عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
حماسه کربلا؛ بیانگر عشق و شهادت و شهامت اصحابی است که دنیای مادی را رها کردند و با معشوق خویش پیمان بستند که امام زمان و مرادشان را تنها نگذارند و او را یاری دهند. آنان درس ایثار و شهادت را برای بندگان به ودیعه گذاشتند و خاک مزارشان تا ابد توتیای چشم هر انسان آزاده و وارسته ای است. حضرت ابوالفضل العباس(ع) یکی از یاران امام حسین(ع) در صحرای کربلا، از جمله شخصیتهای بزرگی است که همه ابعاد شخصیت وی برای جامعه شناخته نشده است.حضرت ابوالفضل العباس(ع) دنیایی از فضایل و محاسن بود، هیچ صفت پسندیده و یا خصلت ارجمند و ارزشمندی را نمی توان یافت، جز آنکه در وجود او به ودیعت نهاده شده بود. مختصری از زندگینامه حضرت ابوالفضل العباس(ع) حضرت عباس(ع) در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین و پسر چهارم امیرالمؤمنین(ع) بود. مادر او فاطمه حزام بن خالد از قبیله کلاب است. تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شده و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند. افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت و قهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند. اینان همانانند که عقیل به امیرالمؤمنین(ع) گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر یافت نشد. (1) شجاعت و دلاوری شجاعت و دلاوری از برترین خصلتهای مردان است، زیرا حکایت از قدرت و صلابت شخصیت و استحکام آن در برابر سختیها می کند. در وجود شریف ابوالفضل(ع) دو گونه شجاعت درهم آمیخته است: 1- شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است. 2- شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین به ارث برده است زیرا در میان تیره مادرش جدی پیراسته چون عامربن مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را «ملاعب الاستة» یعنی کسی که سرنیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند. (4) ادب حضرت علی(ع) از همان اوایل خردسالی حضرت عباس(ع) توجه خاصی به تربیت وی داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی، تعلیم و عادت داده بود.(5) یقین و ایمان به خدا درجه بالای ایمان ویژگی ای است که کمتر در غیر معصوم ایجاد می شود؛ اما حضرت عباس(ع)، از همان کودکی به وجود آفریدگار یکتای جهان یقین داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی خود را متبلور می ساخت.(6) آزادمنشی از دیگر صفات والای حضرت ابوالفضل(ع) آزادمنشی و عزت نفس بود. او از اینکه در سایه حکومت اموی که اموال متعلق به خدا را به تصرف خود درآورده و بندگان خدا را برده خویش کرده بودند، به سر برد، امتناع ورزید و به سوی میدانهای جهاد حرکت کرد، همان طور که برادرش سرور آزادگان چنین کرد و شعار عزت و کرامت سر داد و اعلام نمود: «مرگ در زیر نیزه ها سعادت و زندگی با ستمگران رنج و ملال است». ابوالفضل(ع) در روز عاشورا عزت نفس را با تمام مفاهیم و جلوه های آن به نمایش گذاشت. وفاداری وفای او نسبت به اهل بیت(ع) به غایت زیاد و در خور تحسین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی نویسنده عرب زبان معاصر در کتاب «حیاة الامام حسین بن علی(ع)» می نویسد: «در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز برادر و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و وفادارتر از برادری ابوالفضل نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(ع) نمی توان یافت که به راستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را دربرداشت. الف) وفاداری به دین ابوالفضل العباس(ع) از وفادارترین مردم به دین خدا و از سرسخت ترین آنان در دفاع از دین بود. هنگامی که اسلام از سوی حکومت اموی در معرض خطر قرار گرفت و آنان سرسختانه به ضدیت با آن برخاستند و شب و روز با آن محاربه کردند، ابوالفضل(ع) پا در میدانهای نبرد نهاد و در راه اسلام مخلصانه جهاد کرد تا حکم خدا در روی زمین برقرار گردد. به همین خاطر، دستهای او در راه اصول و مبانی دینش قطع شد و پیکرش بر زمین افتاد. ب) وفاداری به امت حضرت عباس(ع) می دید که امت اسلامی گرفتار کابوس مخوف ذلت و بندگی شده و گروهی جنایتکار از امویان بر سرنوشت آنان حاکم گشته و ثروتها و منابعشان را به غارت می برند و با سرنوشت آنان بازی می کنند. ج) وفاداری به وطن وطن اسلامی در زمان حاکمیت امویان غرق در محنتها و مصایب سخت و دشوار شده و استقلال و کرامت خود را از دست داده به چراگاهی برای امویان و سایر نیروهای سرمایه داری قریش و دیگر مزدوران تبدیل شده بود. در چنین شرایطی، ابوالفضل العباس(ع) تحت فرماندهی برادرش سیدالشهدا(ع) به منظور فروپاشی تاج و تخت و حاکمیت آنان به مقاومت در برابر حکومت سیاهکار حاکم برخاست که در نتیجه فداکاری آنان، پس از مدتی امویان سرنگون شدند و این امر حقاً وفاداری او را به وطن اسلامی به اثبات رساند. د) وفاداری به برادر ابوالفضل(ع) به عهد و پیمانی که با برادرش آن گل خوشبوی رسول خدا(ص) و مدافع سخت حقوق مظلومان و ستمدیدگان بسته بود، وفا کرد. در طول تاریخ مردم هیچ وفایی را چون وفای ابوالفضل(ع) به برادرش امام حسین(ع) سراغ ندارند و قطعاً در پرونده وفای انسانی، زیباتر و چشمگیرتر از وفای ابوالفضل(ع) وجود ندارد، او که به قطب جذب کننده هر انسان آزاده شریف مبدل شده است. اراده قوی اراده قوی، از برجسته ترین صفات بزرگان جاوید است که کارهایشان همیشه با موفقیت همراه می باشد، زیرا محال است که انسان سست اراده و برخوردار از همت ضعیف بتواند هدفی اجتماعی را تحقق بخشد و یا به هر گونه فعالیتی دست بزند. ابوالفضل(ع) از نظر قاطعیت و قدرت اراده اش در رتبه نخست قرار داشت. او به اردوگاه حق پیوست و هیچ سستی و عقب نشینی نکرد، وی در صحنه تاریخ به عنوان بزرگترین رهبر بی همتا و فوق العاده مطرح شد و اگر به این پدیده متصف نمی شد، افتخار و جاودانگی را در طول قرنها و روزگاران نصیب خود نمی کرد. صبر و شکیبایی از ویژگیها و امتیازهای حضرت ابوالفضل(ع) صبر در برابر ناملایمات روزگار و مصائب زمان بود. در روز عاشورا مصائب فراوانی بر او وارد شد، اما او بی تابی نکرد و سخنی از سر خشم و نارضایتی و ناخرسندی از مصائب وارده بر وی و اهل بیتش بر زبان نراند، بلکه کار خود را به آفریدگار بزرگ واگذار و به برادرش سیدالشهدا اقتدا کرد. مهربانی و رحمت روح و جان ابوالفضل(ع) آکنده از عطوفت و رحمت و مهربانی نسبت به محرومان و ستمدیدگان بود. زیباترین نمود این پدیده در کربلا، زمانی متجلی شد که سپاهیان اموی به منظور محروم کردن اهل بیت از آب، نهر فرات را اشغال کردند تا آنان یا از تشنگی تلف شوند و یا تسلیم گردند. وقتی عباس(ع) کودکان برادرش و سایر کودکان از فرزندان برادرش را دید که از شدت عطش لبهایشان پژمرده و رنگشان تغییر کرده است، مشک را برداشت و با دشمنان خدا درگیر شد تا اینکه آنان را در کنار رود فرات کنار زد، یک مشت آب برداشت تا بنوشد و عطش خود را فرو نشاند، اما رأفت و عطوفت او، مانع از آن شد که پیش از برادر و کودکانش آب بنوشد و آن را به زمین ریخت. جستجو در تاریخ امتها و ملتها نشان می دهد که نمی توانید چنین رأفت و مهربانی را که قمر بنی هاشم بدان آراسته بود، بیابید. پی نوشت ها: 1- سردار کربلا؛ ترجمه العباس، انتشارات الغدیر، ص154. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اگر بخواهیم بصورت کوتاه درباره نام مبارک عباس علیه السلام مطلبی ذکر کنیم باید بگوییم امیرالمومنین علیه السلام هنگام ولادت حضرت عباس دریافتند که ایشان قهرمانی از قهرمانان اسلام خواهد شد و در برابر کفر و باطل عبوس و ترش رو و در برابر خیر و خوبی خوشرو و متمایل است نام زیبای عباس علیه السلام را بر ایشان نهاد که شاعر در وصف ایشان در کربلا چنین می گوید : [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:14 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
