عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

پرسش اصلى که ما مى‏خواهیم در این مقاله مطرح کنیم از این قرار است: پس از رحلت پیامبر صلى ‏الله‏ علی ه‏ و‏ آله به ویژه دوره خلافت عثمانى، چه بر سر اسلام آمده بود که امام حسین علیه‏السلام لازم دانست ـ با قیام خود ـ آسیبهایى را که امویان بر آن وارد ساخته بودند، برطرف سازد؟
اسلام ماهیت انسان را بر حسب نیازهاى معنوى و مادى، هر دو در نظر مى‏گیرد و به معناى دقیق کلمه هرگز تنها به طرح آرمانها بسنده نمى‏کند، بلکه پیوسته خواهان به کارگیرى آنهاست. قرآن براى مسلمانان تمام دلایل را آورد تا خواستار دولت و جامعه‏اى باشند که بر اساس اسوه حسنه‏اى که ابعاد سیاسى و آرمانى رسالت پیامبر بر روى زمین برقرار کرده بود، استوار باشد. ولى رفتار سیاسى عمده رهبران صدر اسلام به طور اجتناب‏ناپذیرى عدم تعهد نسبت به «اسوه حسنه» را نمایان ساخت. از زمان عثمان، طبقه حاکم، از اسلام کم و بیش به منزله نماد هویت استفاده کرده بود. در همان حال که آرمانهاى اسلامى در بردارنده تعهد اجتماعى مسئولانه و مساوات‏طلبانه بود، این حاکمان مشغول ایجاد طبقه ممتازى از برگزیدگان کوچک بودند که میراث مشترک عربى، آنان را به هم پیوند داده بود. معانى ضمنى چنین انحرافى از آرمان اسلامى براى مسلمانانى که نسبت به مسئولیتهاى اخلاقى و سیاسى برخاسته از ایمان اسلامى بسیار جدى بودند، آشکار گردید. آشکارترین معناى ضمنى اشاره به میراث اعراب در تنظیم زندگى عمومى و خصوصى بدین معنى بود که آیین اسلام، که طبقه حاکم ممتاز اعراب را به هم پیوند داده بود، رشک برانگیز بود. این پیوند رشک برانگیز طبقه حاکم، اسلام را به صورت آیین اسماعیلى (چون اعراب از نسل اسماعیل فرزند ابراهیم بودند) در آورد، همان‏گونه که گروندگان آیین اسرائیلى یهود، تنها به دلیل آنکه از نسل ابراهیم بودند، عضو جامعه به شمار مى‏آمدند. به رغم جامع بودن آرمان اسلامى و سمت و سوى جهان‏گرایانه آن، ستایش اعراب به منزله نژادى از نسل اسماعیل و ایجاد جامعه قوم مدار به صورت بخشى از برنامه امویان از نیمه دوم دوره خلافت عثمان درآمد. مهم‏ترین نتیجه این رسالت سیاسى که به تدریج آشکارتر گردید، این بود که با مسلمانان به طور برابر رفتار نمى‏شد؛ یعنى بر طبق حکم قرآن به «برادرى تمام مؤمنان» و سفارش پیامبر به مسلمانان براى ترک همه منازعاتِ مبتنى بر نسب و خانواده(2). برعکس، خانواده‏هاى بزرگ مدینه که از اخلافِ اصحاب نزدیک پیامبر بودند برتر شمرده شدند و احساس مصونیت از تعرض براى افرادى از طوایف عرب در برابر نص قرآنى، یعنى آنکه یک مسلمان، جداى از وابستگى قومى‏اش باید به آن آزادى و کرامت دست یابد، تقویت گردید(3).
رشد اشکال گسترده تجمل‏پرستى شهرى، و تمایز اجتماعى با نگرش ضد مساوات ‏طلبانه رهبران مسلمان اولیه هماهنگ بود. دستاورد فتوحات در قالب غنایم جنگى و درآمد دولتىِ حاصل از سرزمینهاى فتح شده سبب توزیع نابرابر ثروت در میان تمام مسلمانان عرب گردیده بود. در نتیجه، ثروت در میان خانواده‏هاى فاتح متمرکز شده بود و آنان امتیازاتى را بر مبناى تمایزهاى خودسرانه مقام خود مى‏توانستند کسب کنند. به گفته ذهبى، در طى حکومت عثمان آن چنان ثروتى در مدینه وجود داشت که یک اسب یکصد هزار درهم به فروش مى‏رفت، در حالى که یک باغ چهارصد هزار درهم قیمت داشت. به گفته ذهبى، امویان در طى این دوره در انباشتن ثروت آن چنان غیرعادلانه عمل مى‏کردند که مقام خلافت را به منزله ضامن سهم مساوى از ثروت به دست آمده مسلمانان از طریق غنایم جنگى و مالیاتهاى حاصل از سرزمینهاى فتح شده بى‏اعتبار ساخته بود(4). معاویه که نماد گرایشهاى رایج اشرافیت عرب در سده نخست اسلام است آشکارا سیاستهایش را به منزله سرکرده اعراب که احتمالاً کمتر به دستورهاى قرآن و سنّت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله توجه داشت شکل داد.
این امر را مى‏توان با اسناد فراوانى تأیید کرد که حاکمان اموى براى تحکیم امور اسلامى کمترین تلاش را کردند. حاکمان اموى و والیانشان که در مجموع نه پرهیزگار بودند و نه متعهد، در برابر اسلام از کسانى نبودند که حیات اجتماعى و دینى را مطابق سنّت پیامبر اعتلا بخشند.
در واقع اشاره به سنّت لزوما اشاره به سنّت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نبود ، بلکه معاویه بارها به سنّت عُمَر در تنظیم سیاستهاى مالى حکومت اشاره مى‏کرد(5). توجه چندانى به زندگى دینى توده مردم نمى‏شد. آنان به منزله اعراب راستین، چه در رفتار خودشان و چه در رفتار زیردستانشان، به دین توجهى نداشتند. اگر مردى در حال انجام دادن فریضه دینى‏اش دیده مى‏شد که در مسجد صادقانه عبادت مى‏کند چنین تصوّر مى‏شد که وى پیرو سلسله اموى نیست، بلکه از حامیان پرشور على علیه‏السلام است(6).
نمونه‏هاى خاصّى که شمارى از سنّت‏گرایان موثّق اظهار داشته‏اند، اوضاع را از حیث جهل رایج در میان امویان در باره اعمال عبادى و احکام دینى در سده اول نشان مى‏دهد. در سوریه که امویان سرسختانه حمایت مى‏شدند، همه نمى‏دانستند که پنج نوبت نماز روزانه وجود دارد و براى اطمینان از این امر، تصمیم گرفته شد از صحابه‏اى که هنوز زنده بود در این باره سؤال شود(7). کاملاً غیر ممکن است در حالى که حاکمان اموى توجه چندانى به درک قوانین و موازین اسلام نداشتند، اوضاع رایج در حکومت امویان را بتوان درک کرد. در حقیقت، به چنین دوره‏اى در حدیث نبوى اشاره شده است. در این حدیث، آینده بحرانى دین در جامعه مسلمانان پیش‏بینى شده است:
«حاکمانى بعد از من خواهند آمد که نماز را تباه مى‏کنند، امّا همچنان در اوقات معیّن آن را به جا مى‏آورند.»(8)
علاوه بر این، نفرت امویان از هاشمیان، به ویژه خاندان پیامبر، که در حکومت معاویه و جانشینانش آشکار بود، سبب بروز مجادلاتى در میان مسلمانان در موضوعات اسلامى، سیاسى یا عقیدتى گردید. روش امویان در جعل، و پنهان نگاه داشتن احادیث نبوى در توصیه‏اى که معاویه به والى‏اش المغیره در بد نام کردن على علیه‏السلام و اصحابش کرده است آشکار مى‏شود:
«از اهانت کردن به على علیه‏السلام و طلب رحمت الهى براى عثمان دست بر مدار، و اصحاب على را بد نام کن، آنها را از خود دور کن، از گوش فرا دادن به سخنان آنان بپرهیز؛ برعکس، طایفه عثمان را ستایش کن، آنها را نزد خود بخوان و به سخنانشان گوش فرا ده...»(9)
این توصیه به شکل تشویق رسمى براى جعل دروغهایى بر ضد على علیه‏السلام و مخفى نگاه داشتن اخبارى است که مؤید اوست. آشکارا امویان و پیروان سیاسى آنان هیچ دغدغه خاطرى از ترویج دروغهاى مظلوم ‏نمایانه خود در قالب احادیث نبوى نداشتند و آماده بودند تا چنین دروغ ‏پردازیهایى را با [همراهى] مراجع مسلم خود مورد حمایت قرار دهند.
یکى از این مراجع دیندار زُهرى بود که نتوانست در برابر فشارهاى مراجع دولتى مقاومت کند و مایل بود که منافع سلسله اموى را با شیوه‏هاى دینى ارتقا بخشد. زُهرى از آن دسته مسلمانان بود که معتقد بودند مصالحه موقت با دولت اموى مطلوب است، ولى حتى وى نتوانست بر گزارشى که انس بن مالک در خصوص موقعیت سیاسى بحرانى در تحت حکومت امویان نقل کرده بود سرپوش نهد. این گزارش در صحیح بخارى در بخشى با عنوان ذیل محفوظ است: «اقامه نماز در غیر وقت آن».
زُهرى نقل مى‏کند که انس بن مالک را در دمشق ملاقات کرد در حالى‏که مى‏گریست. از او دلیل گریه‏اش را جویا شد. وى پاسخ داد:
«اینک هر آنچه را که در روزگار پیامبر خدا مى‏دانستم نمى‏دانم. [و همه چیز از میان رفته است]، جز این نماز که [آن هم] دارد از میان مى‏رود [یعنى بدان‏گونه که شایسته آن است اقامه نمى‏شود]»(10).
اینکه شیوه‏اى که در آن این سنّت پایدار نبوى نماز خواندن، چه آگاهانه و چه به واسطه نگرش ضد سنّت و ضد على علیه‏السلام امویان ، تغییر کرده است، بیشتر با حدیث دیگرى در صحیح بخارى ، با عنوان «پایان دادن به تکبیر در سجده» نشان داده شده است. این حدیث با استناد به مُطرِّف بن عبداللّه‏ نقل مى‏شود که مى‏گوید:
«عمران بن حسین و من نماز را پشت سر على بن ابى‏طالب [در بصره] اقامه مى‏کردیم. وقتى على علیه‏السلام به سجده رفت، تکبیر گفت؛ وقتى سرش را از سجده برداشت باز هم تکبیر گفت و وقتى هم که براى رکعت سوم برپا ایستاد گفتن تکبیر را تکرار کرد. بعد از اتمام نماز ، عمران دستم را گرفت و گفت: «او [على] مرا به یاد نماز محمد صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله انداخت» یا [چیزى به این مضمون که]: «نمازى که او به جا آورد همچون نماز محمد صلى‏الله‏علیه ‏و‏آله بود»(11).
واقعیّات بالا کاملاً روند رایج در حکومت اموى را نشان مى‏دهد؛ حکومتى که در آن، اسلام بیش از هر چیز، نماد اشرافیت اعراب متحد، و نیز اصول و ضوابط برگزیدگان فاتح بود. بدان‏گونه که در دوره‏هاى بعدى آشکار شده است سنن اشرافیت عرب ارتباط نَسَبى بسیار اندکى با خود اسلام داشتند. در واقع، تحت حکومت امویان، روحیه مسئولانه و مساوات‏طلبانه اسلام به نفع سیاستهاى قدرت طلبانه نادیده گرفته مى‏شد. در چنین شرایطى مؤمنان لازم بود به این سؤال دینى و اخلاقى مهم پاسخ دهند: تا چه حدّى مسلمانان مى‏توانستند به اطاعت از فرمانروایانى که کاملاً با تعالیم اساسى اسلام مخالف بودند رضایت دهند؟
مى‏توان از منابع گوناگونِ این دوره از تاریخ اسلامى حدس زد که امویان معضلى را براى مسلمانان متعهد فراهم آورده بودند مبنى بر اینکه چگونه آنان مى‏باید زندگى دینى خود را تحت حکومت چنان فرمانروایانى نظم بخشند. البتّه برخى چون زُهرى بودند که انحراف امویان را از واجبات دینى دلیل کافى براى اطاعت نکردن از آنان و غیر عادل خواندنشان به شمار نمى‏آوردند. اینان مرجئه بودند و اعتقاد داشتند که براى پذیرش امویان به منزله مؤمنانى راستین، همین که آنان به ظاهر به اسلام اقرار داشتند کافى است و لازم نیست که در رفتار غیر اسلامى آنان کنجکاوى کرد. بر این اساس، این مردم در برابر اقدامات ظالمانه امویان و والیان آنان در مقابل افراد پرهیزگارى چون حجر بن عدى و بعدها در مقابل امام حسین علیه‏السلام هیچ اعتراضى نکردند. این دو از بیعت با امویان سر باز زدند، چرا که به دلیل مسئولیت دینى خود نمى‏توانستند مانند آنان عمل کنند. بر عکس، مُرجئه حتى از قتل عام پرهیزگارترین انسانها به دست امویان دفاع مى‏کردند. بهانه مُرجئه براى دفاع این بود که این افراد با ایستادگى در برابر حکومت که مظهر تمام مسلمانانِ جامعه بود، وحدت جمعى را بر هم زده بودند(12).
در میان اشخاص پرهیزگار کسانى بودند که به رغم آنکه بى‏لیاقتى امویان را در اداره جامعه قبول داشتند، معتقد بودند که حکومت بالفعل امویان به نفع کشور و وحدت اسلامى است(13). آنان بدین طریق در پذیرش فرمانروایان مؤثر بودند و مردم در پى هدایت آنان رژیم غیر اسلامى را تحمل کردند و با آن بیعت بستند. علاوه بر این، نگرش مصالحه‏جویانه این گروه مقدمه پذیرش هر ادعاى مشروعیت را توسط حکومت اسلامى که توانست قدرت را از طریق شورش یا انقلاب به چنگ آورد، فراهم ساخت.
از سوى دیگر، ما اشخاصى مانند امام حسین علیه‏السلام را داریم که از قبول این رهبران فاسد و نمایندگانشان سر باز زدند و در برابر آنان مقاومت کردند. در چنین وضعى، امام حسین علیه‏السلام و پیروانش نسبت به مصالحه با سیاستهاى اموى آشکارا مخالفت مى‏کنند. نگرش دینى انعطاف ‏ناپذیر امام حسین علیه‏السلام برخاسته از اعتقاد وى به مسئولیتهاى سیاسى است که باید با پذیرش انقلاب اسلامى آنها را رعایت کرد. امام حسین علیه‏السلام در نامه‏اى به مردم کوفه که وى را ترغیب کرده بودند براى پذیرش مسئولیتهاى امام به عراق بیاید، مجددا بر آگاهىِ نافذ خود از مسئولیتهاى دینى و سیاسى امام تصریح مى‏کند. وى مى‏گوید:
«من رسما اظهار مى‏کنم که اگر کسى مطابق کتاب [خداوند] عمل نکند و [در معامله با مردم [از عدالت پیروى نکند و تابع حقیقت نباشد و خود را کاملاً وقف اللّه‏ نکند، امام نیست»(14).
بدون شک انسان مى‏تواند اشاره یاد شده را در سخنان امام حسین علیه‏السلام ملاحظه کند که در برابر ارتش حُرّ، که راه امام حسین علیه‏السلام به عراق را بست، ایراد کرد. این سخنان، نفرت پرهیزگاران را از زندگى تحت حکومت امویان خدانشناس نشان مى‏دهد:
«آیا نمى‏بینید که دیگر کسى از حقیقت پیروى نمى‏کند و [هیچ کس] مانع دروغ نمى‏شود؟ در واقع، مؤمن حق دارد که آرزوى دیدار خداوند را داشته باشد. همانا مرگ را [در چنین حالى] جز شهادت نمى‏بینم؛ و زندگى با ظالمان را جز ننگ نمى‏شمارم»(15).
آشکار است که امام حسین علیه‏السلام [در چنین شرایطى] به عکس العمل مى‏پرداخت، چرا که شرایط عمومى فساد، مؤیّد آموزه‏هایى به نام اسلام بود که امویانِ ضد مذهب پدید آورده بودند و نیز نگرش رایج مصالحه‏جویى در میان مسلمانان توسط متکلمانى تشویق مى‏شد که به بهاى نادیده گرفتن اصل قرآنىِ عدالت، حامى نظم موجود و خواهان منع درگیرى داخلى بودند. بنابراین وقایع سال 61 ق / 680 م در پرتو اصرار قرآن بر برقرارى نظم اجتماعى عادلانه تحت هدایت خداوند و در قالب کتاب خدا و «اسوه حسنه» پیامبر و شیوه‏اى که نمایندگان جامعه مسلمان با استفاده از آن، بعد از وفات پیامبر، از این هدف منحرف شدند، مفهوم مى‏شود. علاوه بر این، تعهّد در برابر آرمانهاى اسلام بود که مسیر انتخابى امام حسین و پیروانش را در کربلا در روز عاشورا تعیین کرد؛ روزى که ادامه دارد و ادامه خواهد داشت تا تصورات ما را از معیارهاى احترام و شناخت انسانى، تا زمانى که وجدان بیدارى بر روى زمین وجود دارد، مورد سؤال قرار دهد.
من بر این باورم که پیام حقیقت و عدالت و به طور کلى وحى اسلامى است که مطالعه و یادبود شهادت امام حسین علیه‏السلام را شایسته شگفتى و سوگوارى ما مى‏سازد. در تاریخ اسلام هیچ واقعه دیگرى وجود ندارد که بتواند تمام مسئولیتى را که یک مسلمان در برابر خداوند و همنوعان خود دارد، به نمایش بگذارد. علاوه بر این، هیچ «اسوه» دیگرى نمى‏توان یافت که همچون اسوه‏هاى خانواده پیامبر تعهد اجتماعى مساوات‏طلبانه‏اى را، که اسلام از هوادارانش انتظار دارد، به وجود آورد. ماهیت سرمشق‏گونه زندگى امام حسین علیه‏السلام بنا به وعده قرآن براى تمام کسانى است که مبارزه مى‏کنند و جان خود را در راه خداوند فدا مى‏سازند:
«هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‏اند، مرده مپندار، بلکه زنده‏اند که نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند». (آل عمران / 169)

پی نوشت :

1- سخنان متواتر از پیامبر به مناسبت حجة الوداع در: ابن هشام، سیرة النبىّ، ص 821؛ یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 123.
2- در بالا اشاره کرده‏ام که بذر این تبعیض زودتر از دوره عثمانى پاشیده شد. براى مثال بنگرید به: ابن ابى‏الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8، ص 11 که مؤلّف اصل «برترى اجتماعى» التفضیل را که عُمَر در سال 20 ق / 640 م معرفى کرده، در این امر دخیل مى‏داند. در این سال، عُمَر مقرّریها را بر اساس «برترى» توزیع کرده است. بنابراین، حتى مهاجرین به مهاجرین قریش و غیر قریش دسته‏بندى شده بودند؛ در حالى که تمام مهاجرین بر تمام انصار برترى داشتند، و تمام اعراب بر تمام غیر عربها (عجم) و جز آن. از قرار معلوم، عُمر در طول سالهاى آخر حکومتش به تدریج متوجّه خطا بودن خط‏مشى‏هاى سیاسى و اجتماعىِ خود شد و از اجراى آنها اظهار تأسّف کرد. این امر در انتقاد وى از یکى از والیانش در سال 23 ق / 643 م مشهود است که لایه‏بندى طبقاتى و اخلاق اشرافیان را در اجتماع خود پذیرفته بود. بنگرید به: طبرى، تاریخ، ج4، ص 25.
3- ذهبى، تاریخ اسلام، ج 4، دو صفحه زوج و فرد 125. مشکل انباشتن ثروت و توزیع غیر عادلانه غنایم جنگى به دوره قدیمى‏ترى بر مى‏گردد که به گفته طبرى، رهبران عرب شیوه‏هاى ساده [زیستى [خود را با استقرار در مراکز انباشت ثروت سوریه تغییر دادند. وقتى عُمَر معاویه را در سوریه ملاقات کرد، از دیدن شیوه‏اى که معاویه ثروتش را در هر بار ملاقات خلیفه با وى، به رخ او مى‏کشید به شدّت منقلب شد (تاریخ، ج 6، ص 184).
4- یعقوبى، تاریخ، ج 2، ص 264.
5- دینورى، اخبار الطِوال، ص 249.
6- ابو داوود، سنن، ج 1، ص 142؛ نَسائى، سنن، ج 1، ص 42؛ دارمى، سنن، ص 195. جهل عمومى مسلمانان در باره امور دینى بیشتر با گزارشى تأیید مى‏شود که بیانگر زمانى است که عتبه بن نحّاس عجلى بیتى از شعر عدى بن زید را قرائت کرد و آن را در هنگام وعظ به خداوند نسبت داد، مردم تصور کردند که آن بیت واقعا مربوط به قرآن است، تا آنکه هشام بن کلبى سخت از وى انتقاد کرد. بنگرید به: ابن ندیم، فهرست، ص 91. در سنن نسائى صفحه 46-47، در اینجا احادیثى وجود دارند که نشان مى‏دهد تا زمان حجّاج و عمر بن عبدالعزیز، مردم هیچ اطلاعى از اوقات صحیح نماز نداشتند و پرهیزگارترین مسلمانان در باره قوانین کاملاً ابتدایى نیز مطمئن نبودند.
7- ترمذى، سنن، ج 1، ص 37.
8- طبرى، تاریخ، ج 2، ص 112.
9- بخارى، صحیح، ج 1، ورق 301، حدیث شماره 507. براى اطلاع از رابطه الظهورى با امویان بنگرید به: ابن عبد ربّه، العِقد الفرید، ج 2، ص 130.
10- بخارى، صحیح، ج 1، ورق 417، حدیث شماره 753.
11- جالب است یادآور شویم که بسیارى از فقهاى نخستین به فرقه مرجئه تعلق داشتند و مى‏خواستند که امویان از آنها به منزله ابزارى استفاده کنند؛ مثلاً از ابوحنیفه پرسیده شد که آیا فردى شرور مى‏تواند رهبر جامعه مسلمانان شود و گزارش مى‏شود که وى پاسخ مثبت داده است. با وجود این برخى پیروان مکتب حنیفه، آن گونه که انتظار مى‏رفت، در دوره بعدى چنین نسبتى را به وى تکذیب کرده‏اند. بنگرید به: احمد بن عمر شیبانى، ادب القاضى، ورق 26.
12- ابن طقطقاء، تاریخ الفخرى، ورق 41. بسیارى از سنن مرتبط را مى‏توان در ترمذى، سنن، ج 2، 191، 15 و ابوداوود، سنن، ج 1، 252، مشاهده کرد.
13- طبرى، تاریخ، ج 5، ص 353.
14- همان، ج 5، ص
404


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:20 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

غیرت دینی

یکی از صفات حمیده صفت غیرت دین است و عدم تحمّل بار ذلت اراذل و اوباش، چنانکه مروی است که ابن سعد عرض کرد بر آن جناب، که نازل شود بر حکم پسر زیاد و یزید و از قتل خلاص شود، حضرت فرمودند: هرگز نخواهد شد که من دست ذلّت به شما دهم و مانند غلامان اقرار به گناه کنم، خدا و رسول و اهل ایمان به آن راضی نیستند. (مقتل ابی مخنف صفحه 118) و هر کس بعد از آن جناب به این مقام رسید به نظر خود اقتدا به آن حضرت نمود.

صفات شجاعت، عبادت و رعایت حقوق

دیگر، صفت شجاعت است و آن حضرت در این صفت به مقامی رسید که شجاعت حسینیه را مثل سائر نمود، و از حیدر صفدر این مقدار در حیّز بروز و ظهور نرسید.
دیگر، صفت عبادت است که از وقتی که در شکم مادر بود، مادر صدای تسبیح او را می شنید (خرائج جلد دوم، صفحه 844)، تا وقتی که سرش را بر نیزه نمودند قرائت قرآن می نمود (بحارالانوار جلد 44، صفحه 196) و در این خاصیت علاوه است بر آنچه حضرت سجاد فرمود: در جواب شخصی که از آن جناب سئوال نمود، چرا اولاد ماجدت کم است؟ فرمود: عجب آن است که ما چگونه متولد شدیم و حال آنکه آن حضرت هر شب هزار رکعت نماز می گذارد.
صفت دیگر، رعایت حقوق است. عبدالرحمن سلمی یکی از اولادان حضرت را سور? حمد تعلیم نمود پس آن حضرت هزار دینار و هزار حلّه به او عطا نمود و دهان او را پر نمود از درّ، و فرمود: حق او زیاده بر این است. (مناقب ابن شهر آشوب جلد 3، صفحه 222)

حیـاء از صفات بارز امام حسین علیه السلام

صفت دیگر، حیاء است در وقت عطا و رقّت بر حال سائل از جهت ذلّ سئوال، چنانکه معروف است که اعرابی سئوال نمود از آن حضرت در ضمن چند شعر.
لم یخب الأن من رجاک و من
حرّک من دون بابک الحلقة
پس حضرت داخل خانه شدند و چهار هزار درهم در ردای خود بستند و از شق باب به اعرابی دادند و فرمودند:
خذها فانّی الیک معتذر
واعلم بأنّی علیک ذو شفقة
لو کان فی سیرنا الغداة عصاً
امست سمانا علیک مندفقة
لکنّ ریب الزّمـان ذو غیر
والکف منّی قلیلة النفقة
یعنی: بگیر این دراهم را و از کمی آن عذر می خواهم و بر تو مهربانم، اگر وسعتی در امر ما بود، بیشتر از این ابر عطای ما بر تو ریزش می نمود، لکن ابناء زمان حق ما را رعایت ننمودند، و دست من از مال دنیا تهی است. (مناقب جلد 3، صفحه 222)
و ایضاً سائلی را هزار دینار یا درهم داد، پس آن شخص پولها را صرّافی می نمود، خازن او را گفت: مگر چیزی بما فروخته ای؟ گفت: آری آبروی خود را، حضرت فرمود: راست گفتی، به او بده هزار هزار و هزار، یکی به جهت سئوال و دوم به جهت آبرویت و سوم به جهت آنکه نزد ما آمدی و پیش دیگران نرفتی.
و ایضاً وقتی رقعه ای به آن حضرت داد، حضرت فرمود: حاجت تو رواست پیش از آنکه رقعه خوانده شود، شخصی گفت: چرا رقعه را نخوانده این کلام را فرمودید؟ فرمودند: خداوند از من سئوال خواهد کرد چرا او را به انتظار نگاه داشتی تا رقعه را بخوانی.
آری در این صفت حیاء به مقامی بودند که حیاء می نمودند از ذلّت سئوال جاهلی که می خواست او را تعلیم مسئله دین نماید، چنانکه در روایت است که دید آن حضرت شخصی را از اعراب که وضو را درست نمی گرفت، پس خواست تعلیم نماید به او، حیا کرد پس به برادرش حضرت امام حسن علیه السلام گفت که ما در حضور او وضو می سازیم و از او سئوال می کنیم که کدام وضو بهتر است؟ چون چنین کردند آن اعرابی متنبّه شد و عرض کرد شما هر دو خوب وضو می گیرید، و من جاهل بودم که نمی دانستم وضو را. ( مناقب جلد 3، صفحه 168)

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:19 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

با وقوع حماسه کربلا، زنجیره نهضتهای شیعی پدید آمد. این حادثه نه تنها الگویی حماسی ـ ارزشی برای شیعه به میراث گذاشت بلکه انسجام و قوام سیاسی ـ اجتماعی شیعیان را نیز موجب گردید. «خر بوطلی» یکی از دانشمندان معاصر در همین رابطه می‏نویسد: «شهادت امام حسین علیه‏السلام در کربلا بزرگترین حادثه تاریخی بود که منجر به تشکیل و تبلور شیعه گردید و سبب شد که شیعه به عنوان یک سازمان قوی با مبادی و مکتبی سیاسی ـ دینی مستقل در صحنه اجتماع اسلامی آن روز جلوه کند.1»
فرهنگ سازان عاشورا
اما واقعیت آن است که اگر ابعاد کربلا به وسیله بازماندگان و میراث‏داران آن حادثه تاریخی ترویج نمی‏گردید، این قیام نیز به مانند برخی حوادث دیگر به بوته فراموشی سپرده می‏شد. در حقیقت چنانچه نهضت ترویج عاشورا از زمان ورود اسرا به کوفه آغاز نمی‏گردید، حادثه کربلا نمی‏توانست در برابر آماج تبلیغات مخرب اموی و جوسازی آنان پایداری نماید و بی‏تردید به درد تحریف دچار می‏گردید. از این رو است که پیامهای پرشور زینبی، سیره امام سجاد علیه‏السلام در یادآوری حادثه خونبار عاشورا، جلسات نوحه و ندبه امام باقر علیه‏السلام و روایات و عملکرد دیگر ائمه علیهم‏السلام خطی واحد در فرهنگ سازی را پدید می‏آورد. حرکتی که کوشش دارد با تشویق مردمان، به ویژه شیعیان، مسیر سرخ عاشورا را از نسیان تاریخی حفظ نماید. بر همین اساس است که زیارت قبر سید الشهدا با تمام موانع و خفقان موجود واجب شمرده می‏شود و امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید: «اِنَّ زِیارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ واجِبَةٌ عَلی الرِّجالِ وَالنِّساءِ؛2 زیارت مرقد امام حسین علیه‏السلام بر زنان و مردان واجب است.»
فرهنگ‏سازی مکتوب
در کنار این تاکیدها امامان شیعه به یک فرهنگ شفاهی بسنده ننمودند، بلکه با فراهم‏آوری زیارت نامه‏ها به پدید آوردن یک فرهنگ مکتوب نیز یاری رساندند. این زیارتها که ثمره سیره و گفتار ایشان بود، به وسیله راویانْ مکتوب گردید و ذخیره‏ای ارزشمند ـ با سطوح مختلف ـ را برای نسلهای آینده به وجود آورد. در این بین زیارتهای عاشورایی از حال و هوا و ظرافتهای ویژه‏ای برخوردارند. در این متون، اهداف، حماسه‏ها، تداوم ارزشها، روش‏شناسی دشمنان در محو ارزشها و... برشمرده می‏شود و با زبانی هماهنگ به یادآوری و نهادینه‏سازی فرهنگ عاشورا پرداخته می‏شود که این همگی، حکایت از تدبیر و دوراندیشی فرهنگ‏سازان این عرصه دارد.
با گذر از عصر ائمه، عالمان شیعه به جمع‏آوری و باب‏بندی روایات و اخبار پرداختند و در این میان زیارات نیز مورد توجه قرار گرفت. پدید آمدن کتابهای دعا و زیارتنامه‏ها به وسیله عالمانی همچون شیخ مفید صاحب المزار، علم الهدی صاحب مصباح الزائر و شیخ طوسی صاحب مصباح المتهجد، نشان از اهمیت این مقوله نزد این اندیشمندان دارد. این مسئله در قرنهای بعد نیز با کتابهایی همچون کامل الزیارات، المزار الکبیر و... پی گرفته شد و همچنان نیز با قالبهای گوناگون تا کنون به حیات خود ادامه داده است که آخرین نمونه آن را می‏توان مفاتیح الجنان به حساب آورد.
زیارت ناحیه
همانگونه که پیشتر اشاره شد، زیارتنامه‏ها دارای سطوح معرفتی مختلف بوده، از حیث ژرفایی و عمق مطالب با یکدیگر متفاوت هستند. از زاویه محتواشناسی و زیبایی واژگان، در بین زیارات موجود «زیارت ناحیه» از جمله متون دل‏انگیز و ژرفی به شمار می‏رود که منتسب به ناحیه امام عصر علیه‏السلام می‏باشد. علامه مجلسی این زیارت را ـ با اندک تفاوتهایی ـ از شیخ مفید، سید مرتضی و محمد بن المشهدی صاحب المزار الکبیر نقل می‏کند و پس از سخن مولف المزار الکبیر مبنی بر خروج این زیارت از ناحیه مقدسه امام آخر می‏نویسد: «وَالاَْظْهَرُ اَنَّ هذِهِ الزِّیارَةَ مَنْقُولَةٌ مَرْوِیَّةٌ؛3 روشن است که این زیارت دارنده سند روایتی از امام معصوم است.»
در هر حال آنچه در این نوشتار در پی آن خواهیم بود گذری بر این گنج معنوی و بازشناسی سیمای فردی سید الشهدا در این زیارت گرانقدر است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

در خصوصیات آن حضرت نسبت به انبیاء عظام
در آنچه عطا شده است به آن جناب از صفات انبیاء پس می گوئیم که: خداوند مخصوص نموده است انبیاء را به دوازده صفت، و همه آنها در حسین (علیه السلام) موجود است بر وجه اکمل، و از جمله صفات انبیاء آن است که خداوند متعال امتحان نموده است خلق را، به اینکه انبیا را ضعیف و فقیر قرار داده ، واز برای ایشان اوضاع دنیوی ، و زینت آن را قرار نداده.
و جمیع حالات و ابتلای ایشان موجود بود در آن جناب روز عاشورا ، به نحوی که ظاهر گردید از آن حقیقت اخلاص و از برای خداوند که هیچ شائبه غیر در آن نبود، و از این جهت اصحاب و اتباع او را سادات شهداء و اولیاء خدا و اصفیاء و دوستان الهی خواندند. (مثیر الاحزان صفحه 12 - امالی صدوق مجلس 24 صفحه 101 - بحارالانوار جلد 98 صفحه 20 (زیارت مطلقه امام حسین علیه السلام).
و از جمله صفات انبیاء آن است که نبود احدی از ایشان که مبتلی نباشد به فقر، یا به گرسنگی یا تشنگی یا برهنگی، یا ضرب، یا قتل ، یا اذیت و یا استخفاف.
و بعضی از گرسنگی مردند، و بعضی از تشنگی، ولی در هیچ یک از ایشان مجتمع نشد جمیع این بلیات ، هر چند اکثر آن در بعضی بود ، و مخصوص است امام حسین (علیه السلام) به اجتماع جمیع این بلیات در او به نحوی که صفت سلامت از هیچ جهت در آن جناب ابدا نبود . (بحارالانوار جلد 45 ، صفحه 218 - امالی صدوق مجلس 24 صفحه 101).
و از جمله صفات انبیاء آن است که از ابدان ایشان بوی به استشمام می شد چنانکه در حدیث است . (بحارالانوار جلد 62 ، صفحه های 176 و 177 - مکارم الاخلاق صفحه 196 - کافی جلد 6 ، صفحه 358).
و از حضرت حسین(علیه السلام) استشمام بوی سیب می شد نظر به آن حدیث که سابقا مذکور شد، و تا حال هم بوی آن را قبر شریفش استشمام می شود ، چنانکه مخلصان از شیعه می یابند آن را خصوصا در اوقات سحر چنانکه درخبر است. ( بحارالانوار جلد 43 ، صفحه 290 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 ، صفحه 161 ).
در خصوصیات آن حضرت نسبت به تمام انبیاء
در آنچه به آن حضرت عطا شده است از انبیاء عموما ، و آن چند چیز است :

یکی : آنکه جمیع انبیاء زیارت مدفن آن جناب را کرده اند ، چنانکه در حدیث است که هیچ پیغمبری نبوده مگر این که به زیارت کربلا آمده ( بحارالانوار جلد 44 ، صفحه 301 - کامل الزیارات باب 21 صفحه 67 )، و کسی که به زیارت در ظاهر نرفته در شب معراج به آنجا رفته ، چنانکه حضرت پیغمبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود که : در شب معراج مرا بردند به موضعی که آن را کربلا می نامند ، پس نمودند بمن مصرع حسین را. ( بحارالانوار جلد 44 ، صفحه 239 - ارشاد مفید جلد 2 ، صفحه 133 ).
دوم : از برای ایشان همیشه اوقات مخصوصی است که همه ایشان به زیارت او می روند مانند شب قدر و شب نیمه شعبان. ( بحارالانوار جلد 98 ، صفحه های 100 و 93 - اقبال صفحه 241 - کامل الزیارات باب 72 صفحه 180 ).
درخصوصیات آن حضرت نسبت به فضائل انبیاء
در آنچه مخصوص است به آن جناب از فضایل انبیاء فردا فرد ، و در آن چند باب است:

بدان که وارد شده است در زیارت آن جناب وارثیت از برای بعض انبیاء ، چنانکه زیارت وارث معروف است ، و در بعض زیارات وارد است خطاب سلام بر انبیاء به اسم ایشان ، و صفتشان ، پس چون بیان این عنوان کنیم لازم است ، که در قسم اول بیان وجوه وارثیت و کیفیت آن را نمائیم ، و در قسم دوم بیان کنیم که محتمل است مراد به آن اسم همان پیغمبر معروف باشد ، و ممکن است که مراد جناب حسین (علیه السلام) باشد به استعاره ، به جهت شدت مناسبتی که با آن پیغمبر دارد ، مثلا وارد است که : « السلام علی الأیوب الصابر » : [درود بر ایوب شکیبا] ، پس ممکن است که بگوئیم مراد همان ایوب معروف است ، و ممکن است که استعاره باشد از جناب حسین (علیه السلام) و همچنین در سلام بر یحیی مظلوم و غیره.
باب آدم (علیه السلام) : از برای او سجده کردند ملائکه تماما به این معنی که قبله ایشان بود ، و امام حسین (علیه السلام) صلوات فرستادند بر او ملائکه ، و طواف می نمایند به قبر او ، و قبرش معراج ایشان است. ( بحار الانوار جلد 98 ، صفحه 60 - کامل الزیارات باب 38 صفحه 112 ).
آدم ساکن شد در بهشت ، و امام حسین (علیه السلام) از نورش بهشت و حورالعین خلق شد ( بحار الانوار جلد 25 ، صفحه 16 - منتخب طریحی جلد 2 ، صفحه 105) ، آدم را لباس بهشتی زینت بود ، و حسین زینت بهشت است (بحار الانوار جلد 43 ، صفحه 275 - ارشاد مفید جلد 2 ، صفحه 131 ) ، آدم مبتلی شد به فراق بهشت ، و امام حسین (علیه السلام) مبتلی شد به فراق دوستان ( بحار الانوار جلد 45 ، صفحه 46 - مقتل خوارزمی جلد 2 ، صفحه 32 ) و آدم مبتلی شد به اینکه فرزندش هابیل را کشت، و دید خود او را که زمین آشامید، و امام حسین (علیه السلام) مبتلی شد به اینکه دید بدن فرزندش را پاره پاره ( بحار جلد 45 صفحه 44 - مقتل خوارزمی جلد 2 صفحه 31 ) ، آدم مبتلی شد به نهی از اکل شجره ، و از آن تناول نمود ، و امام حسین (علیه السلام) مبتلی شد بنهی از جمیع علایق ، و اکل و شرب و اطاعت نمود ( بحار جلد 45 ، صفحه 90 - ارشاد مفید جلد 2 ، صفحه 136 ) ، آدم صفوة الله بود از تمام مخلوقات ، و امام حسین (علیه السلام) صفوه صفوت بود.
آدم افتخار نمود بر او شیطان ، به اینکه او از آتش و آدم از گل ، و امام حسین (علیه السلام) افتخار نمود بر او یزید پلید ، چون دید خود را بر روی تخت سلطنت ، و اتباعش با کمال زینت، و لباسهای فاخر به گردش نشسته ( بحار الانوار جلد 45 ، صفحه 128 - مقتل خوارزمی جلد 2 ، صفحه 61 ) و دید عیال خود را در قصرها پشت پرده ها ، و در لباسهای طلا و زری و حریر ، و عیال حسین (علیه السلام) در لباسهای کهنه و پاره ، بر ریسمانها بسته ، و در مجلس ایستاده ( بحار الانوار جلد 45 ، صفحه های 131 و 132 - لهوف صفحه 77 ) ، و دید پسران خود خالد و معاویه را که با زینت تمام پهلویش نشسته با سلاح و جواهر ، و دید فرزندان حسین(علیه السلام) را در پیش رویش ، یکی سر بی تن ، و دیگری مریض ومعلول، و دید خود را متوج به تاج پادشاهی بر سریر نشسته ، و سر امام حسین (علیه السلام) برهنه بر زمین پیش رویش گذاشته با سرهای برادران و اصحابش ، و مجلس او از دشمنان امام حسین (علیه السلام) و مشایخ بنی امیه مالا مال ، همه بر کرسیهای زرین نشسته ، پس باد نخوت و غرور به کاخ دماغ آن مغرور بالا رفته ، و رو به اهل مجلسش نموده ، شروع کرد به مذمت آن جناب کردن ، و شماتت می نمود ، و فخر می کرد ، پس اشاره نمود به آن سر ، و گفت : این همیشه بر من فخر می کرد ، و می گفت پدرم بهتر است از پدر یزید ، و مادرم از مادرش ، و جدم بهتر است از جدش ، و خود نیز بهتر از او هستم.
اما اینکه گفت: پدرم بهتر است از پدر یزید، پس پدرم با پدرش محاجه کرد ، خدا از برای پدرم حکم کرد و اینکه می گفت مادرم بهتر است به جان خودم قسم راست گفت ، البته فاطمه دختر رسول خدا بهتر از مادر من است ، و اما اینکه جدش بهتر از جد من است آن هم ملعون است از برای هر مسلمانی، و اما اینکه او بهتر از من است پس گویا نخوانده است که خدا ملک را به هر کس بخواهد می دهد ، و از هر کس بخواهد می گیرد. ( بحار الانوار جلد 45 ، صفحه 131 - مقتل خوارزمی جلد 2 ، صفحه 57 ).
حسین بن علی علیهما السلام را نیکو بشناسید
ای صاحب غیرت نیکو تامل نما در کلام این شفی ملعون ، که به این اشاره چگونه قصدش تحقیر آن سرور بود ، پس شما در مقابل ، اعزاز و تکریم آن جناب کنید، ای صاحبان همت و حمیت و غیرت ومروت ، پس بگوئید همین سری را که به تحقیر به سویش اشاره می کنی ، زینت آسمان وزمین است ، همین زیب عرش برین است ( بحار الانوار جلد 43 ، صفحه 261 - امالی صدوق مجلس 24 ، صفحه 98 ) ، همین عزیز خدا و رسول است، همین است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را با خود به منبر برد، و گفت : این است حسین بن علی پس او را نیکو بشناسید ( بحار الانوار جلد 43 ، صفحه 262 - امالی صدوق ، مجلس 87 ، صفحه 478 ) ، همین عزیز زهراء بتول است، اگر چه اینها دل را خنک نمی کند ، زیرا که در مقابل آن ملعون نبودیم که این سخنان را بگوئیم .

بلی یک نفر از احبار یهود سخنی گفت ( بحار الانوار ، جلد 45 ، صفحه های 139 و 140 - مقتل خوارزمی ، جلد 2 ، صفحه 71 ) ، و ایلچی پادشاه روم سخنی گفت ( بحار الانوار ، جلد 45 ، صفحه های 141 و 142 - لهوف صفحه 83 - مثیر الاحزان صفحه 82 - مقتل خوارزمی جلد 2 ، صفحه 72 ) و حضرت زینب خاتون کلامی فرمود، که تفصیلش در محلش مقرر است. ( بحار الانوار ، جلد 45 ، صفحه 133 - لهوف صفحه 79 - مثیر الاحزان صفحه 80 - مقتل خوارزمی جلد 2 ، صفحه 64 ) .
و باز نیکو نظر نما در مطابقه حالت یزید با ابلیس لعین ، زیرا که ابلیس به نظر ظاهری دید تواضع گل را، و نرمی و ذلت آن را ، وحدت آتش و حرارت و احراق و ارتفاعش را ، پس خیال کرد که آتش بهتر است از گل ، و غافل از آن شرافت که در گلست ، که محل روئیدن انواع ریاحین ، و گلها ، و شکوفه ها و میوه ها ، و درختها و ثمره ها ، و معدن همه فلزات ، و انواع جواهر ، و خزینه آب ها که موجب حیات اشیاء است ، و غیر ذلک .
و یزید دید خود را بر سریر سلطنت ، و سر امام حسین (علیه السلام) بریده در میان طشت به نزدش گذاشته بی حس و حرکت ( بحار الانوار ، جلد 45 ، صفحه 157 - احتجاج طبرسی جلد 2 ، صفحه 34 ( خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) نیز ذکر شده ) ، و اتباعش همه با زینت لباس فاخر مسلح و مکمل در خدمتش ایستاده ، پس خیال کرد از برای خود فضیلتی را و استدلال کرد به اینکه خدا ملک را به او داده ، و او را عزیز کرده ، و امام حسین (علیه السلام) عزیز ، وملک را به امام حسین (علیه السلام) داده ، و از آن لعین انتزاع نموده ، و به همین فعلش نمی بینی که تمام بنی آدم او را سب می کنند ؟ و امام حسین (علیه السلام) قلوب اهل دنیا را تماما مالک شده حتی قلوب کفار . ( بحار الانوار ، جلد 43 ، صفحه 281 ، مناقب ابن شهر آشوب ، جلد 3 ، صفحه 154 ) .
و اگر بخواهی مصداق : ( تعز من تشاء و تذل من تشاء ) را بدانی نظر کن به قبر امام حسین (علیه السلام ) و احترامش ، و زینتش و اوضاع و عمارتش ، و زوارش که روز به روز در ازدیار است.
و نظر کن به قبر یزید در شام که از روز دفنش تا حال هر کس از آن جا می گذرد سنگی به جانب آن می اندازد، بلکه از پیش سنگ همراه خود بر می دارند ، تمام شیعه و سنی و یهود و نصاری چنین می کنند، و به تجربه رسیده است که اگر سنگ بر آن نیندازد حاجتش روا نمی شود ، و الان بقدر تل عظیمی شده است از آن سنگها که بر آن انداخته اند ، و کسی که آن ملعون را متنبه نمود بر بطلان خیالش حضرت مکرمه زینب خاتون بود در آن خطبه شریفه اش که عنوان مستقلی می خواهد .
آدم مبتلا شد به مفارقت بهشت دفعة پس بیرون رفت از محل انس و ریاض قدس به سوی زمین گرد آلوده که معدن آفات و شرور ، و سباع و موذیات است ، و اشعاری انشاء نمود به تغییر بلاد و من علیها. (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 233 - عیون الاخبار ، جلد 1 ، صفحه های 242 و 243 - خصال ، جلد 1 ، صفحه 209 ).
مقایسه گریه آدم علیه السلام با گریه حسین علیه السلام
و حسین نیز مبتلی شد به مثل این پس یکدفعه بیرون رفت از بهشت اجتماع دوستان، و اولاد و برادران در ظرف دو ساعت از زمان، چنانکه در روایت است که چون نماند از برای آن حضرت احدی از اصحاب و یاوران، طفلی از خیمه ها بیرون آمد که در گوش او گوشواره بود از در، و به هر طرف نظر می کرد با ترس و بیم، پس هانی ابن ثبیت به او رسید و با شمشیر او را زد، و شهید ساخت. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 45 و 46- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه های 31 و 32- تاریخ طبری جلد 5، صفحه 227).

و چون آن هم نماند زنان را ندا کرد، و چون از نزد ایشان بیرون رفت، و دید بلاد را متغیر، و هیچ کس را با خود ندید، انشاء اشعار نمود به همان مضمون که آدم انشاء نمود، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 47 تا 49- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه های 32 و 33) و دعا کرد چنانکه آدم دعا کرد، آدم گریست به روایتی دویست سال، (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 211) و امام حسین (علیه السلام) گریست یک روز در چند مقام، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 34 و 41 و 45 و 50) و لکن گریه آن حضرت قیاس نمی شود بر گریه آدم، زیرا که گریه آدم گریه فراق بود از برای خودش، و گریه امام حسین (علیه السلام) از روی رقت و ترحم بود، گریه آدم هر چند طولانی و شدید بود که نهرها از اشکش جاری گردید، (بحار الانوار، جلد 11، صفحه 204- خصال، جلد 1، صفحه 272) ولی گریه امام حسین (علیه السلام) خونی بود که از چشمه قلبش جاری گردید، گریه آدم (علیه السلام) مقرون به تسلی شد، و گریه امام حسین (علیه السلام) تسلی نداشت، گریه آدم (علیه السلام) از برای یک پسر بود که از او کشته شد، و گریه امام حسین (علیه السلام) برای برادران و اولاد بنی اعمام و اصحاب و عیال و اطفال بود، و آدم (علیه السلام) مبتلی شد از برای تحصیل قوت و طعام از برای خودش و زوجه اش به بلای سختی، زیرا که آن وقت در روی زمین اسباب معیشت به زحمت تحصیل می شد، پس در تحصیل علم به اسباب، و عمل آن بدون معاون کمال زحمت بود، و اگر تأیید الهی نبود ممکن نبود عیش از برای او.
امام حسین (علیه السلام) مبتلی شد به تحصیل آب از برای دفع عطش عیال و اطفالش، با اینکه آب در آنجا موجود بود، پس آن حضرت زحمت بسیار کشید، و انواع تعب بدنی و نفسانی را متحمل گردید، پس گاهی خودش آن قوم را موعظه کرد، (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 6- ارشاد مفید، جلد 2، صفحه 100) و گاهی کسی را می فرستاد که ایشان را موعظه کند (بحارالانوار، جلد45، صفحه 5- مقتل خوارزمی، جلد 1، صفحه 252)، و گاهی می فرستاد کسی را که خواهش کند از ایشان (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 392- ارشاد مفید جلد 2، صفحه های 92 و 93) و گاهی در شب پنهانی جمعی را می فرستاد (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 388- تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 208)، و گاهی چاه می کند (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 387)، و گاهی طلب می کرد خودش از برای زنان به این لسان که اینها با شما جنگ ندارند (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 51- لهوف، صفحه 52)، و گاهی برای طفلش طلب می کرد (منتخب طریحی، جلد 1، صفحه 24)، و گاهی آن طفل را به ایشان می نمود که ببینید از تشنگی بیتاب شده (تذکره سبط ابن جوزی، صفحه 143)، و گاهی از برای خودش طلب می کرد در وقت احتضار (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 56- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 36)، و آدم (علیه السلام) بعد از زحمت از برایش طعام حاصل شد، و امام حسین (علیه السلام) بعد از همه زحمتها باز با لب تشنه جان داد که جان عالم فدای او باد.
مبتلا شدن حضرت آدم علیه السلام به قتل هابیل و حضرت امام حسین علیه السلام به قتل علی اکبر علیه السلام
آدم (علیه السلام) مبتلی شد به اینکه قابیل هابیل را کشت و او را دفن نمود و زمین خون او را آشامید، پس حضرت آدم (علیه السلام) زمین را لعنت کرد، و زمین بعد از آن خون احدی را نیاشامید (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 230-تفسیر قمی، جلد 1، صفحه 166)، و امام حسین (علیه السلام) دید فرزندش علی را پاره پاره، بدون دفن و کفن (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 44- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 31)، آدم (علیه السلام) گریست بر هابیل چهل شبانه روز، پس وحی به او رسید که خدا به تو عطا نمود عوض او هبة الله را که شیث باشد، و امام حسین (علیه السلام) بر فرزندش گریست نصف ساعت، و آن مقابل چهار روز بود و بعد از آن مبتلی شد به کشته شدن فرزند دیگرش که علی اصغر بود، به مفارقت علی دیگر یعنی جناب زین العابدین.
ادریس پیغمبر و حضرت امام حسین علیهما السلام
باب ادریس (علیه السلام): ادریس را خداوند بالا برد به مکان بلندی که ما بین آسمان چهارم و پنجم است (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 277- تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 51- سوره مریم، آیه 57)، و امام حسین (علیه السلام) را به مکان بلندی بردند و روحش را به مکان بلندی بردند، و خونش را، و مثالش را، و تربتش را به مکان بلندی بردند، چنانکه تفاصیل آنها در محلش گذشت.

شفاعت ادریس در حق یک ملک مقبول شد (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 277- تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 51)، و شفاعت امام حسین (علیه السلام) در حق دو ملک یعنی فطرس و دردائیل (بحارالانوار، جلد 43، صفحه های 248 و 251- مستطرفات السرائر، صفحه 478- کمال الدین صفحه های 282 و 284)، ادریس (علیه السلام) مبتلی شد به فرار از سلطان، و تفرق اعوان، و سه روز گرسنه ماند (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 271- کمال الدین جلد 1، صفحه های 127 و 133)، و امام حسین (علیه السلام) ایضا مبتلی شد به فرار از کشته شدن در حرم خدا به جهت احترام آن مکان، و مبتلی شد به مقاتله، وتشنه ماند سه روز، تا اینکه خواهرش در مقام نوحه گری می گفت: فدایت شوم ای کسی که تو را با لب تشنه کشتند. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 59 - لهوف صفحه 58).
باب نوح (علیه السلام): نوح شیخ المرسلین است، و امام حسین (علیه السلام) سید جوانان بهشت است، نوح (علیه السلام) خانه اش مشرف است که مسجد کوفه باشد (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 335- تفسیر عیاشی، جلد 2، صفحه 147)، و امام حسین (علیه السلام) مدفنش اشرف است از مسجد کوفه از چند جهت(بحارالانوار، جلد 98، صفحه 115- کامل الزیارات، باب 88، صفحه 264)، نوح (علیه السلام) در حق او خداوند فرموده است: (سلام علی نوح فی العالمین) (سوره صافات، آیه 79) زیرا که نجات اهل کشتی به سبب او شد، و امام حسین (علیه السلام) نیز سبب نجات از جهنم است، نوح (علیه السلام) صاحب کشتی بود که بر روی آب جاری گردید و امام حسین (علیه السلام) آن کشتی نجات است که هر کس به آن پناه برد نجات یابد از طبقات جهنم (بحارالانوار، جلد 36، صفحه 205- کمال الدین، جلد 2، صفحه 265- عیون الاخبار، جلد 1، صفحه 60)، نوح (علیه السلام) نهصد و پنجاه سال قوم خود را دعوت نمود به سوی خدا، پس او را می زدند به حدی که غش می کرد تا سه روز، و خون از گوش او جاری می شد (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 229- مجمع البیان، جلد 4، صفحه 670)، و امام حسین (علیه السلام) در قوم خود نصف روز دعوت نمود پس چنانش زدند که سه روز بدن بی سر بر روی خاک افتاده، و خون از تمام اعضایش جاری بود (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 59- لهوف صفحه 58)، پس اذیت آن حضرت در این ساعت بیشتر از اذیتهای هزار ساله نوح (علیه السلام) بود.
حضرت ابراهیم و حضرت امام حسین علیهما السلام و قبول نکردن اغاثه ملائکه
باب ابراهیم (علیه السلام): هر گاه در زیارت بگوئی: السلام علی ابراهیم خلیل الله، پس اگر خواسته باشی قصد کن حضرت خلیل راکه خود را در راه تقرب الهی به آتش نمرودی انداخت، که در مسافت یک فرسخ بود، و قبول نکرد اعانت ملائکه را، و دعا نکرد از برای خلاصی خود، بلکه عرض کرد علم خداوند به حال من کفایت می کند از سؤال من (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 63- عیون الاخبار، جلد 2، صفحه 55)، و اگر خواسته باشی قصد کن خلیل کربلا را که خود را در راه تقرب به خدا در عرض چندین فرسخ شمشیر و نیزه در آورد، و قبول نکرد اغاثه ملائکه را (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 330- لهوف، صفحه 28 و 29)، و سبب شد که آتش را بر جمع کثیری برد، و سلام نمود. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 80- خرائج، جلد 2، صفحه 848).
و اگر خواهی قصد نما خلیل را که قربانی کرد فرزندش اسماعیل را و بر زمین انداخت، یا قصد کن ابن خلیل را که فرزندش علی را قربانی کرد، و با بدن پاره پاره بر زمین دید. اگر خواهی قصد کن خلیلی را که زوجه اش ساره از او آرد طلبید، پس خجالت کسید که بار را خالی آورد، خرجین را پر از رمل نمود، پس خداوند منقلب کرد به آرد (بحارالانوار، جلد 12، صفحه 5 و 6- تفسیر قمی، جلد 1، صفحه 152)، یا قصد کن ابن خلیل را که دخترش سکینه از او آب طلبید، پس آمد و در کعبه را گرفت، و گفت خدایا من بعض ذریه خود را در این وادی بی زرع گذاشتم، پس دعا کرد در حق ایشان که قلوب خلایق مایل شود به سوی ایشان، و از ثمرات روزی ایشان گردد، یا قصد کن این خلیل را که اهلش را گذاشت در وادی بی آب و طعام، تشنه و گرسنه، و حیران، و در وقت وداع فرمود: مهیای اسیری باشید. (جلاء العیون، مجلسی صفحه 201).
اگر خواهی قصد کن خلیل را که دوست می داشت ضیافت را (بحارالانوار، جلد 12، صفحه 4- امالی طوسی، جلد 1، 348)، یا این خلیل را که دوست می داشت شفاعت را، و نا امید نشود کسی که به او متمسک گردد، اگر خواهی قصد کن خلیل صاحب ملت را، یا خلیل منبع رحمت را.


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:15 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

خدا حافظ اینک من هم رفتم
باب یعقوب (علیه السلام): در زیارت امام حسین (علیه السلام) می گویند: السلام علی یعقوب، اگر خواهی قصد نما یعقوب بن اسحاق را که دوازده پسر داشت، و همه ایشان صحیح و سالم در خدمتش ایستاده بودند، پس روزی به او گفتند: ای پدر یکی از ما را گرگ خورد پس کمرش خم شد، و چشمش سفید گردید از شدت حزن، یا قصد کن یعقوب کربلا را که یک پسر داشت، و صدای او را شنید، که گفت: ای پدر خداحافظ اینک من هم رفتم (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 45- لهوف، صفحه 49- مقاتل الطالبین، صفحه 85) اگر خواهی قصد کن یعقوب راکه دید لباس یوسف را خون آلود ولی پاره نشده، پس گفت عجب گرگ مهربانی بوده (بحارالانوار،جلد 12، صفحه 225- تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 342)، یا قصد کن این یعقوب را که دید فرزندش را پاره پاره، نه از لباس، و نه از بدنش، جای سالمی نمانده.
از یعقوب خواستند یوسف را که ببرند همراه خود که در صحرا تفرج و بازی کند، پس ابا نمود و گفت من تاب مفارقتش را ندارم، و امام حسین (علیه السلام) چون فرزندش علی اکبر روانه شد زنان او را منع کردند، فرمود: بگذارید او را که مشتاق است به ملاقات جدش. (ذریعة النجاة، صفحه 125 به نقل از کتاب مهیج الاحزان).
برای یعقوب بشیر آمد و جامه یوسف را نزد او انداخت، پس چشمش روشن شد، و امام حسین (علیه السلام) شنید ناله فرزندش را، پس نور چشمش تمام گردید.
حضرت یوسف علیه السلام به نزد عزیز مصر و حضرت حسین علیه السلام به نزد یزید لعنة الله علیه ...
باب یوسف (علیه السلام): یوسف را چون از پدر جدا کردند، بعضی گفتند: او را بکشیم دیگری گفت: نکشید بلکه در چاه بیاندازید، عاقبت رأی ایشان بر این قرار یافت که او را در چاه انداختند، و امام حسین (علیه السلام) بعد از آنکه اصحاب و اولاد، و برادران او را کشتند، و زخمهای بسیار از تیر و نیزه و شمشیر بر او زدند، که آن زخم ها کفایت می کرد، بلکه بعض آنها کافی در قتل بود، بلکه یک تیر از آن تیرها کافی بود، مع ذلک اکتفا نکردند و فریاد کردند که: او را بکشید مادرهای شما به عزایتان بنشینند، پس جماعتی حمله آوردند که آن کشته شده را بکشند، و ذبح کنند به طریقی که قلم را یاری تحریر نیست. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 55- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 35).
یوسف بعد از افتادن در چاه قافله ای او را بیرون آوردند، و اسیرش کردند، و بعد خریدند و به بازار مصر بردند، از برای فروش،و امام حسین (علیه السلام) را بعد از آنکه بر خاک انداختند سر او را برداشتند، و بر نیزه نصب نمودند، و در کوچه های کوفه و شام گردانیدند. (بحارالانوار، جلد 45، باب 39).
یوسف را قهرا به نزد عزیز مصر بردند، وعاقبت در نزد پادشاه مکین و امین گردید و امام حسین (علیه السلام) را به نزد یزید بردند، پس او را شماتت و استهزاء نمود، و با چوب اشاره به دندان شریفش کرد. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 132 و 133- مثیر الاحزان، صفحه 79).
حضرت صالح علیه السلام صاحب ناقه و حضرت حسین علیه السلام صاحب عیال و اطفال و...
باب صالح (علیه السلام): صالح، صاحب ناقه مبتلی بود به سقیای آن (سورة الشعراء آیه 155)، و امام حسین (علیه السلام) صاحب عیال و اطفال مبتلی بود به سقیای ایشان، صالح (علیه السلام) می خواست که یک روز تمام آب از برای ناقه اش باشد که دیگری از آن نیاشامد، و قومش چند روز راضی شدند، و امام حسین (علیه السلام) از برای عیال و اطفالش چند مشک آب برخواست، مضایقه کردند (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 41)، تا اینکه راضی شد که یک جرعه به طفلش بدهند (منتخب طریحی، جلد 1، صفحه 22)، یا یک قطره به جگرش برسانند امتناع نمودند. (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 392- مراجعه شود مجمع البیان، جلد 6، صفحه 266).
صالح چون ناقه اش را پی نمودند، بچه ناقه اش ناله کنان بر کوه بالا رفت، و تا حال کسانی که از آن جا عبور می کنند، و حشت دارند از آن جا (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 392- مجمع البیان، جلد 6، صفحه 266)، و امام حسین (علیه السلام) چون طفلش را به جهت خواهش آب [روی دست گرفت] تیر زدند، و آن طفل صیحه ای زد، و روحش از بدن مفارقت نمود، حضرت عرض کرد: خدایا این طفل من در نزد تو کمتر از بچه ناقه صالح نیست، پس از این قوم انتقام بکش، و اگر حال صلاح در انتقام نمی دانی، پس عوض بهتر عطا کن. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 47- مقاتل الطالبین، صفحه 59- 60).
مؤلف گوید عوض بهتر آن است که خداوند عطا نموده است به آن جناب در عوض ناله آن طفل، فریادرسی کسانی را که در محشر فریاد می کنند، یا در مواقف فریاد می کنند، یا در میان آتش فریاد می کنند، خصوصا اگر الآن از استماع مصیبت این طفل فریاد ایشان بلند شود.
حضرت هود و حضرت حسین علیهما السلام صاحبان توکل خاص
باب هود (علیه السلام): هود صاحب توکل خاصی است که به قوم خود گفت که: همه شما همدست شوید و با من کید کنید، و مرا مهلت مدهید که من بر خدا توکل نموده ام، (سوره هود، آیه 56)، و امام حسین (علیه السلام) نیز همین کلام را در مقابل اعداء فرمود. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 9).
هود چون این سخن را به قوم خود گفت کاری با او نکردند، مگر اینکه او را با چوب و سنگ زدند، و امام حسین (علیه السلام) را زدند و به همه چیز از شمشیر و نیزه و عمود و تیر و سنگ و چوب.
هود را گلو گرفتند و فشردند تا نزدیک به هلاکت رسید (بحارالانوار،جلد 11، صفحه 361 ) اما امام حسین (علیه السلام) پس گلویش را بریدند، و ضربت زدند، و خرد کردند و نحر نمودند آه. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 57- لهوف، صفحه 55 و 56).
باب شعیب (علیه السلام) : شعیب پدر آن دو دختر است که موسی دید ایشان را بر سر آب مدین که با ایشان چند گوسفند بود و مردم گوسفندان خود را آب می دادند و ایشان به کناری ایستاده بودند، موسی به ایشان گفت: چرا شما گوسفندان خود را آب نمی دهید؟ گفتند: ما را قوت معارضه نیست، پس صبر می کنیم تا شبانان فارغ شوند و پدرمان شیخ کبیر است و نمی تواند خودش بیاید، موسی برایشان رقت کرد، پس گوسفندان ایشان را آب داد. (سوره قصص، آیه 23 و 24).
و امام حسین علیه السلام صاحب دختران و خواهران و اطفال صغار بود، پس وارد گردید بر آب فرات، دید که تمام مردم و حیوانات از آن آب می آشامند و یهود و نصاری و کلاب و خنازیر را مانعی از آن نیست (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 11- ارشاد مفید، جلد 2، صفحه 104)، مگر عیال و اطفال آن حضرت که ممنوعند از آن ، حتی بعد از فراغ دیگران و پدر ایشان سید کبیر و افضل عالمیان است.
حضرت ایوب و حضرت حسین علیهما السلام بندگان خاص الـخاص خـدا
باب ایوب (علیه السلام) : خداوند درحق او فرمود که: ما او را صابر یافتیم نیکو عبدی است. (سوره ص ، آیه 44).
و امام حسین (علیه السلام) را خداوند صابر یافت بلکه شاکر و راضی یافت واز این جهت او را وصف کرد به نفس مطئمنة و راضیه و درحق او فرمود: مبارک است این مولود (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 238- کامل الزیارات باب 21 صفحه 67)، و او را در عباد مخصوصین خود داخل و از عبد خالص الخاص خود شمرد در آن جا که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود: حسین منی، و حسین اواب حقیقی است زیرا که از هر طاعتی که فارغ شد شروع نمود در طاعت دیگر، که اشق از اول بود و شوقش زیادتر می شد، ایوب بر هر بلائی صبر کرد ولی متحمل نشد شماتت و برهنگی سر زوجه اش رحیمه را، و امام حسین (علیه السلام) در صحرای کربلا صبر نمود بر جمیع مصائب لکن چون خواهرش از خیمه ها بیرون آمد به سوی قتلگاه، تحمل نکرد، و تمام همت بر ارجاع او به سوی خیمه ها (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 44 و 55- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه های 31 و 35) گماشت.
خصوصیات حضرت یـحیی با حضرت حسین علیهما السلام
باب یحیی (علیه السلام): بدان که از برای یحیی با حضرت حسین (علیه السلام) خصوصیتی است از سه جهت:
اول: این که در اخبار وارد شده است که از برای امام حسین (علیه السلام) موازات با یحیی بوده است در چند امر. (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 168- قرب الاسناد، صفحه 48).
دوم: این که در حدیث است که حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که: در جهنم منزلی است که مستحق آن نیست احدی، مگر قاتل یحیی بن زکریا و قاتل حسین (علیه السلام). (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 301- ثواب الاعمال، صفحه 257- کامل الزیارات، باب 25، صفحه 78).
سوم: این که امام حسین(علیه السلام) در سفر کربلا مکرر یحیی را ذکر می کرد و هر وقت فرود می آمد در منزلی، یا بار می کرد از منزلی. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 298 - مناقب،جلد 3، صفحه 237).
و به جهت این خصوصیات در مقام تطبیق سه امر ذکر می کنیم: اول بیان موازات آن حضرت با یحیی دوم آنچه در وقت نزول و ارتحال ذکر می فرمود، سوم در بیان زیادات مصیبات آن حضرت به کیفیتی که سابقا اشاره شد.
بشارت به ولادت یحیی و امام حسین علیهما السلام از طرف خداوند
امر اول: در بیان موازات که از اخبار مستفاد می شود، پس می گوئیم: از جانب خداوند بشارت به ولادت یحیی رسید و همچنین به ولادت امام حسین (علیه السلام) پس بشارت اول آن است که می فرماید: (یا زکریا إنا نبشرک بغلام اسمه یحیی) یعنی: ای زکریا بشارت می دهم ترا به پسری که اسمش یحیی است. (سوره مریم، آیه 7).
و بشارت دوم آن است که ملائکه به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: خداوند ترا بشارت می دهد به مولودی که از فاطمه (علیه السلام) متولد می شود و لکن بشارت به یحیی سبب فرح زکریا شد و بشارت به امام حسین (علیه السلام) موجب حزن گردید، زیرا که مادرش حامله گردید به او از روی کراهت و وضع نمود او را از روی کراهت چنانکه در حدیث است که مراد حضرت فاطمه (علیها السلام) است. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 231 - کامل الزیارات، باب 16، صفحه های 55 و 56).
یحیی (علیه السلام) هر دو شش ماهه متولد شدند (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 223 - احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 273) و هر دو را خداوند بلا واسطه اسم گذاشت. (بحارالانوار، جلد 43، صفحه 238- امالی صدوق، مجلس 28، صفحه 116 - سوره مریم آیه 7).
و هر دو از پستان شیر نخوردند، بلکه یحیی از آسمان شیر خورد (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 180 - بحار الانوار، جلد 44، صفحه 187)، و امام حسین (علیه السلام) از عرش عظیم یعنی زبان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا شیر خورد (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 243 - امالی صدوق، مجلس 28، صفحه 117- کافی، جلد 1، صفحه 265) و هر دو پیشانی ایشان می درخشید. (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 180- بحارالانوار، جلد 44، صفحه 187). و هر دو در طول عمر فرحناک نشدند، اگر احیانا فرحی از برای ایشان می شد به زودی منقلب به حزن می گردید. (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 188 - کافی، جلد 2، صفحه 665).
و قاتل ایشان ولد الزنا بود، و در خبر است که در نار منزلی است که احدی مستحق آن نیست مگر قاتل امام حسین (علیه السلام) و یحیی (علیه السلام). حضرت یحیی و امام حسین (علیهما السلام) آسمان برایشان خون گریست، و بر هر دو زمین خون گریست (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 211 و 212 - کامل الزیارات، باب 28، صفحه 90 - 91)، سر هر دو تکلم نمود بعد از قتل، سر یحیی به پادشاه گفت از خدا بترس (بحارالانوار، جلد 14، صفحه های 357 - 358 - تفسیر قمی، جلد 1، صفحه 88)، و سر امام حسین (علیه السلام) مکرر قرآن خواند و لا حول گفت. حضرت یحیی را به طریق صبر کشتند و امام حسین (علیه السلام) با اینکه در میدان جنگ شهید شد باز به طریق صبر کشته شد، چنانکه حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 113 - لهوف، صفحه 68).
یاد کردن حضرت یـحیی علیه السلام در وقت نزول و ارتحال
امر دوم: در خبر است که حضرت حسین (علیه السلام) در هر منزلی ذکر یحیی می فرمود و می گفت: سر او را به هدیه از برای زن زانیه بردند. و از تأمل با دیده بصیرت ظاهر می شود که این اعظم مصائب است یعنی شماتت دشمن و دیدن آن شخص را به حالت ضعف و ابتلا دچار می سازد، پس چگونه است مصیبت دیدن آن سر را بریده، پیش رویش گذاشته، و هر چه بخواهد با او بکند، چنانکه از برای امام مظلوم واقع شد در مجلس ابن زیاد و یزید. و این امر بر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) خدا اصعب بوده به آن خصوصی و از این جهت نفرین کرد بر کسانی که نظر به آن سر کردند با خوشحالی. (بحارالانوار،جلد 44، صفحه 248 - مقتل خوارزمی، جلد 1، صفحه 164).
اعظمیت مصیبت امام حسین مظلوم از یحیـی مظلوم علیهما السلام
امر سوم: در اعظمیت مصیبت امام حسین مظلوم (علیه السلام) از یحیی مظلوم.
و این مطلب را بیان کنیم در ضمن سلام بر یحیی، زیرا که سلام بر او می کرد، در وقت ذکرش در هر منزل، حال نزول و ارتحال، ما نیز تأسی به آن جناب می کنیم در منازل تطبیق، پس می گوئیم سلام باد بر یحی که خداوند او را گرامی داشت به شهادتش (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 318)، حال می خواهی قصد کن آن یحیی را که به طریق صبر کشتند، یعنی آن قدر زخم بر او زدند که از حرکت افتاد، پس سرش را بریدند.
اگر خواهی قصد کن یحیی را که سرش را به دست گرفتند و در طشت بریدند، یا قصد کن این یحیی را که نیزه به پهلویش زدند تا از اسب بر زمین افتاد، پس سرش را بریدند. اگر خواهی قصد کن آن یحیی را که عداوت قاتلش ساکن شد به کشیدن یک کارد به خنجرش یا قصد کن این یحیی را که اکتفا نکردند به چهار هزار تیر و صد و چند ضربه شمشیر و صد و چند نیزه و به آن چه رسید به آن حضرت از بریدن گلو، و نحر کردن، و نیزه زدن و به آن چه به بدنش رسید بعد از قتل از پامال کردن و مثله نمودن، پس عداوت ایشان نسبت به سر مقدس او ساکن نگردید بکشتن، بلکه بر نیزه اش کردند و به شهرها گردانیدند، و به دار کردند، باز کفایت نکرد، باز چوب به لب و دندانش اشاره کردند در چند مجلس. (تفصیل این مطلب گذشت در فصول گذشته).
اگر خواهی قصد کن آن یحیی را که سرش را به هدیه بردند از خانه ای به خانه ای یک دفعه، و امام حسین (علیه السلام) بر این امر تأسف می کرد و گریه می کرد، یا قصد کن این یحیی را که سرش را در شهرها گردانیدند و هدیه فرستادند مرتبة بعد اخری (یعنی نه یک مرتبه بلکه دفعات متعدده از مکانی به مکانی و از شخصی به شخصی) اگر خواهی یحیی را قصد کن که چون سرش را به نزد ظالم بردند حالتش متغیر شد، یا قصد کن این یحیی را که چون سرش را در نزد ظالمش گذاشتند تبسم نمود، و این تبسم بالاتر بود از همه آن زخمها که بر آن جناب زده بودند، کور مباد چشمی که در وقت سماع این تبسم گریان شود.
اگر خواهی قصد کن یحیی را که از مسجدش بیرون کشیدند از برای کشتن و حال آنکه هیچ علاقه و عیال و اطفالی نداشت، یا قصد کن این یحیی را که او را از خیمه ها بیرون کشیدند که در آن بود زنان حیران تشنه، بی کس در میان دشمنان، و هر یک فریاد واویلاه واثکلاه می کشیدند (بحارالانوارف جلد45، صفحه های 46 و 47 - منتخب طریحی، جلد 2، صفحه 134 - مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 22)، پس ایشان را ساکت کرده بیرون آمد، ناگاه دختر صغیره اش به او رسید، و بر پایش افتاد و می بوسید و فریاد می کرد، داد از بی کسی و ذلت، حضرت برگشتند و او را به دامان مرحمت نشانیدند، و فرمودند اشعاری که مضمونش آن است که: تا زنده ام دل مرا به گریه خود مسوزان و چون کشته شوم هر چه خواهی گریه کن. (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 257 - منتخب
طریحی، جلد 2، صفحه 133).
اگر خواهی قصد نما آن یحیی را که سرش در طشت بریدند، و از خونش یک قطره بر زمین افتاد، پس جوشید و ساکن نشد از جوشش، تا اینکه فانی نمود بسیاری از بنی اسرائیل را، آن وقت از جوشش افتاد، یا قصد کن این یحیی را که بر روی خاک سرش را بریدند و خونش را بر خاک ریختند، مگر چند قطره از آن که خودش به دست گرفت، و بر صورت مالید، و به آسمان پاشید، و به سوی زمین بر نگت و الا تمام زمین سرنگون می شد.
اگر خواهی قصد کن آن یحیی را که به یک کشش کارد سرش را بریدند، یا این یحیی را که سرش را به دوازده ضربت جدا نمودند با شمشیر. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 56 - مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 37).
اگر خواهی قصد کن آن یحیی را که سرش بریدند، و لیکن بدنش صحیح بود، یا این یحیی را که سرش را بریدند و بدنش پامال شده، و سوراخ سوراخ، و مجروح بود، سلام بر این یحیی که سرش را از قفا بریدند، و بدنش پامال شده، سلام بر این یحیی که سرش را بر روی سنگ گذاشتند و بر نیزه بلند نمودند و بر درخت آویختند و بر دروازه نصب کردندو در تنور و در زیر ابخانه گذاشتند ومحل دفنش معلوم نیست هر چند عاقبت سر با بدن است. (تفصیل سرگذشت سر مبارک امام (علیه السلام) در مباحث قبلی گذشت).
حضرت موسی علیه السلام کلیم الله بود و امام حسین علیه السلام نیز کلیم الله
باب موسی(علیه السلام): چون که حضرت حسین (علیه السلام) از مدینه بیرون رفت، تلاوت نمود آیاتی که متعلق است به موسی (علیه السلام) در قضیه فرارش از فرعون، و چون به مکه داخل شد تلاوت نمود ایضا بعض آیاتی را که متعلق است به موسی (سوره قصص، آیه های 21 و 22)، و در این تلاوتها اشاره است به تطبیق حالات آن جناب بر حالات موسی.
و بیانش آن است که بگوئیم: موسی کلیم الله بود، و امام حسین (علیه السلام) نیز کلیم الله بود به موجب روایتی که از عنوان المجالس نقل کردیم از انس به مالک در قضیه مناجات (گذشت در عنوان چهارم : قسم سوم از الطاف و مراجعه شود کتاب ناسخ التواریخ، جلد 4، صفحه 84).
و همچنین کلیم الله شد در وقت شهادتش آن خطاب: (یا أیتها النفس المطمئنة) تا آخر آیه چنانکه در روایت است موسی صاحب ید بیضا بود، یعنی دستش گاهی می درخشید و در مقام اظهار معجزه و امام حسین (علیه السلام) اضعاف آن را داشت، زیرا که پیشانی و گلویش می درخشید، چنانکه زید بن ارقم روایت کرده در وقتی که آن سر مبارک را بر غرفه او عبور دادند (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 194 - مناقب، جلد 3، صفحه 230) و بدنش نیز می درخشید، چنانکه زارع اسدی که بر نهر علقمه زراعت می نمود نقل کرده (بحارالانوار،جلد 45، صفحه های 193 و 194 - منتخب طریحی، جلد 2، صفحه 61) حضرت موسی به معجزه آب را از سنگ جوشانید از اثر زدن عطا، و امام حسین (علیه السلام) مصیبتش خون از سنگها جوشانید، چنانکه در سنگ ریزه های بیت المقدس ظاهر شد (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 204 و 205 - کامل الزیارات، باب 24، صفحه 77) و در روایت است که هر سنگ و کلوخی که از زمین بر می داشتند در زیرش خون تازه می دیدند از شب یازدهم تا طلوع فجر. (بحارالانوار، جلد45، صفحه های 204 و 205 - کامل الزیارات، باب 24، صفحه 77).
و از برایش جوشیدن آبها نیز بوده از چشمه های خلایق از آن چه دیده می شود بلکه هر کس اسمش را یاد کند چنانکه در روایت است، و این صفت ثابت است از برای اسم او با آن خاصیت، نه به جهت استماع مصیبتش از روزی که آسمانها خلق شده، و روزی که تعلیم اسماء به حضرت آدم کردند، چنانکه در تفسیر آیه شریفه: (فتلقی آدم من ربه کلمات) وارد است. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 245 - منتخب طریحی، جلد 1، صفحه 82 - سوره بقره، آیه 37).
حضرت موسی از برایش من و سلوی نازل گردید، و از برای امام حسین (علیه السلام) چند میوه از بهشت آمد، گاهی طبق رطب، و گاهی طعام مطبوخ (تفصیل این مطالب گذشت)، و گاهی انار و به سیب نازل گردید، و آن انار در وقت فوت حضرت فاطمه (علیها السلام) مفقود شد، و به در وقت شهادت امیر (علیه السلام) مفقود شد، و سیب در نزد حضرت حسین (علیه السلام) ماند تا روز عاشورا، و حضرت آن را بو می نمود، و تشنگیش آرام می شد، جناب سجاد می فرماید که: چون تشنگی بر آن حضرت غلبه نمود، دندان خود را در آن سیب فرو برد، و چون او را شهید کردند، آن سیب مفقود شد، ولی بوی آن باقی است، و شیعیان خالص در وقت سحر استشمام آن را می نمایند. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 91 و 92 - مناقب، جلد 3، صفحه 161).
موسی، به سببش طور سینا شرافت یافت به حدی که خداوند به او قسم یاد نموده است به خصوص و امام حسین (علیه السلام) نیز چنین است نسبت به زمین کربلا، بلکه در خبر است که طور سینا همان کربلاست. (بحارالانوار، جلد 98، صفحه 108 - کامل الزیارات، باب 88، صفحه 269).
حضرت موسی علیه السلام صاحب عصا و امام حسین علیه السلام صاحب شمشیر
موسی صاحب عصا است که معجزه بوده، و امام حسین (علیه السلام) صاحب شمشیر است که مظهر شجاعت نبویه بوده، و به آن جناب میراث رسیده بود، و مشهور به شجاعت حسینیه شد، موسی دعا کرد که خداوند هارون برادرش را وزیر او قرار دهد، و امام حسین (علیه السلام) ایضا وزیری چون عباس برادرش داشت، که باعث قوت کمر و زور بازویش بود، و از این جهت در وقت شهادت او ناله بر آورد، که الآن پشتم شکست.
از برای موسی یک دریا منشق شد، تا بنی اسرائیل عبور نمودند، و از برای امام حسین (علیه السلام) تمام دریاها به موج در آمدند، و ماهیان خود را بیرون انداختند، و بر آن جناب نوحه کردند، و ملکی از ملائکه فردوس برین نازل شد بر دریاها، بالهای خود را پهن کرد و ندا نمود که ای اهل دریا لباس حزن در بر کنید، که فرزند رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را سر بریدند (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 221 - کامل الزیارات، باب 21، صفحه های 67 - 68) و در روایت دیگر می فرماید که: نزدیک می شود که دریاها منشق شوند، و بعضی به بعضی فرو ریزند اگر ملک موکل به آنها مانع نشود، و این در وقتی است که حضرت فاطمه (علیها السلام) گریه و نوحه می کند بر فرزندش.
بلکه در بعضی روایات است که این امر مکرر واقع می شود، و از این جهت فرمودند آیا دوست نمی داری که از یاوران حضرت فاطمه (علیها السلام) باشی. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 208 و 209 - کامل الزیارات، باب 26، صفحه های 82 و 83).
موسی قبر خود را به دست خود حفر کرد در وقتی که گذشت به مردی که قبری حفر می نمود، از او سؤال کرد که این از کیست؟ گفت: از یک بنده صالح از بندگان خدا، گفت: می خواهم ترا اعانت کنم؟ پس اعانت کرد او را بر کندن قبر، و لحد را تمام نمود، آن مرد گفت: بخواب در آن، تا ببینم وسعت دارد یا نه؟ موسی خوابید، پس مقامش را به او نمودند، طلب کرد که روحش را قبض کنند، پس در همان قبر روحش مقبوض گردید (بحارالانوار، جلد13، صفحه 365- اکمال الدین، جلد 1، صفحه 153- امالی صدوق، مجلس 41، صفحه 193) و امام حسین (علیه السلام) چون که سه روز دفن نشد، قبر او را حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا حفر نمود، بلکه قبور اصحابش را نیز آن حضرت حفر نمود، چنانکه در خبر است که ام سلمه روز عاشورا در خواب دید حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا را غبار آلود، و فرمود: مردم بر فرزند هجوم آوردند و او را شهید کردند و من او را کشته دیدم و تا حال مشغول حفر قبور بودم از برای امام حسین (علیه السلام) و اصحابش. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 230- امالی صدوق، مجلس 29، صفحه 120- امالی مفید، صفحه 319).
حضرت موسی را چون آل فرعون از میان آب گرفتند، خواهرش آمد و از دور نظر می کرد، که عاقبت امر او به کجا می رسد، پس دید خواتین (جمع خاتون) مصر او را به فرزندی برداشته اند، و دست به دست، و دامن به دامن می دهند، و تمام زنهای شیرده را از برای دایه گی او جمع نموده اند، و آن جناب پستان ایشان را قبول نمی کند، پس خواهرش آمد، و گفت: من اهل بیتی سراغ دارم از برای کفالت او، تا آخر قصه. (بحارالانوار، جلد 13، صفحه 39- کمال الدین، جلد 1، صفحه های 148 و 149).
و امام حسین (علیه السلام) چون از بالای اسب بر روی خاک افتاد، آل ابو سفیان گرد او را گرفتند و خواهرش از خیمه بیرون آمد، که ببیند عاقبت امر او به کجا کشیده، پس دید او را طعمه نیزه ها و شمشیرها، فریاد برکشید و استغاثه نمود به لشکر، و فرمود: ای پسر سعد آیا ابو عبد الله کشته شود و تو به او نظر کنی؟ (بحارالانوار،جلد 45، صفحه 55 - مقتل ابی مختف، صفحه های 195 و 196- مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 35).
موسی چون اهل خود را برد و به طور سینا رسید، و سرما و باران در شب زمستان ایشان را دریافت و نتوانستند آتش روشن نمایند، پس به اطراف نظر کرد، و از دور آتش را دید، و به اهلش گفت: توقف کنید که من آتش یافته ام، می روم شاید از برای شما پاره ای بیاورم، یا راهی بیابم (سوره طه، آیه 10، باب اسماعیل) اگر خواهی قصد کن کلیم الله را، یا قصد کن حسین (علیه السلام) پسر رسول الله را که به اهلش فرمود: من در وادی مقدس و بقعه مبارکه آتشی یافته ام، پس بیائید با من، که خدا خواسته شما را اسیر ببیند. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 364 - لهوف، صفحه 28).
موسی سبزی گیاه از پوست شکمش ظاهر بود از بس علف تناول نموده بود از گرسنگی (بحارالانوار، جلد13، صفحه 28 - تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 138) و امام حسین (علیه السلام) سرخی خون از جمیع اعضای بدنش و سرش و مویش و پوستش ظاهر بود و لبان مبارکش کبود شده بود از تشنگی.
حضرت اسماعیل علیه السلام ذبیح الله بود و حضرت امام حسین علیه السلام نیز ذبیح الله
باب اسماعیل (علیه السلام): اسماعیل تسلیم کرد خود را از برای اینکه پدرش او را در راه خدا قربان نماید به رفق و احسان در ذبح پس خداوند او را وصف نمود به حلیم، و امام حسین (علیه السلام) نیز حلیم بود که خود را تسلیم کرد از برای اینکه دشمنان او را بکشند، کشتنی که مثل آن واقع نشده و نخواهد شد ابدا، و اگر ملاحظه نمائی جمیع جهات و کیفیات مصیبت آن جناب خواهی دانست که مثل آن واقع نشده و نخواهد شد.
باب اسماعیل صادق الوعد (علیه السلام): که در قرآن مذکور است (سوره مریم، آیه 54)، و آن غیر از اسماعیل بن ابراهیم است، خداوند او را به رسالت فرستاد به سوی قومی، پس او را گرفتند و پوست صورتش را کندند، پس فرستاد خداوند به سوی او سطاطیل ملک عذاب را تا از برایش انتقام کشد از آن قوم، اسماعیل گفت: من تأسی می کنم به امام حسین (علیه السلام) (بحارالانوار، جلد 13، صفحه 390، و جلد 44، صفحه 237، کامل الزیارات، باب 19، صفحه 64) ولی تأسی او در همان کندن پوست صورت بود، فدا شوم آن غریب را که تمام پوستهای بدنش کندند از زخم تیر و شمشیر و نیزه، و اعضایش را هم جدا کردند، چنانکه خودش در خطبه فرمود: «کأنی بأوصالی تقطعها عسلان الفلوات» : [ گوئی به چشم خود می بینم که گرگهای بیابان اعضایم را قطعه قطعه می کنند]. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 367- لهوف، صفحه 26 - مثیر الاحزان، صفحه 41، کشف الغمة، جلد 2، صفحه 29).
حضرت داود علیه السلام نوحه گر بود و امام حسین علیه السلام نیز نوحه گر
حضرت داود (علیه السلام) اواب بود، یعنی بسیار نوحه می کرد و انابه می نمود، و گاهی بالای منبر نوحه سر می کرد، و مردم جمع می شدند، و با او هم ناله می شدند تا به حدی که جماعتی هلاک می شدند از نوحه و رقت صوت او (بحارالانوار، جلد 14، صفحه های 17 و 18(با مختصر تفاوتی) ) و امام حسین (علیه السلام) صدای استغاثه اش بلند گردید که ای قوم مرا گناهی نیست (بحارالانوار، جلد 45، صفحه 83 - احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 291)، پس جمعی جان خود را در راه او دادند و مرغان و وحشیان و دوستان تا روز قیامت بر او نوحه نمودند و می نمایند.
حضرت سلیمان علیه السلام صاحب ملک عظیم بود و امام حسین علیه السلام نیز صاحب ملک عظیم
خداوند به او ملک عظیم کرامت نمود و تمام جن و انس و طیور را مسخر او ساخت، و باد مأمور حکم او بود و سلیمان کربلا تمام آسمان و زمین و وحش و طیر و باد و دریا و جمیع ما خلق الله حتی بهشت و جهنم و ما یری و ما لا یری مسخر او بودند، و همه ایشان در وقت شهادتش ناله و ضجه نمودند، چنانکه تفصیلش گذشت. (بحارالانوار، جلد 45، صفحه های 201 و 202 - کامل الزیارات، باب 26، صفحه 80).
سلیمان را خداوند مبتلی ساخت به اینکه جسدی را بر روی کرسی او انداخت، که بعضی گفته اند: جسد فرزندش بود، که مرده بود، و امام حسین (علیه السلام) جسد فرزندش پاره پاره پیش رویش بر خاک افتاد. سلیمان مبتلا شد به اینکه خاتمش را ربودند (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 100، تفسیر قمی، جلد 2، صفحه 237)، و امام حسین (علیه السلام) خاتمش را با انگشت بردند.
عیسی فرزند مریم، و حضرت امام حسین فرزند حضرت زهرا علیهما السلام
عیسی پسر مریم عذراء است، و امام حسین پسر حضرت فاطمه زهراست، مریم را ملائکه ندا کردند به طهارت و اصطفاء، و فاطمه (علیها السلام) را نیز ندا نمودند، به همین نداء حضرت عیسی (علیه السلام) روح الله و کلمة الله بود، و امام حسین (علیه السلام) نور الله و رحمت الله بود. عیسی پسر سیده نساء آن زمان بود، و امام حسین (علیه السلام) پسر سیده عالمیان است. آن عیسی (علیه السلام) سنگ را بالین می نمود (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 238- نهج البلاغة، فیض الاسلام ، جلد 3، صفحه 507، خطبه 156، فراز 17)، و این عیسی (علیه السلام) سری نداشت که بر بالین نهد آن عیسی لباس خشن می پوشید و این عیسی (علیه السلام) بدنش عریان بود. آن عیسی (علیه السلام) طعام سخت می خورد، و این عیسی (علیه السلام) سه روز طعام نخورد. آن عیسی (علیه السلام) مالی نداشت، و این عیسی (علیه السلام) اموال و لباسش را به غارت بردند. آن عیسی (علیه السلام) ولدی نداشت که سبب حزنش شود، و این عیسی (علیه السلام) ولدی داشت که از مصیبت او قوای او سست و نور چشمش تمام شد، ولی صبر کرد در راه خدا. آن عیسی (علیه السلام) (سایه بان) او مشارق و مغارب بود، و این عیسی (علیه السلام) سه روز در آفتاب افتاده بود. آن عیسی (علیه السلام) دابه اش پاهایش بود، و خادمش دستهایش بود (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 238- نهج البلاغة، فیض الاسلام، جلد 3، صفحه 507، خطبه 156 فراز 17)، و این عیسی (علیه السلام) را نگذاشتند که بر پا بایستد، و انگشتش را به جهت انگشتری بریدند و کتفش را قطع نمودند، و دستهایش را از بدن جدا کردند. (تفصیل این مطلب گذشت).
عطایای انبیاء به سبب امام حسین علیه السلام
در آنچه به انبیاء عطا شد به سبب امام حسین (علیه السلام) بدانکه انبیاء را به آن جناب عطا شد دو چیر: یکی اینکه آن حضرت مقتدای ایشان بود در مصیبت، پس به هر مصیبتی می رسید تأسی به او می کرد در صبر کردن، چنانکه از حضرت امیر (علیه السلام) منقول است مضمون آن. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 262- کامل الزیارات، باب 23، صفحه 72).
دوم: اینکه از برای ایشان فرج حاصل می شد در وقت تلفظ به اسم امام حسین (علیه السلام) چنانکه روایت وارد شده.
یکی قبول توبه آدم (علیه السلام) در وقتی که اسماء خمسه را به او تعلیم نمودند. (بحارالانوار، جلد 11، صفحه 174 - معانی الاخبار، صفحه 110).
دوم، نوح (علیه السلام) کشتی او بر جودی مستقر شد. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 243- منتخب طریحی، جلد 1، صفحه 28).
سوم، زکریا را بشارت به یحیی دادند. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 223، و جلد 14، صفحه 178- احتجاج طبرسی، جلد 2، صفحه 273).
چهارم، یونس از شکم ماهی نجات یافت. (بحارالانوار، جلد 14، صفحه 403- مناقب ابن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 281).
پنجم، کشف ضر ایوب شد.
ششم، فدا از برای اسماعیل آمد. (بحارالانوار، جلد 44، صفحه 225 - عیون الاخبار، جلد 1، صفحه 209).
هفتم، یوسف از چاه نجات یافت و از زندان خلاص شد. (بحارالانوار، جلد 12، صفحه 231 - تفسیر قمی، جلد 1، صفحه 345).
هشتم، یعقوب به وصال یوسف رسید. (بحارالانوار، جلد 12، صفحه 260- امالی صدوق، مجلس 43، صفحه 208).
چون همه ایشان در هنگام شدت امر متوسل به اسماء خمسه شدند و چون گفتند: بحق الحسین (علیه السلام) دعای ایشان مستجاب گردید و همچنین باقی انبیاء.
مؤلف گوید که: ما نیز از جمله مکروبین به کربت ذنوب هستیم، و بلای ما به سبب گناهان بسیار بزرگ است، پس سؤال می کنیم از خداوند به حق محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) و فاطمه (علیها السلام) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و در نزد ذکر آن جناب قلب ما شکسته می شود، و اشک ما جاری می گردد، بلی امیدواریم که خداوند کشف نماید بلا را از مادر هنگام ذکر اسم او، و به برکت نام شریفش.


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:15 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عرفان یکی از آن مقوله هایی است که پیشینه آن را باید همزاد با پیدایش انسان روی این کره خاکی جستجو کرد. زیرا منشأ پیدایش عرفان به نیازهای اولیه و ثانویه انسان برمی گردد. همانگونه که تأمین نیازهای اولیه موجب حیات فیزیکی و بقای مادی انسان و تأمین نیازهای ثانویه باعث سیراب شدن روح تشنه، کمال طلب و حقیقت جوی انسان می شود. بنابراین عرفان همان حکمت گمشده انسان است که از بدو خلقت درجستجوی آن بوده و تا زمان حصول نتیجه دست از تلاش و کوشش برنمی دارد. ازسوی دیگر همانطور که نیازهای مادی در مصادیق خارجی و مواد غذایی یافت می شود و از این طریق درصورت صحت و سلامت آن، انسان به یک رضایتمندی، آرامش خاطر و عافیت می رسد. و در شرایطی که خدای ناکرده غذای مسموم و ناخالص وارد فیزیک بدن شود به سرعت در ارگانیزم آن اثر کرده و انسان را از پای درمی آورد به همین قیاس درمسائل معنوی نیز مصادیق خارجی را باید جستجو کرد تا در صورت انطباق با عقل و فطرت انسان به آرامش قلبی و سکینه برسد. دراین رابطه تشخیص و انتخاب انسان در ابعاد مادی و معنوی بسیار حائز اهمیت بوده و رمز سعادت و شقاوت او به حساب می آید. فلسفه ارسال رسل و انزال کتب و امام منصوص العله درهمین راستا مطرح است که انسان در تشخیص راه و مصادیق نظری و عملی عرفان دچار خطا نگردد. و در این راستا به طور قطع اگر الگوی ثابت، خطاناپذیر و مورد تأیید شارع مقدس را فراروی خود قرار ندهیم به عدد انفس خلایق می توان راه و به قولی طریقت را طراحی نمود و بدیهی است که تزاحم و تعارض راهها، اصل مسئله را ساقط نموده و انسان را از هدف و غایت اصلی خود بازمی دارد. بنابراین سؤال اصلی این است که عرفان حقیقی کدام است و وجوه تمایز آن از عرفان های غیرحقیقی چگونه قابل شناسایی است؟
درپاسخ به این سؤال مقاله ای را برگزیدیم که عرفان حقیقی و مظاهر آن را در گفتار و کردار امام حسین(ع) به رشته تحریر درآورده و این خود، درسیره اهل البیت(ع) یکی از مصادیق عرفان نظری وعملی است. با امید به اینکه بتوانیم سایر اسوه های عرفان را نیز در آینده درصفحه معارف مطرح نماییم.
زندگی و شخصیت ائمه «صلوات الله علیهم اجمعین» جنبه های مختلفی دارد که هرکدام تحقیقی در خور آن می طلبد هرچند شخصیت آن بزرگواران وسیع تر و عمیق تر از آن است که هیچ کس نمی تواند بیشتر از سعه وجودی و علمی خویش از آن بهره برد.
با اینکه جوانب مختلفی از زندگانی ائمه توسط علماء و محققان بحث و بررسی شده است ولی هنوز خیلی از این جنبه ها در هاله ای از ابهام باقی هستند، یا اصلا مورد بحث و بررسی واقع نشده اند و یا خیلی کم توجه شده است یکی از این جنبه ها بررسی اعمال و گفتار آن حضرات از منظر عرفان می باشد با اینکه کسی را از حیث معرفت و عرفان در حد آنها نمی شناسیم.
برای اینکه به عظمت عرفان آن بزرگواران پی ببریم و بدانیم که تنها ائمه معصومین(ع) و پیروان آنان عارفان حقیقی هستند لازم است ابتداء «عرفان» و «عارف» و «ولی» را تعریف کرده و رابطه بین آنها را بیان کنیم و بعد جلوه های عرفان را در کردار و گفتار حضرت امام حسین(ع) بررسی کنیم.

تعریف عرفان:

عرفان مصدر دیگری از معرفت است به همان معنا هم استعمال می شود و در اصطلاح «عارف» کسی است که از تمامی علائق منقطع و به مقام شامخ ربوبی تقرب پیدا نموده و با این تقرب به مقام فناء فی الله که مقام این همانی (هو هو بعینه) می رسد.
عرفان حقیقی که عنوان نوشتار ماست مکتبی است که ریاست مطلقه آنرا در مرحله نخست پیامبراکرم(ص) و پس از وجود آن حضرت علی(ع) و اولاد طاهرینش عهده دار بودند بلکه آن حضرات مجسمه اولین و آخرین عرفان حقیقی بودند.
عرفان حقیقی غیر از یافته های انسان با عقل ناقص و شهودهایی است که همه در معرض توهمات انسانی و القائات شیطانی هستند عرفان حقیقی حالتی نیست که تنها در مواقع کوششهای آنی برای تخلیه روح انجام گیرد و بقیه لحظات عمر اسیر دامهای هوی و هوس گردد.
عرفان حقیقی عرفانی است که هیچ شائبه خطا و اشتباه و زوال در آن نیست عرفان حقیقی یعنی کشف حقائق عالم و ما فیها یعنی اتصال کامل به علم لایزال الهی و اخذ معارف از او، عرفان حقیقی یعنی کاملترین معارف ربوبی که با عقل و شهود انسانهای عادی قابل درک نیست.
عارف حقیقی کسی است که علاوه بر اینکه از تمامی علائق منقطع و به مقام شامخ ربوبی تقرب پیدا نموده و فانی در ذات الهی گشته از جانب خداوند نیز تأیید بشود و هرگز در او تصور خطاء و اشتباهی متصور نشود.
و بالاخره حضرت علی«ع» در تعریف عارف حقیقی چنین می گوید: او کسی است که عقل را زنده گردانیده و نفس را کشته و موقعی که این ریاضت را انجام داد حقایق بزرگ را مانند موی باریک احساس می کند دراین حال روشنایی لطیفی در قلب او ایجاد می شود و با آن روشنایی راه مستقیم خود را درمی یابد، درهای متعددی او را به در سلم و صفا و به منزلگه جاودانی می رساند پاهای روح او با آرامش جسمی لغزش پیدا نمی کند و درنهایت در قرارگاه امن و راحت در نتیجه کار قلب و رهبری او اقامت می کند
عرفان حقیقی همیشه عشق و محبت حقیقی را به دنبال خواهدداشت «ومن عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی» محدث شهیر سید جزائری در عنوان نور فی الحب و درجاته می گوید: «الحب هو میل الطبع الی الشیء الملتذ، فان تأکد ذلک المیل و قوی سمی عشقا» او توضیح می دهد کلمه عشق از «عشقه » مشتق است و آن گیاهی است که بر تنه و شاخه های درخت می پیچید و اطراف آن را فرا می گیرد همان گونه که عشق سراسر دل را تسخیر می سازد سپس می گوید: و تحقیقا این حالت در عشق حقیقی موجود است. زیرا وقتی که امیرالمؤمنین علی(ع) در اثر جنگها، پیکانهای تیر به بدن شریفش فرو می رفت، جراح هنگامی که حضرت به نماز می ایستاد آنها را از بدنش خارج می ساخت. چرا که قلب آن جناب در آن هنگام به عالم قدس و جبروت مشغول بود و هیچگونه احساسی نسبت به درد نداشت... و چنین است حال عاشقان خداوندی که از هرگونه نقصی منزه است.
ریشه و اصل محبت درک و معرفت کمال محبوب است اگر انسان چیزی را درک نکند و معرفت به آن نداشته باشد چگونه ممکن است آنرا آنچنان که هست دوست داشته باشد لذا میزان محبت و عشق هر کس مرتبط خواهدبود با میزان درک و معرفت او از محبوب و به همین خاطر است که بالاترین محبت ها نسبت به ذات اقدس الهی مختص به خود آن حضرت می باشد چون که کسی را به ذات خفی الهی راهی نیست چنانکه خود خبر داده است «لایحیطون به علم» و از رسولش منقول است که «ما عرفناک حق معرفتک» و امام حسین(ع) در دعای عرفه عرضه می دارند: «یا من لا یعلم کیف هو الا هو یا من لا یعلم ما هو الا هو یا من لا یعلمه الا هو در بین انسانها نیز بالاترین محبتها به واجب تعالی محبت حضرات معصومین (ع) و بعد از آنها محبت اولیاء و عرفاء خواهد بود زیرا معرفتشان به خدا بالاترین معرفتهاست. اما همین محبت هم از باب توحید افعالی نه از جانب انسان بلکه از جانب خود باری تعالی می باشد چنانکه پیامبر(ص) فرمودند: «اذا احب الله عبدا من امتی قذف فی قلوب اصفیائه و ارواح ملائکته و سکان عرشه محبته لیحبوه فذلک المحب حقا طوبی له ثم طوبی له و له عندالله شفاعه یوم القیامه » هنگامی که خداوند از امت من بنده ای را دوست بدارد، در دلهای برگزیدگان و ملائکه مقرب درگاه خود محبت او را قرار می دهد تا او را دوست بدارند پس حقیقتاً خوشا به حالش؛ خوشابه به حالش که روز قیامت نزد خداوند مقام شفاعت را نیز دارد. و همچنین امام حسین(ع) می فرمایند: «یا من أذاق أحبائه حلاوه المؤانسه فقاموا بین یدیه متملقین» ای کسی که به دوستانت شیرینی انس با خود را می چشانی، پس در مقابل او به ستایش و تمجید برمی خیزند.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:13 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

حضرت اباعبدا... الحسین(ع) آموزگار بزرگ شهادت و انقلاب است. حرکت عظیم و سرنوشت ساز آن حضرت در راه احیای اسلام ناب محمدی و مبارزه سازش ناپذیر با ستمگران را تمای وجدانهای آگاه و بیدار دل در طول تاریخ ارج نهاده و بر عظمت آن حضرت و قیام جاودانه او سر تعظیم فرود آورده اند.
بی گمان در طول تاریخ هیچ واقعه ای چون حماسه سرخ عاشورا سرشار از ایمان و اعتقاد، زیبایی و خلوص، پایداری و ستم ستیزی و ... نبوده است. واقعه ای که با وجود گذشت سده های متمادی و بر خلاف کوششهای جباران تاریخ، هنوز و همواره لبریز از عالیترین جلوه های الهی و انسانی است و پیام آن که دعوتی به همه عصرها و همه نسلهاست، هیچ گاه از خاطره ها زدوده نشده و نخواهد شد.
حماسه سرخ عاشورا که در روز دهم محرم سال شصت و یکم هجری به وقوع پیوست، سبزترین ورق صحیفه هستی است و بشریت در هیچ فرازی از دوران زندگی خود فراتر از گودال رفیع قتلگاه را به خاطر ندارد.
پیرامون واقعه جانگداز نینوا تا کنون کتابها و مقالات بسیاری به رشته تحریر درآمده است و چه بسیار ارادتمندان دلسوخته ای که عاشقانه به شرح این رویداد و مصایب آن حضرت پرداخته اند. با این حال، باز هم لحظات آکنده از عشقی ملکوتی است و روزی نمی گذرد که اثری درباره آن حضرت به نگارش درنیاید، گویی این صحیفه را نقطه پایانی نیست.
بی تردید، زندگانی پربار حضرت سیدالشهدا(ع) چنان از فضایل وکرامات سرشار است که هیچ قلمی را یارای بیان آن نیست و به گواه زمان چه بسیار نکته ها که درباره وجود مقدس آن حضرت ناگفته مانده و در هر عصری تنها گوشه هایی از عظمت شخصیت و حرکت الهی آن بزرگوار بر جهانیان آشکار شده است. چنانکه نهضت خونین کربلا در قرون اخیر نه تنها الهام بخش قیامها و انقلابهایی در کشورهای اسلامی، بلکه الگو و الهام بخش بسیاری از جنبشهای رهایی بخش در سایر ملل جهان بوده است.
شخصیت امام حسین (ع) ازمحبوبیتی عالمگیر برخوردار است و کیست که حسین(ع) را بشناسد و ستایشگر آفریننده بزرگترین حماسه همه دورانها نشود. در این منزل، سیری خواهیم داشت به مرتبه و منزلت پیشوای آزادگان جهان در نگاه آسمانی خاندان وحی؛ خاندانی که حسین(ع) در آن پا به عرصه حیات نهاد و در آن پرورش یافت؛ خاندانی که هر یک از آنان اسوه های بی همتای عالیترین سجایا و خلیفه های راستین خدا در زمین بوده و هستند. در این خصوص، از دو جنبه مقام و منزلت آن حضرت پیش از شهادت از نگاه پیامبر خدا(ص) و خاندان نبوت، و تلاش ائمه اطهار(ع) پس از شهادت آن حضرت در راه اشاعه و گسترش پیام و دعوت آسمانی ایشان، شایان تأمل وتدبر است. اهمیت فوق العاده این موضوع در این نکته نهفته است که نخستین گام در راه شناسایی عظمت شخصیت و درک جایگاه آن حضرت و نیز فهم عمق فاجعه شهادت آن گرانمایه، مطالعه در مرتبه و منزلت ایشان نزد خاندان وحی است.

*مقام و منزلت امام حسین(ع) در نگاه خاندان وحی (پیش از شهادت)

احادیث در وجوب دوستی، محبت و مودت امام حسین(ع) متواتر است. در این باره، نخست به احادیثی که از حضرت محمد مصطفی(ص) به این نکته سفارش و تأکید شده است، می پردازیم:
الحسن و الحسین سید الشباب اهل الجنة. (1)
(حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت هستند)
حسین منی و انا من حسین.
(حسین از من است و من از حسین هستم.)
این دو حدیث از معروفترین احادیثی است که در اکثر کتابهای شیعه و اهل سنت نقل شده است و در صحت آن تمام علما متفق القولند.
مقام و منزلت حضرت ابا عبدا...(ع) زمان و مکان نمی شناسد. در احادیث دیگری آمده است که خداوند یکتا قبل از آفرینش هستی پنج نور مقدس را به وجود آورد که این پنج نور مقدس پنج تن آل عبا بودند و سپس به سبب وجود شریف این پنج تن، عالم هستی را خلق فرمود.
ماجرای مباهله رسول اکرم (ص) با مسیحیان نجران و نازل شدن آیه مباهله (آیه 61 سوره مبارکه آل عمران) و آیه تطهیر(آیه 33 سوره مبارکه احزاب) که درباره خاندان پاک رسول خداست، نشانگر شأن و عظمت آسمانی حضرت امام حسین(ع) و عصمت و مرتبه والای ایشان است.
عشق آسمانی و پیوند عمیق و ناگسستنی تا آخرین لحظات حیات مبارک پیامبر(ص) نسبت به امام حسین(ع) استمرار داشته و در روایات ذکر شده است که در واپسین لحظه زندگی، پیامبر(ص) حسنین را که برای دیدار او آمده بودند به حضور پذیرفته وسر مبارک آنان را بر سینه خویش نهادند و آنان را مورد محبت و ملاطفت قراردادند. آن حضرت همواره حسنین را فرزندان خود خطاب می فرمودند و در نظر ایشان هیچ کس جز علی (ع) و فاطمه (س) در مقام و منزلت با آنان همراه و همشأن نبود و دلبستگی حسنین نیز به پیامبر(ص) حکایتی است که همانندی ندارد.
در روایت دیگری آمده است، روزی پیامبر(ص)، امام حسین (ع) را در دامان خود نشانده بود و او را نوازش می کرد و می خنداند. عایشه از پیامبر(ص) پرسید: ای رسول خدا، چقدر این کودک را دوست داری و با دیدار او شاد می شوی؟ پیامبر(ص) پاسخ فرمود: «چرا با دیدار او شاد نگردم؟ با اینکه او میوه قلب و نور چشم من است، امتم او را خواهند کشت.» آنگاه پیامبر(ص) می فرماید: «پس از شهادت حسین(ع) مرقد او زیارتگاهی می شود و هر که او را زیارت کند، ثواب یکی از حجهای مستحب مرا خداوند برای او می نویسد.» عایشه می پرسد: ثواب یکی از حج های مستحب؟ پیامبر(ص) پاسخ می دهد: «بلکه ثواب دو حج.» عایشه باز می پرسد! «به راستی ثواب دو حج؟ پیامبر درنهایت می فرماید: «ثواب 90 حج مرا با ثواب عمره های آنها را خداوند به زیارت کننده مرقد حسین خواهد داد.»
درباره پیش بینی شهادت حضرت امام حسین(ع) از زبان رسول گرامی خدا (ص) احادیث و روایات بسیار فراوان است که بیشتر این احادیث را شخصیتهایی چون ام سلمه، ابن عباس، عایشه و یا دیگر اصحاب آن حضرت نقل کرده اند. از آنجا که علاوه بر منابع شیعی این احادیث و روایات در بسیاری ازکتب اهل سنت نیز ثبت شده است، تردیدی در اصالت این نکته وجود ندارد.
همچنین در«کفایة الطالب» از علامه گنجی شافعی به سند از شیبان بن محزم نقل شده است: در رکاب حضرت امیر المومنین علی بن ابیطالب بودم و چون به کربلا رسیدیم، آن حضرت فرمود: در این سرزمین شهدایی کشته خواهند شد که همانند آنها شهیدانی جز شهدای بدر نخواهد بود.»
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نیز از زبان «هرثمة بن سلیم نقل شده است که در جریان جنگ صفین چون سپاهیان به کربلا رسیدند، امام علی (ع) در آن سرزمین نماز خواند و مشتی از خاک آن جا را برگرفت و بویید و سپس به همراهان خود فرمود:«وه بر تو ای خاک! به راستی تو از مردمانی محشورمی شوی که بی حساب داخل بهشت شوند.» هرثمه می گوید:« این ماجرا گذشت تا روزی که عبیدا...بن زیاد، لشکر به جنگ امام حسین (ع) فرستاد و من چون در آن لشکر بودم و ناگاه با دیدن امام حسین (ع) ، گذشته را به خاطر آوردم، با ابراز ندامت در پیشگاه آن حضرت از کربلا به کوفه بازگشتم و از شمار لشکریان ابن زیاد خارج شدم.»
احادیث و روایات بسیاری از امیرالمومنین علی (ع) در این باره نقل شده است که بیانگر منزلت و مرتبه والای حضرت سید الشهداست. پاره ای از احادیث و روایات که از حضرت امام حسین(ع) به یادگارمانده، از این واقعیت بزرگ حکایت دارد که آن حضرت با علم و آگاهی به نتیجه نبرد، پا به میدان کارزار نهاده بودند. آنچه اکثر مقتل نویسان درباره آن اتفاق نظر دارند این است که آن حضرت بارها شهادت خود را پیشگویی فرموده اند. در برخی ازکتب آمده است که ایشان برای نخستین بار خبر شهادت خود را در آینده اززبان رسول اکرم (ص) شنیده اند و در برخی از کتابهای مقتل حضرت امام حسین(ع) از طریق دیدار رسول اکرم (ص) در عالم رؤیا، از رسالت عظیم خویش آگاه شده اند و با استقامت و شجاعت، به استقبال آن شتافته اند.
نکته بسیار جذاب و با اهمیت دیگری که نباید آن را نادیده گرفت، یادآوری مقام و مرتبه امام از سوی خود آن حضرت است.در واقعه جانگداز کربلا، حضرت امام حسین(ع) در خطبه های شورانگیز خود به معرفی خویش و جایگاه و منزلتی که از آن برخوردار است، می پردازد. بی شک، امام در آن هنگامه یقیناً می دانست تمام کسانی که او را محاصره کرده اند، از مقام و منزلت او آگاهند. پس در ذکرا ین فضایل فلسفه بزرگتری وجود داشته است که همانا اتمام حجت آن حضرت بر ستمگران و شفاف کردن مرز حق و باطل از هر گونه شبهه ای بوده است.
روز عاشورا اعجاب انگیزترین روز تاریخ است. روز عاشورا روز آزمایش بزرگ الهی و روز تا پای جان ایستادن در برابر پیمان است. روز عاشورا گواه دیگری است بر عظمت شخصیت و مرتبه والای امام حسین(ع) و 72 شهید که عالیترین اسوه های ایثار و پایداری در راه ایمان و عقیده اند. در این روز با حنجره های سرخ خویش نه تنها مقام و مرتبه رفیع حضرت سید الشهدا(ع) را فریاد زدند، بلکه در راه دفاع از این حقیقت، از جان خود نیز دریغ نورزیدند؛ چنانکه به گفته مورخان و مقتل نگاران، شهادت در این راه را از عسل شیرین تر دانستند و برای رسیدن به شهادت از یکدیگر سبقت جستند و تا لحظه ای که رمق داشتند جنگیدند و برای آنکه گزندی به آن حضرت نرسد جان خود را سپر کردند. به شهادت رسیدن تمامی یاران آن حضرت در روز عاشورا قبل از ایشان، گواه بزرگ دیگری بر جایگاه عالی آن حضرت نزد یاران با وفایش بود که در هر شهادتی، جهانی از عشق وشور وشیدایی و ارادت نهفته بود.

* مقام و منزلت امام حسین(ع) در نگاه خاندان وحی (پس از شهادت)

رسالت ابلاغ پیام خونین انقلاب کبیر عاشورا، از همان روز نخست آغاز شد و عقیله اهل بیت حضرت زینب کبری(س) با خطبه های آتشین خود در کوفه و شام، لرزه بر اندام حکومت فاسد یزید افکند. آن بانوی بزرگوار در خطبه ای که در کوفه ایراد فرمود، برای بیان عمق جنایت امویان و عظمت مصیبت، به شرح مقام و منزلت حضرت امام حسین(ع) متوسل شد و این گونه سخن گفت:«ای اهل کوفه! بنالید و اشک بریزید و لبخند بر لب نیاورید؛ زیرا سزای شما گریستن است. دامن خود را به ننگ آلوده کرده و به عار افتاده اید. دست جنایتکار خود را به خون پاکی رنگین کرده و لکه ننگی بردامن نشانیده اید که هرگز قابل شستشو نیست. چگونه چنین جنایتی قابل شستشوست که نواده پیامبر(ص) و یادگار خاندان رسالت را کشتید، آن پیکر پاکی که با دست شما در خاک کربلا به خون آغشته گردید، پناهگاه روز صلح و سنگر شما در روز جنگ و سرور جوانان بهشت بود و ...».
امام علی بن الحسین(ع) نیز به همین روش در خطبه خود در بازار کوفه، مردم را خطاب قرار داده و فرمودند:«اگر روز رستاخیز رسول خدا بگوید عترت مرا کشتید و احترام مرا پایمال نمودید و اینک شما دیگر از امت من نیستید، چگونه به صورت پیامبر(ص) نگاه خواهید کرد؟»
همین خطبه های روشنگر، کوبنده و افشاگرانه بود که در نهایت دستگاه خلافت یزید را در موضع انفعال قرار داد، زیرا یزید در مقابل گستاخی بی شرمانه ای که به ساحت مقدس سبط پیامبر خدا(ص) نموده بود، هیچ پاسخ قانع کننده ای برای آرام کردن افکار عمومی نداشت، جز آنکه تمام گناهها را به گردن ابن زیاد و کارگزاران خود بیندازد و خود درصدد دلجویی از خاندان حضرت امام حسین(ع) برآید. او دریافته بود که توان رویارویی با عظمت شخصیت و منزلت بی چون و چرای امام حسین(ع) را ندارد و همین عامل مهم می تواند حکومت او را متلاشی کند.
گرچه یزید دستور داد تا خانواده گرامی امام حسین(ع) را با احترام به مدینه بازگردانند اما این امر موجب نشد تا واقعه جانسوز عاشورا به فراموشی سپرده شود؛ بلکه تمامی پیشوایان عالی قدر تشیع با استفاده از همه شیوه ها کوشیدند تا نام و انقلاب مقدس حسینی همواره در بستر زمان جاری باشد. برگزاری مراسم سوگواری و ترغیب شیعیان برای عزاداری بر آن حضرت، یادآوری مصایب و شدایدی که بر امام حسین(ع) و اصحاب آن حضرت وارد شد، دعوت از شاعران برای سرودن شعر در رثای حضرت اباعبدا...(ع)، برخورد متفاوت با ماه محرم و بیان فضایل حضرت سیدالشهدا، حضور در مزار حضرت امام حسین(ع) و شهدای عالی مرتبه کربلا و ترغیب شیعیان به زیارت و ... از جمله روشهای ائمه اطهار(ع) در تکریم و تجلیل از نهضت الهی عاشورا و تعظیم شخصیت جاودانه خامس آل عبا بوده است.
در احادیث و روایات به نقل از ابوحمزه ثمالی آمده است که امام سجاد(ع) هرگاه یاد روز عاشورا می افتادند، به شدت می گریستند.(2) و نیز در حالات آن حضرت نقل شده است که هرگاه وقت نماز فرا می رسید، تربت کربلا را بر روی سجاده می ریخت و بر آن سجده می کرد.
علقمة بن محمد حضرمی نقل کرده است که امام محمد باقر(ع) بر مصیبت امام حسین(ع) بسیار می گریست و دیگران را به این امر دعوت می نمود و در منزل خویش مجالس برپا می کرد و مصیبت حضرت امام حسین(ع) را به یکدیگر تسلیت می گفتند. (4)
همچنین امام صادق(ع) به «ابن عماره» که از شاعران آن روزگار بود، چنین فرمود: هر کس در رثای حسین (ع) قصیده ای بخواند و سی نفر را بگریاند، پاداش او بهشت است. (5)
در سایه همین ترغیبها و تشویقها بود که روز به روز بر شمار اشعاری که درباره حماسه کربلا سروده شده بود، افزوده گشت. چنانکه بخش اعظمی از ادبیات آن روزگار به شعر عاشورایی اختصاص یافته بود و شاعران نامداری چون سید حمیری و دعبل خزاعی با سرودن قصاید زیبایی نام خود را در شمار ارادتمندان حضرت امام حسین(ع) جاودان نمودند.
حضرت امام علی بن موسی الرضا در احوال پدر گرامی خود امام کاظم (ع) نقل فرموده اند که چون محرم از راه می رسید، کسی خنده بر لبان امام نمی دید و غم و اندوه بر او چیره می شد و چون عاشورا از راه می رسید آن حضرت بسیار می گریست و می فرمود امروز همان روزی است که حسین(ع) به شهادت رسید.(6)
همچنین، حضرت امام رضا(ع) در توصیف زیارت مرقد مطهر حضرت ابا عبدا...(ع) فرموده اند که «هر کس قبر امام حسین(ع) را در کنار شط فرات زیارت کند، همانند کسی است که خدا را در عرش خود، زیارت کرده باشد.(7)»
احادیث و روایات پیرامون تعظیم شخصیت بلند مرتبه حضرت ابا عبدا... الحسین(ع) از سوی خاندان عصمت و طهارت پایانی ندارد و در عظمت این سخن همین نکته بس که از اهداف قیام الهی حضرت ابا صالح المهدی(عج) خونخواهی سرور و سالار شهیدان ذکر شده و از آن حضرت با نام منتقم خون به ناحق ریخته خامس آل عبا، یاد شده است.

* مشترکات عاشورا و انتظار

برای انسان عصر حاضر که در میانه راه عاشورا و انتظار ایستاده است، این دو واقعه، دو چشم انداز بیکران است؛ دو چشم انداز در دو سمت گذشته و آینده، و با دریایی از زیباییها و ایده آلها.
عاشورا مکتبی بود که گشوده شد تا به انسان درس خودسازی انقلابی و قیام علیه طاغوت را بیاموزد و آدمی از عاشورا آموخت که در طریق حق ورسیدن به رهایی و آزادگی، باید تا واپسین نفس ایستادگی کرد.
و اما مکتب انتظار، مکتب امید است و چشم انداز روشن آینده. آنگاه که مدینه فاضله انسان در زمین سرانجام به دست مبارک حجت حق، تحقق یابد و پس از زمستان طولانی جهان، زمین به عطر گل نرگس برانگیخته شود و تمامی آرمانهای بشری همچون بهار، یکباره به شکوفه نشیند.
هر دو این چشم اندازهای زیبا را دین در برابر چشم انسان گشوده است و هیچ مکتب و مرام دیگری نتوانسته است تابدین پایه آدمی را ارج نهد و مرتبه او را ارتقا بخشد. پس درک عظمت این وقایع شکوهمند، تنها شایسته انسانهای باورمند و دین آشناست. تربیت یافتگان مکتب عاشورا، راهیان هماره آماده لحظه ناب ظهورند.
رسول اکرم (ص) در حدیثی که از ایشان نقل شده است. فرموده اند:
«ان لقتل الحسین حرارة فی المؤمنین لا تبرو ابداً.»
(همانا از شهادت حسین(ع) گرمایی در قلب مومنان ایجاد می شود که هرگز به سردی نخواهد گرایید) این حرارت، عشق سوزانی است که مومنان را از عاشورا به عصر ظهور می رساند، و در سرمای قطبی روزگاران، دلهای باورمند را گرمی امید می بخشد.(8)
مهدویت تداوم قیام سرخ عاشوراست و ظهورثمره شجره طیبه ای است که با خون مطهر حضرت سید الشهدا، امام حسین(ع) آبیاری شد. این گونه است که برای درک مفهوم ژرف و سترگ انتظار باید از وادی «نینوا» گذشت و فلسفه انقلاب کبیر آموزگار بزرگ شهادت و رهایی را دریافت.
«عاشورا» و «انتظار» هر دو نهضتهایی الهی برای رهایی انسان از قید و بند هر چه غیر خدا هستند، و در هر دو نهضت مبارزه و جهاد با ستمگران و مستکبران تا عالیترین درجه، فریضه ای واجب و مقدس به شمار آمده است.
قیام خونین امام حسین(ع) قیامی احیاگر دین و ارزشهای عالی الهی و برترین الگوی امر به معروف و نهی از منکر است. در اهمیت این حرکت سرنوشت ساز همین بس که بنا بر روایات خداوند متعال، امامت را در ذریه آن حضرت قرار داد تا جهان به وسیله قیام فرزند برومند او حضرت ابا صالح المهدی(عج) به حقیقت گراید و قسط و عدل که رویای دیرپای بشریت مظلوم است، توسط آن حضرت تحقق یابد. در این مفهوم بزرگ و شگفت، بنابر روایات و احادیث متعدد و متواتر، هیچ گونه تردیدی وجود ندارد که حضرت صاحب الزمان(عج) از فرزندان حضرت امام حسین(ع) است و فرزند حسین(ع) یعنی امتداد خط سرخ عاشورا. به این اعتبار، نهضت بزرگ کربلا را می توان «عقبه» نهضت جهانی حضرت ولی عصر (عج) به شمار آورد و تنها کسی می تواند امام نهضت جهانی آخر الزمان باشد که در شجاعت، تقوا، جدیت، سازش ناپذیری، اعتقاد، شهامت، علم، ایثار، و ... همانند امام عاشورا باشد.


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

محرم صفر امام حسین ابوالفضل عباس عاشورا کربلا بدون سانسور +18 فیلتر شکن هات

روزى امام حسین (علیه السلام)بر اسامة بن زید وارد شد.وى بیمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه مى‏کرد.امام علت آن را پرسید؟ وى در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهکار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده مى‏گیرم که این مبلغ را بپردازم.وى گفت: من بیم دارم که قبل از پرداخت بدهى خود از دنیا بروم.امام فرمود قبل از آنکه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم کرد .پس آن حضرت پیش از آنکه مرگ او فرا رسد وام او را ادا کردند.
آنگاه که مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدینه خارج شود، وى به خدمت امام حسین (علیه السلام)رسید.آن حضرت چهارصد دینار به او بخشید.یکى از حاضرین رو کرد به امام و گفت: به شاعرى فاسق بخشش مى‏کنى؟ فرمودند: بهترین بخشش از مال آن است که با آن آبروى خود را نگاهدارى . رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به کعب بن زهیر بخشش فرمود. و درباره عباس بن مرداس فرمودند: او را از من دور سازید، تا زبانش از بدگویى به من قطع گردد.
ابن عساکر در کتاب، تاریخ دمشق، آورده است که شخص فقیرى از اطراف به مدینه آمده بود .در حالى که قدم مى‏زد خود را به خانه حسین بن على (علیه السلام)رسانید.حلقه در را به صدا درآورد، و به گفتن شعر پرداخت:
لم یخب الیوم من رجاک و من
حرک من خلف بابک الحلقه
فأنت ذو الجود انت معدنه
ابوک قد کان قاتل الفسقه
امام حسین (علیه السلام)که به نماز ایستاده بود، با شنیدن صداى او نماز را کوتاه کرد، و خود را به مرد عرب رسانید.همین که در را گشود، مردى را مشاهده کرد که فقر و ناتوانى در چهره‏اش نمایان بود.پس بازگشته قنبر را صدا زد و از وى پرسید: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: اى فرزند رسول خدا، دویست درهم باقى مانده که آن هم به امر شما مى‏بایست بین افراد خانواده شما تقسیم کنم.سپس فرمود، آن را نزد من بیاور تا به آنکه از دیگران سزاوارتر است بپردازیم.بدین ترتیب، هر چه بود به شخص فقیر بخشید و اشعارى به شرح زیر بگفت:
خذها فانی الیک معتذر
و اعلم بأنی علیک ذو شفقه
لو کان فی سیرنا الغداة عصا
کانت سمانا علیک مندفقه
لکن ریب الزمان ذو نکد
و الکف منا قلیلة النفقه
مرد اعرابى پس از گرفتن عطاى امام بى درنگ اشعارى سرود و گفت:
مطهرون نقیات جیوبهم
تجری الصلوة علیهم اینما ذکروا
و أنتم أنتم الأعلون عندکم
علم الکتاب و ما جاءت به السور
من لم یکن علویا حسین تنسبه
فماله فی جمیع الناس مفتخر
اما خبرى را که در کتاب، لواعج الاشجان، از این بخشش ذکر کرده‏ایم با این خبر متفاوت بوده و در این جا مشخص نیست که روایت مزبور از چه منبعى آورده شده است به این ترتیب در روایت مزبور آمده است که: امام (علیه السلام)از قنبر پرسید، آیا از مال حجاز چیزى برجاى مانده؟ قنبر گفت: بلى چهار هزار دینار.آن حضرت پس از آنکه دو بیت شعر بخواند، مبلغ مزبور را با اضافه کردن چیزى بر آن به مرد اعرابى بخشید.برخى نیز اشعار مزبور را به ابو نواس نسبت داده‏اند که در مدح امام رضا (علیه السلام)سروده است.و الله اعلم.
روزى ابو عبد الرحمن عبد الله بن حبیب سلمى به یکى از فرزندان امام حسین (علیه السلام)سوره حمد را بیاموخت.همین که وى این سوره را براى پدر خود بخواند، آن حضرت به ابو عبد الرحمن هزار دینار و هزار جامه نو عطا کرد، و دهانش را پر از در ساخت، و آنگاه که علت این امر را از وى جویا شده و گفتند، در برابر این کار چگونه بخشش مى‏کنى؟ ، امام (علیه السلام)گفت: آنچه را که من به وى بخشیدم، در برابر این امر یعنى تعلیم سوره حمد بسیار ناچیز است.آنگاه شعرى سروده و گفت:
اذا جادت الدنیا علیک فجد بها
على الناس طرا قبل ان تتفلت
فلا الجود یفنیها اذا هی اقبلت
و لا البخل یبقیها اذا ما تولت
روزى کنیزى بر امام حسین (علیه السلام)وارد شد و دسته گلى به وى هدیه کرد.پس آن حضرت، فرمودند: تو در راه خداى تعالى آزادى.یکى از حاضرین گفت: چگونه است که در برابر دسته گلى ناچیز، کنیزى را آزاد مى‏سازى؟ ، آن حضرت فرمودند: این روشى است که خدا ما را بر آن تربیت کرده است، چنان که در قرآن کریم خداى تعالى مى‏فرماید: (و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها) (1) و بهترین هدیه براى این کنیز آزادى وى بود.
مردى اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) دیه کاملى بر عهده من است و قادر به پرداخت آن نیستم.پیش خود گفتم، باید نزد کسى بروم که در میان مردم از همه کریم‏تر باشد، و کسى را بالاتر از اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیافتم.حضرت فرمودند:
اى برادر عرب من سه موضوع از تو مى‏پرسم چنانچه یک پرسش را جواب گفتى، یک سوم آن را به تو مى‏بخشم.اگر دو سؤال را پاسخ دهى دو سوم مال را خواهى گرفت و اگر هر سه را جواب گفتى تمام آن را اعطا خواهم کرد.مرد اعرابى گفت، اى فرزند رسول خدا چگونه روا باشد که شخصى همانند شما که خود اهل علم و فضیلت هستید، از فردى مانند من سؤال کند.امام (علیه السلام)فرمود، از جد خود رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمودند: المعروف بقدر المعرفة: نیکى و بخشش بایستى به اندازه معرفت و شناسایى هر کس انجام گیرد.
مرد عرب گفت، هر چه خواهید بپرسید.چنانچه بدانم جواب خواهم گفت، و اگر ندانم از شما فرا مى‏گیرم و همه نیروها از آن خداست.
حضرت فرمود، افضل اعمال چیست؟
اعرابى عرض کرد، ایمان به خداوند.
ـ چه چیز، مردم را از هلاکت رهایى مى‏بخشد؟
ـ توکل و اعتماد بر خداى تعالى.
ـ زینت آدمى در چیست؟
ـ دانشى که همراه با حلم و بردبارى باشد.
امام (علیه السلام)فرمود، چنانچه به این فضیلت دست نیابد؟
وى پاسخ داد، مالى که توأم با مروت و جوانمردى باشد.
فرمود، چنانچه از این زینت نیز محروم باشد؟ عرض کرد، فقر و پریشانى، همراه با صبر و شکیبایى.فرمود، اگر این صفت در وجود وى نباشد؟ مرد عرب گفت، در این صورت، صاعقه‏اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند، که شایسته بیش از آن نیست.
پس حضرت بخندید و کیسه‏اى که هزار دینار داشت همراه با انگشترى خود که ارزش نگین آن به دویست درهم مى‏رسید به وى عطا کرد و به او فرمودند: هزار دینار براى اداى قرض خود و دویست درهم را براى هزینه زندگى خود صرف کن.
مرد اعرابى آنها را بگرفت در حالى که این آیه را تلاوت مى‏کرد: (الله اعلم حیث یجعل رسالته)، خدا بهتر داند که پیغمبرى خود را چگونه قرار دهد.
در، تحف العقول، آمده است که: مردى به خدمت امام حسین (علیه السلام)آمد و از وى کمک خواست.آن حضرت به وى گفت، سؤال تنها در سه مورد ممکن است جایز باشد، و آن به وقتى است که وام سنگینى بر عهده شخص بوده یا بسیار فقیر باشد و دیگر در موقعى که شخص دیه‏اى را بر عهده گرفته است.
و نیز در کتاب مزبور آمده است که: مردى از انصار به ملاقات امام (علیه السلام)آمد و درخواست حاجت کرد.حضرت فرمود، اى مرد انصارى به خاطر بیان حاجت آبروى خود را مریز.نیاز خود را در نامه‏اى بنویس و براى من بفرست.انشاء الله خواسته تو را بر خواهم آورد.مرد سائل در نامه‏اى حاجت خود را به این شرح بیان داشت: اى ابا عبد الله، من به فلان شخص پانصد دینار بدهکارم و او همچنان درخواست طلب خود را دارد.از او بخواهید به من فرصت دهد تا گشایشى در کارم پیدا شود.
همین که امام حسین (علیه السلام)نامه او را بخواند به خانه رفت و کیسه‏اى که محتوى هزار دینار بود، بیاورد و به وى بخشید و فرمودند: پانصد دینار براى اداى قرض خود و پانصد دینار دیگر را در جهت مخارج زندگى خود استفاده کن.در نظر داشته باش که به هنگام اظهار حاجت جز به سه کس مراجعه مکن.: مردى که به دین معتقد، یا جوانمرد و با مروت و یا داراى حسب و نسب باشد.اما شخص دیندار با توجه به دین خود تو را از انجام خواسته‏ات محروم نمى‏سازد.و آن کس که داراى مروت و جوانمردى است خود شرم دارد که نیاز تو را انجام ندهد.و آنکه داراى اصل و نسب باشد، به این امر آگاهى دارد که تو به اراده خود جهت بیان حاجتى آبروى خود را از دست نمى‏دهى.از این رو در حفظ آبروى تو مى‏کوشد و حاجت تو را برآورده مى‏سازد .
بخارى در کتاب صحیح خود و دیگران آورده‏اند که اسامة بن زید خدمتکار خود را که نامش حرمله بود، از مدینه به کوفه روانه ساخت تا از على (علیه السلام)بخواهد که مقدارى از مال براى او ارسال دارد، و به وى گفت: مسلما از تو مى‏پرسد که چرا با او همکارى نکرده‏ام.به او بگو، هر چند که من مایل به همراهى با شما بودم، اما در عین حال معتقد نبودم که در جنگ شرکت داشته باشم.امیر المؤمنین عذر او را نپذیرفت و از بخشش به او خوددارى کرد.پس حرمله نزد امام حسن (علیه السلام)و امام حسین (علیه السلام)و عبد الله بن جعفر رفت.آنان خواسته او را انجام دادند و مبلغ زیادى به او بخشیدند. اما طبق نوشته ابن حجر در کتاب فتح البارى که در شرح بر صحیح بخارى تالیف گردیده، چنین است که: علت عدم شرکت اسامه در جنگهاى على (علیه السلام)این بود که وى اعتقادى به نبرد با مسلمین نداشت.از این رو امیر المؤمنین که دید وى در جنگ شرکت نکرده، از یارى با او خوددارى کرد.امام فرزندان آن حضرت، و عبد الله بن جعفر از اموال خود به او اعطا کردند تا رهسپار مدینه شود.
به نظر نگارنده، عذر خواهى اسامه قابل قبول نخواهد بود، زیرا که خداى تعالى در قرآن کریم مى‏فرماید: (فقاتلوا التى تبغى حتى تفی‏ء الى امر الله) (2) ، با آنکه تجاوز مى‏کند جنگ کنید تا به فرمان خدا باز آید.
پس بدین جهت که اسامه از یارى و نصرت با على (علیه السلام)خوددارى کرده و از فرمان او سر باز زده بود شایسته بود که از آن حضرت شرم مى‏کرد و کمک مالى از بیت المال مسلمین نمى‏خواست .حتى در برخى روایات آمده است که وى اصولا با امام (علیه السلام)بیعت نکرد، و چنانچه این روایت که امیر المؤمنین (علیه السلام)از پرداخت مال به وى امتناع کرده درست باشد، خود امرى کاملا صحیح بوده و اسامه نیز بیش از این شایسته نبوده است. اما کمک فرزندان على (علیه السلام)و عبد الله بن جعفر خود حاکى از کرم و بخشش بنى هاشم و روح بزرگوارى آنهاست که همواره هر عمل ناروایى را با نیکى و احسان جبران مى‏کردند.و هر چند که اسامه شایسته کمک نبود و على (علیه السلام)نیز از این امر خوددارى کرد، اما آنان در عوض طبق شیوه کریمانه‏اى که در خاندان رسالت وجود دارد از دارایى خود به جبران این امر به کمک وى پرداختند.
احمد بن سلیمان بن على بحرانى در کتاب، عقد اللآن فى مناقب الآل، مى‏نویسد: چنین اتفاق افتاد که روزى امام حسین (علیه السلام)پس از رحلت برادر خود امام حسن (علیه السلام)در مسجد جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضور یافته بود.در یک گوشه عبد الله بن زبیر، و در گوشه دیگرى عتبة بن ابى سفیان نیز نشسته بودند.ناگاه مردى عرب که بر شترى سوار بود به نزدیک مسجد رسیده، شتر خود را بست و وارد مسجد شد.ابتدا نزد عتبة بن ابى سفیان رفت.پس بر وى سلام کرد و گفت، من پسر عموى خود را کشته‏ام و اکنون بایستى دیه او را بپردازم.آیا مى‏توانى مرا در این امر یارى و کمک دهى؟ عتبه رو کرد به خدمتکار خود و گفت، صد درهم به وى بپرداز.مرد عرب گفت، این پول کافى نیست و من دیه کامل مى‏خواهم.پس او را ترک کرده، به سراغ عبد الله بن زبیر رفت و آنچه را که براى عتبه گفته بود براى او نیز بیان داشت.عبد الله نیز به خدمتکار خود دستور داد دویست درهم به وى پرداخت کند.اما مرد عرب ماجراى خود را تکرار کرد و گفت، من دیه تمام مى‏خواهم این مبلغ کافى نیست و او را ترک کرد.
سپس خود را به امام حسین (علیه السلام)رسانید و پس از سلام گفت: اى فرزند رسول خدا، من پسر عم خود را کشته‏ام و اینک از من مطالبه دیه دارند.آیا مى‏توانید پول آن را به من اعطا کنید؟ پس حسین بن على (علیه السلام)به وى گفت: ما خاندانى هستیم که به اندازه شناسایى و آگاهى هر کس بخشش مى‏کنیم.
مرد عرب گفت، هر چه مى‏خواهید از من بپرسید؟ امام حسین (علیه السلام)فرمود، اى اعرابى راه رهایى از هلاکت چیست؟
مرد عرب پاسخ داد، توکل بر خداى عز و جل.
ـ همت چیست؟
ـ اتکا به خداوند.
در اینجا امام حسین (علیه السلام)سؤالات دیگرى از اعرابى کردند و او نیز پاسخ داد.
آنگاه امام (علیه السلام)دستور داد ده هزار درهم براى پرداخت دیه او و ده هزار درهم نیز براى گشایش حال و رفع مشکلات و مخارج خانواده‏اش به اعرابى بپردازند.
پس مرد عرب بى‏درنگ به سرودن اشعارى به این شرح پرداخت:
طربت و ما هاج لی معبق
و لا لی مقام و لا معشق
و لکن طربت لآل الرسول
فلذ لی اشعر و المنطق
هم الاکرمون هم الانجبون
نجوم السماء بهم تشرق
سبقت الانام الى المکرمات
فقصر عن سبقک السبق
بکم فتح الله باب الرشاد
و باب الفساد بکم مغلق
مهربانى و احسان امام حسین (علیه السلام)نسبت به فقرا و مساکین
در واقعه کربلا هنگامى که آثار زخم را بر دوش آن حضرت مشاهده کردند از امام زین العابدین (علیه السلام)علت آن را جویا شدند.امام فرمودند: پدرم، همواره انبانى از غذا بر دوش خود مى‏کشید و به منزل بیوه زنان و یتیمان و مساکین مى‏رسانید.
تواضع و فروتنى امام
روزى امام (علیه السلام)بر گروهى از فقرا گذشت که تکه نانهایى بر عبایى نهاده و مى‏خوردند.آن حضرت بر آنها سلام کرد.آنان از وى خواستند که با آنها هم سفره شود.امام دعوتشان را پذیرفت، و در کنار آنها نشست و گفت: چنانچه نانى که مى‏خورید، صدقه نبود، من هم با شما همغذا مى‏شدم.آنگاه آنها را به خانه خود دعوت کرد.همین که به خانه رسیدند، به آنها غذا و لباس و مبلغى پول داد.
ابن عساکر در تاریخ دمشق آورده است که: امام (علیه السلام)روزى بر عده‏اى از مسکینان گذشت که در کلبه‏اى نشسته و چیزى مى‏خوردند.از امام حسین (علیه السلام)دعوت کردند که با آنها در غذا شرکت کند.آن حضرت دعوتشان را پذیرفت و گفت خداوند متکبران را دوست ندارد.پس از خوردن غذا، امام رو کرد به آنها و گفت: من دعوت شما را پذیرفتم.اکنون نوبت شماست.آنان نیز پذیرفتند و به خانه امام رفتند.آن حضرت به خدمتکار خود رباب دستور داد هر چه در خانه اندوخته دارند به آنان ببخشد.
حلم امام
یکى از غلامان امام (علیه السلام)کار ناروایى را مرتکب شده که مستوجب کیفر گردیده بود.آن حضرت دستور داد وى را تازیانه بزنند.وى گفت اى مولاى من، خداوند مى‏فرماید: و الکاظمین الغیظ
امام او را عفو کرده، گفت، او را رها کنید.
غلام آیه مزبور را ادامه داده گفت:
و العافین عن الناس،
امام (علیه السلام)گفتند، از گناه تو گذشت کردم.
باز هم غلام در ادامه آیه گفتند: و الله یحب المحسنین،
در اینجا امام (علیه السلام)فرمودند: (انت حر لوجه الله) تو را به خاطر خدا آزاد کردم، و ادامه داده گفت: از این پس آنچه را که به تو بخشش مى‏کردم دو برابر خواهد شد.

پى‏نوشتها:
1ـ چون شما را درود گویند، درودى بهتر از آن گویید، یا همان را بازگویید، سوره نساء آیه 86
2ـ سوره حجرات آیه
9


[ یکشنبه 90/9/6 ] [ 4:12 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عطشان

از القاب سید الشهدا که تشنه از کربلا به شهادت رسید. این تعبیر در روایات، تواریخ و زیارتنامه‌ها درباره آن امام آمده است.

مظلوم

ستمدیده؛ از لقب‌های سید الشهد است که اغلب با نام او همراه است .(یا حسین مظلوم). در زیارتنامه ها و احادیث،‌ تکیه بر روی این لقب، ظالم بودن حکومت اموی و سپاهی که در کربلا آن حضرت را به شهادت رساند.

قتیل العبرات

کشته‌ی اشک ها؛شهیدی که هم نامش گریه آور است و هم اشک ریختن در سوگ او ثواب داردو موجب احیای عاشورا است.

سیّد الشهدا

به معنی سرور و سالار شهیدان . حماسه و ایثار ابا عبدلله چنان بود که او را بر همه‌ی شهیدان برتری و سروری داد و شهدای کربلا را نیز بر دیگرشهیدان فضیلت بخشید و این سیادت و برتری در عرصه‌ی‌قیامت هم مشهود خواهد بود .

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:29 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

عارفان، امام حسین(علیه السّلام ) را جزو مصادیق انسان کامل می‌دانند، از این نظر موقعیت آن حضرت نزد ایشان از حد امام یا رهبر اجتماعی بسیار فراتر می‌رود زیرا اگر امام از نقطه نظر سیاسی مسئول اداره امور مسلمانان است، انسان کامل درباره کل هستی مسئولیت دارد.به تعبیر دیگر انسان کامل جانشین خدا در روی زمین است و اگر از بین برود نظام هستی و حیات از بین می‌رود. از این رو عرفا به حادثه عاشورا به عنوان واقعه‌ای می‌نگرند که انسان کامل در آن حضور داشته است. در نگرش عرفا به عاشورا، نظرات و مقامات عرفانی مورد توجه قرار گرفته و همه ارکان و مولفه‌های عرفان در این مورد تبیین شده است.
در این صحنه هر یک از افراد عاشورا هم به عنوان مصداق یک مولفه عرفانی‌اند و هم به عنوان نماد آن، به گونه‌ای که تمامی عناصر موثر در سلوک عرفانی مورد توجه قرار گرفته است.
عارفان از هر دین و مسلک و مذهبی امام حسین(علیه السّلام ) را به عنوان قطب عرفان و سایر بزرگواران را در قالب نقش‌های دیگر مورد توجه قرار داده‌اند از این رو قصد داریم در این نوشته هر چند کوتاه به نظرات عارفان مشهور بپردازیم.
حکیم سنایی (متوفی ? 525?یا ? 545?ه.ق) از جمله عرفای مشهوری است که همواره در سروده هایش ارادت خود را به خاندان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سّلم ) ابراز و امیدوار بوده که این ارادت و بیزاری از بنی امیه موجب رستگاری او شود و با دوستی علی(علیه السّلام ) و دو فرزندش حسنین (علیهما السّلام) به بهشت برین وارد شود.
"دو سبب را امید می‌دارم
گرچه آلوده و گنهکارم
که نجاتم دهی بدین دو سبب زین چنین جمع بی‌خبر یارب
آن یکی حب خاندان رسول
حب آن شیر مرد جفت بتول
و آن دگر بغض آل بوسفیان
که از ایشان بدو رسید زیان
مر مرا زین سبب نجات دهی
وز جهنم مرا برات دهی"
ابیات فوق بیان‌کننده دو اصل "تولی و تبری" است، تولی نسبت به حسین(علیه السّلام ) و تبری از یزید و قاطبه بنی‌امیه، مضاف بر این که محبت حسن(علیه السّلام ) و حسین(علیه السّلام) مایه نجات و دستیابی به بهشت الهی است. سنایی بر این نظر اعتقاد داشت که مدعی پیروی از اهل بیت باید از هر جهت خود را آماده کند تا به اخلاق نیکو متخلق شود. "دعوی ایمان‌کنی ونفس را فرمان بری باعلی بیعت کنی و زهرپاشی برحسن" سنایی به حدی نسبت به یزید و دار و دسته‌اش ابراز بیزاری می‌کند که بیعت‌کنندگان با یزید را یزیدی دیگر می‌خواند و معتقد است که انسان دارای وجدان سالم هرگز حاضر نمی‌شود با یزید بیعت کند چه رسد به انسان مومن.
" بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری"
او در مقابل نگرشی که به یزید و شمر دارد امام حسین(علیه السّلام ) را سرآمد همه شهیدان تاریخ می‌داند. "سراسر جمله عالم پرشهید است/ شهیدی چون حسین کربلا کو" از دیدگاه سنایی غزنوی عامل و علت پیدایی قیام عاشورا آن بوده است که گروهی دنیاخواه، تاب تحمل شخصیت لامکانی حسین(علیه السّلام ) را نداشتند لذا در صدد برآمدند خورشید وجود امام حسین(علیه السّلام ) را به تاریکی بکشانند تا بدین وسیله در زندگی دیجور خود غوطه‌ور شوند و هیچ مانعی در میان نبینند. او همچنین معتقد است که این گروه گمراه نه تنها با حسین (علیه السّلام) چنین برخورد کردند بلکه پیش از او، با پدر گرامی‌اش نیز همان رفتار را کرده و فلسفه اصلی مخالفت آنان با حضرت امیر در همین نکته نهفته بود.
چون آنان ضربات سهمگین علی(علیه السّلام ) را چه در عصر جاهلیت وچه در زمان خلافتش متحمل شده بودند، لذا در سال ? 61?هجری در صدد انتقام بر آمدند تا بخشی از آن شکست‌ها را جبران کنند و با شماتت حسین(علیه السّلام ) و خانواده و یارانش در صدد ضربه زدن بر آن حضرت(علیه السّلام) بر آیند. پس قتل حسین(علیه السّلام ) را باید تاوان شکست‌هایی بدانیم که جاهلان و ظلمت‌پرستان یزیدی از ذوالفقار علی(علیه السّلام ) متحمل شده بودند.
سنایی، با توجه به چنین نگرش عرفانی است که یزید و دار و دسته‌اش را مستحق لعن و نفرین دانسته و بدگویی از آنان را عامل و علت صدرنشینی آدمی در این دنیا و عالم آخرت می‌داند. "هر که بد گوی آن سگان باشد دان که او شاه آن جهان باشد" الگونمایی عاشورا از دیدگاه سنایی، نه تنها به سبب فداکاری عارفانه است که حسین آن را به منصه ظهور رسانده است، بلکه حسین(علیه السّلام ) و یارانش را به عنوان کسانی می‌شناسد که مرگ پیش از مرگ طبیعی را تجربه کرده‌اند.
سنایی، معرفت یابی به ماهیت قیام عاشورا و شخصیت امام حسین(علیه السّلام ) را در صورتی ممکن می‌داند که شخص، انقطاع از اغیار را تجربه کرده باشد. از نظر سنایی، کربلا قطعه‌ای از بهشت الهی است که در زمین تحقق یافته است و شهیدان کربلا گل‌های پاکی هستند که بر روی خاک کربلا شکفته‌اند و جهان را عطرآگین ساخته‌اند.
"هذا کربلا و آن تعظیم کز بهشت آورد به خلق، نسیم و آن تن سر بریده در گل و خاک و آن عزیزان به تیغ، دل‌ها چاک و آن تن سر به خاک غلطیده تن بی‌سر بسی بد افتاده" از نظر سنایی امام حسین(علیه السّلام ) برگزیده همه جهان بوده است اما به دست اهل جفا شربت شهادت نوشید.


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:28 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   51   52   53   54   55   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????