عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) |
در زیارت عاشورا به امام حسین(علیهالسلام) این گونه خطاب میکنیم: «والوتر الموتور.» "وتر" به معنای «تنها و یکتا»، "موتور" یعنی «تنها شده» است. یک احتمال درباره ی این معنا، یگانگی، منحصر به فرد بودن و بیبدیل بودن حضرت است. احتمال دیگر این است که، حضرت تنهاست و در این تنهایی موتور است؛ یعنی حضرت با نقشه و برنامهریزی تنها شده است؛ به خصوص اگر توجه داشته باشیم که سیّدالشّهدا(علیهالسلام) یک درگیری مخفیانه نداشتند که مسلمانان از آن بیخبر باشند. یزید بعد از مرگ معاویه به استاندار مدینه نامه نوشت که باید از حسین بیعت بگیری و الاّ او را بکش و سرش را بفرست. یزید به عنوان امیرالحاج، عدهای را فرستاد تا حضرت را در مکه ترور کنند و توصیه کرد که، حتی اگر دست حضرت به پرده کعبه بود او را بکشید، لذا حضرت در هشتم ذیالحجّه در حالی که همه مُحرِم میشدند کاملاً با سر و صدا و با حالتی که همه متوجه باشند از مکه خارج شدند و صریحاً اعلام کردند: کسی که حاضر است خون دلش را در راه ما بدهد و خودش را مهیّای لقای خدا کرده است، همراه ما کوچ کرده، همسفر شود.(1) از آن طرف مردم کوفه از خروج امام از مدینه و حرکت به سوی مکه مطلع شدند، نامه نوشتند و حضرت را دعوت کردند و حضرت نیز سفیر فرستادند. لذا طوری نبود که مردم مطلع نباشند. هم مردم حجاز، مدینه، بصره و هم مردم کوفه مطلع بودند.تقریباً تمام مناطق اسلامی مطلع شده بودند که چنین حادثهای در شرف اتفاق است و امام با یزید بیعت نکرده، به مکه رفته و از مکه هم بیوقت خارج شده و مردم را به همکاری دعوت کردهاند. طرف مقابل سیّدالشّهدا (علیهالسلام)، یزید و ابن زیاد است که حسب و نسب شان هر دو معلوم و هیچ نقطه قوتی در آنها نیست. یزید شخصیتی است که طرفداران او نیز نتوانستهاند برایش مدحی بگویند، حتی خیلی از اهل سنت، یزید را واجب اللعن میدانند. علاوه بر این که یک امتیاز دورغین نیز نداشته، بلکه معروف به قماربازی و عیّاشی بوده است. بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:3 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
از بهترین و ارزشمندترین حالات ارتباط انسان با خداوند، لحظه دعا و نیایش است. قرآن کریم می فرماید: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبّی لَوْلا دُعاؤُکُمْ»؛( فرقان / 77) بگو: پروردگار من برای شما ارزش قائل نیست، اگر دعای شما نباشد.»به همین جهت صریحا دستور به دعا و نیایش داده، و اجابت دعاها را نیز تضمین نموده است؛ آنجا که فرمود: «وَ اِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَاِنّی قَریبٌ اُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَلْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ»؛(بقره/176) «[ای پیامبر!] هنگامی که بندگان من از تو درباره من سؤال کنند [بگو:] من نزدیکم، دعای دعاکننده را به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم. پس آنها باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند.» نکته در خور دقت در آیه فوق این است که خداوند هفت مرتبه به ذات پاک خود اشاره کرده و نهایت پیوستگی و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به نیایشگران مجسم ساخته است. حضرت اباعبدالله علیه السلام هم از نظر فکری و هم در عمل به شدت پایبند نیایش بوده است. آن حضرت فرمود: «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ؛1 عاجزترین مردم کسی است که از دعا کردن ناتوان باشد.» همچنین فرمود: «اَمّا اِنَّهُمْ لَوْ کانُوا دَعَوُا اللّهَ بَمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّیِّبینَ بِصِدْقٍ مِنْ نِیّاتِهِمْ وَصِحَّةِ اِعْتِقادِهِمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ اَنْ یَعْصِمَهُمْ، حَتّی لا یُعانِدُوهُ بَعْدَ مُشاهَدَةِ تِلْکَ الْمُعْجِزاتِ الْباهِراتِ لَفَعَلَ ذلِکَ بِجُودِهِ وَکَرَمِهِ؛2 اگر مردم به هنگام دعاکردن، خدا را با نام محمد (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت پاک او، با نیت درست، و با اعتقاد قلبی صحیحی بخوانند، که آنها را مصون دارد تا پیامبر را پس از مشاهده آن همه معجزات محکم و آشکار نافرمانی نکنند، خداوند با جود و کرم خود خواسته های آنان را می دهد.» و گاه برای راهنمایی و تشویق بیشتر بندگان خدا به معرّفی محل های استجابت دعا می پرداخت، از جمله می فرمود: «اَلرُّکْنُ الْیَمانِیُّ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ لَمْ یَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ اِنَّ ما بَیْنَ هذَیْنِ الرُّکْنَیْنِ (اَلاَْسْوَدِ وَاَلْیَمانی) مَلَکٌ یُدْعی هِجّیرَ، یُؤَمِّنُ عَلی دُعاءِ الْمُؤْمِنینَ؛3 رکن یمانی، دری از درهای بهشت است. از روزی که این در را به روی بندگان باز کرد، آن را نبسته است و همانا بین حجرالاسود و رکن یمانی فرشته ای است به نام «هجّیر» که بر دعای مؤمنین آمین می گوید.» اما در بُعد عملی، دعاهای فراوانی از حضرت به یادگار مانده است که معروف ترین آنها دعای عرفه است. در ادامه به نمونه هایی از دعای حضرت (به غیر از دعای عرفه) اشاره می شود. خدایا! ترسی را می خواهم که مرا از ارتکاب نافرمانیهایت بازدارد، و وادار به اطاعتم کند؛ عملی که مستحق کرامت تو گردم، و پندپذیر در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خیرخواهی برای تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام کارها به تو توکل کنم به خاطر خوشبین بودن به تو. منزه است آفریننده نور، و تنزیه و ستایش برای خدای بزرگ است.
دعای جامع سپس می فرماید: «اَللّهُمَّ مَخافَةً تَحْجُزُنی عَنْ مُعاصیکَ وَحَتّی اَعْمَلَ بِطاعَتِکَ عَمَلاً اَسْتَحِقُّ بِهِ کَرامَتَکَ، وَحَتّی اُناصِحَکَ فِی التَّوْبَةِ خَوْفا لَکَ، وَحَتّی اُخْلِصَ لَکَ فِی النَّصیحَةِ حُبّا لَکَ، وَحَتّی اَتَوَکَّلَ عَلَیْکَ فِی الاُْمُورِ حُسْنَ ظَنٍّ بِکَ، سُبْحانَ خالِقِ النُّورِ وَ سُبْحانَ اللّهِ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ؛4 خدایا! ترسی را می خواهم که مرا از ارتکاب نافرمانیهایت بازدارد، و وادار به اطاعتم کند؛ عملی که مستحق کرامت تو گردم، و پندپذیر در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خیرخواهی برای تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام کارها به تو توکل کنم به خاطر خوشبین بودن به تو. منزه است آفریننده نور، و تنزیه و ستایش برای خدای بزرگ است.» راستی که عظمت هر انسان را می توان از خواسته های او فهمید. در دعای فوق عظمت خواسته ها، نشانگر عظمت و همت بلند اباعبدالله علیه السلام می باشد. بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 4:0 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
زهد و دنیاگریزی پس زاهد یعنی کسی که توجهش از مادیات به عنوان کمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه مسائل اخروی و فضائل اخلاقی و معنوی شده است. بی رغبتی زاهد، بی رغبتی در ناحیه اندیشه و آمال و ایده و آرزوست، نه بی رغبتی در ناحیه طبیعت.1 امام حسین (علیه السلام) هم از نظر اندیشه، در بالاترین سطح زهد قرار داشت، و هم از نظر رفتاری. بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:55 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
خداوند متعال در توصیف ویژگی های مردان الهی و مبلغان راه حقیقت، شجاعت و شهامت را یکی از بارزترین صفات و خصلت های آنان می شمارد و می فرماید: «الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفی بالله حسیبا»؛ (احزاب/39) «کسانی که رسالت های الهی را ابلاغ می کنند و تنها از خدا می ترسند و از غیر او هیچگونه واهمه ندارند و خداوند برای حسابرسی کافی است.» همچنین خداوند در سوره مائده جهادگران راه خدا را دلیر مردانی به شمار آورده است که در راه دفاع از حق و آرمان های والای اسلامی هیچگاه خسته نمی شوند و از سرزنش و ملامت سست عنصران و منافقان و مخالفان هرگز شک و دو دلی به خود راه نمی دهند و با روحیه قوی و شهامت بی نظیر خود تاج و تخت طاغوتهای زمان را به لرزه در آورده، به فضل و رحمت الهی دل می بندند: «یجاهدون فی سبیل الله ولا یخافون لومة لائم، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم»(مائده/54)؛ آنان در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری نمی ترسند و این [روحیه شجاعانه] فضل خداست که به هر کس که بخواهد عنایت می کند و خداوند وسعت دهنده دانا است.» بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:53 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
حسین و حربن یزید در شراف امـام حسین عـلیه السلام از بطن عـقـبه حرکت فـرمـود مـنازل و اقـصه و قـرعـاء و مـغـیثه را که فواصل بین آنها کم بود پشت سر نهاد تا به مـنزل شراف رسید و شب را در آنجا بیتوته کرد و به هنگام سحر دستور فرمود: که یاران آب زیاد با خود بردارند و در این زمینه تاکید فراوان کرد، اصحاب ابى عبدالله عـلیه السلام عـلاوه بر مـشکها هر چـه ظروفـى با ایشان بود که مى شد با آنها آب حمـل کنند پر کردند، امام علیه السلام از شراف حرکت نمود و تا نزدیک ظهر به راه خود ادامه داد، در این موقع یکى از یاران تکبیر گفت ، امام فرمود: الله اکبر، چرا تکبیر گفتى؟ عـرض کرد از دور نخـلستـانى را دیدم ، بعضى از یاران گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمائى ندیده ایم ، امام فرمود: دقیق بنگرید چه مى بینید؟ اصحاب چون نیک نظر کردند گفتند: به خدا نیزه ها و گوشهاى اسبان را مى بینیم ، امام هم فـرمـود که مـن نیز چنین مى بینم آیا جایى را سراغ دارید که پناهگاه خود سازیم که اگر بخواهند با ما وارد جنگ شوند از خود دفاع نماییم ؟ گفتند: آرى در اینجا کوهى است به نام ذوحُسَم . پـس بجانب کوه روان شدند و در سمـت چـپ کوه فـرود آمـدند و خـیمـه ها را برپـا نمودند.1 حسین دشمن را سیراب مى کند زمـانى نگـذشت که حربن یزید ریاحى تـمـیمـى با هزار سوار رسیدند و مـقـابل امـام ایستـادند، امـام حسین و یارانش هم شمـشیرها را حمـایل نموده و برابر آنها صف کشیدند، امام علیه السلام آثار تشنگى را در آنها مشاهده فـرمـود و به جوانان خـود دستور داد تا آنها را سیراب کنند و اسبهایشان را هم آب دهند یاران امام علیه السلام سربازان حر را سیراب کردند و سپس ظرفها و طشت ها را پر از آب نمودند و اسبهاى آنها را هم سه بار و چهار بار و پنج بار آب دادند. عـلى بن طعـان محاربى مى گوید: من آخرین فرد سپاهیان حر بودم که به آنجا رسیدم و تـشنگـى مرا و اسبم را از پاى در آورده بود امام حسین وقتى حالت مرا مشاهده کرد فرمود: انخ الراویة . یعنى شترى که آب بار دارد بخوابان ، من سخن حضرت را درک نکردم چون مـا راویه را به مـشک آب مـى گـوییم و در لسان اهل حجاز راویه به شتـر نر حامـل آب گـفـتـه مـى شود، سپـس امـام فـرمـود: انخ الجمل پسر برادر، شتر را بخوابان ، من شتر را خواباندم ، فرمود: آب بیاشام ، خواستم آب بخـورم از اطراف مشک مى ریخت ، فرمود: دهانه مشک را برگردان ، ندانستم چه کنم ، حضرت خود آمد و سر مشک را برگردانید و آب آشامیدم و اسبم را هم آب دادم آنگاه امام علیه السلام از حر پرسید که با مایى یا علیه ما؟ حر گفت : بلکه علیه شمائیم اى ابا عبدالله . امام فرمود: لا حول و لا قوة الا باللّه .2 بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:50 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
1- ابن اعثم گوید: شبى حسین از خانه اش بیرون شد و کنار قبر جدش آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا! من حسین بن فاطمه ام ؛ فرزند تو و پسر فرزند تو و نواده تو و آن وزنه اى که در امت خویش بر جاى گذاشتى . اى پیامبر خدا! بر آنان گواه باش که مرا یارى نکردند و تباهم ساختند و حرمت مرا نگه نداشتند. این شکایت من به محضر توست تا روزى که دیدارت کنم . درود خدا بر تو باد! آنگاه به نماز ایستاد و پیوسته در رکوع و سجود بود.1 2 - طبرى گوید: ابو مخنف با سند خویش از ابو سعید مقبر نقل کرده است : به حسین نگریستم که وارد مسجد مدینه مى شد و پیاده بود و به دو نفر تکیه داده بود، گاهى به این و گاهى به آن و این شعر یزید بن مفرغ را مى خواند: سپیده دمان ، ستوران را نرمانم و مرا یزید نخوانند، آن روز که از روى ترس ، دست در دست ستم بگذارم ، در حالى که مرگها در کمین منند تا تنها بمانم . گوید: پیش خود گفتم : به خدا قسم تمثل جستن او به این دو بیت ، بى هدف نیست . دو روز نگذشت که خبر رسید به مکه رفته است.2 بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:48 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
انواع فرشتگان فرشتگان با تمام تنوع و کثرت مراتبی که دارند به دو دسته کلی تقسیم می شوند: دسته اول که مدبرات السماء یا فرشتگان آسمانی نام دارند مجرد از ماده بوده و عقل محض اند. وظیفه این گروه، تدبیر (1) و اجرای امور (2) مربوط به عرش و وحی و مانند آن است. آیاتی مانند « لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ » (3) که شهادت به عصمت ملائکه می دهد ناظر به این گروه از ملائکه می باشد. به طور حتم، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل علیهم السلام، جزء برترین و والا مقام ترین فرشتگان این گروه از ملائک می باشند که سایر ملائکه این صنف، تحت امر ایشان فعالیت می کنند. آیات 15و16 سوره عبس به ملائکه ای اشاره می کند که تحت امر جبرئیل علیه السلام، حاملان وحی الهی اند. « بِأَیْدِى سَفَرَةٍ * کِرَامِ بَرَرَةٍ »؛ وحی الهی در دست سفیران و حامل وحی قرار می گیرد که بسیار کریمند و نیکوکار. در آیات 97 سوره نساء و نیز 28 نحل هم سخن از ملائکه ایست که تحت امر عزرائیل علیه السلام، روح انسانها را قبض می کنند. این گروه عظیم از ملائکه به دلیل تجرد تامی که دارند، عقل محض اند و احتمال هیچ تمرد اشتباه و یا نافرمانی در مورد آنها نمی رود. همین ها هستند که خداوند متعال در باره آنها می فرماید: امر خدا را عصیان نمی کنند و به هر آنچه که امر می شوند عمل می کنند. دسته دوم، مدبرات الارض یا فرشتگان زمینی نام دارند که دارای تجرد تام نیستند. این گروه مامورند تا امور عالم ماده و هر آنچه که مربوط به آن است را تدبیر کرده و اوامر الهی در این حوزه را اجرا کنند. این فرشتگان برخلاف نوع قبل، عقل محض نیستند از این رو احتمال وقوع خطا و نافرمانی در آنها وجود دارد. (4) شهید مطهری، می نویسد: «بعضی از ملائکه را در اخبار و احادیث «ملائکه ذمی» می گویند. آنها موجوداتی هستند نامرئی؛ اما شاید خیلی به انسان شبیه اند. یعنی تکلیف می پذیرند و احیانا تمرد می کنند. حقیقت اینها بر ما روشن نیست» سپس اضافه می کند «در بعضی از اخبار آمده است که بعضی از ملائکه از عنصرهای این عالم آفریده شده اند.» بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:43 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
اشکال روایات فطرس از نظر سندی قابل قبول نبوده و از اعتبار لازم برخوردار نیستند. پاسخ: روایاتی که به داستان فطرس اشاره دارند دو دستهاند: دسته اوّل. روایاتى هستند که به ذکر تفصیلى قضیّه میپردازند؛ مانند روایاتی که در این منابع آمده است: السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج3، ص 580 و امالی صدوق(ره) مجلس28، ح8 و دلائل الامامة، ص 79 و رجالالکشی، ص 58 و المناقب لآل ابی طالب، ج4، ص7 دسته دوم. روایاتی هستند که اصل قضیه را مسلّم شمرده و تنها اشارهای به آن میکنند؛ مانند روایاتی که در این منابع آمده است: المزار الکبیر،ص397 و مختصر بصائر الدرجات، ص34 و الأعمال، ج3، ص303 و بحار الأنوار، ج101، ص347، ح1 و کامل الزیارات، ص140، ح165 به عنوان مثال مرحوم ابن مشهدی در کتاب المزاز الکبیر خود، دعایی را برای روز سوم شعبان نقل می کند که در آن دعا این فراز آمده است: « اللهم و هب لنا فی هذا الیوم خیر موهبة، وانجح لنا فیه کل طلبة، کما وهبت الحسین لمحمد جده، و عاذ فطرس بمهده، فنحن عائذون بقبره من بعده، نشهد تربته، وننتظر اوبته، امین رب العالمین»؛ یعنی همانگونه که فطرس به گهواره حضرت حسین علیهالسلام، پناهنده شد ما نیز پس از شهادتش به قبر نورانیش پناه میبریم. بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:41 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
امام حسین علیه السلام همواره به دنبال فرصتی بود تا بر ضد حکومت ظالمانه و غاصبانه بنی امیه قیام کرده و بساط ظلم و ظالم را برچیند فرصتی که در زمان امام حسن علیه السلام و حتی سالها پس از شهادت آن حضرت به شکل جدی رخ نداد؛ ولی هر چه که زمان به پایان عمر معاویه نزدیک می شد با تلاشهای نامحسوسی که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام انجام داده بودند شرایط اجتماعی برای یک قیام علنی آماده تر می شد از این رو امام حسین علیه السلام رفته رفته، جنگ تبلیغاتی با معاویه را تشدید کرد تا آن که یک سال قبل از مرگ معاویه، در مِنی و در جمع دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله و بیش از پانصد تن دیگر از نخبگان جهان اسلام در خطبه ای به تفصیل، حقوق اهل بیت علیهم السلام را یادآور شد وآنان را به احیای آن و مبارزه با ظلم فرا خواند. امام علیه السلام با چنین کارهایی، برای قیام بر ضدّ حکومت بنی امیّه پس از مرگ معاویه، زمینه سازی می کرد و منتظر فرصت مناسب بود .
یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین علیه السلام عازم حج شد و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر نیز با او بودند. امام علیه السلام حاجیان بنى هاشم چه مرد و چه زن؛ وابستگان و پیروانشان و نیز هر کس از انصار را که خود یا خانواده اش را مى شناخت، گرد آورد؛ پیک هایى را هم فرستاد تا تمام اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله را که آن سال به حج آمده و به صلاح و عبادتْ معروف بودند را در آن گردهمایی حاضر کنند.
بیش از هفتصد نفر در خیمه هاى حسین علیه السلام در سرزمین منى گرد آمدند. بیشتر این افراد از تابعیان و حدود دویست نفر نیز از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله و غیر آنان بودند.
آنگاه سوگندشان داد که که بگویند آیا این مطلب را شنیده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسى که بپندارد مرا دوست مى دارد اگر على را دشمن بدارد؛ دروغ مى گوید . [ هیچ کس ] در حالى که على را دشمن مى دارد مرا دوست ندارد
امام حسین علیه السلام میان آنان به سخن ایستاد و پس از حمد و ثناى خداوند ، فرمود: «امّا بعد، این طاغوت با ما و پیروانمان آن کرده که دیده اید و مى دانید و پیش روى شماست. پرسشى از شما دارم. اگر راست گفتم؛ تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم؛ تکذیبم کنید. [اگر تصدیق کردید] به حقّ خدا بر شما و حقّ پیامبر خدا و حقّ نزدیکى ام به پیامبرتان؛ از این جا که رفتید هر آن کس از افراد قبیله تان را که به او اعتماد داشتید؛ فرا خوانید و همه آن را برای آنها نیز نقل کنید؛ چرا که من بیم دارم که این موضوع (امامت)، از یاد برود و حق مغلوب شود و از بین برود؛ « فَادعوهُم إلى ما تَعلَمونَ مِن حَقِّنا ؛ فَإِنّی أتَخَوَّفُ أن یَدرُسَ هذَا الأَمرُ و یَذهَبَ الحَقُّ و یُغلَبَ » و خداوند، تمام کننده نور خویش است؛ اگرچه کافران خوششان نیاید؛ «وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَـفِرُونَ» .(1) بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:38 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
چه کسی می تواند رهبر و پیشوای جامعه اسلامی باشد؟تاریخ طبری به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانى می نویسد: [حسین علیه السلام ] به همراه هانى بن هانىِ سبیعى و سعید بن عبد اللّه حَنَفى ـ که آخرین فرستادگان کوفیان بودند ـ نامه اى فرستاد که در آن آمده بود: « بسم الله الرحمن الرحیم . از حسین بن على، به جمعیت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانى و سعید ، نامه هاى شما را برایم آوردند و این دو، آخرین فرستادگان شما به سوى من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو کرده بودید، دانستم و سخن همه شما، این بود که ما پیشوایى نداریم و نزد ما بیا. شاید خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستى، متّحد گرداند. من برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را به سوى شما فرستادم و به وى دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برایم بنویسد. اگر برایم نوشت که رأى اکثریت و نخبگان و خردمندانِ شما، آن گونه است که فرستادگانِ شما بازگو کردند و در نامه هایتان خواندم، به زودى به سوى شما مى آیم ، اگر خدا بخواهد. اما از آنجا که محور این درخواستها داشتن رهبر و پیشوای به حق اسلامی بود اما در پایان این نامه به ذکر اوصاف و ویژگی های یک رهبر دینی می پردازد و یک رهبر دینی را در با چند صفت برتر به مسلمانان معرفی می کند. به همین منظور ایشان در پایان نامه چنین می نویسد : « فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالکِتابِ ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّه ِ ، وَالسَّلامُ» (1) «به جانم سوگند! تنها، کسى می تواند رهبر و پیشوای جامعه باشد که به کتاب خدا عمل کند، پایبند به انصاف و عدالت، ملتزم به حقیقت و سرسپرده به ذات خداوند باشد. والسلام» . بقیه در ادامه مطلب [ دوشنبه 90/9/7 ] [ 3:34 عصر ] [ محمدرضا صرافی نژاد ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |