عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
 

غـیـر از نـقـش یـادآورى در زنـده مـانـدن حـق و رسـوایـى بـاطـل، بـراى خـنـثـى کـردن نـقـشـه‌هـاى پـیـروان بـاطـل، بـایـد تـوطئه‌ها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت، تا آنچه اتّفاق افتاده، در پـس پـرده کـتـمـان بـاقـى نـمـانـد. افشاگرى همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیّات و بـسـیـج مـردم علیه باطل، کار ساز بوده است. در انقلاب اسلامى ایران، نطقى که امام خمینى (قدس سره) علیه قرارداد کاپیتولاسیون داشت و به تبعید شدنش انجامید، یکى از این نمونه‌ها بـود، یـا افـشـاگـری‌هـاى "دانـشـجـویـان مـسـلمـان پـیـرو خـط امـام" پـس از اشـغـال لانه جاسوسى آمریکا، پرده از دخالت‌هاى مستمرّ و توطئه‌گرانه آمریکا در امور داخلى ایـران بـرداشـت، یا تجمّع جانبازان شیمیایى و ارائه اسناد استفاده دشمن از سلاح‌هاى شیمیایى در جنگ علیه ایران، رسوایى بزرگى براى عاملان این جنایات داشت .

در حـادثـه کـربـلا، یـکـى از رسـالت‌هـاى بـازمـانـدگان حادثه، افشاگرى علیه دشمن بود و ضـربـه زدن به رژیم اموى، از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت.

شاید یکى از دلایلى هم کـه سـبب شد امام حسین (علیه السلام) در حرکت خویش از مدینه به مکّه و سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنایت و مظلومیّت اهل بیت، دیده‌هاى خود را براى مردم بازگو کنند تا آن وقایع در پشت پرده ابهام نماند.

نـقـش امـام سـجاد(علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) در این میان حائز اهمیت بود. حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاکسپارى پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قـبـر حسین بن على است، آن که او را تشنه و غریب کشتند؛ هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا. (1) حضرت مى‌توانست اوصاف دیگرى براى سیدالشـهـداء بـیان کند، اما تاکید بر این که او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. در خطبه‌اى هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:

«اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا و کفى بذلک فَخرا» (2) ؛ مـن پـسـر کـسـى هـسـتـم کـه بـه (قـتـل صـبـر) کـشـته شد و همین برایم به عنوان افتخار، بس است. (3)

در صورتى که مى‌توانست در معرفى خود و بیان افتخاراتش، اوصاف دیگرى را برشمارد.

در همان نطق که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:

«اى مردم، هر کس مرا مى‌شناسد که شناخته است. هر کس مرا نمى‌شناسد، من على بن الحسین هستم، پـسـر آن کـس که حـرمـتـش را زیـر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خـانـوداه‌اش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر کسى هستم که بى گناه، او را کنار شطّ فرات سر بریدند.» (4)

امام در معرفى خود، بیش از آن که به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهیدش و یاد جنایت‌هایى کـه در مـورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد و این افشاگرى بر ضدّ ابن زیاد و حکومت یزید بود.

در خـطـابـه پـر شـور و افـشاگرانه و بیدارگر خویش در کاخ یزید و در حضور آن همه جمعیّت و دولتمردان سلطه یزید و مهمانانش، پرده کتمان را کنار زد و در آن سخنرانى «انا ابن مکّة و منا، انـا ابـن زمـزم والصـفـا...»(5) اوصـاف و فـضـایـل پـدرش، جـدّش ‍ عـلى بـن ابـى طـالب، جـدّش رسول خدا، و همه خدمات و فضیلت‌هاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صداى ضجّه و گریه هـمـه بـلنـد شد و یزید براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر و بیم بروز فتنه و آشوبى که در اثـر نـطـق امـام، مـمـکـن بود پیش آید، به مؤذّن گفت اذان بگوید تا شاید فضاى جلسه عوض شـود. امـام سجّاد، از فـرازهـاى اذان هـم در معرّفى خـود و رسـوا سـاختن یـزیـد استفـاده کرد. (6)

ایـن وضـعـیّت را یزید نیز پیش‌بینى مى‌کرد. وقتى امام سجاد(علیه السلام) درخواست کرد که بر فراز منبر رود و او مخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار و اسیر در حضور امیر، نمى‌تواند سـخـن بـگـویـد، بگذار حرف بزند، ولى یزید باز هم مخالف بود و مى‌گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفیان پایین نخواهد آمد! (7)

حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاکسپارى پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قـبـر حسین بن على است، آن که او را تشنه و غریب کشتند؛ هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا. (1) حضرت مى‌توانست اوصاف دیگرى براى سیدالشـهـداء بـیان کند، اما تاکید بر این که او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است.
بقیه در ادامه مطلب
[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:26 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

برخى از کلمات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه در فاصله مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، داراى پیام‌هاى مؤثر و دیدگاه‌هاى الهام‏بخش براى جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبه‌‏ها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت‏ شعارى به خود گرفته ‏است. مى‌‏توان هدف حسینى و اندیشه‌‏ها و روحیه‌‏هاى عاشورایى را از آنها دریافت و آن‏ فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از این شعارها چنین است:

1- "على الاسلام السلام، اذ بلیت الامة براع مثل یزید" (1)؛ این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود، که از آن حضرت مى‌‌خواست تا با یزید بیعت کند.

2- "و الله لو لم یکن ملجا و لا ماوى لما بایعت ‏یزید بن معاویة‏" (2)؛ در پاسخ برادرش ‏محمد حنفیّه فرمود.

3- "انى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما" (3)؛ خطاب به یارانش در کربلا .

4- "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏" (4)؛ در مسیر رفتن به کربلا در منزلگاه ذى حسم.

5- "الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه ‏محقا" (5)؛ در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود.

6- "خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة‏" (6)؛ از سخنرانى امام‏ حسین (علیه‌السلام) در مکه پیش از خروج به سوى کوفه، در میان جمعى از خانواده، یاران ‏و شیعیان خویش.

7- "من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعمل‏فى عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا على الله ان یدخله ‏مدخله‏" (7)؛ در منزلگاه بیضه، در مسیر کوفه، خطاب به سپاه حرّ.

8- "ما الامام، الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات‏ الله‏" (8)؛ امام این صفات امام راستین را در پاسخ به دعوتنامه‌‌هاى کوفیان نوشت و توسط مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد.

9- "سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما" (9)؛ شعر از دیگرى است، امّا امام حسین ‏علیه السلام آن را در پاسخ به تهدیدهاى حرّ، در مسیر کوفه خواند.

10- "رضى الله رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه و یوفینا اجر الصابرین‏" (10)؛ در خطبه‏ایی که هنگام خروج از مکه ایراد نمود، خطاب به اصحاب و یاران فرمود.

11- در آستانه ‏خروج (11) از مکه به سوى کوفه فرمود و راه خونین و آمیخته به شهادت را ترسیم فرمود.

12- "انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى‏" (12)؛ در وصیت‌نامه سیدالشهدا(علیه السلام‏) به ‏برادرش محمد حنفیه آمده است که قبل از خروج به سوى مدینه نوشت.

13- "لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید [لا افر فرار العبید]" (13)؛ در سخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نیروهاى دشمن فرمود، که خواستار تسلیم شدن آن حضرت بودند.

14- "هیهات منا الذلة، یابى الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون..." (14)؛ (در خطاب به سپاه ‏دشمن فرمود، پس از آن که خود را سر دو راهى ذلت و شهادت محیر دید.)

15- "فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به" (15)؛ (در پاسخ عمر سعد، که نامه‌‏اى به آن حضرت ‏فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).

16- "صبرا بنى الکرام، فما الموت الا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء الى الجنان‏ الواسعة و النعیم الدائمة‏" (16)؛ (خطاب به یاران فداکار خویش در صبح عاشورا، پس از آن که تعدادى از اصحابش شهید شدند).

(که روز عاشورا هنگام‏ پیکار با (17) سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مى‌‌خواند و شهادت را بر ننگ تسلیم، ترجیح مى‌‏داد).

18- "موت فى عز خیر من حیاة فی ذل‏" (18)؛ که مرگ سرخ، به از زندگى ننگین است.

19- "ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم" (19)؛ (در آخرین‏ لحظات پیش از شهادت، وقتى شنید سپاه کوفه به طرف خیمه‏‌هاى حرم او حمله‏ کرده‌‏اند،خطاب به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).

20- "هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟ " (20)، "هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ " (21)؛ (وقتى سیدالشهدا(علیه السلام) این نصرت‌خواهى و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).

از مجموعه این جملات نورانى و حماسى که شعارهاى امام حسین ‏(علیه السلام) در نهضتش ‏به شمار مى‌‏آید، تاکید آن امام، بر مفاهیم و ارزش‌هاى زیر به دست مى‌‏آید: نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدى، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ‏ذلت بار، اندک بودن انسان‌هاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادت‌طلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادت‌طلبان در مبارزات حق‌جویانه، حرمت ذلت‌پذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ‏ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه ‏احقاق حق و ...

بقا و جاودانگى عاشورا، در سایه همین تعلیمات و آرمان‌هاست که در کلام آن حضرت‏ جلوه‌‏گر است و نهضت‌هاى ضد ستم و ضد استبداد، همواره از این پیام‌ها و درونمایه‌‏ها الهام ‏گرفته‌‏اند.

درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین                            بذر همت در جهان افشاند، افکار حسین

گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش                       این کلام نغز مى‌‏باشد ز گفتار حسین

مرگ با عزت ز عیش در مذلت بهتر است                     نغمه‌‌اى مى‌باشد از لعل درّ بار حسین(22)

پی‌نوشت‌ها:

1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 284.

2- بحارالانوار، ج 44، ص 329/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.

3- بحارالانوار، ج 44، ص 381.

4- تحف العقول(چاپ جامعه مدرسین)، ص 245، بحارالانوار، ج 75، ص 117.

5- مناقب،ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.

6- لهوف، ص 53، بحارالانوار، ج 44، ص 366.

7- وقعة الطف،ص 172، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.

8- بحارالانوار، ج 44، ص 334.

9- همان، ص 378.

10- همان، ص 366، اعیان الشیعه، ج 1، ص 539.

11- همان.

12- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89 .

13- مقتل الحسین، مقرم، ص 280.

14- نفس المهموم، ص 131، مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7.

15- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 382.

16- نفس المهموم، ص 135، معانى الاخبار، ص 288.

17- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 68.

18- بحارالانوار، ج 44، ص 192.

19- همان، ج 45، ص 51.

20- ذریعة النجاة، ص 129.

21- بحار الانوار، ج 45، ص 46.

22- حسین پیشواى انسان‌ها، ص70(شعر از فضل الله صلواتى).


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:24 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام حسین(علیه السلام) فرزند امام علی بن ابیطالب(علیه السلام) و بزرگ بانوی عالم، فاطمه زهرا (علیهاالسلام) است. او در روز سوم یا پنجم ماه شعبان سال چهارم هجرت، بعد از امام حسن مجتبی در مدینه به دنیا آمد. در روایات فراوانی آمده است که آن حضرت از بطن مادر در شش ماهگی - چون یحیی بن زکریا(علیه السلام) - به دنیا آمد.(1) حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. شهادت سومین امام ما در سال 61 هجری اتفاق افتاده است. بنابراین عمر شریف ایشان 57 سال و چهار ماه و 25 روز خواهد بود.(2)

امام در زمان جدّ، پدر و بردار

امام حسین(علیه السلام) بسیار مورد علاقه جد بزرگوار، پدر و برادر خود بودند. سخنان پیامبر گرامی و شیوه برخورد آن حضرت با سالار شهیدان گویای این مدعاست؛(3) در دوران امام علی(علیه السلام) و در پیکارهای متعدد در بصره، صفین و نهروان و ... امام حسین(علیه السلام) حضور فعال داشت؛ اما امام علی(علیه السلام) هیچگاه به او و دیگر برادرش اجازه پیکار نمی‌داد، و مکرر برادران دیگر چون اباالفضل العباس، محمد حنفیه را به نبرد می‌فرستاد، تا آنجا که محمد حنفیه به معاویه گفت: «من دستان علی (علیه السلام) بودم و دو برادر من حسن و حسین(علیه السلام) چشمان مبارک پدرم بودند؛ چرا که همیشه دست از چشم حراست می‌کند.»(4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو(حسن و حسین) را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن دو را امام معرفی فرمود: «ابنای هذان امامان قاما او قعدا(5)؛ حسن و حسین هر دو امام‌اند، خواه قیام کنند یا نکنند.» پس از امام مجتبی(علیه السلام) امام حسین(علیه‌السلام) سکوت اختیار فرمود تا عهد با معاویه پایدار بماند، و شاید مصالح دیگری برای جامعه اسلامی پدید آید.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

امام و دعای آخر

چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد: «خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی، پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»(40)

سپس اینگونه فرمود: "اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین(41)؛ «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

نیز فرمود: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها - ای بهترین حاکمان - تو خود قضاوت کن.»(42)

امام و پیام به خیمه‌ها

اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.(43) ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.» او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد.(44) به فرموده امام باقر(علیه السلام) آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید و آن حیوان شیهه‌کنان به خیمه‌گاه می‌دوید.(45)

«ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمود: «پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

«هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال و کاکل پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.»(46)

ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»(47) اما زینب(سلام الله علیها) اینگونه می‌نالید: "وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل(48)؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

حضرت زینب (سلام الله علیها) نزدیک امام رسیده بود.

در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد. پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.(49)

زینب فرمود: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد(50)؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.» پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: بر او فرود آیید و او را راحت کنید» شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه(51) سر مقدس عزیز زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.

آخرین مناجات امام «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم» و آخرین کلامش «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا» بود

پی‌نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج44، ص 202 .

2- ابصارالعین، ص 23.

3- برای اثبات این مسئله ر ک: بحارالانوار، ج44، ص 269 و 250 .

4- ابصارالعین، ص 23 .

5- الارشاد، ج2، ص30 .

6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص324.

7- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص338.

8- ابصارالعین، ص 24 .

9- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 341- 340 .

10- کامل الزیارات، ص 75؛ بحارالانوار، ج45، ص87 .

11- بحارالانوار، ج45، ص 3.

12- الارشاد، ج2، ص96 .

13- الارشاد، ج2، ص97 .

14- مثیرالاحزان، ص72؛ خوارزمی، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33 .

15- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص33؛ بحارالانوار، ج45، ص 50 .

16- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص110.

17- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص452 .

18- اللهوف، ص52 .

19- بحارالانوار، ج 45، ص 50؛ نفس المهموم، ص 220 .

20- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 491 .

21- مقتل الحسین مقرم، ص 227 .

22- اللهوف، ص 50 .

23- الخصائص الحسینیه، ص 188 .

24- المنتخب للطریحی، ص 439.

25- مناقب آل ابی طالب، ج4، ص 109 .

26- اللهوف، ص 53 .

27- اللهوف، ص 51 .

28- مقتل الحسین مقرم، ص 350 .

29- نفس المهموم، ص 221، مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

30- مقتل الحسین مقرم، ص 351 .

31- نفس المهموم، ص 222/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34/ اللهوف، ص 52 .

32- اللهوف، ص 52 .

33- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34 .

34- الکامل فی التاریخ، ج2، ص570؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص35 .

35- الارشاد، ج2، ص 110؛ اللهوف، ص 53- 52 .

36- الاتحاف بحب الاشراف، ص 52 .

37- اللهوف، ص 54.

38- بحارالانوار، ج 45، ص 54 .

39- بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ اللهوف، ص 55 .

40- اقبال الاعمال، ج1، ص 315 و ج 3، ص 304؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510- 509 .

41- موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

42- ریاض المصائب، ص 465؛ موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 510 .

43- امالی الصدوق، ص 98؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

44- بحارالانوار، ج 10، ص 205 .

45- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .

46- بحارالانوار، ج 98، ص 322.

47- بحارالانوار، ج 45، ص 60؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 37 .

48- اللهوف، ص 54 .

49- الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 572 .

50- الارشاد، ج2، ص 112 .

51- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37 .


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:22 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

«اللهم‌ اجعل‌ محیای‌ محیا محمد وآل‌ محمد مماتی‌ ممات‌ محمد وآل‌ محمد»

«یا اباعبدالله انی‌ سلم‌ لمن‌ سالمکم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربکم‌ الی‌ یوم‌ القیامة‌».

امام‌ حسین‌ (ع) در بین‌ دیگر ائمه‌ از یک‌ نوع‌ محوریت‌ خاصی‌ برخوردار است‌. اگرچه‌ تمام‌ ائمه‌ مسیر و هدف‌ واحدی‌ دارند و فرقی‌ بین‌ آنان‌ نیست‌، زیرا «ائمة‌ کلهم‌ نورواحد» اما امام‌ حسین‌ (ع) با قیامی‌ که‌ انجام‌ داد و مصایبی‌ که‌ در راه‌ خدا برای‌ اعتلای‌اسلام‌ متحمل‌ شد، جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد.

از آن‌جایی‌ که‌ امام‌ حسین‌ (ع) دین‌ نبوی‌ را احیا نمود و با دادن‌ جان‌، نگذاشت‌اسلام‌ از مسیر اصلی‌ خود خارج‌ شود، معیار و مناط‌ حق‌ قرار داده‌ شد؛ به‌ نحوی‌ که‌ مرز بین‌حق‌ و باطل‌ امام‌ حسین‌ (ع) و تفکر حسینی‌ است‌، لذا دشمنان‌ حسین‌ (ع) باطل‌ ودوستان‌ او بر حقند. امام‌ حسین‌ (ع) با نثار و ایثار جان‌ و اولاد خود، ملاک‌ حقانیت‌ سیاسی‌ـ اجتماعی‌ شد، چرا که‌ صلح‌ و جنگ‌ از امور سیاسی‌ یک‌ جامعه‌ محسوب‌ می‌گردد.

«انی‌ سلم‌ لمن‌ سالمکم‌ و حرب‌ لمن‌ حاربکم‌ و ولی‌ لمن‌ والاکم‌ و عدو لمن‌عاداکم‌؛ ]یا اباعبدالله[ من‌ در صلحم‌ با هر کسی‌ که‌ با شما در صلح‌ باشد و در جنگم‌ با هرکسی‌ که‌ با شما در جنگ‌ باشد و دوستدار کسی‌ هستم‌ که‌ دوستدار شما باشد و دشمنم‌ باهر کسی‌ که‌ با شما دشمن‌ باشد».

در این‌ فراز از زیارت‌ حضرت‌، مناسبت‌ها و رابطه‌های‌ یک‌ شیعه‌ در چهار بخش‌مشخص‌ می‌شود: صلح‌، جنگ‌، دوستی‌ و دشمنی‌.

صلح‌ و جنگ‌ مربوط‌ به‌ نوع‌ تناسبات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ است‌ و دوستی‌ و دشمنی‌مربوط‌ به‌ عقیده‌ و باور انسان‌ است‌. با این‌ وجود پنج‌ فرع‌ از فروع‌ دین‌ اسلام‌ تکلیف‌ و نوع‌موضع‌گیری‌اش‌ مشخص‌ می‌گردد. جهاد، امر به‌ معروف‌، نهی‌ از منکر، تولی‌ و تبرا. باصلح‌ و جنگ‌، دوستی‌ و دشمنی‌ که‌ همگی‌ آنها معیار و ملاکشان‌ صلح‌ و جنگ‌، دوستی‌ ودشمنی‌ با امام‌ حسین‌ (ع) است‌؛ فروع‌ دین‌ دارای‌ میزان‌ می‌گردد. به‌ نوعی‌ مرزبندی‌عقیدتی‌ ـ سیاسی‌ در زندگی‌ شیعه‌ امام‌ حسین‌ (ع) ترسیم‌ می‌گردد.

بیعت‌ با معیار حقانیت‌

فرازی‌ که‌ از آن‌ محوریت‌ حقانیت‌ امام‌ حسین‌ (ع) برداشت‌ شد، می‌تواند نوعی‌بیعت‌ با حق‌ و حقیقت‌ باشد. چرا که‌ در انتهای‌ این‌ فراز «الی‌ یوم‌ القیامة‌» نیز آمده‌ است‌.یکسان‌ سازی‌ سیرة‌ زندگی‌ شیعه‌ با مولای‌ خود امام‌ حسین‌ (ع) نوعی‌ بیعت‌ است‌،تعهدی‌ است‌ که‌ شیعه‌ در زیارت‌ امام‌ خود به‌ زبان‌ می‌آورد که‌ از مسیر و سیره‌ زندگی‌اش‌تخطی‌ ننمایند و این‌ امر تا روز قیامت‌ ادامه‌ خواهد داشت‌.

مرز بین‌حق‌ و باطل‌ امام‌ حسین‌ (ع) و تفکر حسینی‌ است‌

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

«اللهم‌ ارزقنی‌ شفاعة‌ الحسین‌ یوم‌ الورود»

شفاعت‌ در روز قیامت‌، یکی‌ از مسائلی‌ است‌ که‌ مسلمانان‌ علی‌ الخصوص‌ شیعه‌اثنی‌ عشری‌ طبق‌ آیات‌ و روایات‌ به‌ آن‌ معتقدند. در معارف‌ اسلامی‌ مبین‌ شده‌ است‌ که‌چه‌ کسانی‌ می‌توانند در روز قیامت‌ دیگران‌ را شفاعت‌ کنند. (از این‌ دیدگاه‌، مناسب‌ بود که‌موضوع‌ بحث‌ تغییر یابد و به‌ میزان‌ شفاعت‌ امام‌ حسین‌ (ع) تبدیل‌ گردد، چرا که‌ در روزقیامت‌ انبیا، اولیا، صلحا، علما و شهدا... مقام‌ شفاعت‌ را دارا هستند. اگر چه‌ خود شفیع‌بودن‌ و شفاعت‌ کردن‌ مقام‌ و جای‌گاهی‌ دارد، در روز قیامت‌ کسی‌ که‌ بتواند بیشترین‌ افرادرا شفاعت‌ کند، دارای‌ مقام‌ بالاتر و  والاتری‌ است‌. از آن‌جایی‌ که‌ در زیارت‌نامه‌ها فقط‌ به‌مقام‌ شفاعت‌ حضرت‌ اشاره‌ کرده‌اند، این‌ بحث‌ را پیش‌ کشیده‌ایم‌ وگرنه‌ مقام‌ سید الشهدا در روز قیامت‌ بسیار بالاتر از شفاعت‌ عادی‌ و معمولی‌ است‌).

السلام‌ علیک‌ یا قائد الغر المحجلین

سلام‌ بر تو ای‌ پیشوا و سرور روسفیدان‌ عالم‌

امام‌ حسین‌ (ع) از جنبه‌های‌ مختلف‌ می‌تواند در روز قیامت‌ شفاعت‌ نماید: ازجهت‌ این‌ که‌ امام‌ و پیشوای‌ متقیان‌ است‌، معصوم‌، عالم‌، شهید، صالح‌ و... است‌. هر یک ‌از این‌ موارد می‌تواند مقام‌ شفاعت‌ به‌ شخص‌ بدهد، اما از نظرگاه‌ زیارت‌نامه‌، شفیع‌ بودن‌حضرت‌ چند دلیل‌ دارد: اول‌ آن‌ که‌ حضرت‌ نزد خداوند از وجاهت‌ خاصی‌ برخوردار است‌ و آبروداران‌ می‌توانند نزد پروردگار شفاعت‌ کنند: «السلام‌ علیک‌ یا قائد الغر المحجلین‌؛سلام‌ بر تو ای‌ پیشوا و سرور روسفیدان‌ عالم‌». در دعای‌ توسل‌ نیز هنگامی‌ به‌ امام‌حسین‌(ع) متوسل‌ می‌شویم‌ می‌خوانیم‌: «یا وجیهاً عندالله اشفع‌ لنا عندالله».

امام‌ حسین‌ (ع) نه‌ این‌ که‌ حق‌ شفاعت‌ دارد و دارای‌ مقام‌ محمود است‌ بلکه‌ این‌مقام‌ را می‌تواند در آخرت‌ نیز به‌ دیگران‌ تفویض‌ نماید و یا در دنیا توفیق‌ و عنایتی‌ نمایدتا مقام‌ محمود (مقام‌ شفاعت‌) را به‌ دست‌ آورند. در فرازی‌ از زیارت‌ امام‌ حسین‌ (ع)می‌خوانیم‌: «واسئله‌ ان‌ یبلغنی‌ المقام‌ المحمود»؛ از تو می‌خواهم‌ که‌ مرا به‌ مقام‌ محمودکه‌ مقام‌ شفاعت‌ است‌ برسانی‌».

امید که‌ امام‌ حسین‌ (ع) در روز قیامت‌ پیروان‌ خود را شفاعت‌ کند و این‌ امر مسلمی‌ خواهد بود اگر زندگی‌ ما همانند زندگی‌ محمد و آل‌ محمد (ص)، و مرگ‌ ما نیزهمانند مردن‌ محمد و آل‌ محمد (ص) باشد.


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

جامعه اسلامی، جامعه‏ای است که بر اساس یک سلسله افکار و اندیشه‏های دینی برخاسته از اعتقاد به توحید در همه ابعاد آن شکل بگیرد و در مقام رفتار، ملتزم به یک سلسله ارزش‎ها و اصول باشد که لازمه آن سلسله عقاید و باورها می‏باشد. بیشترین وجه تمایز یک جامعه دینی با جامعه غیردینی در آداب، رسوم، سلوک و رفتار افراد جامعه با خود و دیگران و در یک جمله در فرهنگ آن می‏باشد، به طوری که اگر فرهنگ دینی از جامعه‏ای رخت بربندد و به جای آن در رفتار مردم فرهنگ غیردینی حاکم باشد نمی‏توان آن جامعه را دینی شمرد؛ گرچه همه آن افراد خود را دیندار بپندارند.

پایبندی به فرهنگ دینی یا استحاله فرهنگی مسئله عصر امام حسین(علیه‏السلام) یا مسئله امروز و فردای جامعه ما نیست، بلکه درگیری اساسی میان رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) و مخالفان آن حضرت نیز در اینگونه مسائل بود.

الف- حمایت از دین

بر اساس آیات و روایات هر مسلمانی موظف است در مقام اندیشه و عمل به دستورات دین و سنت رسول‏ خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) پایبند باشد و تمام تلاش خود را برای ترویج و گسترش این اندیشه به کار گیرد، چرا که رواج دین و پایبندی به آن یکی از شاخصه‏های اصلی تمایز جامعه دینی است، چنان که امام ‏حسین (علیه‏السلام) حمایت از دین را یک وظیفه و مایه عزت مسلمانان می‏داند. به کلام سیدالشهدا در آخرین ساعات زندگی حضرتش در این جهان توجه کنید:

«این رسول خداست - که درود خدا بر او و خاندان او باد - و این شهیدان راه خدایند که منتظر آمدن شمایند و آمدن شما را به یکدیگر بشارت می‏دهند. بنابر این از دین خدا و دین پیامبرش دفاع کنید.»(8)

حمایت از دین، نخست پذیرش آن در مقام اندیشه و پایبندی به آن در مقام گفتار و رفتار می‏باشد و در مرحله بعد تبلیغ و ترویج اندیشه‏های دینی و در حوزه سیاسی تلاش برای استقرار حاکمیت قوانین دینی در ساختار اداری و قانونگذاری و قضایی است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:13 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

تأثیر حاکمیت سیاسی جامعه بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد انکار شدنی نیست. بنابر این حاکمیت سیاسی در اختیار هر گروهی قرار گیرد افکار و اندیشه‏های آن گروه در جامعه رواج پیدا می‏کند و به طور غیرمستقیم افراد را نیز تحت تأثیر قرار می‏دهد. از این رو به دست آوردن عزت سیاسی یا حفظ و نگهداری آن در اندیشه امام حسین(علیه‏السلام) شاخصه‏هایی دارد که اکنون به بررسی آنها می‏پردازیم:

صبر و مقاومت

کار و تلاش در هر زمینه‏ای بدون تحمل مشکلات آن به نتیجه نمی‏رسد، به ویژه اگر کاری منافع عده‏ای را تهدید کند مشکلات آن بیشتر خواهد بود. در قلمرو سیاست، به دلیل تضاد منافع افراد و گروهها و جاذبه‏های قدرت و حکومت، مشکلات بیشتر است؛ در نتیجه به ثمر رساندن کار و آفرینش عزت و افتخار نیازمند صبر و مقاومت است و باید هزینه آن را پرداخت. عده‏ای به اشتباه تصور می‏کنند که چون برای خدا کار می‏کنند باید مشکلات کار از کانال‎های غیرعادی حل شود و نباید برای کار هزینه پرداخت کنند، در حالی که سیدالشهدا برای بازگرداندن افتخار و عزت اسلام و مسلمانان حاضر شد سنگین‏ترین هزینه را در روز عاشورا بپردازد و پیامدهای آن را که اسارت خاندان رسالت بود به عنوان هزینه سنگین به دست آوردن عزت بپذیرد. امام حسین(علیه‏السلام) در خطابه مشهورش نسبت به دانشمندان اسلامی این شاخصه عزت را چنین بیان می‏فرماید:

«اگر بر مشکلات صبر می‏کردید و هزینه کار برای خدا را پرداخت می‏کردید کارهای الهی در اختیار شما قرار می‏گرفت و اجرای آنها در اختیار شما بود و حل و فصل آنها با شما بود.»(1)

 وحدت و همبستگی

انسان در انجام هر کاری نیازمند به انگیزه است و در کارهای جمعی هر چه انگیزه‏ها به هم نزدیک‏تر باشد وحدت بیشتری ایجاد خواهد شد و با وجود وحدت هم مشکلات کار کمتر خواهد شد و هم موانع زودتر برطرف می‏شود. یکی از شاخصه‏های عزت سیاسی وحدت نیروهاست، به ویژه که دشمن نیز تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت که وحدت نیروها را بشکند تا به اهداف خود برسد. امام ‏حسین(علیه‏السلام) در یک تحلیل، حاکمیت سیاسی بنی‏امیه در سرکوب نیروهای وفادار به اسلام را معلول تفرقه می‏داند و در خطابه مشهورش به دانشمندان اسلامی و شخصیت‎های سیاسی چنین می‏فرماید:

«مجاری امور باید به دست دانشمندان به احکام الهی باشد که امین خدا بر حلال و حرام او هستند، ولی شما این جایگاه را از دست داده‏اید و این بدین سبب است که از حق جدا گشته‏اید و وحدت شما شکسته شده است.»(2)

اگر بر مشکلات صبر می‏کردید و هزینه کار برای خدا را پرداخت می‏کردید کارهای الهی در اختیار شما قرار می‏گرفت و اجرای آنها در اختیار شما بود و حل و فصل آنها با شما بود.
بقیه در ادامه مطلب
[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:10 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

در اندیشه دینی اقتصاد، اصل و معیار ارزش‏گذاری بقیه امور نیست، ولی تأثیر مثبت یا منفی آن را در همه ابعاد زندگی نمی‏توان نادیده گرفت. دیدگاه افراد درباره گستره فعالیت اقتصادی و چند و چون آن و ارزش داوری نسبت به آن متفاوت است، ولی در اندیشه امام حسین(علیه‏السلام) تلاش انسان باید به اندازه‏ای باشد که از این جهت به دیگران نیازمند نباشد، به طوری که برای تأمین نیازهای اولیه زندگی دست نیاز به سوی دیگران دراز کند. شخصی از امام حسین(علیه‏السلام) پرسید: عزت انسان در چیست؟ امام فرمود: «استغناوه عن الناس»(1)؛ این که نیازمند به مردم نباشد.

در نگاه امام حسین(علیه‏السلام) آبروی مسلمان ارزشمندتر از آن است که به آسانی از دست برود. در این زمینه به برخورد امام حسین(علیه‏السلام) با یک نیازمند توجه کنید:نیازت را جز برای سه نفر بیان نکن! مرد دیندار، یا صاحب مروت و مردانگی، یا صاحب شرافت. اما دیندار به سبب دینش حاجتت را برآورده می‏سازد و صاحب مروت از مردانگی خود شرم می‏کند و صاحب شرافت نیز می‏داند که تو با این کار آبروی خود را فروخته‏ای و آبرویت را حفظ می‏کند و بدون برآوردن نیازت تو را رد نمی‏کند.

«مردی از انصار برای خواسته‏ای نزد امام حسین(علیه‏السلام) آمد و قبل از آن که خواسته‏اش را بیان کند امام فرمود: ای برادر انصاری آبرویت را از خواستنِ رو در رو نگه دار و خواسته‏ات را در نامه‏ای بنویس، ان شاءالله آنچه تو را شاد کند انجام می‏دهم.

مرد انصاری در نامه نوشت: ای ابا عبدالله فلانی 500 اشرفی از من طلب دارد و برای دریافت آن پافشاری می‏کند. با او صحبت کن که به من مهلتی دهد. امام پس از خواندن نامه وارد منزل شد و با کیسه‏ای که 1000 اشرفی در آن بود بازگشت و به مرد انصاری داد و فرمود: با پانصد دینار بدهی خود را بپرداز و پانصد دینار دیگر را در اداره زندگی مصرف کن. توجه داشته باش، نیازت را جز برای سه نفر بیان نکن! مرد دیندار، یا صاحب مروت و مردانگی، یا صاحب شرافت. اما دیندار به سبب دینش حاجتت را برآورده می‏سازد و صاحب مروت از مردانگی خود شرم می‏کند و صاحب شرافت نیز می‏داند که تو با این کار آبروی خود را فروخته‏ای و آبرویت را حفظ می‏کند و بدون برآوردن نیازت تو را رد نمی‏کند.(2)

 


1ـ نهج‏الشهادة، ص 382؛ منتخب الاثر، باب 8، ص 122.

2ـ تحف العقول، ص 251.


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:9 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]

وقتى سازش نکردن امام حسین (علیه‎السلام) با یزید قطعى شد، محمد حنفیه، برادر امام خدمت حضرت رسید و گفت :

برادرم! تو محبوب‎ترین و عزیزترین مردم نزد من هستى و اطاعت از تو بر من واجب است؛ زیرا خداوند ترا بر من برترى داد. و از بزرگان بهشت گرداند. به خدا سوگند آنچه را خیر و صلاح کسى تشخیص دهم، نهان نمى‎کنم؛ از آنجا که تو آمیخته اصل و نفس و روح و هستى من مى‎باشى، ترا سزاوارتر از همه در این راستا مى‎دانم.

از اینرو تا آنجا که ممکن است در شهرى اقامت مکن و با فرستادن نمایندگانى به سوى مردم، آنان را به بیعت با خود دعوت نما؛ اگر با تو بیعت کنند، خدا را سپاس نموده وگرنه، باز به تو آسیبى نمى‎رسد. ولی با ورود به شهرى مى‎ترسم بین مردم اختلاف افتاده و گروهى از تو پشتیبانى کرده و گروه دیگر علیه تو بپا خیزند و کار به خونریزى کشیده و هدف تیر و بلا قرار گیرى و خون بهترین فرد این امت ضایع و خانواده‎اش ذلیل شود.

امام حسین(علیه‎السلام) پرسید: به عقیده تو به کجا روم؟

محمد حنفیه گفت: فکر مى‎کنم بهتر است که وارد شهر مکه شوى و اگر آنجا نیز براى شما امنیت نبود، به بیابان و کوهها و از دیارى به دیار دیگر رَوى تا ببینیم کار مردم به کجا مى‎انجامد؛ امیدوارم با درک صحیح و اراده آهنین خود، مشکلات پیش روى را با موفقیت تمام، یکى پس از دیگرى، برطرف کنى.1

امام حسین(علیه‎السلام) فرمود: برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهى نباشد، با یزید بیعت نخواهم کرد؛ بخدا سوگند، اگر در صخره‎هاى کوهستان و یا لانه حیوانات بیابان روم، مرا یافته و خواهند کشند. (در اینجا محمد حنفیه گریه می‎کند) خداوند ترا پاداش خیر دهد که خیرخواهى نمودى ولیکن من تصمیم گرفته‎ام که برادران و فرزندان ایشان و شیعیانم که بینش و منش‎شان با من یکى است، به سوى مکه حرکت کنم و اما تو در مدینه بمان و اوضاع و احوال اینجا را دقیق زیر نظر بگیر و به من گزارش کن.2

مرحبا بالقتل فى سبیل الله ولکنکم لا تقدرون على هدم مجدى و محو عزتى و شرفى فاذا لا ابالى من القتل3

چه زیباست کشته شدن در راه خدا، ولیکن شما مجد و عظمت و عزت و شرف مرا نمى‎توانید نابود کنید؛ در این صورت من از مرگ واهمه‎اى ندارم .


پی نوشت ها:

1- کشف الغمه، ج 2، ص 29/ بحارالانوار، ج 78، ص 121 .    

2- مقتل المقرم، ص150.

3- ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 601.


[ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:7 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ] [ نظر ]
<   <<   46   47   48   49   50   >>   >
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
لینک دوستان
امکانات وب

حرم فلش-طراحی-کد وبلاگ-کد جاوا
style="display:none; text-align:center">??? ???-?????-?? ?????-?? ????