عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
« سید صالح » سردسته و جلودار دسته ی محل ، به رغم سن زیادش ، عرق ریزان در طول دسته از این طرف به آن طرف می دوید و همه ی هوش و حواسش شده بود نظم و کنترل دسته. مبادا یکی لق سینه بزند...یا صدای نوحه ی مداح با آهنگ گروه موزیک ناهماهنگ شود... یا مبادا شعارهای زنجیر زنها با سینه زنها تلاقی پیدا کند ، یا مبادا علم بزرگ جلو دسته از دست « حاج عباس» سقوط کند...یا مبادا... [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:2 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
یادم ز وفای اشجع الناس آید [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:1 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
ورودیه نام: عباس
زورق نشین دریای بی کران علم عباس درکودکی، زورق نشین دریای بی کرانه معرفت بود وبه سان ماه تابان ، از خورشید وجود پدر نور می گرفت. قمر بنی هاشم همواره خود را بر ساحل دریای علوم و معارف می دید و با فراستی چشمگیر و دقتی فراوان، خوشه چین خرمن حقایق ولایت بود. حضرت ابوالفضل از بلندای بینش علمی حضرت علی(ع) بهره های بسیاری برد، به گونه ای که پیشوای نخست شیعیان می فرماید: « ان ولدی العباس زُقَّ العلم زقا؛ همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت».(1)
علی (ع)، ام البنین (ع) وفرزندشان عباس 1. حضرت علی(ع) به ام البنین فرمود:«نام طفل را چه گذاشتید؟» ام البنین عرض کرد: من درهیچ امری برشما سبقت نگرفته و نمی گیرم. هر نامی که خودتان مایل هستید، بر اوبگذارید! حضرت علی(ع) فرمود:«من او را به اسم عمویم،«عباس »نامیدم».(2)
چرا به آن حضرت ، عباس گفته می شد؟ درمنتخب طریحی و دیگر کتاب ها ، دروصف حضرت اباالفضل آمده است : «کالجبل العظیم و قلبه کالطور الجسیم لانه کان فارسا هماما وبطلا ضرغاما و کان جسورا علی الطعین و الضرب فی میدان الکافر و الحروب.»
پی نوشت : 1-نک:الاعواد،ج10، ص105؛عبدالرزاق المقرم، العباس،ص94. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
نذر حضرت عباس نوشته اند مرحوم حاج آقا هادی فشارکی اصفهانی ( از علمای بزرگ و صاحب رساله) بیش از هشت سال بود که ازدواج کرده بود، ولی بچه دار نمی شد. سرانجام نذر می کند چنانچه خداوند به او پسری بدهد، نامش را «ابوالفضل »بگذارد واگر صاحب دو پسر شد، نام دیگری را نیز «عباس» بگذارد.
شفا شخصی نقل می کند: روز تاسوعا برای مسئولان و کارکنان بیمارستان بوعلی تهران روضه خواندم. جوانی که بر تختی خوابیده بود، مرا صدا زد و گفت: آرزو داشتم مثل همه جوان ها برای حضرت ابوالفضل عزاداری کنم. تاسوعا وعاشورا گذشت . روز اربعین دربازار، نوحه می خواندم،جوانی را دیدم که با شور خاصی سینه می زند. پس ا ز روضه خوانی جلو آمد وگفت:آقا! مرا می شناسی؟ گفتم : خیر . گفت: یادتان هست روز تاسوعا کنار تخت من آمدید؟ شب که شما رفتید، حضرت ابوالفضل العباس(ع) آمد وبه من فرمود:«برخیز!» گفتم : طاقت ندارم. گفت:«از خدا شفای تورا خواستم والحمدالله بهبود حاصل شد.»(2).
پی نوشت : 1-علی ربانیی خلخالی، چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج2، ص536. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 1:57 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
علامه شیخ عبدالواحد مظفر «عباس، از فقهای عظام و علمای اعلام بوده و شکی نیست که او وحید در فقاهت وعلم است(1).
آیت الله شیخ محمد ابراهیم کلباسی «طبقه رعیت را درک مقام و مرتبه فضل او میسر نیست، بلکه عباس، علم ربانی دارد وعالم ربانی است (2).
علامه میرزا محمدعلی اردوبادی علامه قصیده ای سروده است که ترجمه برخی ابیات آن چنین است :«عباس که عالم به قرآن، آگاه به طریق هدایت و علم ودین ومنسوب به خمسه طیبه است، شأنش را بس والاتر ازآن می دانم که تیری پرتاب کند و به هدف ننشیند یا کرداری از او سرزند وآلوده به گناه باشد.ما همانند زاده رسول خد(ص) (یعنی امام حسن وامام حسین(ع) عصمت را در او شرط نمی دانیم، اما چنین نیست که بگویی از او گناهی سرزده باشد (3). بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 1:56 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
محقق دانشمند مرحوم سید عبدالرزاق مقرم در کتاب (العباس) مى نویسد: در روایتى که از امامان معصوم علیه السلام به ما رسیده ، فرمودند: پینوشتها: 1. عین این تعبیر را یزید درباره امام سجاد علیه السلام نمود، آنگاه که در مسجد جامع دمشق شام ، مردم به یزید اصرار کردند اجازه بدهد تا امام سجاد علیه السلام به بالاى منبر براى سخنرانى برود یزید اجازه نمى داد و علت آن را چنین گفت : (انه من اهل بیت قد زقوا العلم زقا) امام سجاد علیهم السلام از خاندانى است که علم و کمال را (مانند پرنده اى که دانه ها را به دهان جوجه اش مى گذارد) با تمام وجود از خاندان خود به کام خویش آورده است . (بحار، ج 45، ص 138) [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 1:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اشاره داستان شجاعت و صلابت عباس(ع)مدت ها پیش از ولادت او آغاز شد؛از آن روزی که امیرالمؤمنین (ع)از برادرش عقیل خواست تا برای او زنی برگزیند که ثمره ی ازدواج شان، فرزندانی شجاع و برومند در دفاع از دین و کیان ولایت باشد.(1)او نیز «فاطمه»دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»را برای همسری مولای خویش انتخاب کرد که بعدها «ام البنین»خوانده شد.(2) کودکی و نوجوانی تاریخ گویای آن است که امیرالمؤمنین(ع)، همّ فراوانی مبنی بر تربیت فرزندان خود مبذول می داشتند و عباس(ع)را افزون بر تربیت در جنبه های روحی و اخلاقی، از نظر جسمانی نیز مورد تربیت و پرورش قرار می دادند تا جایی که از تناسب اندام و ورزیدگی اعضای او، به خوبی توانایی و آمادگی بالای جسمانی او فهمیده می شد. علاوه بر ویژگی های وراثتی که عباس(ع)از پدرش به ارث برده بود، فعالیت های روزانه، اعم از کمک به پدر در آبیاری نخلستان ها و جاری ساختن نهرها و حفر چاه ها و نیز بازی های نوجوانانه، بر تقویت قوای جسمانی او می افزود. از جمله بازی هایی که در دوران کودکی و نوجوانی عباس(ع)بین کودکان و نوجوانان رایج بود، بازی ای به نام «مداحی»(3)بود که تا اندازه ای شبیه به ورزش گلف است و در ایران زمین به «چوگان» شهرت داشته. در این بازی که به دو گونه ی سواره یا پیاده امکان پذیر بود، افراد با چوبی که در دست داشتند، سعی می کردند تا گوی را از دست حریف بیرون آورده، به چاله ای بیندازند که متعلق به طرف مقابل است. این گونه سرگرمی ها، نقش مهمی در چالاکی و ورزیدگی کودکان داشت. افزون بر آن نگاشته اند که امیرالمؤمنین (ع)به توصیه های پیامبر(ص)مبنی بر ورزش جوانان و نوجوانان، اعم از سوارکاری، تیراندازی، کشتی و شنا، جامه ی عمل می پوشانید و خود شخصاً، فنون نظامی را به عباس(ع)فرامی آموخت. بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 1:52 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
![]() بزرگداشتها باشکوه ترین سرآغاز پیدایی تاریخ در زمان زیستن می باشند. زمان زیستن در گستره پر از رویش اندیشمندان، تاریخ را حسی و عبرتهای آن را واگویه می کند. این بزرگداشتها آزمونی است برای بازشناسی حرکتها و ایستایی ها؛ تا بدان مرحله که آدمی دریابد تا چه اندازه از آرمانها و نورانیتها فاصله گرفته و تا کجا باید بپیماید؟ چنین سنجشی همان حسابرسی به نفس است که پروردگار بر آن اصرار ورزیده است.(1)
با این حال، به جا آوردن آداب و بزرگداشتهای ویژه، به لحاظ دارا بودن از پشتوانه ای سرشار از هدایت، معرفت و رهایی، سهم ویژه ای در ضرب آهنگ هوشمندی و به یادآوری آدمی برای حسابرسی به نفسش دارد. در هر ایده و آیینی، پشتوانه ها جایگاه ویژه ای دارند. مذاهب در یک تقسیم بندی به دو قسم «آیین اساطیری» و «مذاهب تاریخی» تقسیم می شوند. برخی از آیین ها در دوره قبل از تاریخ شکل گرفته و بعد به دوره تاریخی وارد شده اند، برخلاف مذاهب تاریخی که در دوره تاریخی شکل یافته اند. بر این اساس، حضرت محمد(ص) حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) شخصیتهایی هستند که ظهورشان در دوره تاریخی اتفاق افتاده است.(2) سخن از پشتوانه ها، در واقع بیان روح حاکم بر خود فردی و جمعی پیروان هر مذهب و آیین است و بزرگداشتها چیزی جز بازیابی پشتوانه های اساطیری و تاریخی مذاهب نیست. اسلام گرچه مذهبی تاریخی است و همچون بسیاری از آیین های اساطیری آداب تقلیدی ایستا نگردیده است، اما در یادآوری پشتوانه هایش، استوارترین آداب و مرامها را در قالب بزرگداشتهای ویژه به پیروان، یادآور گشته است. چنانچه در بیان اجمالی این پشتوانه ها بکوشیم، سرآغاز آن در تولد، کودکی، نوجوانی و بزرگسالی رسول خدا(ص) و مجاهدتهای بی بدیل آن اسوه و رحمت جهانیان نمود می یابد؛ سپس در غدیر خم، دین اسلام به برکت جانشینی، امامت و ولایت علی بن ابیطالب(ع) کامل می شود و دوره امامت امامان دوازده گانه و وارثان علم و حکمت نبوی آغاز می شود؛ دوره ای که هیچ گاه تا قیامت انتهاپذیر نیست و هر مسلمان در گستره تاریخ اسلام به گونه ای در این گلستان روح انگیز ولایت و امامت سیر نموده است. بی گمان، در تقویم بزرگداشتهای اسلام، برخی از روزها چنان عظمتی دارند که یادآوری آنها چیزی به جز همان اسلام اصیل نیست، مثلاً آن گاه که از روز غدیر خم یاد می شود، عیدی به پهنه و گستردگی تمام دین اسلام در آسمانها و زمین، برایش تدارک دیده می شود؛ همچنین زمانی که نام کربلا و عاشورا بر زبانها رانده می شود، این یادآوری از چنان پشتوانه ای برخوردار است که حسین(ع) را جان پیامبر(ص) و اسلام می بینیم.(3) این شخصیت، همان کسی است که به هنگام ولادتش ملائکه به ریاست حضرت جبرئیل گروه گروه بر رسول اکرم(ص) نازل می شدند و به آن حضرت تبریک می گفتند. (4) اولین مولودی است که هنگام ولادت او جد و پدر و مادرش گریستند. کسی است که هر یک از معصومین(ع) به هنگام بردن نامش می گریستند و مؤمنین نیز چون او را یاد می کنند، می گریند. شخصیتی است که تولدش در ماه شعبان واقع شد که شهادت هیچ کدام از معصومین در آن، نقل نشده است و شهادت آن بزرگوار در ماه محرم است که تولد هیچ یک از معصومین(ع) در آن ماه اتفاق نیفتاده است.(5) آنچه نگارنده در این نوشتار به آن می پردازد، به روایت کشیدن زوایایی از شخصیت امام حسین(ع) در امتداد قطعاتی از کلمات الهی اش می باشد که بی گمان در بزرگداشت ویژه سوم شعبان ما را بیش از پیش با معارف حسینی آشنا می سازد، زیرا پیامبر(ص) فرمود: آگاه باشید، حسین دری از درهای بهشت است، هر کس با او دشمنی ورزد، خداوند بوی بهشت را بر او حرام می سازد(6) و اینک پس از چهارده قرن در مسیر ثانیه های ظهور، دوستی حسین(ع) را زینت جانمان می گردانیم تا در سحاب رحمت مهدوی، حسینی بیندیشیم و زندگی کنیم. بقیه در ادامه مطلب
[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
مهمترین چالش حاکمیت چالش اساسی و مهمی که معمولا سد راه ولایت مداران الهی بوده است و همواره تلاش و کوشش آنان را برای برپایی حکومت دینی با مشکل روبرو ساخته بود، فتنه گری دنیاپرستان و سکولارمآبان در مقابله با جامعه اسلامی و مشروع بوده است که انبیا و اولیای الهی را با ترفندها و شیطنت های فراوانی، مورد هجمه قرار می دادند. این افراد در حقیقت با ولایت الهی در جدال بودند و حاکمیت دین و معنویت را به کلی انکار می کردند و حوزه دین را در مسائل شخصی و فردی خلاصه می نمودند. این درحالی بود که فقط کسانی که از طرف خدا مأذون به حکومت و فرمان روایی باشند، حق حاکمیت بر مردم را خواهند داشت و هر کسی به غیر از این اولیاء الهی، بخواهد حکمرانی نماید، ماهیتی جز طاغوت نخواهد داشت. قرآن کریم تمامی خلافت ها را مخصوص انبیا و اوصیای آنان معرفی می کند و حق حاکمیت و قانون گذاری را از آن ایشان می داند، چنانکه در مورد حضرت داوود(ع) می فرماید: «یا داوود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله»(ص/26) ای داوود ما تو را خلیفه و حاکم در روی زمین قرار دادیم پس بین مردم به حق و حقیقت حکم و قانون گذاری کن و از هوی و هوس تبعیت مکن که تو را از راه خدا بازدارد.»امام حسین(ع)، با عملکرد مثبت و عظیم خود ثابت کرد که اسلام، دینی است که بعد سیاسی آن بسیار نیرومند است، احکامی که جنبه اجتماعی و سیاسی دارد و نقشی که یک مسلمان در قبال موضوع حق و باطل بر دوش دارد و نیز اهمیت مسئله حکومت و رهبری و دخالت مردم در سرنوشت اجتماعی خویش و نظارت بر روند کار حاکمان و مسئولان امور، از ابعاد وسیع این بعد سیاسی اسلام می باشد. در حقیقت قیام عاشورا، حرکتی انقلابی بر ضد انحراف سیاسی و دینی حکام مستبد به شمار می رود و پاسخی به اینگونه سؤال ها است که حاکم شایسته کیست؟ صفات رهبر مسلمانان کدام است؟ وظیفه حکومت در قبال مردم چیست؟ معیارها و بناهای ساختار سیاسی جامعه چیست؟ حضرت سیدالشهدا(ع) با قیام خونین خویش پاسخ تمامی آنها را به خوبی ارائه نمودند. آن حضرت در موقعی که حقایق و معارف اسلامی و قرآنی، دستخوش تحریفات و تغییرات فراوان شده بود، احکام نورانی اسلام به ویژه بعد سیاسی- اجتماعی آن را زنده نمودند که به جلوه های درخشان عملکرد امام حسین(ع) در بعد سیاست و حکومت اشاره می نماییم: 1- ترسیم ولایت و رهبری جامعه اسلامی یکی از کلیدی ترین اصول دینی، ولایت جامعه دینی و الهی می باشد. در اسلام، ولایت به معنای پذیرفتن رهبری پیشوای الهی و نیز اعتقاد به این که امامان معصوم(ع)، پس از پیامبر اسلام، از سوی خداوند بر مردم ولایت دارند. درواقع نظام سیاسی اسلام و شیوه حکومتی دین بر پایه ولایت می باشد. اولیای خدا، حاکم الهی بر مردم هستند و اطاعت از آنان به عنوان «اولی الامر» که در قرآن کریم به آن تصریح شده است، واجب می باشد. امام حسین(ع)، ولایت بر مسلمین را، حق امامان(ع) می دانستند و دیگران را به عنوان غاصبان این حق معرفی می کردند، چرا که این یک منصب الهی از سوی خدا برای ائمه(ع) بود و کسانی که ناروا بر مسند زعامت مسلمین جانشینی پیامبر تکیه زده اند، درواقع با قوانین مسلم الهی مخالفت نموده اند، چنان که آن حضرت از این حق الهی، چنین یاد می کنند: «و نحن اهل البیت اولی بولایه هذاالامر علیکم من هذالمدعین مالیس لهم»(1)؛ یعنی ما خاندان پیامبر بر تصدی امر خلافت از این مدعیان ناحق سزاوارتریم. آن حضرت در نامه ای به مردم بصره چنین می نویسد: «پس از آن، خداوند، پیامبرش را به سوی خویش برد، ولی مردم، حکومت و خلافت را از ما گرفتند و ما برای جلوگیری از تفرقه در امت، سکوت کردیم، درحالی که می دانیم ما برای این حق مسلم، سزاوارتریم... اگر شنوای سخنم باشید و فرمان مرا اطاعت کنید، شما را به راه رشد و کمال رهبری می کنم.»(2) امام حسین(ع) پس از مرگ معاویه، وقتی والی مدینه به دستور یزید می خواست از آن حضرت بیعت گیرد، آن حضرت نمی پذیرد و خطاب به فرزند زبیر می گوید: «هرگز بیعت نمی کنم، چرا که امر خلافت پس از برادرم حسن(ع)، از آن من بود که معاویه چنان کرد.»(3) در واقع حضرت سیدالشهداء(ع) این مژده را به امت اسلام داد که باید در مقابل رهبری خدایی و کسانی که برای آنان حق ولایت از طرف خدا تعیین شده است، تسلیم بود و همه تلاش ها و جهت گیری ها و موضع گیری های جامعه دینی در مسیر ولایت قرار گیرد. این خط سیاسی امام حسین(ع) در مسئله رهبری را می توان از نقاط قوت و امتیاز شیعه دانست که برای رهبری امت، ویژگی های خاصی را معتقد می باشد و در هر عصر و زمانی جز معصوم و وابستگان و منتسبین به آن بزرگواران مانند فقهای اسلامی، حق حاکمیت و ولایت بر جامعه اسلامی را ندارند.2- عدالت محوری در امور سیاسی- اجتماعی عدالت، دستور خداوند و رسولان او می باشد و دامنه آن همه امور زندگی را در برمی گیرد، حتی رفتار عادلانه میان فرزندان را نیز شامل می گردد، ولی جهت بارز و عمده آن، عدالت اجتماعی و مراعات حقوق افراد از سوی حکومت ها می باشد و حکومت جائر و سلطه ستم، از زشت ترین منکراتی است که باید با آن مبارزه کرد. از بارزترین مفاسد حکومت اموی، ظلم به مردم و نادیده گرفتن حقوق آنان و از بارزترین محورهای قیام امام حسین(ع)، عدالت خواهی و ظلم ستیزی بود. تکلیف هر مسلمان ایجاب می کند که در مقابل طاغوت و ظلم آنان بایستد، به ویژه کسی مانند اباعبدالله(ع) که در موضع «امام حق» وظیفه سنگینی برعهده داشت. آن حضرت در یکی از سخنرانی های خود، با استناد به فرمایش رسول اکرم(ص) که ایستادن در برابر سلطنت جباران را لازم و واجب می شمارد، خود را شایسته ترین فرد برای قیام جهت تغییر ساختار سیاسی حکومت جامعه معرفی می کند و بنی امیه را مردمانی ستمگر نسبت به اهل بیت پیامبر(ص) معرفی می نماید: «و تعدت بنو امیه علینا»(4)؛ یعنی بنی امیه حقیقتاً بر ما ظلم نمودند. امام حسین(ع) در نامه ای که خطاب به بزرگان کوفه می نویسند، تکلیف و ویژگی اصلی امام راستین را، حکومت بر طبق قرآن و قیام به قسط و عدل معرفی می کنند: «فلعمری ماالامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط»(5) به جان خود سوگند، امام، کسی جز حکم کننده بوسیله قرآن و قیام کننده به عدل نمی باشد.پیام عاشورا، دعوت انسان ها برای تلاش در راه اقامه عدل و قسط است که بدون آن، حیات بشری تباه می گردد و زمینه مرگ دستورات الهی و دینی فراهم می آید. از سوی دیگر، حضرت زینب(ع) به یزید اعتراض کرد که آیا این عادلانه است که خانواده خودت را در حجاب و حرم، مستور داشته ای، ولی خاندان پیامبر را با این وضع، به دشت و بیابان کشانده ای که همه به چهره های آنان بنگرند...»(6) و بدین شیوه حکومت وقت را از بعد تبعیض و بی عدالتی، زیر سؤال می برد. امام خمینی«ره» دراین باره چنین می فرماید: «سیدالشهداء از همان روز اول که قیام کردند برای اجرا عدالت بود. سیدالشهداء که همه عمرش را و همه زندگی خود را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، صرف نمود، برای این بود که حکومت جور از بین برود...»(7) 3- حفظ روحیه باطل ستیزی در حکومت دینی در همه دوران زندگی بشری، حق و باطل در ستیزه بوده اند و باطل، چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بعد رفتاری و اخلاقی و چه در محور حکومتی و اجتماعی، پدیده ای بوده است که همه انبیاء و اوصیاء الهی با آن مبارزه کرده اند. امام حسین(ع) در زمان خویش، با باطلی آشکار همچون «حکومت یزید» روبرو بود و تکلیف او مبارزه با این حکومت فاسد و عملکردهای متکی به باطل در جامعه بود. آن حضرت یکی از زمینه های قیام خویش را اینگونه معرفی می کند: «آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی کنند پس باید به استقبال شهادت رفت...»(8) در آن زمان، بدعت و تحریف به حد اعلای خود رسیده بود و حکومت امویان در خط مقدم زدودن سنت های الهی و احیای بدعت های شیطانی قرار داشت و امام حسین(ع)، برای مبارزه با این باطل، قدم در راه جهاد و شهادت گذاشت، چرا که می دید سنت مرده است وبدعت ها زنده شده اند. آن حضرت در سفر خود به کربلا، در نطق مهمی کلام رسول خدا(ص) را که دستور به مقابله با حکومت باطلان و بدعت ستیزی می دهد، بازگو می کنند و سپس آن را بر حکومت یزید تطبیق می کنند، چرا که پیرو شیطان و مخالف خدا شده اند و دست به فساد و ظلم آلوده اند و آن حضرت، تکلیف باطل ستیزی را به صورت کلی و همیشگی در میان امت اسلامی روشن می سازند و تصریح می کنند که در برابر قدرت های باطل، نباید سکوت و سازش کرد.(9)4- داشتن تدبیر و برنامه ریزی دقیق در حکومت داری ویژگی هر حرکت موفق، به برنامه ریزی آن برمی گردد و هرچه به صورت حساب شده و و منظم اجرا شود، نتایج بیشتری بدست می آید. قیام عاشورا را می توان یک نهضت با برنامه و دقیق سیاسی به شمار آورد، نه اینکه تنها آن را یک شورش ضربتی و هیجانی بدانیم. امام حسین(ع) برای لحظه به لحظه و روز به رزو آن، دوراندیشی و تدبیر نموده بود و برای همه احتمالات و صورت های حادثه، چاره اندیشی های دقیقی کرده بود، چه آنچه که به جبهه امام حسین(ع) مربوط می شد و چه آنچه که برای خنثی کردن توطئه های دشمن، همه دارای تدبیر و برنامه ریزی بود. حرکت عاشورا می تواند برای تمامی حرکت های اصلاح طلبانه و حق گرایانه، به عنوان یک الگوی ایده آل مطرح باشد. با مروری بر حوادث عاشورا از آغاز حرکت امام حسین(ع) از مدینه تا پایان ماجرا و شهادت آن بزرگوار و حتی داستان اسارت اهل بیت(ع) به یک برنامه ریزی دقیقی پی می بریم که اینها همه دست به دست هم داد تا این نهضت الهی به نتایج عظیم خود همچون رسوا کردن هیئت حاکمه، اعتلای کلمه اسلام و ولایت و غیره دست یابد. حفاظت شخصی از امام حسین(ع) توسط جوانان هاشمی، تعیین نیروهای گزارشگر، خنثی کردن توطئه ترور امام در مکه، جمع آوری اطلاعات از وضع هیئت حاکمه، جذب نیروهای ویژه، آرایش نیرو در جبهه کربلا توسط امام(ع)، نامشروع دانستن خلافت یزید و اعلام مشروعیت حرکت خویش، اتمام حجت و معرفی امام، تقویت بعد معنوی اصحاب در شام عاشورا، جذب عاطفی حر و یاران و... همه از مواردی است که از تدبیرات ویژه و ایده آل امام حسین(ع) حکایت داردو به تمامی جنبش های دینی این پیام را می دهد که غیر از ایمان و توکل، باید برنامه ریزی دقیق نیز داشت تا بتوان از آن حرکت نتایج بی شماری به دست آورد. پرواضح است که در دنیایی که القاء فکر یا مبارزه با یک اندیشه یا ترویج یک فرهنگ، توسط استعمارگران و سرمایه داران جهان خوار با آن امکانات وسیع و گسترده خویش، با برنامه ریزی و تدبیر انجام می شود و کارهای بدون برنامه ریزی و آینده نگری چندان ثمربخش و مؤثر نیست، الهام از حادثه عاشورا، در امر حکومت داری و سوق دادن جامعه اسلامی به سوی کمال و سعادت، بسیار ضروری می باشد.پی نوشت ها: 1- تاریخ طبری، ج4، ص303 [ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:7 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
معاویه در مدینه جاسوسی داشت و حوادث مدینه را با فرستادن نامه برای معاویه ، به او گزارش می داد، در یکی از گزارشها برای معاویه نوشت : حسین بن علی (ع) کنیز خود را آزاد نموده و سپس با او ازدواج کرده است . وقتی که این خبر به معاویه رسید نامه ای به این مضمون برای امام حسین (ع) نوشت : به من خبر رسیده که تو با کنیز خود ازدواج کرده ای ، و بجای اینکه با همتاهای خود در طائفه (بزرگ) قریش ازدواج کنی که اگر با آنها ازدواج می کردی ، فرزند نجیب از آنها به دنیا می آمد و تو شخصیت خود را حفظ می کردی ولی نه درباره فرزندت و نه درباره خودت اندیشیدی و با کنیزی ازدواج کردی ، که از شاءن تو دور است . امام حسین (ع) پس از دریافت نامه معاویه ، در پاسخ او چنین نوشت : نامه و انتقاد تو در مورد ازدواج من با کنیز آزاد شده ام به من رسید، این را بدان هیچکس در شرافت و در نسب به مقام رسول خدا (ص) نمی رسد، من کنیزی داشتم برای وصول به ثواب خدا او را آزاد ساختم سپس بر اساس سنت پیامبر (ص) با او ازدواج نمودم و این را نیز بدان که اسلام خرافات جاهلیت را از بین برد و هیچگونه سرزنشی بر مسلمانان روا نیست ، مگر گناه کنند (و من ثواب کردم نه گناه) بلکه سرزنش سزاوار آن کسی است که پیرو برنامه های جاهلیت باشد. وقتی که جواب نامه امام حسین (ع) به معاویه رسید، آن را خواند و سپس به یزید داد یزید آن را خواند و به پدرش گفت : افتخار حسین بر تو بسیار کوبنده است . معاویه گفت : چنین نیست ولی زبان بنی هاشم تند و تیز است که سنگ کوه را متلاشی می کند و دریا را می شکافد. [ یکشنبه 90/9/6 ] [ 10:5 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |