پس از ذکر مقدمه ای چنین گفت:
«... ما پیوسته دلباخته خوبی های موهوم خود بوده یاران و پیروان خود را می ستودیم ولی در این امتحانی که خداوند در مورد پسر پیامبر پیش آورد ، دروغ ما آشکار گردید و ما از این امتحان سرشکسته و خجلت زده بیرون آمدیم و از هر جهت در مورد فرزند پیامبر کوتاهی کردیم.
حال در پیشگاه خدا و در حضور پیامبر چه عذری داریم؟ به خدا عذری غیر از این نداریم که قاتلان حسین(ع) را به کیفر اعمالشان برسانیم و یا در این راه کشته شویم ، باشد که خداوند از ما راضی گردد... »
آنگاه پس از چند سخنرانی پرشور دیگر ، «سلیمان بن صرد خزاعی» که به رهبری جمعیت برگزیده شده بود ، سخنانی بدین مضمون ایراد کرد:
« ما در انتظار ورود خاندان پیامبر به سر می بردیم و به آن ها وعده یاری داده برای آمدن به عراق تشویقشان نمودیم ، ولی وقتی درخواست ما عملی شد و پسر پیامبر به سرزمین ما آمد سستی کرده ، ناتوانی پیشه ساختیم و وقت را به امروز و فرداگذرانده در انتظار حوادث نشستیم تا آنکه پسر پیامبر کشته شد...
هان! بپا خیزید و دست به قبضه شمشیر ببرید ! چه آنکه خشم خدا را برانگیخته اید و مادام که رضای خدا را بدست نیاورده اید ، نباید به میان زنان و فرزندان خود باز گردید ، خدا از شما راضی نخواهد بود مگر آنکه انتقام خون فرزند پیامبر را بگیرید، از مرگ نترسید! به خدا سوگند هر کسی از مرگ بترسد محکوم به شکست و ذلت است. باید مثل بنی اسرائیل باشید که موسی(ع) به آنان فرمود: شما با گوساله پرستی ، به خود ظلم کردید، اینک در پیشگاه آفریدکار خود توبه نمایید و خود را بکشید... » (بقره آیه 54)
به دنبال این اجتماع ، سلیمان بن صرد جریان را به «سعد بن حذیفه بن یمان» و شیعیان دیگر «مدائن» نوشت و از آنان یاری خواست . آنان نیز دعوت سلیمان را پذیرفتند همچنین سلیمان به «مثنی بن مخرمه عبدی» و شیعیان دیگر «بصره» نامه نوشت و آن ها نیز پاسخ مساعد دادند.
انگیزه توابین
توابین معتقد بودند که مسئول قتل حسین (ع) در درجه اول حکومت بنی امیه است نه افراد و لذا به منظور خونخواهی به سوی شام حرکت کردند و گفتند پس از انتقام از بنی امیه به سراغ جنایتکاران کوفه می رویم.
همانطور که ملاحظه شده انگیزه این جنبش ، احساس ندامت از گناه و شوق به جبران خطا بود ، در لابلای سخنان و نامه ها و خطبه های توابین ، احساس عمیق پشیمانی و شور و شوق سوزان به شستشوی گناه ، موج می زند و هر کس مروری در آن ها بکند این موضوع را بخوبی لمس می کند، همین انگیزه بود که قیام توابین را در ارزیابی ظاهری به صورت یک قیام انتحاری جلوه گر ساخته بود.
توابین فقط در صدد گرفتن انتقام و جبران لغزش و گناه خود بودند و جز این هیچ هدف دیگری نداشتند . این عده نه طالب فتح و پیروزی بودند و نه خواهان حکومت و غنیمت ، بلکه یگانه هدفشان انتقام بود . آنان وقتی خانه های خود را ترک می کردند اطمینان داشتند که دیگر به خانه های خود باز نخواهند گشت . آنان تشنه مرگ در راه هدف خود بودند، به طوری که دشمن به آن ها امانی داد ولی آن ها از قبول امان سرباز زدند! زیرا آن را دامی برای شکست قیام می دانستند.
نیروهای توابین
نکته حائز اهمیت اینکه تنها شیعیان نبودند که به انقلاب توابین پیوستند ، بلکه کلیه کسانی که خواهان تغییر اوضاع و شکستن یوغ ظلم دستگاه حکومت اموی از طریق جنبشی خونین بودند به توابین پیوستند.
البته به علت آنکه قیام توابین یک قیام انتقامجویانه و شهادت طلبانه بود ، و عناصر انقلابی هیچ هدفی جز انتقام و یا مرگ در این راه نداشتند ، عده زیادی به آنان پیوستند. در دفتر سلیمان بن صرد شانزده هزار نفر ثبت نام کرده بودند که از این عده جز پنج هزار نفر حاضر نشدند در حالی که تعداد سپاه شام سی هزارنفر بود. البته علت این موضوع روشن است زیرا همیشه فقط افرادی که در سطح عالی فداکاری و جانبازی در راه عقیده قرار دارند ، مجذوب اقدامات شهادت طلبانه می شوند. بدیهی است که تعداد این قبیل افراد در هر زمان اندک است.
عملیات توابین
جنبش توابین در سال شصت و یک هجری آغاز شد. توابین از آن تاریخ پیوسته ساز و برگ جنگی فراهم ساخته و مردم را مخفیانه به خونخواهی حسین(ع) دعوت می کردند. مردم نیز از شیعه و غیر شیعه دسته دسته به آن ها می پیوستند. توابین سرگرم مقدمات قیام بودند که یزید مرد. پس از مرگ یزید ، توابین عده ای را به اطراف فرستادند تا مردم را دعوت به همکاری کنند. در این هنگام ، احتیاط و اختفا را کنار گذتشته علنا ً به تهیه اسلحه و تجهیزات جنگی پرداختند.
تا آنکه شب جمعه پنجم ربیع الاول سال 65 هجری قمری نخستین شعله قیام زبانه زد : در آن شب توابین به سوی تربت پاک سیدالشهداء(ع) روانه شدند و همین که بالای قبر آن حضرت رسیدند ، فریادی از دل برآورده عنان اختیار از کف دادند و این سخنان را با اشک دیدگان در هم آمیختند:
« پروردگارا! ما فرزند پیامبر را یاری نکردیم، گناهان گذشته ما را بیامرز و توبه ما را بپذیر، به روح حسین (ع) و یاران راستین و شهید او رحمت فرست، ما شهادت می دهیم که بر همان عقیده هستیم که حسین بر سر آن کشته شد.
پروردگارا! اگر گناهان ما را نیامرزی و به دیده رحم و عطوفت بر ما ننگری زیانکار و بدبخت خواهیم بود...»
پس از پایان این صحنه مهیج و شور انگیز ، قبور شهدا را ترک گفته به سمت شام حرکت کردند و در سرزمین بنام «عین الورده» با سپاه شام ، که فرماندهی آن ها را عبیداله بن زیاد به عهده داشت، روبرو شدند و پس از سه روز نبرد سخت ، سرانجام شکست خوردند و سران انقلاب بجز «رفاعه» به شهادت رسیدند و بقیه نیروهایشان به فرماندهی رفاعه بن شداد به کوفه بازگشتند و به هواداران مختار که در کوفه فعالیت داشتند پیوستند.
(ابو مخنف ، مقتل الحسین، صفحه 248-310)
قیام توابین گرچه هدف اجتماعی روشنی نداشت و نیز خیلی زود با شکست روبرو گردید ، ولی در هر حال بر مردم کوفه تاثیر عمیقی به جا گذاشت و افکار عمومی را برای مبارزه با حکومت بنی امیه آماده ساخت.
ب- قیام مختار
در سال شصت و شش هجری «مختاربن ابی عبید ثقفی» در عراق قیام کرد تا انتقام خون سید الشهداء (ع) را از قاتلان آن حضرت بگیرد.

مختار پس از ورود «مسلم بن عقیل» به کوفه ، با او همکاری می کرد ، ولی همزمان با گرفتاری و شهادت مسلم ، توسط عبیداله بن زیاد دستگیر و زندانی شد. او پس از حادثه عاشورا با وساطت «عبداله بن عمر» (شوهر خواهرش) نزد یزید، از زندان آزاد گردید و چون در آن ایام «عبداله بن زبیر» در مکه قیام کرده خود را خلیفه مسلمانان معرفی می کرد، مختار رهسپار مکه شد و به همکاری با عبداله بن زبیر پرداخت.
در سال شصت و چهار هجری ، پنج ماه پس از مرگ یزید ، مختار چون آمادگی مردم عراق را جهت قیام و انقلاب بر ضد بنی امیه و بی میلی آن ها را نسبت به حکومت عبداله بن زبیر شنید رهسپار کوفه گردید و فعالیت خود را آغاز کرد.(30)
مختار دعوت خود را وابسته به «محمد بن حنفیه» فرزند امیر مومنان معرفی کرد و همین مطلب باعث اطمینان مردم به حرکت وی شد. او شعار خود را جمله «یا لثارات الحسین» (پیش به سوی انتقام گیری خون حسین) قرار داد و این موضوع ، عراقی ها را به تامین اهداف خویش (انتقام خون بنی هاشم از امویان) امیدوار کرد.
مختار پس از رسیدن به قدرت ، از گروه «موالی» (مسلمانان غیر عرب که درحکومت بنیا میه مورد ستم واقع شده بودند) حمایت کرد و گام هایی در جهت تامین حقوق اجتماعی آنان برداشت . این اقدام مختار ؟، اشراف و بزرگان قبائل عرب را بر ضد وی تحریک کرد . آنان اجتماعاتی به این منظور تشکیل داده توطئه ها کردند و با کمک نیروهای عبداله بن زبیر برای جنگ با مختار آماده شدند. در رأس این سران مخالف ، قاتلان امام حسین(ع) قرار داشتند و همین موضوع کافی بود که انقلابیون را وادار به ایستادگی نموده ، برای رسیدن به پیروزی مصمم سازد. مختار قاتلان امام حسین (ع) را سخت مورد تعقیب قرار داد و به هلاکت رسانید به طوری که ظرف یک روز دویست و هشتاد نفر از آنان را کشت و خانه های چند تن از سران جنایتکار را که فرار کرده بودند ویران کرد ازجمله خانه محمد بن اشعث را تخریب کرد و دستور داد با مصالح آن ، خانه حجر بن عدی شهید و یار جانباز حضرت علی(ع) را که توسط زیاد بن ابیه تخریب شده بود بسازند.(31)

4- انقراض بنی امیه

بحث اجمالی پیرامون نهضت توابین و قیام مختار ، از این جهت صورت گرفت که این دو قیام تاریخی از نظر زمانی به فاصله کمی پس از شهادت امام حسین(ع) رخ داده اند و گرنه می دانیم که قیام های نشأت گرفته از نهضت امام حسین(ع) منحصر به اینها نبوده است. بلکه طی سال های بعد چندین قیام صورت گرفت که بزرگترین آن ها انقلاب عباسیان بود که در سال 132 هجری به پیروزی رسید و بساط حکومت بنی امیه را بر چید ، نیرومندترین عامل پیروزی عباسیان در این انقلاب شرح ستمگری های بنی امیه نسبت به بنی هاشم و مظلومیت این خاندان بود و از نظر تحریک خشم مردم بر ضد بنی امیه ، یادآوری شهادت امام حسین (ع) بیشترین تأثیر را داشت.
تأسی انقلاب اسلامی به قیام امام حسین(ع)
آن دسته از قیام ها و انقلاب هایی که در راه فضایل انسانی قرار گرفته اند ، محدود به زمان خاصی نبوده و شکست در آن ها معنا ندارد. شعاع قیام امام حسین(ع) علی رغم سرکوب ظاهری آن در محرم سال 61 قمری عالم را در نوردید و از فردای عاشورا ، صدای عاشورائیان کاخ ظلم و ستم را لرزاند. یکی از فریادها که بعد از چهارده قرن از حنجره امام خمینی (ره) برخاست ، فریاد حق طلبی ملت ایران در پانزده خرداد 1342 بود که در نهایت منجر به پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن سال 1357 شد.
اینک سوأل این است که فرهنگ انلاب عاشورا از چه طریق این انسجام و همبستگی را در مردم ایران ایجاد کرد که امام خمینی (ره) با استفاده از آن توانست رهبری قیام را بر عهده بگیرد و آن را به پیروزی برساند.
1- معرفی باطل و رسواییی چهره منافق
یکی از آثار فرهنگی قیام عاشورا ، معرفی باطل و رسوا کردن چهره نفاق بود. همان طور که واقعه کربلا چهره واقعی حکومت دروغین معاویه را برای مردم روشن کرد. امام خمینی نیز با افشاگری خود در سخنرانی ها چهره زشت و ننگین حکومت شاه را که تا آن زمان با عوام فریبی مردم را فریب می داد به مردم نشان داد و مردم دانستند که بدبختی های ملت از کجا سرچشمه می گیرد. در واقع قیام عاشورا ، چراغ هدایتی در اختیار امام خمینی قرار داد تا بتواند در پرتو آن اسلام را بشناسد و آن را از دست نا اهلان نجات دهد.

2- احیای روحیه شهادت طلبی
شهادت در فرهنگ شیعه یعنی جاودانگی و بهترین راه رسیدن به معشوق و ذات حق است. این موهبت را شیعه از امام حسین (ع) و خون سرخش دارد که راه جاودانگی را به بشر آموخت و به برکت احیای روحیه شهادت طلبی توسط سخنرانی ها ، اعلامیه ها و دست نوشته های امام خمینی (ره) جوانان ایرانی شجاعت پیدا نموده و به جنگ با ظلم و فساد به پا خواستند تا انقلاب را به پیروزی رسانیدند.

3- شعار و لعن ونفرین
در قرآن کریم آمده است «آگاه باشید که لعن و نفرین خدا بر ستمگران جاری است» در بسیاری از زیارت ها به ویژه زیارت عاشورا ، لعن بر ستمگران و منافقان به مانند اعلان برائت از آن هاست که در مقابل حق ایستاده اند . امام خمینی (ره) در این باره می فرماید: «آن چه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است تمام فریاد قهرمانانه ی ملت هاست بر سردمداران ستم پیشه در طول تاریخ الی الابد»

4- مراسم عزاداری
مراسم عزاداری امام حسین(ع) علاوه بر زنده نگاه داشتن یاد و خاطره شهدای کربلا باعث احیای فرهنگ عاشورا در طول این چهارده قرن و نیز باعث انسجام و همبستگی بیشتر شیعیان و منشأ قیام های شیعی در طول تاریخ بوده است . امری که محققان غربی نیز بر آن تاکید دارند. نیکلسن در این باره می گوید « حادثه کربلا حتی باعث پشیمانی و تاسف امویان شد ، زیرا این واقعه شیعیان را متحد کرد و برای انتقام حسین(ع) یکصدا شدند و صدای آنان در همه جا به ویژه عراق و میان ایرانیان انعکاس یافت» نیک آزادی درباره تاثیر مراسم عزاداری امام حسین(ع) در نهضت امام خمینی (ره) می نویسد: «تعزیه و روضه خوانی ها بیشتر به صورت یک تریبون سیاسی به منظور بیان مفاسد اجتماعی و بی عدالتی و ضرورت مبارزه علیه حکومت در آمد»1 امام خمینی (ره) نیز می فرماید: « باید بدانید که اگر می خواهید نهضت شما محفوظ بماند ، باید این سنت ها (عزاداری و سوگواری) را حفظ کنید».(32)

پی نوشت ها :

.کشف الغمه فی معرفه الائمه ج 2 ص 537
2 .مائده 67
3 .دعای ندبه
4 . خصال شیخ صدوق ، ترجمه فهری مقدمه ص 33 .
5 . دعای ندبه
6 . سوره بنی اسرائیل آیه 63
7 . مجمع البیان جلد 3 صفحه 424
8 . چهره درخشان حسین بن علی (ع) ص 252
9 . پرتوی از عظمت حسین (ع) ص 230
10 . پرتویی از عظمت حسین (ع) ص 237
1. الغدیر ج 10 ص 142
2. سوره بقره آیات 204و 205
3 . سوره بقره آیه 207
4. فلسفه انقلاب امام حسین(ع) ص 142
5. مروج الذهب جلد3 صفحه 71
6. سیره پیشوایان ص 176
7. آل عمران 169
8.بقره 154
9.ناسخ التواریخ
20 . صحیح مسلم ، باب (من لعنه النبی او سبه ...)
21 . دیوان مرحوم خوشدل
22 . اشاره است به داستان نصب حجر الاسود توسط پیامبر (ص) در سن 35 سالگی آن حضرت و رفع اختلاف مردم مکه با این تدبیر
23 . گویا اشاره است به شکسته شدن شمشیر حضرت علی(ع) در جنگ احد که از طرف خداوند شمشیری به نام ذوالفقار به او داده شد
24 . سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص ص 262
25. همان ص 290
26 . الکامل فی التواریخ ج 4 ص 87
27. کامل بهایی ص 302
28 . تاریخ یعقوبی، ج3 ص 49
29 . تاریخ الامم و الملوک ج 6 ص 263
30 . الکامل فی اللغه و الادب ج 2 ص 112
31 . الکامل فی التاریخ ج 4 ص 211-244
32 .برگرفته از سایت شهید آوینی


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام سوم شیعیان، با بصیرت و نیک اندیشی و آینده نگری در تاریخ بشریت، توانست دشمن و فتنه هایش را بشناسد و انسان ها را در طول تاریخ جهان از خواب غفلت بیدار سازد. این ویژگی، همه را متحیر کرده است و حتی دشمن که گمان داشت همه نقشه هایش عملی و حساب و کتاب هایش درست است و حتی باهوش ترین انسان ها نمی تواند آنها را نقش بر آب کند، از این همه هوش و ذکاوت حسین (علیه السلام) انگشت تعجب به دهان گرفت.
خطر از آنجا آغاز شد که معاویه در سال 59 هجری تصمیم گرفت پسرش یزید را به عنوان خلیفه پس از خود تعیین کند و برای اطمینان از وقوع چنین امری، تلاش کرد و در زمان حیات خود از مردم برای او بیعت بگیرد. خود او اولین کسی بود که با پسرش بیعت کرد. حسین بن علی بن ابی اطالب از جمله اشخاصی بود که با یزید دست بیعت نداد. با مرگ معاویه در سال 60 هجری، پسرش یزید بر مسند خلافت تکیه زد و مردم با وی بیعت کردند. آنگاه یزید در نامه ای به حاکم مدینه نوشت: مردم را فراخوان و از آنان بیعت بگیر... از بزرگان قریش آغاز کن و اولین آنان حسین بن علی باشد. چون حاکم مدینه از امام حسین (علیه السلام)بیعت خواست، حضرتش در پاسخ گفت: «ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم، و یزید فاسد می گسار و آدم کش است؛ مثل من با مثل او بیعت نکنند.»(1) در سخنی دیگر فرمود: و اسلام به پایان می رسد آنگاه که این امت به حاکمی چون یزید مبتلا شود...»(2)
مسعودی می نویسد: یزید مردی عیاش بود. پرندگان شکاری و سگ و میمون نگه می داشت و می گساری می کرد... در دوران حکومت او غنا در مکه و مدینه رواج پیدا کرد و لوازم لهو و لعب استفاده می شد و مردم آشکارا می گساری می کردند. وی درباره رفتار او با رعیت می گوید: فرعون در کار رعیت، از او ع ادل تر و در کار خاصه و عامه مردم خویش منصف تر بود.(3)
امام حسین(علیه السلام) چون اوضاع مدینه را واژگونه یافت، درنگ در آن شهر مقدس را جایز ندانست و در روز یکشنبه، دو روز مانده به آخر رجب سال 60 هجری، همراه اهل بیت (علیه السلام) و یاران خود راهی مکه شد.
آن حضرت در وصیتی به برادرش محمدبن حنیفه، هدف از خروج خویش را چنین بیان فرمود: «حقیقت آن است که من از روی سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدم (ص) اراده دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرت جدم و پدرم علی بن ابی طالب (علیه السلام) رفتار کنم.»(4) ایشان پنج روز بعد، در شب جمعه، سوم شعبان به مکه وارد شد.
آری و این همه حکایت از بصیرت و ذکاوت امام حسین (علیه السلام) در شناخت دشمن و فتنه هایش است. درسی بزرگ تر از آنچه در روز عاشورا به ما داد و نشانی است از حقانیت امامت و ولایت آن امام بزرگوار.
در بحث فتنه شناسی امام حسین (علیه السلام) شنیدن سخنی از ایشان، این موضوع مهم را برای ما روشن تر می سازد.
حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) روز عاشورا در ضمن سخنانی، دشمنان اهل بیت (علیه السلام) را این گونه توصیف کرد و فرمود:
شما سرکشان امت، پشت کنندگان به قرآن، همدم های شیطان، گروهی معصیت کار، تحریف کنندگان قرآن، نابود کننده سنت ها، قاتلان فرزندان انبیا و... هستید. شما فرزندان و پیروان معاویه هستید و هدف شما فقط از بین بردن ماست.(5)

پی نوشت ها :

27.ابن طاووس علی بن موسی، اللهوف، ص11.
28. بحارالانوار، ج44، ص385.
29.مسعودی ف مروج الذهب، صص 77-78.
30. بحارالانوار، ج44، ص 329.
31. بحارالانوار، ج45، ص8.

 


[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:20 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

چکیده
با تأمّل و تعمق در مضامین مثنوی این نکته روشن می گردد که: «در عمق افکار و عقاید مولوی و گفته های او، جنبه ای از هواخواهی علی(ع) و خاندان پیغمبر اکرم(ص) وجود دارد که می توان آن را با اساس و پایه اصلی تشیع به معنی عام کلمه، که مرادف با دوستی و معرفت حقیقی اسلام به مقام و منزلت امام علی(ع) و اهل بیت عصمت الله اجمعین است، تطبیق کرد.(1)
تا جایی که ضمن اظهار ارادت به خاندان عصمت و طهارت، دشمنی با این خاندان را در حد کفر و ارتداد می شمارد.
هم چنین از سوی دیگر چنان که همگان نیز بر این نکته واقفند، مثنوی مولانا مشحون از تأثیرپذیری های گوناگون از قرآن و احادیث است و تجلی قرآن و حدیث در این اثر جاودان به اوج خود می رسد و این بهره گیری و اثرپذیری علاوه بر این که نشانه ی دانشمندی و روشن فکری شاعر شمرده می شود، قداست و حرمت خاصی نیز به سروده او بخشیده است و به همین جهت سخن او را برای مردمی که به قرآن و حدیث به دیده ی حرمت می نگرند، ارجمندتر و پذیرفتنی تر ساخته است.
و از این میان با توجه به موضوع بحث ما بهره گیری ها و اثرپذیری ها از کلام نورانی حضرت امام حسین(ع) را که در این کتاب بزرگ تجلی یافته است، باز می نماییم.
واژه های کلیدی:
خارجی، گوشوار، گوش، شهادت
«مضامین موجود در مثنوی صریحاً بیانگر این مطلب است که مولوی، امام علی (ع) را بر همه ی افراد مسلمین ترجیح می داده است(2)»؛ و از این رو، این شخصیت بی نظیر را با جان و دل ستوده و نهایت اخلاص و تکریم خود را به این پیشوای بزرگ متقّین و فرزندان بزرگوارش نشان داده است؛ تا جایی که می توان گفت نسبت به هیچ یک از افراد مسلمین این گونه محبّت و گرایش نداشته است، برای نمونه در دفتر دوم یک جا از «سبطین» یعنی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) یاد می کند و آنها را گوش وار عرش ربّانی می خواند:

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

*اشاره

واژه خشونت در ادبیات سیاسى سالهاى اخیر نگاههاى مختلفى را به سوى خود معطوف داشته است. این مفهوم در سه عرصه قابل پی‏گیرى و تعریف است:
1. خشونت در عرصه اخلاق فردى؛ در این عرصه افرادى که داراى رأفت، عطوفت، عفو و گذشت نیستند و مستبد و خودرأى مى ‏باشند، خشن نامیده مى ‏شوند و اما کسانى که براى اعتقادات خود ارزش قائلند و در اجراى احکام خدا قاطعیت دارند و در برابر متجاوزان به حدود الهى و براندازان نظام الهى قد علم مى ‏کنند و با قدرت آنان را سرکوب مى ‏سازند و از گناه‏کاران مُصرّ متنفرند و براى اظهار نفرت از آنان در صورت لزوم چهره درهم مى ‏کنند و... نامیدن اینان به افراد خشن صحیح نیست.
2. خشونت در عرصه سیاست و حکمرانى؛ در این عرصه به افرادى که فقط با توسل به زور، سرکوب و تحمیل و بدون منطق، دعوت و جذب، براى تصاحب حاکمیت اقدام مى ‏کنند و در تداوم حاکمیت نیز، به همین شیوه ‏ها متوسل مى ‏شوند، خشن گفته مى ‏شود و این شیوه خشونت ‏آمیز است. اما چنانچه با منطق و دعوت و جذب اقدام شد و موانعى سر راه تبلیغ قرار گرفت، توسل به قهر براى رفع آن، خشونت نیست، همچنان که اگر حاکمیت محقّق، مورد تهدید افراد خشن قرار گرفت، سرکوب آن قهر و خشونت نیست یا اگر خشونت هم نام بگیرد، جایز و بلکه لازم است.
3. خشونت در عرصه قانون‏گذارى ؛ یعنى قانون‏گذار در جعل قانون رعایت تناسب جرم و مجازات را نکرده باشد و بدون وجود جهات تنبیهى و عبرت‏ آموزى براى جرم کوچکى مجازات بسیار سختى قرار داده باشد. چنین خشونتى نیز در هیچ‏کدام از احکام و حدود اسلام نیست زیرا در این احکام و حدود تناسب جرم و کیفر و جنبه‏ هاى بازدارندگى و عبرت‏ آموزى کاملاً لحاظ شده و آن‏گاه جعل مجازات شده است.
نهضت الهى سیدالشهدا(علیه السّلام) که با قاطعیت تمام در مقابله با ظلم و خودکامگى دستگاه بنى ‏امیه و ایستادگى آن حضرت بر مواضع بحق خویش تا سرحدّ شهادت و اسارت، جاودانه تاریخ شده است، به خاطر برخورد سراسر خشن و ظالمانه بنى ‏امیه و جبهه باطل، و جان‏فشانى و مقاومت جبهه حق نوعاً در این فضا و از این منظر نگریسته شده است که کاملاً نیز درست است. اما در کنار این نگاه و همراه با آن، مى‏ توان یک بعد دیگر نهضت حسینى را نیز مورد توجه و اهتمام قرار داد؛ مقال‏اتی که پیش روى دارید با همین نگاه از یک سو به خشونت در عرصه اخلاق فردى و عرصه سیاست و حکمرانى توجه داشته و اخلاق و سیاست خشن و خودکامه امویان را تبیین کرده است و از سوى دیگر اقدام امام حسین(علیه السّلام) را اقدامى در جهت احیاى اخلاق و سیاست رحیمانه و لیّنانه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و در تقابل با اخلاق و سیاست خشن و خودکامه امویان مورد ارزیابی قرار داده است. پس از این بحث که خشونت ‏ستیزى یکى از صفات انسان‏هاى کامل و آزاده و از بارزترین بخش‏هاى رسالتِ پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) مى ‏باشد و نبى اسلام با این ویژگى به اصلاح جامعه قبیله ‏اى جاهلى عصر خویش پرداخت، احتمالاً می توان اوج رجعتِ به جاهلیت، در نیمه نخست قرن اول اسلامى را در بیعت‏ خواهى یزید بن ‏معاویه با توسل به خشونت و زور و تزویر شمرد و تأکید کرد که همین امر حسین ‏بن‏ على(علیه السّلام) را به عنوان وارث و احیاگر ِ سنّت پیامبر، به مبارزه با زورمدارى و دیکتاتورى و ارتجاع حزب امرى واداشت. سپس از مبارزه با استبداد و خودکامگى، رواج فرهنگ گفتمان، احیاى فرهنگ محبّت و مهربانى؛ به عنوان روش‏هاى مبارزه سیدالشهدا (علیه السّلام) با انحراف باند اموى نام برده و به بحث درباره آنها می پردازیم.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 4:15 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

مقدمه
در نهضت کربلا شاهد هنرنمایی و حماسه آفرینی گروه های مختلف از پیر و جوان و زن و کودک که از اقوام و نزدیکان امام و دوستان آن حضرت بودند این سعادت فقط به روی افراد معدودی از عاشقان واقعی گشوده شد که انسانهایی کمال خواه، وارسته و بی بدیل وبدند. از این افراد سعادتمند، تنی چند از پسران امیرمؤمنان علیه السلام هستند. آنان بدون اینکه اکراهی برای همراهی سیدالشهداء داشته باشند؛ با آگاهی از سرنوشت خویش که آن حضرت از آن خبر داده بود، همراهی حق و حقیقت را بر زندگی ذلت بار و تحت ستم بنی امیه ترجیح دادند و در عاشورای خونین به چشمه ی حقیقت پیوستند.
این مقال بر آن است اطلاعاتی هر چند مختصر و در حد مقدور، درباره ی تعداد شهدای کربلا که از طرف پدر با امام حسین علیه السلام نسبت برادری داشتند ارائه بدهد تا این الگوها وانسانهای برتر، شناخته شده و به دیگران شناسانده شوند.
الف: پسران شهید علی علیه السلام از ام البنین علیها السلام
فرزندان علی علیه السلام که از آن بانوی مکرمه در رکاب امامشان – سیدالشهداء- به شهادت رسیدند عبارتند از:

1- عبدالله بن علی علیه السلام

از وی با نام عبدالله اکبر(1) و با کنیه ی ابومحمد(2) یاد شده است. بنابر قول مشهور، نام مادرش « ام البنین» دختر حزام ذکر شده است.(3)
بنابر گزارش هایی، عبدالله از برادرش عباس - که گفته شده در سن 34 سالگی به شهادت رسید(4) – هشت سال کوچکتر، اما از دیگر برادرانش بزرگ تر بوده است.(5) بر این اساس او شش سال با پدر بزرگوارش زندگی کرد. درباره ی حضورش در کربلا و شهادتش تردید چندانی وجود ندارد؛ چنان که ابن سعد، این قتبیه، طبری، ابوالفرج، خوارزمی، شیخ طوسی و کسان بسیاری او را از شهداء قلمداد کرده اند.(6)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:59 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

تشبه به بزرگان و انتساب به اولیاء، کار زیرکان عالم است. هر کس الگویی می خواهد؛ دنبال نمونه و اسوه یی می گردد؛ اما همه در جستن الگو، راه صواب نمی روند. بعضی افراد در عالم هستند که اگر از آنها بپرسید کدام چهره ذهن شما را به خود متوجه می کند، می بینید که سراغ انسانهای حقیر و کوچک و پستی می روند که عمرشان به عبودیت هوای نفس گذشته است؛ تنها هنرشان چیزی است که جز غافلان را خوش نمی آید - تنها سرگرم کردن چند لحظه ی انسانهای کوچک و غافل- اینها برای عده یی ازانسانهای معمولی عالم، الگو می شوند. بعضی سراغ سیاستمدارها و شخصیتهای تاریخی و امثال آن می روند و آنان را الگو قرار می دهند چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله را الگو قرار می دهند. چون بزرگترین خصوصیت اولیاءالله این است که تا آن حد شجاع و قوی و مقتدرند که می توانند امیر نفس خود باشند؛ ذلیل نفس خود نشوند.
به یکی از فیلسوفان و حکمای قدیم منسوب است که به اسکندر رومی - مقدونی -گفت: تو غلام غلامان من هستی. اسکندر تعجب کرد و خشمگین شد. گفت: خشمگین نشو؛ تو غلام شهوت و غضب خود هستی. وقتی چیزی را بخواهی، بی تابی؛ وقتی هم از چیزی خشمگین بشوی، بی تابی؛ این بردگی در مقابل شهوت و غضب است؛ درحالی که شهوت و غضب غلام من هستند.
ممکن است این داستان راست باشد و ممکن است واقعیت نداشته باشد؛ اما نسبت به اولیای خدا، پیغمبران و شاخصهای راه هدایت الهی بشر، راست است. نمونه های آن یوسف، ابراهیم و موسی هستند و نمونه های متعدد نیز در زندگی اولیای خدا وجود دارد. زیرکترین انسانها کسانی هستند که این بزرگان، این انسانهای شجاع و مقتدر را الگو قرار می دهند و از این طریق برای خودشان، در باطن و معنا کسب اقتدار و عظمت می کنند.
باز در میان این بزرگان هم شاخصهایی است که بلاشک حضرت ابی عبدالله (علیه الصلاة و السّلام )، یکی از بزرگترین این شاخصهاست. حقاً باید گفت که نه فقط ما انسانهای خاکی و حقیر و ناقابل، بلکه همه ی عوالم وجود، ارواح اولیاء و بزرگان و فرشتگان مقرب؛ و در تمام این عوالم تو در توی وجود، که برای ما روشن و آشنا هم نیست، نور مبارک حسین بن علی علیه السلام مثل خورشید می درخشد. اگر انسان خود را در پرتو این خورشید قرار بدهد، این کار خیلی برجسته یی است. . . .
ملاحظه کنید، امام حسین علیه السلام فرزند پیغمبر که بود، فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که بود، همه اینها چیزهایی است که یک انسان را خیلی تعالی می بخشد. پرورش یافته ی آن خانه و آن دامن و آن تربیت وفضای معنوی و بهشت روحانی که بود، اما به اینها قانع نشد. وقتی نبیّ اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از دنیا رفت، ایشان یک نوجوان هشت -نه ساله بودند. وقتی امیرالمؤمنین به شهادت رسیدند، ایشان یک جوان سی و هفت -هشت ساله بودند. در دوران امیرالمؤمنین هم که دوران آزمایش و تلاش و کار بود، این مایه ی مستعد، زیر دست آن پدر، مرتب ورز خورده بود و قوی، درخشان و تابناک شده بود.
اگرهمت یک انسان مثل همت ما باشد، خواهد گفت که همین مقدار بس است؛ همین خوب است؛ با همین خدا را ملاقات کنیم. همت حسینی این نیست. در دوران حیات مبارک برادرش، که ایشان مأموم آن بزرگوار و امام حسن علیه السلام، امام بودند، ایشان همان حرکت عظیم را ادامه دادند. باز همین طورپیشرفت و انجام وظایف در کنار برادر اطاعت مطلق از امام زمان است. همه ی اینها درجه و تعالی است. لحظه لحظه هایش را حساب کنید. بعد در مقابل شهادت برادر قرار گرفتند؛ بعد از آن هم زندگی مبارک این بزرگوار، ده سال ادامه پیدا کرده است - از وقت شهادت امام حسن تا هنگام شهادت خودشان، حدود ده سال و اندکی است- شما ببینید امام حسین علیه السلام، در این ده سال قبل از عاشورا چه می کردند.

مبارزه ی با تحریف

آن عبادت و تضرّع، آن توسّل و اعتکاف در حرم پیغمبر و آن ریاضت معنوی و روحانی، یک طرف قضیه است. از طرف دیگر تلاش آن بزرگوار در نشر علم و معارف و مبارزه ی با تحریف است. تحریف در آن روز، بزرگترین بلای معنوی برای اسلام بود که مثل سیلابی از فساد و گنداب، به سمت اذهان جامعه ی اسلامی سرازیر شده بود. دورانی بود که به شهرهای اسلامی و کشورها و ملتهای مسلمان آن روز سفارش می شد بزرگترین شخصیت اسلام را لعن کنند! اگر کسی متهم می شده به این که طرفدار جریان امامت و ولایت امیرالمؤمنین است، تحت تعقیب قرار می گرفت. «القتل بالظنة و الأخذ بالتهمة. »
در چنین دورانی این بزرگوار، مثل کوه ایستاد؛ مثل فولاد پرده های تحریف را برید. کلمات و فرمایشات و خطاب آن بزرگوار به علماء، چیزهایی است که بعضی از آنها که در تاریخ مانده است، نشان می دهد ایشان چه حرکت عظیمی را در این زمینه داشته اند.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

اگر منظور امام حسین (ع) جنگ در راه خواسته های دنیایی بود، من نمی فهمم چرا خواهران ، زنان و اطفالش همراه او بودند. پس عقل چنین حکم می کند که او فقط به خاطر اسلام فداکاری کرد.

چارلز دیکنز نویسنده انگلیسی

آیا قلبی پیدا می شود که وقتی درباره کربلا سخن می شنود آغشته با حزن والم نگردد؟!

ادوارد براون مستشرق انگلیسی

حسین (ع) شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعه باید به نام حسین (ع) ببالد، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند.

عبدالرحمن شرقاوی نویسنده مصری

در ظاهر یزید حسین (ع) و یارانش را کشت. ولی در باطن، حسین (ع) یزید و همه بنی امیه را بدتر از هزار بار کشت. یزید آن ها را یک روز؛ ولی امام حسین (ع) او و قومش را تا ابد و هر روز کشت.

میسوماربین دانشمند معروف آلمانی

من چیز تازه ای نیاورده ام. اگر بخواهیم هند را نجات بدهیم واجب است همان راهی را بپیمائیم که حسین بن علی (ع )پیمود.
گاندی رهبر استعمار شکن هندوستان


[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:46 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

پیامبرانی که دست به دامن امام حسین(ع) شدند
در لوح‌ نقره‌ای‌ که‌ با حاشیة‌ جواهرات‌ گرانبها، مرصع‌ در وسطش‌ خطوطی‌ به‌ حروف‌ طلایی‌ نگارش‌ یافته‌ بود، در جنگ‌ جهانی‌ اوّل‌ (1916 میلادی‌) به‌ وسیلة سربازان ‌انگلیسی‌ در چند کیلومتری‌ بیت‌ المقدس‌ ـ که‌ مشغول‌ سنگرگیری‌ و حمله‌ بودندـ در دهکدة کوچکی‌ به‌ نام‌ «اونتره‌» کشف‌ گردید که‌ بعد از ترجمه‌ و بررسی‌ در سوم‌ ژانویه ‌(1920) معلوم‌ شد که‌ این‌ لوح‌ مقدسی‌ است‌ به‌ نام‌ «لوح‌ سلیمانی‌» و سخنانی‌ از حضرت ‌سلیمان‌ را در بر دارد که‌ به‌ الفاظ‌ عبری‌ قدیم‌ نگارش‌ یافته‌ است‌ که‌ ترجمة‌ لوح ‌سلیمانی‌ بدین ‌قرار است‌:
پیامبر اکرم‌(ص) که درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد، فرمودند: «حسین‌ جانم‌! تو جان‌ عالم‌ هستی‌». آری‌، حسین(ع) فرزند علی‌ و فاطمه‌، عصارة هستی‌ و جان‌ عالم‌ آفرینش‌ می‌باشد و پروردگار منان‌ با آفریدن‌ او که‌ تمام‌ مظاهر و آثار شگفتی‌ها و شایستگی‌ها و بایستگی‌های‌ عالی‌ و متعالی‌ انسان‌ کامل‌ است، همة ارزش‌ها و برجستگی‌ها را است‌ متجلی‌ ساخت‌.

توبة‌ حضرت آدم(ع) ابوالبشر

«فتلقّی‌ آدم‌ من‌ ربّه‌ کلماتٍ‌ فتاب‌ علیه‌». آدم‌ وقتی‌ با وسوسة‌ شیطان‌ از بهشت‌ بیرون‌ رفت‌ و از آن‌ مرتبة‌ الهی‌ نزول‌ کرد، خداوند متعال‌ کلمات‌ و اسمای‌ خمسة معصومین‌ را به‌ وی‌ القا کرد و این‌ کلمات‌ به ‌قلب‌ آدم‌ رسید (اسماء طیبه‌ و خمسه‌: محمد و علی‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسین‌ -که درود و سلام بی پایان خداوند بر آنان باد- است)‌ خداوند متعال‌ به‌ برکت‌ این‌ اسامی‌ و وجود مقدس‌ آنان،‌ از غفلت‌ و قصور آدم‌ درگذشت‌.

استغاثة‌ حضرت‌ یوسف‌(ع) بر امام حسین(ع)

در آن‌ هنگام‌ که‌ برادران‌ یوسف‌ او را به‌ چاه‌ انداختند، در اعماق‌ چاه‌ جبرئیل‌ به ‌یوسف‌ فرمود: برای‌ نجات‌ خود توسل‌ به‌ این‌ ذوات‌ مقدس‌ پنج‌ تن‌ بنما که‌ همانا «محمد، علی‌، فاطمه، حسن‌ و حسین»‌ -صلوات الله علیهم اجمعین- می‌باشند.
پس‌ حضرت ‌یوسف‌ چنین‌ نمود و خداوند متعال‌ موجبات‌ نجات‌ و خلاصی‌ او را فراهم‌ ساخت‌.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 3:44 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????