آبرسانی روز هفتم محرم، سه روز پیش از شهادت امام، عبیداللّه به عمر سعد نگاشت: «...به هوش باش! وقتی نامهام به دستت رسید، به حسین(علیهالسلام) سخت بگیر و اجازه نده از آب فرات حتی قطرهای بنوشد و با آنان همان کاری را بکن که آنان با بنده پرهیزگار خدا عثمان بن عفان کردند. والسلام.»1 نمایندگی و سخنگویی از جانب امام شب عاشورا یا تاسوعا عمر سعد در برابر لشکر خود ایستاد و فریاد کشید: «ای لشکریان خدا! سوار مرکبهایتان شوید و مژده بهشت گیرید». امام حسین(علیهالسلام)جلوی خیمهها بر شمشیر خود تکیه کرده بود. حضرت عباس(علیهالسلام) با شنیدن سر و صدای لشکر دشمن، نزد امام آمد و عرض کرد: «لشکر حمله کرده است». امام حسین(علیهالسلام)برخاست و به او فرمود: ردّ اماننامه دشمن آوازه دلاورمردیهای حضرت عباس(علیهالسلام) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّالبنین(علیهاالسلام) عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(علیهالسلام)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید.6 پاسداری از خیمهها شب عاشورا حضرت عباس(علیهالسلام)پاسداری از حرم را بر عهده گرفت. اگر چه ایشان آن شب را از دشمن مهلت گرفته بود، ولی از پستی و دونمایگی آنان بعید نبود که پیمانشکنی کنند. آن شب، هنگامی که حضرت عباس(علیهالسلام) از گفتگو با شمر در مورد پذیرش یا ردّ اماننامه بازگشت، زهیر نزد او رفت. زهیر دیر زمانی بود که با خاندان امام علی(علیهالسلام) آشنایی داشت. او پرچمی را که در دست «عبداللّه بن جعفر بن عقیل» بود، گرفت. عبداللّه پرسید: «ای برادر! آیا در من ضعف و سستیای دیدهای که پرچم را از من میگیری؟» زهیر پاسخ داد: «خیر، با آن کاری دارم». سپس نزد عباس(علیهالسلام) آمد. حضرت بر مرکب خویش سوار و با نیزهای در دست و شمشیری به کمر مشغول نگاهبانی بود.10 زهیر نزد او آمد و گفت: «آمدهام تا با تو سخنی بگویم». حضرت که بیم حمله دشمن را داشت، فرمود: «مجال سخن نیست، ولی نمیتوانم از شنیدن گفتار تو بگذرم. بگو، من سواره میشنوم». زهیر جریان خواستگاری علی(علیهالسلام) از امّالبنین(علیهاالسلام) را بیان کرد و انگیزه امام را از ازدواج با او یادآور شد و افزود: «ای عباس(علیهالسلام)! پدرت تو را برای چنین روزی خواسته، مبادا در یاری برادرت کوتاهی کنی!» حضرت عباس(علیهالسلام) از شنیدن این سخن خشمگین شد و سخت برآشفت و از عصبانیت آن قدر پایش را در رکاب اسب فشرد که تسمه آن پاره شد و فرمود: «زهیر! تو میخواهی با این سخنانت به من جرأت دهی؟! به خدا سوگند تا دم مرگ، از یاری برادرم دست بر نمیدارم و در پشتیبانی از او کوتاهی نخواهم کرد. فردا این را به گونهای نشانت میدهم که در عمرت نظیرش را ندیده باشی».11 پرچمداریسپاه صبح عاشورا، وقتی امام از نماز و نیایش فارغ شد، لشکر دشمن آرایش نظامی به خود گرفت و اعلان جنگ نمود. امام افراد خود را آماده دفاع کرد. لشکر امام از سی و دو سواره و چهل پیاده تشکیل شده بود. امام در چینش نظامی لشکر خود، زهیر را در «مَیمنة» و حبیب را در «مَیسره» گماشت و پرچم لشکر را در قلب سپاه، به دست برادر خود حضرت عباس(علیهالسلام) داد.12 شکستن حلقه محاصره دشمن در نخستین ساعتهای جنگ، چهار تن از افراد سپاه امام حسین(علیهالسلام) به نامهای «عمرو بن خالد صیداوی»، «جابر بن حارث سلمانی»، «مجمع بن عبداللّه عائذی» و «سعد؛ غلام عمر بن خالد» حملهای دسته جمعی به قلب لشکر کوفیان نمودند. کندن چاه برای تهیه آب در میانه روز، آن گاه که تشنگی بر کودکان، زنان و حتی سپاهیان امام فشار شدیدی آورده بود، امام به حضرت عباس(علیهالسلام)دستور داد اقدام به حفر چاه نماید؛ چرا که سرزمین کربلا بر کرانه رودی پر آب قرار داشت و احتمال آن میرفت که با کندن چاه به آب دست یابند. حضرت عباس(علیهالسلام) مشغول کندن چاه شد. پس از مدتی کندن زمین، از رسیدن به آب از آن چاه ناامید گردید، از چاه بیرون آمد و در قسمت دیگری از زمین دوباره شروع به حفر چاه نمود، ولی از چاه دوم نیز آبی نجوشید.14 پیش فرستادن برادران برای نبرد وقتی حضرت عباس(علیهالسلام) بدنهای شهیدان بنیهاشم و دیگر شهدا را بر گستره کربلا دید، برادران مادری خود، عبداللّه، جعفر و عثمان را فراخواند و به آنها فرمود: «ای فرزندان مادرم! پیش بتازید تا جانفشانی شما را در راه خدا و رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) شاهد باشم». آنان که خون علی(علیهالسلام) در رگهایشان جاری بود، پیش تاخته و پس از مدتی نبرد با دشمن، پیش چشم حضرت عباس(علیهالسلام) به شهادت رسیدند.15 شهادت فرزندان حضرت عباس(علیهالسلام) هنگامی که حضرت عباس(علیهالسلام)به شهادت رسید، امام حسین(علیهالسلام)خود را به او رسانید و وقتی که حالت او را مشاهده نمود، فریاد بییاوری برآورد. «محمد» و «قاسم» فرزندان عباس(علیهالسلام)صدای امام را شنیدند، نزد ایشان رفته و در پاسخ امام فریاد زدند: «در خدمت توایم ای سرور ما!» پیکار شجاعانه حضرت با سه تن از جنگجویان دشمن روبه رو میشود، نخستین آنان، «مارد بن صُدَیف» بود. او دو زره نفوذناپذیر پوشیده، کلاهخودی بزرگ بر سر نهاده و نیزهای بلند در دست گرفته بود. وقتی به میدان آمد، نیزهاش را به حمایل سینه حضرت فرو کرد. عباس(علیهالسلام) سر نیزه او را گرفت و پیچاند و نیزهاش را از دستش بیرون آورد و او را با نیزه خودش هلاک کرد.19 پی نوشت : 1ـ نهایة الارب، ج20، ص427؛ بغیةالطلب، ج6، ص262. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:11 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
بهترین الگو و اسوه برای منتظرانِ حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، حضرت ابوالفضل علیه السلام است؛ برای پی بردن به این حقیقت؛ گرچه زیارات آن بزرگوار مملو از درسهای فراوانی مانند: تسلیم، تصدیق، وفا، بصیرت، یاری، خیرخواهی، ایثار، ابد و خضوع در برابر امام زمان عجل الله تعالی فرجه است ولی ما در اینجا به رجزها و حماسهسراییهای آن بزرگوار میپردازیم: فدایى، حامى، ساعى و مواسى فدایى پی نوشت : [1]. بحارالانوار، ج 45، ص 40. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:10 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
چه کم و کسری در زندگی عباس بن علی، همان طوری که مقاتل معتبر نوشته اند، وجود دارد؟ قبلا اگر نبود برای ابوالفضل جز همین یک افتخار، با ابو الفضل کسی کاری نداشت. با هیچ کس غیر از امام حسین کاری نداشتند.خود امام حسین هم فرمود اینها فقط به من کار دارند و اگر مرا بکشند به هیچ کس دیگر کاری ندارند. وقتی که شمر بن ذی الجوشن از کوفه میخواهد حرکت کند بیاید به کربلا،یکی از حضاری که در آنجا بود و از طرف مادر[با ابوالفضل علیه السلام]خویشاوندی داشت،به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند،خواهش میکنم امان نامهای برای آنها بنویس.ابن زیاد هم نوشت.شمر خودش هم در یک فاصله دور[با ابو الفضل علیه السلام نسبت داشت،]یعنی از قبیلهای بود که قبیله ام البنین با آنها نسبت داشتند.در عصر عاشورا این پیام را شخص او آورد.حالا عظمت را ببینید،ادب را ببینید! این مرد پلید آمد کنار خیمه حسین بن علی علیه السلام فریادش را بلند کرد:«این بنوا اختنا ، این بنو اختنا» خواهرزادگان ما کجا هستند؟ خواهرزادگان ما کجا هستند؟ ابو الفضل در حضور ابا عبد الله نشسته بود و برادرانش همه آنجا بودند.اصلا جوابش را ندادند تا امام فرمود: «اجیبوه و ان کان فاسقا» جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد ، جواب دادند.آمدند گفتند:«ما تقول؟» چه میگویی؟ شمر گفت: مژده و بشارتی برای شما آوردهام، از امیر عبید الله برای شما امان آوردهام ، شما آزادید ، الآن که بروید جان به سلامت میبرید.گفتند:خفه شو! خدا تو را لعنت کند و آن امیرت ابن زیاد و آن امان نامهای که آوردهای. ما امام خودمان، برادر خودمان را اینجا رها کنیم به موجب اینکه ما تامین داریم؟! پی نوشت : 1) بحار الانوار،ج 45/ص 41. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:31 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
مصیبت وارده حضرت حجة الاسلام والمسلین حاج آقاى نمازى منبرى معروف اصفهان از قول صدیق شریفشان فرمود: دو چیز در حرم دیدم ، یکى : در صحن آقا حضرت قمر بنى هاشم ع و آن در شب جمعه اى بود که من وعِدّه دیگرى مشغول کار بودیم ، دیدم یک دسته پرنده که مثل مرغابى بودند آمدند دور گنبد امام حسین علیه السلام و دور گنبد حضرت اباالفضل ع دور زدند مثل اینکه مى خواستند تعظیم کنند سر فرود آوردند و رفتند، ما دست از کار کشیدیم و به این صحنه نگاه مى کردیم . فقط روضه ابوالفضل حضرت حجة الاسلام والمسلین حاج آقاى نمازى از قول حاج آقاى مولانا از مداحین بااخلاص اصفهان نقل فرمودند: هر سال ایام عاشورا براى تبلیغ به آبادان مى رفتیم ، یکسال یک آقا سیدى که ظاهراً اهل گلپایگان یا از شهر دیگرى بود، با ما همراه شد، تا اینکه دهه محرم تمام و وقت رفتن گردید، دیدم خیلى ناراحت است . زوار ما را گرامى دار مداح بااخلاص اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام حضرت حاج آقا محمد خبازى معروف به مولانا فرمود: یکى از این سالها که کربلا رفتم ایام عاشورا و تاسوعا بود. عربها عادتشان این است که ایام عاشورا در کربلا عزادارى کنند و از نجف هم براى شرکت در عزا به کربلا مى آیند، ولى آنان در موقع 28 صفر در نجف عزادارى مى کنند و از کربلا هم براى عزادارى به نجف مى روند. قبر کوچک در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم رضوان الله تعالى علیه ، قبر مقدس حضرت ابوالفضل العباس ع خراب شد. به علامه بحرالعلوم خبر دادند که قبر مقدّس حضرت عباس علیه السلام دارد خراب مى شود، علامه بحرالعلوم دستور داد تا قبر شریف ترمیم و تعمیر شود. جوان مریض مرد صالح و اهل خیرى در کربلا زندگى میکرد که فرزندش مرض سختى مى گیرد، هر چه حکیم و دوا مى کند نتیجه اى نمى گیرد، آخرالامر متوسل به ساحت مقدس حضرت قمربنى هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام مى شود. باب الحوائج عالم ربّانى حاج شیخ مرتضى آشتیانى رضوان الله تعالى علیه فرمود: که حجة الاسلام حاج میرزا حسین خلیلى طهرانى اعلى الله مقاله فرمود: خبر داد ما را شیخ جلیل و رفیق نبیل که با همدیگر سر درس صاحب جواهر رضوان الله تعالى علیه حاضر مى شدیم . دزدان قافله مرحوم آقا میرزا حسن یزدى رحمة الله علیه از مرحوم پدرش نقل کرد: سکّه حضرت سید سند عالیجناب ، آقاى سیّد جعفر نجفى آل بحرالعلوم ، از مرحوم آشیخ حسن نجل صاحب جواهر از فقید بزرگوار آشیخ محّمد طه نجفى على الله مقاماتهم نقل فرمود: دست بریده عالم جلیل القدر، محدث متقى ، حضرت آیة الله آملا حبیب الله کاشانى رضوان الله تعالى علیه فرمود: یک عده از شیعیان در عباس آباد هندوستان دور هم جمع مى شوند و شبیه حضرت عباس علیه السلام را در مى آورند، هر چه دنبال شخص تنومند و رشید گشتند، تا نقش حضرت را روى صحنه در آورد پیدا نکردند. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:30 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
مادرش "فاطمه ی کلابیه" بود که بعدها با کنیه ی "ام البنین " شهرت یافت. ولادتش را در 4 شعبان سال 26 هجری در مدینه نوشته اند.کنیه اش "ابوالفضل "و "ابوفاضل " و از معروف ترین لقبهایش قمربنی هاشم، سقا، صاحب لواء الحسین، علمدار، عبد صالح، باب الحوائج و.... است. پی نوشت : 1- معالی السبطین، ج 1، ص 446، مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:29 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
میلاد فرزند شجاعت ده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقتی علی(ع) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. همسر و فرزندان حضرت عباس علیه السلام پیوند مقدس حضرت عباس علیه السلام با لبابه دختر عبیداللّه بن عباس، نقش مهمی در شخصیت او داشت ؛ ایمان نهفته در اعماق قلب وی را استحکام بیشتری بخشید، برکاتی ارزشمند به جای گذاشت و فرزندانی کوشا و شکیبا که هر یک صحیفه ای از فضیلت «ابوالفضل» بود، پدید آورد. عبیداللّه، نخستین پسر او، قاضی مکه و مدینه شد و فرزندان او همگی از عالمان برجسته شیعی گردیدند. عظمت عبیداللّه چنان بود که امام سجاد علیه السلام او را تربیت نمود و سپس دخترش خدیجه را به ازدواج او درآورد. فضل، دیگر فرزند قمر بنی هاشم است که گستره دانش او زبانزد همگان بود؛ به گونهای که برخی از خردورزان، کنیه ابوالفضل را برای حضرت عباس علیه السلام ، برخاسته از وجود این فرزند با فضیلت دانسته اند. دیگر فرزند او، محمد بود که در واقعه کربلا، در سن پانزده سالگی جام شهادت را نوشید. برادران حضرت عباس حضرت عباس دارای سه برادر بود بنامهای: جعفر، عبدالله و عثمان، که تمامی آنان در روز عاشورای سال 61 ه در رکاب برادر و سرور خود سیدالشهدا حضرت امام حسین علیه السلام شربت شیرین شهادت نوشیدند. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
کنیه های حضرت عباس (ع) در فرهنگ عربی به آن دسته از نامهایی که با پیشوند اَبْ (در مردان) و اُمّ (در زنان) همراه باشد، کنیه میگویند. سنت گذاشتن نامی در قالب کنیه برای افراد در میان قبایل عرب، گونهای بزرگداشت و تجلیل نسبت به فرد به شمار میآید. 1. ابوالفضل در منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمردهاند که در بین کنیههای ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است اما دیگر کنیههای او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خواندهاند. در مورد این کینه بحث وجود دارد که آیا این کنیه واقعی بوده و ایشان پدر فرزندی به نام فضل بودهاند یا اینکه این کنیه اعتباری و در واقع لقبی بوده است که به شکل کنیه به او نسبت دادهاند. گفتهها و احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که بدان پرداخته میشود: بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:17 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
زیارت امام صادق (ع ) امام صادق (ع) به زیارت کربلا، سرزمین شهادت و فداکارى رفت و پس از زیـارت امـام حـسـیـن و اهـل بـیـتـش (عـلیهم السّلام ) و اصحاب برگزیده اش با شوق به زیـارت قـبر عمویش ، عباس شتافت و بر سر مرقد بزرگ آن بزرگوار ایستاد و زیارت زیـر را کـه مـنـزلت عـبـاس را نـشـان مـى دهد و بر مکانت او گواهى مى دهد با این سرآغاز خـوانـد: ((سـلام خـدا و سـلام مـلائکـه مـقـرّب و انـبـیـاى مرسل و بندگان صالح و همه شهیدان و صدیقان پاک ، شبانه روز بر تو باد اى پسر امیرالمؤ منین ...)). الف ـ تسلیم : هـمـه امـور خـود را بـه بـرادرش سـیـدالشـهـداء سـپـرد و در هـمـه مراحل و مواقف ، متابعت از او را بر خود واجب کرد تا آنکه در راه او به شهادت رسید؛ زیرا بـه امامت برادرش که مبتنى بر ایمان استوار به خداوند است آگاهى داشت و درستى راه و نیت خالص و راءى اصیل برادر را مى دانست و بدانها باور داشت . ب ـ تصدیق : عـبـاس (ع) بـرادرش ریـحـانـه رسول اکرم (ص) را در تـمـامـى مواقف و دیدگاهها تصدیق کرد و هرگز در درستى و عدالت آرمان او به خود شک راه نـداد و یـقین داشت برادرش بر حق است و هرکه با او سر ستیز دارد در گمراهى آشکار است . ج ـ وفادارى : یـکـى دیـگـر از صـفـات نـیـکـى کـه امـام صـادق (ع) بـه عـمـویـش ابوالفضل نسبت مى دهد، وفادارى است ؛ هر پیمانى را که در راه دفاع از برادرش امام حق و حـقـیـقت ابوعبداللّه الحسین (ع) با خدا بسته بود بجا آورد و در سخت ترین شـرایط و مراحل در کنار برادر ایستاد و از او جدا نشد تا آنکه دستانش قطع شد و خود در راهـش بـه شـهادت رسید. وفادارى که از والاترین صفات است ، از ویژگیهاى اساسى و عناصر حضرت ابوالفضل بود، او آفریده شده بود تا نسبت به دور و نزدیکان وفادار باشد. د ـ فداکارى : امام صادق (ع) به فداکارى و جانبازى عمویش در راه برادرش سیدالشهداء(ع) گـواهـى مـى دهـد، حـضـرت خـالصـانـه بـراى از بـیـن بـردن بـاطـل ، فـداکـارى کـرد و بـا پـیـشـوایـان کـفر و باطل به ستیز پرداخت و با برادر در جـانـبـازیـهـاى بـزرگ و بـى نـظـیر تاریخ شرکت کرد. به قسمت دیگرى از این زیارت بزرگ توجه کنیم : 3 ـ حضرت حجت (ع ) مـصـلح بـزرگ ، حـجـت خـدا و بـقـیـة اللّه الاعـظـم ، امـام زمـان عـج قائم آل محمد(ص) در بخشى از سخنان زیباى خود درباره عمویش عباس (ع) چنین مى گوید:((سـلام بـر ابوالفضل ، عباس بن امیرالمؤ منین ، همدرد بزرگ برادر که جانش را فداى او سـاخـت و از دیـروز بـهره فردایش را برگزید، آنکه فدایى برادر بود و از او حفاظت کـرد و براى رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت . خداوند قاتلانش ، ((یزید بن رقاد)) و ((حکیم بن طفیل طایى )) را لعنت کند...)). 4 ـ شاعران 1 ـ کمیت : بـزرگـتـریـن شـاعـر اسـلام (کـمـیـت اسـدى) دلبـاخـتـه عـظـمـت ابـوالفـضـل بـود و در یـکـى از (هـاشـمـیـات) جـاودانـه خـود چـنـیـن سـرود: (... و ابوالفضل خاطره شیرین آنان ، درمان جانها از دردهاست ). 2 ـ فضل بن محمد: فـضـل بـن مـحـمـد بـن فـضـل بـن حـسـن بن عبیداللّه بن عباس (ع) از نوادگان ابـوالفـضـل ، شـاعـرى آسمانى و شیفته شخصیت نیاى بزرگش پرچمدار کربلاست . در قصیده اى چنین مى سراید: 3 ـ سید راضى قزوینى : شـاعـر عـلوى سـیـد راضـى قـزویـنـى شـیـفـتـه شـخـصـیـت ابوالفضل (ع) مى شود و چنین او را مى ستاید: 4 ـ محمد رضا ازرى : حـاج ((مـحمد رضا ازرى )) در قصیده شیواى خود به ذکر و ستایش از صفات گرامى قمر بنى هاشم که قلب و عقل آزادگان را تسخیر کرده ، پرداخته است و چنین مى سراید: ویـژگیهـاى روحـى سـرورمـان عـبـاس (ع) دنیایى از فضایل و نیکى بود. هر صفت نیک و گرایش والا را کـه بـتـوان تـصـور کـرد، جـزء ذاتـیـات او بـود و هـمـین افتخار اورا بس که زاده امـیـرالمـؤ مـنـیـن (ع) داراى تـمـامـى فـضـایـل دنـیـا بـود. ابـوالفـضـل هـمـه فـضـیـلتـهـا و صـفـات پـدر را بـه ارث بـرد تـا آنـکـه نزد مسلمانان سَمبل هر فضیلتى و نماد هر ارزشى والا گشت . 1 ـ شجاعت دلیـرى و شـجـاعـت ، گـویـاتـریـن نـشان مردانگى است ؛ زیرا نشانه قوت و استوارى و ایـسـتـادگـى در بـرابـر حـوادث مـى بـاشـد. ابـوالفـضـل ایـن صفت والا را از پدرش که شـجـاعترین انسان هستى است و داییهایش که از دلاوران نامدار عرب بودند و در میان سایر قبایل بدین صفت مشهور بودند، به ارث برده بود. با شاعران شـاعـران از شـجـاعت ، دلیرى ، رادمردى حضرت و شکستى که یک تنه به سپاه اموى وارد کـرد، هـمـواره در شـگـفـت بـوده انـد و شـیـفـتـه شـخـصـیـت والاى او گـشـتـه انـد. بـراى مثال ، شمارى از آنان را که در این باب داد سخن داده اند مى آوریم . الف ـ سید جعفر حلى : شـاعـر عـلوى ((سـیـد جـعـفـر حـلى )) در قـصـیـده درخـشان خود، ترس و هراس سپاه اموى از پیکارهاى حضرت را چنین تصویر مى کند: ب ـ کاشف الغطاء: امام ((محمد کاشف الغطاء)) شیفته شجاعت ابوالفضل شده و طى قصیده درخشانى او را چنین مى ستاید: ج ـ فرطوسى : شاعر دلباخته اهل بیت ، شیخ ((عبدالمنعم فرطوسى )) ـ نور به قبرش ببارد ـ در حماسه جاویدان خود، دلیرى و شجاعت ابوالفضل در میدان نبرد را چنین مى ستاید: 2 ـ ایمان به خدا قـوت ایـمـان بـه خـدا و اسـتوارى در آن ، یکى از بارزترین و بنیادى ترین ویژگیهاى ابوالفضل بود. حضرت در دامان ایمان ، مرکز تقوا و آموزشگاه خداپرستى و خداخواهى ، تربیت یافت و پدرش ، پیشواى موحّدان و سرور متقیان ، جانش را با جوهر ایمان و توحید حـقـیقى پرورش داد و تغذیه کرد. پدر، او را با ایمان مبتنى بر آگاهى و تعمّق در حقایق هستى و رازهاى طبیعت ، تغذیه نمود؛ ایمانى که خود چنین وصفش کرده بود: 3 ـ خویشتندارى یـکى دیگر از صفات برجسته ابوالفضل (ع) عزّت نفس و خویشتندارى بود. حضرت از زندگى خفت بار زیر سایه حکومت اموى ابا داشت ؛ حکومتى که بندگان خدا را بـرده خـود و امـوال بـیـت المـال را دارایـى شـخـصـى کـرده بـود و بـه دنبال برادرش ، پدر آزادگان که صلاى عزّت و کرامت در داده بود و مرگ زیر سایه هاى نـیزه ها را سعادت و زندگى با ظالمان را اندوهبار اعلام کرده بود، دست به قیامى خونین زد و به میدان نبرد و جهاد پا گذاشت . 4 ـ صبر یـکـى از ویژگیهاى ابوالفضل (ع) شکیبایى و بردبارى در برابر حوادث تلخ و دشوار بود. مصایبى که در روز عاشورا بر سر حضرت آمد، کوهها را مى گداخت ، لیـکـن ایـشان همچنان استوار بودند و کمترین سخنى دالّ بر دردمندى بر زبان نیاوردند. حضرت همچون برادرش ، سیدالشهداء ـ که صبرش از صلابت و سنگینى کوههاى سر به فـلک کـشـیـده ، بـیـش بـود ـ و بـه پیروى از امامش ، خود و اراده اش را تسلیم پروردگار بـزرگ کـرد و هرچه را بر خود و خاندانش نازل شد با چشم رضامندى نگریست . حضرت ابـوالفـضل ، ستارگان تابناک و اصحاب باوفا را مى دید که بر دشت سوزان کربلا چون قربانیها به خون تپیده اند و آفتاب ، آنان را مى گدازد، مویه و فریاد کودکان را مى شنید که بانگ ((العطش )) سر داده اند، نوحه بانوان حرم وحى بر کشتگان خود را مى شـنید، تنهایى برادرش ، سیدالشهداء را در میان کرکسهاى کوفه و مزدوران ابن مرجانه که براى کشتنش بر یکدیگر پیشى مى گرفتند تا به رهبرشان نزدیک شوند، مى دید. آرى ، هـمـه ایـن حـوادث سـنـگـیـن را مـى دیـد، لیـکـن امـر خـود را بـه خـداى متعال واگذار کرده بود و بدون کمترین تزلزلى پاداش را از پروردگارش درخواست مى کرد. 5 ـ وفادارى یـکـى دیـگـر از صـفـات ابـوالفـضـل کـه از بـرتـریـن و بـرجـسته ترین صفات است ، (وفـادارى) اسـت . حـضرت در این صفت ، گوى سبقت از همگان ربود و رکوردى جاودانى برجاى گذاشت و به بالاترین حد آن رسید. نمونه هاى وفادارى حضرت را در اینجا مى آوریم . 6 ـ قوّت اراده (اسـتـوارى و قدرت اراده) از مهمترین و بارزترین صفات بزرگان جاوید تاریخ است کـه در کـار خـود موفق بوده اند؛ زیرا محال است افراد سست عنصر و ضعیف الاراده بتوانند کمترین هدف اجتماعى را محقق کنند یا کارى سیاسى را به پایان برند. 7ـ مهربانى مـحـبـت و مـهـربـانـى بـه مـحـرومـان و سـتـمـدیـدگـان بـر وجـود ابـوالفـضـل مـسـتـولى بـود و ایـن پـدیـده بـه زیـبـاتـریـن شـکـل خـود در کـربـلا آشـکـار شـد و جـلوه کـرد؛ سـپـاه امـویـان آبـشـخـور فـرات را بـر اهـل بـیـت بـسـتـنـد تـا آنـان بـر اثـر تـشـنـگـى بـمـیـرنـد یـا تـسـلیـم گـردنـد. ابوالفضل که لبهاى خشکیده و چهره هاى رنگ پریده فرزندان برادرش و دیگر کودکان را از شـدت تـشنگى دید، قلبش فشرده گشت و از عطوفت و مهربانى دلش آتش گرفت . سـپـس بـه مـهـاجـمـان حـمله کرد، راهى براى خود گشود و براى کودکان آب آورد و آنان را سـیـراب کـرد. در روز دهـم محرم نیز بانگ ((العطش )) کودکان را شنید، دلش به درد آمد و مـهـر به آنان ، او را از جا کند. مشکى برداشت و در میان صفوف به هم فشرده دشمنان خدا رفـت ، بـا آنـان درآویخت و از فرات دورشان ساخت ، مشتى آب برداشت تا تشنگى خود را بـرطرف کند، لیکن مهربانى او اجازه نداد قبل از برادر و کودکانش سیراب شود، پس آب را فرو ریخت . حال در تاریخ امتها و ملتها بگردید آیا چنین محبت و رحمتى را ـ جز در قمر بنى هاشم و افتخار عدنان ـ خواهید یافت ؟! شهادت : آوازه دلاورمردی های حضرت عباس(ع) چنان در گوش عرب آن روزگار طنین افکنده بود که دشمن را بر آن داشت تا با اقدامی جسورانه، وی را از صف لشکریان امام جدا سازد. در این جریان، «شَمِر بن شُرَحْبیل (ذی الجوشن)» فردی به نام «عبداللّه بن ابی محل» را که حضرت امّ البنین(ع) عمه او میشد، به نزد عبیداللّه بن زیاد فرستاد تا برای حضرت عباس(ع)و برادران او امانی دریافت دارد. سپس آن را به غلام خود «کَرْمان» یا «عرفان» داد تا به نزد لشکر عمر سعد ببرید. چگونگی شهادت در روز عاشورا چون تشنگی بر حسین و یارانِ او سخت گشت، کودکان به امام ع شِکوِه آوردند و از فَرط عطش می نالیدند. امام، عباس ع را صدا کرد و فرمود تا با چندنفر به فرات برود و برای تشنگان آب بیاورد. عباس با ده سوار همراه شد و مَشکها را برداشت و چون به مدخل آبِ فرات رسید، یارانِ ابن زیاد بر کنار فرات نشسته بودند و شریعه را بر حرمِ رسولِ خدا بسته بودند. چون عباس را دیدند، بر او حمله کردند. عباس پس از آن رجزی خواند و بر آنها حمله کرد. ... آنگاه که از شریعه فرات بیرون آمد و مشک بر دوش داشت دشمنان از هر طرف او را تیرباران کردند و در همین حال کسی بر او حمله کرد و دست راست او را برید و حضرت مشک را با دست چپ گرفتند در حالی که تمام فکر حضرت به حرم ابا عبدالله بود تا بر تشنگان آب برساند در این حال شخص دیگری حمله کرد و دست چپ حضرت را برید و حضرت بر زمین افتاد و مشک را بر دهان گرفت. در این حال عمر سعد ندا داد که مشک را تیرباران کنند در این زمان بود که عمودی آهنین بر فرق سر حضرت فرود آوردند... وقتی که امام حسین (ع) بر بالین خون آلود حضرت عباس (ع) حاضر شد، فرمود: اکنون کمر من شکست؛ الان انکسر ظهری و لتحیلتی. [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 2:16 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |